تأثیر نگرشهای فقهی، فلسفی و عرفانی حضرت امام بر تعلیم و تربیت

تأثیر نگرشهای فقهی، فلسفی و عرفانی حضرت امام بر تعلیم و تربیت

نوشته: فیاض قرائی

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏مقدمه: ‏

‏از آنجا که امام خمینی(س) خود عارف است و در عرفان اسلامی، انسان بعد از خدا برترین‏‎ ‎‏موجودات در روی زمین است و می تواند آئینه تمام نمای جلوات حضرت حق گردد، و انسان‏‎ ‎‏خلیفه خدا است بر خلق او، و بر صورت الهی آفریده شده است و خلعتهای اسماءو صفات‏‎ ‎‏خداوندی را در بر کرده و در گنجینه های ملک و ملکوت او نفوذ دارد‏‎[1]‎،‏ بی شک تصویری این‏‎ ‎‏چنین از انسان، در مسائل تربیتی او مؤثر بوده، و حتی تربیت انسان از این دیدگاه، تعریفی‏‎ ‎‏مخصوص به خود خواهد داشت که با سایر تعریفهای مختلف مبتنی بر دیدگاههای مختلف از‏‎ ‎‏انسان، تفاوت اساسی خواهد داشت. ‏

‏آنچه در عرفان اسلامی مورد توجه قرار می گیرد خداگونگی انسان است یعنی انسان تربیت‏‎ ‎‏یافته است که صبغت الله (رنگ خدایی) به خود گیرد: ‏

یا بیا من باش یا همخوی من تا ببینی در تجلی روی من 

‏در تربیت عرفانی ـ اسلامی، انسان عزیز و اصیلاست، و این اصالت رابطه مستقیم با‏‎ ‎‏همرنگی انسان با حق دارد، بر خلاف دیدگاه امانیستی غرب، که انسان در مقابل خداوند متعال‏‎ ‎‏قد علم می کند و رقیب خدا محسوب می گردد، و اصالتش به این است که هر چه بیشتر از رقیب‏‎ ‎‏دوری گزیند و یا حتی به معارضه با او برخیزد، در اسلام اصالت انسان بستگی به قرب او نسبت‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 167

به حق دارد و تربیت هر انسانی وقتی به غایت می رسد که نهایت قرب ممکن را با حق داشته‏‎ ‎‏باشد که موجب فنای انسان شده و همین فناست که به انسان بقاء می بخشد یعنی هر چه در برابر‏‎ ‎‏حق از خویش بی خویش شود، همانقدر خویشتن دار و باقی شده است. و هر چه بنده خدا گردد‏‎ ‎‏به همان مقدار آزاد شده است، خدا محور است و انسان هر چه بر این محور نزدیکتر بچرخد،‏‎ ‎‏همانقدر اصیل تر شده است. حضرت امام(ره) نیز به عنوان یک عارف در آثار خویش به تعابیر‏‎ ‎‏گوناگون به این چنین تصویری از انسان تصریح دارد، از جمله اینکه، قدر مورد انسانی که تمام‏‎ ‎‏مراتب عوالم طبیعت و مثال و ملکوت و ارواح مقدسه را طی کرده و وارد عالم مشیت مطلقه‏‎ ‎‏شده است می فرماید: «چون به آنجا رسید مشاهده می کند که همه وجودات خاصه و تعینات‏‎ ‎‏فعلیه ـ در عین مشیت ـ مستهلک و فانی است، و این است مقام تدلّی که در آیه شریفه «دنی‏‎ ‎‏فتدلی» بدان اشاره شده است. پس کسی که به این مقام رسید و حقیقت ذاتش تدلی شد دیگر‏‎ ‎‏حیثیتی برای او بجز نفس تدلّی باقی نمی ماند و ذاتی نمی ماند تا تدلی بر او عارض شود و این‏‎ ‎‏است آن مقام فقری که فقر مطلق است و آن است همان مشیت مطلقه که از آن به فیض مقدس و‏‎ ‎‏رحمت واسعه و اسم اعظم ولایت مطلقه و محمدیه یا مقام علوی تعبیر می شود و این است آن‏‎ ‎‏لوایی که آدم و هر کس جز اوست در تحت این لواست.» ‏‎[2]‎ 

عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیست مرغ بال و پرشکسته فکر باغ و لانه نیست 

مست شو دیوانه شو از خویشتن بیگانه شو آشنا با دوست راهش غیراین بیگانه نیست[3]

‏در جای دیگر اشاره دارد: پس هنگامی که پروردگار با یکایک اسماءاش بر سالک تجلی کرد و‏‎ ‎‏به مقام هر یک از اسماء خاص تحقق یافت قلبش قابلیت می یابد که اسم جامع در آن قلب تجلی‏‎ ‎‏می نماید اولاً به وحدت جمعی و کثرت در وحدت و ثانیاً به کثرت تفصیلی و بقاء بعد از فنا و‏‎ ‎‏وحدت در کثرت ... و با رسیدن به این مرتبه مراتب سیر و ترقی پایان می پذیرد و این آخرین‏‎ ‎‏مرتبه سیر الی الله است و سفر چهارم است که عبارت است از بقاء بعدالفناء پس از استهلاک تام‏‎ ‎‏سالک.» ‏‎[4]‎ 

‏حضرت امام(ره) در جای جای آثارش تصریح و تأکید دارد به اینکه، انسان تربیت یافته،‏‎ ‎‏انسانی است که الهی شده و همه چیزش به اسم رب باشد و مقامات را طی کرده باشد. ‏

‏مسئله بعدی این است که انسان چگونه به این چنین تربیتی دست یازد؟ می دانیم که عرفان‏‎ ‎‏مکاتب مختلفی دارد که در یک تقسیم کلی می توان چنین عنوان کرد که یک نوع عرفان است، از‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 168

آن ادیان ابراهیمی و آسمانی، نوع دیگر عرفانی است که غیر آسمانی و دینی بوده و ساخته دست‏‎ ‎‏بشر بی ارتباط به وحی است، مثل عرفان بودایی. چون ادیان آسمانی کسانی بنام پیغمبر و نبی‏‎ ‎‏دارند که واسطه رحمت حق و فیض باری به خلق هستند، بی وجود آنان خلق از آنچنان رحمتی‏‎ ‎‏محروم می گردند، و به واسطه وجود انبیاء دستوراتی در جهت ارشاد و تربیت خلق از طرف‏‎ ‎‏حضرت حق ارسال می گردد، لذا تربیت انسان در این عرفان دینی بی وجود انبیاء ابتر است و‏‎ ‎‏طبیعی است که حضرت امام خمینی(ره) نیز رهایی و نجات انسان را منوط به پیروی از تعالیم‏‎ ‎‏انسان ساز انبیاء بداند، و بی جهت نیست که حضرتش در آثارش بارها و بارها به مقصد انبیاء و‏‎ ‎‏هدف ارسال رسل اشاره می کند و بیش از هر چیز در تربیت بر پیروی از تعالیم و دستورات انبیاء‏‎ ‎‏تأکید می کند، گفتنی است که سلسله جلیله عرفا عنایت خاصی نسبت به انبیاء دارند و امام نیز از‏‎ ‎‏این سلسله بود، و عرفان بدون نبوت معنی ندارد و حتی معروفترین کتاب عرفانی، که‏‎ ‎‏فصوص الحکم محی الدین ابن عربی است، که هر فصلش به نام پیامبری و در شرح و تحلیل‏‎ ‎‏سلوک و شخصیت عرفانی همان پیامبر است. و به همین جهت امام(ره) دهها بار در آثارش و‏‎ ‎‏گفته هایش به هدف انبیاء که تربیت انسان است اشاره می کند و هشدار می دهد که باید دنباله رو‏‎ ‎‏آنان بود که خود تربیت شده حضرت حق هستند و حق یکی از صفاتش رب العالمین است و‏‎ ‎‏اوّلین مربی است، دراین راستا می گویند: ‏

‏ «همه جمعیت دنیا احتیاج به تعلیم و تربیت دارند هیچکس نمی تواند ادعا کند که من دیگر‏‎ ‎‏احتیاج ندارم به اینکه تعلیم بشوم و تربیت بشوم، رسول خدا(ص) تا آخر احتیاج داشت منتهی‏‎ ‎‏ احتیاج او را خدا رفع می کرد. همه احتیاج داریم.»‏‎[5]‎‏ در جای دیگر می گویند: ‏

