نگاهی به برخی نظرات فلسفی و عرفانی امام خمینی(س) در زمینه تعلیم و تربیت

نگاهی به برخی از نظرات فلسفی و عرفانی امام خمینی(س) در زمینه تعلیم و تربیت 

 نوشته دکتر سالار منافی 

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی 

بسم الله الرحمن الرحیم

‏انسان موجودی است که از یک طرف، یعنی از نظر جسمی ریشه در خاک دارد و از طرف‏‎ ‎‏دیگر یعنی از نظر روحی منشأش از خداست. جنبه جسمانی او از همان عناصری ترکیب یافته‏‎ ‎‏است که در جهان خاکی وجود دارند. همانطور که ساختار وجود جسمانی سایر موجودات این‏‎ ‎‏عالم نیز از همان عناصر است، از عصاره ای از گل آفریده شده است آنطور که خدا در قرآن کریم‏‎ ‎‏می فرماید: ‏لَقَدْ خَلَقْنا الْأنسان مِنْ سُلٰالةٍ مِن طین‏ (سوره 23 آیه 12). روح او نفخه ای است از خدا‏‎ ‎‏که با دمیده شدن آن در کالبد جسمانی، این قالب خاکی جان می گیرد و یک موجود الهی‏‎ ‎‏می شود: ‏فَاذا سَوَّیْتُه وَ نَفَخْتُ فیه من روحی فقعوا له ساجدین‏ (سوره 15 آیه 29). ‏

‏وجود این دو بعد خاکی و الهی در انسان از یک طرف و دارای اراده و اختیار بودن او از طرف‏‎ ‎‏دیگر باعث شده که انسان از یک سو قابلیت تبدیل شدن به پست ترین موجودات را داشته باشد‏‎ ‎‏و از سوی دیگر این استعدادها و لیاقت را نیز دارد که بتواند به عالی ترین مقام در میان همه‏‎ ‎‏موجودات جهان هستی نایل آید: ‏

رسد آدمی به جائی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت (مولوی) 

‏اینکه انسان از این همه استعدادهای خدادادی خود چگونه استفاده می کند و چه مقامی در‏‎ ‎‏این جهان هستی برای خود برمی گزیند عمدتاً نتیجۀ نوع تربیتی است که او با آن رشد می کند و‏‎ ‎‏شخصیتش با آن شکل می گیرد. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 177

‏امام خمینی(ره) در فرازی از سخنان عارفانه خود در این مورد چنین می فرماید: ‏

‏ «انسان یک موجودی است که اگر چنانچه مهار نشود و سر خود بار بیاید و یک علف هرزه ای‏‎ ‎‏باشد و تحت تربیت واقع نشود، هر چه بزرگتر بشود حسب سال، و بلندپایه تر بشود به حسب‏‎ ‎‏مقام، آن جهات روحی تنزل می کند و آن معنویات تحت سلطه شیطان، شیطان بزرگ که همان‏‎ ‎‏نفس است واقع می شود.» ‏‎[1]‎ 

‏گاهی در اثر نبودن تربیت صحیح، و مهار نشدن نفس، جهات روحی انسان چنان تنزل‏‎ ‎‏می کند و معنویات او چنان تحت سلطه شیطان بزرگ یعنی نفس قرار می گیرد که وی یکسره برده‏‎ ‎‏و بنده نفس می شود و اراده و اختیار خویش را بکلی به دست نفس می سپارد. اینجاست که نفس‏‎ ‎‏طغیان می کند و انسان را به هلاکت می کشاند: ‏فَاِنَّ الَّنفْسَ اَمّارةٌ بِالسُوء اِلّٰا مٰا رَحِمَ اللهُ

نفس اژدرهاست او کی مرده است     از غم بی آلتی افسرده است

‏رشد جسمانی انسان و بلند پایه تر شدن او از نظر مقام اگر توأم با تربیت صحیح نباشد انسان‏‎ ‎‏را تبدیل به علف هرزه ای می کند که ثمری ندارد و گاه این انسان هرزه از نظر روحی و معنوی‏‎ ‎‏چنان پست و شرور می گردد که عدمش اولی تر از وجودش می شود. ‏

