فرآیند گرایش به انقلاب در اندیشۀ سیاسی امام خمینی(س)

‏ ‏فرآیند گرایش به انقلاب در اندیشۀ سیاسی امام خمینی(س)

‏علیرضا ملایی توانی‏‎[1]‎

‏ ‏

خلاصه مقاله

‏تردیدی نیست که اندیشۀ سیاسی شیعه در عهد غیبت در راه تدوین پایه های‏‎ ‎‏نظری یک حکومت دینی یا طراحی یک انقلاب سیاسی با دشواریهای عملی و‏‎ ‎‏کاستی های تئوریک فراوانی رویاروی بوده است. این مقاله با ارزیابی این‏‎ ‎‏نارسایی ها و سیری اجمالی در تأملات سیاسی عالمان شیعه، این موضوع را با‏‎ ‎‏عنایت به مراحل تطور و تحول آن تا ظهور امام خمینی‏‏(س)‏‏ بررسی می نماید.‏

‏به اعتقاد نگارنده اندیشه سیاسی امام تا آغاز دهه 1340 در واقع ادامه‏‎ ‎‏رویکرد نظری علمای پیشین به مسأله حکومت بود. منتهی با این تفاوت که امام‏‎ ‎‏همه تلاش خود را مصروف ایجاد «جامعه دینی» صرف نظر از شکل و ماهیت‏‎ ‎‏حکومت آن نمود. چه به گمان او با اهرم نظارت مستمر علمای دینی بر سیاست‏‎ ‎‏و حکومت می توان بر بحران ناشی از فقدان حاکمیت مطلوب غلبه کرد و این‏‎ ‎‏نگرش با توجه به تفکر علمای پیشین و هم عصر او گامی به پیش تلقی می شد.‏

‏سرانجام مقاله، علل و چگونگی گذر اندیشۀ سیاسی امام خمینی‏‏(س)‏‏ را از‏‎ ‎‏مرحله جامعه دینی به حکومت دینی با توجه به بسترهای اجتماعی ـ سیاسی‏‎ ‎‏جامعه ایران در سراسر دهه 1340 مورد مطالعه قرار می دهد و عوامل و مسایلی‏‎ ‎‏که سبب رویارویی امام با نظام مستقر و پی بردن به ماهیت اصلاح ناپذیر آن‏‎ ‎‏گردید، بررسی می کند. ‏

‏به طور کلی امام به عنوان ایدئولوگ فکری انقلاب ابتدا وضع موجود را نفی‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 399

و طرد نمود و سرانجام با طرح درس ولایت فقیه نظام آرمانی و مطلوب خود را ـ‏‎ ‎‏که از بسیاری جهات با نظامهای مستقر تفاوت داشت ـ ترسیم کرد. بدیهی است‏‎ ‎‏تحقیق این اندیشه مستلزم ساز و کاری جدید و به طور مشخص یک نظریه‏‎ ‎‏انقلاب بود. انقلاب مکانیسمی برای درهم شکستن مناسبات ظالمانه موجود به‏‎ ‎‏منظور فراهم ساختن زمینه لازم جهت تحقق حاکمیتی مبتنی بر اسلام به وسیله‏‎ ‎‏علمای شیعه بود که در شرایط بحران ناشی از غاصب بودن حکومتهای موجود‏‎ ‎‏و فقدام شرایط لازم برای استقرار حاکمیتی مطلوب مطرح می گردید. در پایان‏‎ ‎‏نگارنده راهکارهای اجرایی انقلاب را از نگاه امام ارزیابی می کند.‏

‏ ‏

مقدمه

‏پیدایش اندیشه انقلاب، طلیعه دوران تازه ای از تکاپوی فکری و سیاسی امام‏‎ ‎‏خمینی‏‏(س) ‏‏است که با جستجوگری در مسیر استقرار حکومت اسلامی تکامل می یابد.‏‎ ‎‏تأملات نظری و رویکردهای سیاسی امام خمینی‏‏(س)‏‏ در پویش تاریخی خود تا دست‏‎ ‎‏یافتن به یک مشی انقلابی، مراحل بغرنج و دشواری را پشت سر نهاده است.‏

‏انقلاب به طور کلی به تحولی ریشه دار، تند و اغلب خشونت آمیز اطلاق می گردد که‏‎ ‎‏در این فرایند، ارزشها، اسطوره های حاکم بر جامعه، ساختار اجتماعی، نهادها، رهبری و‏‎ ‎‏نخبگان حاکم دستخوش تغییر می شوند که حاصل آن استقرار نظامی جدید به جای نظام‏‎ ‎‏موجود است. اما انقلاب اسلامی ایران تا حد زیادی با انقلابهای متعارف و موجود‏‎ ‎‏تفاوت دارد. به این مفهوم که ماهیت و خمیرمایه فکری آن را دین شکل داده است،‏‎ ‎‏لاجرم انگیزه ها، آرمانها، ایدئولوژی و مشخصه های دیگر بویژه نتایج حاصل از آن با‏‎ ‎‏دین آمیخته شده است.‏

‏دغدغه اصلی این مقاله این است که چرایی و چگونگی گرایش به انقلاب را در‏‎ ‎‏اندیشۀ سیاسی امام خمینی‏‏(س)‏‏ تبیین کند. ناگفته پیدا است که پاسخ به این پرسش از یک‏‎ ‎‏سو نیازمند سیری اجمالی در اندیشه سیاسی عالمان شیعه در عصر غیبت و طرح‏‎ ‎‏نارسایی ها و علل ناکامی آن است. و از سوی دیگر مستلزم بررسی فضای سیاسی ـ‏‎ ‎‏اجتماعی کشور و تأثیر آن بر فرایند تکامل و تطور اندیشه امام خمینی‏‏(س)‏‏ است.‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 400

نگاهی کوتاه به حکومت دینی در اندیشه سیاسی علمای شیعه

‏در جستجوی متون اسلامی و تفسیرهای کهن و نیز در تفکر سیاسیِ اسلام اعم از‏‎ ‎‏شیعه و سنی، اساساً نمی توان از نظریۀ انقلاب سراغ گرفت. بارزترین مشخصۀ تلاشهای‏‎ ‎‏سیاسی عالمان اسلامی ـ اگر در مقاطع مشخصی از تاریخ پرنشیب و فراز دنیای اسلام‏‎ ‎‏مجال تحقق می یافت ـ اجازه قیام علیه فرمانروایان ستمگر و کوشش برای رهبری چنین‏‎ ‎‏جنبشهایی بود و این حرکتها نیز بیشتر در دوران معاصر نمود عینی و عملی یافته است.‏

‏به همین دلیل تا پیش از این فرقه های اسلامی در عمل از حکمرانان ظلم و جور به‏‎ ‎‏شکلهای گوناگون اطاعت می کردند و تفاوت آنها تنها در چگونگی ارائه دلیل نهفته بود.‏‎ ‎‏فرزانگان اهل سنت بر اساس دستور العملی کلی از قرآن که باید از خدا، پیامبر و‏‎ ‎‏اولی الامر فرمان برد ـ و این حقیقت که اطاعت در هر وضعیتی حتی از دولتی ستمگر بهتر‏‎ ‎‏از آشوب و هرج و مرج است ـ آن را روا می شمردند.‏1‏ در همان حال عالمان شیعه اگر‏‎ ‎‏چه حکومتهای جهان اسلام را در عصر غیبت به لحاظ نظری یکسره غاصب و ظالم و‏‎ ‎‏عدیل کفر به حساب می آوردند، اما در عمل ناگزیر از تحمل حاکمیتهای ستم پیشه‏‎ ‎‏بودند. بدیهی است که در این وضعیت اندیشه انقلاب یا حکومت دینی نمی توانست‏‎ ‎‏شکل بگیرد.‏

‏بنابر همین ملاحظات در مسیر پویش فکری عالمان شیعه بویژه در هزارۀ اول پس از‏‎ ‎‏اسلام، اساساً این پرسش که برنامه اسلام برای حکومت در دوران غیبت چیست، مطرح‏‎ ‎‏نبوده و احتمالاً در آن فضای بحرانی موضوعیت نداشته است. بنابراین طرح مباحث‏‎ ‎‏ولایت فقیه در متون فقهی این عهد هرگز به معنای ولایت سیاسی یا حکومت فقیهان‏‎ ‎‏نبوده و نیست. آنچه به فقهای این دوران می توان نسبت داد، حداکثر تفکیک و تمیز میان‏‎ ‎‏امور شرعی و عرفی است. از نگاه آنان امور شرعی به مسایلی چون امور حسبیه،‏‎ ‎‏قضاوت و لوازم آن چون اقامه حدود، نماز جماعت و مانند آن اطلاق می گردید که‏‎ ‎‏تصدی آن در حوزۀ وظایف و اختیارات فقیه قرار داشت و امور عرفی که به سیاست،‏‎ ‎‏امنیت و امثال آن می پرداخت در حیطۀ وظایف سلطان ذی شوکت جای می گرفت.‏2

‏با این همه بینش سیاسی و اندیشه عالمان شیعه در گذر زمان رفته رفته رو به تکامل و‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 401

‏فراگیری نهاد که در این میان عوامل ذیل آشکارا نقشی تعیین کننده داشته اند: الف)‏‎ ‎‏تشکیل دولت مقتدر وسیع و یکپارچه شیعی در عهد صفوی و همکاری نزدیک و‏‎ ‎‏صمیمانه طیفی از علمای شیعه با صفویان و تلاش گسترده برای گردآوری و بازنگری در‏‎ ‎‏متون و تفاسیر شیعه، ب) پیروزی قطعی اصولیون بر اخباریون در یک فرایند از کشمکش‏‎ ‎‏تاریخی و نظری در آغاز عهد قاجاریه، ج) تأسیس نهاد توانمند و پرنفوذ مرجعیت، د)‏‎ ‎‏توسعه کمی و کیفی مدارس و مکاتب شیعی و تربیت و پرورش مجتهدان و‏‎ ‎‏دانش آموختگان دینی، ه) سرانجام و به تبع عوامل مهم یاد شده تسری حوزۀ فعالیت،‏‎ ‎‏مشارکت و مداخله مجتهدان از امور دینی و حسبیه به عرصه مسایل سیاسی و اجتماعی‏‎ ‎‏مبتلا به جامعه قاجار که لاجرم در جنبشهای اعتراض آمیز عهد قاجار مانند جنبش تنباکو‏‎ ‎‏و بویژه در نهضت مشروطیت چهره ای نمایان و جاودانه یافت. ‏

‏بدین ترتیب دیدگاههای شریعت مدارانه در ارایه یک نظریه مقدماتی از دولت دینی‏‎ ‎‏(یعنی نایب عام امام عصر یا فقیه جامع الشرایطی که آنچه بر امام جایز است بر او نیز‏‎ ‎‏جایز می گردد) و در نتیجۀ پیروزی عقل در تحلیل رخدادهای سیاسی و نگرش به متون و‏‎ ‎‏منابع دینی، علما را در تدوین نظریه هایی دربارۀ حکومت بیش از پیش یاری بخشید. این‏‎ ‎‏رویکرد به تدریج در روند رویدادها و حرکتهای سیاسی و اجتماعی مانند نهضت‏‎ ‎‏مشروطیت بازتاب یافت و نتیجه داد. اما تا این زمان هیچ اقدام عملی از سوی علما برای‏‎ ‎‏تأسیس حاکمیتی مبتنی بر اسلام حتی در شکل ابتدایی آن به دلیل وجود موانع بی شمار‏‎ ‎‏صورت نگرفت و آنان اساساً چنین آرمانی را در دسترس نمی یافتند. امکان پذیر نیافتن‏‎ ‎‏چنین ایده ای، طیفی از علما را به این اندیشه رهنمون ساخت که تشکیل چنین حکومتی‏‎ ‎‏را یکسره به امام زمان(عج) واگذار نمایند. لذا در یک جمع بندی اکثریت قریب به اتفاق‏‎ ‎‏عالمان شیعه رسالت خود را در پاسداری از حریم دین و حفظ حرمت مسلمانان و‏‎ ‎‏اجتناب از تفرقه و پراکندگی آنان و جلوگیری از بروز رخنه و تزلزل در ارکان دین‏‎ ‎‏می یافتند تا در آینده مقدمات و زمینه های لازم برای استقرار حکومتی مبتنی بر آرمانهای‏‎ ‎‏دینی پدید آید.‏

‏در دوران قاجار آنچه احتمالاً علما را به پذیرش حاکمیتهای موجود یا تن دادن به‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 402

نوعی همکاری با آنها فرامی خواند تظاهر به دین مداری یا رعایت حرمت دین و رهبران‏‎ ‎‏مذهبی در دستگاه سلطنت از یک سو و هراس و نگرانی روزافزون از نفوذ رو به گسترش‏‎ ‎‏فرق انحرافی و ضاله نظیر بهائیت، بابیت و مانند آن و لزوم حفظ و نگهداری تنها‏‎ ‎‏حکومت شیعه در جهان اسلام از سوی دیگر و نیز از بعد خارجی خطر استیلای کامل و‏‎ ‎‏قریب الوقوع بیگانگان و کفار بر سرنوشت مسلمانان بر اساس قاعدۀ «نفی سبیل» بود و‏‎ ‎‏از نقطه تحلیل درونی، فقدان نظریۀ حکومت دینی نزد علما که چهارچوبه های نظری و‏‎ ‎‏عملی آن به روشنی تبیین گشته باشد، رهبران دینی را ناگزیر به همراهی و همکاری‏‎ ‎‏می ساخت. این نکته از نارسایی ها و ضعفهای بزرگ اندیشۀ سیاسی شیعه بود که به دلیل‏‎ ‎‏فقدان یک بدیل شرعی یا نظریه حکومت مطلوب در عصر غیبت، بسیاری از عالمان را‏‎ ‎‏در رویارویی با اوضاع زمانه دچار تردید ساخت و تعدادی از آنان را واداشت تا به توجیه‏‎ ‎‏شرعی حاکمان و شاهان وقت برآیند و در اولی الامر شمردن آنان همت بگمارند.‏

