آیت الله کاظمی اردبیلی، شاعری خوش طبع و عالمی پارسا از شاگردان گمنام امام خمینی

آیت الله کاظمی اردبیلی

شاعری خوش طبع و عالمی پارسا

 از شاگردان گمنام امام خمینی(س)

به تازگی دیوان شعری حاوی اشعار نغز و پر معنا از آیت الله کاظمی اردبیلی توسط مؤسسه اطلاعات منتشر شده است. با اینکه بیش از 40 سال است که ایشان در عالم تنهایی خود به سرودن اشعار می پردازد ولی تا کنون کسی از آن اطلاعی نداشت. اخیراً با اصرار و همت روحانی با فضیلت و ادب دوست حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی این آثار ارزشمند به زیور طبع آراسته شده است. آیت الله کاظمی اردبیلی از علمای تهران است که حدود ده سال در قم از محضر امام خمینی استفاده علمی کرده و به درجه اجتهاد نایل شده است. ناشر در مقدمه ای عالمانه بر این کتاب چنین آورده است:‏

‏" از آیت الله کاظمی می توان با عنوان عالمِ شاعری از بطن و متن سنت یاد کرد. در حقیقت، این عالم بزرگوار، شعله ای است روشن و روشنگر که از دل سنت اصیل دینی اسلام و شیعه برآمده است. برای اطمینان از وثاقت این موضوع، تنها به میزان اشعار و سروده های ولایی این چهره ارزشمند استناد نمی کنیم و به عشق گرم و آتشین او نسبت به خاندان پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت تمسک نمی جوییم و به شیفتگی اش نسبت به مرام و منطق خاندان نبوی اشارت نمی کنیم، بلکه ساختار ذهنی این بزرگوار و نحوۀ زندگی و رتبۀ وجودی اش را در نظر می گیریم که نشان دهندۀ سیر و سلوک بی نوسان و وفاداری کامل و عینی و عملی به موازین انسانی و اخلاقی و عرفانی اسلام و بزرگان اسلام است. برخاستن از تباری دیندار و دین یاور و پیوستن به جرگۀ طلاب علوم دینی و تحصیل جدّی در حوزه علمیه – آغاز در حوزۀ علمیه اردبیل پیش از ‏

حضورج. 86صفحه 172

دهه 30 و تداوم در حوزۀ علمیه قم از دهۀ 30 به بعد – و آنگاه حشر و نشر با استوانه های علم و فضیلت نیم قرن گذشته و مهمتر از آن، اصرار بر مشی طلبگی و اصراری بیشتر از آن برای تبلیغ بی اجر و مزد دین خدا در جمع بندگان خدا و اکتفا به معیشتِ مستقل و امرار معاش با تلاش و زحمتکشی شخصی و نپذیرفتنِ درهم و دیناری از طریق منبر و تبلیغ و تعلیم، و آنگاه قدم زدن در واحه و وادی سنت های فکری و نظری اسلام، از فقه و اصول بگیرید تا شعر و شعور دینی و اسلامی، همه و همه، نمونه ها و نشانه هایی است از زندگی متعالی و دانشوری دل آگاه و جان سوخته که سلامت نفسش راه او را از موقف های پر طمطراق و مقام های چشمگیر به شهر دورن و خانه دل و دلِ خانه کشانده است و عشقش به پاک زیستی و وارسته مردی، او را به جای شهرت طلبی و مقام گستری و بلند آوازگی، به آرام و سنگین و هشیار نشستن و در کلبه و خانه و گوشۀ انزوای خود خواسته ای رهنمون شده است که انصاف را نمونه دوّم و سومش را در این روزگار کمتر می یابیم. ‏

‏ ‏

آیت الله العظمی شبیری زنجانی و آیت الله کاظمی

‏ ‏

حضورج. 86صفحه 173

آیت الله شیخ علی کاظمی از روزی که با خواست و اصرار پدر وارد عرصۀ طلبگی شده، تا امروز که شمع عمر خویش را در نورانیت این مسیر به کار بسته است، چونان سربازی مخلص و واقعی به نگهبانی از میراث تاریخ تشیع و فرهنگ و معنویت اصیل اسلام نشسته است. ‏