‏ «انبیاء آمدند که ما اشخاصی را که از نور بهره ای نداریم و ظلمات به ما احاطه کرده است از هر‏‎ ‎‏طرف ما را از این ظلمت های گوناگون نجات بدهند و برسانند به عالم نور.»‏‎[6]‎ ‏«انبیاء آمده اند‏‎ ‎‏مردم را از این ظلمت ها بیرون بکشند و به مبدأ نور برسانند، مبدا نور، انوارنه، از این طرف‏‎ ‎‏ظلمات است و از آن طرف نور، نور مطلق می خواهند آن را فانی کنند در نور مطلق، این قطره را‏‎ ‎‏در دریا فانی کنند، البته مثال منطبق نیست. تمام انبیاء برای همین آمده اند و تمام علوم وسیله‏‎ ‎‏است و عینیت مال نور است، ما عدمهائیم، اصل ما از آنجاست، عینیت مال آنهاست، همه انبیاء‏‎ ‎‏آمده اند که ما را از این ظلمت ها بیرون بکشند، و به نور برسانند، نه انوار، از حجابهای ظلمانی و‏‎ ‎‏از حجابهای نورانی بیرون بکشند، و به نور مطلق متصل کنند.»‏‎[7]‎ ‏«تمام انبیاء که مبعوث‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 169

شده اند تمام کتب آسمانی که آمده اند برای اینکه این عالم را عالم الهی اش کنند.» ‏‎[8]‎

‏امام هدف اصلی انبیاء را تربیت انسان دانسته و سایر مقاصد از قبیل برقراری حکومت و‏‎ ‎‏عدالت اجتماعی را فرع بر تربیت انسان می دانند، لذا می فرمایند: «خدا هم انبیاء را فرستاده‏‎ ‎‏مقصد اعلا این نبوده است که حکومت بکنند، مقصد اصلی این نبوده است که نظام ایجاد کنند،‏‎ ‎‏مقصد اعلا این نبوده است که عدالت اجتماعی ایجاد کنند. مقصد اعلا اینها نیست.» ‏‎[9]‎ ‏مقصد‏‎ ‎‏پیامبران این نبود که دنیا را بگیرند و آبادش کنند، مقصد این نبود که راه را به این اهل دنیا، به این‏‎ ‎‏انسان ظلوم و جهول، بسیار ظالم و بسیار جاهل نشان بدهند که از این راه بروید، آن راهی که‏‎ ‎‏شما را می رساند به خدای تبارک و تعالی، این راه است، انبیاء آمدند ما را به آن نور برسانند. ‏الله‎ ‎ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم‎ ‎من النور الی الظلمات‏، ‏طاغوت در مقابل انبیاست، در مقابل الله است.‏» ‏‎[10]‎ ‏و در جای دیگر این‏‎ ‎‏چنین می گوید: «انبیاء همه آمدند آدم را درست کنند، یک نبی نیامده است که مقصدش این معنی‏‎ ‎‏نباشد که انسان را اصلاح کند، اقامه عدل همان درست کردن انسانهاست، عدل یک چیزی‏‎ ‎‏نیست، الا اینکه از انسان صادر می شود و ظلم همان است که از انسان صادر شود، اقامه عدل‏‎ ‎‏تحول دادن طاغی به عادل است، تحول دادن مشرک به مؤمن است.» ‏‎[11]‎