‏این کاستی ها سبب می شد تا علما به رغم مشارکت فعالانه در حرکتهای سیاسی ـ‏‎ ‎‏اجتماعی ایران معاصر، در عمل بیشتر به واکنشهای تدافعی و انفعالی در برابر آرمانها و‏‎ ‎‏اهداف جنبشهای مزبور روی آورند و حداکثر بکوشند تا آرمان جنبشهای یاد شده را با‏‎ ‎‏اصول اسلام هماهنگ و سازگار نشان دهند و با تفسیرهای نوین از متون کهن راه آن را‏‎ ‎‏هموار سازند. نمونه بارز این کوششها در نهضت مشروطیت به وقوع پیوست. از آنجا که‏‎ ‎‏هنوز بنیادهای نظری و پایه های  شرعی و عملی حکومت دینی تنظیم نگشته و یک‏‎ ‎‏آلترناتیو اسلامی تبیین و طراحی نشده بود، لاجرم علما در مواجهه با این رهاورد تمدن‏‎ ‎‏غرب دچار شکافها و اختلاف نظرهای اساسی شدند. علمای مشروعه خواه در مسیر‏‎ ‎‏مبارزه با هواداران مشروطه چاره ای جز همراهی با سلطنت استبدادی نیافتند و علمای‏‎ ‎‏ضد استبداد نیز به حکومت مشروطه گردن نهادند.‏3

‏به هر تقدیر اختلافات برآمده از نهضت مشروطیت و ماهیت دینی و غیر دینی آن‏‎ ‎‏سرانجام علما را تا سر حد یک کشاکش خشونت بار پیش برد که پیامد آن جز توسعه‏‎ ‎‏تفرقه و تضاد و نیز سرخوردگی فزاینده از مشروطه نبود. نائینی به عنوان رهبر فکری‏‎ ‎‏علمای مشروطه خواه در برابر ورود بی مهابای تجدد و افکار دموکراتیک به ایران به دفاع‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 403

از تشیع برخاست. او آشکارا دریافته بود که در فضای سیاسی و فکری روزگار خود‏‎ ‎‏دسترسی به یک حکومت دینی آن گونه که مطلوب علماست امکان پذیر نیست. لذا به‏‎ ‎‏عنوان نخستین و در عین حال مهمترین گام برای درهم شکستن سیطره استبداد به‏‎ ‎‏همنوایی با مشروطیت پرداخت. جریان مخالف نیز در راه کارشکنی چنین اندیشه ای از‏‎ ‎‏هیچ کوششی فروگذار نکرد.‏

‏با شکست و ناکامی مشروطه و بروز آشفتگی های عظیم اجتماعی، نابسامانی های‏‎ ‎‏فراگیر سیاسی و بحران اقتصادی و سرانجام ظهور دیکتاتوری هراس آور رضا شاه‏‎ ‎‏اندیشه سیاسی عالمان شیعه تا حد زیادی از رونق افتاد و درهاله ای از رکود و خمودی‏‎ ‎‏فرو رفت و نسل بازمانده از این دوران پرتلاطم بیشتر در صف سیاستمداران قرار داشتند‏‎ ‎‏تا در ردیف نظریه پردازان و متفکرین شیعی مانند مدرس و در دهه های بعد کاشانی.‏

‏در چنین فضای متصلبی بود که امام خمینی‏‏(س)‏‏ به عنوان یک اندیشمند شیعی و یک‏‎ ‎‏متفکر سیاسی قدم به عرصه اجتماع گذاشت. او تا سالهای متمادی هوادار نظریه های‏‎ ‎‏سنتی علما در تلاش برای برقراری موازین شرع و اجرای احکام دین در عرصه مناسبات‏‎ ‎‏اجتماعی صرف نظر از شکل و نوع حکومت بود. اما همگام با تحولات اجتماعی و‏‎ ‎‏سیاسی، تلاشهای امام خمینی‏‏(س)‏‏ که ابتدا ماهیتی اصلاح گرانه داشت به دلیل سیطرۀ‏‎ ‎‏هراس انگیز استبداد داخلی و امپریالیسم خارجی از یک سو و تداوم موانع جدی در راه‏‎ ‎‏حضور توانمند دین در همه عرصه های حیات اجتماع از دیگر سو در مسیر تکاملی خود‏‎ ‎‏دستخوش تطور گشت تا سرانجام توانست قله رفیع تفکر شیعه را فتح نماید و اندیشه‏‎ ‎‏حکومت اسلامی را به عنوان دستاورد بیش از یک قرن تأملات نظری به ارمغان آورد و‏‎ ‎‏درست در پی چنین آرمانی، انقلاب گرایی پدیدار گشت و فرضیه انقلاب شکل گرفت.‏

‏ ‏

امام خمینی و اندیشۀ جامعۀ اسلامی

‏اندیشۀ سیاسی امام خمینی‏‏(س)‏‏ که تا قبل از آغاز نهضت سال 1341 بیشتر در کتاب‏‎ ‎‏کشف الاسرار بازتاب یافته است مبین تلاش برای ساماندهی یک جامعه دینی است.‏‎ ‎‏مشخصه بارز این جامعه حضور پرشکوه و فعالانۀ دین در همه عرصه های مختلف‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 404

‏حیات بشر، تحت تولی و نظارت رهبران مذهبی است. در چنین رهیافتی امام به ساخت‏‎ ‎‏و شکل حکومتهای موجود حساسیت چندانی نشان نمی دهد. این البته به این معنا نیست‏‎ ‎‏که امام از تفکر و تأمل دربارۀ حاکمیت دینی یکسره غفلت ورزیده است. بلکه در جای‏‎ ‎‏جای این اثر ارزشمند او وجود قانون و حکومت را برای انتظام امور بشر ضرورتی‏‎ ‎‏انکارناپذیر تلقی کرده و حکومت مطلوب را تنها حکومت خداوند شمرده است.‏4

‏ناگفته پیداست چنین حکومتی عصارۀ خواستها و آمال همه عالمان و متفکران شیعه‏‎ ‎‏در عصر غیبت بود اما در کلیت خود از ابهام ها و کاستی های فراوان بویژه در اصول و‏‎ ‎‏مبانی، سازمان و ساختار، نوع و شکل رنج می برد و این نگرش با آنچه که قریب به دو‏‎ ‎‏دهه بعد در کتاب ولایت فقیه انعکاس یافت، تفاوتهای جدی و بنیادی داشت. بنابراین‏‎ ‎‏نمی توانست به مثابه یک بدیل شرعی یا آلترناتیو اسلامی مطرح و قابل اجرا بنماید. چه‏‎ ‎‏همه موانع پیشین همچنان به قوت خود باقی بودند. لذا دغدغه اصلی امام این بود که در‏‎ ‎‏این وضعیت چه باید کرد؟‏

‏ویژگی ممتاز امام این بود که او نمی توانست مانند علمای هم عصرش در برابر‏‎ ‎‏حاکمیتهای جائر و جامعه آن روز مسلمانان ـ که آمیزه ای بغرنج از تعطیلی احکام دین و‏‎ ‎‏روی آوردن به قوانین غربی مغایر با روح اسلام بود ـ سکوت یا تقیه اختیار کند. به علاوه‏‎ ‎‏نمی توانست به بهانۀ نبود شرایط و امکانات لازم برای تشکیل حکومتی مبتنی بر اسلام،‏‎ ‎‏وضع موجود را برتابد و به عنوان نظاره گری کم تفاوت به اوضاع بنگرد. چه از نگاه او‏‎ ‎‏جامعیت دین و احکام اسلامی ـ که هیچ بعدی از ابعاد گسترده و متزاید زندگی اجتماعی‏‎ ‎‏و سیاسی بشر را فرو گذار نکرده است ـ به دلیل غفلت مسلمانان سبب دریوزگی‏‎ ‎‏دولتهای اسلامی و انحرافات گسترده در کلیه شئون حیات اجتماعی شده است.‏5‏ ‏‏بدیهی‏‎ ‎‏است که در این وضعیت امام بیشتر همت خود را مصروف برجسته نمودن ابعاد حقوقی‏‎ ‎‏دین، برنامه های انسان سازانه و قوانین هدایت گرانه آن بنماید تا توان بالقوۀ مذهب را در‏‎ ‎‏سر و سامان دادن به جامعه انسانی و مناسبات اجتماعی بدون در نظر گرفتن شکل‏‎ ‎‏حکومت نشان دهد. به دیگر سخن امام در این دوران به محتوا و هویت دینی جامعه‏‎ ‎‏حساسیت نشان می داد تا شکل و ساختار حکومت آن. چه حکومت تنها وسیله ای بود‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 405

که می توانست امکان اجرای احکام شرع را در بستر اجتماع تسهیل یا فراهم کند. این مهم‏‎ ‎‏با هر شیوه از زمامداری اعم از جمهوری، مشروطه و یا پادشاهی در صورت نظارت‏‎ ‎‏مؤثر عالمان دین، به دست می آمد. لذا ساز و کاری که امام برای تحقق این هدف به آن‏‎ ‎‏می اندیشید، ماهیتی اصلاح گرانه داشت و در میان تجارب گذشتگان از روشی که در‏‎ ‎‏متمم قانون اساسی مشروطه تبعید شده بود، دفاع می کرد که بر اساس آن نظارت هیأتی‏‎ ‎‏از علما و مجتهدان برای تطبیق قوانین مصوب مجلس با موازین شرع به عنوان یک‏‎ ‎‏ضرورت در نظر گرفته می شد.‏

«شما فقط یک مادۀ قانون مشروطه را عملی کنید که (هر قانونی که بر خلاف‎ ‎قانون شرع باشد قانونیت ندارد) تا تمام افراد این مملکت با هم هم آواز شوند و‎ ‎وضع کشور به سرعت برق تغییر کند و با عملی شدن آن تمام این مشکلات اسف آور‎ ‎به تشکیلات نوین خردمندانه تبدیل شود و با تشریک مساعی همه توده عارف و‎ ‎عامی، کشور رنگ و رویی پیدا کند که در جهان نظیر آن را پیدا نکنید.»6

‏امام با اشاره به اختلاف نظری که میان رهبران دینی پیرامون تشکیل حکومت در عهد‏‎ ‎‏غیبت در سراسر تاریخ وجود داشته است، در مسیر اسلامی کردن جامعه بیش از همه بر‏‎ ‎‏اهرم نظارت علمای دین انگشت می گذارد و تأکید می ورزد که در قرنهای پیشین هرگاه‏‎ ‎‏حداقلی از مشارکت و نظارت امکان یافته، علما با سلوک دینی خود برای حفظ کیان‏‎ ‎‏مسلمانان و بیضۀ اسلام ـ با وجود غیر دینی و غاصب بودن حکومتها ـ با آنها همراهی و‏‎ ‎‏همکاری کرده اند.‏

«با آنکه جز سلطنت خدایی همۀ سلطنتها بر خلاف مصلحت مردم وجور است‎ ‎و جز قانون خدایی همه قوانین باطل و بیهوده است، ولی آنها همین بیهوده را هم تا‎ ‎نظام بهتری نشود تأسیس کرد، محترم می شمارد و لغو نمی کنند.»7

‏در این فراز امام آشکارا از نبود یک بدیل شرعی از حکومت که مبانی و ساختار آن به‏‎ ‎‏شکلی عملی نظریه پردازی شده باشد، سخن می گویند و معتقدند که بحران ناشی از‏‎ ‎‏حاکمیت مطلوب را می توان با نظارت مستمر دینداران به نحو مؤثری حل کرد و این خود‏‎ ‎‏در مقایسه با عملکرد علما در سده های پیشین گامی به پیش بود. زیرا به جای سکوت و‏‎ ‎‏تقیه در جستجوی تلاشی عملی برای تحول ماهیت جامعه در جهت گیری به سوی دین و‏‎ ‎‏معنویت بود. امام در تکاپوی فکری و سیاسی خود دوبار در کتاب کشف الاسرار‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 406

راهکاری مسالمت آمیز و مبتنی بر نهادهای موجود برای دینی کردن حکومت و جامعه‏‎ ‎‏ارایه داد:‏

«ما می گوییم مجلسی مؤسساتی که تشکیل می شود برای تشکیل یک حکومت‎ ‎یا تغییر یک رژیم باید از فقها و ملاهای خردمند عالیمقام که به عدالت و توحید و‎ ‎تقوی و بی غرضی و ترک هوی و شهوت موصوف باشند، تشکیل شود تا در انتخاب‎ ‎سلطان مصالح کشور و توده را سنجیده و شاه عدالتخواه مطیع قوانین کشوری که‎ ‎همان قانونهای خدایی است انتخاب کنند. نظارت ملاهای وارسته فقط می تواند‎ ‎قانون کشور را به جریان اندازد و دست چپاولچی ها را کوتاه کند... ‏[‏زیرا‏]‏ تنها‎ ‎چیزی که می تواند انسان را از خیانت و خیانتکاری باز دارد دین است. آن هم در‎ ‎زمامداران ما هیچ نیست و یا اگر هم هست به معنی خودش نیست.»8

‏به باور امام از این رهگذر جامعه ای دینی و آرمانی که به تعبیر ایشان «بهشت روی‏‎ ‎‏زمین» است پدید خواهد آمد. اما این نیازمند همکاریهای همه جانبه و گسترده و همۀ‏‎ ‎‏روحانیان صدیق با دستگاه حکومت است تا آنها را در جایگاه مناسبشان که عبارت است‏‎ ‎‏از پیوند استوار با همه آحاد جامعه، به خدمت بگیرند و این معنایی جز پیوستگی و‏‎ ‎‏انفکاک ناپذیری دین و سیاست نداشت. زیرا «تجزیه روحانیت از دولت مثل جدا کردن‏‎ ‎‏سر از بدن است. هم دولت با این تجزیه استقلال و امنیت خارجی و داخلی را از دست‏‎ ‎‏می دهد و هم روحانیت تحلیل می رود.»‏9‏ ‏