‏شرارت و پستی انسان وقتی طغیان می کند که انسان تزکیه نشده باشد. علم بدون تزکیه نه تنها‏‎ ‎‏جلوی طغیان انسان را نمی گیرد بلکه اغلب باعث طغیان او نیز می شود. عالمی که تزکیه نشده‏‎ ‎‏باشد می تواند در اثر سوء استفاده از علم خود خطر بزرگی برای انسانیت و معنویت باشد. ‏

‏امام خمینی(ره) در این زمینه چنین می فرماید: ‏

‏ «تزکیه برای این است که نور هدایت در انسان واقع بشود. تا تزکیه نشدید طغیان برای شما‏‎ ‎‏حاصل خواهد شد، تا تزکیه نشده اید علم برای شما خطرناک است خطرناکتر از هر چیزی. تا‏‎ ‎‏تزکیه نشده اید مقام برای شما خطرناک است و شما را به هلاکت دنیائی و اخروی می کشاند».‏‎[2]‎‎ ‎‏از نظر امام(ره) «خطر عالم تربیت نشده و تزکیه نشده بالاتر از خطر مغول است.» ‏

‏ «تزکیه قبل از تعلیم است، و انسان تا تزکیه نشده و از شیطان باطن که همان شیطان نفس است‏‎ ‎‏رها نگشته ورودش در هر صحنه ای از صحنه های علوم و معارف الهی و حتی سیاست بسیار‏‎ ‎‏خطرناک و ضررش به بشر بسیار بیشتر از سودش است، آن عالم معارف الهی که خود اسیر‏‎ ‎‏شیطان نفس است و از تربیت صحیح و تزکیه نیز برخوردار نیست نه تنها معلم و مبلغ خوبی‏‎ ‎‏برای این معارف نخواهد بود بلکه گاه ممکن است سدی در راه آشنایی انسان ها با معارف الهی‏‎ ‎‏باشد: ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 178
‏ 

«غایت بعثت این تزکیه است. غایت آمدن انبیاء این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم. اگر نفوسی‏‎ ‎‏تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحید، در صحنه معارف الهی،‏‎ ‎‏در صحنه فلسفه، در صحنه فقه و فقاهت، در صحنه سیاست، در هر صحنه ای که وارد بشود‏‎ ‎‏اشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطر اینها بر بشر‏‎ ‎‏خطرهای بزرگ است.» ‏‎[3]‎

‏تعلیم از آن سطح ابتدایی گرفته تا سطوح متوسطه و عالی باید توام با تربیت معنوی و‏‎ ‎‏تهذیب اخلاقی باشد. اگر در کنار آموزش، پرورش نباشد و دانش آموختگان از نظر معنوی و‏‎ ‎‏اخلاقی تربیت نشده باشند ثمرۀ آن دانش آموختن چیزی جز فساد و هلاکت نخواهد بود. اگر در‏‎ ‎‏مراکز علمی در دانشگاهها و حوزه های علمیه سعی بر این باشد که فقط علم اندوزی شود و از‏‎ ‎‏تعلیمات اخلاقی و تربیت های دینی و معنوی خبری نباشد آنگاه آنان که پس از سالها‏‎ ‎‏علم اندوزی از این مراکز بیرون می آیند گرچه در زمینۀ برخی از علوم و معارف چیزهائی‏‎ ‎‏آموخته اند اما از آنجا که روح و قلبشان تربیت نشده و نفسشان مهذب نگشته است علمشان‏‎ ‎‏چیزی جز مایۀ فساد و هلاکت برای آنان نخواهد بود. خطر دانش آموختگان بی ایمان برای‏‎ ‎‏جامعۀ بشری بسیار بزرگتر از خطر انسان های نادان و بی سواد است. علمی که در کنارش ایمان‏‎ ‎‏نباشد ضررش برای بشر بیشتر از سودش است زیرا انسان نادان و آدم بی سواد ضررش بیشتر‏‎ ‎‏متوجه خودش است در حالیکه عالم بی ایمان می تواند با سوءاستفاده از علم خود جامعه ای را‏‎ ‎‏به فساد بکشاند و انسان های زیادی را به هلاکت برساند: ‏

‏ «اگر چنانچه علم در یک قلب فاسد وارد شد، در یک مغز فاسد از جهت اخلاق وارد شد، ضررش‏‎ ‎‏بیشتر از نادانی است. نادانی فقدان یک امر بزرگ است، اما دیگر ضرر زدن نیست و نابود کردن‏‎ ‎‏نیست. به خلاف اینکه اگر دانش باشد بدون بینش اخلاقی و بینش نفسانی و الهی، این است که‏‎ ‎‏بشر را به هلاکت می رساند.» ‏‎[4]‎ 

