تأثیر نگرشهای فقهی امام خمینی بر مسائل تربیتی

تأثیر نگرشهای فقهی امام خمینی بر مسائل تربیتی

 غفور خوئینی

گروه آمورزش الهیات دانشگاه تربیت معلم

بسم الله الرحمن الرحیم

‏وصول به کمال، غایت هر مخلوقی است و برای هر شیء می توان دو کمال تصور کرد کمال‏‎ ‎‏بسیط اولی و کمال دقیق ثانوی. غرض از تشریع و قانونگذاری نیز رساندن اجتماع انسانی به‏‎ ‎‏کمال مطلوب است و روشن است که بدون گذر از کمال اول نمی شود به کمال حقیقی نائل آمد‏‎ ‎‏و این دو مترتب بر هم و در طول همدیگر است. ‏

‏منظور از کما ل نخست هر چیز، حالت و وصفی است که قوام آن چیز به آن وصف باشد و‏‎ ‎‏مقصود از کمال دوم اوصاف و حالاتی است که پس از کمال اول برای آن چیز وجود پیدا می کند. ‏

‏در اجتماع نیز هر دو کمال وجود دارد، کمال اول اجتماع عبارت است از اینکه تعدادی از‏‎ ‎‏افراد بشر گرد هم آیند و با همدیگر معاونت نموده و با نظر و قانونی که رفتار و وظایف هر یک را‏‎ ‎‏مقرر می دارد انتظام یابند، کمال دوم عبارت از این است که جامعه از هر باب و هر جهت چه از‏‎ ‎‏حیث جهات عمومی و یا از حیث جهات خصوصی به سعادت نهانی و فوز اکمل نایل آیند. این‏‎ ‎‏فرجام سعید در تمام شش بعدی که متصور است یعنی بعد فردی، بعد جمعی، بعد جسمی، بعد‏‎ ‎‏روحی، بعد دنیوی و بعد اخروی باید تحقق یابد. ‏

‏واضح است که تأمین چنین سعادتی برای اجتماع و افراد بدون وجود قانون امکان ندارد و در‏‎ ‎‏جای خویش مسجل است که قانون مولد کمال دوم، باید قانون الهی باشد زیرا تنها خداوندست‏‎ ‎‏که به تمام شئون فردی و جمعی و جسم و نفس و دنیا و آخرت محیط است و به نفع و ضرر هر‏‎ ‎‏یک واقف می باشد. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 218

‏فقه عزیز اسلامی بعنوان آخرین و کاملترین قانون الهی متضمن هر سه پایه اساسی تمدن‏‎ ‎‏حقیقی است یعنی تعلیم حکمت، تزکیه نفس و تنظیم اجتماع. ‏

‏و در همینجاست که رابطه فقه و تربیت آشکار می گردد زیرا واقعیت تربیت نیز پس از‏‎ ‎‏شناخت شایستگی ها فراهم ساختن زمینه های لازم، برای تکامل و پیشرفت همه جانبه‏‎ ‎‏موجودی است که قابلیت و استعداد رشد را دارد تا کمالات بالقوه او بالفعل گردند. و تکامل‏‎ ‎‏صحیح آن است که در تمام زوایای زندگی و شئون حیات فردی و اجتماعی فرد مورد تربیت،‏‎ ‎‏انجام پذیرد، زیرا تکامل در یک بعد و عقب ماندگی و عدم رشد در ابعاد دیگر نقصان خواهد بود،‏‎ ‎‏مثلاً در جسم انسان اگر یک عضوی از بدن رشد نموده و باقی اعضاء هیچگونه رشدی را نداشته‏‎ ‎‏باشند مشاهده می نمائید که باعث هلاکت فرد خواهد شد و یا لااقل باعث زندگی طاقت فرسا و‏‎ ‎‏جانکاهی خواهد شد. در مسائل تربیتی نیز همینگونه است باید تربیت در تمامی ابعاد و جهات‏‎ ‎‎ ‎‎ ‎‏و متناسب با هم انجام گیرد. ‏

‏و از سوی دیگر نیز در واقع حکم در دین به صورت تکلیف و و ظیفه است و در قانون غیر‏‎ ‎‏دینی به صورت مقررات، و معلوم است که رعایت مقرراتی که قانون تعیین می کند با ادای‏‎ ‎‏وظیفه ای که دین می گوید چه اندازه متفاوت است و از همین تفاوت، اختلاف فاحش نتیجه ای‏‎ ‎‏که از هر کدام، برای تأمین سعادت جماعات و تکمیل مصالح افراد می توان گرفت بخوبی پدیدار‏‎ ‎‏می گردد. ‏

‏باید یادآوری نمود که برای رسیدن به اهداف عالی و متکامل چاره ای جز این نیست که باید‏‎ ‎‏دگرگونی اساسی در سیستم های تربیتی و نظامهای پرورشی جهانی پدید آید و متدهای تربیتی‏‎ ‎‏بر اساس پیوستگی با وظایف و تکالیف الهی پی ریزی شود اعتقاد به خدای بزرگی که بشر را به‏‎ ‎‏مسئولیتهای سازنده و تکامل بخش موظف ساخته است و ضمانت اجرائی لازم را برای آن‏‎ ‎‏پیش بینی نموده و قانونش را بر روی صفحه ستونهائی بنا نهاده که پی آن را اخلاق و تربیت و‏‎ ‎‏تزکیه تشکیل می دهد. ‏

‏تعالیم پیشوایان دین درباره تزکیه و تربیت اخلاقی همانگونه که در آثار و متون اسلامی‏‎ ‎‏منعکس است و منابع دینی نیز آنرا تأیید می کند هر سه شعبه حکمت عملی را در بر می گیرد‏‎ ‎‏یعنی اخلاق فردی و تربیت نفس، اخلاق خانوادگی و اداره منزل و تربیت فرزند، و اخلاق‏‎ ‎‏سیاسی و رهبری صحیح. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 219

اما آنچه که قابل توجه می باشد این است که گام عملی صحیح برای رسیدن به اهداف تربیتی‏‎ ‎‏باید در کدامین مسیر باشد؟ نظریات گوناگونی در این مبحث بیان شده است لکن به اعتقاد ما‏‎ ‎‏تربیت در سایه هدایت فطریات و تعدیل غرائز میسر خواهد شد. برای دریافت درست این بیان‏‎ ‎‏توجه به این دو نکته لازم است: ‏

‏1 ـ انسان بر اساس فطریات و غرائزش خلق شده است بنحویکه حیات بشری کامل و‏‎ ‎‏متوازن نخواهد شد مگر اینکه زندگیش را در راستای مقتضیات فطرتش بنا نهد و برآورده ساختن‏‎ ‎‏نیازهای غرائزی انسان نیز امری بایسته است و بلکه باید گفت گام برداشتن بر خلاف این‏‎ ‎‏مقتضیات او را به وادی هلاکت خواهد کشانید. ‏

‏مثلاً نیاز بدن به غذا، استراحت، خواب، ازدواج از ضروریات زندگی انسان است و از جمله‏‎ ‎‏فطریات بشری می توان به معرفت الهی، میل به امور نیک و تنفر از اعمال زشت اشاره نمود و از‏‎ ‎‏اینروست انسانهای سالم را نمی بینیم که رد امانت را قبیح شمارند و خیانت را کرامت بدانند و‏‎ ‎‏عدالت و عفت و .... نیز از زمره همین مسائلند. ‏