‏برای اجتناب از دولتی شدن روحانیت و تبدیل آنها به سخنگویان حکومت و در‏‎ ‎‏نتیجه افزایش محافظه کاری و گسترش سازمان آخوندهای درباری که خواه ناخواه از‏‎ ‎‏رهگذر دریافت حقوق و معیشت و نیز با کاستن از اعتبار و استقلال آنها پدید خواهد‏‎ ‎‏آمد، امام راهکارهای بدیعی ارایه می دهند که اینک مجال پرداختن به آنها نیست.‏10

‏به طور خلاصه حاصل جمع این گفتار این است که امام دولتهای موجود در جهان‏‎ ‎‏اسلام را مغایر با دین می شمارد و شیوه رایج علما در مماشات با آنها را نفی می کند و در‏‎ ‎‏عین حال توسل به زور و خشونت و استفاده از ابزارها و ترفندهای سیاسی مانند کودتا را‏‎ ‎‏به عنوان یک مشی مبارزه که تا این زمان شیوه ای متعارف در کسب قدرت بود، یکسره‏‎ ‎‏مردود می شمارد و به مثابۀ روشی هیتلری محکوم و باطل می داند.‏11‏ اما از آنجا که هنوز‏‎ ‎‏به تبیین و ترسیم نظریه حکومت اسلامی و به تبع آن فرضیه انقلاب دست نیافته اند،‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 407

رهیافتی اصلاح گرانه و مبتنی بر مسالمت را در چهارچوب نهادهای سیاسی و قانونی‏‎ ‎‏برای حضور فعالانه دین تحت نظارت و هماهنگی علما را صرف نظر از شکل حکومت‏‎ ‎‏مطرح می سازند تا «روشن شود که قانون اسلام در تمدن جهان پیشقدم همه قانونهاست‏‎ ‎‏و با عملی شدن آن مدینه فاضله تشکیل می شود... ‏‏[‏‏زیرا‏‏]‏‏ با این کار تمام افراد ممکلت‏‎ ‎‏بی استثنا از روحانی گرفته تا کاسب سر محله و از لشکری گرفته تا دلال دوره گرد با‏‎ ‎‏حکومت همکاری می کنند و برای استقلال و عظمت کشور با جان و دل می کوشند.»‏12‎ ‎‏در غیر این صورت زمامداران موجود که در منجلاب فساد و تباهی غوطه می خورند،‏‎ ‎‏خائن ستمگر و عدیل کفر خواهند بود و می بایست تغییر کنند و به جای آنها فرمانروایانی‏‎ ‎‏عادل و متدین زمام مسلمانان را به دست گیرند.‏13

‏ناگفته پیداست که تا این زمان امام مانند بسیاری از متفکرین مشرق زمین به جای‏‎ ‎‏پاسخ به این سؤال که چگونه باید حکومت کرد به این می اندیشید که چه کسی باید‏‎ ‎‏حکومت کند. اما همین نگرش در نخستین سالهای دهه 1340 در پی رویارویی با‏‎ ‎‏سلطنت پهلوی تا حد زیادی دگرگون شد. واقعیتها و شرایط موجود امام را هر چه بیشتر‏‎ ‎‏به سوی الگوی حکومت مطلوب الهی ـ که نه از رهگذر اصلاح حرکتهای موجود بلکه‏‎ ‎‏تنها با سرنگونی و دگرگونی آنها فراهم گشت ـ رهنمون شد.‏

‏ ‏

سالهای گذر از جامعه دینی به حکومت اسلامی 

‏سالهای آغازین دهه 1340 دورۀ سرنوشت ساز و تعیین کننده ای در اندیشه و عمل‏‎ ‎‏سیاسی امام خمینی‏‏(س)‏‏ است. در این برهه مهم تاریخی است که امام در واکنش به‏‎ ‎‏سیاستهای ضد دینی رژیم، به تدریج از تلاش برای اصلاح شاه تا عرصه یک رویارویی‏‎ ‎‏تمام عیار با او پیش رفت. اینک می کوشیم با ترسیم فضای موجود علل مهم این تحول را‏‎ ‎‏تحلیل کنیم:‏

‏با رحلت آیت الله بروجردی مرجع عالی مقام جهان اسلام و از میان رفتن مانع بزرگ‏‎ ‎‏شاه در راه نوسازی به سبک غرب، بلافاصله تکاپوی رژیم برای پیشبرد برنامه های‏‎ ‎‏اصلاحات با پشتیبانی کامل و آشکار آمریکا آغاز شد تا با تغییر در بافت نخبگان سیاسی‏‎ ‎‏و ساختار اجتماعی ـ اقتصادی سنتی و ماقبل سرمایه داری پذیرای تحولات جدید گشته و‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 408

از خطر بروز آشوبهای گسترده و انقلاب رهایی یابد. طلیعه این اصلاحات طرح لایحه‏‎ ‎‏انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که در 16 مهر 1341 اعلام شد.‏

‏شاید بتوان دیدگاه هیأت حاکم را این گونه تحلیل کرد که با رحلت بزرگترین مرجع‏‎ ‎‏شیعیان تا آن روزگار، نهاد مرجعیت به دلیل فقدان رهبر فرهمند و فائقه دینی دستخوش‏‎ ‎‏اختلاف نظرها و شکافهای عمیق خواهد شد. لذا تحت هدایت دولت می تواند محل آن‏‎ ‎‏را نیز از قم به نجف انتقال داد. بنابراین لایحۀ یاد شده در عین حال می توانست به مثابۀ‏‎ ‎‏محکی برای آزمون میزان حساسیت علما و برآورد توان نیروهای مذهبی با توجه به‏‎ ‎‏میزان واکنش آنها در برابر اصلاحات شاه تلقی شود. اما حقیقت این است که تلاش‏‎ ‎‏می شد تا جامعه سنتی ایران را که مذهب بهترین مؤلفه آن بود تحت پوشش آرمانهای‏‎ ‎‏دموکراتیک به سوی تضعیف نقش اجتماعی مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی و‏‎ ‎‏کاهش نفوذ رو به گسترش رهبران دینی سوق دهد.‏

‏در لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که تفویض حق رأی به زنان گنجانده شده بود و با‏‎ ‎‏عنوان درشت در صفحه اول روزنامه ها انعکاس یافت، در ظاهر اقدامی خلاف شرع و‏‎ ‎‏قانون به نظر نمی رسید. اما در واقع سرپوشی برای حذف شرط اسلام از شرایط انتخاب‏‎ ‎‏کنندگان و انتخاب شوندگان و نیز ادای سوگند به کتاب آسمانی به جای قرآن کریم بود که‏‎ ‎‏از نگاه علما می توانست جریانهای شبه مذهبی روییده از عصر قاجار ـ و اغلب معاند‏‎ ‎‏تشیع ـ مانند بهاییت، بابیت و... را در راستای اسلام زدایی به نحوی به رسمیت بشناساند.‏‎ ‎‏اما انتشار اخبار مربوط به آن به سرعت قم و علمای آن را به خروش و هیجان آورد. در‏‎ ‎‏رأس این جنبش امام خمینی‏‏(س)‏‏ جای داشت. او تلاشهای گسترده ای را در راه بی اثر‏‎ ‎‏ساختن سیاستها و برنامه های ضد دینی شاه ساماندهی کرد و پرچم مبارزه با آن را به‏‎ ‎‏عنوان رهبر بی بدیل نهضت به دست گرفت.‏

‏از ابتدای این حرکت تا آغاز دوران تبعید، امام تا سرحد نفی حکومت شاه و مبانی‏‎ ‎‏مشروعیت آن پیش رفت. در این فاصله تحولات مهم و متعددی به وقوع پیوست که در‏‎ ‎‏پرتو آن ماهیت اصلاح ناپذیر رژیم هر چه بیشتر آشکار گشت، در ادامه این گفتار به‏‎ ‎‏عوامل عمده ای را که در تطور اندیشه امام تأثیر جدی گذاشت به گفتگو خواهیم‏‎ ‎‏گذاشت:‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 409

1ـ شکستن حرمت دین 

‏تجاوز به حریم دین و کاهش اهمیت و اعتبار آن در صدر برنامه های نوسازانه شاه‏‎ ‎‏قرار داشت. ماجرای جنجال انگیز انجمنهای ایالتی و ولایتی از این واقعیت ریشه‏‎ ‎‏می گرفت و می کوشید تا جایگاه خدشه ناپذیر و استوار اسلام و تشیع را به چالش بکشد‏‎ ‎‏و زیر عناوین فریبندۀ دموکراسی آن را در سطح سایر ادیان تنزل دهد. بدیهی است که‏‎ ‎‏امام به عنوان عالم، مرجع و مفسر شیعه نمی توانست نسبت به این تعرض آشکار‏‎ ‎‏بی تفاوت بماند. لذا از همان ابتدای غائله در تکاپویی خستگی ناپذیر به مشورت با علما‏‎ ‎‏جهت یافتن راهی برای پایان دادن به ماجرا برآمد. در روند این مبارزه امام سرسختی‏‎ ‎‏فراوانی اعم از سخنرانی های روشنفکرانه تا ارسال تلگراف به شاه و نخست وزیر به‏‎ ‎‏خرج داد. او این تصویب نامه را خطایی جبران ناپذیر و اشتباهی روشن و آشکار خواند که‏‎ ‎‏هم احساسات دینی ملت را به مسخره گرفته و هم راه را برای تسلط دشمنان اسلام‏‎ ‎‏هموار می سازد. امام به دولت هشدار داد که علمای اسلام تا پایان دست از مبارزه‏‎ ‎‏نخواهند کشید زیرا «خطری که متوجه دین شده است قابل اغماض نیست و لذا به تمام‏‎ ‎‏معنی بایستی مسلمانها جدیت نمایند تا این غائله رفع شود.»‏14

‏این واکنش تند امام با تأمل در مبانی اندیشه و تفکر سیاسی و اعتقادی او کاملاً قابل‏‎ ‎‏درک است. از نگاه او دین گوهر زندگی است و اسلام مهمترین مؤلفه جامعه مطلوب او و‏‎ ‎‏اساساً نماد درخشش و اعتلای آن است. دین تنها عنصری است که می تواند انسان را از‏‎ ‎‏جایگاه حیوانی برکشد و او را منزلت متعالی انسانی ببخشد و بر همه فسادها و‏‎ ‎‏انحراف ها لجام بزند. بنابراین تعرض به عاملی که هویت حقیقی مسلمانان را شکل‏‎ ‎‏می داد، امام را سخت برمی آشفت و او را وامی داشت تا همه توان و نفوذ خود و سایر‏‎ ‎‏علما را در راه ابطال آن بکار برد. خود ایشان برای توجیه عقلی و شرعی این عکس العمل‏‎ ‎‏از تاریخ اسلام شاهد می آورد که همه مسلمانان در پاسبانی از حریم دین حاضر بوده اند‏‎ ‎‏از همه حقوق خویش صرف نظر کنند. راز مقاومتها و رویارویی ائمه و بزرگان اسلامی در‏‎ ‎‏طول تاریخ در همین واقعیت نهفته است و این یک اصل تاریخی است که در صورت‏‎ ‎‏انحراف از دین، قیام وظیفه ای الهی خواهد شد.‏15

‏شایان ذکر است که در این مرحله از زمان، قیامی که امام مطرح ساخته اند صرفاً تلاش‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 410

برای اصلاح حاکمان و بازگرداندن شرایط مطلوب از طریق زیر فشار نهادن زمامداران‏‎ ‎‏اسلامی برای گردن نهادن به قوانین شرع و پاسداری از حریم آن است نه یک انقلاب‏‎ ‎‏تمام عیار زیرا هنوز بدیل شرعی حکومت مدون نگشته است تا انقلاب ضرورت پیدا‏‎ ‎‏کند.‏

2ـ توهین به ساحت عالمان دین

‏هنگامی که دین مورد هجمه و حمله قرار می گیرد طبیعی است که بیش از همه‏‎ ‎‏ساحت متولیان مذهب و رهبران دینی آسیب خواهد پذیرفت. زیرا رسالت بزرگ آنها‏‎ ‎‏ترویج و بسط فرهنگ دینی و دفاع و حراست از آن در برابر توفانها و تهدیدهاست. لذا‏‎ ‎‏هنگامی که چرخهای سنگین اصلاحات شاه حریم مذهب را درنوردید، علما علیه آن بپا‏‎ ‎‏خاستند و امام دربارۀ اصل و هدف و شعاع این رویارویی فرمود: ‏

«هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد با کمال تواضع گردن می نهیم و هر چه‎ ‎مخالفت دین و قرآن باشد ولو قانون اساسی باشد ولو الزامات بین المللی باشد ما با‎ ‎آن مخالفیم»16

‏ایشان همچنین با اشاره به عمق تباهی و انحراف رژیم و نهایت سازگاری و همراهی‏‎ ‎‏علما در اصلاح امور گفتند‏

«خدا می داند من متأسفم. این روحانیت است که با این وضع ساخته است و‎ ‎دارد خدمت به استقلال مملکت می کند.»17

‏با تشدید حملات شاه به حوزه و روحانیت، امام و عالمان دین به دشواریهای این‏‎ ‎‏مبارزه به خوبی واقف بودند، طبیعتاً در برابر خشونت و سلاح رژیم بزرگترین نقطه قوت‏‎ ‎‏رهبران دینی اتکا به پشتوانه نیروی مردمی از طریق آگاهی دادن به آنها و ترسیم سیمای‏‎ ‎‏نگران کننده از وضعیت دین و میهن بود. چه در پی به خروش آمدن چنین نیرویی به تعبیر‏‎ ‎‏امام هیچ سلاحی قادر به شکستن آن نیست و در چنین حالتی است که رژیم  درمانده‏‎ ‎‏خواهد شد.‏18