‏انسان موجودی است اثرگذار و اثرپذیر و در عین حال که می تواند دیگران را تحت تأثیر قرار‏‎ ‎‏دهد خود نیز تحت تأثیر دیگران قرار می گیرد و از محیط اطراف خود نیز متأثر می گردد. نقش‏‎ ‎‏خانواده، معلم و محیط در ساختن شخصیت یک انسان از اهمیت خاصی برخوردار است. انسان‏‎ ‎‏قبل از آنکه از طریق یک سیستم خاص آموزشی و بوسیله یک معلم خاص تحت تعلیم قرار گیرد‏‎ ‎‏یک متعلم بدون معلم است. از خانواده، از جامعه و بطور کلی از هر آنچه دور و بر اوست‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 179

چیزهائی را اغلب بطور ناخودآگاه یاد می گیرد. از هر حادثه ای که در اطرافش می افتد و از هر‏‎ ‎‏سخنی که می شنود نقشی از طریق حواس مختلف در ذهنش ایجاد می شود که گاه این نقش سالها‏‎ ‎‏و حتی تا آخر عمر در ذهن می ماند. ‏

‏ممکن است انسان از حادثه یا از سخنی چنان تحت تأثیر قرار گیرد که مسیر زندگیش بکلی‏‎ ‎‏عوض شود و درسی که او از این حادثه یا سخن می گیرد وی را بشکلی متحول سازد. حال که‏‎ ‎‏انسان این چنین قابل تغییر و تحول است پس نقش تربیت، حقیقی است که هرگز نمی توان آنرا‏‎ ‎‏انکار کرد. ‏

‏نقش معلمان و سخنوران در تعیین مسیر زندگی یک جامعه، تکوین شخصیت افراد و تربیت‏‎ ‎‏ذهنی آنان انکارناپذیر است. آنانکه از نظر مقام و شخصیت در جامعه مورد توجه هستند‏‎ ‎‏سخنانشان در افراد جامعه پرنفوذتر و تأثیرشان در روحیه آنان بیشتر است، لذا اگر در جامعه ای‏‎ ‎‏شخصی با نفوذ و مورد توجه تزکیه نشده و از تربیت صحیح نیز برخوردار نباشد می تواند با‏‎ ‎‏نفوذی که دارد جامعه را به فساد بکشاند و افراد آنرا فاسد سازد. اما شخصی که در جامعه مورد‏‎ ‎‏توجه است و مقام و منصبی دارد اگر فردی صالح، متخلق به اخلاق حسنه و دارای تربیت‏‎ ‎‏صحیح و صفات نیکو باشد خواه ناخواه الگوئی برای مردم می شود و لذا چنین شخصی‏‎ ‎‏می تواند جامعه ای را به صلاح بکشاند و افراد آنرا از لغزشها و انحرافات باز دارد: ‏

‏ «چه بسا که حرف یک نفر آدمی که در جامعه مورد توجه است یک جامعه را رو به فساد ببرد و‏‎ ‎‏همینطور از آنطرف، یک حرف آدمی که در جامعه توجه به آن دارند ممکن است یک جامعه را‏‎ ‎‏رو به صلاح ببرد.» ‏‎[5]‎

‏تأثیرپذیر بودن انسان باعث شده است که وی موجودی قابل انعطاف باشد. نفس انسان در‏‎ ‎‏آغاز سالم، صاف و بی آلایش است و می تواند تحت تعلیم و تربیت های گوناگون قرار گیرد. این‏‎ ‎‏نوع تعلیم و تربیت است که آینده انسان را می سازد و مسیر زندگی وی را تعیین می کند. اگر‏‎ ‎‏تربیت و تعلیم بر اساس فطرت پاک انسانی باشد شخص را یک انسان پاک و وارسته به بار‏‎ ‎‏می آورد، اما اگر تربیت یک شخص مبتنی بر فساد اخلاقی و معیارهای غیرالهی باشد از وی‏‎ ‎‏فردی فاسد و بی ایمان ساخته خواهد شد. امام خمینی(ره) در این مورد چنین می فرماید: ‏

