تأثیرپذیری ادبیات عامیانه و حماسی ایل بویراحمد از نهضت امام خمینی(س)

تأثیر پذیری ادبیات عامیانه و حماسی ایل بویر احمد از نهضت امام خمینی(س)

کشور سیاهپور

خلاصه ی مقاله

در این نوشتار تلاش شده است ضمن اشاره به لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی و همچنین انقلاب سفیدشاه، رهبری روحانیت خصوصاً حضرت امام خمینی(س) در مبارزه ی عامه ی مردم با این لوایح تصویر گردد.

در ادامه ی این نوشتار، مبارزات عشایر کهکیلویه و بویراحمد و صبغه ی مذهبی نبرد گجستان با استناد به اشعار محلی مورد بررسی قرار گرفته است.

‏لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی‏

پس از آنکه «علی امینی» نخست وزیر شاه که در واقع دست نشانده و مطیع و منقاد آمریکا بود، استعفا داد، «اسدالله علم» غلام خانه زاد محمدرضا که از مالکان بزرگ کشور محسوب می شد، در تابستان سال 1341 به نخست وزیری رسید.

مدت زیادی از عمر دولت وی نگذشته بود که لایحه ای تحت نام «لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی» به تصویب رسید. مفاد این لایحه که متن آن در 16 مهر 1341 به وسیله ی روزنامه ها منتشر گردید، عبارت بود از: حق رأی برای زنان، حذف قید اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و سوگند به کتب آسمانی به جای قرآن.

با انتشار این لایحه روحانیت به رهبری امام خمینی (س) مخالفت آشکار خویش را با مفاد آن ابراز داشتند. این اعتراضات که در نتیجه ی اعلامیه ها و تلگراف های روحانیون – خاصه نوشته های صریح و سرگشاده ی امام به عَلَم و شاه – در نزد توده ی مردم نیز رواج و رونق یافت، دولت علم را به عقب نشینی و لغو لایحه در تاریخ هفتم آذر 1341 واداشت.

این قیام دو ماهه که با پیروزی ملت به رهبری روحانیت و یک روحانی شجاع که از این پس محبوبترین و دلیر ترین مرجع مذهبی شیعیان – و بل مسلمانان – گردید، زمینه ی مخالفت ها و اعتراضات بعدی را فراهم نمود.


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 223

‏لوایج شش گانه (انقلاب سفید شاه)‏

هنوز جوش و خروش ملت به زعامت امام در غلیان و هیجان بود که شاه در تاریخ 19 دیماه 1341 لوایحی را تحت عنوان «انقلاب سفید شاه و ملت» جهت رفراندوم عمومی اعلام داشت. این لوایح که شش اصل داشت و مهم ترین آن «اصلاحات ارضی» بود است،

[1] به عنوان یک طرح ابتکاری از طرف شاه و برای پیشرفت کشور ایران معرفی شده و فراخوان ملی در حمایت از آن از هر طریق ممکن – حتی با زور و ارعاب – خواسته می شد.

توده ی مردم مجدداً به رهبری روحانیت – که پیشتر از ماهیت این اصلاحات آگاه شده بودند - [2] مخالفت و قیام خویش را آغاز کردند. واکنش شاه و ایادی وی خشونت آمیز و قلدرمآبانه بود و در مقابل آن مردم و رهبر شجاع ایشان، حضرت امام خمینی(س) بی هیچ ترس و خوفی به روش اعتراض آمیز خود ادامه می دادند. امام اعلامیه ی ترحیم رفراندوم را منتشر کردند و مردم که پیشتر در و دیوار های تهران را با شعار «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» پوشانده بودند، اکنون فریاد می زدند «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است».[3]

شاه و علم در مصاحبه های خویش این اعتراضات را از جانب «ارتجاع سیاه» و بزرگ مالکان تعبیر کرده و کم اهمیت جلوه می دادند. در دوم بهمن سال 41 اجتماع اعتراض آمیز مردم تهران، با ضرب و شتم مردم به وسیله ی پلیس رژیم از هم پاشیده شد. محمدرضا که برای یک مانور تبلیغاتی روز چهارم بهمن به قم رفته بود، وقتی با برخورد سرد وسبک روحانیون و به تبع آن مردم قم مواجه گردید، در سخنان توهین آمیز و خشمگینانه ی خویش به علمای اسلام و مردم به شدت حمله نمود.

تظاهرات عمومی مردم در رسانه های بیگانه بازتاب بیشتر داشت. خبرگزاری «آسوشیتدپرس» در تاریخ 3 بهمن سال 41 از اجتماع دانشجویان ایرانی در آمریکا که علیه رفراندوم شعار می دادند، خبر داده است.[4] شعار هایی که این دانشجویان با خود حمل می کردند، عبارت بود از: «دست شاه از حکومت کوتاه، انتخابات آزاد، رفراندوم بر خلاف قانون اساسی است و مرگ بر دیکتاتوری».[5] همین خبرگزاری در تاریخ 4 بهمن می نویسد: «پلیس تهران روز گذشته اجتماع بزرگی را که دکانداران، رهبران عمامه به سر مذهبی و مالکان جهت تحریک علیه رفراندوم شاه ایران برای اصلاحات ارضی و سایر اصلاحات تشکیل شده بود بر هم زد.»[6]

هر چند رفراندوم در شش بهمن 41 برگزار شد، ولی اعتراضات با شدت بیشتری در میان 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 224

توده ی مردم و اکثر شهرستانها و روستاها ادامه یافت. در فارس این شدت از همه جا خشن تر بوده و به درگیریهای مسلحانه انجامید. امام نوروز سال 42 را عزای عمومی اعلام کرده و مردم را به ادامه ی اعتراضات فرا خواندند. در دوم فروردین 42 رژیم پهلوی ماهیت واقعی خویش را نشان داده و با حمله به مدرسه ی فیضیه، به کشتار و ضرب و شتم بی رحمانه ی طلاب پرداخت. فتوای تاریخی امام مبنی بر حرام بودن تقیه و واجب شدن اظهار حق (ولو بلغ ما بلغ) اعلان گردید و بدین گونه اجرای هر واکنشی از جانب ملت موجه و مشروع شده بود. 