‏در پی تلاش برای تخریب مراکز حوزوی و اهانت به طلاب در مدرسه فیضیه‏‎ ‎‏(2 فروردین 1342)، به سربازی بردن آنها (اول اردیبهشت 1342)، حیوان نجس و‏‎ ‎‏مفت خور شمردن علما، امام در 12 فروردین 1342 به مناسبت چهلم شهدای فیضیه این‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 411

‏اقدامات را هراس انگیزتر از حمله مغول ارزیابی کرد که در راستای یک هدف بزرگتر که‏‎ ‎‏همانا نابودی اسلام است صورت می پذیرد. او در همین سخنرانی سکوت و مدارا را‏‎ ‎‏تحت هر عنوانی از جمله «علی مسلک الشیخ» یکسره مردود شمرد و گفت:‏

«امروز سکوت همراهی با دستگاه جبار است، نکنید سکوت.»19

‏در واکنش به سخنان شاه که تلویحاً علما را مفت خور، حیوان نجس و ارتجاع سیاه‏‎ ‎‏خوانده بود به شدیدترین شکل عکس العمل نشان داد و او را به عزل و اخراج تهدید کرد:‏‎ ‎«آقا ما حیوان نجس هستیم خدا کند که مرادت این نباشد، خدا کند که مرادت علما‎ ‎نباشد والا تکلیف ما مشکل می شود، تکلیف تو مشکل می شود نمی توانی زندگی‎ ‎کنی، ملت نمی گذارد زندگی کنی.»20

‏این موضعگیریهای روشن حکایت از ورود بی مهابای امام به عرصه مبارزه جویی،‏‎ ‎‏رویارویی آشکار و هماوردطلبی با رژیم داشت. این نگرش پس از قیام 15 خرداد و نیز‏‎ ‎‏بازداشت و زندانی شدن امام نه تنها هیچ گونه تعدیلی نیافت بلکه نمود قاطعانه تری‏‎ ‎‏یافت. چنانکه در 21 فروردین 1343 طی سخنانی در جمع دانشگاهیان، روزنامه هایی‏‎ ‎‏که نوشته بودند روحانیت با انقلاب سفید تفاهم و توافق نموده ـ خطاب قرار دادند که‏‎ ‎‏«خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد. با سرنیزه نمی شود اصلاحات کرد.»‏21

‏بدین ترتیب امام وضعیت موجود را غیر قابل تحمل ارزیابی نمودند که با طرح‏‎ ‎‏کاپیتولاسیون هر چه بیشتر تشدید شد و امکان هرگونه مشارکت و اصلاح از دست رفت.‏

‏گذشته از این برای بررسی تکوین شخصیت و اندیشه امام خمینی‏‏(س)‏‏ باید به جایگاه‏‎ ‎‏خانوادگی ایشان نگریست که همواره به عنوان یک کانون دلگرم کننده و حتی ملجأ و‏‎ ‎‏پشتیبان برای بسیاری از ساکنان شهر خمین در برابر رخدادهای ناگوار زمانه بویژه ستم و‏‎ ‎‏استیلای ظالمانه اشرار یا حاکمان مستبد عمل می کرد. چه در عرصه همین درگیریهای‏‎ ‎‏منطقه ای سالهای پایانی حاکمیت قاجار بود که خاندان امام جانفشانی های بسیار نموده و‏‎ ‎‏از رهگذر همین حوادث پدر امام به شهادت نایل آمد. بنابراین امام که برخاسته از‏‎ ‎‏خاندان شرفا بود از همان آغاز در کوران تحولات سیاسی و منطقه ای قرار گرفت. دوران‏‎ ‎‏پرتنش سالهای پس از مشروطیت و بویژه جنگ جهانی اول و سلسله قیامهای محلی و‏‎ ‎‏منطقه ای را تجربه کرد. در نتیجه این ویژگیهای خانوادگی او را در جایگاهی قرار می داد‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 412

که نمی توانست ظلم مضاعف به دین و میهن را بپذیرد.‏

‏به علاوه شاگردی در مکتب مدرس این عالم روشن نگر، آزادیخواه و ضد استبداد که‏‎ ‎‏با شهامت از مواضع دینی و سیاسی خود به هر قیمتی دفاع می کرد در تکوین اندیشه‏‎ ‎‏سیاسی امام سهم بسزایی داشت. قانون مداری مدرس و استبداد ستیزی او و پیوند‏‎ ‎‏گسست ناپذیر دین و سیاست بی تردید به عنوان میراثی به امام خمینی‏‏(س)‏‏ انتقال یافته‏‎ ‎‏بود که بر خلاف بسیاری از علمای معاصرش نمی توانست وضعیت موجود بویژه تجاوز‏‎ ‎‏به حریم دین و روحانیت را برتابد.‏

3ـ استیلای بیگانگان بر سرنوشت مسلمانان

‏یکی از اصول بنیادین در مبارزات رهبران دینی در ایران معاصر همواره مبارزه علیه‏‎ ‎‏سیطرۀ اجانب بر اساس قاعدۀ نفی سبیل و تلاش برای درهم کوفتن آن بوده است که‏‎ ‎‏ابتدا در جنگهای ایران و روس و بعدها در اعتراض به امتیازات انحصاری امپریالیسم و به‏‎ ‎‏دنبال آن در نهضت مشروطه، جنگ جهانی اول و سرانجام در نهضت ملی شدن نفت‏‎ ‎‏بروز و نمود عینی یافت.‏

‏از آنجا که استیلای کفار بر سرنوشت مسلمانان به هر شکل ممکن در منابع اصیل‏‎ ‎‏فکر دینی نفی گشته و هر گونه قیام قهرآمیز علیه آن مجاز و روا شمرده می شد، در پی‏‎ ‎‏آشکار شدن پیوندهای استوار خاندان پهلوی با منافع غرب که تقریباً پس از کودتای 28‏‎ ‎‏مرداد برای امام مبرهن می نمود، خود عامل مهمی در نفی مشروعیت و لزوم براندازی‏‎ ‎‏آن به شمار می رفت. با این همه امام تا تصویب اصول ششگانه انقلاب سفید برغم وقوف‏‎ ‎‏آشکار به ماهیت دست نشانده و وابسته دولت و شاه ایران، سکوت اختیار کرد. اما با‏‎ ‎‏طرح انقلاب شاه و ملت امام صریحاً به سرسپردگی و مأموریت شاه در انجام چنین‏‎ ‎‏برنامه ای اشاره کرد: ‏

«در اینجا آن که رو به روی ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما می باشد‎ ‎شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگی قرار گرفته و چنانکه خود اظهار داشته‎ ‎عقب نشینی او در این مورد به قیمت سقوط و نابودی او تمام خواهد شد و بنابراین‎ ‎او مأمور است که این برنامه را به هر قیمتی است به مرحله اجرا بگذارد.... بنابراین‎ ‎نباید مثل غائله گذشته عقب نشینی دستگاه را انتظار داشت و در عین حال مخالفت‎ ‎و مبارزه با آن از وظایف حتمیه و ضروریه ما می باشد.»22


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 413

‏و این معنایی جز اعتراض و طغیان علیه استیلای بیگانگان نداشت و هرگونه هراس یا‏‎ ‎‏ملاحظه ای در این باب روا نبود، زیرا‏

«مربی ما آمریکا نیست. مربی ما انگلیس نیست، مربی ما اسرائیل نیست، مربی‎ ‎ما خداست. پس برای چه بترسیم برای چه اندوهگین باشیم... ما را به چه تهدید‎ ‎می کنند اینها.»23

‏انتقاد و اعتراض امام در این عرصه بیشتر متوجه آمریکا و اسرائیل به عنوان غاصب‏‎ ‎‏سرزمینهای اسلامی و برهم زنندۀ امنیت دنیای اسلام بود. انتقادات روشن امام از پیوند‏‎ ‎‏شاه و اسرائیل برای تسلط بهائیان بر سرنوشت این مملکت، سرانجام شاه را واداشت که‏‎ ‎‏خطاب به همه وعاظ مذهبی و علما در آستانه ماه محرم اعلام کند که علیه اسرائیل‏‎ ‎‏سخنی به میان نیاورند. اما امام سخنرانان مذهبی را به لغو و بی اعتباری چنین حکمی‏‎ ‎‏نوید داد و خود او در نخستین سخنرانی اش که در پی صدور این حکم صورت می گرفت‏‎ ‎‏به اسرائیل حمله برد و بسیاری از مصایب را ناشی از نفوذ این دولت در حکومت دانست‏‎ ‎‏و گفت:‏

«اسرائیل نمی خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست‎ ‎عمال سیاه خود مدرسه را کویبد.... برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد‎ ‎دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت می کند... ربط ما بین شاه و اسرائیل چیست‎ ‎که سازمان امنیت می گویند از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید. این دو‎ ‎تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است.»24

‏نفوذ روبه گسترش عوامل بهائی و صهیونیست در ارکان اقتصاد و سیاست ایران و‏‎ ‎‏بی تفاوتی شاه و دولت که از پیوندهای استوار منافع آنان حکایت داشت، بارها در‏‎ ‎‏سخنان امام بازتاب یافت و سرانجام وجه سلبی اندیشه امام را در نفی سلطنت هر چه‏‎ ‎‏بیشتر تقویت کرد. امام در حمله به اسرائیل تا حد زیادی از نگرش خاص خود به جهان‏‎ ‎‏اسلام متأثر بود. از نگاه او در حالیکه اغلب ممالک اسلامی نسبتاً یکپارچه علیه دولت‏‎ ‎‏اشغالگر اسرائیل موضع گرفته اند ایران و ترکیه تنها دولتهای مسلمان هستند که به‏‎ ‎‏کارشکنی و تزلزل در صف اتحاد اسلامی پرداخته اند و این موضوع خواه ناخواه بر این‏‎ ‎‏سوء ظن دامن می زند که شیعیان هواداران صهیونیسم اند. لذا در واکنش به مواضع‏‎ ‎‏رسمی دولت ایران امام موضع حقیقی ملت ایران را خطاب به دنیا اعلام می دارد که: ‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 414

«ای مردم ای عالم بدانید ملت ما مخالف است با پیمان با اسرائیل. این ملت ما‎ ‎نیست این روحانیت ما نیست. دین ما اقتضاء می کند که با دشمن اسلام موافقت‎ ‎نکنیم... همپیوند نشویم در مقابل صف مسلمین.»25

‏این موضع گیریهای کاملاً متفاوت که نتیجه ای جز سلب و نفی حکومت در پی‏‎ ‎‏نداشت در سالهای تبعید امام با قدرت بیشتری ادامه یافت.‏

‏بنابراین مبارزه با امپریالیسم که گفته می شد، رهاورد آموزشهای ضد غربی حزب‏‎ ‎‏توده بوده و در میان طیفی از روشنفکران ایرانی جذابیت خاصی داشت، در پرتو‏‎ ‎‏رویارویی با امپریالیسم به معنای وسیع کلمه ای که مد نظر امام بود تا حد زیادی رنگ‏‎ ‎‏باخت. امام نه تنها آمریکا و انگلیس بلکه اسرائیل و شوروی را نیز به باد انتقاد گرفت. در‏‎ ‎‏این میان مبارزه با صهیونیسم از خصوصیات ویژه مبارزه مذهبی بود که امام پرچمدار آن‏‎ ‎‏بشمار می رفت. اما نوک پیکان حملات متوجه استیلای آمریکا بر امور ایران بود و امام‏‎ ‎‏آمریکا را صحنه گردان مسایل داخلی و خارجی ایران تلقی می کرد. انتقاد علیه روند‏‎ ‎‏سلطه گری آمریکا سرانجام در ماجرای کاپیتولاسیون دوم به اوج خود در دهه 1340‏‎ ‎‏رسید. امام در خطابه ای که در لغو این امتیاز ارایه داد، آمریکا را به منزله دشمن ملت‏‎ ‎‏ایران تقبیح نمود که ایران را تا سرحد اسارت و نوکری تنزل داده است. او اظهار داشت: ‏

«آقا تمام گرفتاری ما از این آمریکاست، تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است.‎ ‎اسرائیل هم از آمریکاست. این وکلا هم از آمریکا هستند. این وزرا هم از آمریکا‎ ‎هستند. همه تعیین آنهاست. اگر نیستند چرا نمی ایستند در مقابلش داد بزنند؟»26

‏با تبیین این واقعیتها امام خواستار اعتراض همه اقشار ملت برای برانداختن استیلای‏‎ ‎‏غرب بر امور مسلمانان شد که با توجه به پیوند منافع سلطنت با آن تلویحاً به معنای نفی‏‎ ‎‏سلطنت شاه نیز قابل تفسیر بود.‏

‏در دوران تبعید بویژه در کتاب تحریرالوسیله امام هر نوع روابط سلطه آمیز بیگانگان‏‎ ‎‏حتی در شکل فرهنگی آن را حرام شمرد و عاملان آن را در هر پست و مقامی معزول‏‎ ‎‏داشت و خواستار برانداختن چنین مناسباتی از سوی همه مسلمانان شد.‏

4ـ حمایتهای گسترده مردمی از نهضت

‏واقعیات تاریخی گواه آنند که در روند جنبشهای اجتماعی ـ سیاسی ایران امروز علما‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 415