‏ «این کودکان از اولی که در محیط تعلیم وارد می شوند، نفوس سالم، ساده و بی آلایشی دارند و‏‎ ‎‏قابل قبول هر تربیتی و هر چیزی که به آنها القاء شود، هستند و اینها از اول که وارد کودکستان‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 180

می شوند؛ اماناتی الهی به دست آنهائی هستند که در کودکستان آنها را تعلیم می دهند و همین‏‎ ‎‏امانات از آنجا به جاهای دیگر و دست معلمین دیگر منتقل می شوند تا برسند به آنجایی که رشد‏‎ ‎‏می کنند و بزرگ می شوند و در مراتب عالیه و دانشگاهها وارد می شوند. اگر همه جا تربیت یک‏‎ ‎‏تربیت انسانی و موافق با فطرت انسانی باشد، که همان فطرت ودیعه گذاشته از خداست:‏‎ ‎‏ «‏فطرت الله التی فطرالناس علیها‏» چنانچه اینها با تربیت های مناسب، با فطرت پاک انسانها‏‎ ‎‏تربیت شوند و در دانشگاه هم همان طور تربیت باشد، اینها بعد که تحویل جامعه داده می شوند‏‎ ‎‏و مقدرات جامعه قهرا «بدست اینها سپرده می شود بالمأل کشور را به صورت کشور نورانی و‏‎ ‎‏انسانی می سازند و کشور را به جلو می برند.» ‏‎[6]‎ 

‏پس انسان بهنگام تولد فطرتی پاک و الهی دارد. تربیت صحیح و الهی باعث می شود که این‏‎ ‎‏فطرت شکوفا گردد و انسان مدارج و مراحل کمال انسانی را یکی پس از دیگری بپیماید و در‏‎ ‎‏مقامات عالیه تا آنجا پیش رود که حتی ملائک را توان رسیدن به آن نباشد، اگر در جامعه ای یک‏‎ ‎‏چنین انسانی که با تربیت صحیح انسانی و الهی بار آمده در راس امور باشد می تواند جامعه را به‏‎ ‎‏سوی کمالات انسانی و الهی سوق دهد و افراد جامعه را از هلاک شدن در پرتگاههای فساد‏‎ ‎‏اخلاقی و اجتماعی برهاند. امام خمینی(ره) در این زمینه چنین می فرماید: ‏

‏ «انسان از اول، با فطرت خوب و الهی به دنیا می آید، ‏کل مولود یُولَدُ علی الفِطرة‏» ‏

‏ «که همانا فطرت انسانیت و صراط مستقیم و اسلام توحید است. این تربیت هاست که یا همین‏‎ ‎‏فطرت را شکوفا می کند و یا جلوی شکوفایی فطرت را می گیرد. این تربیت هاست که ممکن‏‎ ‎‏است یک کشور را به کمال مطلوب جامعۀ انسانی برساند و همین تربیت ها یا تعلیم های بدون‏‎ ‎‏تربیت ممکن است که در آن وقتی که اینها مقدرات کشور را به دست می گیرند، کشور را به تباهی‏‎ ‎‏بکشند.» ‏‎[7]‎

‏کار معلم و مربی، تعلیم و تربیت است، و از آنجا که هر کس مسئول کار خویش است پس‏‎ ‎‏آنکس که فردی را تعلیم می دهد مسئول آن تعلیم است و آنکس که شخصی را تربیت می کند‏‎ ‎‏مسئول پی آمد آن تربیت می باشد. به عبارت دیگر معلم در کارهائیکه متعلم در نتیجه تعلیمات‏‎ ‎‏او انجام می دهد بنحوی سهیم است و همین طور مربی نیز در کارهائیکه در اثر تربیت های وی‏‎ ‎‏بدست تربیت شدگان انجام می شود سهمی دارد. حال اگر این تعلیمات و تربیت ها انسانی و الهی‏‎ ‎‏باشند و انسان های شایسته و وارسته ببار بیاورند که اعمال صالح انجام می دهند، آنگاه سهم‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 181