‏در تعلیم انبیاء کیفر دشمنان نیز از باب لطف است و پیامبر همانطور که برای دوستان خودش‏‎ ‎‏خیر و صلاح می خواهد برای دشمنانش هم خیر و صلاح می خواهد، انبیاء غصه می خوردند‏‎ ‎‏برای کفار، غصه می خوردند برای منافقین که چرا باید اینها اینطور باشند.‏‎[12]‎ ‏رسول اکرم(ص)‏‎ ‎‏برای این غصه می خورد در وحی هم به او گفته است که مثل اینکه تو خودت را داری به کشتن‏‎ ‎‏می دهی که اینها ایمان نمی آورند.‏‎[13]‎ ‏اینجاست که فرق حکومتهای الهی با حکومتهای غیر‏‎ ‎‏الهی روشن می شود، که در یک حکومت الهی هدف الهی کردن و ساختن انسان است و سایر‏‎ ‎‏اهداف در مسیر هدف اصلی که انسان سازی است می باشند. ولی در یک حکومت غیر الهی بر‏‎ ‎‏فرض اینکه متکی به آراء مردم باشد هدف نه هدایت بشر، بلکه برخورداری بیشتر و بهتر انسانها‏‎ ‎‏از امتعه دنیاست و نه بیش از این. یعنی یک حکومت غیر دینی لیبرال فقط، ادارۀ یک جامعه را‏‎ ‎‏بر عهده دارد، تا بیشتر بخورد و بیشتر برخوردار شود و امنیت داشته باشد و حداکثر اینکه از‏‎ ‎‏عدالت اجتماعی برقرار باشد و کاری به اخلاق و تزکیه و انسان سازی ندارد. و اگر از تربیت‏‎ ‎‏انسانها دم می زند منظور تربیت اجتماعی است و به همین اندازه است که در برخورداریهای‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 170

حیوانی تزاحم پیدا نکنند و نظم اجتماع را بهم نزنند، لذا اعمال قدرت یک حکومت الهی را در‏‎ ‎‏تربیت اخلاقی انسانها و شیوۀ انبیاء را خلاف آزادی و دموکراسی می داند. ‏

‏باید یادآور شد که بی جهت نیست حضرت امام(س) این همه تأکید بر نقش انبیاء دارند و‏‎ ‎‏اهمیت مطلب وقتی بیشتر روشن می گردد که دنیای معاصر که امام امت نیز به آن تعلق دارند با‏‎ ‎‏ویژگیهای خاص خود در نظر آوریم. وقتی ما انسان را موجودی دانستیم که «در فطرت خود هر‏‎ ‎‏کمالی را بطور مطلق می خواهد، می خواهد قدرت مطلق جهان باشد ... فطرتاً مایل است آن‏‎ ‎‏جهان را هم در اختیار داشته باشد‏‎[14]‎ ‏و فطرت انسان فطرت سعید است. عمل صالح آن است که‏‎ ‎‏با این فطرت سازش داشته باشد.» ‏‎[15]‎ ‏و درباطن خودش و فطرت خودش تناهی ندارد، آمالش،‏‎ ‎‏آمال غیر متناهی است.‏‎[16]‎ ‏انسان با این ابعاد نامتناهی بالطبع تربیت مخصوص به خود را‏‎ ‎‏می طلبد و طبیعی است که این چنین موجودی با اقرار به اینکه ناشناخته نیز هست، نمی تواند در‏‎ ‎‏تربیت خود فقط به خود متکی باشد، لذا در فلسفه و عرفان اسلامی وجود انبیاء به عنوان‏‎ ‎‏سفیران حق جهت تربیت انسان ضروری است و آدمی تا به تعالیم پیامبران از جان و دل گوش فرا‏‎ ‎‏ندهد نمی تواند تربیت بیابد. ‏

‏حال این نظام فکری را با بینشی که وجود انبیاء در آن ضرورتی ندارد مقایسه کنیم، در‏‎ ‎‏می یابیم که معنی تربیت از بن عوض می شود در این بینش دیگر کمال مطلق خواهی و بی نهایت‏‎ ‎‏بودن ابعاد آدمی مطرح نیست و معمولاً در یک بعد خلاصه می شود، یکی آن را در بعد قدرت‏‎ ‎‏خلاصه می کند و انسان تربیت یافته را انسانی می داند که قدرتمندترین باشد تا بر دیگران سلطه‏‎ ‎‏پیدا کند، دیگری انسان را در سکس و جنسیت خلاصه می کند و تمام دردهای آدمی را ناشی از‏‎ ‎‏عقده های جنسی می داند ونسخه می دهد که انسان اگر می خواهد به کمال برسد از نظر جنسی‏‎ ‎‏یله و رها باشد. و دیگری انسان را مساوی اقتصاد و مالکیت می داند و غیر آن را پوچ و واهی‏‎ ‎‏می داند. و تبعات عملی این طرز تفکرها نیز بر کسی پوشیده نیست، در این نظامها گناه دیگر‏‎ ‎‏معنی ندارد و انسان موجودی است بی عمق. و متفکران غرب نیز متوجه این معنی شده اند که‏‎ ‎‏گرفتاریهای روحی غرب از این ناشی شده است که انسان معاصر خواست انبیاء را حذف نموده و‏‎ ‎‏خود بر جای آنان بنشیند و جای حضرت مسیح علیه السلام، دستورات فروید ومارکس را به کار‏‎ ‎‏بسته، و تاوان این را نیز می دهد. اما در یک نظام فکری الهی با اعتقاد به وجود انبیاء و کرامت‏‎ ‎‏انسانی، فقط حقوق انسان و حقوق بشر مطرح نیست، بلکه در کنار آن حقوق الله نیز مطرح است‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 171

