انقلاب اسلامی و گرایش به فن سالاری

انقلاب اسلامی و گرایش به فن سالاری: استفاده از فردگرایی و علوم غربی برای به حاشیه راندن علما

‏غاده راماهی‏‎[1]‎

‏ ‏

خلاصه مقاله

‏در این مقاله تسلط علم غربی در جوامع اسلامی و پذیرش آن از سوی‏‎ ‎‏نخبگان و فن سالاران مسلمان به عنوان تهدیدی علیه فرهنگ و معنویت جوامع‏‎ ‎‏اسلامی و غفلت از معنای اسلامی علم معرفی شده است. علم غربی که رشد در‏‎ ‎‏الهیات و انسان شناسی در مسیحیت دارد همانطور که در آغاز (قرن 17) به منظور‏‎ ‎‏غلبه و تسلط بر مسلمانان شکل گرفت در دورۀ استعماری و بعد از استعمار نیز‏‎ ‎‏این کارکرد را در مقیاس وسیع تر و جهانی حفظ کرده است. انقلاب اسلامی که‏‎ ‎‏آغازی برای احیاء قدرت مسلمانان بود یکی از واکنشهایی که در غرب در میان‏‎ ‎‏سیاستگذاران غربی برانگیخت روی آوری به «سیاست علم» بود. در این‏‎ ‎‏سیاست، به منظور به حاشیه راندن عالمان مذهبی و توقف نهضت احیای‏‎ ‎‏اسلام، فن سالاران و متخصصان مسلمان که تخصصی در علوم اسلامی ندارند و‏‎ ‎‏شیفتۀ علم و تکنولوژی غربی هستند به عنوان رهبران جدید و شایستۀ مجامع و‏‎ ‎‏جوامع اسلامی مورد حمایت قرار می گیرند. غلبه علم گرایی در جوامع مسلمان‏‎ ‎‏و حتی در میان رهبران و عالمان مذهبی (که گویا علم غربی را بی طرف و‏‎ ‎‏مستقل از فرهنگ غربی می پندارند) به این تسلط کمک می کند. این چیزی است‏‎ ‎‏که باید مسلمانان را نسبت به پیامدهای خطرناک و اهداف استعماری آن آگاه کرد.‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 9

انقلاب اسلامی بزرگ ایران زنجیره ای از عکس العملها را در سطح جهانی به دنبال‏‎ ‎‏آورد که موجها و ضد موجهای بسیاری را که هر یک باعث شکل گیری چندین گرایش و‏‎ ‎‏تمایل مهم شد، برانگیخت. بسیاری از این گرایشها به شدت و به صورتهای مختلفی که‏‎ ‎‏شاید تمام آنها قابل تشخیص و ارزیابی نباشند، مسلمانان را تحت تأثیر قرار داد. نتایج‏‎ ‎‏انقلاب همچنان در حال ایجاد گرایشهایی است که اکنون دیگر تثبیت شده و لذا بررسی‏‎ ‎‏آنها دشوارتر است. یکی از این گرایشها به رابطۀ میان رهبری و علم مربوط است.‏

‏یک گرایش هشدار دهندۀ معاصر، پدیده خزنده ای در ایالات متحده است که در‏‎ ‎‏آنجا از زمان انقلاب، تعداد بسیار زیادی از فن سالاران مسلمان در موقعیتهای رهبری و‏‎ ‎‏حاکمیت جمعیتهای مسلمان قرا گرفته اند. این فن سالاران متشکل از کادرهای متخصص‏‎ ‎‏پزشکی، علوم، مهندسی و فن آوری هستند. تقریباً تمام آنها مهاجرانی از کشورهای‏‎ ‎‏مختلف اسلامی بوده و متحداً وابسته به نظام غالب دانشهای غربی اروپامدار می باشند.‏‎ ‎‏آنها از نظر فرهنگی مسلمان هستند اما ندرتاً در زمینۀ علوم اسلامی اطلاعات کافی‏‎ ‎‏دارند. این فن سالاران، مسلمان مدعی رهبری جوامع خود در سطح محلی و ملی هستند‏‎ ‎‏و با تواناییهای مالی خود کنترل مساجد و حوزه ها را در دست گرفته، مراسم مختلف ،‏‎ ‎‏اردوها و تبلیغات مذهبی مشکوک را مورد حمایت مالی قرار می دهند. آنها دیدگاههای‏‎ ‎‏تحکم آمیز خود را دربارۀ تمام موضوعات، به خصوص آنهایی که خارج از حوزۀ‏‎ ‎‏تخصص آنهاست مانند سیاست، اقتصاد، قانون و شریعت ابراز می کنند. ‏

‏بسیاری از آنها کتابهایی در مورد اسلام نوشته اند. گاهی حتی خطبه های نماز جمعه را‏‎ ‎‏نیز می خوانند و در این صورت رهبری معنوی جوامع مسلمان را نیز برای خود فرض‏‎ ‎‏می کنند و این به اندازۀ کافی خطرناک است. این فن سالاران عمدتاً از جانب مراکز قدرت‏‎ ‎‏استعماری و بعد از استعماری معتبر شناخته شده و تأیید و حمایت می شوند. تمام وجهه‏‎ ‎‏و اعتبار آنها ناشی از احترامی است که دولت و فرهنگ غالب، برای تحصیلات فنی‏‎ ‎‏محدود آنها قائل است که به شکلی به آنها این قدرت را می دهد که در مورد هر چه که‏‎ ‎‏می خواهند اظهارنظر کنند.‏