بنا به گفته ی دکتر مدنی: «... این فتوا با قدرت در سطح کشور رسوخ پیدا کرد. بازی های عناصر مرموز را متوقف نمود، مردم را در قبال وقایع جدی ساخت، ورشنگری و افشاگری را وظیفه شناخت و خطرات رژیم شاه را که متوجه اساس اسلام و استقلال کشور بود برای عموم بازگو نمود. فتوای امام مؤثر ترین دستوری بود که همه ی مردم و به خصوص روحانیت را به جنبش بی سابقه واداشت و سازش و تسلیم را مردود نمود...»[7]

‏قیام عشایر بویراحمد‏

به دنبال مخالفت علنی و صریح روحانیان به رهبری امام، دیگر اقشار ملت نظیر دانشجویان، روشنفکران، بازاریان و توده ی مردم به انحاء مختلف اعتراض خویش را اعلام داشتند. عشایر بویر احمد از جمله اقوامی بودند که بی محابا و به طرزی خشونت بار انزجار درونی خویش را – همچون اسلاف خود در عصر رضا شاه – نمایان ساختند. عداوت و دشمنی مردم بویر احمد با حکومت پهلوی البته سابقه ی دیرینه داشت. نبرد «تنگ تامرادی» بنا به اظهار کارشناسان نظامی مهیب ترین جنگ داخلی عصر پهلوی به شمار می آمد.[8] در این نبرد یک لشکر ده هزار نفری مدت چهار شبانه روز در یک تنگه ی مخوف محاصره و قلع و قمع گردیده و آن وقت که با پا درمیانی ترکان قشقایی – به سبب سابقه ی دوستی با بویر احمدی ها – از «دره ی خون و مرگ»[9] تنگ تامرادی رخصت خروج یافتند، هزاران کشته و زخمی بجای گذاشتند.[10]

بر اساس همین سابقه ی دیرین دشمنی، نظامیان محمدرضا شاه پیش از آنکه بویر احمدی ها قیام مسلحانه ی خود را آغاز نمایند، مجمع مشورتی آنان را در «دروهان بویراحمد» بمباران کردند. در پی این حمله – و به تلافی آن – بویر احمدی ها قیام خویش را 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 225

آغاز کردند. آنان ابتدا در اسفند ماه سال 41 پاسگاه ژاندارمری «توت نده» در فاصله ی چند کیلومتری «دروهان» را طی یک شبیخون تسخیر و خلع سلاح نموده و بیش از ده تن از نظامیان مستقر در پاسگاه و فرمانده ی ایشان را به قتل رساندند. به دنبال این حرکت – و خیلی زودتر از آنچه فکر می شد – اتحاد و انسجام بویراحمدی ها که از همان آغاز ناهمگن می نمود، به تزلزل و تفرقه انجامید. طایفه ی معروف «تامرادی» که هسته ی اصلی جنگجویان «عبدالله خان ضرغامپور» را تشکیل می دادند، علناً کنار کشیدند و ناگزیر عبدالله خان را به انزوا و اختفا واداشتند. دیگر خان معروف بویراحمدی – ناصرخان – نیز برای نجات جان خویش به طوایف «جلیل» و «بابکانی» که خویشاوندان سببی و نسبی وی محسوب می شدند، پیوست. کدخدایان مختلف و مقتدر بویراحمد که هر کدام طایفه ای را رهبری می کردند، به هر طریق ممکن سعی در کناره گیری و بی تقصیر جلوه دادن خویش می نمودند. بدین گونه ادامه ی قیام در سطح وسیع و گسترده مختل شده بود. رژیم پهلوی که تمام مناطق بویراحمدی نشین را منطقه ی جنگی اعلام داشته بود، سپهبد آریانا را با اختیار تام به عنوان فرمانده ی عملیات نظامی جنوب روانه فارس نمود.

آریانا علاوه بر سیاست خشک و خشن نظامی که به هر وسیله ای در جهت سرکوب قیام کنندگان تمسک می جست؛ سیاست معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن» انگلیسیها را به گونه ای گسترده و بی عیب در مناطق عشایری اعمال و اجرا نموده و به نتیجه رسانید. وی در جای جای کتاب خویش که آن را پس از سرکوب شورش نگاشت، از حسن اجرای این سیاست مباهات بسیار نموده است.[11] به رغم پراکندگی جنگجویان عشایری، یکی دو برخورد مختصر و کم اهمیت از جانب  افرادی از طوایف جلیل، بابکان و قایدگیوی های ساکن سفیدار، با نظامیان رژیم در تنگه بریم (=برین) و «ده بزرگ» باشت صورت گرفت که البته کشت و کشتاری در پی نداشت. سال 1341 با این وضعیت بحرانی و جنگی در بویراحمد پایان یافت.

رژیم علاوه بر قیام مردم بویراحمد و کوهمرده سرخی فارس، در تهران و قم با اعتراضات و تظاهرات مردم مواجه بود. اخبار روزنامه ها و رادیو ها – خاصه رسانه های بیگانه – حکایت از شورش عمومی در اکثر شهرهای ایران داشته است. فعالیت و مشارکت عمومی تحت زعامت روحانیون – که به گونه ای گسترده و بی واهمه – گفته ها و نوشته های امام خمینی(س) را در سطح وسیع مملکت طرح و پخش می کردند، به اوج خود رسیده بود. فروردین 1342 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 226

یک ماه بحرانی و پر آشوب بود. در حالی که امام، اظهار حق را واجب و تقیه را حرام اعلام کرده بود، مسؤولان مملکت و توده ی مردم راه خویش را یافته بودند. عامه ی مردم تحت تأثیر ارشادات مذهبی امام تهییج و تشجیع شده بودند و سران کشور سختگیری و خشونت بیرحمانه ای را شروع کرده بودند. مزدوران رژیم در دوم فروردین 42 با یورش به مدرسه ی فیضیه، طلاب را به خاک و خون کشیدند، دسگیری ها در سطح وسیع آغاز گردید و هر کسی از نغمه ای از مخالفت ساز کرده بود، به انحای مختلف سرکوب گردید.

