هدفهای تعلیم و تربیت

هدفهای تعلیم و تربیت 

نگارش: سید هادی امامی

"استاد یار گروه الهیات" دانشگاه تربیت معلم

‏بسمه تعالی ‏

‏توحید محور تعلیم و تربیت اسلامی: ‏

‏شناخت اهداف تعلیم و تربیت از نظر حضرت امام(ره) به شناخت هدف رسالت انبیاء الهی‏‎ ‎‏خصوصا پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم وابسته است زیرا حضرت امام‏‎ ‎‏(ره) در هیچ جا سخنی از "تعلیم و تربیت" مطرح نمی کنند مگر اینکه از "انبیاء الهی" صلوات الله‏‎ ‎‏ ... علیهم اجمعین الهام گرفته باشند و تصریح می نمایند "موضوع علم انبیاء تربیت انسان است،‏‎ ‎‏تمام انبیاء موضوع بحثشان، موضوع علمشان، انسان است آمده اند انسان را تربیت کنند"‏‎[1]‎ ‏و‏‎ ‎‏می دانیم که همه انبیاء از آغاز تا پایان عمرشان دعوت به "توحید" یعنی خداشناسی و‏‎ ‎‏خداپرستی نموده اند، و با اینکه در رسالت پیامبر خاتم (ص) دعوتهای متعدد هست، اما از‏‎ ‎‏دعوت به "توحید" شروع می کند و می فرماید ‏"قولوا الا اله الا الله تفلحوا"‏ یعنی بگوئید خدائی‏‎ ‎‏جز خدای یگانه نیست، رستگار می شوید ـ زیرا بدنبال "توحید فکری" توحید روحی، مساوات‏‎ ‎‏اجتماعی، عدالت و غیره بوجود می آید ـ در اسلام همه راهها به توحید منتهی می شود، اخلاق‏‎ ‎‏اسلامی از توحید سرچشمه می گیرد و به توحید پایان می یابد، تربیت اسلامی همینطور،‏‎ ‎‏سیاست اسلامی همینطور، اقتصاد و اجتماع اسلامی همینطور ـ به تعبیر دیگر اگر توحید را‏‎ ‎‏گسترش و تفصیل دهیم، مجموعه احکام و ایدئولوژی اسلامی بدست می آید و اگر احکام و‏‎ ‎‏ایدئولوژی اسلامی را خلاصه کنیم، توحید، حاصل می شود" اما توحید یک مسلمان واقعی‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 357

صرفاً یک اندیشه و عقیده خشک نیست. همانطور که ذات احدیت از مخلوقات جدا نیست، با‏‎ ‎‏همه هست و بر همه محیط است همه چیز از او آغاز می شود و به او پایان می یابد، اندیشه‏‎ ‎‏توحید نیز بر سراسر وجود یک موحد واقعی احاطه دارد، بر همه اندیشه ها، ملکات، رفتارهای‏‎ ‎‏او سیطره پیدا می کند و به همه آنها جهت می بخشد» ‏‎[2]‎ ‏و حضرت امام(ره) هدف نهائی بعثت‏‎ ‎‏انبیاء را شناخت خدا (توحید) می داند و می فرمایند: «تمام مقاصد انبیاء برگشتش به یک کلمه‏‎ ‎‏است. و آن معرفت الله "است" تمام مقدمه اینست، اگر دعوت به عمل صالح شده است اگر‏‎ ‎‏دعوت به تهذیب نفس شده است، اگر دعوت به معارف شده است، تمام برگشتش به اینستکه آن‏‎ ‎‏نقطه اصلی که فطرت همه انسانهاست، حجاب را ازش بردارند، تا انسان برسد به او و او معرفت‏‎ ‎‏حق است، مقصد عالی همین است.» ‏‎[3]‎

‏تزکیه مقدم بر تعلیم است: ‏

‏اما نکته قابل ذکر اینستکه اولا تعلیم و تربیت از هم جدا نیستند و ثانیا اهمیت تربیت بیشتر‏‎ ‎‏از تعلیم است چنانکه قرآن، در بیان رسالت پیامبر(ص) آنرا مقدم دانسته و می فرماید "‏یزکیهم و‎ ‎یعلمهم الکتاب و الحکمة‏"‏‎[4]‎ ‏آنها را تزکیه می کند و کتاب و حکمت به آنها می آموزد. و با توجه‏‎ ‎‏به اینکه حضرت امام(ره) مقصد نهائی دعوت انبیاء را "شناخت خدا" می دانند از آیه فوق‏‎ ‎‏خوبی می فهمیم که منظور از "معرفت الله" باور قلبی و ایمان است نه صرفاً شناخت عقلی، زیرا‏‎ ‎‏"ایمان"، معرفت قلبی است و این نوع معرفت با تعلم و تعقل تنها حاصل نمی شود بلکه علاوه‏‎ ‎‏بر آن به "تزکیه نیاز دارد. و به همین جهت حضرت امام(ره) خطاب به فرزند خود می فرمایند‏‎ ‎‏"کوشش کن" کلمه توحید" را که بزرگترین کلمه است، از عقلت به قلبت برسانی، که حظ عقل‏‎ ‎‏همان اعتقاد جازم برهانی است و این حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقین به قلبت نرسد، فایده‏‎ ‎‏و اثرش ناچیز است"‏ ‎[5]‎ ‏و کتاب آسمانی ما "حقیقت توحید" را "کلمه طیبه" نامیده و در وصف‏‎ ‎‏آن می فرماید: «‏الم ترکیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی‎ ‎السماء توتی اکلها کل حین باذن ربها‏» ‏‎[6]‎ ‏ای پیامبر نمی بینی خدا چگونه مثل می آورد، سخن‏‎ ‎‏پاکیزه (حقیقت توحید) مانند درخت پاکیزه ای است که ریشه اش در اعماق زمین فرو رفته باشد،‏‎ ‎‏نه و شاخه اش رو به بالا آمده باشد، و همیشه باذن پروردگارش میوه های خود را می دهد. علامه‏‎ ‎‏طباطبائی(ره) در تفسیر «کلمه طیبه» می فرمایند: ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 358

"مراد عقاید حقه ای است که ریشه اش در اعماق قلب و نهاد بشر جای دارد که اصل آن خدا و‎ ‎شاخه های آن عبارتند از معارف حقه فرعیه و اخلاق پسندیده و اعمال صالحه که مومن حیات‎ ‎طیبه خود را بوسیله آنها تامین می کند"‎[7]‎ ‏اما برای درک "حقیقت توحید" دو نوع جهاد لازم است،‏‎ ‎‏یکی جهاد درونی یا مبارزه با نفس و دیگری جهاد بیرونی و مبارزه با ستمگران‏‎ ‎‏و ناهمواریهای اجتماعی و بهمین جهت پیامبر اسلام(ص) در دعوتنامه هایش به سران کشورها‏‎ ‎‏این آیه را می گنجاند که واقع بینی و همه سون گری اسلام را نشان می دهد "‏قل یا اهل الکتاب‎ ‎تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ان لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا‏"‏‎[8]‎ ‏بگو ای اهل کتاب‏‎ ‎‏بیائید بسوی یک حقیقت که برای ما و شما یکسان است (و آن اینکه) خدای یگانه را بپرستیم و‏‎ ‎‏جز او هیچ چیز را نپرستیم. تا اینجا آیه کریمه به بیان توحید عبادی و درونی و اثر آن در تهذیب‏‎ ‎‏نفس می پردازد، آنگاه می فرماید: "‏لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله‏"‏‎[9]‎ ‏و بعضی از ما‏‎ ‎‏انسانها بعض دیگر را "رب" خود قرار ندهیم. بیائید آنگونه رابطه های نادرست اجتماعی را که‏‎ ‎‏منجر به اینگونه تبعیضها می شود، قطع کنیم. که این بخش از آیه برای تحقق "توحید اجتماعی"‏‎ ‎‏به مبارزه با بیعدالتی دستور می دهد. ‏

‏حضرت امام(ره) این دو بخش رسالت انبیاء را چنین بیان می کند"از اول انبیاء این دو شغل‏‎ ‎‏را داشته اند، شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج کنند، از اسارت خودش خارج کنند‏‎ ‎‏(که شیطان بزرگ است) و مردم و ضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند"‏ ‎[10]‎ ‏اما اساس را "‏‎ ‎‏صلاح انسان" می دانند و می فرمایند "یک نبی نیامده است که مقصدش این معنی نباشد، که‏‎ ‎‏انسان را اصلاح کند اقامه عدل همان درست کردن انسانهاست.. اقامه عدل تحول دادن ظالم به‏‎ ‎‏عادل است" ‏‎[11]‎ ‏بنابراین هدف اصلی انبیاء اصلاح انسان یعنی آزادی معنوی و تهذیب نفس‏‎ ‎‏است و اقامه عدل نیز فرع بر آزادی از اسارت نفس می باشد. ‏

‏خلاصه، هدف نهائی تعلیم و تربیت اسلامی پرورش ‏انسانهای مومن و موحد‏ است که‏‎ ‎‏طرز فکر و عمل آنها با سایرین فرق بسیار دارد، زیرا در حالیکه مردم هر چیز را از پشت حجاب‏‎ ‎‏استقلال می بینند، فرد مومن موجودات را وابسته و به صورت واقعی می بیند (این از نظر علم) و‏‎ ‎‏از نظر عمل هم، او فقط خدا را دوست می دارد، و بنابراین جز او نمی خواهد و جز او نمی طلبد و‏‎ ‎‏فعل و ترک و خشنودی و غضبش، فقط بخاطر خداست و توجهی به ستایش مردم و دنیا و‏‎ ‎‏آخرت و بهشت و دوزخ ندارد، سر منزل مقصود او خدا و زاد و توشه اش ذلت بندگی و راهنمای‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 359

او شوق و محبت الهی می باشد. یعنی از نظر روحی و علمی انسان را بمقامی متعالی می رساند‏‎ ‎‏که سراسر وجود او را محبت خدا فرا می گیرد و جائی برای غیر خدا و رذائل اخلاقی باقی‏‎ ‎‏نمی گذارد. و چون با اصلاح افراد، جامعه نیز اصلاح می شود، بدین جهت، در این مقاله مطالبی‏‎ ‎‏را که به تهذیب نفس و خودسازی مربوط می شود. مطرح شده، و در هر مورد برای نشان دادن‏‎ ‎‏مبانی رهنمودهای حضرت امام(ره) ابتدا از آیات و روایات استفاده نموده و بعد سخنان‏‎ ‎‏بنیانگذار جمهوری اسلامی را آورده ایم فهرست عناوین اصلی بصورت زیر تنظیم شده است: ‏