‏که از آن به طاعت و عبادت و از خلاف آن به معصیت و گناه تعبیر می شود. و در یک نظام فکری‏‎ ‎‏الهی گناه قابل آزمون نیست چون سمّی است مهلک و آزمودن سم همان و هلاکت همان. و‏‎ ‎‏کمال و تربیت آدمی به آن است که مطیع دستورات دینی باشد و این یکی از مهمترین ابعاد یک‏‎ ‎‏دین الهی است که تسلیم بی چون و چرا در بعضی موارد باشد و گرنه دین دیگر، دین نیست، چون‏‎ ‎‏در مفهوم یک دین آسمانی اتصال به عالم غیب نهفته است و فقط نبی و پیامبر از آن خبر‏‎ ‎‏می دهند و اگر کسی به دینی ایمان آورد و با استدلال حقانیت آن را قبول کرد باید به یک سری از‏‎ ‎‏مسائل آن نیز تعبداً گردن نهد وگرنه دین شیری می شود بی یال و دم و اشکم، و شبیه یکی از‏‎ ‎‏مکتبها و ایسم های سطحی نگر بشری. ‏

‏انسانی که در شهوت و قدرت خلاصه شود نیازی به انبیاء ندارد چون بحد کافی این جاذبه ها‏‎ ‎‏در درون آدمیان وجود دارد اصلاً حضرت امام خمینی معتقدند انبیاء هرگز برای دعوت به‏‎ ‎‏دنیاگرایی نیامده اند، لذا می فرمایند: «آنهایی که گمان می کنند نبی ختمی و رسول هاشمی‏‎ ‎‏صلی الله علیه و آله دعوتش دارای دو جنبه است، دنیایی و آخرتی، و این را مایه سرفرازی‏‎ ‎‏صاحب شریعت و کمال نبوت فرض کرده اند از دیانت بی خبر و از دعوت و مقصد نبوت عاری‏‎ ‎‏و بری هستند. دعوت به دنیا از مقصد انبیاء عظام بکلی خارج، و حس غضب و شهوت و‏‎ ‎‏شیطان باطن و ظاهر برای دعوت به دنیا کفایت می کنند و محتاج به بعث رسل نیست. ادارۀ‏‎ ‎‏شهوت و غضب، قرآن و نبی لازم ندارد. بلکه انبیاء مردم را از دنیا باز دارند و تقیید اطلاق شهوت‏‎ ‎‏و غضب کنند و تحدید موارد منافع نمایند. غافل گمان کند دعوت به دنیا کنند، آنها می فرمایند‏‎ ‎‏مال را از هر راه تحصیل نکن، و شهوت را با هر طریق فرو ننشان، نکاح باید باشد، تجارت و‏‎ ‎‏صناعت و زراعت باید باشد، با آنکه در کانون شهوت و غضب اطلاق است. پس آنها جلوگیر‏‎ ‎‏اطلاق هستند نه داعی به دنیا، روح دعوت به تجارت تقیید و بازداری از بدست آوردن باطن‏‎ ‎‏است. و روح دعوت به نکاح تحدید طبیعت و جلوگیری از فجور و اطلاق قوه شهوت است، بلی‏‎ ‎‏آنها مخالف اطلاق نیستند چه که آن مخالف نظام اتم است.» ‏‎[17]‎ 