به عنوان بسیج گر توده های مردم و مدافعان آنها سهم بسزایی ایفا کرده اند. زیرا در جامعه‏‎ ‎‏سنتی نظیر ایران انگیزه مذهبی به مراتب از هر انگیزه سیاسی یا اقتصادی قوی تر است.‏‎ ‎‏بویژه سمبلها و نمادهای تشیع و فتاوای علما با توجه به نفوذ و پایگاه اجتماعی آنها هر‏‎ ‎‏حرکتی را می توانست تا سرحد کامیابی و پیروزی قطعی مدد رساند. این واقعیت که‏‎ ‎‏بارها در دو سده پیشین به وقوع پیوسته بود با آغاز نهضت امام در دهه 1340 دیگر بار‏‎ ‎‏نمودی عملی یافت.‏

‏بی تردید حمایتهای توده های مسلمان از آرمانهای نهضت و اعلام آمادگی های وسیع‏‎ ‎‏آنها در پاسداری از حریم دین و استقلال میهن ـ که امام در سخنرانی ها و تلگرافهای خود‏‎ ‎‏بارها به آن استناد می جستند ـ عامل تعیین کننده ای در استمرار فعالانه تر حرکت عالمان‏‎ ‎‏شیعه به رهبری امام بود. این پشتیبانی های فزاینده که بامقاومت تا پای جان ادامه‏‎ ‎‏می یافت امام را وامی داشت تا از این نیروی عظیم به مثابه اهرمی بازدارنده در برابر‏‎ ‎‏انحراف بیشتر رژیم به خدمت بگیرد و سرانجام به پشتوانه آنها به نفی موجودیت شاه‏‎ ‎‏بپردازد.‏

‏امام در سخنرانی ها و تلگرافهای خود خطاب به دولت تعداد هواداران خود را با‏‎ ‎‏توجه به جمعیت آن روز، بیش از بیست میلیون تن برآورد کرد که با عریضه ها و پیامهای‏‎ ‎‏خود از نهضت حمایت کرده اند و «اگر یک کلمه صادر شده بود انفجار ظاهر می شد.»‏27‎ ‎‏اما در ارتباط با دولت این رابطه کاملاً معکوس است. زیرا «از شکست دولت مردم‏‎ ‎‏چراغان می کنند.»‏28‏ این در حالی است که بزرگترین اجتماعات مردمی می تواند با‏‎ ‎‏کمترین هزینه ها از سوی روحانیون برپا گردد و این نیست مگر پیوند قلبی ملت نسبت به‏‎ ‎‏علما به عنوان صالحان قوم. از همین رو است که «یک پیرمردی نصف شب می نویسد‏‎ ‎‏جمع شوید دعا کنیم، تهران حرکت می کند.»‏29

‏اساساً اتکا به نیروی زوال ناپذیر ملت و مردمی کردن مبارزه، آگاه نمودن توده ها به‏‎ ‎‏مصالح خویش و به طور خلاصه مشی فرهنگی مبارزه و عدم توسل به خشونت از‏‎ ‎‏مشخصه های مهم نهضت اسلامی امام بود و به اتکای همین نیرو امام شجاعانه اساس و‏‎ ‎‏بنیان حکومت را به چالش می کشید و می گفت:‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 416

«از این سرنیزه های زنگ زده و پوسیده نترسید. این سرنیزه ها به زودی خواهد‎ ‎شکست. دستگاه حاکمه با سرنیزه نمی تواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ‎ ‎مقاومت کند. دیر یا زود شکست می خورد.»30

‏حضور توده های مردم در قیام خونین 15 خرداد و پشتیبانی های وسیع از حرکت‏‎ ‎‏اسلامی امام را چنان خرسند ساخته بود که به شاه هشدار داد:‏ «اشتباه نکنید اگر خمینی هم‎ ‎با شما سازش کند ملت اسلام با شما سازش نمی کند.»31

‏بدین ترتیب با آشکار شدن حضور اقشار مختلف ملت در عرصه مبارزات اسلامی،‏‎ ‎‏سیر نگرش امام به شاه و دستگاه سلطنت به تدریج در مسیر تکاملی خود تطور یافت. در‏‎ ‎‏خطابهای آغازین امام حساب دولت را تا حدی از حساب شاه جدا وانمود می کرد تا‏‎ ‎‏امکان اصلاح و بازنگری در سیاستهای رژیم فراهم آید. اما در پی رفراندوم اصول‏‎ ‎‏ششگانه انقلاب سفید به طور مستقیم شاه را مخاطب قرار می داد و با توجه به مسایل‏‎ ‎‏پیش گفته به تدریج لحن انتقادی امام به سوی نفی شاه پیش رفت. و او را این گونه مورد‏‎ ‎‏خطاب قرار داد که:‏

«اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان در اطرافش فکر کن. چرا بیخود‎ ‎بدون فکر این حرفها را می زنی. (اشاره به انقلاب سفید)»32

‏امام بسیاری از آرا مطرح شده از سوی شاه را ملهم از اندیشه های عبدالبها‏‎ ‎‏می دانست و در این باره یکبار او را شدیداً تهدید کرد:‏

«آقا این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی که من بگویم کافر است‎ ‎بیرونت کنند.»33

‏بنابراین پس از قیام 15 خرداد و دستگیری امام، حساسیت ایشان نسبت به سرنوشت‏‎ ‎‏کشور بیشتر از پیش نمود یافت. لذا صریحتر شاه را به انتقاد گرفت. در پی ماجرای‏‎ ‎‏کاپیتولاسیون امام اقدام شاه را به مثابه وحشی و نوکر شمردن ملت ایران و فروش آنها‏‎ ‎‏دانست. در نتیجه به نفی سلطنت شاه و سلب مشروعیت همه نهادهای تصمیم گیرنده‏‎ ‎‏حکومت پهلوی اعم از نمایندگان مجلسین سنا و شورای ملی پرداخت و هیأت دولت را‏‎ ‎‏نه نمایندگان واقعی ملت بلکه به عنوان عناصری فاسد و خائن برشمرد و اقدامات و‏‎ ‎‏تصمیمات آنها را مردود و بی اعتبار دانست و همه آنها را به نیابت از سوی ملت از‏‎ ‎‏مقاماتشان عزل کرد:‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 417

«این وکلای مجلس شورا آنهایی که رای دادند، خیانت کردند به این مملکت‎ ‎اینها وکیل نیستند. دنیا بداند اینها وکیل ایران نیستند. اگر هم بودند من عزلشان‎ ‎کردم... ما این مجلس را مجلس نمی دانیم. ما این دولت را دولت نمی دانیم اینها‎ ‎خائنند به مملکت ایران خائنند.»34

دوران تبعید و تکامل وجه سلبی اندیشه امام خمینی‏(س)‏

‏دوران تبعید فرصتی برای امام فراهم آورد تا از رهگذر آن، با تأمل در احوال‏‎ ‎‏مسلمانان و اندیشه دربارۀ علل ضعف فزاینده و فساد و انحطاط حاکم بر جوامع اسلامی‏‎ ‎‏و بیم و هراس از اضمحلال اسلام و رخت بربستن آن از عرصه حیات اجتماعی و‏‎ ‎‏تعطیلی سایر احکام دینی به نتایج کاستی ها و نارسایی های حرکتهای اسلامی پی برد که‏‎ ‎‏همه آن از نبود یک بدیل شرعی حکومت یا استراتژی روشن در مسیر مبارزه برای‏‎ ‎‏حاکمیت سیاسی دین ریشه می گرفت.‏

‏او دریافت که جامعه آرمانی طرح شده در کشف الاسرار در چهارچوب ساز و‏‎ ‎‏کارهای متعارف آزمون پذیر نیست و نمی توان با مشی مسالمت آمیز جامعه ای دینی‏‎ ‎‏عاری از استبداد و فساد را محقق ساخت و در عین حال مبارزه بدون استراتژی روشن‏‎ ‎‏نتیجه ای جز به مخاطره افکندن بنیان آن ثمرۀ دیگری نخواهد داشت. لذا امام که به ریشه‏‎ ‎‏مشکلات پی برده بود کوشید تا در چهارچوب شرع به نظریه جامع یک حکومت دینی‏‎ ‎‏دست یابد که به دلیل بنیادهای  مستحکم الهی خود قادر به حل بحرانهای معنوی و‏‎ ‎‏سیاسی حاکم بر ایران و جهان باشد. گام نخست در ادامه جنبش اسلامی، اندیشه نفی و‏‎ ‎‏طرد رژیم و تکوین وجه سلبی یک نهضت اصیل بود. امام چنین فرایندی را در دوران‏‎ ‎‏کوتاه اقامت در ترکیه به نتیجه نهایی رساند.‏

‏کتاب تحریر الوسیله که حاصل تلاشهای فکری و فقهی امام در این دوره کوتاه است‏‎ ‎‏کارنامه فکری و سیاسی امام را توسعه بخشید. او در این کتاب به اسلام به عنوان یک دین‏‎ ‎‏کاملاً سیاسی نگریست و هرگونه تفکیک و گسست میان دین و سیاست را به منزله عدم‏‎ ‎‏شناخت گوهر دین یکسره باطل و مردود شمرد.‏

‏این کتاب که در حقیقت به یک رساله عملیه شبیه است از بسیاری جهات با رویکرد‏‎ ‎‏مجتهدان پیشین و هم عصر امام متفاوت است. در مباحث مربوط به دفاع، امر به معروف‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 418

و نهی از منکر و پاره ای مسایل متفرقه، هرگونه همکاری، سکوت، همراهی و بی تفاوتی‏‎ ‎‏در برابر نظام طاغوت و متعلقات آن را حرام دانست. او دامنۀ امر به معروف و نهی از‏‎ ‎‏منکر را گسترش فراوانی بخشید و حیثیت اسلام ومسلمانان را در گرو آن شمرد.‏‎ ‎‏حکومت طاغوت و ستم پیشه را بر جامعه اسلامی بزرگترین منکر و سازش و مدارا با آن‏‎ ‎‏را از بدترین منکرات ارزیابی کرد.‏35‏ این در حالی است که تا این زمان در متون فقهی‏‎ ‎‏کمتر اشاره ای به مباحث امر به معروف و نهی از منکر بویژه بارویکرد سیاسی می شد. از‏‎ ‎‏این زاویه امام نخستین عالم شیعی است که در سده های متأخر سنت پرداختن دوباره به‏‎ ‎‏امر به معروف و نهی از منکر را احیا کرد.‏36‏ این واقعیت بویژه از مقایسۀ تطبیقی کتاب‏‎ ‎‏تحریر الوسیله با آثار مشابه آن در این حوزه به روشنی قابل درک است.‏

‏برجستگی این اثر در همان وجه سلبی اندیشه امام نهفته است که مراد از آن اتخاذ‏‎ ‎‏مواضع منفی و عدم همکاری با دولتهای جائر و نامطلوب به هر شکل ممکن است. در‏‎ ‎‏همین کتاب امام با طرح این نکته که فقهای جامع الشرایط نواب امام عصر در اجرای‏‎ ‎‏سیاسات (حدود و تغزیرات) هستند،‏37‏ گام بلندی به سوی طرح نظریه حکومت‏‎ ‎‏اسلامی برداشت. اینک به مهمترین وجوه سلبی و مبارزه منفی امام در کتاب‏‎ ‎‏تحریرالوسیله نظر می افکنیم:‏

‏امام در این کتاب با توجه به جو خمودگی و رکود ناشی از سکوت سهمگین متولیان‏‎ ‎‏مذهب در برابر انحرافات و نابسامانیهای مهار گسیخته می خروشد و احکامی صادر‏‎ ‎‏می کند که در تاریخ فقه تقریباً بی سابقه است او می نویسد: اگر در سکوت عالمان دین و‏‎ ‎‏رؤسای مذهب معروفی به منکر و منکری به معروف تبدیل گردد یا این سکوت سبب‏‎ ‎‏تقویت و تأیید ظالم و یا موجب جرأت یافتن ستم پیشگان بر ارتکاب سایر محرمات و‏‎ ‎‏ایجاد بدعتهای فراوان شود و حتی اگر موجب سوءظنی هتک آمیز دربارۀ آنان شود‏‎ ‎‏(مانند نسبت دادن کمک به ستمگر و...) بر آنان واجب است که سکوت را بشکنند و‏‎ ‎‏علیه آن بپاخیزند و در این راستا هیچ گاه نباید ملاحظه ضرر یا حرج را به هر شکل ممکن‏‎ ‎‏نمود بلکه باید همواره اهمیت و اعتبار مسأله را در نظر داشت. در نتیجه اعتراض، انکار‏‎ ‎‏و قیام علیه آن ـ اگر چه در دفع و انهدام آن مؤثر نباشد ـ لازم و ضروری خواهد بود چه‏‎ ‎‏سکوت حرام و به منزلۀ همراهی و همکاری با ستمگران است.‏38


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 419

در ادامه همین گفتار امام ورود برخی از علما را در برخی از مناصب دولت، اگر‏‎ ‎‏موجب اقامه واجب یا واجبات یا سبب ریشه کن کردن منکر یا منکرات گردد ـ البته بدون‏‎ ‎‏هتک حیثیت مقام علم و عالمان و تضعیف اعتقادات مردم ـ به طور کفایی واجب‏‎ ‎‏می شمارد. اما برای علما و ائمه جماعات تصدی مسئولیت مدارس دینی از سوی دولت‏‎ ‎‏را جایز نمی شمارد و همچنین فعالیت در مؤسسات دولتی اگر چه به نام مؤسسه دینی‏‎ ‎‏شهرت یافته باشد و دولت آنها را در اختیار گرفته باشد، برای طلاب علوم دینی جایز‏‎ ‎‏نمی شمارد حتی اگر با چند واسطه به دولت منتهی گردد.‏39‏ چه همه موارد فوق، بزرگان‏‎ ‎‏دین را با اتهام نزدیک شدن به پادشاهان ستمگر و غاصب مواجه می سازد. بر امت‏‎ ‎‏اسلامی است اگر چنین عالمی را یافتند ـ اگر کار او حمل بر صحت نیست مانند کم کردن‏‎ ‎‏ظلم ـ باید از آنان روی گردانده و او را کنار بگذارند. لذا هر نوع هماهنگی و همراهی که‏‎ ‎‏سبب تقویت و تداوم حاکمیت طاغوت و ستمگران گردد اگر از سوی علماست‏‎ ‎‏می بایست دفع شود چه او غیر روحانی بوده و به مثابۀ شیطانی است که به لباس علما‏‎ ‎‏درآمده است.‏40