1 ـ نیاز انسان به تربیت 

2 ـ تحول روحی انسان 

3 ـ الهی بودن فطرت انسان 

4 ـ هدایت انسان بسوی خدا 

5 ـ آزادی و استقلال فکری و روحی انسان 

6 ـ خود شناسی و استفاده مطلوب از آن 

7 ـ تهذیب نفس (رهائی از هواهای نفسانی) 

‏نیاز انسان به تربیت انبیاء‏

‏انسان موجودی است که دو نیروی متضاد عقل و نفس در او قرار داده شده، ولی در ابتدای‏‎ ‎‏خلقت، آنچه در او فعلیت دارد همان قوای حیوانی است، و اگر تحت تربیت صحیح قرار نگیرد،‏‎ ‎‏بسوی غرایز طبیعی کشیده می شود و مصداق این آیه می شود که می فرماید"‏اولئک کالا نعام بل‎ ‎هم اضل‏"‏‎[12]‎ ‏اینها مانند چهار پایان هستند، بلکه گمراهترند. و اگر با هدایت عقل تابع دستورات‏‎ ‎‏شرع گردد، روح انسانی و ملکوتی در او بیدار می شود، و بهمین جهت خداوند متعال ما را به‏‎ ‎‏پیروی از دعوت خود و پیامبرش(ص) امر فرموده "‏یا ایها الذین آمنوا استجیبوالله و للرسول‎ ‎اذا دعاکم لما یحییکم " ‎[13]‎ ‏ای مومنین دعوت خدا و پیامبرش را در آنچه موجب حیات انسانی‏‎ ‎‏شما می شود اجابت کنید. و نیز می فرماید"‏قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها" ‎[14]‎ ‏همانا هر‏‎ ‎‏که خود را تزکیه کرد رستگار شد و هر که خود راتزکیه نکرد زیان دید. ‏

‏خداوند متعال برای تربیت انسان دو مربی داخلی و خارجی قرار داده که یکی عقل است و‏‎ ‎‏دیگری وحی، که بوسیله انبیاء الهی صلوات الله علیهم اجمعین بانسان می رسد، و هر دو اینها‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 360

‏مکمل یکدیگرند و هیچیک بتنهائی برای رساندن انسان به کمال مطلوب کافی نیستند، زیرا اگر‏‎ ‎‏عقل نباشد، صداقت انبیاء در ادعای پیامبری شناخته نمی شود، و بدون وحی نیز آگاهی به‏‎ ‎‏بسیاری از امور عالم غیب امکان پذیر نیست، زیرا عقل ما فقط از راه استدلال می تواند وجود‏‎ ‎‏عالم غیب را اثبات کند، اما چگونگی و جزئیات آن عالم فقط از طریق وحی قابل شناخت‏‎ ‎‏است، و خلاصه کنترل غرایز و جهت دادن به آنها در مسیر کمال انسانی فقط از راه ایمان به خدا و‏‎ ‎‏پیروی از راهنمائیهای انبیاء(ص) امکان پذیر است. ‏

‏جهان کنونی نیاز بشر به مربی خارجی یعنی انبیاء الهی را بیش از پیش روشن می کند، زیرا‏‎ ‎‏انسان امروز با وجود پیشرفتهای چشمگیر علمی و صنعتی بیش از گذشته دچار جنگ و‏‎ ‎‏خونریزی و ظلم و بیداد گشته و در ظلمت خودخواهی و قدرت طلبی بسر می برد. این ظلمت را‏‎ ‎‏با قدرت علم و دانش نمی توان برطرف کرد و فقط نیروی ایمان مذهبی است که به انسان قدرت‏‎ ‎‏تهذیب نفس و زدودن پرده های ضخیم خودخواهی و مفاسد ناشی از آن را عطا می کند، که آن هم‏‎ ‎‏توسط انبیاء الهی انجام می شود، به تعبیر دیگر انسان با دو بال علم و ایمان می تواند بسوی کمال‏‎ ‎‏مطلوب سیر کند، و قدرت علمی که بشر امروز از آن برخوردار است اگر با ایمان به وحی همراه‏‎ ‎‏نباشد، نه فقط فایده ای ندارد بلکه باعث سقوط بیشتر او بسوی مفاسد دنیوی و عذاب اخروی‏‎ ‎‏می شود. ‏

‏حضرت علی علیه السلام در مورد شدت نیاز انسان به تربیت تشبیه گویائی دارند "‏ان بذوی‎ ‎العقول من الحاجة الی الادب کما یظما الزرع الی المطر‏"‏ ‎[15]‎ ‏یعنی همچنانکه کشت و زرع‏‎ ‎‏محتاج به باران است و بی آن پژمرده و خشک می شود، صاحبان عقل نیز محتاج به آموختن‏‎ ‎‏آداب و کاربردن آنهایند و بی آن پژمرده و فاسد می گردند، و مراد آدابی است که در شرایع مقدسه‏‎ ‎‏در هر باب مقرر شده، اینک به بیانات حضرت امام(ره) درباره نیاز انسان به تربیت انبیاء الهی و‏‎ ‎‏اینکه هدف اصلی انبیاء تربیت انسان است، و اگر تربیت نشود از هر حیوانی پست تر و خطرناکتر‏‎ ‎‏است توجه می کنیم. ‏

‏هشدار نسبت به خطر انسان غیر مهذب: ‏

‏"اگر (انسان) تحت تاثیراتی واقع نشود به حسب نوع، ملکات خبیثه در او غالب شود، و‏‎ ‎‏متمایل به زشتی و ناهنجاری گردد، زیرا که دواعی داخلیه از قبیل شهوت و غضب و غیر آن او را‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 361

طبعاً به فجور و تعدی و جور دعوت کند و پس از تبعیت آنها باندک زمانی حیوانی بس عجیب و‏‎ ‎‏شیطانی بی اندازه غریب گردد و چون عنایت حق تعالی و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل‏‎ ‎‏بود، دو نوع از مربی و مهذب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزله دو بال است از برای‏‎ ‎‏بنی آدم که می تواند بواسطه آنها از حضیض جهل و نقص و زشتی و شقاوت به اوج علم و‏‎ ‎‏معرفت و کمال و جمال و سعادت پرواز نماید و خود را از تنگنای ضیق طبیعت به فضای وسیع‏‎ ‎‏ملکوت اعلی رساند. و این دو یکی مربی باطنی که قوه عقل و تمیز است و دیگری مربی‏‎ ‎‏خارجی که انبیاء و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت می باشند."‏ ‎[16]‎

‏نظر حضرت امام(ره) اینست که اگر تربیت انبیاء و تهذیب نفس در کار نباشد، حتی علوم و‏‎ ‎‏معارف اسلامی نه فقط مفید نیستند بلکه مضر نیز می باشند "و شما بدانید که اگر چنانچه عالم،‏‎ ‎‏هر عالمی که باشد، تهذیب اسلامی پیدا نکرده است، و اخلاق اسلامی پیدا نکند، برای اسلام‏‎ ‎‏مضر است که نافع نیست، آنقدری که اسلام از زبان و قلم اشخاصی که تعهد به اسلام نداشته اند و‏‎ ‎‏انحراف داشته اند کشور ما صدمه دیده است که از توپ و تانک و از محمدرضا و پدرش صدمه‏‎ ‎‏ندیده است، صدمه اینها صدمه روحی است، صدمه روحی بالاتر از صدمات جسمی‏‎ ‎‏است "‏‎[17]‎‏ و در جای دیگر بدینصورت بر ضرورت تربیت انبیاء تاکید می فرمایند: "آنقدر که این انسان، این‏‎ ‎‏حیوان دو پا در عالم فتنه و فساد می کند هیچ موجود دیگری نمی کند و آنقدری که این‏‎ ‎‏حیوان دو پا محتاج به تربیت است، هیچ حیوانی محتاج نیست تمام انبیاء از اول تا حالا تا خاتم‏‎ ‎‏از آدم تا رسول اکرم(ص) برای یک مقصد آمدند و آن مقصد این است که این حیوان را انسان‏‎ ‎‏کنند."‏‎[18]‎ 

‏تحول روحی‏

‏انسان در بین مخلوقات تنها موجودی است که از دو طرف تنزل و تعالی بی انتها است یعنی‏‎ ‎‏همانگونه که در جهت سقوط از حیوانات نیز پائین تر می رود چنانکه قرآن کریم در وصف کفار‏‎ ‎‏می فرماید: "‏ان شر الدواب عندالله الذین کفرو فهم لا یومنون‏"‏‎[19]‎ ‏همانا بدترین جنبندگان نزد‏‎ ‎‏خدا آنانند که کفر ورزیدند و ایمان نمی آورند. در جهت کمال نیز می تواند به مقامی برسد که‏‎ ‎‏قلبش محل تابش انوار الهی شود و با یاد خدا آرامش همیشگی یابد و مصداق این آیه مبارکه‏‎ ‎‏شود"‏یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة‏"‏‎[20]‎ ‏ای نفس آرامش یافته برگرد‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 362

بسوی پروردگار خویش در حالیکه از خدا راضی هستی و خدا نیز از تو خشنود است. یعنی‏‎ ‎‏انسان در جهت رشد، توانائی رسیدن به کمال مطلق را دارد، اما مهم این است که رسیدن بمرحله‏‎ ‎‏انسان کامل تنها با نیروی فکر و تعقل و تعلم امکان پذیر نیست بلکه همراه با آن باید در تهذیب‏‎ ‎‏نفس نیز کوشش نماید تا در سایه آن واقعیت ایمان درقلب او تحقق یابد یعنی تا انسان به علم و‏‎ ‎‏ایمان واقعی که طبعاً با عمل صالح همراه است مجهز نباشد نمی تواند به مدارج کمال انسانی‏‎ ‎‏برسد، زیرا علم بدون تهذیب نفس باعث دوری بیشتر از خداوند می شود و حدیث نبوی درباره‏‎ ‎‏عالم دنیا طلب چنین می فرماید: "‏من ازداد علما و لم تزدد فی الدنیا زهدا لم یزدد من الله الا‎ ‎بعدا"‏ ‏‎[21]‎ ‏هر که علمش زیاد شود و بی رغبتی وی نسبت به دنیا افزوده نگردد، دوریش از خدا‏‎ ‎‏بیشتر شود. ‏