‏2 ـ نیاز فطریات به هدایت و غرائز به تعدیل از جمله اموری است که نمیتوان منکر آن‏‎ ‎‏گردید و سعادت انسان نیز در گرو این هدایت صحیح، و تعدیل مطلوب می باشد. ‏

‏اگر خواسته باشیم برای این مسئله مثالی بزنیم باید به برفهای انباشته در قله های کوهها اشاره‏‎ ‎‏نمود که با ایجاد سد و نهرهای اصولی می توان از آب برفهای مزبور برای عمران و آبادانی و‏‎ ‎‏برآورده ساختن احتیاجات انسان نهایت بهره برداری را نمود در حالیکه در غیر اینصورت شاهد‏

‏هرز رفتن و یا جاری شدن سیلهای ویرانگر خواهیم بود. ‏

‏همینگونه است میل به جمع آوری اموال و احساس مالکیت، بدست آوردن مناصب‏‎ ‎‏حکومتی، تمایل به ازدواج ... که اگر از انسان سلب گردد از او موجودی خمود، بی انگیزه و بیحال‏‎ ‎‏خواهد ساخت و در صورت رها گذاشتنش از او حیوان درنده ای را بوجود می آورد که دنیا را به‏‎ ‎‏تباهی خواهد کشانید. ‏

‏لکن ایجاد تعادل و توازن و راهنمائی صاحبان این غرائز و فطریات می تواند او را به‏‎ ‎‏مرحله ای از رشد نائل گرداند و موجودی متکامل، عاقل و سعید را تحویل بدهد که می تواند‏‎ ‎‏جامعه ای صالح را بنیان نهد. ‏

‏در دیدگاه اعتقادی ما هیچکدام از مربیان و استادان تربیتی و همچنین عقل بتنهایی از عهده‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 220

‏این امر نمی توانند برآیند مگر اینکه متصل باشند به مرجعی که احاطه تام و کامل به فطریات‏‎ ‎‏و غرائز بشر داشته باشد و با تشخیص مصالح و مفاسد حقیقی او وی را در جاده هدایت با‏‎ ‎‏انگیزه های لازم و وافی بحرکت درآورد. ‏

‏دلائل ما بر این مدعا چنین است: ‏

‏عقل با آنکه روشنگر راه انسان می باشد و دست او را در لغزشها می گیرد لکن در فوران غرائز‏‎ ‎‏و سرکشی قوای حیوانی او عاجز شده و چه بسیار انسانهائی که می فهمند عملشان صحیح‏‎ ‎‏نیست لکن از ارتکاب بدان ابایی نداشته و بلکه با کمک گرفتن از این موهبت الهی (عقل نظری)‏‎ ‎‏در مسیر باطل به ساخته و پرداخته کردن توجیهات و تأویلات می پردازد که در کتب اخلاقی از‏‎ ‎‏آن به نفس شیطانی تعبیر می کنند. زیرا حوزه عملکرد عقل عملی انسان به دلیل اینکه مربوط به‏‎ ‎‏عمل انسانست، همان حوزه و منطقه احساسات و تمایلات و شهوات است، این امور اگر از حد‏‎ ‎‏اعتدال خارج شوند و انسان محکوم اینها باشد در برابر فرمان عقل فرمان می دهند، در برابر ندای‏‎ ‎‏عقل فریاد و غوغا می کنند، برای ندای عقل حکم پارازیت را پیدا می کنند، دیگر آدمی ندای عقل‏‎ ‎‏خویش را نمی شنود در واقع برابر چراغ عقل گرد و غبار و دود و مه ایجاد می کنند. ‏

حقیقت سرائی است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته 

نبینی که هر جا که برخاست گرد نبیند نظر گر چه بیناست مرد 

‏پس اینگونه هواها و هوسها اگر در وجود انسان باشد اثر عقل را خنثی می کنند و با‏‎ ‎‏او دشمنی می ورزند‏‎[1]‎ ‏آری اگر انسان در هر چیزی شک کند، در این مطلب نمی تواند شک کند که‏‎ ‎‏خشم و شهوت و طمع و حسد و لجاج و تعصب و خودپسندی و نظائر این امور آدمی را در‏‎ ‎‏زندگی کور و کر می کند. ‏

‏اما مربیان و اساتید بزرگ تربیت با همه سازندگی که در اجتماع دارند لیکن چند نقیصه در آنها‏‎ ‎‏مشاهده می شود. ‏

‏اول اینکه از شرایط تربیت، آگاهی و وقوف به رمز خلقت و معرفت به خصوصیات کسی‏‎ ‎‏است که درصدد تربیت اوست در حالیکه این بزرگان فاقد این خصوصیتند، نه بلحاظ محدودیت‏‎ ‎‏افکارشان و کمی کارشان، بلکه بلحاظ عظمت و بزرگی انسان در روح و معنویاتش و غرائز و‏‎ ‎‏فطریاتش می باشد انسان بسان اقیانوس بیکرانی است که ساحلش مشهود نیست و بحق انسان‏‎ ‎‏موجودی است ناشناخته. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 221

‏دوم اینکه مربی باید انسانی کامل و موجودی مثالی باشد که دارای ملکات عالی اخلاقی و‏‎ ‎‏کرامت نفسانی است تا با کناره گرفتن از خبائث بتواند قلوب مردم را بخویش جذب نماید و آنها‏‎ ‎‏را شیفته خویش سازد. در حالیکه صاحبان مکاتب تربیتی اگر چه در کار خویش متخصصند‏‎ ‎‏لیکن فاقد این چنین خصوصیتی هستند، مگر آنکه پیرو دینی باشند که اوامر و نواهی آن مکتب‏‎ ‎‏و آئین را مراعات نمایند که در اینصورت آن فضیلت از برای صاحب آن دین خواهد بود که برنامه‏‎ ‎‏و دستورات مزبور را سنت گذاری نموده است. ‏

‏سوم آنکه روشهای تربیتی در صورتیکه منتسب به خدای سبحان نباشد عموماً ثمر نخواهند‏‎ ‎‏داد زیرا مجموعه روشهائی که صرفاً دستورالعملی بوده و دارای ضمانت اجرائی لازم نباشند‏‎ ‎‏نمی تواند در مقابل غرائز برانگیخته و تحریک شده مقاومت نماید لیکن دستورالعملهای مبنی‏‎ ‎‏بر تشویق بر ثواب و تحذیر از عقاب قادر خواهد بود او را در غالب موارد تحت کنترل درآورد‏‎ ‎‏خصوصاً اگر متکی بر اعتقادات ناب و عقلانی بوده به مرحله یقین رسیده باشد.‏‎[2]‎

‏لذا ما معتقدیم مرجعی که می تواند فطریات بشری را هدایت نماید و غرائزش را تعدیل کند‏‎ ‎‏باید انسانی متصل بخدای سبحان باشد و با اتصال به آن ذات لایزال در مقام تربیت و تعلیم‏‎ ‎‏برآید. از اینرو وظیفه اولیه رهبران الهی تذکر و تنبه بوده تا آدمی بتواند آنچه را که در مدرسه‏‎ ‎‏فطرت آموخته است بمنصه بروز و ظهور برساند، و معارفی که او را به عدل و قسط و دوری از‏‎ ‎‏ظلم و تعدی می خواند در عمل پیاده نماید. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: فبعث‏‎ ‎‏فیهم رسله، و واترالیهم انبیائه، لیستادوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا ‏‎ ‎‏لیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول.‏‎[3]‎