‏این مشکل در تمام مکاتب فکری اسلام اعم از سنی، شیعه و صوفی به طور مشابه،‏‎ ‎‏به شکلی حاد و کنترل نشده وجود دارد. تنها تفاوت در این است که در برخی فرقه ها،‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 10

این فن سالاران جذب حوزه های سیاسی و عقیدتی شده اند در حالیکه در موارد دیگر‏‎ ‎‏خود را تحمیل کرده و از نظر مالی متکی به خود هستند و به دلیل منابع قابل توجه مالی‏‎ ‎‏که در اختیار دارند شبیه خانها یا فئودالها عمل می کنند.‏

‏اگر چه ممکن است به نظر برسد که این برگزیدگان فن سالار تنها به دلیل تواناییهای‏‎ ‎‏مالی خود حاکمیت یافته اند، باید گفت که این تنها علت مشروعیت آنها نیست. عوامل‏‎ ‎‏دیگری وجود دارند که مربوط به تحصیلات آنها می شوند. اعضاء این برگزیدگان‏‎ ‎‏فن سالار اغلب از کشورهای مسلمانی که زیر سلطۀ استعمار بوده اند، آمده اند و سلسله‏‎ ‎‏مراتب فکری و اقتصادی آنها، تعاریف تحلیل شده توسط استعمار اروپایی بر نظام‏‎ ‎‏آموزشی آنها را منعکس می کند. از آنجائیکه برای رهبری فن سالارانه، داشتن یک مدرک‏‎ ‎‏دانشگاهی بالا مورد نیاز است، به ندرت می توان یک بازرگان ثروتمند ولی غیر‏‎ ‎‏متخصص را در میان این کادر یافت.‏

‏این رهبری جدید بسیاری از جوامع مسلمانان در ایالات متحده آمریکا، بخشی از‏‎ ‎‏یک گرایش گسترده تر و اخیر در سطح جهانی است که در صدد است فن سالاران‏‎ ‎‏اروپامدار و متأثر از غرب را جایگزین علما و فقها کند. از آنجائیکه نقش با اهمیت رهبری‏‎ ‎‏علما در انقلاب اسلامی و سایر نهضتهای مقاومت به نمایش گذاشته شد، طرح تضعیف‏‎ ‎‏علمای سنتی و متعهد در سیاستهای غربی به صورت یک ضرورت درآمده است. این‏‎ ‎‏سیاست به کرات در گزارشهای سیاست خارجی دولت آمریکا آمده است و برخی از‏‎ ‎‏آنها توسط شرکت ‏‎RAND‎‏ و سایر هیأتهای مشورتی تخصصی اقتصادی و سیاسی‏‎ ‎‏آمریکایی و اسرائیلی برای جامعۀ دانشگاهی، سیاستِ آشکار و برای عموم مطرح شده‏‎ ‎‏است. هدف این سیاست منزوی کردن علما در موقعیتهای صرفاً روحانی و افتخاری‏‎ ‎‏است زیرا در بهترین، حالت آنها همچنان تهدیدی برای غرب به شمار می آیند. در مورد‏‎ ‎‏خاص ایران، علما در واقع بذرهای انقلاب بودند. به طور کلی علما در همۀ زمانها و‏‎ ‎‏مکانها و گاهی حتی علمای درباری از دید قدرتهای استعماری غیر قابل اعتماد به‏‎ ‎‏حساب می آیند. به طور خلاصه، فن سالاران مسلمان، چه بدانند و چه ندانند به میان‏‎ ‎‏علماء و اعضای جامعه رانده شده اند. عجیب اینکه در بیشتر موارد نه علما و نه‏‎ ‎‏فن سالاران قادر به درک وابستگی متقابلی که در این رابطه وجود دارد نیستند. اغلب این‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 11

‏رابطه به صورت یک احترام نمادین است: علماء به فن سالاران احترام می گذارند چرا که‏‎ ‎‏آنها مشغول تدقیق و بررسی در آیات خداوند سبحانه و تعالی هستند و فن سالاران به‏‎ ‎‏علماء به عنوان رهبران معنوی خود احترام می گذارند. اما از جنبۀ تفکر عقلانی این دو‏‎ ‎‏گروه غیر قابل مقایسه اند.‏

‏گرایش فن سالاری با تحولات بسیاری در تاریخ اسلامی جدید تسهیل شده است.‏‎ ‎‏حاکمیت فن سالاری از بسیاری جهات توسط درک بسیار محدود و استعماری از برخی‏‎ ‎‏مفاهیم کلیدی ولی اغلب به اشتباه درک شدۀ سنت عقلی اسلام، به خصوص مفهوم‏‎ ‎‏«علم» و «علما»، مشروعیت یافته است.‏

‏احترام و تکریم مسلمانان نسبت به علم ناشی از تعلیمات قرآن مجید است که در آن‏‎ ‎‏خداوند بندگانش را دعوت می کند تا در نشانه های خلقت او تأمل و تعمق کنند. اما این‏‎ ‎‏روزها به نظر می رسد که ابهام و سرگردانی زیادی پیرامون اصطلاحات و تعاریف به کار‏‎ ‎‏برده شده در تفکر علمی مسلمانان متجدد وجود دارد. معمولاً هنگامی که اصطلاحات و‏‎ ‎‏تعاریفی در یک زبان خاص ایجاد می شوند، از معانی ضمنی و درونی انباشته هستند و‏‎ ‎‏هنگامی که این کلمات از زبان اصلی خود به زبان دیگری ترجمه می شوند، بسیار‏‎ ‎‏محتمل است که معنای دقیق خود را از دست بدهند. ترجمۀ معنی صوری یک کلمه‏‎ ‎‏الزاماً محتوی معنی ضمنی آن نیست و لذا کلمات و تعاریف ترجمه شده ممکن است‏‎ ‎‏مجمل، مبهم و نهایتاً گمراه کننده باشند.‏