‏ایجاد تحول روحی بگونه ای که قلب وجهه الهی پیدا کند‏

‏منظور از "تحول روحی" اینست که قلب وجهه الهی پیدا کند و به "قلب" سلیم تبدیل شود‏‎ ‎‏زیرا به تصریح قرآن بدون "قلب سلیم" هیچ چیز سود نمی دهد. "‏یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من‎ ‎اتی الله بقلب سلیم‏"‏‎[22]‎ ‏روزی که مال و فرزندان سودی ندهند مگر اینکه (انسان) با دل پاک و‏‎ ‎‏سالم بسوی خدا برود، و اینگونه روحهای پاک هستند که مومن واقعی می باشند و از تهدید‏‎ ‎‏دشمنان هراسی بخود راه نمی دهند، همانگونه که پیروان حضرت موسی(ع) در جواب فرعون‏‎ ‎‏که آنها را از شکنجه و مرگ می ترساند گفتند "‏فاقض ما انت قاض انما تقضی هذة الحیوة الدنیا انا‎ ‎آمنا بربنا لیغفرلنا ایغفرلنا خطایانا‏"‏‎[23]‎‏ هر چه می خواهی درباره ما دستور بده، زیرا حکم‏‎ ‎‏(شکنجه) تو فقط در زندگی دنیا نافذ است، ما به پروردگار خود ایمان آورده ایم تا گناهان گذشته‏‎ ‎‏ما را ببخشاید." خلاصه اینکه اگر روح الهی و اندیشه خدائی در وجود کسی پیدا شود، دیگر‏‎ ‎‏توجهی به غیر خدا ندارد، و حضرت امام(ره) در بیان این حقیقت است که خطاب به فرزندش‏‎ ‎‏می فرمایند: "من و تو اگر این حقیقت را باور کنیم و حیله های شیطانی و نفسانی بگذارند‏‎ ‎‏واقعیات را آنطور که هستند ببینیم، آنگاه از مدح مداحان و ثنای ثناجویان، آنطور پریشان‏‎ ‎‏می شویم که امروز از عیب جوئی دشمنان و شایعه سازی بدخواهان .... اگر از آنچه ذکر شد به‏‎ ‎‏قلبت برسد، از ناملایمات و دروغ پردازیها ناراحت نمی شوی و آرامش قلب پیدا می کنی که‏‎ ‎‏ناراحتیها اکثراً از خودخواهی است"‏‎[24]‎ ‏و اهمیت قلب را اینطور نشان می دهند: «کوشش کن‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 363

‏کلمه توحید را که بزرگترین کلمه است و والاترین جمله است از عقلت به قلبت برسانی، که حظ‏‎ ‎‏عقل همان اعتقاد جازم برهانی است و این حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد،‏‎ ‎‏فایده و اثرش ناچیز است. چه بسا بعضی از همین اصحاب برهان عقلی و استدلال فلسفی بیشتر‏‎ ‎‏از دیگران در دام ابلیس و نفس خبیث می باشند (پای استدلالیان چوبین بود) و آنگاه این قدم‏‎ ‎‏برهانی و عقلی تبدیل به قدم روحانی و ایمانی می شود که از افق عقل به مقام قلب برسد و قلب‏‎ ‎‏باور کند آنچه را استدلال اثبات عقلی کرده است. پسرم مجاهده کن که دل را بخدا بسپاری و‏‎ ‎‏موثری جز او ندانی"‏‎[25]‎

‏مقلب القلوب فقط خداست: ‏

‏با ذکر حدیثی در اینمورد مطلب روشنتر می شود "‏ان القلوب بین اصبعین من اصابع الله‎ ‎یقلبها کیف یشاء ساعة کذا و ساعة کذا‏"‏‎[26]‎‏ یعنی قلبها در میان دو انگشت از انگشتان خداوند‏‎ ‎‏قرار دارند، آنها را هر گونه بخواهد، زمانی اینچنین و زمانی آنچنان برمی گرداند، بنابراین خداست‏‎ ‎‏که دلها را دگرگون می کند و انسان بدون اذن خدا قدرت تصرف در قلب خود را ندارد، و وقتی‏‎ ‎‏هدایت فرد بصورت بنیادی جز با قدرت مطلقه خدا امکان پذیر نیست، اگر جامعه ای که غرق در‏‎ ‎‏لذات دنیوی است، بخواهد خدائی شود، و نسبت به لذات دنیوی بی اعتنا و عاشق لقاء الله و‏‎ ‎‏شهادت در راه او شود، امکان ندارد از راه وسائل عادی بتواند چنین تحول عظیمی را در خود‏‎ ‎‏بوجود آورد و اگر می بینیم جامعه ما که قبل از پیروزی انقلاب مانند سایر ملتها غرق در شهوات‏‎ ‎‏بود و بطور معجزه آسا به سوی معنویت روی آورد، این تغییر جهت فقط با خواست و قدرت‏‎ ‎‏الهی صورت پذیرفت، یعنی چون ملت یکپارچه برای خدا قیام کرد، خداوند عنایات خاصه‏‎ ‎‏خودش را شامل حال نمود و تحولی روحی در آنها بوجود آورد که جز در صدراسلام، تاریخ‏‎ ‎‏نمونه ای برای آن سراغ ندارد، بنابراین هدف اساسی در تعلیم و تربیت باید جهت دادن بسوی‏‎ ‎‏خدا باشد و تمام افکار و اعمال برای تقرب بخدا صورت پذیرد و وقتی انگیزه خدائی شد،‏‎ ‎‏خداوند حکیم نیز با فیض مطلقش فرد یا جامعه ای را که در راه او قدم برمی دارند به راه سعادت‏‎ ‎‏و کمال هدایت می کند و آیه کریمه به همین مطلب توجه می دهد و می فرماید: "‏والذین جاهد‎ ‎ا فینا لنهدینهم سبلنا‏"‏‎[27]‎ ‏کسانیکه در راه ما کوشش می کنند آنها را به راههای خودمان (که‏‎ ‎‏همان راه کمال و قرب بخداست) هدایت می کنیم. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 364

‏الهی بودن فطرت انسان‏

‏هدف تربیت، شکوفائی فطرت است: ‏

‏چون تربیت به رشد و شکوفائی استعدادهای موجود زنده مربوط می شود، بنابراین در‏‎ ‎‏تربیت انسان نیز باید به استعدادهای فطری و ذاتی او توجه شود، و چون عشق به کمال مطلق در‏‎ ‎‏فطرت هر انسانی هست از این رهگذر می توان هدف نهائی تعلیم و تربیت اسلامی را شکوفائی‏‎ ‎‏فطرت الهی انسانها دانست. و آیه مبارکه "‏فاقم وجهک‏ ‏للدین حنیفا فطرة اللتی فطر الناس‎ ‎علیها‏"‏‎[28]‎ ‏یعنی توجه خویش را کاملا به دین معطوف ساز در حالیکه حق گرا هستی، سرشت و‏‎ ‎‏فطرتی که خداوند همه مردم را بر آن آفریده است. دلالت بر این دارد که فطرت همه انسانها بر‏‎ ‎‏توحید است و حضرت علی علیه السلام نیز به این مطلب اشاره فرموده اند "‏فبعث فیهم رسله و‎ ‎واتر الیهم انبیاء لیستادوهم میثاق فطرته‏"‏‎[29]‎ ‏خداوند رسولان خود را در میان آنها مبعوث کرد‏‎ ‎‏و پیامبرانش را پی در پی فرستاد تا وفای به پیمان فطرت را از آنها بخواهند. یعنی رسالت انبیاء‏‎ ‎‏برای این است که امور فطری را که در راس آنها "توحید" است در انسان به کمال برسانند، و‏‎ ‎‏می دانیم که ندای فطرت، همه انسانها را به خیر و کمال دعوت می کند، و اگر به ندای فطرت‏‎ ‎‏توجه شود و از موانع رشد او که از هوای نفس ناشی می شود، جلوگیری بعمل آید، انسان ذاتا‏‎ ‎‏بسوی خیر و کمال پیش می رود. و حضرت امام باستناد به حدیث "‏کل مولود یولد علی‎ ‎الفطرة‏"‏ ‎[30]‎ ‏یعنی هر مولودی بر فطرت توحید" زاده شده است فرموده اند: "اگر انسان بواسطه‏‎ ‎‏تربیت نادرست بطرف فساد کشانده نشود، فطرةً بسوی خیر و کمال گرایش دارد "انسان از اول‏‎ ‎‏اینطور نیست که فاسد به دنیا آمده باشد، از اول با فطرت خوب به دنیا آمده، بافطرت الهی به‏‎ ‎‏دنیا آمده "‏کل مولود یولد علی الفطرة‏" که همان فطرت انسانیت، فطرت صراط مستقیم، فطرت‏‎ ‎‏توحید است این تربیت هاست که یا همین فطرت را شکوفا می کند و یا جلو شکوفایئ فطرت را‏‎ ‎‏می گیرد"‏‎[31]‎

‏انحرافات ناشی از غفلت از فطرت الهی است: ‏

‏در اینجا ممکن است سئوالی مطرح شود که اگر بپذیریم، دین و معارف دینی که در راس آنها‏‎ ‎‏توحید قرار دارد، اموری فطری هستند، در اینصورت وجود افرادی که منکر دین می باشند و‏‎ ‎‏همچنین اختلاف بین خداپرستان چگونه قابل توجیه است. زیرا انکار خدا و یا اختلاف در بین‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 365

خداپرستان در امور دینی خلاف فطرت است ـ و هر گونه انکار یا خلافی دراین امور نشانه غیر‏‎ ‎‏فطری بودن آنهاست ـ حضرت امام(ره) در مورد فطری بودن دین و توحید چنین می فرمایند: هر‏‎ ‎‏انسانی بالوجدان می یابد که خواهان کمال مطلق است و دلیل مطلق است و دلیل اینکه "کمال‏‎ ‎‏مطلق" را می خواهد نه "کمال محدود" را اینستکه به هر درجه از علم و قدرت برسد به آن قانع‏‎ ‎‏نمی شود و طالب درجه بالاتر است و فقط هنگامی آرام می گیرد که به "کمال مطلق" برسد "‏الا‎ ‎بذکرالله تطمئن القلوب‏" ‏‎[32]‎ ‏تا اینجا بیان شد که همه انسانها یک چیز را می خواهند و آن "کمال‏‎ ‎‏مطلق" است و امور فطری هم در همه انسانها ثابت و یکسان است و اما اینکه چرا در مسیر‏‎ ‎‏فطرت اختلاف پیش می آید، نظر حضرت امام(ره) این است که چون از فطرت الهی غفلت‏‎ ‎‏کرده ایم و کمال مطلق را عوضی گرفته ایم، "در تمام فطرت ها بی استثنا عشق به کمال مطلق‏‎ ‎‏است، عشق به خداست، عذاب برای این است که ما نمی فهمیم. ما جاهلیم ما عوضی می گیریم‏‎ ‎‏مسائل را، اگر روی همین فطرت ما پیش برویم، به کمال مطلق می رسیم، اینکه انسان را معذب‏‎ ‎‏خواهد کرد، اینست که کمال را عوضی گرفته است» ‏‎[33]‎