معلم و مربی از حاصل کارشان از همان ثوابی خواهد بود که برای آن اعمال صالح داده می شود‏‎ ‎‏که پاداش نیکو برای کار نیکوست. اما اگر در نتیجه تعلیمات یک معلم و یا تربیت های یک مربی‏‎ ‎‏انسانی فاسد و ناشایسته ببار آید که دست به فساد بیالاید آنگاه سهم معلم و مربی از حاصل‏‎ ‎‏کارشان از همان عذابی خواهد بود که در انتظار آن فسادکنندگان است. پس کار تعلیم و تربیت‏‎ ‎‏کاری بس عظیم و پر مخاطره و مسئولیّتی بسیار سنگین است. متعلم امانتی است بسیار بزرگ که‏‎ ‎‏در اختیار معلم قرار می گیرد. کار این امانتداری کاری بسیار مهم و خطیر است که خیانت در آن‏‎ ‎‏می تواند گاه جامعه ای را به فساد و نابودی بکشاند زیرا هم امانت و هم امانتدار هر دو انسانند و‏‎ ‎‏لذا فاسد بودن آنان می تواند فساد یک جامعه را بدنبال داشته باشد. امام خمینی(ره) در این مورد‏‎ ‎‏سخن زیبائی دارد که چنین است: ‏

‏ «باید به این معنی توجه داشته باشید که اگر تربیت تان، خدانخواسته تربیت غیر انسانی و‏‎ ‎‏اسلامی باشد هر کاری که او بعدها بکند شما هم شریک جرمید و اگر تربیت یک تربیت انسانی و‏‎ ‎‏روی فطرت انسان باشد، بعدها هم که هر کار خوبی بکند، شما در آن کار خوب شریک هستید،‏‎ ‎‏معلم امانتداری است که انسان امانت اوست. ‏

‏اگر کسی به امانت های دیگر خیانت کند، خلاف کرده است و یک شخصی ضرر کرده است و‏‎ ‎‏این هم باید ضرر او را جبران کند. اما اگر امانت، انسان شد ـ خدای نخواسته ـ به این امانت‏‎ ‎‏خیانت شود، یک وقت می بینید این خیانت به یک ملت و اسلام است. بنابراین این شغل در‏‎ ‎‏عین حالی که بسیار شریف و ارزنده است، از باب اینکه شغل انبیاءست، لکن مسئولیت آن‏‎ ‎‏بسیاری بزرگ است، چنانچه مسئولیت انبیا هم بسیار بزرگ بود.» ‏‎[8]‎

‏امام خمینی(ره) علم را به باران رحمت الهی تشبیه می کند که بارش آن در جاهای مختلف‏‎ ‎‏نتایج متفاوتی را ببار می آورد. علم اگر در قلب تربیت شده و پاک وارد شود همچون بارانی است‏‎ ‎‏که بر گلزار می بارد. ورود علم در قلب پاک باعث شکوفائی فطرت پاک انسان می شود همانطور‏‎ ‎‏که بارش باران بر گلزار طراوت گلستان را بدنبال می آورد و باعث پخش عطر گلها در فضای گلزار‏‎ ‎‏می گردد. اما اگر علم در قلب فاسد وارد شود همان باران رحمت الهی است که این بار بر لجن زار‏‎ ‎‏می بارد. این بار باران نه تنها طراوتی نمی بخشد بلکه باعث می شود که بوی لجن و کثافت در‏‎ ‎‏فضا پخش گردد و بر آلودگی آن بیفزاید: ‏

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس 


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 182

ورود علم نیز در قلب ناپاک شبیه همین است. این بار علم نه تنها شکوفائی فطرت پاک انسان‏‎ ‎‏را بدنبال ندارد بلکه چه بسا که بر ناپاکی قلب و فساد آن بیفزاید. پس تربیت اسلامی مهمتر است‏‎ ‎‏و بدون آن علم به تنهائی نه تنها فایده ای ندارد بلکه گاه ممکن است ضرر زیادی نیز ببار آورد: ‏

‏ «مهم تربیت است. علم تنها فایده ندارد. علم تنها مضر است. این باران رحمت الهی است، وقتی‏‎ ‎‏به گلها می خورد، بوی عطر بلند می شود و وقتی به جای کثیف می خورد، بوی کثافت بلند‏‎ ‎‏می شود. علم هم همینطور است. اگر در یک قلب تربیت شده وارد شود عطرش عالم را می گیرد و‏‎ ‎‏اگردر یک قلب فاسد بریزد، عالم را فاسد می کند. ‏اذا فسد العالم فسد العالم‏.» ‏‎[9]‎