‏کلمۀ عربی «علم» نباید به کلمۀ انگلیسی ‏‎science‎‏ ترجمه شود. بسیار مهمتر اینکه‏‎ ‎‏مفهوم مورد نظر قرآن از «علم» به طور بنیادی متفاوت از مفهوم انگلیسی معاصر‏‎ ‎‎science‎‏ است. در انگلیسی این کلمه به مفهوم آرمان و روش شناسی بسیار خاصی است‏‎ ‎‏که حاصل یک دورۀ خاص تاریخی از تمدن اروپامدار می باشد. در طول دورۀ استعماری‏‎ ‎‏و نزدیک به پایان قرن نوزدهم، معنی ضمنی عربی و اسلامی کلمه «علم» به شکلی در‏‎ ‎‏مفهوم ‏‎science‎‏ گم و ناپدید شد. به تازگی مسلمانان این دو کلمه را به جای یکدیگر و با‏‎ ‎‏مفهوم صریح و مفهوم ضمنی کلمه ‏‎science‎‏ در انگلیسی معاصر به کار می برند. اما‏‎ ‎‏«علم» و «‏‎science‎‏» نه در معنای صریح و نه در معنای ضمنی خود معادل و همسنگ‏‎ ‎‏نیستند. در نتیجه آیات قرآنی و احادیثی که «علم» و «علما» را ارج می نهند هیچ ربطی به‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 12

دانشمندان و فن سالاران مسلمان امروزی همچون پزشکان، متخصصین ژنتیک،‏‎ ‎‏مهندسان، فیزیکدانان، فن آوران کامپیوتر یا هر متخصص فن آور دیگری در دانشهای‏‎ ‎‏غربی ندارد.‏

‏در شرایطی که سردرگمی ذکر شده در بالا به شکلی تثبیت شده درآمده است، اسیر‏‎ ‎‏موضوعاتِ به همین اندازه مهم مورد غفلت واقع شده اند. از جنبۀ معرفت شناسی، علم‏‎ ‎‏اروپامدار به شکلی ماوراء طبیعی به صورت مقوله ای که برای مسلمانان واجب فردی و‏‎ ‎‏نه حتی واجب کفایی یا عینی است، درآمد.‏

‏علما معمولاً در مورد علم ‏‎(science)‎‏ از یک دیدگاه اسلامی و قرآنی صحبت‏‎ ‎‏می کنند، بدون آنکه از دامی که اهداف پشت پردۀ این ماجرا گسترده است و در واقع به‏‎ ‎‏هیچ وجه با اسلام در تطابق نیست، آگاه باشند. مشغولیت علما بیشتر محدود به صدور‏‎ ‎‏فتاوای حلال و حرام است و این به سادگی به علت مرجعیت دینی آنها می باشد. از نظر‏‎ ‎‏آموزشی، فقاهت علما، علم اروپامدار را دربرنمی گیرد. این فتواها یا احکامی که آنها‏‎ ‎‏صادر می کنند احتمالاً مبتنی بر دانش دست اول آنان و یادگیری مستقیمشان در آن زمینۀ‏‎ ‎‏خاص نیست، بلکه معمولاً مبتنی بر اطلاعات شخص دیگری، یعنی همان فن سالار‏‎ ‎‏است.‏

‏به این ترتیب، اکنون علما و مراجع ممکن است قادر نباشند که هیچ نتیجه گیری دینی‏‎ ‎‏در مورد علم غربی داشته باشند، چرا که خود از نظر علمی فاقد صلاحیت لازم هستند و‏‎ ‎‏در این زمینه ها هیچ آموزشی ندیده اند تا قادر به درک و ارزیابی دانش و پیامدهای آن‏‎ ‎‏باشند. ماهیت دانشهای معاصر اقتضا می کند که فرد دارای مهارت و تخصص دست اول‏‎ ‎‏در یک زمینه باشد تا بتواند درک درستی از موضوع مورد مطالعه داشته باشد. علما برای‏‎ ‎‏فرموله کردن احکامشان وابسته به متخصصانی هستند که تنها از جنبۀ فرهنگی مسلمانند‏‎ ‎‏و متأسفانه نه در زمینۀ علوم اسلام تخصص دارند و نه در معرفت شناسی و تاریخ‏‎ ‎‏فرهنگی و اجتماعی علم غربی. به یک معنا، این وضع به معنی جدایی علم و دین است و‏‎ ‎‏دقیقاً همان جایی است که مشکل وجود دارد. یک فن سالار مسلمان بایستی ابتدا با علوم‏‎ ‎‏اسلامی آشنایی پیدا کند. پیش از آنکه در یک «دانشگاه» یا در خارج به تحصیل علوم غیر‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 13

‏اسلامی بپردازد تا معیاری برای سنجش هر چیز در دست داشته باشد. در این صورت‏‎ ‎‏موضوعاتی همچون باروری خارج رحمی یا رؤیت ماه، ممکن بود با ابهام کمتری مورد‏‎ ‎‏بررسی قرار بگیرند.‏