‏در جای دیگر در مورد اینکه حکومتهای غیردینی که بی نبی و وحی هستند و راه به جایی در‏‎ ‎‏تربیت انسان نمی برند می‎ افزاید: «لهذا می بینیم که تمام رژیمهای غیر وحی ای، آنهایی که‏‎ ‎‏مربوط نیستند به مبدأ وحی، کاری به انسان ندارند، راجع به آن چیزهایی که مربوط به باطن‏‎ ‎‏انسان است حکومتها هیچ کاری ندارند که شما پیش خودتان چه فکر می کنید، پیش خودتان چه‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 172

اعتقاد دارید، پیش خودتان چه ملکاتی دارید هیچ کاری به این ندارند، آنقدریکه آنها کار دارند این‏‎ ‎‏است که نظام این عالم طبیعت را طوری کنند که محفوظ باشد ـ آنهایی که مردم صحیح هستند،‏‎ ‎‏آن حکومتهای عادل ـ بازارشان یک بازار منظم باشد مملکتشان یک مملکت منظم باشد،‏‎ ‎‏بی عدالتی ها را جلویش را بگیرند، آنقدری که رژیمها به آن نظر دارند همین مقدار است. تنها‏‎ ‎‏رژیمی که و تنها ملتی که کار دارد به انسان از قبل این که این تخم و دانه کشته شود تا آنوقتی که‏‎ ‎‏آخر است، و آخر ندارد، کار دارند این مکتبهای انبیاست،» ‏‎[18]‎ «‏غرب انسان درست نمی کند، آنکه‏‎ ‎‏انسان درست می کند آن مکتبهای الهی است، مکتبهای توحیدی است که تمام همّ انبیاء این بوده‏‎ ‎‏است که آدم درست کنند، که آدم توی یک مملکتی باشد، آزادی به جوری که ضرر به غیر‏‎ ‎‏نزند.» ‏‎[19]‎ ‏البته حضرت امام اصل شهوت در انسان را طبیعی می داند اما باید مهار شود، و‏‎ ‎‏می گویند: «اصل شهوت طبیعی است خوب باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد‏‎ ‎‏اگر تربیت و تعلیم آنطوریکه انبیاء می گویند باشد، این آکل و مأکول و این تعدیات و این تجاوزها و این‏‎ ‎‏اختلافهای طبقاتی پیدا نمی شود و هم آن طرف که عمده آن طرف است آن حیات‏‎ ‎‏جاویدی که آخر ندارد هم، آن طرف تأمین نمی شود، مکتب ولی امر را توجه کنید که برای تعلیم‏‎ ‎‏و تربیت این انسان است، که از حد حیوانیت برساندش به حد انسانیت و رشد انسانی پیدا‏‎ ‎‏کند.» ‏‎[20]‎ 

‏امام با اینکه خود عارف است و عرفان را غایت رسالت انبیاء و ادیان می داند.‏‎[21]‎ ‏از بعد‏‎ ‎‏دنیاوی ادیان نیز، که فقه متکفل تبیین آن است فروگذار نمی کند و احکام دنیاوی را نه تنها منافی‏‎ ‎‏با تربیت عرفانی و کمال انسانی نمی داند بلکه برای سیر وصعود و ترقی کامل آدمی که سیر‏‎ ‎‏فی الخلق مع الحق است، توجه به آن را ضروری و لابدمنه می داند، چون برای رسیدن به باطن‏‎ ‎‏باید از ظاهر و برای رسیدن به حقیقت باید از شریعت گذر نمود، و در این مورد است که‏‎ ‎‏می گویند: «در بسیاری از زمانها بر ما گذشت که یک طایفه ای فیلسوف و عارف و متکلم و صوفی‏‎ ‎‏و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند، اینها همان را گرفتند، و تمام ماعدای خودشان‏‎ ‎‏را تخطئه کردند و قشری حساب کردند و قشریون خواندند بلکه وقتی دنبال تفسیر قرآن رفتند‏‎ ‎‏ملاحظه می کنیم که ـ تمام آیات نباشد ـ اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانی و جهات‏‎ ‎‏فلسفی و جهات معنوی، و بکلی غفلت کردند از حیات دنیوی، و جهاتی که در اینجا به آن‏‎ ‎‏احتیاج هست و تربیتهایی که در اینجا بشود، از این امر غفلت کردند.» ‏‎[22]‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 173