‏از مطالب گذشته بدست می آید که در انسان دو نیروی متضاد وجود دارند که هر دو ذاتی و‏‎ ‎‏غیراکتسابی هستند، یکی از فطرت الهی سرچشمه می گیرد و دیگری از غرایز حیوانی ناشی‏‎ ‎‏می شود. یعنی انسان برخلاف حیوان دارای دو گرایش متضاد است که یکی او را بسوی خیر و‏‎ ‎‏کمال مطلق می کشاند و دیگری او را بسوی شهوات طبیعی به پیش می برد و بهمین جهت انسان‏‎ ‎‏موجودی است که از دو طرف بینهایت است، یعنی در هر مسیری که قرار گیرد به حد معینی قانع‏‎ ‎‏نمی شود، اما در حیوان منحصرا غرایز حیوانی از قبیل شهوت و غضب وجود دارد و بعلاوه‏‎ ‎‏همین غرایز در حد معینی متوقف می شوند. ‏

‏شخصیت اصیل انسان بعد معنوی و اخلاقی اوست: ‏

‏ولی آنچه شایسته توجه می باشد، این است که گرچه در انسان دو نیروی متضاد حیوانی و‏‎ ‎‏انسانی وجود دارد ولی شخصیت واقعی و اصیل انسان همان "فطرت الهی" اوست و غرایز‏‎ ‎‏حیوانی در انسان حالت طفیلی و ابزاری دارند و در واقع برای تامین نیازهای طبیعی و جسمی‏‎ ‎‏انسان در وجود او قرار داده شده، و این غرایز فقط تا هنگامیکه انسان در جهان طبیعت زندگی‏‎ ‎‏می کند برای او لازم هستند و بعد از رفتن از جهان طبیعت تنها چیزی که برای او باقی می ماند‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 366

صفات و ملکات روحی اوست، و یکی از دلائل روشن بر اصالت "انسانیت" و طفیلی بودن‏‎ ‎‏غرایز اینست که در جدال بین عقل و نفس" هنگامیکه انسان بمنظوری معنوی و اخلاقی در‏‎ ‎‏مقابل تحریکات شهوانی مقاومت می کند در خود احساس پیروزی و موفقیت می کند و درست‏‎ ‎‏مثل این است که بر حریفی فائق آمده و او را شکست داده است و بر عکس، هرگاه بمنظور هدف‏‎ ‎‏شهوانی از اهداف اخلاقی صرفنظر می کند در خود احساس ضعف و شکست خوردگی‏‎ ‎‏می نماید، و درست حالتی به وی دست می دهد که از حریفی شکست می خورد و حال اینکه در‏‎ ‎‏هر دو حال فاعل یک شخص است ... این نکته می رساند که حیات معنوی و اخلاقی انسان‏‎ ‎‏نسبت به حیات مادی وی اصالت بیشتری دارد وشخصیت واقعی انسان وابسته به هدفهای‏‎ ‎‏معنوی و اخلاقی است و جنبه های حیوانی و شهوانی طفیلی های شخصیت واقعی انسان‏‎ ‎‏است"‏‎[34]‎ ‏پس این جنبه های حیوانی و هواهای نفسانی هستند که انسان را از مسیر فطرت خارج‏‎ ‎‏می کنند و بنابراین فردی که می خواهد در مسیر فطرت الهی حرکت کند اولین قدم آن است که‏‎ ‎‏خود را از اسارت شهوات خلاص کند و یا به تعبیر صحیح تر قوای حیوانی را تحت کنترل عقل و‏‎ ‎‏شرع قرار دهد و از آنجائیکه در ابتدا غرایز حیوانی در انسان فعلیت دارند و خصائص و ملکات‏‎ ‎‏انسانی بصورت بالقوه در او وجود دارند، اگر انسان تحت تربیت صحیح قرار نگیرد، بطور طبیعی‏‎ ‎‏بطرف غرایز کشانده می شود بهمین جهت است که انسان بیش از هر موجود دیگری نیاز به‏‎ ‎‏تربیت از سوی انبیاء الهی دارد. ‏

‏همه انسانها جویای کمال مطلق هستند: ‏

‏چون خود واقعی انسان همان "فطرت الهی" است که جویای "کمال مطلق" می باشد بهمین‏‎ ‎‏جهت تمام تلاشها در جهت رسیدن به "کمال مطلق" است و اگر انسانی در مسیر انحرافی گام‏‎ ‎‏برمی دارد، بامید و مقصد کمال مطلق حرکت می کند و به عبارت دیگر انسانها اعمال خود را‏‎ ‎‏خوب تلقی می کنند و آیه قرآن نیز به این معنی توجه می دهد: "‏قل هل ننبئکم بالاخسرین‎ ‎اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا‏» ‏‎[35]‎ ‏آیا شما را به‏‎ ‎‏زیانبارترین اعمال آگاه کنم؟ اعمال آن کسانی است که سعی خودشان را در زندگی دنیوی بکار‏‎ ‎‏بردند و اینها می پندارند که کار خوبی انجام می دهند. و در واقع این گونه فریبها و اشتباهات از‏‎ ‎‏مکائد شیطان و نفس اماره است. و این مطلب را که همه انسانها، کارهایشان ناشی از فطرت‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 367

توحید است در کلام حضرت امام(ره) چنین آمده است: «فطرت توحید که تمام انسانها بلکه‏‎ ‎‏تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود دنبال آن هر کس رود چه در علوم و‏‎ ‎‏فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنها و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه‏‎ ‎‏به هر چیز و هر کس از قبیل بتهای معابد و محبوبهای دنیوی و اخروی و ظاهری و خیالی و‏‎ ‎‏معنوی و صوری، چون حب زن و فرزند و قبیله و سران دنیوی، چون شاهان و امیران و‏‎ ‎‏اسپهبدان یا اخروی چون علماء و دانشمندان و عارفان و انبیاء علیهم السلام همه و همه عین‏‎ ‎‏توجه به واحد کامل مطلق است، حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او و قدمی برداشته‏‎ ‎‏نشود جز بسوی آن "کمال مطلق"‏‎[36]‎ ‏و در جای دیگر فطرت الهی انسان را چنین بیان‏‎ ‎‏می فرمایند "فطرت خداجوئی در همه هست، کافر هم که دارد می رود دنبال اینکه یک چیزی‏‎ ‎‏پیدا کند، خودش ملتفت نیست این دنبال کمال مطلق است، این را کمال خیال کرده است، هر کس هر‏‎ ‎‏عملی انجام می دهد، برای اینکه آنرا یک چیز خوبی می داند یک کمالی می داند. این‏‎ ‎‏دزدهای سرگردنه هم، این را یک کمال می دانند که بروند دزدی کنند به هم فخر می کنند، همه‏‎ ‎‏دنبال کمالند، همه دنبال خدا هستند، ملتفت نیستند، بشر خداخواه است، لکن اعوجاجات‏‎ ‎‏نمی گذارد فطرت ها را خاموش می کند."‏‎[37]‎ 

‏توجه به کمال مطلق، انسان را از غیر خدا بی نیاز می کند: ‏

‏"هر انسانی بلکه هر موجودی بالفطره عاشق کمال مطلق است و متنفر از نقص. شما اگر علم‏‎ ‎‏می جوئید، چون کمال است می جوئید و از این جهت ممکن نیست فطرت شما به هر علم که‏‎ ‎‏دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری هست در این علم بالفطره آن را‏‎ ‎‏می جوید و می خواهد و از این علم که دارد بواسطه محدودیت و نقصش متنفر است و آنچه به آن‏‎ ‎‏دل باخته است حیث کمال آنست نه نقص و اگر قادری توجه به قدرتش دارد، این توجه به کمال‏‎ ‎‏قدرت است نه نقص آن و لهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر می گردند و خود نمی دانند،‏‎ ‎‏قدرت مطلق موجود مطلق است و تمام دار تحقق جلوه ای است از آن موجود مطلق و به هر چه‏‎ ‎‏روی آوری به او روی آوردی و خود محجوبی و نمی دانی و اگر بقدم وجدان همین مقدار را درک‏‎ ‎‏کنی و بیابی ممکن نیست که بجز موجود مطلق، به چیزی توجه کنی و این گنجینه ای است که‏‎ ‎‏انسان را بی نیاز کند از غیر او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق رسیده و هر چه از او سلب‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 368

‏شود، محبوب مطلق سلب کرده است. در این حال از عیب جوئیها و هرزه درائیهای دشمنان لذت‏‎ ‎‏می بری چه که از محبوب است نه از اینان و دل به هیچ مقامی نمی بندی جز به مقام کمال‏‎ ‎‏مطلق» ‏‎[38]‎

‏هدایت انسان به سوی خدا ‏

‏قبلاً در مقدمه بیان شد که محور "تعلیم و تربیت در اسلام" توجه دادن به "خدا" است و همه‏‎ ‎‏اهداف دیگر به همین هدف اساسی بر می گردند و موضوع فعلی نیز توضیحی است درباره "الهی‏‎ ‎‏بودن فطرت انسان" منتهی همانگونه که در بحث گذشته گفته شد، "فطرت الهی انسان" ابتدا‏‎ ‎‏حالت "بالقوه" دارد ولی سایر غرایز که آدمی را بسوی طبیعت می کشانند فعلیت دارند در‏‎ ‎‏اینصورت اگر انسان "نور فطرت" را با رعایت دستورات شرع خصوصاً انجام واجبات و ترک گناه‏‎ ‎‏روشن نکند خود بخود بسوی "حیوانیت" سقوط می کند و تنها راهی که می تواند انسان را از‏‎ ‎‏سقوط در منجلاب گناه نگاه دارد "توجه به خدا" است باینصورت که اندیشه و رفتار خود را‏‎ ‎‏خدائی کند، یعنی فکر و عملش برای رضای خدا باشد و با استمرار و مداومت، توجه بخدا از‏‎ ‎‏اندیشه به دل و روح نفوذ می کند یعنی شناخت عقلی به شناخت قلبی که همان "ایمان قلبی"‏‎ ‎‏است، تبدیل می شود و باتحقق چنین ایمانی عشق به خدا بر همه وجود او سیطره پیدا می کند‏‎ ‎‏بطوریکه همه همش در جهت رسیدن به محبوب واقعیش صرف می شود، و چنین انسانی قطعاً‏‎ ‎‏رستگار می شود زیرا خداوند فرموده است "‏قد افلح المومنون‏"‏‎[39]‎ ‏به تحقیق مومنین رستگار‏‎ ‎‏شدند، که البته منظور مومنینی هستند که خدا در قلب آنها جای دارد، نه فقط در مغز و اندیشه‏‎ ‎‏آنها، به بیان دیگر منظور از "هدایت انسان بسوی خدا" رساندن او به مرحله ای است که "ایمان‏‎ ‎‏واقعی" در قلبش تجلی پیدا کند. و رسیدن به چنین "ایمانی" فقط با هدایت و خواست خدا‏‎ ‎‏امکان پذیر است چنانکه می فرماید: "‏بل الله یمن علیکم ان هدیکم للایمان‏"‏‎[40]‎ ‏خدا بر شما‏‎ ‎‏منت می گذارد که شما را بسوی "ایمان" هدایت کرد، و در آیه دیگر می فرماید: فقط خداست که‏‎ ‎‏افراد لایق و صالح را دوستدار ایمان قرار می دهد و محبت به "ایمان" را در دل آنها ایجاد می کند.‏‎ ‎و لکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کره الیکم الکفر و الفسوق و العصیان‎ ‎اولئک هم الراشدون‏"‏‎[41]‎ ‏خداوند ایمان را نزد شما محبوب و خوش آیند کرد و آنرا در دلهای‏‎ ‎‏شما بیاراست و کفر و نافرمانی و سرکشی را نزد شما منفور و ناخوشایند قرار داد، اینانند افرادی‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 369