‏هیچ یک از زمینه های شهرت آفرین و اشتهار ساز، او را به ساحت خودخواهی و خودگویی نکشانده است، همچنان که هیچیک از حضورهایش در جایگاههای ارتقاء بخش، موجب نشده است که زیّ و مشی خودش را به کناری نهد و در منصب و مقام وعنوان و جایگاه و پایگاهی دیگر حضور به هم رساند واز خود فاصله بگیرد. در اینجا سخن بر سر تنقید از دیگران و صاحبان مقام و عنوان و شهرت نیست. همچنان که سخن بر سر نفی و انکار صاحبان نام و اعتبار و آوازه نیز نیست. سخن پیرامون روایت شیوه و سلوک شاعری بزرگ و به عبارت بهتر: عالمِ شاعری عزیز و شریف است که کسی به مخالفت با او نخاسته و احدی انتقاد از او را فریضه خویش نشمرده است. در مقابل، شاهد ستایشگرانی هستیم که شیوه زندگی و سبکِ روحانیت و نوعیتِ کار و تبلیغ و پاک زیستی اش را بسی ارجمند و ارزشمند و قابل تحسین ذکر می کنند. همین او را بس که اگر چیزی از عدم و حضور در متن و میانه های زندگی ظاهری به دست نیاورده، باطن پرفضیلت خود را از دست نداده است و این روشن ترین گواه و شاهد ماست برحقیقتِ برخاستنش از بطن و متن سنت. این سنّت، سنّت خلوص است و سلامت نفس. سنّت ایمان است و عمل صالح. سنّت انسانمردی  است و درون مداری و در نهایت سنّت مراقبت از خود و پرورش جان خود. ‏

‏شاید، این اولین بار و اولین جایی باشد که به صورت رسمی از تحصیلات فقهی – اصولی – کلامی و تا حدودی فلسفی یکی از دانشوران حوزۀ علمیه قم سخن به میان می آید، در حالی که او به قاعده و به رسم و احوال روزگار، پیش از این، اگر نه هزار بار که صد بار و اگر نه صد بار، بارها می توانست بگوید در محضر بزرگانی چون آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی، مرحوم آیت الله حاج سید محمد باقر سلطانی طباطبایی – آن پاک باختۀ روزگار در تهذیب نفس و تکمیل اخلاق- آیت الله حاج میرزا محمد مجاهدی تبریزی، علامه سید محمد ‏


حضورج. 86صفحه 174

حسین طباطبایی، آیت الله شیخ ابوالفضل قمی و امثال آنان درس آموخته و بهره ها اندوخته است. ‏

‏بی گمان بهره مندی از درس فقه و اصول بی نظیر و بی مانند آیت الله العظمی سید حسین بروجردی طباطبایی و حضور ده سال در دروس ارزشمند حضرت امام خمینی، دارای آن حد عظیم از افتخار و استناد هست که هر حاضر شده ای در آن دروس به خود ببالد و حضورش در آن درس ها و بحث ها و مجلس ها و محفل ها را بر زبان بیاورد و بیان کند؛ ولی آیت الله کاظمی چنین دأبی نداشته و با وجود حضور در کانونهای مذهبی از نوع مسجد و حسینیه و با وجود امامت جماعت و ارشاد مؤمنین، هرگز در بارۀ خود لب به سخن نگشوده و کلامی بر قلم جاری نساخته است. همین موضوع، سرّ عشق و علاقۀ مردان بزرگی چون مرحوم دکتر حسن احمدی گیوی به این بزرگوار بوده است. ‏

‏استاد فقید دکتر حسن احمدی گیوی در مقدمه ای که بر این دیوان نوشته در بارۀ آیت الله کاظمی چنین گفته است: " جناب کاظمی طبعی چون آب روان دارند؛ افسوس که اجبار و بار زندگی و تلاش معاش، ایشان را از رستۀ سخنوران به راستۀ بازاریان و بازرگانان کشانده است. بنده معتقدم اگر درد اعاشه آزادشان می گذاشت، ایشان امروز، یکی از بهترین و نامدارترین سخن سرایان روزگار ما بودند. آقای کاظمی هم شعر فارسی می گویند وهم شعر آذری. به حیدربابای استاد شهریار، بند به بند، پاسخ داده اند و چه پاسخهای شیرین و خواندنی و دلاویزی! شعرهای دیگر ترکی ایشان نیز از روانی و سادگی ویژه ای برخوردار است. جناب کاظمی مانند بسیاری از ما ایرانیان، عاشق لسان الغیب اند واین عشق، باعث آمده که ایشان ضمن اینکه بسیاری از غزلهای خواجۀ شیراز را از بر کرده اند به تدریج به تضمین برخی از آنها دست بیازند."‏

‏در اینجا سه قطعه از اشعار این عالم بزرگوار را به عنوان نمونه برای ادب دوستان، نقل می کنیم:‏

 

در عرض ادب به ساحت مقدس حضرت امیرالمؤمنین (ع)