‏گرایش بالا ممکن است در ایالات متحده آمریکا مربوط به عوامل سیاسی و‏‎ ‎‏جمعیت شناسانه باشد. اما در کشورهای مسلمان تضعیف علما و مرجعیت دینی آنان‏‎ ‎‏دارای ریشه های غیرمستقیم تر و شوم تری است. امروزه، با اصرار تصور می شود که‏‎ ‎‏قدرت ملی و بین المللی یک کشور عمدتاً به توانایی آن در ایجاد و به کارگیری علم و‏‎ ‎‏فن آوری بستگی دارد. در یک دنیای به شدت مادی گرا، این معیاری است که به وسیلۀ آن‏‎ ‎‏یک ملت در خانوادۀ ملل متجدد رده بندی می شود.‏

‏به طور همزمان، مسلمانان با اصرار معتدند که لازم است آنها این علم و فن آوری را‏‎ ‎‏کپی کنند تا بتوانند از مشکلات و بدبختیها رهایی پیدا کرده و خود را هماهنگ با چرخش‏‎ ‎‏گردونۀ سریع تمدن جدید کنند. مسلمانان عادتاً از کمبودهای خود ابراز نارضایتی کرده و‏‎ ‎‏از عقب ماندگی خود در این زمینه ها شکایت می کنند. اعتقاد بر این است که تلفیق اسلام‏‎ ‎‏و علوم و فن آوری غربی مسلمانان را قادر می سازند که در رهبری دنیا دست بالا را داشته‏‎ ‎‏باشند.‏

‏اخیراً، امواج داخلی و خارجی با قدرت در حال انباشتن کشورهای مسلمان از علوم و‏‎ ‎‏فن آوری غربی هستند. از جنبۀ خارجی، قدرتهای اروپامدار در حال حاضر در حال‏‎ ‎‏سرعت بخشیدن به جریان بین المللی کردن داد و ستد علمی به منظور رسیدن به اهداف‏‎ ‎‏سیاسی و همچنین اقتصادی خود هستند. در شرایطی که همۀ کشورها قادر نیستند در‏‎ ‎‏مسابقۀ نظامی شرکت کنند، تقریباً تمام آنها می توانند به دنبال سهیم بودن در علم و‏‎ ‎‏فن آوری باشند. تا حد معینی، توانایی علمی و فن آوری ملی عمدتاً جایگزین ساختار‏‎ ‎‏تسلیحاتی بین المللی شده است و یک نظام باز را به وجود آورده است.‏

‏از جنبۀ داخلی، اضطرار شدیدی از سوی دولتهای اسلامی برای گسترش وابستگی و‏‎ ‎‏ادغام تمام جنبه های حکومت و زندگی خصوصی و عمومی با علم و فن آوری غربی‏‎ ‎‏اروپامدار وجود دارد. این فشار از سوی فن سالاران مسلمانی که در غرب آموزش دیده و‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 14

نسبت به روش شناسی آن وفادارند تشدید می شود. در شرایطی که این کار با توجه‏‎ ‎‏اندکی به آرمان، فلسفه و دیدگاههای پنهان این فن آوریها انجام می شود، پیامدهای‏‎ ‎‏خاص، گاهی پوشیده و پنهان، اما همیشه حاضر دینی، فرهنگی و سیاسی وابستگی‏‎ ‎‏مسلمانان به علوم غربی وجود دارد.‏

‏دلبستگی مسلمانان به علم و فن آوری موضوعی بسیار پیچیده است. این فریفتگی‏‎ ‎‏بیشتر حول مجموعه ای از مفروضات بررسی نشده و اسطوره ها می چرخد. علاوه بر‏‎ ‎‏سردرگمی که در مورد «علم» و «‏‎science‎‏» وجود دارد که در بالا اشاره شد، یکی از‏‎ ‎‏اسطوره های دیگر این است که علم و فن آوری غربی اروپامدار کالاهایی فاقد مبانی‏‎ ‎‏ارزشی هستند. مسلمانان همچنان معتقدند که آنها می توانند این دو چیز را استخراج‏‎ ‎‏کرده و همراه با ارزشهای اسلامی و در یک زمینۀ اسلامی از آنها استفاده کنند. بهترین‏‎ ‎‏مغزهای مسلمان با بیشترین ظرفیت خود کوشیده اند تا یاد بگیرند که چطور می توان این‏‎ ‎‏علم و فن آوری را وارد کرد. اما تا به حال آنها همچنان فقط دریافت کننده بوده اند. تمام‏‎ ‎‏آنچه که آنها در آن موفق شده اند خدمت به غرب یا ماندن در آنجا به منظور استفاده از‏‎ ‎‏آموزشهای تخصصی شان و یا با بازگشت به کشور خودشان همراه با نوع جدیدی از‏‎ ‎‏استعداد سلطه بوده است.این شکست نه به خاطر کمبود نیروی انسانی و نه به خاطر به‏‎ ‎‏کارگیری آن است، بلکه به دلیل عدم هماهنگی این کار و کسب با جهان بینی اسلام‏‎ ‎‏می باشد و این به نوبۀ خود ناشی از آن است که مسلمانان احساس می کنند که حتی قادر‏‎ ‎‏به تبیین بنیانهای فرهنگی و تاریخی کار و کسب غربی نیستند، تا چه رسد به دیدگاههای‏‎ ‎‏آن.‏