در بویر احمد – و پس از تفرقه و تشتت جنگجویان – طلاب جوانی نظیر سید علی اصغر حسینی (امام جمعه فعلی یاسوج)، سید حمدالله حسینی، سید یحیی تقوی، سید عبدالوهاب بلادی و ... اعلامیه ها و سخنرانی ها و به خصوص فتوای تاریخی امام را تحت رهبری و هدایت روحانیون مشهور فارس – مثل مرحوم محلاتی، شهید دستغیب و برادران حائری و آیت الله ملک حسینی – در میان رهبران عشایر توزیع و آنان را به ادامه ی هر چه بیشتر قیام و زد و خورد با مأموران رژیم تشویق می کردند. بزرگان بویراحمد که اکنون نجات خویش را وجهه ی همت قرار داده بودند، با درخواست روحانیون برخوردی منفعلانه داشته و از سر بی اعتنایی جواب رد می دادند. بنا به نقل روحانیون پیام رسان، تنها فردی که در بویر احمد پاسخ مثبت داد، «غلامحسین سیاهپور» سرپرست طایفه ی جلیل پوراحمد بود که در جواب توضیحات و راهنمایی های روحانیون اعلامیه رسان گفته است: «اکنون جوانی چهارده ساله شده ام و اگر این مطالب را سه روز قبل می دانستم عده ای از ژاندرم ها را قتل عام می کردم، ولی چون جریان روشن نبود سعی کردم که از برخورد با آنها احتراز نمایم ولیکن حالا دیگر پس از حادثه ی قم و دیدن این اعلامیه ها از کشتن آنها به هیچ وجه خودداری نخواهم کرد.»[12] وی اعلامیه ها را بوسیده و در جیب گذاشته است.

‏جنگ کُجستان‏

آمد و شد روحانیون و پخش اعلامیه و راهنمایی های ایشان در تنویر افکار عامه و تهییج عشایر به مبارزه مؤثر افتاد. غلامحسین جلیل که قول مساعد داده بود، خیلی زود به این وعده وفا کرد. دو سه هفته ای پس از ملاقات وی با روحانیون، هنگ مشهور و مستقل «20 کرمانشاه» با عِده و عُده ای مجهز، در دهستان «نوگک» ممسنی به فاصله ی ده کیلومتری منطقه ی مسکونی – گرمسیری – جلیلیان بویر احمد مستقر و برای ایمن سازی منطقه ی به 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 227

مانور های تهدیدآمیز دست یازید. از کار های آنان یکی هم فراخوانی بزرگان و ریش سفیدان هر منطقه و طایفه بوده، تا بدین طریق بیش از پیش نظامی و آرامش محل محفوظ بماند.

غلامحسین جلیل که فرستادگان ویژه ی «سرهنگ ناجی» فرمانده هنگ بیستم کرمانشاه، وی را به مقر ستون اصلی در نوگک احضار کرده بودند از حضور در مقر امتناع ورزید؛ و بدین گونه عملاً نارضایی و مخالفت خویش را نشان داد. چند روز بعد یک ستون فرعی از هنگ مستقل بیست کرمانشاه از نوگک به سوی مناطق مسکونی طایفه ی جلیل حرکت می نماید. بنا به نقل منابع نظامی تعداد این ستون 186 نفر و مرکب از گروهان یکم و گروهان سوم ارکان گردان یکم هنگ بیست کرمانشاه بوده است.[13]

هر چند به نظر می سد تعداد یک ستون فرعی متشکل از چندین گروهان می بایست بیش از این باشد، ولی طبق گفته ی «آریانا»، کسر سازمان داشته و طبعاً تعداد نیرو ها کمتر از عده ی واقعی گروهانها بوده است.[14] عصر روز 30 فروردین سال 42 حرکت ستون فرعی نظامی آغاز و پس از عبور از گردنه ی «گنگون» (=گُلگون؟) (gongun) وارد منطقه ی مسکونی طایفه ی جلیل می شود. به محض مشاهده ی این نیروی نظامی – که در چشم مردم بسیار می نمود – تمام آبادیهای جلیل «بار» کرده و خود را از خط سیر نظامیان کنار کشیدند. غلامحسین که در آن موقع برای زیارت امامزاده «امیر ایوب» و ملاقات با مردم و متولیان امامزاده به روستای امیرایوب رفته بود، خبر دار گردیده و خود را به منطقه رساند. تعداد قلیلی از جنگجویان طایفه، به علاوه ی یکی دو نفر از انصاری های ساکن «امیر ایوب» که جمعاً ده نفری می شدند، نظامیان را زیرنظر گرفته و چون شب شده بود، در نزدیکی آنان بیتوته می کنند. در گرگ و میش هوا پارتیزان های عشایری به وسیله ی فرمانده خویش تقسیم شده و مقرر گردیده با شلیک نخستین گلوله توسط فرمانده، نبرد آغاز گردد. به محض ورود ستون نظامی با تمام نفرات و تجهیزات به منطقه، نبرد شروع می شود. زد و خورد با شدت هر چه تمامتر ادامه یافته و بسیاری از نیروهای نظامی در همان اوایل به قتل می رسند. بی سیم چی دستگیر و با غروب خورشید، نظامیان مقاومت خویش را افول یافته دیدند. تنها یک عده ی سی چهل نفری از نظامیان که از تاریکی شب  استفاده کرده، نجات یافتند. بقیه ی نظامیان تا فردا ساعت شش کشته شده و یا مجروح و مصدوم بر زمین افتاده بودند. خلع سلاح و غازت اثاثیه ی ستون تا نزدیکی های ظهر ادامه داشته و پس از آن «مرده شوران» 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 228

اجساد را به خاک سپرده اند.

از همان روز سقوط ستون نظامی، هواپیما های جنگی رژیم، مناطق مسکونی طایفه ی جلیل را بمباران و خسارات مالی و جانی بسیاری را بر مردم وارد آوردند. جنگجویان رزمنده که اکنون به پنج تن تقلیل یافته بود، یک سال و اندی پس از حادثه در کوهها متواری بودند و بعد از آن که فشار و تنگنا بر طایفه و تبار – خاصه خانواده های ایشان – وارد آمده، برای آزادی دیگران تن به اسارت خویش دادند. شش ماه در تهران و شیراز زندانی بودند و پس از آن حکم اعدامشان صادر و در تاریخ بیستم دیماه 1343 برابر با پنجم ماه مبارک رمضان تیرباران شدند.

‏جنبه ی مذهبی جنگ کجستان‏

بی شک اگر فعالیت ارشادی روحانیون مبارز شیراز در میان عشایر رونق چشمگیر نمی یافت، نه از ادامه ی قیام خبری بود و نه از جنگ گجستان.