‏در مباحث مسایل متفرقه امام به ولایت انتصابی فقیهان جامع الشرایط به عنوان نواب‏‎ ‎‏عام امام اشاره می کند که در زمانه طاغوت می بایست متکفل اموری چون اجرای حدود‏‎ ‎‏امور قضایی و مالی مانند گرفتن خراج و مالیات شرعی باشند و تمام آنچه بر امام واجب‏‎ ‎‏باشد مگر جهاد ابتدایی بر نواب عام واجب کفایی است. لذا هم بر علما و هم بر مردم‏‎ ‎‏فرض است در تحقق امور یاد شده به صورت واجب کفایی فقهای جامع الشرایط را یاری‏‎ ‎‏دهند.‏41‏ این نگرش معنایی جز باطل شمردن دستگاههای حقوقی رژیم و بی اعتبار‏‎ ‎‏دانستن احکام آن نداشت.‏

‏امام سرانجام با فتاوای خود این روند را تکمیل کرد. ایشان در سال 1346 در پاسخ به‏‎ ‎‏استجازه پیرامون نحوه پرداخت وجوه شرعیه اظهار داشتند، کسانی که به نحوی دستگاه‏‎ ‎‏ظلم را تأیید نموده یا می کنند، عملشان بر خلاف شرع بوده و اعتبار آنها اگر اجازه ای از‏‎ ‎‏این جانب دارند از درجۀ اعتبار ساقط است.‏42‏ اندکی بعد امام در نامه ای دیگر سازش با‏‎ ‎‏ظالم را بارزترین آثار جهنمی دانست و هواداران خود را به اجتناب و خودداری از آن‏‎ ‎‏فراخواند.‏43


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 420

‏بدین ترتیب امام خمینی‏‏(س)‏‏ به عنوان ایدئولوگ فکری انقلاب، رکن اساسی هر‏‎ ‎‏اندیشه انقلابی که عبارت بود از نفی، طرد و نکوهش وضع موجود را در راستای‏‎ ‎‏شکل دهی به مبانی انقلاب، به زیباترین شکل مطرح ساختند. وضع موجود را به مثابه‏‎ ‎‏بدترین حالت ممکن به شدت تقبیح کردند و با حرام و غیر مجاز شمردن همکاری و‏‎ ‎‏همراهی با آن، ابعاد و بنیانهای رژیم را به شدت زیر سؤال بردند. این نقطه نظرات که به‏‎ ‎‏سرعت در میان هواداران صدیق امام انعکاس می یافت رژیم را در عمل با تنگناهای‏‎ ‎‏فراوان مواجه می ساخت. به علاوه امام با شکستن حرمت تقیه ـ که آن زمان طیف‏‎ ‎‏وسیعی از علما به آن وفاداری نشان می دادند ـ همه ملت را به عرصه مبارزه کشاند. از‏‎ ‎‏همین رو امام به عنوان یک مرجع بزرگ دینی به هدایت گری و رهبری یک جنبش فراگیر‏‎ ‎‏و فعال سیاسی پرداخت که جز عهد مشروطه بی سابقه می نمود و همین حضور فعال‏‎ ‎‏مانع از چند قطبی و پراکندگی نیروهای سیاسی مبارز در جریان های موازی و معارض‏‎ ‎‏گردید.‏

‏ ‏

مبانی فکری حکومت اسلامی

‏پس از نفی وضع موجود، ترسیم وضع مطلوب در چهارچوب یک الگوی آرمانی‏‎ ‎‏ضرورت داشت. امام در پی طرد نظامهای طاغوتی به عنوان یک منکر به اقامه حکومت‏‎ ‎‏اسلامی به عنوان یک معروف در عرصه اندیشه ورزی همت گماشت. تفاوت جوهری‏‎ ‎‏امام با دیگر فقیهان معاصر و گذشته اش ـ بویژه آنان که قائل به برپایی حکومت دینی یا‏‎ ‎‏ولایت فقیهان عادل منصوب از جانب شارع مقدس بودند ـ از این حقیقت نشأت‏‎ ‎‏می گرفت که آنها تنها در صورتی که شرایط مهیای حکومت فقیهان بود از آن حمایت‏‎ ‎‏کرده و حاضر به تولی و تصدی امور مردم بودند. به عبارت دیگر علمای پیشین به شرایط‏‎ ‎‏احتمالی تأثیر یا از لزوم «شرایط وجوب» از چنین مقوله ای سخن می راندند. اما امام از‏‎ ‎‏این فراتر می اندیشید. او تمهید مقدمات را بدون شرط وجوب نیز در نظر می گرفت تا‏‎ ‎‏انقلاب را ابتدا در عرصه نظر و سرانجام در عرصه عمل بتواند به راه اندازد.‏

‏از همین رو امام با تجدید نگرش به مفهوم ولایت فقیه، شئون و اختیارات و وظایف‏‎ ‎‏آن، این مفهوم اصیل فقه شیعه را بار معنایی جدید و در عین حال وسیعی بخشید. لذا‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 421

ارتقاء و توسعه اختیارات فقیه از «ولایت عامه» به «ولایت مطلقه» و توجه به لوازم‏‎ ‎‏سیاسی و تأمل در ابعاد گوناگون آن ویژه امام خمینی‏‏(س)‏‏ است و سایرین تنها زمینه‏‎ ‎‏گستران آن نظریه بوده اند. به همین دلیل او به معنای واقعی کلمه صاحب یک نظریه‏‎ ‎‏سیاسی در باب دولت است و با آن در سطح یک نهاد برخورد می کند.‏44

‏امام مبانی اندیشه حکومت اسلامی را با طرح این پرسش آغاز می کند که: از غیبت‏‎ ‎‏صغری تا کنون چندین قرن سپری شده است و ممکن است هزاران سال دیگر نیز‏‎ ‎‏مصلحت برای ظهور امام عصر اقتضا نکند. در این فاصله تکلیف اسلام و مسلمانان‏‎ ‎‏چیست؟ آیا احکام دین باید بر زمین بماند و همه موازین بماند و همه موازین شرع در‏‎ ‎‏حال خود رها گردد؟ پاسخ امام این است که در باب لزوم یک حاکم دینی پس از رحلت‏‎ ‎‏پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در میان مسلمانان تردید یا اختلاف نظری اساسی وجود نداشته است.‏‎ ‎‏اختلاف تنها درباره کسی بود که می بایست عهده دار این مهم گردد. لذا بر سر جانشینی‏‎ ‎‏پیامبر نگرشهای متفاوت و معارضی بروز یافت و از آنجا که امام علی ‏‏علیه السلام‏‏ نتوانست‏‎ ‎‏چنانکه باید حاکمیت دین خدا را بر اساس نصوص مستقر سازد، سرنوشت حکومت از‏‎ ‎‏اساس دگرگون گردید و به شکلی تأسف بار سرنوشت سیاسی مسلمانان به دست‏‎ ‎‏خودکامگانی تحت عنوان، خلفا، امیران، سلاطین، شاهان و امپراطوران افتاد و از ماهیت‏‎ ‎‏دینی تنزل و در چاه ویل حضیض سقوط کرد.‏

‏با این مقدمات حال تکلیف چیست؟ آیا باید به بهانه های غیر عقلایی از جمله آماده‏‎ ‎‏نبودن زمینه و امکانات همچنان به استقرار حاکمیتهای ظالم و ستم پیشه مدد رساند یا‏‎ ‎‏آرمان تشکیل حکومت مطلوب را یکسره به امام زمان(عج) واگذار کرد؟ لذا امام که نقطه‏‎ ‎‏ضعف را در فقدان مبانی تئوریک یک حکومت دینی می یافت خود به این اقدام بزرگ و‏‎ ‎‏متهورانه دست زد. او در پی تأملات فراوانش سرانجام الگویی بی سابقه، آرمانی و فاقد‏‎ ‎‏نقایصی که حکومتهای جهان تا به امروز با آن دست به گریبان بودند ارائه داد که تنها در‏‎ ‎‏دوران کوتاه صدر اسلام تجربه شده بود.‏

‏حکومتی که امام چهارچوب های نظری آن را تدوین کرده بود از یک رشته ویژگیهای‏‎ ‎‏ممتاز و منحصر به فردی برخوردار بود که آن را از مدل حکومتهای موجود متمایز‏‎ ‎‏می ساخت. زیرا احکام و اصول اقتصادی، سیاسی، دفاعی و ساختار و تشکیلات آن نه‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 422

برخاسته از اندیشۀ بشر بلکه ملهم از آرمانها و اصول الهی اسلام بود. امام این نوع‏‎ ‎‏حکومت را الگوی جاودانه ای دانست که نه با نظامهای استبدادی، نه مطلقه و نه‏‎ ‎‏مشروطه به معنای متعارف آنها قابل تطبیق می نمود. بلکه ضمن در برداشتن محاسن آنها‏‎ ‎‏از همه نواقص نگران کننده و نارسایی های هراس انگیز آنها بری بود: زیرا بر اساس آن،‏

«حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن‎ ‎کریم و سنت رسول اکرم ‏صلی الله علیه و آله‏‏ معین گشته است مجموعه شرط همان احکام و‏‎ ‎‏قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود و از این جهت حکومت اسلامی‏‎ ‎‏حکومت قانون الهی بر مردم است.»‏45

‏امام در این اثر دلایل نیاز به تشکیل حکومت را از زوایای مختلف پاسخ داد، اصول و‏‎ ‎‏مبانی حکومت، شیوه زمامداری، ویژگیهای حاکم اسلامی، هدفهای حکومت و بسیاری‏‎ ‎‏مباحث مربوط به آن را تشریح کرد. بدین ترتیب بر ضعف بنیادین اندیشه سیاسی که‏‎ ‎‏همانا ارایه مبانی تئوریک یک حکومت دینی بود نقطۀ پایان نهاد و اما این خود سرآغاز‏‎ ‎‏دور جدیدی از مبارزه بود.‏

‏ ‏

گرایش به انقلاب در اندیشه امام

‏نفی و طرد اساسی سلطنت و بنیادهای آن از یک سو و ترسیم و طراحی یک نظام‏‎ ‎‏مطلوب یا بدیل و جایگزین از سوی دیگر، اندیشه سیاسی امام خمینی‏‏(س)‏‏ را به سطح‏‎ ‎‏متکامل تری ارتقا داد و آن گرایش به انقلاب (انقلابگرایی) یا به تعبیر خود امام «لزوم یک‏‎ ‎‏انقلاب تام سیاسی» بود. که از رهگذر آن نه تنها امام اجازه قیام علیه قدرت و نظم مستقر‏‎ ‎‏را صادر نمودند بلکه در یک دعوت عام و فراخوانی به تکلیف دینی و ملی از همگان‏‎ ‎‏خواستند که بی هیچ ملاحظه ای در راه تحقق آن بپاخیزند. این در حقیقت همان نظریه‏‎ ‎‏انقلاب بود که تا این زمان جریانهای غیر مذهبی عموماً از مارکسیسم به عاریت‏‎ ‎‏می گرفتند. اما این نگرش از مفاهیم سیاسی دین نشأت می گرفت و ریشه ای بومی‏‎ ‎‏داشت.‏

‏بنابراین انقلاب دینی سازوکار یا مکانیسمی برای درهم شکستن مناسبات ظالمانه‏‎ ‎‏موجود به منظور فراهم ساختن زمینه های لازم جهت تحقق حاکمیت مبتنی بر اسلام به‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 423

وسیله علمای شیعه بود که در شرایط بحران ناشی از غاصب بودن دولتها و حکومتهای‏‎ ‎‏موجود و فقدان شرایط و امکانات لازم برای استقرار حاکمیتی مطلوب مطرح می گردید.‏‎ ‎‏از همین نقطه نظر پیدایش نظریه انقلاب در اندیشه سیاسی امام خمینی‏‏(س)‏‏ را نه فقط در‏‎ ‎‏ردیف بزرگترین تحول در عرصه تفکر اسلام شیعی بلکه مهمترین رویداد در پویش‏‎ ‎‏تاریخی ایران معاصر باید به شمار آورد که فی نفسه می توانست این اتهام را که تفکر‏‎ ‎‏سنتی شیعه یک فرضیه انقلاب  ندارد را رد کند‏46 ‏و در عین حال بر نگرشهای‏‎ ‎‏اصلاح گرانه فقهای پیشین که بر محور مدارا و سازگاری با حاکمیتهای موجود با نظارت‏‎ ‎‏بر آنها یا سهیم شدن در قدرت  نقطه پایان بگذارد و راه را در براندازی مناسبات موجود‏‎ ‎‏و در انداختن طرحی نو جستجو کند. از سوی دیگر این نظریه متأثر از تلاشهای فکری و‏‎ ‎‏عملی علمای شیعه در قرن اخیر بود که می کوشیدند همزمان با دگرگونیهای سیاسی و‏‎ ‎‏ایدئولوژیک، با تفسیر مجدد مفاهیم دینی با روشهای جدید مبارزه همراهی و همگامی‏‎ ‎‏نشان دهند که با فاصله گرفتن از حکومتهای ستم پیشه به نهضتی انقلابی و بنیادگرا تبدیل‏‎ ‎‏گشته اند.‏