اهمیت این دیدگاه وقتی مشخص می شود که با اندک تأملی ببینیم ما عارفان بزرگی داشته ایم‏‎ ‎‏اما مثل امام به ستیز با طاغوت زمان خویش برنخاستند و ارمغانی چون انقلاب اسلامی و‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی برای امت اسلام نیاوردند. و نظریه ولایت فقیه ثمرۀ این چنین بینشی است،‏‎ ‎‏که نباید از تربیت خلق غافل بود که این غایت سیر یک عارف است، و آنچه در امور خلق و‏‎ ‎‏اجتماع بکار می آید فقه است، یعنی امام هم یک عارف است و هم یک فقیه، لذا هم با فقیه‏‎ ‎‏صرف فرق دارد و نیز با عارف صرف. بهمین خاطر مثل سایر فقیهان که فقط در مباحث نظری‏‎ ‎‏تضلع می کنند، نبود. بلکه حضرتش در دوران تبعید درس ولایت فقیه را در نجف اشرف به‏‎ ‎‏عنوان بحث خارج فقه، مطرح می کند و پایه های یک حکومت اسلامی را پی می ریزد و به امر به‏‎ ‎‏معروف و نهی از منکر بعد جهانی و سیاسی می دهد، چون تربیت خلق رایک تکلیف و‏‎ ‎‏ضرورت شرعی برای خود می داند و معلوم است این چنین کاری شجاعت و پشتگرمی خاصی‏‎ ‎‏می طلبد و می بینیم حضرت امام این پشتوانه را در سایه عرفانش دارد، لذا فقه امام فقهی متهور و‏‎ ‎‏پویا و چالاک است، از طرف دیگر، عارفان زیادی هم داشته ایم اما آنان نیز مثل امام عمل‏‎ ‎‏نکردند، چون آنان به مقام سیر خلقی مع الله و مربی گری خلق نرسیدند و به فقه اجتماعی‏‎ ‎‏عنایتی نداشته اند و فقط به خود و حداکثر به یک حلقه درس چند نفری می اندیشیدند و همانها‏‎ ‎‏را چون خود تربیت می کردند، اما حضرت امام(ره) در سایه همین دیدگاههای وسیع خودش‏‎ ‎‏کلامی به وسعت جهان تشکیل می دهد و اسلام را در سطح جهان مطرح می کند و عرفان را‏‎ ‎‏اجتماعی می کند و آن را فقط در فرد منحصر می کند و این منطبق با سیرۀ حضرت ختمی مرتبت‏‎ ‎‏صلی الله علیه و آله است. ‏

‏امام تعالیم و دستورات و احکامی را که انبیاء آورده اند در جهت تربیت انسان می داند و‏‎ ‎‏می گوید: «تمام اعمالی که دستور داده اند همه اش برای این است که انسان را تربیت کنند، که به آن‏‎ ‎‏مقصدی بر حسب فطرت دارد (‏فطرت الله التی فطرالناس علیها‏) که همان فطرت توحید است‏‎ ‎‏برسند.» ‏‎[23]‎ ‏و در مقابل تربیت تکوینی می فرمایند: «دوم از مراتب ربوبیت، ربوبیت تشریعی‏‎ ‎‏است که مختص به نوع انسانی است و دیگر موجودات را ازآن نصیبی نیست و این تربیت‏‎ ‎‏هدایت طرق نجات و ارائه راههای سعادت و انسانیت و تخدیر از منافیات آن است که به توسط‏‎ ‎‏انبیاء علیهم السلام اظهار فرموده و اگر کسی با قدم اختیار خود را در تحت تربیت و تصرف‏‎ ‎‏رب العالمین واقع کرد و مربوب آن تربیت شد، به طوری که تصرفات اعضاء و قوای ظاهریه و‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 174