‏عشق علـــی ریشه اساســی دین است‏

‏حکم خدا حبّ این امـــام مبین است ‏

‏مقصد قرآن که وحی منزل حق است‏

حضورج. 86صفحه 175

نیز اگر خوب بنگریم همین است‏

‏خادم درگاه این شهنشـــه کونَین‏

‏از دل و جان، شخص ج‏‏ـــ‏‏برییل امـــین است‏

‏در دل پر تلاطم دریای خلقت ‏

‏او گهر تابناک و دُرّ ثمین است‏

‏عشق و ولای شهِ سریرِ ولایت‏

‏قلعۀ مستحکــم است و حصــن حصین است‏

‏نور و فروغ خدای لم یزلی اوست‏

‏عروۀ دین است او و حَبلِ متین است‏

‏موج زند عشق او چو در دل و جانت ‏

‏بر تو نکوتر ز صد بهشت برین است‏

‏نام فرح زای این امام خلایق‏

‏مژده که با نام حق، هماره قرین است‏

‏بوسه زند خاک پاک مقدم او را‏

‏آنکه به خاک است و آنکه سدره نشین است‏

‏علم و معارف ورا ز کس نرسیده‏

‏از کرم ذات کردگار چنین است‏

‏سیطره و حشمت و شکوهِ سلیمان‏

‏حضرت او را نهفته زیر نگین است‏

‏کاظمیا حکم ذات حق بُوَد اینکه‏

‏عشق علی ریشۀ اساسی دین است‏

‏ ‏

‏ ‏

حضورج. 86صفحه 176

زمین سوخته

‏زمین سوخته و تشنه آب می خواهد‏

‏گیاه و گل همه فیض سحاب می خواهد‏

‏جهان تیره و تاریک، در تمامی عمر‏

‏به روشنایی ونور، آفتاب می خواهد‏

‏مشامِ جان تو گر سالم است، در هر دم‏

‏شمیم عنبر و عطر و گلاب می خواهد‏

‏برای تربیت نفس و پروریدنِ جان‏

‏بشر، پیمبر و اُمُّ الکتاب می خواهد‏

‏عبور از ظلمات تن و وساوس نفس‏

‏فروغ و روشنی ماهتاب می خواهد‏

‏برای عرضه به بازار پاکِ پاکدلان‏

‏نه سنگ ریزه که یک دُرّ ناب می خواهد‏

‏گداییِ در درگاه حضرت باری‏

‏دلی شکسته و پر التهاب می خواهد‏

‏ ‏

‏ ‏مخمّس در التجا به ساحت حضرت ولی عصر(عج)

‏با تضمین غزل لسان الغیب حافظ شیرازی‏

‏ ‏

‏با عنـــایات خــدا فیـــضِ دمــادم با اوست‏

‏معجـــزاتِ نفــسِ عیـــسی مـریم با اوست‏

‏روح الأرواح و ملائک همه همدم با اوست‏

‏آن سیه چرده که شیــرینیِ عالـــم با اوست‏

حضورج. 86صفحه 177

چشم میگون لبِ خندان دلِ خرّم با اوست‏


‏عشقش اندر دل ما ثبت، به حکم ازلی‏

‏صورتش آینـــۀ ذاتِ حـقِ لـــم یزلی‏

‏حشمتِ حق همه از ناصیۀ اوست جلی‏

‏گرچه شیرین دهــنان پادشاهاننـد ولی‏

‏او سلیمان زمان است که خاتم با اوست‏

‏رتبه این شـــه افــلاک و ملایک چــون است‏

‏که دل اهـــل دل از فـــرقت او محــزون است‏

‏دلِ ما هم ز غــم هجــرِ جمــالش خــون است‏

‏خال مشکین که بر آن عارض گندم گون است‏

‏سرّ آن دانه که شد  رهزن آدم با اوست‏

‏در شبِ هجرِ رُخ آن صنم جوهرِ جان‏

‏تا سحر هست مرا دیدۀ دل اشگ فشان‏

‏بنــده ام بر در آن پادشــه ملکِ جهان‏

‏دلبرم عــزم سفر کـــرد خــدا را یاران‏

‏چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست‏

‏پایــگاهِ شــرفِ دین، شـرفِ عالــم خاک‏

‏برگذشته است دو صــد بار ز حــدّ افلاک‏

‏مــا و دیــدارِ رخِ این مــه تابان حـاشـاک!‏

‏روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک‏

‏لاجـــرم هـمت پـاکان دو عالــم با اوست‏

‏کرده آن ماه درون دل و جــانم منــزل‏

‏روشنی بخش، رخِ اوست مرا در محفل‏

حضورج. 86صفحه 178

می کشم از پــی دیــدار به هــر سـو محمـل‏

‏با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل‏

‏کُشت مــا را و دم عیســی مــریم با اوست‏

‏او عزیز است تو خـود باش خــدایا یارش‏

‏رونقــی بخش، به بازارِ عمــل بــرکارش‏

‏عزّت کاظمی از اوست مگردان خوارش‏

‏حافظ، از معتـقدان است گرامــی دارش‏

‏زانکه بخشایشِ بس روح مکرّم با اوست ‏

‏ ‏

‏گفتنی است ایشان اکثر قریب به اتفاق غزلیات حافظ را به صورت مخمس تضمین کرده است و همان طور که اشاره شد اشعاری نیز به آذری از زبان کوه حیدربابا در پاسخ به استاد شهریار دارد که بند بند حیدربابا را با همان سبک و سیاق پاسخ گفته که سخت خواندنی است. ‏

‏ ‏

حضورج. 86صفحه 179