نبرد گجستان البته نقطه ی عطف غائله ی جنوب محسوب می شود که تحت تأثیر مستقیم فعالیت روحانیون و اعلامیه ی مراجع رخ داده است. مرکز ثقل فعالیت بی واهمه ی روحانیون فارس و کهکیلویه و بویراحمد، حول محور عالم بزرگوار مرحوم آیت الله محلاتی می چرخید. وی با سخنان تند و شجاعانه همواره معتقد به مبارزه ی مسلحانه علیه رژیم بوده و مبارزان عشایر را به طرق مختلف – مادی و معنوی – تشجیع می نموده است.[15]

در کنار ایشان شهید آیت الله دستغیب، برادران حائری – شیخ صدرالدین و شیخ محی الدین حائری شیرازی – آیت الله ملک حسینی و طلاب جوانی نظیر سید علی اصغر حسینی، به انحای مختلف توده ی مردم را در مخالفت صریح علیه رژیم تشویق می کردند. «شیخ صدرالدین حائری» که در میان روحانیون فارس در واقع «رابط قم، تهران و شیراز» بوده است،[16] در خاطرات خویش می گوید: «... در آن ایام عشایر نیز علیه دستگاه قیام کردند و در برابر دولت ایستادند و چون مرحوم آیت الله محلاتی مورد توجه آنها بود، میان آنان و روحانیت ارتباط وجود داشت. یکی از طلبه ها به نام آقای علی اصغر حسینی لباس مبدل می پوشید و اعلامیه های علما را به سران عشایر می داد. مرحوم غلامحسین سیاهپور یکی از ارکان قدرت در میان عشایر به شمار می رفت. البته ارتباط هایی هم از طریق شهید آیت الله دستغیب با عشایر برقرار بود.»[17] در اینجا بی هیچ تجزیه و تحلیلی به نقل نوشته ها و 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 229

گفته های روحانیون فارس و کهکیلویه و بویر احمد، در باب جنگ گجستان و فرمانده ی آن می پردازیم.

در تأیید شهادت نامه ای که به امضا و انشای جمع زیادی از روحانیون فارس و کهکیلویه و بویراحمد رسیده است، مطالب مهم و موثقی در این باب هست که بیان می گردد.[18]

1 - آیت الله شیخ محی الدین حائری شیرازی – امام جمعه ی شیراز و نماینده ی ولی فقیه در فارس – می نویسد:«... ملاغلامحسین جلیل به تشویق روحانیت قیام نمود و وقتی دانست که جنگیدن با حکومت مشروع است به شاه قاسم سوگند خورد که چهارده ساله شدم.»

2 - آیت الله ملک حسینی – نماینده ی ولی فقیه در استان کهکیلویه و بویراحمد – نوشته است: «... جریان مشروح فوق [جنگ گجستان و شهادت غلامحسین و یارانش به تشویق روحانیت] مطابق با واقع و حقیقت است و به وسیله ی عده ای از طلاب مدرسه ی علمیه خان که تحت نظر اینجانب بودند اقدامات حاد مسلحانه علیه طاغوت انجام گرفته بود و شکی نیست که آنها به عنوان حمایت از اسلام با نظر روحانیت به پا خواسته و ...»

3 - شیخ صدرالدین حائری شیرازی در نوشته ی جداگانه ای اظهار می دارد:«... تا آنجایی که اینجانب اجمالاً اطلاع دارم مرحوم غلامحسین جلیل سیاهپور در سنه ی 41 و 42 با رژیم طاغوت دلیرانه جنگید و بعداً دستگیر و به دستور رژیم منفور پهلوی تیر باران شد...»

4 - مرحوم سید عبدالوهاب بلادی از روحانیون معروف باشت و گچساران می نویسد: «... گواهی دارم که آقای شهید غلامحسین سیاهپور و همراهانش ... در تحت امر امام خیمنی(س) با رژیم طاغوت مبارزه کردند تا اینکه شهید شدند...»

5 - سید حمدالله حسینی از روحانیون ممسنی و حامل اعلامیه ی مراجع در سال 42، می نویسد: «... نسبت به شهدای فوق [که اسامی آنها در متن آمده] هر گونه اقدامی که کردند عندالله و عندالرسول طبق فتوای رهبر انقلاب جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(س) مدظله العالی، بود و نکته ای دارم متذکر می شوم. اعلامیه ای که به آنها داده شد مرحوم کُردی انصاری این جمله را گفت: اگر دستور خوانین است این که امروز با تفنگم می روم حاضر می شوم ولی در صورتی که دستور آقا باشد فردا یا گلوله به حلقومم می خورد یا به ستون بوستان حمله خواهم کرد...»[19]

6 - سید یحیی تقوی – از سادات مشهور امامزاده علی و از طلاب مدرسه ی علمیه ی خان شیراز که از محرکین عشایر بوده – می نویسد:«آنچه در این ورقه مکتوب است عندالله 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 230

هیچگونه خلافی ندارد و خود اینجانب یکی از محرکین ایشان بودم...»

7 - شیخ عباس علی شریفی یکی دیگر از روحانیون می گوید: «...بنا به امر امام و به حکم «فطرت الله التی فطر الناس علیها»، فطرت اسلامی نامبردگان [غلامحسین و یارانش] و عده ای دیگر از مبارزین به حرکت درآمد و صحیح است...»

‏اشعار مربوط به شورش بویراحمد‏

فرهنگ مردم استان کهکیلویه و بویراحمد، یک فرهنگ پرمایه و اصیل است که به وسیله ی مردمان با ذوق و خوش قریحه ی قوم نگاه داشته شده است؛ هر چند متأسفانه اکنون این فرهنگ به فراموشی و زوال سپرده می شود!

باسوادان ایل در مکتب خانه هایی که «ملایان» محلی مدرسان آن بوده، به تحصیل علم و دانش پرداخته و نمود کارهای مذهبی و ملیت یعنی قرآن و شاهنامه را تو أمان می آموختند. 

علاوه بر این، آنان کتب شعری دیگری نظیر حمله ی حیدری، فلک ناز، مثنوی مولوی، کلیات سعدی، دیوان حافظ و گه گاه آثار نظامی و نیز داستان های امیرارسلان رومی، گلستان سعدی و غیره را با شوق و ولع مطالعه می کردند. شاعران و داستان سرایان بی نام و نشان ایل، حوادث و وقایع مهم و حیاتی قوم را با سرودن اشعار – که اکثراً به لهجه ی محلی بوده است – حفظ و مقدس می داشته اند. این حوادث البته بیشتر جنگها و رزمها، بویژه با بیگانگان بوده است و این بیگانگان، نظامیان رژیم و مزدوران حکومت بوده اند.