باطنیه او تصرفات نفسانیه نشد بلکه تصرفات الهیه و ربوبیه گردید به مرتبه کمال انسانیت که‏‎ ‎‏مختص به این نوع انسانی است می رسد.» ‏‎[24]‎ ‏امام امت(س) در نقش عقل و شرع در تربیت‏‎ ‎‏انسان می گویند: ‏

‏ «انبیاء علیهم السلام آمدند قانونها آوردند و کتابهای آسمانی بر آنها نازل شد که جلوگیری از‏‎ ‎‏اطلاق و زیاده روی طبیعت کنند، و نفس انسانی را در تحت قانون عقل و شرع درآورند، و آن را‏‎ ‎‏مرتاض و مؤدب کنند که خارج از میزان عقل و شرع رفتار کند.» ‏‎[25]‎ 

‏امام در‏ ‏مورد اینکه تعالیم عبادی انبیاء درادامه تعالیم دیگرشان در ساختن انسان فمکمل‏‎ ‎‏یکدیگرند می گویند: «تمام دعوت انبیاء هم حسب اختلاف مراتبشان، برای همین معناست که‏‎ ‎‏انسان را انسان کند، انسان بالقوه را انسان بالفعل کند و تمام علوم و تمام عبادات و تمام معارف‏‎ ‎‏الهیه و تمام احکام عبادی و همه این چیزهائی که هست همه برای این معناست که انسان ناقص‏‎ ‎‏را انسان کامل کند ـ قرآن کتاب انسان سازی است، کتابی است که با این کتاب اگر کسی توجه به‏‎ ‎‏آن بکند، تمام مراتبی که از برای انسان است، این کفایت دارد. و همه مراتب را به آن نظر‏‎ ‎‏دارد.» ‏‎[26]‎ ‏و در مورد اینکه عبادات نسخه هایی از عالم حقیقت هستند می گویند: «ما یک مراتب‏‎ ‎‏بالاتری داریم که باید شماها به آن توجه کنید، آن عباداتی که انبیاء آوردند و شما را به آن دعوت‏‎ ‎‏کردند، مثل نماز، مثل روزه، مثل حج، اینطور چیزها، یک اموری هستند که نسخه هایی هستند از‏‎ ‎‏طبیعت های واقعی که آمدند شما را برسانند به یک مرتبه های کمالی که همانطور که از طبیعت‏‎ ‎‏استفاده می کنید مادامی که در طبیعت هستید. وقتی که نفوس شما از آن طبیعت بیرون رفت و‏‎ ‎‏نفس عاقله شما در یک عالم دیگر رفت، آنجا هم با یک تربیت صحیح رفته باشد و یک زندگانی‏‎ ‎‏کاملاً سعادتمند شما داشته باشید.» ‏‎[27]‎ 


کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 175

منابع:

کتابمجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)صفحه 176

  • . شرح دعای سحر / ص 15، 34 /
  • . شرح دعای سحر / ص 15، 34 /
  • . محرم راز / ص 69 /
  • . شرح دعای سحر / ص 275
  • . . ر.ک: صحیفه امام / ج 17ص 35 / ج 11ص 382-384 /
  • . همان
  • . همان
  • . تفسیر سوره حمد / ص 15
  • . . ر.ک: صحیفه امام / ج 19 ص 446-447 / ج 13 ص 33-34 /
  • . همان
  • . تفسیر سوره حمد / ص 54 /
  • . . ر.ک: صحیفه امام / ج 14، ص 11-13 / ج 14 ص 203-204 / ج 19 ص 374-376 / ج 4 ص 317-318 / ج 14 ص 209-210 /
  • . همان
  • . همان
  • . همان
  • . همان
  • . آداب الصلوة / ص 53 /
  • . . ر.ک: صحیفه امام / ج 8 ص 123-124، 325-327 / ج 8 ص 515-517 /
  • . همان
  • . همان
  • . . ر.ک: صحیفه امام / ج 20 ص 298-299 / ج 15 ص 491-492، سخنرانی 608 /
  • . همان
  • . همان
  • . آداب الصلوة / ص 210 /
  • . چهل حدیث / ص 15 /
  • . ر.ک: صحیفه امام / ج 1 ص ... / ج 4 ص 176-177 /
  • . همان