‏ «خدا پیامبران خود را در میان آنان فرستاد و رسولان خویش را فراوان ساخت تا مردم را به‏‎ ‎‏پیمان فطرت جلب کنند و نعمت های فراموش شده خدا را بیاد آنان بیاورند. و از طریق تبلیغ آنان‏‎ ‎‏را رشد دهند و افکار خواب و مردۀ آنان را بیدار سازند». ‏

‏اگر چه گام اولیه هر تربیتی تعلیم است و ایندو پیوند ناگسستنی با هم دارند و بقول خواجه‏‎ ‎‏طوسی در اوصاف الاشراف «‏و اذاعلم نقصان نفسه انبعث فی باطنه شوق الی‎ ‎کماله یدعوه الی طلبه‏». و علاوه بر آن اولین گام در سلوک که در ضمن فصول شش گانه بیان فرموده ایمان‏‎ ‎‏می باشد که درسایه تعلیم است، لکن با اینحال امر تعلیم رسالت ثانوی رهبران دینی است و بیان‏‎ ‎‏و تعلیم احکام فرعیه عبادی، معاملی و ... انسان را قادر خواهد ساخت که در طریق عبادت الهی‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 222

گام برداشته و سلوکش نیز بر اساس تربیت الهی گردد. در حقیقت تعلیم دارای یک پیوستگی‏‎ ‎‏همیشگی با تربیت می باشد که هیچکدام بدون دیگری بدست نخواهد آمد و از اینروست که‏‎ ‎‏قرآن کریم نیز هر جا تزکیه را مطرح کرده تعلیم را نیز در کنار آن بیان نموده است. ‏

قال الله تعالی: لقد من الله علی المؤمنین اذبعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته‎ ‎و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین‏.‏‎[4]‎

‏لکن چنین تربیتی مستلزم وجود دو امر است 1 ـ دستورات عملی و تکالیف سازنده که از‏‎ ‎‏آن در اصطلاح علوم اسلامی تعبیر به فقه می شود. 2 ـ فقهائی که مرجعیت علمی و عملی مردم‏‎ ‎‏را عهده دار بوده و با تفقه در دین و صیانت نفس راهبر و رهبر مردم باشند. از این زاویه نگرشی‏‎ ‎‏است که فقه در دیدگاه امام خمینی قدس سره عبارت است از: تئوری واقعی و کامل اداره انسان‏‎ ‎‏از گهواره تا گور است. بنابراین از دیدگاه این فقیه فرزانه، انسان در طول حیات خویش برای بهتر‏‎ ‎‏زیستن با دو مقوله مواجه خواهد بود 1 ـ وجود تئوری اداره انسان 2 ـ پیاده نمودن تئوری‏‎ ‎‏مزبور در عمل فرد و جامعه. و با این نگرش، دیگر حکومت که تأثیر بسزایی در جامعه و زندگی‏‎ ‎‏خواهد داشت امری جدا از فقه نخواهد بود، بلکه «حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی‏‎ ‎‏تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است» و «حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در‏‎ ‎‏برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است.» ‏‎[5]‎

‏و فقها عالمانی هستند ژرف نگر که با اجتهاد و فهم عمیق و بصیرت کامل که لازمه تفقه‏‎ ‎‏است توانسته اند به مرحله ای از رشد علمی برسند که قادرند احکام فرعیه و شرعیه را از منابع‏‎ ‎‏احکام استنباط نموده و به اصطلاح امروزه اهلیت و تخصص فنی را در این مقوله پیدا نمایند. و‏‎ ‎‏در بعد عملی با آراستن خویش به صیانت نفس و حفظ دین و مخالفت با هواهای نفسانی و‏‎ ‎‏اطاعت از اوامر مولا صلاحیت تقلید از سوی مردم را پیدا نمایند و چنین شخصیتی است که‏‎ ‎‏صلاحیت تقلید خواهد داشت. ‏

‏البته باید متذکر شد که در نگرش ما که از حیث الگوی تربیتی بسیار مؤثر است دو تقلید‏‎ ‎‏وجود دارد نوعی از آن مذموم و نوع دیگر ممدوح است. تقلیدی که پیروی کورکورانه از محیط و‏‎ ‎‏عادت باشد این ممنوع و مذموم است قرآن کریم در این باره می فرمایند: ‏انا وجدنا آباءنا علی امه‎ ‎و انا علی آثارهم مقتدون ‎[6]‎ ‏امّا آن تقلیدی که در اسلام درباره آن دستور داده شده است و بنام‏‎ ‎‏تقلید مشروع و ممدوح نامیده می شود سر سپردن و چشم بستن نیست بلکه چشم باز کردن و‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 223

مراقب بودن است.‏‎[7]‎ ‏دلیل این قول حدیثی است که در ذیل آیه شریفه: «‏و منهم امیون‎ ‎لا یعلمون الکتاب امانی و ان هم الا یظنون‏» ‏‎[8]‎ ‏بیان شده و در آن حدیث حضرت صادق‏‎ ‎‏علیه السلام در مقام بیان وجه تشابه و افتراق عوام و علماء مسلمان و یهود است می فرمایند: ‏

‏ «‏و کذلک عوام امتنا اذا عرفوا من فقهائهم الفسق الظاهرة و العصبیة الشدیدة و التکالب علی‎ ‎حکام الدنیا و حرامها و اهلاک من یتعصبون علیه و ان کان لاصلاح امره و مستحقاً و بالترفق‎ ‎بالبر و الاحسان علی من تعصبواله و ان کان للاذلال و الاهانة مستحقاً فمن قلد من عوامنا مثل‎ ‎لهولاء الفقهاء فهم مثل الیهود الذین ذمهم الله بالتقلید فسقة فقهائهم‏. ‏

‏یعنی: «و به همین گونه است حال عوام امت ما، اینها نیز اگر در فقها و خود، اعمال خلاف،‏‎ ‎‏تعصب شدید، تزاحم بر سر دنیا، طرفداری از پیروان خود بغیر حق، کوبیدن مخالفین خود هر‏‎ ‎‏چند مستحق نیکی باشند، اگر این اعمال را در آنها ببیند و باز هم چشم خود را ببندد و از آنها‏‎ ‎‏پیروی کنند عیناً مانند همان عوام یهودند که مورد مذمت الهی بخاطر تبعیت از فقهاء فاسق قرار‏‎ ‎‏گرفته اند. ‏

‏و عمدتاً بخاطر همین نکته است که رابطه مقلِّد و مقلَّد در مکتب شیعه از چنان استحکامی‏‎ ‎‏برخوردار است که، در طول دورانی که فقهاء وظیفه مرجعیت را بعهده گرفته اند توانسته است‏‎ ‎‏منشاء تحولات عظیم شده و در برهه های بسیار حساس تاریخ با زعامت مردانی بزرگ امت‏‎ ‎‏اسلامی را در مسیر صلاح و سازندگی رهبری کرده و در عین حال در بعد علمی نیز فقه اسلامی‏‎ ‎‏دوران های تحول و تکامل خود را طی کرده است. ‏