که راه یافته اند. و اساساً هدف بعثت پیامبر اسلام چیزی جز هدایت مردم بسوی خدا نبوده،‏‎ ‎‏چنانکه خدایتعالی به آن حضرت چنین خطاب می کند: "‏قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء‎ ‎ان یتخذ الی ربه سبیلا‏"‏ ‎[42]‎ ‏ای پیامبر به مردم بگو من در مقابل (زحمت) رسالت اجر و مزدی از‏‎ ‎‏شما نمی خواهم، جز اینکه هر کس خواست راهی بسوی خدا در پیش گیرد. یعنی هدایت مردم‏‎ ‎‏بسوی خدا را تنها اجر و مزد رسالت خود می داند. ‏

‏هدف نهائی شناخت قلبی خداست: ‏

‏حضرت اما م(ره) این معنی را که مقصد نهائی انبیاء الهی شناخت خدا و ایمان به ذات یگانه‏‎ ‎‏اوست و اهداف دیگر حتی "عدالت اجتماعی" هدف مقدماتی می باشند، بدینگونه بیان‏‎ ‎‏می فرمایند: "در این کتاب شریف (قرآن) مسائلی هست که مهمش مسائل معنوی است و رسول‏‎ ‎‏اکرم و سایر انبیاء نیامدند که اینجا حکومت تاسیس کنند، مقصد اعلا این نیست، نیامدند که‏‎ ‎‏اینجا عدالت ایجاد کنند، آن هم مقصد اعلا نیست، اینها همه مقدمه است، تمام زحمتهائیکه‏‎ ‎‏اینها کشیدند، چه از حضرت نوح گرفته، از حضرت ابراهیم گرفته تا آمده است اینجا به رسول‏‎ ‎‏اکرم رسیده است، تمام مشقت هائیکه کشیدند و کارهائیکه کردند، مقدمه یک مطلب است و او‏‎ ‎‏معرفی ذات مقدس حق (است). کتابهای آسمانی هم که بالاترینش کتاب قرآن کریم است، تمام‏‎ ‎‏مقصدش همین است که معرفی کند حق تعالی را با همه اسماء و صفاتی که دارد» ‏‎[43]‎ ‏از بیانات‏‎ ‎‏گذشته می توان نتیجه گرفت که هدف عالی و نهائی تعلیم و تربیت از نظر حضرت امام(ره) این‏‎ ‎‏است که معنای "توحید" در تمام مراتبش از عقل به قلب برسد یعنی از مرحله استدلال بگذرد و‏‎ ‎‏به "باور" تبدیل شود، و از مرتبه علم به مرحله ایمان برسد. و دراین صورت است که چیزی جز‏‎ ‎‏خدا نمی بیند واقعا باورش می آید که "‏لا موثر فی الوجود الا الله‏" تنها چیزی که در جهان هستی‏‎ ‎‏منشاء اثر است فقط خداست و به حقیقت ذکر "‏لا حول ولا قوة الا بالله‏"ایمان پیدا کرده یعنی‏‎ ‎‏همه چیز را از خدا می داند و همه موجودات را آثار و نشانه های خدا می داند و چون خدا را‏‎ ‎‏دوست می دارد به موجودات عالم هم که آیات خدا هستند عشق می ورزد و بجز خیر نمی بیند‏‎ ‎‏و هدفی جز کسب رضای خدا ندارد. و دلش با یاد خدا به آرامش رسیده است زیرا "‏بذکر الله‎ ‎تطمئن القلوب‏" با یاد خدا دل آرامش می یابد. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 370

‏حضرت امام(ره) این نکته را که منظور از "شناخت خدا" شناخت قلبی است نه "شناخت عقلی‏‎ ‎‏ با صراحت چنین بیان می کنند: "ای عزیز .... با هر زحمت و ریاضتی شده در قلب خود با قلم‏‎ ‎‏عقل نگارش ده که "‏لا موثر فی الوجود الا الله‏" نیست کارکنی در دار تحقق مگر خدا "توحید‏‎ ‎‏فعلی" را که اول درجه توحید است، در قلب با هر وسیله ای جایگزین کن، و قلب را مومن و‏‎ ‎‏مسلم نما به این کلمه مبارکه و مهر شریف "‏لا اله الا الله‏" را بر قلب بزن، و صورت قلب را،‏‎ ‎‏صورت کلمه توحید کن و بمقام اطمینان برسان، و به او بفهمان که مردم نفع و ضرر نمی توانند‏‎ ‎‏برسانند، نافع و ضار خداست"‏‎[44]‎ ‏در جای دیگر در فرق بین ادراک عقلی و باور قلبی می فرماید:‏‎ ‎‏"بین ادراک عقلی و باور نفسانی و قلبی خیلی فاصله است ... بسیاری وقتها انسان عقلا یک‏‎ ‎‏چیزی را ادراک می کند لکن چون باورش نیامده تبعیت نمی کند، آن وقتی که باورش بیاید عمل‏‎ ‎‏می کند و ایمان عبارت از این باور است. علم به پیغمبران این فایده را ندارد، ایمان به پیغمبر این‏‎ ‎‏فایده را دارد ... اگر ایمان آمد همه چیز دنبالش است، اگر انسان باورش آمد که یک موجودی، یک‏‎ ‎‏مبدائی برای این عالم است و یک باز خواستی برای انسان هست ... این باور انسان را نگه‏‎ ‎‏می دارد از همه چیزها وهمه لغزشها و تنها مسئله این است که چطور این باور بیاید."‏‎[45]‎

‏استقلال فکری و روحی‏

"فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم‎ ‎اولوالالباب‏» ‏‎[46]‎ ‏بشارت بده بندگان مرا آنانکه سخن را می شنوند (و بعد از سنجش) بهترین آنرا‏‎ ‎‏پیروی می کنند، اینان هدایت شده اند و اینان براستی صاحبان عقل هستند. ‏

‏آیه کریمه فقط کسانی را هدایت شده و خردمند می داند که عقل و فکر خود را بکار اندازند و‏‎ ‎‏بدون فکر کاری را انجام ندهند. اهمیت تعقل و استقلال فکری به حدی است که اسلام اصول‏‎ ‎‏اعتقادی را اجتهادی می داند یعنی اگر کسی اعتقادات دینی را بواسطه اعتماد به بزرگان دین بدون‏‎ ‎‏اینکه عقلا آنها را فهمیده باشد قبول کند، چنین اعتقادی ارزش اسلامی ندارد. و بهمین جهت‏‎ ‎‏احادیث فراوانی در اهمیت تفکر وارده شده، چنانکه از امام صادق علیه السلام روایت شده‏‎ ‎‏"‏افضل العباده ادمان التفکر فی الله و فی قدرته‏"‏‎[47]‎ ‏بهترین عبادت، همواره اندیشیدن درباره‏‎ ‎‏خدا و قدرت اوست. و البته تفکر غیر از تعلم است زیرا تعلم صرفا اکتسابی است ولی تفکر‏‎ ‎‏تجزیه و تحلیل است و اقتضای تعقل و تفکر، استقلال است، اما علم چنین اقتضائی ندارد و‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 371

ممکن است بدون بررسی، از دیگران یاد بگیرد، و این نوع علم، با جهل همدوش است چنانکه از‏‎ ‎‏حضرت علی علیه السلام نقل شده "‏رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه‏"‏‎[48]‎ ‏چه بسیارند‏‎ ‎‏افراد عالمی که جهلشان آنها رامی کشد و علم ودانشی که با اوست باو سودی نبخشد. پس جهل‏‎ ‎‏بمعنی بی فکری و بی عقلی است نه بی علمی. ‏

‏نفی وابستگی فکری: ‏

‏بهمان نسبت که اسلام برای عقل و استقلال فکری ارزش قائل است از پیروی کورکورانه و‏‎ ‎‏وابستگی فکری مذمت کرده است ـ قرآن کسانی را که اسیر گذشتگان هستند و بفکر نمی آیند تا‏‎ ‎‏خود را از این اسارت و وابستگی فکری نجات دهند چنین مذمت می کند: "‏و اذا قیل لهم اتبعوا‎ ‎ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه اباءنا او لو کان آبائهم لایعقلون شیئا و

لایهتدون‏"‏‎[49]‎ ‏و چون به آنها گفته شود که از آنچه خدا فرو فرستاده، پیروی کنید، می گویند ما از پدران خود‏‎ ‎‏پیروی می کنیم آیا (از پدرانشان پیروی می کنند) اگر چه آنها تعقل نمی کردند و هدایت نشده‏‎ ‎‏بودند. و حدیث نبوی از اینکه سخنان دیگران را بدون بررسی نقل کنیم، نهی نموده و آنرا نشانه‏‎ ‎‏جهالت می داند"‏کفی بالمرء جهلا ان یحدث بکل ما سمع‏"‏‎[50]‎ ‏برای جهالت انسان همین بس که‏‎ ‎‏هر چه می شنود (بدون بررسی) باور و نقل کند و آیه و حدیث مذکور نمونه ای از آیات و‏‎ ‎‏احادیث فراوانی است که در مذمت پیروی بدون تعقل و ارزیابی بیان شده و می خواهند ما را‏‎ ‎‏بیدار کنند و از وابستگی فکری که نتیجه اش اسارت و ابزار دست دیگران شدن است نجات دهند‏‎ ‎‏زیرا حیات معنوی هر جامعه ای بستگی زیادی به طرز تفکر و فرهنگ آن جامعه دارد و استقلال‏‎ ‎‏هر ملتی نیز قبل از هر چیز وابسته به استقلال فرهنگی آن ملت است. ‏