‏مسلمانان تصور می کنند که غرب اروپامدار دیگ بزرگی است که تمام علوم تمدنهای‏‎ ‎‏بزرگ گذشته به درون آن ریخته شده و ذوب گشته است و در نتیجه علم و فن آوری‏‎ ‎‏حاصل، نقطۀ اوج تمام دستاوردهای گذشته از جمله دستاوردهای تمدن اسلامی است.‏‎ ‎‏آنها همچنین این را مسلم می پندارند که این تنها تمدن غربیِ اروپامدار است که صاحبِ‏‎ ‎‏یک هوش تقریباً فوق طبیعی است که آن را قادر می سازد به چنین مرتبۀ بالایی در علم و‏‎ ‎‏فن آوری برسد. علم و فن آوری اروپامدار همواره انتخاب گر و انحصاری و هوادار یک‏‎ ‎‏آرمان و روش شناسی خاص بوده است. در نتیجه، این داد و ستد، تراکمی‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 15
‎ 

accumulative‎‏است و نه افزایشی ‏‎cumulative‎‏.‏

‏جدایی علم، فن آوری و دین یک فرض بررسی نشده دیگر است. به شکلی نامعلوم‏‎ ‎‏اینگونه درک شده است که علم و مسیحیت در جنگ دائم با یکدیگرند و هرگز به توافق‏‎ ‎‏نمی رسند. اما، بررسی دقیق نشان می دهد که علم غربی، علم مسیحی است. از جنبۀ‏‎ ‎‏تاریخی، پیشرفت علم و فن آوری غربی درست در هنگامی سرعت بیشتر یافت که این‏‎ ‎‏علم و فن آوری دارای وجهه ای معنوی در قرن نهم میلادی بود. اکنون لازم است اشاره‏‎ ‎‏شود که در هر تمدنی علم با دین آن تمدن آراسته شده است. اما آنچه که در طول تمدن‏‎ ‎‏اسلامی اتفاق افتاد آن بود که مسلمانان علم و فن آوری بومی خود را در مسیر دین خود‏‎ ‎‏انداخته بودند و بعدها، درست در اوج استعداد، با تشویقهای علمای خوش نیتی مثل‏‎ ‎‏عبده، افغانی (سید جمال الدین اسدآبادی)، کواکبی، مسلمانان به سیر مسیحیت پیوستند‏‎ ‎‏که حتی در آن زمان به صورت علم و فن آوری کنونی اش استحاله یافته بود.‏

‏علم و فن آوری غربی به خصوص از فلسفۀ هزاره گرایی مسیحی سرچشمه گرفته بود‏‎ ‎‏که مبتنی بر پیشگویی انجیل فرموله شده در قرن 12 میلادی است. اعتقاد هزاره گرایی‏‎ ‎‏مبتنی بر تثلیث مسیحی پدر، پسر و روح القدس است و معتقد به حکومت هزار سالۀ‏‎ ‎‏مسیحای بازگشته، عیسی و جمعی از قدیسیان برگزیده است. این تعریف هزاره است، به‏‎ ‎‏معنای دقیقاً مسیحی آن، علو م و فن آوری غربی تنها در مرحلۀ هبوط بشریت وجود‏‎ ‎‏دارند و وسائلی برای رسیدن به غفران و فلاح و نمایندۀ حرکتی به سوی بازگشت به‏‎ ‎‏تسلط انسان بر بهشت زمینی هستند.‏

‏این نوع علم از زمان پذیرشش، محصولات خود را در جهت خدمت به منافع سیاسی‏‎ ‎‏و اقتصادی کلیسا به کار برده است. اوج کسب و کار اروپا در تجهیزات نظامی آن است.‏‎ ‎‏در واقع بیشتر این داد و ستد به خصوص در مقابله با تمدن اسلامی توسعه یافت. در آن‏‎ ‎‏زمان، بخش زیادی از تلاشهای کلیسا معطوف متوقف کردن گسترش اسلام و غلبه بر‏‎ ‎‏مسلمانان بود. در چنین زمینه ای است که زندگی و رسالت ریموند لولی، اهل کانالان‏‎ ‎‏برای مسلمانان جالب توجه می شود. در قرن 13 میلادی، لولی که یک راهب، پزشک و‏‎ ‎‏منجم فرانسیسکن بود و به دلیل دانش شیمی و فلزاتش مشهور بود، متقاعد شد که از‏‎ ‎‏دانشش در خدمت کلیسا و برای غلبه بر عربها و مسیحی کردن مسلمانان استفاده کند.‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 16

‏این رویداد مقارن با دوران اکتشاف بود که در آن کلیسا علم و هنرهای مکانیکی را‏‎ ‎‏فراخواند تا به کمک کریستف کلمب بشتابد تا بتواند برای اهداف مبلغانه کلیسا و بیش از‏‎ ‎‏آن، به منظور رسیدن به اهداف اقتصادی، راهی جایگزین به آسیای میانه بیابد و‏‎ ‎‏مسلمانان را در واقع دور بزند.‏

‏یک ارزیابی از تلاشهای علمی و فن آوری قرن بیستم بدون تردید نشان می دهد که‏‎ ‎‏فن آوری و دین هرگز چیزهایی جدا از هم نبوده و با هم برخورد نداشته اند. در واقع هر‏‎ ‎‏پیشرفتی به نام مسیحیت و در موافقت با هزاره گرایی آن شکل گرفته است. بیشتر مغزها‏‎ ‎‏(ذهنها) وفادارانه وقف یهودی ـ مسیحیانی شد که برای خود نقش الوهیت قائل بودند و‏‎ ‎‏خود را شرکای خداوند می پنداشتند. ‏