‏بنظر می رسد جهشها و تغییرات کیفی فقه شیعی از روزی که فقهاء وظیفه زعامت دینی و‏‎ ‎‏اجتهاد را عهده دار شدند تاکنون در چهار مرحله صورت گرفته است. مرحله اول، در اوائل قرن‏‎ ‎‏پنجم بدست شیخ طوسی، مرحله دوم، در قرن هفتم بدست محقق حلی و علامه حلی البته نقش‏‎ ‎‏علامه مهمتر بوده است و مرحله سوم، بوسیله شیخ مرتضی انصاری و مرحله چهارم، بدست‏‎ ‎‏امام خمینی اعلی الله مقام الشریف. ‏

‏ناگفته نماند که هر جهش و تحول کیفی مسبوق است بیک سلسله شرائط، که چه بسا بوجود‏‎ ‎‏آورندگان آن شرائط شخصیتهای بس نامدار بوده اند لکن این چهار بزرگوار به اصطلاح از علل‏‎ ‎‏عمده اند. ‏

‏اما راجع به نقش امام در این روند تکاملی و تحول که اتفاقاً شکوفائی عمده نیز سرآغازش در‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 224

این نکته است، این است که یکی از ویژگیهای این قرن این بود که ما شاهد قربانی شدن فقه و‏‎ ‎‏مقررات اسلامی بودیم. اروپائیها سنگرها را یکی پس از دیگری از دست فقه اسلامی خارج‏‎ ‎‏می ساختند و عملاً جز احکام عبادی در کشورهای اسلامی سنگری باقی نمانده بود و حداقل‏‎ ‎‏این بود که مقررات غیر اسلامی را با مقررات شرعی ما مخلوط نموده بودند، فرنگی مآبان یک‏‎ ‎‏شعار را طوطی وار و کورکورانه تکرار می کردند که مقررات فقه اسلامی جوابگوی این قرن ما‏‎ ‎‏نیست، آنها فکر می کردند که چون وسائل زندگی دچار پیشرفت و دگرگونی شده است پس‏‎ ‎‏علی القاعده باید اصول اخلاق و مقررات اجتماع هم تغییر کند. ‏

‏بنابر تعبیر استاد شهید مطهری عصر ما شبیه به عصر شیخ طوسی بود که ما نمی خواستیم‏‎ ‎‏زحمت گام برداری در راههای نرفته را که در عصر ما پیش پای ما گذاشته بخود بدهیم، همه‏‎ ‎‏علاقمند بودند که راههای رفته را طی کرده و جاده های هموار کوبیده را بپیمایند، و لذا شیخ‏‎ ‎‏الطائفه ای در این قرن لازم بود تا علاوه بر اینکه با ضمیری روشن نیازهای عصر خویش را درک‏‎ ‎‏کرده آنگاه با شجاعت عقلی و ادبی دست بکار شود و از چهارچوب ادله اربعه نیز خارج نگردد. ‏

‏بتواند یک دگرگونی عمیق فکری و عملی در مسلمین بوجود آورده بنحویکه هویّت اصیل‏‎ ‎‏خویش را باز یافته و در برابر تهاجم فرهنگی بیگانگان نه تنها دفاع جانانه نموده بلکه بتوانند با‏‎ ‎‏پاتکهای مناسب، فرهنگ غنی اسلامی را که منطبق با فطرتهای بی پیرایه بشری است را صادر‏‎ ‎‏نمایند. ‏

‏این مهم عملی نمی شد مگر با تربیت انسانهائی برومند، انقلابی و متدین، و همین اعتقاد بود‏‎ ‎‏که امام توانست با تکیه بر آن بتواند پدیده حرکت اسلامی را در جهان وارد مرحله جدیدی‏‎ ‎‏بنماید و انقلابی را بنیان گذارد که با ویژگی برونگرائی خود تأثیرات عمیقی را در مسلمانان‏‎ ‎‏بوجود آورد. ‏

‏ایشان مبنای کار تربیتی خویش را در جامعه در سه بخش عمده متمرکز نمود: ‏

1 ـ تربیت فقهاء و مجتهدین

2 ـ تربیت اجتماعی توده مردم 

3 ـ تربیت فردی 

‏این رادمرد الهی در تمام دورانی که کمر همت برای تربیت نسل اسلامی بستند، نه تنها‏‎ ‎‏هیچ گاه از رسالت عظیم خویش غفلت ننمودند و در هر فرصت ممکن به ابلاغ پیام تربیتی چه‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 225

‏بصورت شفاهی، کتبی و یا عملی اقدام نمودند بلکه از وظیفه خطیر بالندگی علمی فقه اسلامی‏‎ ‎‏نیز غافل نبودند، جواب به شبهات علمی عصر، موضعگیری آگاهانه و منطقی در مقابل‏‎ ‎‏تهاجمات فرهنگی دشمن، و اقدام به حل معضلات و نیازمندیهای فقهی عصر اخیر. آری توجه‏‎ ‎‏به این سه بخش از اهداف بلند امام بود که انصافاً از عهده آن بر اساس فقه عزیز امامیه بخوبی‏‎ ‎‏برآمد و آثار عملی آنرا در زندگی خویش مشاهده کردند و آنگاه جان به جان آفرین تسلیم نمودند.‏‎ ‎‏و شاید از همین جهت بود که فرمودند: «با دلی آرام و قلبی مطمئن از خدمت خواهران و برادران‏‎ ‎‏مرخص می شوم.» ‏

‏برای آشنایی با شیوه و چگونگی دیدگاههای تربیت اسلامی ایشان، در هر یک از‏‎ ‎‏توصیه هایشان به این سه گروه مروری گذرا می نمائیم، و نمونه ای از هر یک ذکر می نمائیم: ‏

‏1 ـ تربیت فقهاء و مجتهدین: ‏

‏ایشان در یکی از اقدامهای زیربنائی خویش ابتدا در صدد برآمدند علاوه بر تربیت فقهاء و‏‎ ‎‏مجتهدینی با شرایطی که ذکر خواهیم کرد، در مورد سایر مجتهدین دیگر نیز، علاوه بر تأئید و‏‎ ‎‏تأکید بر جنبه های خلوص و تقوی و زهد. بصیرت و دید اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، آنها را در‏‎ ‎‏جهت تقویت و رشد استعدادهای مدیریتی تشویق می نمودند. البته به توصیه و تأکید صرف‏‎ ‎‏بسنده ننمودند و برای آن در نسلهای آینده ضمانت اجرائی لازم را پیش بینی نمودند که عبارت‏‎ ‎‏بود از بیداری و هوشیاری مردم برای انتخاب مراجع از میان مجتهدینی که واجد خصوصیات‏‎ ‎‏مذکور باشند. ‏

‏ «برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در‏‎ ‎‏مسائل سیاسی اظهار نظر نمیکنم آشنایی به روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاکم‏‎ ‎‏بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان،‏‎ ‎‏شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و قطب سرمایه داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی‏‎ ‎‏حکومت بر جهان را ترسیم می کنند از ویژگیهای یک مجتهد جامع است. ‏

‏یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر‏‎ ‎‏اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوی و زهدی که درخور شأن مجتهد است واقعاً‏‎ ‎‏مدیر و مدبر باشد.» ‏‎[9]‎ ‏وجود مراجع و مجتهدینی با این خصوصیت می تواند تضمین گر اجرای‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 226