از جمله اشعاری که حماسه وار سروده شده و سینه به سینه نقل و حفظ گردیده است، در باب جنگ گجستان و قیام مردم بویراحمد در سالهای 42 - 1341 است که در پس به نقل و تحلیل آن می پردازیم.[20]

ز عهد شهنشاه محمدرضا

چنان بود جنگی در ایران قضا

زنان را به مجلس همی داد رأی

کسی را نبود راضی از این امر و نهی

چو بشنید عشایر، از راه دور

نشستند نزدیک و کردند شور

بکوشیم و جوشیم و مردی کنیم

بن و بیخ این رسم را برکنیم

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 231

در این دم خبر آمدی ناگهان

که آمد سپاهی چو فوج گران

سپهدارشان بود «ناجی»[21] به نام

فرستاد لشکر همی سوی دام

«زریر»[22] سپهدارشان با سپاه

به سوی گجستان کشیدند راه

«ایوب»[23] را کنند جای میخانه شان

«مجت»[24] را کنند جای توپخانه شان

زنان را همی پاک، پستان بِرَند 

ز سرشان همی نیز «معجر»[25] برند

به سوی گجستان و «گل گِرد» کوه[26]

سپاه و سپهدار شدند هم گروه

طلایه به سوی «سیاهپور» گُرد

خبر ها یکایک بر او برشمرد

ز سوی «خمینی»، روح خدا

سیاهپور جنگی، با یک ندا

ندا داد با لشکر خویشتن

بجنگید با اهرمن پیلتن

به لشکر همی گفت پاسخ چنین

که در روز میدان مباشید غمین

بفرمود تا از یمین و یسار

بر ایشان بگیرند ره را حصار

سیاهپور جنگی و یازده نفر 

همه مرد جنگی، همه با هنر

چو ده ساعت از روز اول گذشت

کشیدند صف اندر آن پهندشت

نخستین، سیاهپور گرد دلیر

هدف کرد تیری به سوی زریر

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 232

زریر دلاور اَبا «نُه» نفر

به یک حمله شد کشته در تیغ «نَر»[27]

بغلتید در خون زریر دلیر

بر آمد خروشیدن دار و گیر

چو «ام - یک» به دست عشایر رسید

همی هوش از افسران بر پرید[28]

سیاهپور جنگی و یازده نفر

نمودش بدادی به سیصد نفر

چو آن شیر جنگی به سنگر نشست

چو اردوی شاهی ز سینه اش شکست

بغرید «کُردی»[29] چو ابر بهار

همی زنده آورد از ایشان چهار

«غلامحسنی»[30] بود و «حسنقلی»[31]

که هر یک به کردار شیر یلی

تفنگ بلند و قطار دو رو[32]

چپ و راست می کشتشو، نو به نو

یکی گُرد بُد نام «عبدی»[33] همی

نبود از سیاهپور جنگی کمی

سنش نوزده بود و جنگش چهل

نبودی از این جنگ ترسش به دل

بغرید بر سان نر اژدها 

مهمات را کرد از ایشان جدا

«محمد حسن»[34] گُرد هوشیار بود

سپه را ز دشمن نگه دار بود

همیشه همی پیشرو بود اوی

به خون در گجستان همی داد جوی

همان «ترکعلی»[35] آن جوان نجیب

سرش پر زکینه، دلش پر نهیب

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 233

بود هر زمان برخروشد همی

تو گفتی که دریا بجوشد همی

نه ترس و نه خوفی نمی داشت اوی

که شیر سیاهپور بُد پشت اوی

که «بهرام»[36] گُردی همی در قشون

ببارید چون برق آتشفشون

یکی بانگ زد «کردی» پر هنر

که ای «امر الهی»[37] سگ بدگهر

ببینید کنون جنگ مردان مرد

تک روز میدان و دشت نبرد

یکی هدیه ات می دهم ناگهان

که احسن بود در تمام جهان

بگفت و بزد بر سرش تیر سخت

که جان داد آن مرد برگشته بخت

در این دم خبر آمد از دیده بان 

به سوی سیاهپور گرد دمان

که شد کشته «لهراسب»[38] نامدار

به دست «سلحشور»[39] بی اعتبار

سیاهپور جنگی غمین گشت سخت

همی دوختشون یک به یک بر درخت...[1]

تصویری که شاعر عشایری در این ابیات مجسم کرده است، حاکی از آگاهی کامل قوم از اوضاع کشور و بیانگر عقیده و مرام عشایر قیام کننده و نگرش آنان نسبت به مسائل مملکت می باشد. هر چند اکثر ابیات توصیف نبرد و نقش جنگجویان است، ولی همان معدود ابیات دیگر، برای یک مورخ محقق در تبیین بینش قیام کنندگان و تحلیل و تعلیل قیام، بالنسبه وافی 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 234

به نظر می رسد. زیرا یک مورخ محقق بی غرض می تواند بی هیچ پیش فرض ذهنی، وسایط و شرایط تحقق یک حادثه ی تاریخی را به گونه ای مستدل، تشریح نماید و تا حدی قریب به یقین دلایل و نتایج واقعی را دریابد و بازگو کند. کدام محقق اندیشمند است که این بیت شاعر عشایری را – که در سال 42 سروده است – مطالعه نماید و حکم به بی اطلاعی و جهالت عشایر از اوضاع کشور در آن سالهای پر آشوب بدهد؟ یا بگوید که هیچ ارتباطی میان اعتراضات مردم تهران و قم و جنگهای عشایر بویراحمد و سرخی در سالهای 42 - 41 نبوده است؟

زنان را به مجلس همی داد رأی       کسی را نبود راضی از این امر و نهی

شاعر که نماینده ی اندیشمندان قوم است در این بیت نشان داده است که از رأی دادن زنان و لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی آگاهی دقیق داشته است و تصریح می کند که هیچ کس، از این امر و نهی های ریایی و تحمیلی راضی نبوده است. نه اینکه تمام اقشار مردم همصدا با روحانیت و به زعامت رهبری شجاع، انزجار و اعتراض خویش را نسبت به این لوایح نشان دادند؟

عشایر که «از راه دور» این حوادث را زیر نظر داشته اند، وقتی این مسائل را می شنوند، مجلس شور و مشورت تشکیل می دهند و تصمیم می گیرند که برای برکندن بن و بیخ این رسمهای خلاف – و در واقع بی رسمی ها – تا پای جان بایستند و مردی کنند. در این اثنا خبر می رسد که «فوج گرانی» برای سرکوب عشایر حرکت کرده است. هدف این سپاهِ جرار، این بوده است که «امام زاده امیر ایوب» را به «میخانه» تبدیل کنند و مسجد را جایگاه «توپخانه» قرار دهند. هم چنین آنها می خواستند پستانهای زنان را ببرند و حجاب را از سرشان بردارند.