‏منشاء و ردپای هر تلاشی به قرن 17 برمی گردد، جایی که نقاط شروع پیشرفتهای‏‎ ‎‏علمی غرب در محل پیوند تفکر مسیحی با فردگرایی علمی یافت می شود. ابهامی که‏‎ ‎‏جنگ اسطوره ای میان علم و مسیحیت را دربرگرفته است ناشی از فلسفۀ مکانیستی‏‎ ‎‏شکل گرفته در قرن 17 است که تعمداً خداوند را از طبیعت جدا کرده و به انسان، که به‏‎ ‎‏شکل خداوند خلق شده بود، نوعی الوهیت و تسلط بر طبیعت را بخشید. بنابراین، در‏‎ ‎‏مسیحیت و در تمدن غربی انسان به طور کلی، شریک خداوند و جدای از طبیعت است،‏‎ ‎‏در حالیکه در اسلام، انسان جدای از خداوند، سبحانه و تعالی و بخشی از طبیعت و‏‎ ‎‏خلقت به شمار می رود.‏

‏اگرچه برخی چیزها نسبت به زمان لولی تغییر کرده است، کلیسا دیگر آن قدرت‏‎ ‎‏ظاهری اش را ندارد. مسلمانان نیز دیگر آن موجودیت سیاسی قوی را که اروپا را‏‎ ‎‏سرجای خود نگه می داشت ندارند اما نقش علم غربی به عنوان یک مکانیزم‏‎ ‎‏استعماری، با قدرت و بدون وقفه ادامه داشته است. آمیختن علم و اجتماع در طول‏‎ ‎‏سالها افزایش یافته و تمام جنبه های اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. کشورهای‏‎ ‎‏غیر غربی به طور روزافزونی درمی یابند که وابستگی آنها به علم و فن آوری غربی هم‏‎ ‎‏برای اهداف داخلی و هم برای اهداف خارجی گسترش یافته است. افزایش این‏‎ ‎‏وابستگی در رشد همکاری دانشمندان در مسیرهای غلط بین المللی، پیامدهای سیاسی‏‎ ‎‏زیادی داشته است.‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 17

استفاده از دانشمندان برای کمک به پیشرفت اهداف سیاسی خارجی پس از جنگ‏‎ ‎‏جهانی دوم آغاز شد و از آن هنگام این مسأله به صورت ابزاری در سیاستهای خارجی‏‎ ‎‏کشورهای غربی درآمده است. سیاستمداران دوراندیش غربی سیاستگذاری علم را به‏‎ ‎‏عنوان نوعی راه دوم در نظر می گیرند. از سال 1949، وزارت کشور آمریکا روابط بسیار‏‎ ‎‏نزدیکی با دانشمندان برقرار کرده است. کمیته ای از دانشمندان و مهندسین برجسته‏‎ ‎‏توسط وزیر کشور تشکیل شده است تا به بررسی این نکته بپردازند که چگونه‏‎ ‎‏پیشرفتهای علمی بالقوه ممکن است در شکل گیری سیاست خارجی و ادارۀ روابط‏‎ ‎‏خارجی دارای نقش باشد. هنری کیسنجر یکی از چهره های مهم مبلغ استفاده از علم و‏‎ ‎‏فن آوری در دستاوردهای سیاست خارجی است. اخیراً شرکت کارنگی ‏‎Carnegie‎‏ در‏‎ ‎‏نیویورک برنامۀ تحقیقاتی را تأمین مالی کرده است که «سیاست علم» ‏‎Science Policy‎‎ ‎‏نام دارد و به مطالعۀ نقش دانشمندان در کاهش دادن اختلافات بین المللی و کمک به‏‎ ‎‏تلاشهای صلح آمیز با میانجیگری غرب می پردازد.‏

‏برای رسیدن به هدف «سیاست علم»، کلوپ دانشمندان شامل متخصصین علوم‏‎ ‎‏طبیعی مثل فیزیکدانها، شیمیدانها، زیست شناسها و ریاضیدانها و دانشمندان علوم‏‎ ‎‏پزشکی و علوم اجتماعی مثل پزشکان، اقتصاددانان، روانشناسان و دانشمندان علم‏‎ ‎‏سیاست تشکیل می شود. این مجامع علمی بر اساس یک «فکر جمعی» و با صورتی‏‎ ‎‏فلکی از اعتقادات، ارزشها و تکنیکهای مشترک بین اعضایشان با هم متحد شده اند. آنها‏‎ ‎‏دارای «زبان مشترک» حقیقی و مجازی هستند. آنها به اسطوره های خود اعتقاد دارند که‏‎ ‎‏یکی از آنها این است که آنها در ژرف سنجی هایشان «بی طرف» و «فاقد مبانی ارزشی»‏‎ ‎‏هستند. دانشمندان همچنین تصور می کنند که هوش به زعم آنها بالایشان، کنجکاوی،‏‎ ‎‏انعطاف عقلی و پیچیدگی آنها می تواند در هر زمینۀ بشری دیگری نیز گسترش یابد. این‏‎ ‎‏احساس برتری گسسته توسط این مجامع و مؤسسات رسمی آن تسهیل و تشدید‏‎ ‎‏می شود و دانشمندان را برگزیدگان فکری و عقلی خود شمرده و به آنها مرتبۀ اجتماعی‏‎ ‎‏بالایی اعطا می کند. ماهیت تخصصی این علم و فن آوری به یک گروه اقلیت برگزیده در‏‎ ‎‏درون جامعۀ دانشمندان که در واقع همان سیاستگذاران علم هستند، اجازه می دهد‏‎ ‎‏بخش بزرگتر جامعۀ دانشمندان را هدایت کرده و به راه اندازند و از منابع مالی در جهت‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 18