عملی فقه در تمام زوایای زندگی آحاد مسلمین، گام اساسی برای تربیت آنها برداشته خواهد شد‏‎ ‎‏و جامعه ای پویا، با تحرک و در مسیر تکامل را نتیجه خواهد داد. ‏

‏البته ایشان به همین اندازه اکتفا نکرده و آشنایی از زمان و مکان و وقوف بر عرفیات را که‏‎ ‎‏لازمه آن حضور در بین توده مردم و معرفت از کاربرد واژه ها و تعیین مصداقها از دیدگاه عرف‏‎ ‎‏مردم را از خصوصیات دیگر مجتهدین می داند. در رابطه با نقش زمان و مکان در اجتهاد امام‏‎ ‎‏می فرمایند: ‏

‏ «زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئله ای که در قدیم دارای حکمی بوده‏‎ ‎‏است به ظاهر همان مسئله ـ در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن‏‎ ‎‏است حکم جدیدی را پیدا کند. بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و‏‎ ‎‏سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده‏‎ ‎‏است، که قهراً حکم جدیدی را می طلبد.» ‏‎[10]‎

‏برای دریافت تأثیر این اندیشه در استنباطهای فقهی و تأثیرات آن در اجتماع و رشد پویایی‏‎ ‎‏جامعه به دو مثال اشاره می کنیم. ‏

‏مثال اول: ‏

‏در احادیث زیادی امر شده که تحت الحنک همیشه در زیر گلو افتاده باشد نه فقط در حال‏‎ ‎‏نماز، حتی در اهمیت این مطلب در حدیث وارد شده است که: «‏الفرق بین المؤمنین و المشرکین‎ ‎التلحی‏» یعنی فرق بین مسلمانان و مشرکان تحت الحنک در زیر گلو انداختن است. ‏

‏محسن فیض کاشانی در کتاب گرانسنگ وافی می فرمایند: در قدیم مشرکین شعاری داشتند‏‎ ‎‏که تحت الحنک را به بالا می بسته اند و نام این عمل را «افتعاط» می گذاشته اند، اگر کسی این کار را‏‎ ‎‏می کرد معنایش این بود که من جزء آنها هستم، در حقیقت این حدیث در مقابل این شعار‏‎ ‎‏مشرکین موضعگیری کرده است، ولی امروزه همانگونه که مشاهده می کنید دیگر آن شعار از بین‏‎ ‎‏رفته و حتی در کشورهای عربی نیز این شعار و عملکرد ملاحظه نمی شود و لذا موضوع در طول‏‎ ‎‏زمان تغییر کرده و یا بعبارتی موضوعی باقی نمانده است و بلکه بعکس اگر کسی تحت الحنک را‏‎ ‎‏مدام در زیر چانه بدهد، لباس شهرت شده و لباس شهرت نیز حرام است. ‏

‏مثال دیگر: ‏

‏همانگونه که می دانید در زمانهای گذشته برای خون هیچ نوع انتفاعی جز خوردن و در بعضی‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 227

موارد هم در رنگرزی متصور نبوده و منفعت غالب آن همان خوردن بوده است و از اینرو فقهای‏‎ ‎‏ما فتوا به حرمت خرید و فروش آن می دادند و لیکن در حال حاضر می توان جان انسانی را که‏‎ ‎‏احتیاج به خون دارد با تزریق آن نجات داد و منافع عقلائی فراوانی بر آن مترتب است و با آگاهی‏‎ ‎‏از این موضوع که در حقیقت همان نقش زمان است امام راحل می فرمایند: ‏لم یکن فی للک‎ ‎الاعصار للدم نفع غیرالاکل فالتحریم ای تحریم الانتفاع منصرف الیه ... فلا شبهه فی قصور الادله‎ ‎عن اثبات حرمه سائر الانتفاعات من الدم ... فالاشبه جواز بیعه اذا کان له نفع عقلانی فی‎ ‎هذاالعصر‏.‏‎[11]‎

‏و در لزوم مانوس بودن فقیه با استعمالات عرفیه در محاورات که لازمه آن انس و آمیزش با مردم‏‎ ‎‏و حشر و نشر با آنهاست می فرمایند: ‏

‏ «لازم است مجتهد با گفتگو و محاورات اهل عرف انس داشته باشد، و معانی عرفی را از‏‎ ‎‏معانی دقیق عقلی و اصطلاحاتی که در طول زمان پیدا شده، تشخیص دهد، و از خلط بین معانی‏‎ ‎‏علمی دقیق و معانی عرفی عادی جداً پرهیز کند.» ‏‎[12]‎

‏انجام این دستورالعمل در تقویت روحیه جمع گرائی و در نهایت بسط همکاری و معاضدت‏‎ ‎‏اجتماعی بسیار مؤثر خواهد بود و در آشنا ساختن فقها به دردها و مشکلات بسیار قابل توجه‏‎ ‎‏بوده و طبیعی است بفکر چاره اندیشی بر آمده و در پی یافتن و حل نمودن معضلات جامعه‏‎ ‎‏برخواهند آمد. ‏

‏حضرت امام راحل خود که واجد چنین شرایطی بودند، توانست زمینه های لازم را برای پیاده‏‎ ‎‏نمودن احکام نورانی اسلام فراهم آورد و همه ترس استکبار نیز از همین مسئله است که فقه و‏‎ ‎‏اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان بوجود آورد. ‏

‏این تفکر و اندیشه که در حقیقت برخاسته از اسلام ناب و روش معصومین علیهم السلام‏‎ ‎‏بوده است و یکی از دلائل اصلی شهادت ائمه طاهرینی که به فوز عظمی شهادت نائل آمدند‏‎ ‎‏دقیقاً در همین نکته بوده، که در مقام تفهیم و اجرای این مسئله بوده اند که اسلام عزیز همه‏‎ ‎‏دستوراتش در همه ابعاد اخلاقی و فقهی یک هدف را دنبال می کند و آن کمال فرد و جامعه است‏‎ ‎‏و یا بعبارت دیگر تربیت صحیح استعدادهای نهفته و بودیعه نهاده شده در نهاد انسان است. حتی‏‎ ‎‏سعی می نمودند که اصول اعتقادی ما نیز جنبه عینی بخود بگیرد، و اذعان باید کرد که اگر‏‎ ‎‏این خواسته روزی محقق شود یک جامعه کامل و اسوه را پدید خواهد آورد، بعنوان مثال عدل که از‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 228

اصول مذهب ما شمرده می شود آنچنان تأثیری در روند تکاملی جامعه می تواند داشته باشد که‏‎ ‎‏قادر است سرنوشت جامعه های اسلامی را بکلی دستخوش تغییر کند. ‏

‏مولای متقیان علی(ع) که مجسمه عدل بود و بالاخره هم شهید عدالت شد و در رسای او‏‎ ‎‏گفته شده است «‏قتل فی محرابه لشدة عدله‏» البته آن نوع عدالت امام علیه السلام که قاتلش‏‎ ‎‏شناخته شده در حقیقت فلسفه اجتماعی او و نوع تفکر مخصوصی بود که در عدالت اجتماعی‏‎ ‎‏اسلام داشت و خودش اصرار می ورزید که عدالت اجتماعی اسلام و فلسفه اجتماعی اسلام‏‎ ‎‏صرفاً همین را اقتضا می کند. ‏