ایوب را کنند جای میخانه شان                         مجت را کنند جای توپخانه شان

زنان را همی پاک، پستان بَرند                      ز سرشان همی معجر بَرَند

از فحوای این ابیات مستفاد می شود که عامه ی عشایر، حاکمان رژیم و عمله و ایادی آنها – که اکنون نظامیان بوده و مستقیماً به جنگ عشایر آمده بودند – را معاندانی لاابالی و لاقید می دانستند که هیچ مبالات حلال و حرام نمی کنند و از اینکه امام زاده و مسجد را مقر میخانه و توپخانه نمایند، ابایی ندارند و مقصودشان ترویج بی حجابی و برداشتن روسری و چارقد از سر زنان و محجبه ی ایلی و در یک کلام تجاوز به همه ی شئون زیستی و شرف ایلی قوم است و با چنین برداشتی که فاصله ی چندانی با واقعیت و حقیقت نداشته است، نبرد 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 235

مردم ایل یک نبرد مذهبی و دینی به شمار می رفته و یک دفاع مشروع بوده است.

نقل است که نظامیان هزیمت یافته، بارها – قبل از درگیری – اعلام کرده بودند؛ «ایوب» (امیر ایوب) را حرمسرای خود خواهند کرد!

یکی از بلدچیان محلی ستون اظهار داشته است: قبل از شروع درگیری که نیروی نظامی چندین خمپاره در جهات مختلف شلیک کرده، به نزد فرمانده ستون رفته و سمت شمالی آن را نشان داده و گفتم در این سمت «مالها» و خانوار هایی که زن و کودک فراوان است، قرار دارند؛ شلیک نکنید! فرمانده در جوابم گفت: «به... اسبم. می خواهم همه کشته شوند!»

با این بینش و نگرش، جنگجویان یک طایفه به رهبری رئیس خویش - که از قدیم الایام رابطه ی وثیقی با روحانیون داشته است – با سپاه و سپهداری که اینک هم گروه شده بودند، همآورد می شوند.

طلایه داران عشایری، خبر های مربوط به نظامیان مهاجم را یکایک بر فرمانده خویش - «سپاهپور گُرد» - برشمرده، و سیاهپور که ضمیر درونی اش با یک ندا از سوی خمینی روح خدا(س) بیدار شده بود، لشکر خویش را بانگ می زند که «بجنگید با اهرمن پیلتن». به علاوه آنان را از ترس و توهم میدان نبرد بر حذر می دارد و دستور می دهد که از چپ و راست «برایشان بگیرند ره را حصار».

به هر حال جنگ آغاز می شود و سیاهپور و یازده رزمنده که «همه مرد جنگی»و «همه با هنر» بوده اند با نظامیان مصاف می دهند. با کشته شدن فرمانده ی ستون و نه نفر از همراهان ایشان در همان نخستین حمله، «خروشیدن داروگیر» به اوج می رسد و وقتی اولین سلاح های غنیمتی که تماماً «ام - یک» بوده، به دست عشایر می رسد، هوش از سر افسران می پرد. نمود سیاهپور و یازده مرد جنگی اش به مثابه سیصد نفر بوده است و زمانی که «آن شیر جنگی به سنگر نشست»، «اردوی شاهی» شکست را می پذیرد.

یاران او دست کمی از خود او نداشته اند. «کُردی» همچون ابر بهاری می غرد و چهار تن از نظامیان را دستگیر می کند. «غلامحسین» و «حسنقلی» که کردار هر کدام چون شیر یلی بوده است، با تفنگهای بر نو بلند[40] و قطار های دو ردیف خویش، نظامین را چپ و راست و نو به نو – نوبت به نوبت – از پای در می آوردند. «عبدی» جوان جنگجوی و البته بسیار با تجربه همچون سیاهپور از این جنگ ترسی به دل نداشته است. وی در یک لحظه «بغرید بر سان نر اژدها / مهمات را کرد از ایشان جدا». «محمد حسن» برادر عبدی به سان یک «گُرد هوشیار» 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 236

نگاهبان نیرو های عشایر بوده است و همیشه جلودار. «ترکی که پایگاه طبقاتی اش[41] ظاهراً او را در ردیف آخر رزمندگان قرار می داد، نشان داد که چنین نیست. «آن جوان نجیب» که سرش پر ز کینه» و «دلش پر نهیب»، نسبت به نظامیان رژیم بوده است، هر زمان که بر می خروشید، «تو گفتی ک دریا بجوشد همی» و چون مستظهر سیاهپور بود «نه ترس و نه خوفی نمی داشت اوی». «بهرام» گُرد همچون برق آتشفشان بر سر نظامیان باریدن گرفت و جمعی از آنان را کشت. «کردی» یکی از ژاندارمها به نام «امرالهی»را صدا زد و گفت «جنگ مردان مرد» را امروز نظاره کنید؛ و بعد در یک درگیری رویاروی او را کشت. در حالیکه جنگ رو به اتمام بود، خبر آوردند که «لهراسب» از جنگجویان به نام عشایر به دست «سلحشور» کشته شده است و سیاهپور که بسیار غمگین شده بود، نظامیان را «همی دوختشون یک به یک بر درخت».