‏تامین استقلال کشور از طریق استقلال فرهنگی: ‏

‏"از نظر علمای جامعه شناسی ثابت شده، همانطوریکه فرد دارای روح است، جامعه هم‏‎ ‎‏روح دارد، هر جامعه ای دارای فرهنگی است که آن فرهنگ، روح جامعه را تشکیل می دهد، اگر‏‎ ‎‏کسی در نهضتی بتواند، بر روی آن روح انگشت بگذارد، آنرا زنده کند، خواهد توانست، تمام‏‎ ‎‏اندام جامعه را یک جا بحرکت در آورد" ‏‎[51]‎ ‏و نظر حضرت امام(ره) درباره استقلال فکری‏‎ ‎‏چنین است: "عمده اینست که فرهنگ یک فرهنگ متحول بشود، یک فرهنگی که از آن‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 372

غربزدگی بیرون بیاید، همه چیزمان باید اینطور بشود، استقلال فکری، استقلال باطنی، داشته‏‎ ‎‏باشد .... خودش را آزاد و مستقل و روی پای خودش باشد، ... تا انسان استقلال فکری نداشته‏‎ ‎‏باشد، نمی تواند یک فرد مفید باشد» ‏‎[52]‎ 

‏حضرت امام(ره) بر این نکته تاکید می فرمایند که استقلال نیز چون دیگر ارزشها فقط در‏‎ ‎‏سایه اسلام و قرآن قابل تحصیل است «شما بدانید که با اسلام می توانید مستقل باشید و با اسلام‏‎ ‎‏می توانید آزاد باشید، قرآن شما را آزاد قرار داده است، و قرآن استقلال شما را بیمه کرده‏‎ ‎‏است"‏‎[53]‎ ‏قبلا داننستیم که اصل هر نوع استقلالی از فرهنگ است زیرا فرضا به استقلال سیاسی‏‎ ‎‏و اقتصادی برسیم، بدون استقلال فرهنگی قابل دوام نخواهند بود و با توجه به اینکه وابستگی‏‎ ‎‏نقطه مقابل استقلال است، حضرت امام(ره) از خطر غربزدگی (وابستگی فرهنگی) هشدار‏‎ ‎‏می دهند و می فرمایند: "اینها نیروی انسانی ما را از بین بردند، یک صورتی گذاشتند و محتوا را‏‎ ‎‏گرفتند، طوری کردند که اعتماد ما هم بخودمان تمام شد استقلال فکری ما را، استقلال روحی ما‏‎ ‎‏را از دستمان گرفتند، این بدتر از آن استقلال گرفتنی بود که کشور ما استقلال نداشت، ما روحیه‏‎ ‎‏خودمان را از دست داده بودیم، هر چه می شد در ذهن همه این بود که باید از خارج این کارها‏‎ ‎‏درست بشود، ... اهانت کردند به نیروهای انسانی ما، محتوا را گرفتند ..... ما در فکر و اندیشه و‏‎ ‎‏روح وابسته شدیم. این وابستگی بسیار اسفناک ست، وابستگی نظامی را یک روز یا یک ماه‏‎ ‎‏می شود رفعش کرد، بیرونشان کرد، وابستگی اقتصادی قابل جبران است، زود می شود، جبران‏‎ ‎‏کرد، وابستگی انسانی و روحی است که بسیار مشکل است"‏ ‎[54]‎ 

‏توجه به خودشناسی و استفاده مطلوب از آن ‏

‏"‏لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. ثم رددناه اسفل سافلین‏"‏ ‎[55]‎ ‏ما انسان را به بهترین‏‎ ‎‏نظام خلقت آفریدیم، سپس او را (در صورت انحراف) به پست ترین مرحله برگرداندیم. ‏

‏اصولا هر گونه اقدام سازنده در جهت رشد و کمال انسان منوط به شناخت ابعاد وجودی‏‎ ‎‏اوست یعنی باید ببینیم انسان برای چه آفریده شده و برای رسیدن به کمال مطلوب روی چه‏‎ ‎‏بعدی از وجود او باید تکیه کرد ـ و به همین جهت حضرت علی علیه السلام فرموده اند: "‏معرفة‎ ‎النفس انفع المعارف‏"‏‎[56]‎ ‏خودشناسی بهترین معرفتهاست ـ و انسان دارای دو بعد عالی و سافل‏‎ ‎‏است ـ در بعد سافل با سایر حیوانات مشترک است و بعد عالی او همان است که وجه امتیاز‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 373

‏انسان از دیگر حیوانات است و این بخش از وجود بشر است که از سنخ ماده و امور طبیعی‏‎ ‎‏نیست و از عالم «ملکوت» است که خدایتعالی در وصف آن فرموده: ‏نفخت فیه من‎ ‎روحی" ‎[57]‎ ‏از روح خود در او دمیدم، آنرا به خود اختصاص داده و به تن آدمی شرافت بخشیده‏‎ ‎‏زیرا "تن آدمی شریف است به جان آدمیت" آنچه هدف اصلی است تامین نیازهای معنوی و‏‎ ‎‏الهی انسان است و پرداختن به سایر ابعاد، جنبه ابزاری دارد. و اگر فردی حقیقت اصیل خود را‏‎ ‎‏بشناسد، بخوبی می تواند راه را از بیراهه تشخیص دهد و درد و درمان خود را بشناسد، چنانکه‏‎ ‎‏امام صادق علیه السلام می فرماید: "‏انک قد جعلت طبیب نفسک و عرفت آیة الصحة و یبین لک‎ ‎الداء و دللت لک الدواء‏"‏‎[58]‎ ‏ای انسان تو طبیب خویشتن قرار داده شده ای و نشانه های سلامتی‏‎ ‎‏به تو نشان داده شده است و دردها برای تو بیان شده و به دواهای آن دردها هم راهنمائی شده ای. ‏

‏انسان اگر به ارزش و کرامت نفس خود آگاه شود هیچگاه برای امور مادی خود را به گناه آلوده‏‎ ‎‏نمی کند چنانکه حضرت علی علیه السلام می فرمایند: "‏ما کرمت علی عبد نفسه الاهانت الدنیا‎ ‎فی عینیه‏"‏‎[59]‎ ‏هر کس نفس خود را عزیز و گرامی دارد، دنیا در چشم او خوار گردد. و هر کس به‏‎ ‎‏کرامت خود پی می برد که خود را بشناسد و در پرتو شناخت خویش است که می فهمد حقیقت‏‎ ‎‏انسان به معنویات است و غفلت از آن و سرگرم شدن به جنبه های طبیعی و حیوانی باعث فساد‏‎ ‎‏و تباهی او می شود چنانکه امام هادی علیه السلام می فرمایند: "‏من هانت علیه نفسه فلا تا من‎ ‎شره‏"‏‎[60]‎ ‏هر که قدر خود را نداند از شر او آسوده مباش. از دو حدیث اخیر فهمیده می شود هر‏‎ ‎‏انسانی دارای دو نفس یاد دو خود عالی و سافل یا الهی و خاکی است که توجه به خود الهی،‏‎ ‎‏انسان را به سوی رشد و کمال معنوی بالا می برد و توجه به خود خاکی او را به منجلاب پستی و‏‎ ‎‏حیوانیت تنزل می دهد. و منظور از "خودشناسی" این است که این دو جنبه وجودی خود را از‏‎ ‎‏هم باز شناسیم. ‏

‏توجه به معنویات‏

‏و با توجه باینکه حقیقت انسان را بعد معنوی او تشکیل می دهد، مادیات را در جهت تامین‏‎ ‎‏معنویات قرار دهیم. و حضرت امام(ره) نیز به این مطلب که اصل معنویات است، تنبه‏‎ ‎‏می دهند: "اسلام برای تامین معنویات آمده است، همه اش فریاد از مادیات نباشد، بر خلاف‏‎ ‎‏مسلک اسلام است. معنویات اگر تحقق پیدا کرد، مادیات معنوی می شود و به دنبالش هست،‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 374

‏اسلام مادیات را به تبع معنویات قبول دارد، مادیات را مستقلا قبول ندارد، اساس معنویات‏‎ ‎‏است" و حتی علم و ادب بدون معنویات ارزش ندارد "معنویات مهم است، بکوشید تا‏‎ ‎‏معنویات را تحصیل کنید، علم تنها فایده ندارد، ادب تنها فایده ندارد، ادب با معنویات،‏‎ ‎‏معنویات است که تمام سعادت بشر را تامین می کند".‏‎[61]‎

‏پرهیز از خودبینی‏

‏با توجه به آیه کریمه "‏ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه‏"‏‎[62]‎ ‏خدا برای هیچ مردی دو‏‎ ‎‏قلب در درونش قرار نداده، نمی شود خواسته های مادی و معنوی هر دو مستقلا هدف باشند،‏‎ ‎‏زیرا با هم در تضادند و تا نفسانیت و حب نفس در انسان وجود داشته باشد نمی تواند فردی الهی‏‎ ‎‏شود. و حضرت امام(ره) در این باره می فرمایند "هر چه بر ما بگذرد از این حب نفس است از‏‎ ‎‏این انانیت است "‏اعدی عدول نفسک التی بین جنبیک‏" از همه دشمنها بدتر است، از همه بتها‏‎ ‎‏بزرگتر است .... و تا این بت را نشکند نمی تواند الهی شود، نمی شود هم بت باشد و هم خدا،‏‎ ‎‏نمی شود هم انانیت باشد و هم خدا ..... همه این گرفتاریها از انانیت انسان است» ‏‎[63]‎ ‏و در جای‏‎ ‎‏دیگر می فرمایند "آنچه مربوط به ماست از بین می رود و آنچه مربوط به خداست باقی می ماند‏‎ ‎‏باید از توجهاتی که به نفس هست، خودتان را کم کم خارج بکنید، این همه آمال زیر خاک خواهد ‏‎ ‎‏رفت تمام خواهد شد، آنچیزی که باقی می ماند چیزی است که مربوط به خداست "‏ما عندکم‎ ‎ینفدو ما عندالله باق‏" انسان یک چیز ما عندکم دارد، یک ما عندالله، مادامیکه به خود متوجه‏‎ ‎‏است "ما عندکم" است، همه آنها فانی خواهد شد اما اگر چنانچه برگردد به خدا، آنجا به اسم‏‎ ‎‏باقیت دوام پیدا می کند"‏‎[64]‎ ‏و بالاخره منشاء همه فسادها را از خود بینی می دانند "بدانیم ارث‏‎ ‎‏شیطان خودبینی است، تمام فسادهائیکه در عالم واقع می شود از این بیماری خودبینی است"‏‎[65]‎‎ ‎