‏امام(ره) در فراز دیگری از سخنان خویش علم و تهذیب را به دو بال تشبیه می کند که برای‏‎ ‎‏پرواز به سوی سعادت هر دو لازم و ضروری اند. اینها مکمل یکدیگرند و یکی بدون دیگری‏‎ ‎‏ناقص است و فایده ای ندارد: ‏

‏ «اینها یک دو بالی هستند که اگر یک ملتی بخواهد پرواز کند طرف سعادت، با دو تای اینها باید‏‎ ‎‏پرواز کند، یکی اش که ناقص باشد نمی شود.» ‏‎[10]‎

‏آنجا که سخن از تربیت روحی و معنوی است پای علم می لنگد. زیرا کار علم بیشتر به عالم‏‎ ‎‏طبیعت و عناصر مادی مربوط می شود. روح، مرغ باغ ملکوت است و نه از عالم خاک. و لذا‏‎ ‎‏تربیت آن با معیارهای علمی که مربوط به عالم خاکی است میسر نمی شود. اینجا نه علم، نه‏‎ ‎‏فلسفه و نه عرفان علمی هیچکدام کار ساز نیست. آنچه لازم است بریدن و منقطع شدن از همه‏‎ ‎‏اینها و از هر آن چیزی است که تعلق به جهان خاکی دارد، و آنگاه متصل شدن به حق که خالق‏‎ ‎‏روح است و روح از اوست. دراین مسیر است که انسان می تواند روح خویش را چنان تربیت کند‏‎ ‎‏که در عین حال که او جسماً در جهان خاکی است روحاً در عالم ملکوت و معنوی باشد و در‏‎ ‎‏بارگاه قدس الهی قرب و منزلتی پیدا کند. البته اینها مسائلی است که استدلال علمی و تفکر مادی‏‎ ‎‏هیچیک قدرت درک آن را ندارد، چرا که همه این مسائل بیرون از قلمرو علم و فراتر از حوزۀ‏‎ ‎‏تفکر مادی است: ‏

‏ «این اجر عظیم که به قلم با عظمت عظیم مطلق وعده داده شده است، چگونه آنرا با فکر ناچیز‏‎ ‎‏بشر می توان تحلیل کرد، گویی این اجر عظیم همان حب خداوند تعالی است که در سوره مبارکه‏‎ ‎‏صف آمده است: «‏اِن الله یُحِبّ الّذین یُقاتِلون فی سَبیله صَفّاً کَانّهم بُنیانٌ مَرْصُوص‏.» محبوبیت‏

‏نزد بارگاه احدی را کدام فیلسوف توانا یا عارف علمی بزرگ دانا می تواند درک کند تا از آن سخن‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 183

بگوید و یا به سخن قلم درآورد؟ آیا این حب نافله است که در نتیجه تقرب به آن بنده خاکی پا بر‏‎ ‎‏سر ملک ملکوت اعلا نهد و حق جل و علا با جاذبه غیبی خویش سمع و بصر و قلب او شود و‏‎ ‎‏آنچه بشنود یا ببیند یا ذوق عرفانی کند با سمع و بصر و قلب حق جل و علا باشد و نبیند جز به‏‎ ‎‏ بصر حق نشنود جز به سمع حق و نداند جز به علم حق و حجابها مرتفع شود و جهان را آنچه که‏‎ ‎‏هست مشاهده کند که «‏اَللٰهُمَّ اَرِنی الاَشیاءَ کَمٰاهِی‏.» یا قرب فریضه است که در آن شخص و‏‎ ‎‏شخصیت محو شود و صعق رخ دهد و خود و خودی از میان برود و کثرت به تمام معنی رخت‏‎ ‎‏بربندد و نه چشمی باشد و نه گوشی و نه باطنی و نه ظاهری. ‏