نکته ی قابل ذکر در باب این اشعار، این است که در یک مورد نام امام صراحتاً برده شده و این احتمال وجود دارد که این بیت الحاقی باشد که بعدها بر ابیات اضافه شده، هر چند احتمال الحاقی بودن بیت بسیار است، ولی شک نیست که در پیش از انقلاب، این بیت الحاق شده است و شاعر بی نام و نشان آن، نشان داده است که از نهضت و اندیشه ی امام تأثیر شایان پذیرفته است. از مصادیق بارز این اثر پذیری، که به گونه ای آشکار در بیان شاعران قوم و بینش عامه ی مردم تبلور و تجلی یافته است؛ یکی هم اشعار زیر است که به لهجه ی محلی (لری) سروده شده و سراینده ی آن در گمنامی مانده است. این ابیات که در افواه عامه و سینه به سینه مانده، به وسیله ی یک پژوهشگر پر کار و بی ادعای بومی به نام آقای «یعقوب غفاری» سالها پیش از انقلاب ضبط و ثبت شده است. در این سه بیت شعر که شاعر گمنام آن، گفتگوی تقاضاگون یک جنگجوی بویراحمدی با امام خمینی(س) را به تصویر کشیده است، صریحاً نام امام ذکر شده است و نشان متقنی از اطلاع کامل مردمان ایل، از وضعیت کشور و «زعیم عالیقدر» مخالفان رژیم بوده است.

کاغذی اومده تَیْم آغی خمینی     دستور جنگ وَمْ بده تو جانشینی

مُوسید مشتهدم مِنْ دلِ شیرازُم      نِیْتَرُم پی قَرْصِ شا برنو بسازُم

کاغذِت وَمْ بِرَسِ کاری نَیارُم                 ای رَوُمْ زِرْ دار بَلیِ برنو اِیارُم

جنگجوی عشایری از آقای امام خمینی(س) تقاضای کاغذی حاوی فتوای جنگ و جهاد می نماید؛ زیرا او جانشین امام زمان (عج) می داند؛ («دستور جنگ وم بده تو جانشینی») 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 237

امام هم در جواب او می گوید: «من یک سید مجتهدم و نمی توانم پای قصر شاه برنو بسازم و برایت بفرستم.»[42] جنگجوی عشایری پاسخ می دهد که «لازم نیست تفنگ برایم بفرستی، فقط کاغذت (نامه ی فتوایت) به من برسد، می روم و از درختان بلوط برنو در می آورم.»

ابیات پراکنده ی دیگری نیز از شاعران بی نام و نشان دیگر وجود دارد، که حاکی از وجهه ی مذهبی جنگ گجستان است و معروفیتِ عامِ دینی بودن نبرد را می رساند. از جمله:

دوره ی دین وَ هَمْ خَهْ کُونیِ خِدانَه

سیاهپور خُشْ بُرَدَهْ بِی توپ سپانَهْ»[43]

یعنی: دوره ی دین و مذهب به هم خورده است، کو معجزه ی خداوندی؟؛ سیاهپور خودش به تنهایی توپ سپاه را به غنمیت برده است. 

امید می رود، همین مختصر، تا اندازه ای در تنویر افکار محققان و خوانندگان که با شورمندی طالب اسباب اصلی و واقعی جنگ گجستان و غایله ی بویراحمد هستند مفید و ممتع افتد.

 

*  *  * 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 238

منابع و مأخذ

1 - بهرام آریانا، تاریخچه ی عملیات نظامی جنوب، چاپخانه ی ارتش، 1343

2 - پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه ی محمد رفیعی مهرآبادی، ج 3، چ دوم، انتشارات عطایی، 1371

3 - م.س ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه ی هوشنگ تیزآبی، تهران، انتشارات اسلوچ، 1356

4 - کاوه بیات، شورش عشایری فارس در سالهای 1307 - 1309، چ اول، نشر نقره، 1356

5 - محمد رضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، به کوشش شهریار ماکان، چ اول، انتشارات شهرآب، 1371

6 - تاریخ معاصر ایران (مجموعۀ مقالات)، کتاب اول، چ اول، مؤسسه ی پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1368

7 - ساعد حسینی، گوشه های ناگفته ای از تاریخ معاصر ایران، چ اول، شیراز، انتشارات نوید، 1373

8 - علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 3، ناشر بنیاد فرهنگی امام رضا علیه السلام ، بی تا

9 - علی رزم آرا، جغرافیای نظامی ایران (منطقه فارس)، چاپخانه ی ارتش، 1323

10 - حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(س) ، ج 1، چ یازدهم، انتشارات راه امام، 1360

11 - کشواد سیاهپور، کهکیلویه چهار راه حوادث، (رساله کارشناسی)، شیراز، دانشگاه شیراز، بخش تاریخ، 1372

12 - عبدالله شهبازی، ایل ناشناخته (پژوهشی درباره ی کوه نشینان کوهمر سرخی)، چ اول، نشر نی، 1366

13 - جلیل عرفان منش، خاطرات پانزده خرداد شیراز، دفتر دوم، چ اول، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1375

14 - یعقوب غفاری، نمونه ای از اشعار محلی مردم کهکیلویه و بویراحمد، چاپخانه ی امیر یاسوج، 1362

15 - حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، انتشارات اطلاعات، 1369

16 - فولادوند، «گوشه ای از تاریخ ژاندارمری»، مهنامه ی ژاندارمری، سال بیست دوم (فروردین - آذر)، 1349

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 239

17 - جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1 و 2، چ سوم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا

18 - «15 خرداد به روایت بیگانگان»، مجله ی 15 خرداد، سال دوم (شماره ی 7، بهار 1371)