‏توجه به تهذیب نفس یا رهائی از هواهای نفسانی‏

‏"‏قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها‏"‏‎[66]‎ ‏هر کس جان خود را از گناهان پاک سازد رستگار‏‎ ‎‏می شود و هر کس آلوده اش سازد زیانکار خواهد گشت. ‏

‏در بحثهای گذشته روشن شد، اگر انسان بواسطه پیروی از هوای نفس به گناه آلوده نشود،‏‎ ‎‏فطرة به خدا رو می آورد و از نافرمانی خدا و گناه بیزار است ـ و هدف بعثت انبیاء این است که‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 375

فطرت الهی را در وجود انسان شکوفا کنند، اما علیرغم اقتضای فطرت و دعوت انبیاء و‏‎ ‎‏مصلحین، تعداد بسیار کمی از انسانها به دعوت انبیاء و ندای فطرت پاسخ مثبت می دهند، علت‏‎ ‎‏سرپیچی آنها از فرمان حق این است که، هوای نفس انسان را در مسیر کشش غرایز حیوانی‏‎ ‎‏می کشاند و چون این غرایز در انسان سیطره و غلبه دارند، باین جهت مشکلترین کار پشت کردن‏‎ ‎‏به هوای نفس است و تا انسان به خواهشهای نفسانی پشت نکند، نمی تواند به خدا رو آورد.‏‎ ‎‏منظور از آیاتیکه در ابتدای مطلب ذکر شده، بیان این حقیقت است که اگر انسان بتواند خود را از‏‎ ‎‏آلودگیهای هوای نفس پاک کند، قطعاً باقتضای فطرت الهی تسلیم اوامر الهی می شود و به هدف‏‎ ‎‏و مطلوب خود که همان قرب به خداست نائل می شود وهر که خود را با پیروی از هوای نفس‏‎ ‎‏آلوده کند از هدف و مطلوب خود که تقرب بخداست باز می ماند یعنی بین پیروی از هوای نفس‏‎ ‎‏و خداپرستی تضاد هست. ‏

‏تهذیب نفس در راس همه امور است: ‏

‏اهمیت تزکیه و تهذیب نفس به حدی است که انبیاء اول مامور به تزکیه شده اند و بعد تعلیم.‏‎ ‎‏خداوند در مورد رسالت پیامبر اسلام(ص) چنین می فرماید: "‏یزکیهم و یعلمهم الکتاب و‎ ‎الحکمة‏"‏‎[67]‎ ‏یعنی تزکیه مردم را مقدم بر تعلیم آنها قرار داده ـ حضرت امام(ره) در این باره‏‎ ‎‏می فرمایند "غایت بعثت این تزکیه است، غایت آمدن انبیاء این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم،‏‎ ‎‏اگر نفوس تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحید، در صحنه‏‎ ‎‏عارف الهی، در صحنه فلسفه، در صحنه فقه و فقاهت، در صحنه سیاست، د رهر صحنه ای که‏‎ ‎‏وارد بشوند، اشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطر‏‎ ‎‏اینها بر بشر خطرهای بزرگ است"‏‎[68]‎ ‏و می فرمایند "تهذیب نفس در راس همه امور است" من‏‎ ‎‏گمان می کنم که آن چیزی که به اسلام بیشتر از همه ضرر زده است عدم تربیت صحیح است‏‎ ‎‏تحقق پیدا نکردن تهذیب و اخلاق اسلام است .... آنقدری که اسلام از این اشخاص منحرف و‏‎ ‎‏غیرمهذب صدمه خورده است و تمام ادیان صدمه دیده اند از هیچ چیز دیگر ندیده اند .... قرآن هم‏‎ ‎‏که کتاب زنده الهی است این هم آنقدری که دنبال این بوده است که تهذیب کند مردم را دنبال‏‎ ‎‏چیزهای دیگر نبوده است. اصلا می شود گفت که قرآن برای همینمقصد آمده است برای اینکه‏‎ ‎‏بشر به این مطلب از همه امور بیشتر احتیاج دارد .... شما ملاحظه می فرمائید که لحن قرآن در‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 376

این باب از همه ابواب دیگر لحنش زیادتر و بیشتر تاکید در آن دارد، چندین آیه قسم هست و‏‎ ‎‏بعدش "‏قد افلح من زکیها و قدخاب من دسیها‏"او به ما می فهماند که اساس مسائلی که همه‏‎ ‎‏چیز به آن درست می شود آن تهذیب است و اساس همه مسائلی که انحرافی است این عدم‏‎ ‎‏تهذیب است و "دسی" در نفس انسان است "دسی" شیطان است. بنابراین ما باید سرلوحه همه‏‎ ‎‏امورمان را این قرار بدهیم"‏‎[69]‎ 

‏بزرگترین جهاد، جهاد با نفس است: ‏

‏اصولا تهذیب نفس و اخلاق اسلامی بدون مبارزه با هوای نفس امکان ندارد و بهمین جهت‏‎ ‎‏حضرت رسول جهاد با نفس را بالاتر از جنگیدن با دشمن خارجی دانسته است، زیرا دشمن‏‎ ‎‏نفس در درون انسان قرار دارد و همیشه در کمین است و از همه طرف می تواند ضربه بزند یعنی‏‎ ‎‏دشمنی است که در هر لحظه می تواند ضرر برساند. و آنحضرت برای توجه دادن به خطر‏‎ ‎‏همیشگی دشمن درون، هنگامیکه لشکریان اسلام پیروزمندانه از جنگ بسیار سختی‏‎ ‎‏برمی گشتند این جمله را فرمودند: "‏مرحبا بقوم قضوالجهادالاصغر و بقی الجهاد الاکبر، قیل یا‎ ‎رسول الله و ماالجهاد الاکبر، قال: جهاد النفس‏"‏‎[70]‎ ‏آفرین باد بر گروهی که جهاد کوچک را‏‎ ‎‏بانجام رساندند و به جای مانده بر آنها جهاد بزرگتر، پرسیدند ای پیامبر خدا جهاد بزرگتر‏‎ ‎‏کدامست؟ فرمود "جهاد با نفس" و اینکه پیامبر اسلام "مبارزه با نفس" را در بین سپاهیان اسلام‏‎ ‎‏در هنگامی مطرح نمودند که از جنگ سختی برمی گشتند و آنرا در مقابل "جهاد با نفس" کوچک‏‎ ‎‏شمردند برای توجه دادن به "اهمیت جهاد با نفس" است و امام صادق علیهماالسلام در مورد خطر‏‎ ‎‏دشمن درون می فرمایند: "‏احذروا اهوائکم کما تحذرون اعدائکم فلیس شی اعدی للرجال من‎ ‎اتباع اهوائهم و حصائدالسنتهم‏"‏‎[71]‎ ‏از هواهای خود بترسید همانگونه که از دشمنان می ترسید،‏‎ ‎‏زیرا برای انسان چیزی دشمن تر از پیروی هوای نفس و آنچه بیهوده از زبانشان خارج می شود‏‎ ‎‏نیست ـ و حضرت امام(ره) غلبه بر نفس را بزرگترین پیروزی می دانند و می فرمایند: «پیروزی‏‎ ‎‏بزرگ این است که انسان بر نفس خودش پیروز باشد و بر شیطان خودش غلبه کند.» ‏‎[72]‎

‏علم بدون تزکیه خطرناک است: ‏

‏قرآن درباره دانشمندانیکه بواسطه پیروی از هوای نفس گمراه شده اند می فرماید: "‏افرایت من‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 377

اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم‏"‏‎[73]‎ ‏آیا دیدی آن کسی را که هوای نفس خود را خدای خود‏‎ ‎‏گرفت و خدا او را با داشتن علم گمراه کرد. این آیه بیان می کند هر کس پیرو هوای نفس باشد و‏‎ ‎‏تسلیم خواهشهای نفسانی و امیال خود شود، خدای تعالی او را به گمراهی می کشاند و علمش‏‎ ‎‏مانع گمراهی او نمی شود، و این مطلب از نظر عقلی نیز روشن است زیرا اثر علم این است که به‏‎ ‎‏حرکت انسان در رسیدن به مقصدش سرعت می بخشد، اما علم نمی تواند مقصد و جهت حرکت‏‎ ‎‏را تعیین کند. آنچه به حرکت انسان جهت خدائی می دهد، ایمان است و ایمان نیز بدون تهذیب‏‎ ‎‏فس و حصول ملکه تقوی، تحقق نمی یابد، بنابراین اولین قدم برای پیمودن راه خدا و توجه به‏‎ ‎‏حق، رهائی از هواهای نفسانی است و تمام زحمات انبیاء برای این است که انسان را از ظلمت‏‎ ‎‏نفس و شهوات نجات دهند تا نور درون او جلوه گر شود، زیرا تا هنگامیکه انسان گرفتار غرایز‏‎ ‎‏است، مجالی برای بروز خواستهای متعالی و الهی در او باقی نمی ماند و انسانی که مهذب نشده‏‎ ‎‏گرچه از سرمایه علمی بالائی هم برخوردار باشد، نمی تواند از آنها بهره لازم را ببرد. ‏

‏حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: "‏من لم یهذب نفسه لم ینتفع‎ ‎بالعقل‏"‏‎[74]‎ ‏هر که نفس را تزکیه نکند، عقلش باو سودی نمی دهد، حضرت امام(ره) در مورد‏‎ ‎‏تضاد بین هوای نفس با حق طلبی چنین می فرمایند: "نمی شود که انسان هم خود پرست باشد و‏‎ ‎‏هم خدا پرست. نمی شود که انسان هم منافع خودش را ملاحظه کند و هم منافع اسلام را. باید‏‎ ‎‏یکی از این دو تا باشد، یا باید الهی باشد یا شیطانی، این دو راه است، شما علاج بکنید مردم را‏‎ ‎‏به اینکه از هواهای نفسانی بیرون بروند"‏‎[75]‎ ‏و درباره خطر دانشمندان غیر مهذب می فرمایند:‏‎ ‎‏"آن خطری که از عالمی که تربیت نشده و تزکیه نشده بر بشر وارد می شود از خطر مغول بالاتر‏‎ ‎‏است، تا تزکیه نشده اید علم برای شما خطرناک است، خطرناکتر از هر چیزی."‏‎[76]‎

‏روش قرآن در تهذیب اخلاق: ‏

‏در پایان این بحث مناسب است از مطالبی که استاد علامه طباطبائی(ره) تحت عنوان‏‎ ‎‏"اخلاق و راه پرورش" آن بیان کرده اند استفاده کنیم، ایشان در این مورد به سه مکتب اشاره‏‎ ‎‏می کنند که هر کدام به اقتضای هدف خود روش خاصی را برگزیده اند. اول مکتب فلاسفه که آنها‏‎ ‎‏برای تعدیل غرایز و ایجاد فضائل اخلاقی بر منافع دنیوی و محبوبیت بین مردم تکیه می کنند.‏‎ ‎‏دوم مکتب انبیاء الهی است که برای ایجاد فضائل و دوری از رذائل اخلاقی بر ثواب و عقاب‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 378

اخروی تکیه می کنند. و در مورد اشتراک این دو مکتب نظرشان این است که "هر دو مکتب از‏‎ ‎‏جهاتی شبیه بهم هستند، منتهی فرقشان از نظر هدف و نتیجه است زیرا در مکتب انبیاء هدف‏‎ ‎‏اخلاق، سعادت حقیقی انسان، یعنی تکمیل ایمان بخدا و آیات او و آسایش اخروی است که‏‎ ‎‏یک سعادت واقعی و حقیقی می باشد نه اینکه فقط از نظر مردم سعادت است. ولی در مکتب‏‎ ‎‏فلاسفه، هدف از اصلاح اخلاق، کسب محبوبیت و دارا بودن صفاتیکه مورد ستایش مردم است‏‎ ‎‏می باشد. ولی هر دو مکتب از این جهت مشترکند که هدف هر دو بازگشت بفضیلت انسان از‏‎ ‎‏نقطه نظر عمل است. ‏

‏با شناخت قلبی خدا اخلاق و اعمال انسان خدائی می شود: ‏

‏ولی مکتب سوم که می توان آنرا "مکتب اخلاقی قرآن" نام گزارد، با دو مکتب سابق یک فرق‏‎ ‎‏اساسی دارد و آن اینکه هدف در اینجا ذات خداست نه کسب فضیلت انسانی، ... در این حال‏‎ ‎‏طرز تفکر و عمل او با سایرین فرق می کند ـ از نظر فکری او هیچ چیز را نمی بیند مگر اینکه خدا‏‎ ‎‏را پیش از آن و با آن مشاهده می کند، همه چیز در نظر او از درجه استقلال ساقط می شود در‏‎ ‎‏حالیکه دیگران هر چیز را از پشت حجاب استقلال می بینند ـ اما از نظر عمل هم با مردم تفاوت‏‎ ‎‏بسیار دارد، زیرا او فقط خدا را دوست می دارد، بنابراین جز او نمی خواهد و جز او نمی جوید و‏‎ ‎‏از غیر او نمی ترسد و فعل و ترک و انس و وحشت و خشنودی و غضب او فقط بخاطر‏‎ ‎‏خداست .... و بر خلاف دیگران توجهی به فضیلت و غیر فضیلت و ستایش مردم و خلاصه دنیا و‏‎ ‎‏آخرت و بهشت و دوزخ ندارد، سر منزل مقصود او خدا و زاد و توشه او ذلت بندگی و راهنمای‏‎ ‎‏او شوق و محبت الهی است یعنی هدفی که در مکتب اول و دوم فضیلت انسانی بود به هدف‏‎ ‎‏بسیار عالیتری که ذات مقدس خدای تعالی است تبدیل می شود"‏‎[77]‎ ‏یعنی قرآن برای اصلاح‏‎ ‎‏اخلاق راهی مطرح می کند که در هیچیک از کتب آسمانی و تعلیمات انبیاء که بدست ما رسیده‏‎ ‎‏وجود ندارد، بدینصورت که انسان را از نظر فکری و روحی طوری تربیت می کند و چنان علوم و‏‎ ‎‏معارفی در او پرورش می دهد که با وجود آن جائی برای رذائل اخلاقی باقی نمی ماند و بعبارت‏‎ ‎‏دیگر ریشه رذائل اخلاقی از بن کنده می شود و نیازی به مبارزه با مفاسد اخلاقی باقی نمی ماند.‏‎ ‎‏و حضرت امام(ره) همین معنی را که مقصد عالی انبیاء شناخت ذات مقدس حق است و اگر‏‎ ‎‏قلب الهی شود همه چیز انسان الهی می شود بدینگونه بیان نموده اند: "در این کتاب شریف‏‎ ‎‏(قرآن) مسائلی هست که مهمش مسائل معنوی است کتابهای آسمانی که بالاترینش قرآن کریم‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 379

‏است، تمام مقصدش همین است که معرفی کند حق تعالی را با همه اسماء و صفاتی که‏‎ ‎‏دارد"‏‎[78]‎ ‏و توجه به خدا را اساس کمالات و تهذیب نفس می دانند و می فرمایند: "اولیاء خدا آن‏‎ ‎‏چیزی که پیششان مهم بود تهذیب نفس بود و دل کندن از غیر خدا و توجه بخدا، تمام مفاسدی‏‎ ‎‏که در عالم واقع می شود، از این توجه به خود است در مقابل توجه بخدا، تمام کمالاتی که برای‏‎ ‎‏اولیاء خدا و انبیاء حاصل شده است از این دل کندن از غیر و بستن به اوست"‏‎[79]‎ ‏و چنین نتیجه‏‎ ‎‏می گیرند که "وقتی قلب الهی شد همه چیز انسان الهی می شود"‏‎[80]‎ ‏خلاصه اینکه روش قرآن در‏‎ ‎‏اصلاح اخلاق بدینصورت است که با کسب علوم و معارف و رساندن آنها به قلب، توجه انسان از‏‎ ‎‏غیر خدا سلب و بسوی خدا جلب می شود و قلب الهی می شود و در این هنگام محبت به خدا‏‎ ‎‏سراسر وجود او را فرا می گیرد و همه افکار و اعمالش خدائی می شود. ‏

 

منابع

‏ ‏

کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 380

  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 8 / ص 324-325
  • . وی و نبوت / ص 2 – 161
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 20 / ص 16-17
  • . قرآن کریم سوره جمعه / آیه 2
  • . نقطه عطف / ص 24
  • . قرآن کریم / سوره ابراهیم / آیات 25 و 24
  • . تفسیر المیزان / ج 12 / ص 6 – 75
  • . قرآن کریم / آل عمران / آیه 64
  • . قرآن کریم / آل عمران / آیه 64
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 17 / ص 526-528
  • . تفسیر سوره حمد / ص 26
  • . قرآن کریم / اعراف / آیه 179 / انفال / آیه 24، الشمس / آیات 10 - 9
  • . قرآن کریم / اعراف / آیه 179 / انفال / آیه 24، الشمس / آیات 10 - 9
  • . قرآن کریم / اعراف / آیه 179 / انفال / آیه 24، الشمس / آیات 10 - 9
  • . غررالحکم / ج 2 / ص 513
  • . اربعین، حدیث 15 / ص 237
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 14 / ص 168-170
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 18 / ص 72-73
  • . قرآن کریم / انفال / آیه 55، والفجر / 8 ـ 27
  • . قرآن کریم / انفال / آیه 55، والفجر / 8 ـ 27
  • . نهج الفصاحه، کلام 2964 ص 606
  • . قرآن کریم / شعراء / آیات 9 ـ 88 طه / 3 ـ 72
  • . قرآن کریم / شعراء / آیات 9 ـ 88 طه / 3 ـ 72
  • . نقطه عطف / ص 3 ـ 32 و 5 ـ 24
  • . نقطه عطف / ص 3 ـ 32 و 5 ـ 24
  • . بحار / ج 72 / ص 48
  • . قرآن کریم / عنکبوت / آیه 69، الروم / 30
  • . قرآن کریم / عنکبوت / آیه 69، الروم / 30
  • . نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 1 / ص 33
  • . عوالی اللئالی / ج 1 / ص 35
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 14 / ص 33-35، 205-210.
  • . همان
  • . همان
  • . روش رآلیسم / ج 3 / ص 168 - پاورقی استاد مطهری
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 14 / ص 11-13
  • . محرم راز / ص 11 و 12
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 12 / ص 509-511
  • . محرم راز / ص 14 و 13
  • . قرآن کریم / مومنون را، حجرات / 17، فرقان / 57
  • . قرآن کریم / مومنون را، حجرات / 17، فرقان / 57
  • . قرآن کریم / مومنون را، حجرات / 17، فرقان / 57
  • . قرآن کریم / مومنون را، حجرات / 17، فرقان / 57
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 20 / ص 408-409
  • . اربعین امام(ره) / حدیث 2 ص 53
  • . تفسیر سوره حمد / ص 3 ـ 12
  • . زمره / 8 ـ 17
  • . اصول کافی / ج 3 / ص 91
  • . نهج البلاغه / فیض الاسلام / حکمت 104 / ص 1135
  • . قرآن کریم / بقره / 170
  • . جامع اللصغیر / ج 2 / ص 271 / شماره 6242
  • . پیرامون انقلاب اسلامی / ص 45
  • . ر.ک:صحیفه امام / مجلات 9، 6و 8 / صفحات 74-76، 180-188، 22-25
  • . همان
  • . همان
  • . قرآن کریم / تین / آیه 2
  • . غررالحکم / تین / آیه 2
  • . قرآن کریم / حجر / 29
  • . تحف العقول با ترجمه / ص 316
  • . غررالحکم / ج 6 / ص 147
  • . تحف العقول / ص 512
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 7 / ص 533-534
  • . قرآن کریم / احزاب / 4
  • . تفسیر سوره حمد / ص 227 و 223
  • . تفسیر سوره حمد / ص 227 و 223
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 19 / ص 132-133
  • . قرآن کریم / والشمس / 10 ـ 9 / جمعه 2
  • . قرآن کریم / والشمس / 10 ـ 9 / جمعه 2
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 14 / ص 390-392، ج 16 / ص503-506
  • . همان
  • . فروغ کافی / ج 5 / ص 12
  • . اصول کافی / ج 4 / ص 30
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 16 / ص 75-77
  • . قرآن کریم / جاثیه / 23
  • . غررالحکم / ج 5 / ص 411
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 17 / ص209-211 / ج 14 / ص 390-393
  • همان
  • . المیزان عربی / ج 1 / ص 9 ـ 377
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 20 / ص 408-409، ج 17 / ص 492-494، ج 8 / ص 519-520
  • . همان
  • . همان