‏امام به عنوان ابداع گر فرضیه انقلاب دینی طغیان علیه مناسبات غاصبانه و مستقر را‏‎ ‎‏نه تنها مجاز بلکه وظیفه واجب همه مسلمانان برمی شمارد. از این زاویه تفاوت امام با‏‎ ‎‏عالمان پیشین از او هر چه بیشتر آشکار می شود چه آنها براندازی حکومتهای موجود را‏‎ ‎‏اگر با ضرر و خطر همراه بود، واجب شرعی و لازم عقلی نمی انگاشتند. به عبارت دیگر‏‎ ‎‏اکثر فقها مبارزه با ستم را نوعی نهی از منکر تلقی کرده و انجام آن را تحت شرایط‏‎ ‎‏ویژه ای که مهمترین آن در پی نداشتن خطر جانی بود، مطرح می نمودند اما امتیاز‏‎ ‎‏برجسته امام این بود که ایشان مبارزه با ظلم را به هر قیمتی واجب می شمردند. به دیگر‏‎ ‎‏سخن از نگاه امام اگر منکر ظلمی کلی و فراگیر بود، نهی و مبارزه برای انهدام آن حتی‏‎ ‎‏اگر به کشتار و شهادت منتهی می گشت واجب دانسته می شد‏47‏ و این معنایی جز انقلاب‏‎ ‎‏نداشت.‏

‏از آنجا که پیدایش نظریه انقلاب پیامد مستقیم تأملات نظری پیرامون حاکمیت دین و‏‎ ‎‏مکانیسم اجرایی آن است می بایست میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی تمایز قایل‏‎ ‎‏شد. زیرا برای هواداران اسلام انقلابی، انقلاب و مبارزه به عنوان هدف مطرح است و‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 424

اسلام تنها به مثابه وسیله ای برای مبارزه است. به عبارت دیگر آنها هر آنچه از اسلام که‏‎ ‎‏آنان را در مسیر مبارزه و پیشبرد آن یاری دهد می پذیرند و هر آنچه دور کند، طرد‏‎ ‎‏می نمایند. اما انقلاب اسلامی از نگاه امام راهی بود که هدف آن اسلام و ارزشهای دینی‏‎ ‎‏است. انقلاب و مبارزه صرفاً برای حاکمیت دین، برقراری حق و عدالت و ارزشهای‏‎ ‎‏منبعث از دین است در نتیجه در این راه مبارزه هدف نیست بلکه وسیله است.‏48

‏ناگفته پیداست که انقلاب گرایی هنگامی می تواند تعین تاریخی بپذیرد و هدفی بزرگ‏‎ ‎‏و فراگیر را تعقیب نماید که از راههای مسالمت آمیز قابل حصول نباشد. دغدغه فکری و‏‎ ‎‏سیاسی امام مبارزه برای رفع تبعیض، فساد، فحشا، منکرات، بی اعتقادی و... در سطحی‏‎ ‎‏معین و محدود نبود. به دیگر سخن او چندان اصراری به انجام فعالیتهای خیرخواهانه‏‎ ‎‏برخی از دلسوزان اسلام نداشت که با همه قداست و معنویتشان تنها محدودۀ مشخص و‏‎ ‎‏اندکی را پوشش می دادند. مانند سیر کردن چند گرسنه، آزاد نمودن چند اسیر، هدایت و‏‎ ‎‏ارشاد چند جوان، احداث بناهای خیر و.... امام به ریشه ها می اندیشید.‏49‏ یعنی در پی‏‎ ‎‏یک دگرگونی بنیادین و ساختاری بود. چه فعالیتهای محدود در فضای فسادآمیز و‏‎ ‎‏متصلب ناشی از ترویج فزاینده منکرات و انحرافات اخلاقی، بردی نداشت و ثمرات آن‏‎ ‎‏به سرعت به یغما می رفت. لذا این وضعیت را تنها با یک انقلاب می توان تغییر داد.‏

‏از نگاه امام همه دلایلی که برای لزوم وجوب حکومت اسلامی می توان اقامه کرد،‏‎ ‎‏برای چرایی و علت یا ضرورت انقلاب دینی نیز می توان وارد ساخت. چه شرع و عقل‏‎ ‎‏حکم می کند که بقا و تداوم حاکمیتهای ظالم، جایر و ضددینی معنایی جز استمرار‏‎ ‎‏حاکمیت شرک و طاغوت و تعطیلی احکام و ارکان دین ندارد. لذا وظیفه همه مسلمانان‏‎ ‎‏است که تمام آثار شرک با همه تجلیات آن را از صحنه حیات اجتماعی و سیاسی جامعه‏‎ ‎‏اسلامی دور بریزند و دولتهای غاصب و ستمگر را به دلیل ماهیت اصلاح ناپذیرشان‏‎ ‎‏سرنگون ساخته، کارگزاران آن را به مثابه مفسدین فی الارض مجازات کنند. و در یک‏‎ ‎‏کلام موسی وار فرعونیان زمانه را در هم کوبیده تا انسانهای صالح خداوند بتوانند بر‏‎ ‎‏ایمان و رفتار دینی خود باقی بمانند و در آرامش روزگار بگذارنند. بنابراین امام انسان‏‎ ‎‏مسلمان را بر سر یک انتخاب تاریخی می بیند که دو راه بیشتر در پیش روی ندارد: یا سر‏‎ ‎‏به سکوت و سازش برداشته و در راه استمرار حاکمیت شرک و طاغوت مشارکت‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 425

ورزیده یا به گونه ای آن را تأیید می کند. دوم اینکه شرایط موجود را تحمل ناپذیر و‏‎ ‎‏طاقت سوز یافته با تمام توان و تلاش خود به منظور سرنگونی نظم مستقر با آن در‏‎ ‎‏می افتد و تا تحقق هدف از پانمی نشیند. این مبارزه در راه خدا همان انقلاب دینی است و‏‎ ‎‏به تعبیر امام:‏

«این وظیفه ای است که همه مسلمانان در یکایک کشورهای اسلامی باید انجام‎ ‎دهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به پیروزی برسانند.»50

‏امام با بررسی فلسفه و ضرورت انقلاب در قرآن، احادیث و سنت پیامبر و ائمه‏‎ ‎‏اطهار ‏‏علیهاالسلام‏‏ ابعاد دیگر چرایی و فلسفه یک انقلاب را تبیین می کند. او همه اقشار ملت‏‎ ‎‏بویژه عالمان دین را مخاطب قرار می دهد و می فرماید چون در گذشته برای تشکیل‏‎ ‎‏حکومت و برانداختن سلطه فرمانروایان فاسد به طور دسته جمعی قیام نکردیم اسلام به‏‎ ‎‏سوی سستی و فتور پیش رفت. ملت اسلام دچار تفرقه و تجزیه گشت و تبدیل و تحریف‏‎ ‎‏یا انزوای اسلام در راستای اهداف استعمارگران خارجی و کارگزاران داخلی آن به امری‏‎ ‎‏رایج بدل شد.‏51

‏امام تفاسیر علمای محافظه کار را نگرشی سطحی و باژگونه از دین می خواند و با‏‎ ‎‏ارائه نمونه های متعددی از آیات قرآن کریم ـ که در آنها خداوند مسلمانان را به عصیان و‏‎ ‎‏طغیان در برابر استیلای قدرتهای ستمگر و فرامین ناروای آنها فراخوانده است ـ‏‎ ‎‏نافرمانی و قیام علیه آن را واجب می شمارد و از همه هواداران اسلام می خواهد تا هر‏‎ ‎‏اندازه که در توان دارند در راه انهدام پایه های سلطه قدرتهای طاغوتی تلاش ورزند.‏‎ ‎‏چنانکه حتی اگر حقوق مسلم آنها پایمال می شود نباید به دادگاههای ظالم تن دهند.‏52

‏ ‏

انقلاب دینی را چگونه باید محقق ساخت؟

‏پس از تدوین استراتژی و آرمان انقلاب، رهبر انقلابی می بایست مشی و شیوه مبارزه‏‎ ‎‏را برای هواداران خود ترسیم کند. به بیان دیگر برنامه ای عملی برای روند اجرایی‏‎ ‎‏انقلاب ارایه دهد، راهبردها و راهکارها را تبیین نماید تا از طریق آن انگیزه ها و‏‎ ‎‏آموزه های انقلابی به شکل گسترده توده های مسلمان را برانگیخته و به عرصه کارزار با‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 426

حکومت مستقر بکشاند. روش مبارزاتی امام یک جهت گیری کلی و استوار داشت و آن‏‎ ‎‏شیوۀ فرهنگی مبارزه بود.‏

‏امام به مشی مبارزه مسلحانه و قهرآمیز که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم به‏‎ ‎‏وجهه غالب جنبشهای رهایی بخش تبدیل شده بود، پشت کرد. زیرا نارسایی ها و‏‎ ‎‏کاستی های ذاتی این شیوه از مبارزات، ابهام و پنهان کاری و فاصله گرفتن از مردم که در‏‎ ‎‏صورت پیروزی تنها یک جابجایی در قدرت بود، امام را از آن رویگردان ساخت. چه او‏‎ ‎‏به تربیت فکری و اخلاقی مبارزان راه خدا، بیداری توده های مسلمان از طریق آشنا کردن‏‎ ‎‏به مفاهیم اصیل فکر دینی، تبیین و تصریح ارزشهای الهی از راه تبلیغ و تعلیم و زدودن‏‎ ‎‏پیرایه ها و انحراف ها، پیوندهای استوار با لایه های گوناگون جامعه اسلامی و نیز مبارزه‏‎ ‎‏منفی با نهادهای رژیم باور داشت تا به مدد آن بتوان یک موج وسیع فکری و فرهنگی و‏‎ ‎‏در نتیجه یک قیام سراسری به راه انداخت و دولت غاصب را از پای درآورد.‏

‏این شیوه که امام از ابتدای مبارزه تا پیروزی به آن وفادار ماندند، سبب شد تا نخستین‏‎ ‎‏انقلاب عمده جهان که گفته می شود از مدل انقلابی مبارزه مسلحانه و خشونت آمیز‏‎ ‎‏فاصله گرفته است؛ شکل گیرد و به مردمی ترین و فراگیرترین انقلاب در طول تاریخ‏‎ ‎‏مدرن تبدیل شود.‏53

‏اینک به سر خط مهمترین راهکارهای اجرایی امام نظر خواهیم افکند:‏

1ـ طرح اسلام سیاسی

‏ناگفته پیداست که انقلاب دینی هنگامی اتفاق می افتد که نگرش به حقیقت و هدف و‏‎ ‎‏نیز آرمانهای دین تغییر کند. زیرا از دین سنتی و محافظه کار انقلاب برنمی خیزد. بنابراین‏‎ ‎‏انقلاب زمانی به وقوع می پیوندد که انتظار از دین دستخوش دگرگونی گشته و از‏‎ ‎‏آموزه های دینی تفسیر جدیدی ارائه شود و با بازسازی مفاهیم و ترکیب آن با‏‎ ‎‏دستاوردهای نوین و آمیختن آن به همه سطوح حیات اجتماعی و سیاسی راه انقلاب‏‎ ‎‏هموار گردد.‏

‏در فضایی که مدرنیته خودکامه شاه با بر هم زدن توازن ساختارهای اجتماعی ـ‏‎ ‎‏سیاسی زمینه های دگرگونی و تبدیل ساختارهای سنتی را فراهم می آورد و با حاشیه‏‎ ‎‏راندن دین و اعمال محدودیتهای شدید در عرصه جامعه تضادهای فراوان فکری و‏‎ ‎‏سیاسی پدید می آورد امام کوشید تا با نگرش جدید و عمدتاً سیاسی با دلیل و تأکید بر‏‎ ‎‏پیوستگی دین و سیاست با آن به مقابله برخیزد، او برداشتهای نادرست و تفسیرهای‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 427

‏ناصواب از دین و انحصار آن در حوزۀ ارتباط انسان با خدا را سبب رکود و انفعال‏‎ ‎‏مسلمانان دانست و این وضعیت و مدافعان آن را سخت به باد انتقاد گرفت. او سیره‏‎ ‎‏پیامبر و ائمه و متون اسلامی و بویژه قرآن را یکسره در مسیر خروش و عصیان علیه بیداد‏‎ ‎‏تفسیر کرد:‏

«امروز چون موقع مقتضی است می گویم اسلام این نیست. والله اسلام تمامش‎ ‎سیاست است. اسلام را بد معرفی کرده اند. سیاست مدن از اسلام سرچشمه‎ ‎می گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ‎ ‎نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیۀ اوقات برای خود سلطانی‎ ‎باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشیم. پایگاه استقلال اسلام این جاست. باید‎ ‎این مملکت را از گرفتاریها نجات داد.»54

‏امام میان اسلام و سایر ادیان یک تمایز اساسی قایل بودند. زیرا اسلام برای همه‏‎ ‎‏حوزه های زندگی بشر از قبل تولد تا پس از مرگ برنامه ریزی نموده و احکام و فرامین‏‎ ‎‏دقیق صادر کرده است و این معنایی جز حضور فعالانه دین در همه عرصه های سیاسی،‏‎ ‎‏اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نداشت. بنابراین منظور امام از پیوند ناگسستنی دین و‏‎ ‎‏سیاست هم به معنای عام و هم به معنای خاص بود. اگر چه سیاست به معنای خاص ـ که‏‎ ‎‏عبارت است از تلاش برای به دست گیری قدرت سیاسی و تشکیل حکومت دینی ـ در‏‎ ‎‏کانون توجه امام قرار داشت که می توانست فی نفسه مقدمه ورود و تسری دین به سایر‏‎ ‎‏حوزه ها باشد.‏55‏ زیرا از نگاه ایشان بخش بزرگی از منابع اسلامی به اجتماعیات،‏‎ ‎‏اقتصادیات، حقوق، سیاست و تدبیر جامعه مربوط می شود و تنها قسمت اندکی از آن به‏‎ ‎‏عبادات و تکالیف دینی انسان نسبت به پروردگارش معطوف می گردد.‏56

‏امام در مسیر پیشبرد برنامه کلان حکومت اسلامی و ترسیم سیمای نوین و اغلب‏‎ ‎‏سیاسی از دین گفت:‏

«اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالت اند دین کسانی است‎ ‎که آزادی و استقلال می خواهند، مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است.»57

‏امام چهره تأسف بار زندگی مسلمانان و نیز تفسیرهای رسمی و متحجرانه از دین را‏‎ ‎‏مغایر با روح اسلام و منافی شأن انسان مسلمان دانست و آن را محصول مشترک سستی و‏‎ ‎‏فتور مضاعف حوزه های دینی و متولیان مذهب و نیز مداخله بیگانگان بر شمرد. او از‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 428

همگان خواست تا اسلام را آنگونه که هست بشناسانند و خود نیز در سراسر زندگی در‏‎ ‎‏نوشته ها و گفتارها سیمای سیاسی اسلام را به تصویر کشید تا راه یک انقلاب دینی‏‎ ‎‏هموار گردد.‏

2ـ مبارزه تبلیغاتی

‏امام با توجه به اینکه همه تریبونهای تبلیغاتی، مطبوعات، کتابها، محافل رسمی رژیم‏‎ ‎‏یک صدا علیه اسلام تبلیغ می کنند مهمترین اقدام را تلاش در راه خنثی نمودن این‏‎ ‎‏سم پاشی ها دانست که می بایست با گرد آمدن عناصر کارآمد و تشکیل کانونهای فکری و‏‎ ‎‏سیاسی به گونه ای سازمان یافته توده های ملت را مخاطب قرار دهند تا زمینه های‏‎ ‎‏پذیرش یک دولت حقه دینی فراهم آید.‏

3ـ سیاسی نمودن عبادات و اجتماعات دینی (مانند حج، نمازهای جمعه و‎ ‎جماعت، عزاداریها، اعیاد اسلامی....)