‏اهدافی که می خواهند استفاده کنند. این دانشمندان به عنوان مشاورین رده بالا،‏‎ ‎‏تحلیل ها، انتقادات و ارزیابیهایی را فراهم می کنند که مبتنی بر آموزش تکنیکی‏‎ ‎‏فردگرایانۀ آنان است.‏

‏این دقیقاً همان عقلانیت روش علمی نامیده می شود، که غرب معتقد است بهترین‏‎ ‎‏ابزار در فرهنگ علمی است. وفاداری دانشمندان به این روش، امری انتزاعی است که‏‎ ‎‏بیرون از دنیای بستۀ آن، به سادگی قابل توضیح و درک نیست. عقلانیت در قرن هفدهم‏‎ ‎‏زاده شد، هنگامی که پدران علم غربی اروپامدار جدید یک روش شناسی منحصر به فرد‏‎ ‎‏را برای علم خود وضع کردند. این روش شناسی به مقدار زیادی با روش شناسی‏‎ ‎‏تمدنهای غیر غربی متفاوت است. این روش شناسی منحصراً و با طراحی مبتنی بر‏‎ ‎‏مکانیکی کردن طبیعت، بازسازی ریاضی وار پدیده های طبیعی و خالی کردن جهان‏‎ ‎‏طبیعت از نیروهای غیبی و معنویت است. این روش به شدت مبتنی بر دوگانه گرایی و‏‎ ‎‏عقل، بر انتزاع ذهن از بدن و شناسا از شناسنده است. این روش شناسی اروپامدار‏‎ ‎‏ماشین وار با خود عقل و با حقیقت مطلق یکی شد. این روش شناسی همچنین تنها‏‎ ‎‏ذره بینی قلمداد شد که از طریق آن مشاهده و بررسی طبیعت امکان پذیر می شد و در‏‎ ‎‏مقابل، تمام دیگر روشهای فکری به عنوان روشهای غیر عقلی بی ارزش شناخته می شد.‏

‏در پرتو این بحث، معمایی که مسلمانان باید در مورد آن به تعمق بپردازند این است‏‎ ‎‏که: چطور غرب اروپامدار می تواند در آن واحد یک دوست و یک دشمن باشد؟ برای‏‎ ‎‏غرب اروپامدار دادن علم و تکنولوژی به مردمان و تمدنهای دیگری که غرب در طول‏‎ ‎‏هزار سال در جهت نابودی آنها به شدت کوشیده است، چه فایده ای برای غرب دارد؟‏‎ ‎‏چطور ممکن است که کیسینجر و شرکت ‏‎RAND‎‏ دشمن مسلمانان باشند و در عین حال‏‎ ‎‏آخرین های علم و تکنولوی را در اختیارشان بگذارند؟‏

‏این دقیقاً به منظور این تغییر وفاداری است که غرب متمایل است تا این «دیگری» را‏‎ ‎‏با آرزوی پیشرفت کنونی اش بفریبد. به علاوه، جایزۀ آن تثبیت کردن فرهنگ علمی و‏‎ ‎‏ذهنیت آن در میان برگزیدگان فکری مسلمان است. ذهنیت علمی، بنیان یک زیرساختار‏‎ ‎‏ادراکی خاص را می گذارد که در خدمت تمدن غربی است و استعمار همیشگی را به‏‎ ‎‏عنوان نتیجه به دنبال می آورد.‏

‏اما چه چیز جالبی در این فرهنگ عقلانی وجود دارد که فردآگاه مسلمان را به خود‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 19

جذب می کند؟ و چه چیز آنان را از نظر روانشناسی از قبل برای پذیرش آن آماده‏‎ ‎‏می سازد؟ چطور آنها آمادۀ پذیرش آنند؟ پاسخ به این سؤالات قدری دشوار است و‏‎ ‎‏بدون مراجعه به مفاهیم اسلامی دقیقتر امکان پذیر نیست. اما اکنون، اگر بخواهم‏‎ ‎‏اصطلاح مناسبی از «مالک بن نبی» در کتابش با عنوان «اسلام در تاریخ و جامعه» را به کار‏‎ ‎‏ببرم، باید بگویم که این آنچیزی است که او آن را سطح «استعمارپذیری» متفکرین‏‎ ‎‏مسلمان می نامید که آنها را نسبت به عقلانیت غربی متمایل و تأثیرپذیر کرده و در عین‏‎ ‎‏حال آنان را نسبت به تأثیراتش ناآگاه نگه می دارد. عقلانیت ادعایی در این فرهنگ به‏‎ ‎‏طور ناخودآگاه، مسلمانان را تغییر داده و حس وفاداری آنها را به درگیریهای سیاسی و‏‎ ‎‏سایر مشکلاتی که نهضت اسلامی با آن روبروست، به تدریج از آنها جدا می کند.‏‎ ‎‏ارتباطات و شبکه های دانشمندان، کار کردن و تشریک مساعی با دانشمندان صهیونیست‏‎ ‎‏و اسرائیلی را برای دانشمندان مسلمانی که در غرب آموزش دیده و کار می کنند،‏‎ ‎‏امکان پذیر می سازد. این در عوض، برخورد بهتر و تحلیل یکدیگر را به دنبال می آورد که‏‎ ‎‏می تواند به طور مؤثر در آغاز گفتگوهای سیاسی میان دانشمندانِ کشورهای درگیر، و به‏‎ ‎‏نفع غرب مورد استفاده قرار بگیرد و این دقیقاً همان روشی است که از طریق آن‏‎ ‎‏موافقتنامه اُسلومیان اسرائیل و ساف حاصل شد.‏

‏عقلانیت اروپا مدار، نظام اعتقادی انحارین را تشکیل می دهد که قابل تطابق با اسلام‏‎ ‎‏نیست. این عقلانیت تقریباً تمام کنترل تفکر فرد را در دست می گیرد و به طور غیر قابل‏‎ ‎‏بازگشت دوباره آن را برنامه ریزی کرده، وفاداری فرد را تغییر داده و جایگزین هر نظام‏‎ ‎‏عقیدتی بومی می شود. مسلمانانی که با این روش آموزش می بینند، مجبورند که‏‎ ‎‏جهان بینی اسلامی خود را کنار بگذارند. اسلام آنها تنها امری آئینی می شود. آنها به طور‏‎ ‎‏ناخودآگاه دچار تردید و سرگشتگی و وفاداری دوگانه ای می شوند که شاید هرگز‏‎ ‎‏آشتی پذیر نباشد. این عقلانیت بهترین امکانات مسلمانان را به هدر داده و استفادۀ از آنها‏‎ ‎‏را مشروط و مقید می سازد. عقلانیت، همان بی طرفی است که غرب تعریف کرده و‏‎ ‎‏مدعی داشتن آن است و مسلمانان نباید آن را با «حق» اشتباه بگیرند. این عقلانیت نهفته‏‎ ‎‏در آن دموکراسی است که دولت ایالات متحده را وامی دارد تا به انتخاب خود از‏‎ ‎‏دانشجویانی که در میدان تیان آن مِن شورش کردند حمایت کند و نه از دانشجویان ایرانی‏‎ ‎‏که بر ضد ظلم شاه قیام کرده بودند. این دقیقاً همان علت جدایی فکری میان فن سالاران‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 20

‏و «علما» است.‏

‏این ماهیت درونی علم و فن آوری غربی است که اجازۀ وارد کردن آنها و کارکردشان‏‎ ‎‏را در محیطی غیر از محیط بومی آنان نمی دهد. این ماهیت به آنها اجازه نمی دهد که از‏‎ ‎‏مسیحیتشان، آرمانشان و فرهنگی که در آن تولید شده اند جدا شوند. برای تولید کننده‏‎ ‎‏بودن در این زمینه، برای به دست آوردن منافع کامل آن، فرد باید جهان بینی را که این علم‏‎ ‎‏و فن آوری در نقطۀ آغاز ایجاد کرد بپذیرد. این چنین است که بدون پذیرش آن جهان بینی‏‎ ‎‏که انقلاب اسلامی ایران را به وجود آورد، نمی توان چنین انقلابی را ایجاد کرد.‏

‏مسلمانان متجدد، متأسفانه قادر به درک درست چگونگی پیدایش علم غربی‏‎ ‎‏اروپامدار نیستند و بنابراین قادر به ارزیابی اثرات التزام به آن نمی باشند. در شرایطی که‏‎ ‎‏مسلمانان در میان خود به گروهها، فرقه ها و مکتبهای مختلف فکری تقسیم شده اند، از‏‎ ‎‏این حقیقت غافلند که همۀ آنها در وفاداریشان به علم غربی غیر قابل تطبیق با اسلام‏‎ ‎‏متحد هستند. در کمال تعجب، در حالیکه بسیاری از متفکرین و دانشمندان غربی به‏‎ ‎‏کمبودهای این علم مسلط آگاهی یافته اند، مسلمانان کاملاً غافل از وفاداری بدون قید و‏‎ ‎‏شرطشان به مفروضات جدید غربی مجسم شده در تفکر و روشهای علمی هستند. آنها‏‎ ‎‏اغلب تنها در مورد گذشتۀ پیش رویشان آه و ناله می کنند و اکنون به دلیل توانایی یادگیری‏‎ ‎‏تکلم به یک زبان غربی، حتی اگر آن را نمی فهمند، مسخ شده اند. علم غربی، فرهنگ‏‎ ‎‏غربی را در خود دارد و بنا به تعریف وارد کردن علم غربی به معنای وارد کردن فرهنگ‏‎ ‎‏غربی است. بسیاری از مورخین انتقادی تمدن غرب آشکارا نشان داده اند که این دو‏‎ ‎‏بدون تردید از هم جدا ناشدنی هستند. به این ترتیب به نظر می رسد بر مسلمانان واجب‏‎ ‎‏باشد که به چنین انتقادی توجه جدی کرده و آن را به دقت در نظر بگیرند. در شرایطی که‏‎ ‎‏ممکن است علم و فن آوری غربی مسیر تمدن بشری را تا جایی که به نظر غیر قابل‏‎ ‎‏بازگشت می رسد تغییر داده است. رهبران مسلمانی که هویت آینده و استقلال خود را‏‎ ‎‏در علم و فن آوری غربی می جویند باید هوشیار باشند که مبادا خود و مردمشان را‏‎ ‎‏ناآگاهانه گرفتار این مشکل جدید استعمار مسیحی کنند. مسلمانان جویای حق باید‏‎ ‎‏مطمئن شوند که علم و فن آوری غربی کلمۀ حقّی نباشد که از آن باطل مراد شده است.‏‎ ‎‏«کلمةُ حقٍ یُرادُ بِها البٰاطِلُ»‏


کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 21

کتابایدئولوژی، رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی (ج. 2)صفحه 22

  • )) Ghada M.Ramahi، دکترای بیولوژی ژنتیک ملکولی، استاد دانشگاه ایالتی نیویورک (فلسطینی الاصل).