‏آری عدلی که بنا بر تعبیر حضرت امیر علیه السلام که در جواب سئوال کننده از فرق عدل‏‎ ‎‏وجود و اینکه کدام افضل است می فرمایند: «‏و العدل سائس عام و الجود عارض خاص‏» عدالت‏‎ ‎‏سائس و اداره کننده عموم است، چیزی است که پایه و مبنای زندگی عمومی و اساس‏‎ ‎‏قرراتست اما جود یک حالت استثنایی است و نمی تواند مبنای اصلی زندگی عمومی قرار‏‎ ‎‏گیرد. ‏

‏آری آنکه عرض کردیم غرض ائمه نیز جنبه عینی دادن به احکام و دستورات و آئین اسلام‏‎ ‎‏است دقیقاً از همین یک نکته روشن می شود هرگز یک انسانی که تفکر اجتماعی ندارد و فلسفه‏‎ ‎‏اجتماعی روشنی ندارد چنین سخن نمی گوید و به اصطلاح بیانگر یک مبنای روشن اندیشۀ‏‎ ‎‏سیاسی رهبری است که در صدد پیاده نمودن و متحقق ساختن اندیشه های خویش است. ‏

‏2 ـ تربیت اجتماعی: ‏

‏دیدگاه ما این است که جامعه حیاتمند است و دقیقاً واجد همان ویژگیهائی است که یک‏‎ ‎‏موجودی حیات واجد آن است. اگر خواسته باشیم جامعه را تشبیه کنیم به یکی از موجودات‏‎ ‎‏دارای حیات، باید بگوئیم جامعه بسان یک پیکر انسانی زنده است در مقام تشبیه کافی است که‏‎ ‎‏یک وجه قابل تشبیه داشته باشیم اما در تشبیه جامعه به پیکر انسانی چندین و ه شبه وجود‏‎ ‎‏دارد. ‏

‏در پیکر ما هر یک از اعضاء دارای وظیفه ای و همه وظایف نیز مورد نیاز می باشد و در‏‎ ‎‏جامعه نیز چنین است. در پیکر ما هر یک از اعضاء از جایگاه خاص بخود برخوردار است یکی‏‎ ‎‏در مقام مافوق و دیگری در مقام مادون، فرمانده و فرمانبر در جامعه نیز همین وضعیت مشاهده‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 229

می شود. جسم ما دارای حالاتی چون سلامتی و بیماری است که بیماری آن معلول عللی خواهد‏‎ ‎‏بود جامعه نیز چنین است، پیکر تولد و رشد دارد، جامعه نیز بهمین منوال است. پیکر اگر سالم‏‎ ‎‏باشد بین اعضاءآن همدردی هست، جامعه نیز اگر سالم و زنده و دارای روح اجتماعی باشد‏‎ ‎‏همینطور است. ‏

‏ «‏مثل المؤمنین فی تواددهم و تراحمهم کمثل الجسد اذا اشتکی بعض تداعی له سایر اعضاء‎ ‎جسده بالحمی و السهو‏» این حدیث پیامبر اکرم(ص) را شیخ اجل سعدی (رحمةالله) در قالب‏‎ ‎‏نظم بدینسان بیان نموده است. ‏

چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار[13] 

‏از اینرو امام بیشترین توجه خویش را به مسائل اجتماعی مبذول داشته است، و در بحث‏‎ ‎‏ولایت فقیه می فرمایند که نسبت احکام عبادی اسلام به احکام اجتماعی در حدود یک پنجم‏‎ ‎‏می باشد، حتی در احکام عبادی مسائلی چون نماز جماعت، نماز جمعه، احکام حج از روح‏‎ ‎‏جمعی و اجتماعی برخوردارند، و استکبار هم در طول تاریخ همت خویش را صرف بیمار‏‎ ‎‏نمودن و از کار انداختن موتور حرکت جامعه مسلمین نموده است. امام خمینی با درک عمیق‏‎ ‎‏این معنا و اینکه جامعه همیشه در خطر است هم از درون و هم از برون با پروراندن و مطرح‏‎ ‎‏نمودن دوباره احکام، باب امر بمعروف و نهی از منکر در رساله عملیه و سخنرانیهای عمومی‏‎ ‎‏بعنوان مجتهد جامع الشرایط در مقام قوت بخشیدن به جامعه برای مقابله با خطرات درونی‏‎ ‎‏برآمد. دشمن در طول سالیان گذشته قبل از انقلاب سعی نموده بود با گسیختگی شخصیت افراد‏‎ ‎‏جامعه که عمدتاً از مراکزی چون رادیو و تلویزیون، مطبوعات و دانشگاهها انجام می گرفت ما را‏‎ ‎‏بسوی یک بی هویّتی سوق داده و جامعه ای علیل و مریض را بسازد که هیچگاه نتواند قامت‏‎ ‎‏راست نماید و این ایده خویش را با این شیوه آغاز کرد که زمینه های تضاد ارزشهای دینی را با‏‎ ‎‏ارزشهای حاکم در مراکز سیاسی، اداری و اقتصادی بوجود آورده و این تضاد و تعارض که منتج‏‎ ‎‏به ظهور کشمکش می گردید و با حمایت همه جانبه دستگاه حاکم و جوّ حاکم جهانی نهایتاً به‏‎ ‎‏حذف ارزشهای اصیل دینی می انجامید. آری این اصل اصیل فراموش شده اسلامی که اول‏‎ ‎‏مرحله آن که قلب است و از آن اخلاص و حسن نیت و علاقه به سرنوشت مسلمین درک‏‎ ‎‏می شود، با دعوت بازگشت به خویشتن و همچنین رابطه عاطفی انقلاب اسلامی یا دیگر جوامع‏‎ ‎‏که بعنوان عضو یک پیکر واحدند از سوی امام دوباره احیاء شد. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 230

اینکه عرض کردیم اصل فراموش شده از این باب بود که با اینهمه تأکیدات قرآن کریم و‏‎ ‎‏احادیث راجع به این حکم الهی و آثار و برکات فراوان آن در زمینه های مختلف فردی و‏‎ ‎‏اجتماعی از جمله بیمه کردن جامعه و واکسینه نمودن آن در برابر تهاجم و شیوع ضد ارزشها‏‎ ‎‏بنحویکه امام باقر علیه السلام در این باره می فرمایند: ‏بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل‎ ‎المکاسب و تردالمظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر‏ یعنی به وسیله‏‎ ‎‏این اصل سایر احکام زنده می شود، راهها امن می گردد، کسب ها حلال می شود، مظالم به‏‎ ‎‏صاحبان اصلی برگردانده می شود، زمین آباد می گردد، از دشمنان انتقام گرفته می شود، کارها‏‎ ‎‏روبراه می گردد. ‏

‏در کتب مفصله فقهی با طرح این مسئله در ذیل بحث از امربمعروف و نهی از منکر، فقهاء‏‎ ‎‏عظام بابی را بحث می کرده اند به این عنوان که حدود و تعزیرات که آخرین مرحله از مراحل این‏‎ ‎‏اصل است را چه کسی باید انجام بدهد؟ البته راجع به سابقه آن در جوامع اسلامی در حدود هزار‏‎ ‎‏سال پیش در دولت اسلامی وقت تشکیلاتی بوجود آمد بنام دائره حسبه که در رأس این دائره‏‎ ‎‏فردی عالم و با ورع باید گمارده می شد و این تشکیلاتی بود غیر از تشکیلات قضائی مصطلح،‏‎ ‎‏سعدی در باب دوم گلستان این امر را بخوبی بیان می فرمایند: ‏

‏ «چندانکه مرا شیخ اجل شمس الدین ابو الفرج بن الجوزی ترک سماع فرمودی و به خلوت و‏‎ ‎‏عزلت اشارت کردی عنفوان شبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب، هر وقت نصیحت شیخ یاد‏‎ ‎‏آمدی گفتمی: ‏

قاضی ار با ما نشیند بر فشاند دست را محتسب گر می خورد معذور دارد مست را 

‏البته این تشکیلات به منزله این نبوده که مردم وظیفه و رسالت خویش را انجام ندهند بلکه‏‎ ‎‏تنها ناظر به این بوده است که هر جا پای تعزیر و حبس و ... پیش می آمد این دیگر وظیفه حاکم‏‎ ‎‏اسلامی است در غیر اینصورت هرج و مرج دامنگیر اجتماع می گردد. ‏

‏بهر حال در تأثیر امر بمعروف و نهی از منکر در امر تربیت افراد و جامعه اکتفا می کنم بکلام‏‎ ‎‏صاحب جواهر قدس سره که در انتهاء بحث از مراتب این اصل می فرمایند: ‏

نعم من اعظم افراد الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اعلاها و انقنها و اشدها تأثیراً خصوصاً‎ ‎بالنسبه الی روساء الدین هوان یلبس رداء المعروف واجبه و مندوبه بنزع رداء المنکر محرمه‎ ‎و مکروهة و یستکمل نفسه بالاخلاق الکریمه و ینزهها عن الاخلاق الذمیمه‏. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 231

‏یعنی آری، از بزرگترین امر به معروف و نهی از منکر و بالاترین آنها و پایه دارترین آنها و‏‎ ‎‏مؤثرترین آنها خصوصاً نسبت به زعماء دینی (که مردم به آنها و عمل آنها می نگرند) اینست که‏‎ ‎‏عملاً جامه کار نیک بپوشد و در کارهای خیر چه واجب و چه مستحب عملاً پیشقدم باشد،‏‎ ‎‏جامه زشت کاری را از اندام خود دور کند، نفس خویش را به اخلاق عالی تکمیل کند و اخلاق‏‎ ‎‏زشت را از خود دور کند. ‏

‏بعد می فرمایند: «‏فان ذالک منه سبب تام لفعل الناس المعروف و نزعهم المنکر، خصوصاً اذا‎ ‎کمل ذالک بالمواعظ الحسنه المرغبه و الموهبه فان لکل مقام مقالا و لکل داء دواء و طب‎ ‎النفوس اشد من طب الایران‏.» یعنی امر به معروف و نهی از منکر از طریق حسن عمل سبب‏‎ ‎‏موثر و کاملی است، و ممکن نیست بی اثر بماند، خصوصاً اگر به پند و اندرزهای خوب، زبانی‏‎ ‎‏ضمیمه شود که هر مقامی سخنی را ایجاب می کند و هر دردی دوائی دارد. بهداشت و معالجه‏‎ ‎‏روح مردم مشکل تر و پرپیچ و خم تر است از معالجه بدن آنها. ‏

‏امام خمینی اعلی الله مقامه ضمن آنکه این باب را در رساله عملیشان که متأسفانه متروک‏‎ ‎‏شده بود بیان فرمودند خود نیز جامه عمل به آنرا بر تن پوشیده و به جامعه مسلمین نیز در‏‎ ‎‏پیامشان برای تقویت این نظارت همگانی و وظیفه اجتماعی مسلمین می فرمایند: ‏

‏ «مسلمانان جهان باید به فکر تربیت و کنترل و اصلاح سران خود فروخته بعضی کشورها‏‎ ‎‏باشند و آنان را با نصیحت یا تهدید از این خواب گرانی که هم خودشان و هم منافع ملتهای‏‎ ‎‏اسلامی را به باد فنا می دهد بیدار نمایند و به این سرسپردگان و نوکران هشدار بدهند و خودشان‏‎ ‎‏هم با بصیرت کامل از خطر منافقین و دلالان استکبار جهان غافل نشوند و دست روی دست‏‎ ‎‏نگذارند و نظاره گر صحنه شکست اسلام و غارت سرمایه ها و منابع و نوامیس مسلمین‏‎ ‎‏نباشند.» ‏‎[14]‎

‏وظیفه تربیت، کنترل و اصلاح زعمای جامعه یک رسالت عمومی از دیدگاه امام است و در‏‎ ‎‏صورت انحراف نصیحت و یا تهدید تکلیف بعدی خواهد بود و حساسیت در مقابل غارت‏‎ ‎‏سرمایه ها و منابع و نوامیس مسلمین یک مسئله همیشگی مسلمین می باشند. اگر چه عدم‏‎ ‎‏غفلت از منافقین و وابستگان هم بسیار مورد تأکید است، اگر خوب بیندیشیم جامعه و آحاد‏‎ ‎‏ملتی که بخواهد این تکلیف را همیشه روی گرده خویش احساس کند و درصدد انجام آن برآید‏‎ ‎‏در بعد اجتماعی چقدر پیشرفت خواهد کرد، و بالاتر و والاترین تربیتهای اجتماعی را شاهد‏‎ ‎‏خواهیم بود، و بحق، امام این رسالت خطیر تربیتی را بخوبی انجام داد و حتی آنرا به ورای‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 232

مرزهای سرزمین اسلامی نیز کشانید و عرصه را برای دشمنان اسلام و بشریت تنگ نمود. ‏

‏3 ـ تربیت فردی‏

‏این فقیه بزرگ در تربیت شخصی با تأکید به تقویت روح معنویت در وجود انسان برای به‏‎ ‎‏تکامل رساندن جنبه های کمال پذیری او و با پروراندن باورهای درونی سعی در تکمیل مکارم و‏‎ ‎‏فضائل انسانی نمود. و تلاش ایشان در این بود که آداب و دستورات فقهی بگونه ای وسواس آمیز‏‎ ‎‏در نیامده و او را از اتصال به مقام قرب الهی و سازندگی باز ندارد، زیرا احکام فرعیه شرعیه خود‏‎ ‎‏بعنوان هدف نبوده، بلکه تنها طریق برای عبودیت انسان می باشند، و مضافاً اینکه وسواسهای‏‎ ‎‏بی مورد او را از شادابی خارج ساخته و موجب کسالت خواهد شد، و در نتیجه بی توجهی‏‎ ‎‏در عبادت را ببار می آورد. نمونه ای از این دستورالعمل را در رابطه با مناسک حج مشاهده می کنیم. ‏

‏ «در آن فضا و شرایط معنوی همه دلها برای تحول و پذیرفتن حق آماده است لذا از اعمال‏‎ ‎‏نظرهای شخصی درامور حج و خصوصاً در مناسک جداً خودداری شود، و مسائل حج را با علم‏‎ ‎‏و یقین در موارد ضرورت با مراجعه به اشخاص مطلع و یا منابع فقهی آن بیان فرمایند چرا که در‏‎ ‎‏اعمال و مناسک حج مسائل جدید و مورد ابتلاء فراوان است و خدای ناکرده بیان ناقص و غلط‏‎ ‎‏مسائل موجب بطلان عمل و گرفتاری حجاج محترم و عسر و حرج می گردد. ‏

‏روحانیون عزیز در عین حالی که مسائل را به طور واضح و دقیق بیان می کنند ولی از مشکل‏‎ ‎‏تراشی و حالتهای وسواس گونه ای که زائران را در شک و تردید و احتیاطهای بی مورد قرار‏‎ ‎‏می دهد خودداری کنند چرا که وسواس در برنامه و مراسم و عبادتها و ادعیه موجب کسالت و‏‎ ‎‏بی توجهی در واجبات می شود.‏‎[15]‎

‏بنابراین تأکید بر اینکه عسر و حرج در احکام دینی وجود نداشته و بیان مسائل باید از روی‏‎ ‎‏علم و یقین باشد و مشکل تراشی نکردن و حالتهای وسواس را بوجود نیاوردن، در عبادت و‏‎ ‎‏ادعیه و مراسم و برنامه ها کسل و بی توجه نبودن، از دستورات امام راحل است که همگی‏‎ ‎‏مقتبس از احکام و دستورات اسلام عزیز می باشد. ‏

‏نمونه ای دیگر از نگرش ایشان در ذیل حدیث و قاعده لاضرر، علاوه بر تأثیرات آن در‏‎ ‎‏نگرشهای اجتماعی مسلمین از حیث تربیت جنبه های فردی نیز بسیار سازنده و آموزنده خواهد‏‎ ‎‏بود. امام در ترکیب حدیث لاضرر می فرمایند: ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 233
‏ 

«این ترکیب بدون تردید از حقیقتهای ادعائی است نه از قبیل مجاز حذف و نه از قبیل‏‎ ‎‏استعمال لفظ در غیر موضوع له خود، زیرا با اینکه مقصود جدی از نفی ضرر، نفی موضوعات‏‎ ‎‏ضرری و احکام ضرری است، اما در عین حال واژه ضرر و جمله لاضرر در معنای خود استعمال‏‎ ‎‏شده و چیزی هم در تقدیر نیست.» ‏‎[16]‎

‏و در جای دیگر فرموده اند: ‏

‏بدون تردید نفی ضرر و ضرار با اینکه هر دو در خارج وجود دارد از حقیقتهای ادعائی است‏‎ ‎‏و مصحح این ادعا مسدود شدن و بسته شدن همه اقسام ضرر در اسلام است.» ‏‎[17]‎

‏تصدیق خواهید فرمود که اگر شخصی بر این اعتقاد باشد که همه راههای ضرر و احکام‏‎ ‎‏ضرری در اسلام مسدود است علاوه بر تقویت باورهای دینی و عشق به مکتبی که در آن احکام‏‎ ‎‏ضرری موضوعیت نداشته و از حیطه اسلام خارج است درصدد بر خواهد آمد این روحیه را نیز‏‎ ‎‏در خویش تقویت نماید. آری فردی که معتقد باشد خداوندی که خالق اوست و هستی او‏‎ ‎‏بدست توانای او می باشد در دین خودش هرگز حکم ضرری وضع ننموده و احکام خود را بر‏‎ ‎‏اساس مصالح و مفاسد نفس الامری وضع نموده است طبق دستورالعمل ‏فتادبوا باداب الله‎ ‎فتخلقوا باخلاق الله‏ به پروردگارش عشق ورزیده و سعی خواهد کرد خود را به اخلاق الهی‏‎ ‎‏آراسته نماید و نوع دوستی و خیرخواهی برای همنوعش را در وجود خود تقویت نماید. ‏

‏آری چهره با عظمت امام را می توان در چهره عظیم انقلاب اسلامی مشاهده کرد و آثار‏‎ ‎‏تربیتی او را در اقصی نقاط جهان نظاره گر بود، تربیت انسانهائی که تنها برای انجام تکلیف و نه‏‎ ‎‏حصول نتیجه، بی نام و نشان و بدور از غوغاهای سیاسی و با عشق به حضرت احدیت جان به‏‎ ‎‏طبق اخلاص نهاده و در راه معبود جان به جان آفرین تسلیم کرده و رضای حق را بر هر چیز دیگر‏‎ ‎‏ترجیح دادند همه بلاد اسلامی خصوصاً سرزمین مقدس اسلامیمان شاهد چنین جوانان و‏‎ ‎‏انسانهای پاکباخته ای است که همگی دست پرورده تربیت عالمی عامل، عارفی وارسته و فقیهی‏‎ ‎‏نامدار یعنی حضرت امام روح الله الموسوی الخمینی قدس الله نفسه الزکیه می باشند. ‏

‏مقاله حاضر را با جمله ای از وصیت نامه سیاسی الهی ایشان که توصیه ای است سازنده برای‏‎ ‎‏نسلهای حاضر، آینده بپایان می بریم. ‏

‏ «یک مرتبه دیگر در خاتمۀ این وصیتنامه بملت شریف ایران وصیت می کنم که در جهان‏‎ ‎‏حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگی‏‎ ‎‏مقصود و ارزشمندی و علو رتبۀ آن است. آنچه که شما ملت شریف و مجاهد برای آن بپاخاستید‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 234

و دنبال می کنید و برای آن جان و مال نثار کرده و می کنید والاترین و بالاترین و ارزشمندترین‏‎ ‎‏مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده‏‎ ‎‏است و خواهد شد و آن مکتب الوهیت بمعنی وسیع آن و ایدۀ توحید با ابعاد رفیع آن است که‏‎ ‎‏اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است، و آن در‏‎ ‎‏مکتب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم بتمام معنی برای تحقق آن بوده و راه یابی بکمال‏‎ ‎‏مطلق و جلال و جمال بی نهایت جز با آن میسر نگردد، آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر‏‎ ‎‏از آنان شرافت داده و آنچه برای خاکیان از سیر در آن حاصل می شود برای هیچ موجودی‏‎ ‎‏در سراسر خلقت در سرّ و علن حاصل نشود.» ‏

‏ 


منابع

 

کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 235

  • . ر. ک. مجموعه گفتارهای استاد شهید مطهری صفحه 27.
  • . ر. ک. به الهیات، استاد جعفر سبحانی ج 3 عربی.
  • . نهج البلاغه خطبه اول.
  • . سوره آل عمران آیه 163.
  • . منشور حوزه و روحانیت پیام اسفند ماه 1367.
  • . سورهآیه.
  • . ر. ک. مقاله اصل اجتهاد در اسلام استاد شهید مطهری.
  • . سورهآیه.
  • . پیام امام به روحانیت اسفند ماه 1367.
  • . مدرک سابق.
  • . مکاسب محرمه امام خمینی ج 1ص 38 چاپ قم.
  • . ر. ک. رساله اجتهاد و تقلید امام خمینی ص 4.
  • . ر. ک. به مقاله عدالت از نظر علی(ع) استاد شهید مطهری.
  • . منشور انقلاب پیام امام به حجاج بیت الله الحرام ذیحجه 1407.
  • . مدرک سابق.
  • . ر. ک. کتاب البیع امام خمینی ج 2 ص 352.
  • . ر. ک. به مدرک سابق ج 4 ص 271.