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 240

پی نوشتها

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 241

  •  - همانطور که مشاهده می شود این شعر دارای اشکالات متعدد عروضی است که به خاطر حفظ اصالت آن، بدون هیچ گونه تغییری درج گردیده است. ویراستار
  • - طرح اصلاحات ارضی که یک طرح امریکایی بوده، ابتدا در دوره ی نخست وزیری امینی و در غیاب مجلس به تصویب رسیده ولی به استعفای امینی، عملاً اجرای آن مختل گردیده است.
  • - به محض انتشار لوایح شش گانه، روحانیان برای آگاهی از مفاد و ماهیت اصلی آن، آیت الله روح الله کمالوند (روحانی خرم آبادی) را به نزد شاه فرستادند و چون نتیجه ی مثبتی مشاهده نکردند، به مخالفت با آن پرداختند.
  • - برای اطلاع کامل رجوع شود به تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلال الدین مدنی، ج 2، چ سوم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا، ص 38 - 8
  • - پانزده خرداد به روایت بیگانگان، مجله ی 15 خرداد، سال دوم، شماره ی 7، بهار 1371
  • - همان
  • -  همان
  • - تاریخ سیاسی معاصر ایران، همان، ص 34
  • - این نبرد در مرداد ماه 1309 اتفاق افتاده است.
  • - عنوان «دره ی خون و مرگ» در وصف تنگ تامردای از سرهنگ فولادوند است که در مهنامه های ژاندارمری، نبرد تنگ تامردای را به تفصیل شرح داده است، رجوع کنید به: فولادوند، گوشه ای از تاریخ ژاندارمری، خاطرات سرلشکر ژاندارم حبیب الله شیبانی، مهنامه ی ژاندارمری، سال بیست و دوم، فروردین تا آذر 1349.
  • - منابع مختلف تعداد تلفات نظامیان در تنگ تامردای را متفاوت ذکر کرده اند. این تعداد از چهار صد نفر تا بیش از 1200 نفر ذکر شده است.
  • - برای آگاهی بیشتر از قیام عشایر بویراحمد و چگونگی سرکوب آن رجوع شود به: بهرام آریانا، تاریخچه ی عملیات نظامی جنوب، چاپخانه ی ارتش، 1343
  • - آقای سید علی اصغر حسینی در نقل خاطره ای که به دستخط ایشان تحریر یافته، می نویسد؛ «این حقیر سید علی اصغر حسینی در برخوردی که با مرحوم ملا غلامحسین سیاهپور داشتم، در سال 42 که به عنوان پخش اعلامیه ی مراجع به آن منطقه رفته بودیم، وقتی که اعلامیه ها را خواندیم، مخصوصاً اعلامیه ی امام که این جملات در آن بود، اظهار حق واجب و تقیه حرام ولو بلغ ما بلغ را که توضیح دادیم آن مرحوم این جمله را بر زبان آورد که چهارده ساله شدم و اگر این  مطالب را سه روز قبل می دانستم عده ای از ژاندارم را قتل عام کرده بودم، ولی چون جریان روشن نبود، سعی کردم که از برخورد با آنها احتراز نمایم ولیکن حالا دیگر پس از حادثه ی قم و دیدن این اعلامیه ها از کشتن آنها به هیچ وجه خودداری نخواهم کرد...»(آرشیو خصوصی نگارنده)
  • - بهرام آریانا، تاریخچه ی عملیات نظامی جنوب، چاپخانه ی ارتش، 1343، ص 120
  • - همان
  • - جلیل عرفان منش، خاطرات 15 خرداد (شیراز)، دفتر دوم، چ اول، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1375، ص 35
  • - همان، ص 49
  • - همان، ص 86
  • - این اسناد در آرشیو خصوصی نگارنده موجود است.
  • - کردی انصاری داماد غلامحسین جلیل بوده که همراه ایشان در جنگ گجستان شرکت داشته و دو سال پس از اعدام غلامحسین به دستور حاکمان رژیم، به وسیله ی ایادی مزدور رژیم غفلتاً در کوهستان کشته شده است. به سر دسته ی قاتلان وی یک دستگاه خودروی جیپ هدیه داده است. (اسناد آن در آرشیو خصوصی نگارنده موجود است.)
  • - این اشعار مدت اندکی، احتمالاً دو ماه پس از جنگ گجستان بوسیله ی شخصی که اصلاً از ممسنی است و اکنون نیز در قید حیات می باشند، سرود شده است. وی ملادرویش فرزند ملا علی محمد از طایفه ی «دشتی» ممسنی می باشد. خدایش نگاه دارد. ظاهراً اشعار بسیار بیشتر از این بوده و در دفترچه ای خطی ثبت و ضبط گردیده که متأسفانه از بین رفته است.
  • - سرهنگ ناجی فرمانده ی هنگ 20 کرمانشاه و ستونی که در نوگک مستقر شده بود.
  • - زریر، نامی است که عشایر به «سروان محمد تقی ریحانی فر» فرمانده ی ستون قلع و قمع شده در گجستان داده اند
  • - منظور امامزاده «ایوب انصاری» است.
  • - مجت همان «مسجد» به لهجه ی لری است.
  • - معجر، روسری، چارقد
  • - گل گرد، نام کوه و قله ی بلندی است در منطقه ی عمومی نبرد گجستان.
  • - نر، بلندی تپه مانند، «نره» در مقابل دره
  • - «ام - یک» تفنگ مخصوص نظامیان بوده که در همان ساعت اول نبرد تعداد 15 قبضه از آن بصورت غنیمتی به دست عشایر افتاده است.
  • - این افراد همگی از یاران غلامحسین در نبرد گجستان بوده اند.
  •  و 31 - همان
  • - دو رو، دو ردیف
  • - این افراد همگی از یاران غلامحسین در نبرد گجستان بوده اند.
  • 36 - 34 - همان
  • - نام یکی از نظامیان که در مصافی تن به تن با کردی انصاری به قتل رسیده است.
  • - یکی از یاران غلامحسین و از طایفه ی «آقایی بابکان که سحرگاه روز دوم درگیری توسط نظامیان کشته شده است.
  • - پرویز سلحشور از نظامیان دیری بوده که پس از قتل «ریحانی فر» فرماندهی ستون را به عهده گرفته و آخرین فردی است که به وسیله ی عشایر کشته می شود.
  • - برنوهای مختلف (کوتاه، متوسط، بلند) در نزد عشایر هر کدام سمبل یک مقام مذهبی بوده است. از جمله این شعر محلی، برنوها را به نشانه ی مذهبی تشبیه کرده است:بنو کل شاه قاسم، وسط خدایه                  من دو گوش برنو بلند ره کربلایهبرنوی کوتاه امام زاده شاه قاسم است و برنوی وسط مانند خداست. و در چاک دید (نوک مگسک)برنوی بلند راه کربلا پیداست.
  • - ترکی، فرزند سلمانی محل بوده و آرایشگران (سلمان ها) در جامعه ی کاست مانند این بویر احمد، جزو طبقات رده ی پایین محسوب می شده و هر گونه ارتباط سببی با آنان ممنوع بوده است.
  • - شاعر در بیت دوم، به زعم محل سکونت امام را شیراز می داند که قصر شاه نیز در آنجا واقع است.
  • - دکتر سید ساعد حسینی، گوشه های ناگفته ای از تاریخ معاصر ایران (وقایع سالهای 32 و 1331 - 42 - 1341 در کهکیلویه و بویر احمد)، چ اول، انتشارات نوید شیراز، 1373، ص 135