‏ «‏هُوَالاوَّل وَ الٰاخِرُ وَ الظّٰاهِرُ وَ البٰاطن‏.» ‏‎[11]‎

‏در اثر تربیت معنوی و روحانی است که می توان ملتی را چنان بار آورد که در دفاع از‏‎ ‎‏معنویات و شرف انسانی و ملی داوطلبانه به استقبال شهادت بروند. این نوع تربیت است که‏‎ ‎‏می تواند به انسان آن قدرت ایمان را بدهد که بوسیله آن می تواند برای کسب رضای خدا آنجا که‏‎ ‎‏لازم است به هر چه غیر خداست پشت پا زند و در راه رسیدن به محبوب هر مانعی را از میان‏‎ ‎‏بردارد. اصول این نوع تربیت را نباید با معیارهای علمی و تفکرات مادی مقایسه کرد چراکه‏‎ ‎‏اینجا علم حجاب است و تفکرات مادی موانعی بر سر راه که هر دو انسان را از رسیدن به مقصود‏‎ ‎‏مانع می شوند. اینجا عشق و عاشقی لازم است و نه علم و تفکر که آن دو ریشه در فطرت پاک‏‎ ‎‏انسانی دارند و این دو از طریق حواس و اعضاء و جوارح حاصل می شوند. پس این تربیت‏‎ ‎‏روحانی و الهی است که فطرت پاک و الهی انسان را شکوفا می کند، به آن طراوت می بخشد و‏‎ ‎‏عشق به معشوق حقیقی را در دل انسان زنده می کند. و انسان وقتی عاشق معشوق حقیقی که‏‎ ‎‏خود خداست باشد دیگر غیر خدا را به هیچ می گیرد و در راه رسیدن به معشوق هر مشکلی را بر‏‎ ‎‏خود آسان می سازد، چرا که رؤیت جمال معشوق و کسب رضای او که هدف عاشق است وی را‏‎ ‎‏از هر آنچه غیر معشوق است منقطع می کند و او را با تمام وجود متوجه محبوب می گرداند: ‏

‏ «گرامی باد بر ملت بزرگ ایران و بر پیروان شاهد بزرگ، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه‏‎ ‎‏و آله و سلم وجود راد مردانی که راه شهادت را برگزیده اند و در هجرت از زندگی عالم ادنی و‏‎ ‎‏جهان سفلی به وادی ایمن و ملکوت اعلا رسیده اند و در جستجوی حیات، سرچشمه را یافته اند‏‎ ‎‏و سیراب و سرمست از جرعه «‏ارجعی الی ربک‏» به رؤیت جمال و کشف رضایت حق نایل‏‎ ‎‏آمده اند «و کفی بهم فخرا.» و چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 184

صحیفه های طبیعت جستجو می کنند و وصف آن را در سروده ها و حماسه ها و شعرها‏‎ ‎‏می جویند و در کشف آن از هنر تخیل و کتاب تعقل مدد می خواهند و حاشا که حل این معما جز‏‎ ‎‏به عشق میسر نگردد که بر ملت ما آسان شده است.» ‏‎[12]‎

‏انسان اگر با تربیت الهی بار آید و با معانی آیات قرآن که هدایتی برای متقیان است آشنا گردد،‏‎ ‎‏آنگاه از نظر روحی و معنوی چنان قوی می شود که می تواند دربرابر بزرگترین مشکلها تحمل‏‎ ‎‏داشته باشد و در برابر مصیبت ها که لازمه این زندگی خاکی است صبر و شکیبایی پیشه کند. در‏‎ ‎‏اثر این نوع تربیت است که انسان در می یابد هر چه دارد از آن خداست که چند صباحی به عنوان‏‎ ‎‏امانت در اختیار وی گذاشته شده است، و پس از چندی همه اش به صاحب امانت بازگردانده‏‎ ‎‏می شود، چرا که «هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است از آن اوست.» ‏

‏اگر تربیت طوری باشد که به انسان این معنی را بفهماند که نه تنها هر چه دارد از آن خداست‏‎ ‎‏بلکه خود او نیز از آن خود نیست و به خدا تعلق دارد آنگاه نفسش از سرکشی باز می ایستد و تکبر‏‎ ‎‏و غرورش فرو می ریزد و به این نتیجه می رسد که این اراده خداست که او را از نیستی به هستی‏‎ ‎‏در می آورد و بار دیگر او را از هستی این جهانی ساقط و به کتمان عدم در می برد. اگر انسان چنان‏‎ ‎‏تربیت شود که این معنی را درک نماید و به آن یقین پیدا کند، به مقامی می رسد که از دست دادن‏‎ ‎‏هیچ چیز حتی از دست دادن عزیزترین عزیزانش نیز او را چندان غمگین و اندوهناک نمی کند‏‎ ‎‏چرا که می داند آنچه اتفاق افتاده همان بازگشت امانت به صاحب آن است: ‏

‏ «انسان اگر چنانچه هر چه دارد بفهمد که ازخداست، اگر زندگی دارد، خدا به او داده است و اگر‏‎ ‎‏اولاد دارد خدا به او اعطا کرده است، و اگر ثروت دارد خدا به او اعطا کرده است و همه چیز را‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی عطا فرموده است. اگر دل انسان به این معنا ایمان بیاورد و اطمینان به این‏‎ ‎‏معنا داشته باشد، چیزی که امانت الهی است به خدا برگردانده. اولادها اماناتی هستند از خدا، زن‏‎ ‎‏و فرزند امانت هائی هستند از خدا، دارائی ها امانت هائی هستند از خدا و به او داده شده است، و‏‎ ‎‏ما از خدا هستیم و به سوی او رجوع می کنیم. اگر امتحان را درست دادیم و همانطوری که اولیا و‏‎ ‎‏انبیاء امتحان دادند ما هم به آنها اقتدا کردیم، مورد آن بشارت هستیم که خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏می فرماید (‏بشر الصابرین‏) و به آنها رحمت می فرستد، مغفرت می فرستد و آنها را اصحاب‏‎ ‎‏هدایت می داند.» ‏‎[13]‎ 


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 185

‏همانطورکه خود انسان موجودی است قابل تغییر و انعطاف، که از طریق تربیت می توان‏‎ ‎‏شخصیت وی را شکل داد، از نظر عرفانی قلب انسان نیز قابل تربیت است و لذا می تواند با‏‎ ‎‏تربیت های مختلف صورتهای متفاوتی به خود گیرد. تربیت شخص با تربیت قلب فرق دارد.‏‎ ‎‏تربیت شخص را می توان به اشخاص واگذار کرد تا آنطور که خود آنان تربیت شده اند دیگری را‏‎ ‎‏نیز تربیت کنند و روشن است که اینجا شخصیت مربی و نوع تربیتی که اعمال می شود در تکوین‏‎ ‎‏شخصیت فرد نقش بسزائی دارد. اما تربیت دل امری است عرفانی و فراتر از مسئله تربیت فرد.‏‎ ‎‏آنانکه بمعنی حقیقی کلمه عارفند تربیت دل را به دست صاحب حقیقی دل می سپارند. دل به‏‎ ‎‏ «دلدار» می دهند تا آنگونه او می خواهد آن را تربیت کند و هر شکلی را که او می پذیرد به آن عطا‏‎ ‎‏کند. برای آنان آنچه مهم است پذیرش محبوب و رضای معشوق است. آنان همان را می پسندند‏‎ ‎‏که «دلدار» می پسندد و به همان راضی اند که محبوب راضی است. پس اینان دلهایشان تحت‏‎ ‎‏تربیت خود خداست و مربی دلهای آنان خالق دلهاست. و خوشا به حال آن دل که خدا تربیتش‏‎ ‎‏کند: ‏

‏ «عارف کامل کسی است که قلب خود را همچون هیولا که هر صورتی را می پذیرد برای پذیرش‏‎ ‎‏هر صورتی که محبوب بخواهد آن صورت را به آن قلب بدهد آماده سازد و هیچ صورتی و‏‎ ‎‏فضیلتی را از پیش خود مطالبه نکند و از هر دو عالم بگذرد و به هر دو نشأه پشت پا زند.» ‏‎[14]‎

 

‏ ‏

‏ ‏منابع و پی نوشت ها

 

کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 186

  • . . ر.ک: صحیفه امام / ج 14،ص 152-153، 390 - 393 /
  • . همان
  • . همان
  • . . ر.ک: صحیفه امام / ج 16، ص 500-502 / ج 14، ص 38-39 /
  • . همان
  • . از بیانات امام خمینی(س) در جمع معلمان علوم دینی سراسر کشور 10 / 11 / 1359 /  کوثر، ج 2، ص 228 /
  • . منبع پیشین، ص 229
  • . همان، ص 229 و 231
  • . همان، ص 229 و 231
  • . ر.ک:صحیفه امام / ج 17 ص 119-121 / ج 20، ص 390-391 /
  • . همان
  • . همان
  • . . ر.ک: صحیفه امام / ج 12، ص 380-382 /
  • . شرح دعای سحر، ص 20، 19