‏4ـ آسیب شناسی و اصلاح حوزه های روحانیت و تصفیه حوزه ها از روحانیان‏‎ ‎‏ناپاک و وابسته به دربار‏

‏5ـ اصلاح مقدس نماها و خشک مغزان متعصب ‏

‏در مسیر جنبشهای مذهبی و سیاسی همواره نیروهای غیر قابل انعطافی وجود دارند‏‎ ‎‏که برداشت ها و تفسیرهای خود را از دین به مثابه ناب ترین نگرش منطبق با حقیقت دین‏‎ ‎‏تلقی کرده و هر نوع اندیشه مخالف با آن را به منزله ارتداد یا خروج از دین نفی می کنند و‏‎ ‎‏صاحبان چنین اندیشه ای را به مثابه بدعت گرانی منحرف سرزنش می نمایند. اینان در‏‎ ‎‏حقیقت آفت یک نهضت انقلابی و سد راه آن هستند که با ایجاد جبهه ای از درون در‏‎ ‎‏برابر آن سرسختانه ایستادگی می نمایند. به تعبیر امام اقدام آنان به مثابه این است که:‏‎ ‎«دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دستهای شما را گرفته باشد.»58

‏ایشان ریشه های چنین تفکری را نشأت گرفته از حوزه های روحانیت می داند و‏‎ ‎‏اصلاح آنان را به عنوان یک اقدام عاجل مطرح می کند.‏59

6ـ پایداری و ایستادگی در راه یک مبارزه طولانی

‏نهضت دینی که می کوشد با کمترین میزان از خشونت و تنها با اتکاء به توده های آگاه‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 429

به هدف نهایی یعنی تشکیل حکومت و نهادینه کردن ارزشهای دینی دست یابد،‏‎ ‎‏می بایست خود را برای یک مبارزه دراز مدت که ممکن است تا چند نسل ادامه پیدا کند؛‏‎ ‎‏آماده سازد.‏

7ـ پایان دادن به سکوت و بی تفاوتی در میان همه اقشار و تلاش در حد توان.

‏8ـ سازماندهی یک عاشورای فکری پیرامون لزوم تشکیل حکومت اسلامی که‏‎ ‎‏همگان در مدح و منقبت آن بگویند و بنویسند.‏

‏9ـ قطع هرگونه همکاری و ارتباط با حکومت مستقر و تلاش برای براندازی آن.‏60

‏توضیح و تفسیر سرفصلهای یاد شده و میزان کارآیی آن در پیشبرد یک نهضت‏‎ ‎‏سیاسی فرهنگی مجالی دیگر می طلبد.‏

‏*      *      *‏

‏ ‏‏بدین ترتیب امام خمینی‏‏(س)‏‏ که پس از شهریور 1320 با نگارش کتاب «کشف‏‎ ‎‏الاسرار» به عرصه تأملات فکری و سیاسی پانهاد، همواره در صدد یافتن راهی در‏‎ ‎‏چهارچوب اسلام برای برون رفت از بحران جامعه ایران بود. او در زمانه ای که علمای‏‎ ‎‏شیعه به دلایل گوناگون از جمله فقدان شرایط و امکانات از اندیشیدن در حوزه حاکمیت‏‎ ‎‏دینی به منظور تحقق آرمانهای اسلام در چهارچوب یک نظام سیاسی اجتناب‏‎ ‎‏می ورزیدند، ابتدا مکانیسمی اصلاح گرانه در چهارچوب نهادهای مستقر ارایه داد که با‏‎ ‎‏نظارت مستمر علما می کوشید تا جامعه ای دینی پدید آورد. در عمل نیز امام بر همین مبنا‏‎ ‎‏به تعامل و چالش با حکومت موجود پرداخت. هر جا که حریم دین و حرمت مسلمانان و‏‎ ‎‏کیان اسلامی به مخاطره می افتاد یا خطر استیلای بیگانگان قوت می گرفت، بی هیچ‏‎ ‎‏ملاحظه ای به مقابله برمی خاست. اما ماهیت اصلاح ناپذیر رژیم و پیوند مستحکم آن با‏‎ ‎‏منافع غرب و اسرائیل که می رفت هویت دینی کشور را بی اثر سازد، امام را واداشت تا‏‎ ‎‏وضع موجود و حکومت مستقر را از اساس نفی و بنیادهای آن را متزلزل نماید. او در این‏‎ ‎‏مرحله به ضعف بنیادین اندیشه سیاسی شیعه که در حقیقت از نبود یک بدیل دینی یا‏‎ ‎‏آلترناتیو اسلامی ریشه می گرفت، واقف گردید و با جستجوهای خستگی ناپذیر در منابع‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 430

دینی به تدوین نظریه حکومت اسلامی پرداخت.‏

‏نظریه پردازی در حوزه حکومت دینی، سرآغاز مرحله ای تازه در پویش فکری تشیع‏‎ ‎‏به طور اخص و جهان اسلام به طور اعم و همچنین نقطه عزیمتی در روند تحولات‏‎ ‎‏سیاسی ایران معاصر بود. زیرا با این دستاورد بزرگ فکری به ساز و کار اجرایی و‏‎ ‎‏سیاسی نیاز بود تا با در هم کوفتن مناسبات موجود نظمی مطلوب برقرار سازد این‏‎ ‎‏مکانیسم هم چیزی جز انقلاب دینی نبود. که امام هم در حوزۀ نظر، زمینه ها و ابعاد‏‎ ‎‏اجرایی و نیز تدارکات ایدئولوژیک آن را تدوین و طراحی نمود و هم در حوزه عمل آن‏‎ ‎‏را رهبری کرد.‏

‏ ‏

پی نوشتها

‏1ـ حمید عنایت، ‏انقلاب ایران در سال 1979 (تشیع ایدئولوژی سیاسی انقلاب اسلامی ایران)،‎ ‎‏ترجمه منتظر الطف، مجموعه مقالات درآمدی بر ریشه های انقلاب اسلامی، به کوشش عبدالوهاب فراتی،‏‎ ‎‏قم، معاونت امور اساتید دروس معارف اسلامی، 1376، چ 1، ص 156.‏

‏2ـ محسن کدیور، ‏نظریه های دولت در فقه شیعه،‏ تهران، نشر نی، 1376، چ 1، ص 14.‏

‏3ـ سهراب یزدانی، ‏کسروی و تاریخ مشروطۀ ایران، ‏تهران، نشر نی، 1376، چ 1، ص 132.‏

‏4ـ امام خمینی، ‏کشف الاسرار،‏ بی نا، بی تا، بی جا، ص 182ـ181.‏

‏5ـ همان، ص 184.‏

‏6ـ همان، ص 223.‏

‏7ـ همان، ص 186.‏

‏8ـ همان، ص 233 و ص 186ـ185.‏

‏9ـ همان، ص 208.‏

‏10ـ برای اطلاع از راهکارهای امام بنگرید به همان منبع، ص 201 تا 221.‏

‏11ـ همان، ص 221ـ222.‏

‏12ـ همان، ص 222.‏

‏13ـ همان، ص 223 تا 226.‏

‏14ـ امام خمینی‏‏(س)‏‏، ‏کوثر‏ (مجموعه سخنرانیهای حضرت امام خمینی‏‏(س)‏‏ همراه با شرح وقایع‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏‏، چ 2، 1373، ج 2، ص 11.‏

‏15ـ همان، ص 20 تا 22.‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 431

16ـ همان، ص 23 ـ 24.‏

‏17ـ همان، ص 25.‏

‏18ـ همان، ص 37 ـ 38.‏

‏19ـ همان، ص 78 ـ 77.‏

‏20ـ همان، ص 93.‏

‏21ـ همان، ص 104 ـ 103.‏

‏22ـ همان، ص 37.‏

‏23ـ همان، ص 52.‏

‏24ـ همان، ص 95.‏

‏25ـ همان، ص 127.‏

‏26ـ همان، ص 176ـ175.‏

‏27ـ همان، ص 25.‏

‏28ـ همان.‏

‏29ـ همان، ص 29.‏

‏30ـ همان، ص 38.‏

‏31ـ همان، ص 130‏

‏32ـ همان، ص 93.‏

‏33ـ همان، ص 94ـ95.‏

‏34ـ همان، ص 177.‏

‏35ـ محسن کدیور، ‏نظریه های دولت در فقه شیعه،‏ ص 23 ـ 22.‏

‏36ـ همان، ص 24.‏

‏37ـ عبدالامیر نبوی،‏ تطور اندیشه امام خمینی‏(س)،‏‏ فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏،‏‎ ‎‏شماره 6 و 7، تابستان و پاییز 1377، ص 15.‏

‏38ـ امام خمینی‏‏(س)‏‏، ‏تحریرالوسیله،‏ ترجمه علی اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا، ج 2،‏‎ ‎‏ص 305 ـ 306.‏

‏39ـ همان، ص 307.‏

‏40ـ همان، ص 323 ـ 321.‏

‏41ـ همان، ص 323 ـ 325.‏

‏42ـ ر.ک: صحیفه امام، ج 3، ص 227-229.‏

‏43ـ ر.ک: صحیفه امام، ج 3، ص 209-210.‏

‏44ـ محسن کدیور، ‏نظریه های دولت در فقه شیعه، ‏ ص 25ـ 24.‏

‏45ـ امام خمینی‏‏(س)‏‏، ‏ولایت فقیه، ‏تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏‏، 1375، چ 4،‏‎ ‎‏ص 33.‏

‏46ـ محمد شفیعی فر، ‏بینش اجتهادی در انقلاب اسلامی 57ـ1332‏، از مجموعه مقالات کتاب‏‎ ‎‏تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، به اهتمام موسی نجفی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات‏‎ ‎‏فرهنگی 1375، چ 1، ج 2، ص 326.‏

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 432

47ـ سید حسین موسوی تبریزی، ‏جایگاه حکومت در اندیشه امام خمینی‏(س)‏ گفتگو با آیت الله ‎ ‎سید حسین موسوی تبریزی، ‏پژوهشنامه متین، سال اول، شماره اول، زمستان 1377، ص 425ـ426.‏

‏48ـ مرتضی مطهری، ‏پیرامون انقلاب اسلامی، ‏تهران، صدرا، 1375، چ 12، ص 57؛ امام‏‎ ‎‏خمینی‏‏(س)‏‏ در کتاب حکومت اسلامی، ص 44 تا 47.‏

‏49ـ سید حسین موسوی تبریزی، ‏جایگاه حکومت در اندیشه امام خمینی‏(س)‏ گفتگو با آیت الله ‎ ‎سیدحسین موسوی تبریزی،‏ ص 426ـ427.‏

‏50ـ امام خمینی‏‏(س)‏‏، ‏ولایت فقیه و حکومت اسلامی،‏ ص 26.‏

‏51ـ همان، ص 28 تا 32.‏

‏52ـ همان، ص 32 تا 114.‏

‏53ـ محمد شفیعی فر، ‏تحولات فکری ایران او اندیشه انقلاب اسلامی (1357ـ1332)‏، ص 320 تا‏‎ ‎‏324.‏

‏54ـ ‏کوثر،‏ ج 1، ص 105 ـ 104.‏

‏55ـ ابراهیم برزگر، ‏مبانی تصمیم گیری سیاسی از دیدگاه امام خمینی‏(س)‏، ‏تهران، سازمان تبلیغات‏‎ ‎‏اسلامی، 1373، چ 1، ص 65ـ61.‏

‏56ـ ‏کوثر،‏ ج 1، ص 493.‏

‏57ـ همان، ص 4.‏

‏58ـ امام خمینی‏‏(س)‏‏، ‏ولایت فقیه و حکومت اسلامی، ‏ص 132.‏

‏59ـ همان، ص 131.‏

‏60ـ همان، ص 119 تا 142.‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 433

‎ ‎

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 434

  • )) دکترای تاریخ و عضو هیأت علمی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی.