مبانی امام خمینی در تفسیر «بسم الله الرحمن الرحیم»

مبانی امام خمینی

 در تفسیر «بسم الله الرحمن الرحیم»

‏□ یاسر جهانی پور‏

 چکیده 

‏سوره حمد حاوی اسرار مهمی است که دست یابی به آن اسرار و کشف حقایقش از دسترس عوام خلق خارج است. برخی از آن اسرار برای عارفان و تمام آن برای اولیاء محمدیین مکشوف می شود. امام خمینی در برخی از مباحث تفسیری شان در کتب آداب الصلاه و سر الصلاه و شرح چهل حدیث به برخی از اسرار این آیه شریفه در ضمن تفسیر سوره حمد اشاره فرموده اند که از باب تیمن و تبرک به برخی از مهم ترین نکات ایشان در شرح حقایق کلیدی این آیه ضمن چند بحث می نماییم. ‏

‎ ‎

کلمات کلیدی:‏ سوره حمد، بسم الله، مقام اسمیت، اسم اعظم، امام خمینی‏

 

مقدمه:

‏اهمیت این کلام شریف از جنبه های گوناگون قابل بحث و بررسی است. عرفا بیش از همه به حقایق و اسرار مربوط به بسم الله الرحمن الرحیم توجه نموده اند. از جمله ایشان شیخ کبیر صدرالدین قونوی، در کتاب اعجازالبیان فی تفسیر ام القران، به تفصیل به مباحث مهم عرفانی در سوره حمد و از جمله شرح مقامات انسان کامل توجه نموده است. همچنین امام خمینی در مباحث تفسیری اش که در چند اثر خود به اجمال و به ضرورت بدان اشاره فرموده، حقایق این آیه شریفه را به قدر میسور بیان نموده است. عمده مباحث کلی امام خمینی در تفسیر سوره ‏

حضورج. 97صفحه 69

‏حمد شامل جامعیت بسم الله در آیه اول سوره حمد و تعلق هر بسم الله به همان سوره است. همچنین از موارد جزئی که بدان پرداخته اند شرح اسم اعظم و حقیقت آن، مقام اسمیت، شرح دو اسم الرحمن و الرحیم و مباحث مرتبط با آن می باشد. در این مقاله به مطالب فوق طی چند بحث به اجمال اشاره نموده و مختصری در خصوص مبانی امام خمینی در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم شرح داده ایم.‏

 

1. جامعیت بسم الله در آیه اول سوره حمد

‏یکی از اسرار سوره حمد ،جامعیت بسم الله الرحمن الرحیم در این سوره، نسبت به بسم الله در سور دیگر است. جامعیت این بسم الله از چند جهت است. اول آنکه چون حقیقت و سرّ این لفظ شریف کشف و خرق حجب است، بنابراین بر حسب عوالم وجود و مقامات عروج دارای مراتبی است. مرتبه ادنای آن کشف حجب ظلمانی و خرق استار ناسوتی و رفض تعینات و کثرات و مرتبه اعلای آن انخراق سبحات جلال و فنای در ذات الهی است. به جهت تفاوت در هر مرتبه و عوالم وجود، بسم الله در هر مقام نسبت به مقامات دیگر متفاوت خواهد بود و یکی از اسرار تعلق این لفظ شریف به همان سوره از قرآن یا به هر یک از اعمال خاص بندگان همین است. به لحاظ آنکه سوره حمد مشتمل بر جمع دایره وجود و تقسیم شده بین خدا و بنده و صاحب مقامات و مراتب بسیاری است، فلذا بسم الله الرحمن الرحیم در ابتدای سوره حمد کاملترین و تمامترین مراتب این لفظ و مستجمع جمیع اسماء و جمع دایره وجود بوده و به آن وجود و عوالم وجودی ظاهر گردیده است. ‏

‏جهت دیگر جامعیت بسم الله الرحمن الرحیم، مربوط به لفظ بسم الله است که مشتمل بر ام الاسماء الهی و اسم اعظم خداوند است. اسم اعظم الله به لحاظ بساطت و غیبیت و کمالیت تامی که دارد، اولین اسمی است که تجلیات فیض اقدس را پذیرفته و لباس وجود به تن نمود، ولذا هـر اسمی که افقش به افق اسم الله نزدیکتر باشد، یعنی جنبه غیب و بساطت و احاطه او بیشتر است و از همین جا نتیجه می شود، بعضی از اسماء محیط بر اسماء دیگر و بعضی محاطند. ‏

حضورج. 97صفحه 70

احاطه اسمی اگر کاملتر از دیگر اسماء الهیه باشد، جزو امهات اسماء خواهد بود. این امهات را بعضی هفت اسم حیات، علم، اراده، کلام، قدرت، سمع و بصر و بعضی چهار اسم اول، اخر، باطن و ظاهر و بعضی دیگر دو اسم الله و رحمن می دانند. به تبع آن، حقایق این اسماء در حضرت علمیه نیز منشأ صدور اعیان دیگر به تجلیات خود از فیض اقدس هستند. صور عقلیه اسماء مجموعأ با ذات، از آن جهت که ذات در آنها تجلی نموده، متحدند و ظهورشان در علم منوط است به فیاضیت فیض اقدس و در عین، به فیاضیت فیض مقدس. بسم الله، اشاره به مقام تسمیه دارد که کمال آن منشأ دو اسم الرحمن الرحیم است و این دو اسم از امهات اسماء الهی بوده که محیط به بسیاری از اسماء الهی می باشند. حقیقت و کمال این لفظ در ابتدای سوره حمد که مقام ظهور عوالم وجود است، بیان انسان کامل است که سرّ حیات و سرّ سرّ وجود و نقطه تحت باء بسم الله است.‏

‏جهت دیگر جامعیت این آیه مربوط به جامعیت سوره حمد است. یکی از اسماء این سوره فاتحه الکتاب به معنای مفتاح خزائن عالم غیب است و چون مطابق روایت، حقایق موجود در سوره حمد، در بسم الله الرحمن الرحیم این سوره جمع است؛ پس جامعیت بسم الله، تابع جامعیت سوره حمد است. در شرح فضائل سوره حمد گفته شد این سوره دارای مقام افتتاح خزائن غیبی است. و مقام خرق پرده عدم و ظهور موجودات از ورای حجاب غیب، ثمره تجلی حق به فیض مقدس است کما قال بعض العرفاء ظهر الوجود ببسم الله الرحمن الرحیم، فلذا هر بسم الله صورت ظهوری مرتبه ای از مراتب فیض مقدس و وجود منبسط است که سریان در ‏

حضورج. 97صفحه 71

عوالم وجود دارد؛ چنانکه ظهور اتم فیض مقدس در آیه اول سوره حمد است که تمام کمالات و مقامات او را داراست؛ پس خواصی که برای این سوره وارد شده بعضا ناشی از ثمرات فیض مقدس است که مقام برخی از عرفاست و سالکی که به مقام کمال اسمیت رسیده باشد، بسم الله او همتراز فیض مقدس است که عین فتح و گشایش و رفع مضایق و تنگناهاست و هکذا در مراتب پایین تر به همین نحو این اثر ظاهر است. فتحِ فتوحات ثلاثه، ثمره درک مقامات و مراتب اسمیت و فنای فعلی و صفاتی و ذاتی است. در تعابیر عرفانی، از تجلیات ربانی حاصل از سیر و سلوک و طیّ اسفار اربعه، عنوان فتح اطلاق می شود. فتح قریب عبارت است از فنای افعال و ظهور به کمالات روحیه و قلبیه پس از بستن درهای دنیوی به روی قلب و قال ‏‏نَصرٌ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریبٌ‏‏. فتح مبین، ظهور به مقام ولایت و تجلیات انوار اسماء الهیه است که نتیجه فنای اسماء و صفات است قال: ‏‏إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً‏‏ ‏‏(فتح: 1)‏‏ و بعد از فتح مبین، فتح مطلق است که عبارت از تجلی ذات احدیت و اندکاک ذات سالک در ذات حق و فناء جمیع رسوم و تعینات خلقیّه می باشد و آن نتیجه فنای ذات است. ‏‏اذاجاءَ نَصْرُالله وَالْفَتْح‏‏. ‏

‏مرحوم سیدجلال آشتیانی(ره) در مقدمه مصباح الهدایه امام خمینی می فرماید: ‏

‏«اول الفتوح الفتح القریب قال الله تعالی فجعل من دون ذلک فتحاً قریباً. ترقی انسان از مقام نفس به مقام عقل منور به نور شرع و مطیع اوامر حق گردیدن و قبول تجلیات نوری و مکاشفات غیبی خاص مقام قلب، به اصطلاح ارباب عرفان و عارفان به لسان قران فتح قریب است. قسم دوم از فتوحات فتح مبین است و از آن به قلب بالغ به مقام روح تعبیر کرده اند. مرتبه روحیه همان مقام واحدیت و لاهوت است. فنای حاصل از فتح مبین فنای اسمائی و صفاتی نام دارد و مقام قاب قوسین کنایه از آن است. دیگر فتح مطلق است که خاص قلب بالغ به مقام سرّ است و خاص مقام قرب فرایض و جمع بین القربین یعنی نوافل و فرایض است. مقام او ادنی اشاره به این فتح است. و کریمه اذا جاء نصر الله و الفتح فتح باب وحدت و فنای در احدیت است.» ‏‏(مقدمه مصباح الهدایه، ص163)‏‏ ‏

‏یکی از مراتب تجلیات در خرق حجب، و یکی از انواع فتوحات، کشف اسرار علوم الهی و دقایق عرفانی و لطایـف روحـانی است. در ورای هـر حجـاب سـرّی نهـفته که جـز با خـرق آن‏

حضورج. 97صفحه 72

حجاب کشف نخواهد شد. از این روست که در تعالیم اسلامی از علم با عنوان نور تعبیر شده است. قال النبی: العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء علم به تعلّم بسیار نیست، بلکه حقیقت علم نوری است که خداوند به قلب هر کس بخواهد می اندازد. از این حدیث معلوم می شود که انسان ابتدا باید حقیقت عبودیت و روح بندگی و خضوع را در خود فراهم کند که آن سرچشمه همه کمالات روحی و مواهب معنوی است، آنگاه در راه تحصیل علوم الهی قدم بردارد. در تعریف عرفانی، علمی الهی است که نه تنها مانع راه نشده و حجاب طریق نگردد، بلکه راه را هم نشان دهد. این تعریف در مورد علومی صادق است که بر قلب سالک متجلّی شده و او را از حقایق غیبی آگاه کند. پس مصداق علوم در این حدیث همان علومی است که از راه کشف و شهود بر سالک الی الله وارد می شود. ‏

‏در روایت دیگری است که پیغمبر فرمود: ‏‏ان للقران ظهراً و بطناً و لبطنه بطن الی سبعه ابطن‏‏. ‏‏(عوالی اللئالی، ج4، ص107)‏‏ همانا برای قرآن ظاهر و باطنی است و برای باطن آن باطنی تا هفت بطن. کشف هر یک از مراتب قرآن مستلزم کشف مراتب سلوک و خرق حجب ظلمانی و نورانی است. بطون قرآن به نصّ صریح عارفان مشتمل بر حقایق غیبیه و معانی عالیه ای است که جز بر کسانی که از ظلمات عالم ناسوت رهیده و قدم بر فرق انّیت خود نهاده و در آسمان ملکوت و جبروت پر و بال می زنند، کشف نخواهد شد. سالک با خرق هر حجاب، قدمی به کشف بطن و اسرار آیات الهی نزدیک می شود. پس در مسیر اسفار، تجلیات الهی مختلف است؛ و در فنای اسماء، گاه تجلی به یک اسم از اسماء و گاه به چند اسم است و گاه احکام اسماء باطن غالب است و گاه اسماء ظاهر. پس سالک اگر در اسماء سیر کند، حق تعالی به هر اسم که بر او ‏

حضورج. 97صفحه 73

کشف می شود بر او تجلی می کند و منشا این تجلیات احکام حاکم بر اسم الهی است. ‏

‏جهت دیگر جامعیت سوره حمد، ناشی از جامعیت دو قوس صعودی و نزولی اوست. قوس صعود از الحمدلله شروع و به مالک یوم الدین ختم و قوس نزول از ایاک نعبد شروع و به ولاالضالین ختم می شود و این دو قوس، شرح مقامات اسفار اربعه سالکان الی الله است. سفر اول از خلق به حق، سفر دوم از حق به حق، سفر سوم از حق به خلق و سفر چهارم از خلق به خلق است. انسان کامل چون مجموع اسفار را به تمام پیموده و سیر در اسماء را کامل و بقای بعد از فنا را حاصل نموده است، صاحب دو قوس و واجد حقایق سوره حمد است که عین دو قوس می باشد. پس انسان کامل نسخه جامع جمیع نسخ و مشتمل بر مجموع حقایق الهیه و کونیه است. همچنانکه ذات حق، کتاب اجمالیِ جامع جمیع کتب خلقی در مرتبه جمعی و تفصیلی و در مقام علمی و عینی آنهاست، انسان کامل نیز کتاب جامعی است که صورت اجمالی همه تفاصیل موجود در مرتبه علم و عین است. آیا گفتار خداوند را نشنیده ای که فرمود: «‏‏اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا‏‏» ‏‏(اسراء: 14) ‏‏فمن قرا هذا الکتاب فقد علم ما کان و ما هو کائن و ما هو یکون فان لم تقرا بتمامه فاقرا ما تیسر منه.‏

‏جهت سوم جامعیت سوره حمد، اشتمال این سوره بر فنا و بقا و جنبه حقی و خلقی و تقسیم شده بین خدا و خلق است. در حدیث شریف قدسی است که حق تعالی فرمود: «‏‏قَسَّمْتُ الصلاةَ بَیْنی وَ بَیْنَ عَبْدی: فَنِصْفُها لیْ، وَ نِصْفُها لِعَبْدی. فَاذا قالَ: «بِسْم الله الرَّحْمن الرَّحیم» یَقولُ الله: ذَکَرَنی عَبْدی. وَ اذا قال: «الْحَمْدُ لله» یَقولُ الله: حَمَدَنی عَبْدی وَ اثْنی عَلَیَّ. وَ هُوَ مَعنی «سَمِعَ الله لِمَنْ حَمِدَهُ.» و اذا قال: «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» یَقولُ الله: عَظَّمَنی عَبْدی. وَ اذا قالَ: «مالِکِ یَوْمِ الدّینِ» یَقولُ الله: مَجَّدَنی عَبْدی [و فی روایة: فَوَّضَ الَیَّ عَبْدِی ] وَ اذا قالَ: «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعینُ» یَقولُ الله: هذا بَیْنی وَ بَیْنَ عَبْدی. وَ اذا قال: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یَقولُ الله: هذا لِعَبْدی و لِعَبْدی ما سَأَل‏‏» ‏‏(آداب الصلوة، ص 214)‏‏  ‏

‏نماز را بین خودم و بنده ام تقسیم کردم پس نیمی از آن مال من است و نیمی مال بنده ام. هنگامی که می گوید بسم الله الرحمن الرحیم خداوند می فرماید: بنده ام مرا یاد کرد و چون می گوید الحمدلله، خداوند می فرماید: بنده ام مرا ستایش کرد و چون می گوید الرحمن الرحیم‏

حضورج. 97صفحه 74

خداوند می فرماید بنده ام مرا عظیم داشت و چون می گوید: مالک یوم الدین خداوند می فرماید: بنده ام مرا تمجید کرد و چون می گوید: ایاک نعبد و ایاک نستعین خداوند می فرماید این بین من و بنده ام است و چون می گوید اهدنا الصراط المستقیم الی آخر سوره خداوند می فرماید: این برای بنده ام است و برای اوست آنچه می خواهد. ‏

‏پس فاتحه از ابتدا تا مالک یوم الدین متعلق به حق و ایاک نعبد و ایاک نستعین متعلق به حق و عبد و از اهدنا الصراط المستقیم تا به آخر سوره متعلق به عبد است. آنچه در قوس صعود از ابتدای فنای افعال حاصل می شود از آن حق است و آنچه در قوس نزول، در اسفار سوم و چهارم، از آن بنده است؛ به بیان دیگر جنبه حقی مربوط به فنای سالک و جنبه خلقی مربوط به بقای اوست. این حقیقت برای کسانی است که مجموع اسفار را پیموده و احاطه به جمیع مراتب صعود و نزول داشته باشند وگرنه برای هر سالکی در هر مرتبه، از ابتدای سوره تا به آخر، همان حقیقتی برای او آشکار می شود که مقام اوست. خلاصه کلام آنکه هر آنچه از جامعیت سوره حمد گفته شد، همه در بسم الله این سوره جمع است. این آیه هم مشتمل بر دو قوس و هم فنا و بقاست؛ هم جنبه خلقی در اوست و هم جنبه حق و آخر اینکه مفتاح خزائن غیب الهی است. ثمره ادراک حقیقت این آیه، فتح خزائن غیب و استجابت دعاست.‏

 

2. تعلق هر بسم الله به همان سوره

‏یکی دیگر از موارد مربوط به این آیه شریف، تعلق بسم الله به همان سوره است. علمای امامیه متفق بر این قول اند که بسمله آیتی از فاتحه و جمیع سور قرآنی غیر از سوره توبه است. دلیل عرفانی این بیان همان است که در ابتدای این مقاله گفتیم. از آنجا که بسم الله دارای مقامات ‏

حضورج. 97صفحه 75

‏بسیاری است و سالکان در بیان و ادراک این لفظ شریف دارای مقامات مختلف اند، پس تعلق هر بسم الله با بسم الله دیگر به لحاظ مقام بسم الله فرق می کند. برخی از بزرگان، بسم الله در هر سوره را عین بسم الله در سوره دیگر و ذکر این لفظ شریف را در هر عملی با عمل دیگر یکسان می دانند. این لفظ شریفه بر حسب عوالم وجود و مراتب حضور و مقامات عروج، دارای مراتبی است. در عوالم شهود، که مقام عروج است، سالک به بسم الله، رفض تعینات و کشف کثرات و خرق استار نموده و از ظلمات به نور و از نور به حقیقت لایزال وصول می یابد. در غیب ذات و محفل اعیان ثابته، که مقام نزول است، عوالم یکی پس از دیگری بر حسب مراتب به این لفظ شریف ظهور پیدا می کنند. چنانکه عرفا فرموده اند ظهر الوجود ببسم الله الرحمن الرحیم. کامل ترین مقام برای این لفظ شریفه، مرتبه ای است که جامع  قوسین صعود و نزول بوده و مستجمع جمیع اسماء و صفات است که همان مرتبه انسان کامل است. حقیقت محمدیه عین مشیت فعلیه و علت تجلی حق و سریان فیض الهی و هم سبب ظهور من الله و عروج الی الله است. بنابرآنچه از روایات و اقوال عرفا برمی آید بسم الله الرحمن الرحیم در ابتدای سوره حمد کاملترین و تمام ترین مراتب این لفظ و مستجمع جمیع اسماءست. «‏‏زیرا که متعلق آن محیط تر از سایر متعلقات است‏‏.»‏‏(سرالصلاه، ص86.) ‏

‏پس اسم اعظم در عوالم غیب و شهود سریان دارد و جمله ذرات عالم که مظاهر اسم الله اند بر حسب اسم متجلی در وجودشان صاحب مقامی از مقامات اسم اعظمند بر این اساس؛ سالک اگر به نظر کثرت به دار تحقق نگاه کند هر بسم الله با بسم الله دیگر در نظر او متفاوت است و اگر با نظر وحدت بنگرد، دار وجود را متلاشی در یک وجود مطلق و واحد دیده ولذا تمام مراتب این لفظ شریفه در نظر او یکسان است. از جمله کسانی که معتقد است این لفظ شریف در هر سوره فرقی ندارد، مرحوم عارف کامل میرزا جواد ملکی تبریزی است که در کتاب اسرار الصلاه فرموده است: ‏

‏«در اینجا بی مناسبت نیست که به اشکالی که برای بعضی از اهل علم پیدا شده و قرائت بسم الله را در ابتدای هر سوره ای بدون تعیین آن، یا قرائت آن را به قصد سوره ای، غـیر از آن سـوره که‏


حضورج. 97صفحه 76


 

‏ قرائت نموده جایز ندانسته اند جواب گوئیم این ها می گویند که چون بسم الله در هر سوره ای آیه ای از آن سوره هست، بنابر این بسم الله در هر سوره ای غیر از بسم الله سوره دیگر خواهد بود، چون ثابت شده که به جز سوره برائت، در اول هر سوره ای بسم الله نازل گشته و تعین قرآنیت این الفاظ آنگاه خواهد بود که به قصد حکایت آنچه که جبرئیل بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله قرائت نموده انجام گیرد، و الا که اگر بغیر از این قصد باشد، حقیقتی برای آن نخواهد بود، و بنابراین لازمه قرآنیت آیات این است که از آنها همان قصدی که جبرئیل در هنگام قرائت آنها داشته، منظور گردد، و آنچه که جبرئیل در هنگام قرائت بسم الله الرحمن الرحیم سوره فاتحه الکتاب قرائت نموده، حقیقت بسم الله این سوره بوده است، بنابراین بسم الله هر سوره ای نمی تواند آیه ای از آن سوره باشد، مگر بقصد بسم الله همان سوره، و هر گاه که قاری قرآن در هنگام قرائت بسم الله در قصد و نیت خود مشخص نکند که این ‏

حضورج. 97صفحه 77

بسم الله این سوره است آیه ای از آن سوره نخواهد بود، بلکه می توان گفت در این صورت، بسم الله، آیه ای از قرآن نیست. جواب همه این ها اینست که برای قرآن، کلا حقایقی در این عوالم هست و آن را تأثیرات مخصوصی است، و حقیقت آن به مجرد اینکه آیات آن را جبرئیل قرائت نموده نیست، بلکه این مطلب ربطی به ماهیت قرآن ندارد، و بسم الله نیز یک آیه بیش نیست که در اول هر سوره ای نازل شده است، و این مطلب که بسم الله با هر سوره ای نازل گشته باعث اختلاف در حقیقت آن نمی شود، و بسم الله سوره فاتحه الکتاب مثلا همان بسم الله سوره اخلاص است، و لازم نیست که در قرائت هر سوره ای بسم الله مخصوص همان سوره قصد شود، و الا که واجب بود در هنگام قرائت سوره فاتحه الکتاب نیز معین شود که آیا مرتبه اول انزال این سوره مقصود است یا مرتبه دوم، چون این سوره دو بار نازل گشته است. بنابر این اگر در هنگام قرائت بسم الله، قصد قرائت سوره خاصی نداشته باشد، یا اگر قصد قرائت سوره ای نمود و با این قصد بسم الله گفت سپس سوره دیگری قرائت نمود اشکالی نخواهد داشت، و این اختلاف مثل اختلاف قصدی است که خارج از تعین ماهیات است.» ‏‏(أسرار الصلاة، ص 350 و 351)‏‏ ‏

‏در مقابل این نظر امام خمینی معتقد است که بسم الله در هر سوره متعلق به همان سوره است. ایشان در کتاب شرح دعای سحر فرمود ه اند: ‏

‏«از برای حقیقت بسم الله الرحمن الرحیم مراتبی از وجود است و مراحلی از نزول و صعود است، بلکه به حسب عوالم و نشأه های مختلف، او را حقیقت های فراوانی است و از برای او در دل سالکان به مناسبت مقامات و حالات هر یک از آنان تجلی هایی است، و اینکه حقیقت بسم الله در آغاز هر سوره از سوره های قرآن غیر از حقیقت آن است در آغاز سوره دیگر، و اینکه بعضی از این بسم الله ها بزرگ است و بعضی بزرگتر و بعضی از آنها محیط است و بعضی محاط، و حقیقت بسم الله در هر سوره ای از تدبر در حقیقت همان سوره که با بسم الله آغاز شده معلوم می شود. پس آن بسم الله که برای آغاز اصل وجود و مراتب آن گفته شده غیر از بسم الله است که برای آغاز یک مرتبه از مراتب وجود گفته شده. و چه بسا این مطلب را راسخون در علم از خاندان وحی تشخیص بدهند. و از این رو است که از امیر المؤمنین و سید الموحدین (صلوات الله و سلامه علیه) روایـت شـده است که فرمـوده: ‏

حضورج. 97صفحه 78

«همه آنچه در قرآن است در سوره فاتحه است، و همه آنچه در فاتحه است در بسم الله الرحمن الرحیم است، و همه آنچه در بسم الله است در باء بسم الله است، و همه آنچه در باء است در نقطه است، و من آن نقطه زیر باء هستم.» و این خصوصیت در دیگر بسم الله ها نیست، زیرا فاتحه الکتاب (سوره الحمد) مشتمل بر تمامی سلسله وجود و دو قوس نزول و صعود است از آغاز وجود تا انجام آن، و این معنی از الحمد لله تا مالک یوم الدین تفصیلاً بیان شده. و همه حالات بنده و مقاماتش در ایّاک نعبد تا پایان سوره مبارکه گنجانده شده است. و همگی دایره ای که به طور تفصیل در سوره فاتحه است به طور جمع در الرحمن الرحیم موجود است، و در اسم به طور جمع الجمع هست، و در باء که الف ذات در آن مختفی است به طور احدیت جمع الجمع وجود دارد، و در نقطه ای که در زیر باء است و تمام دایره وجود در آن نقطه سریان دارد به طور احدیت سرّ جمع الجمع وجود دارد. و این گونه احاطه و اطلاق فقط در آغاز فاتحه الکتاب الهی است که وجود با آن آغاز شده و عابد و معبود به همدیگر ارتباط یافته اند. پس حقیقت این بسم الله که در سوره مبارکه حمد است از حیث جمع و تفصیل عبارت است از فیض مقدس اطلاقی، و حق مخلوق به، و اوست که اعظم اسماء الهی و بزرگترین نام خداست، و همان خلیفه است که تمام سلسله وجود از غیب و شهود در هر دو قوس نزول و صعود تحت تربیت او قرار دارند، و دیگر بسم الله ها از تعین های این اسم شریف بوده و از مراتب آن می باشند؛ بلکه هر بسم الله که برای آغاز کاری از کارها گفته شده مانند خوردن و آشامیدن و آمیزش جنسی و دیگر کارها تعینی است از تعین های این اسم مطلق، هر یک به حسب حد و مقام خود، و آن اسمی که در آن ‏

حضورج. 97صفحه 79

‏به کار رفته هرگز این اسم اعظم نیست، که این اسم، اجلّ از آن است که در مقام اطلاق و سریانی که دارد به چنین کارهای نالایق تعلق یابد. پس اسم در مقام خوردن و آشامیدن مثلاً عبارت است از تعین اسم اعظم به تعین خورنده و آشامنده و یا به تعین میل به خوردن و آشامیدن، که همه این ها از تعینات آن اطلاق است. و اگر چه تعین ها با مطلق اتحاد دارند ولی مطلق با اطلاق و سریانی که دارد به همراه مقید نیست.»‏‏(ترجمه شرح دعای سحر، ص 126 و 127)‏

 

3. شرح اسم و مقام اسمیت

‏اسم به معنای علامت و نشانه است و در مسلک عرفا مقام ظهور است و تجلی ذات با صفتی از صفات* که به این اعتبار دارای مراتب مختلف خواهد شد. به مقام اول، حاصل تجلّی به فیض اقدس است که آن نتیجه ظهور ذات برای ذات است و مشاهده ذات کمال و جمال خود را در آینه اسماء و صفات. به مقام دوم حاصل تجلی فیض مقدس و نفس الرحمن است که نتیجه آن ظهور و بروز اعیان ثابته و خارجیه است در عوالم غیب و شهادت. از تجلی فیض اقدس، اسماء و صفات در حضرت واحدیت و اعیان ثابته در حضرت علمیه حاصل می شود و حصول اعیان خارجیه که نتیجه ظهور فیض مقدس است. مراتب اسم همچنین ناظر به قوس صعود است، زیرا کشف هر حجاب و طی هر مرحله برای صعود به عوالم مافوق، منوط است به ادراک اسمی از اسماءالله؛ بنابراین سالک باید به قلب خود در وقت تسمیه بفهماند که تمام موجودات و تمام عوالم غیب و شهود در تحت تربیت اسماءالله بلکه به ظهور اسم الله ظاهرند تا تسمیه اش درست آید و این از اوایل مراتب تسمیه است. آخرش، نهایت سیر ثانی است و فنای فنا که در آن وقت سالک سیر تمام در حضرات اسماء نموده و متحقق به مقام قرب نافله شود. ‏

‏«پس اول تسمیه سالک عبارت است از اتصاف به سمات و علامات الهیه و پس از آن از این مرتبه ترقی کند و خود به مقام اسمیت رسد و این اوائل قرب نافله است و چون به قرب نافله متحقق شد به تمام اسمیت نائل شود»‏‏(آداب الصلاه، ص235)‏

‏شیخ مؤیدالدین جندی در شرح فصوص می نویسد: ‏

‏«‏‏فالاسم علامة علی المسمّی بخصوص حقیقته التی بها یمتاز عن غیرها من الحقائق و لکل اسم اعتباران:‏

حضورج. 97صفحه 80

اعتبارٌ من حیث الذات المسمّاه و اعتبار من حیث ما به یمتاز کل اسم عن الاخر و هو حجابیه الاسمیه فان اعتبرنا المسمّی، فهو الحق المتعیّن فی مرتبه ما من المراتب التعیّنیه و ان اعتبرنا الاسمیه فعلامة خاصّه و دلالة معیَّنه معیِّنه للمدلول المطلق بخصوص مرتبتها، فنفس تعیُّن الوجود الحق بالالهیه فی کل قابل قابل هوالاسم و لاکانت تعیّنات الوجود الحق و تنوعات تجلیه و ظهوره فی قابلیات الممکنات غیرِالمتناهیه و غیرَمتناهیه لذلک قال(ص) «لایبلغها الاحصاء» لان الذی یبلغها الاحصاء متناه و التعینات الوجودیه بالنفس الرحمانی لاتتناهی، فلاتحصی فلایبلغها الاحصاء و اما اسماء الاحصاء، فهی کلیات حقائق الوجوب و الفعل و التأثیر فهی مائة الا واحداً‏‏» ‏‏(شرح فصوص الحکم، مویدالدین جندی، ص144)‏

‏تاج الدین خوارزمی هم در شرح فصوص الحکم می نویسد:‏

‏«بدانکه ذات هرگاه که ملاحظه کرده شود به صفتی معین از صفات به اعتبار تجلّیی از تجلیات او را اسم گویند چنانکه رحمن ذاتی است موصوف به رحمت و قهار ذاتی است موصوف به قهر و این اسمای ملفوظه اسمای آن اسماست و از اینجا معلوم می گردد که مراد قائلان که اسم عین مسماست می گویند چیست» ‏‏(شرح فصوص الحکم، تاج الدین حسین خوارزمی، صص31و32) ‏

‏و قال الشیخ العارف ابن عربی (ره) فی فصوص الحکم: ‏

‏«‏‏و اسماء الله و ان کانت لاتتناهی لانها تُعْلَم بما یکون عنها و ما یکون عنها غیرمتناه و ان کانت ترجع الی اصول متناهیةً هی امهات الاسماء او حضراتُ الاسماء و علی الحقیقه فما ثَمَّ الاحقیقه واحدةٌ تقبل جَمیع هذه النسب والاضافات الّتی تکنَّی عنها بالاسماء الالهیه والحقیقه تعطی ان تکون لکل اسم یظهرُ الی مالایتناهی، حقیقةٌ یُتمیَّزُ بها عن اسمٍ آخر و تلک الحقیقه التی بها یُتَمَیَّز الاسم عینُه لا ما یقع فیه الاشتراک‏‏» ‏‏(شرح فصوص الحکم قیصری، ص 472)‏‏ ‏

‏«بنابراین اسم که به معنی نشانه و علامت است یا به معنی علّو و ارتفاع است عبارت از ‏

حضورج. 97صفحه 81

تجلی فعلی انبساطی حق که آن را فیض منبسط و اضافه اشراقیه گویند می باشد زیرا که به حسب این مسلک تمام دار تحقق از عقول مجرده گرفته تا اخیره مراتب وجود، تعیّنات این فیض و تنزلات این لطیفه است» ‏‏(آداب الصلاه، ص241)‏

‏میان ادراک اسمیت و مقام عبودیت ارتباط مستقیمی برقرار است. اولین مرتبه از حصول عبودیت، در توحید افعال و پس از آن در توحید صفات و در نهایت در فنای ذات حاصل خواهد شد. توحید صفات، تحقق سالک به مقام اسمیت و عبارت از رؤیت صفات و ظهور اسماء در مرآت خود و ادراک عین ثابت در مقام علم است. پس در ابتدا، سلوک عارف، اتصاف به حقیقت اسمیت است و آنگاه تحقق این حالت در او و تبدیل حالت به ملکه و حال به مقام به گونهای که خود به مقام اسمیت برسد. در سفر اول از سلوک، سعی سالک، پس از دور شدن از نفسانیات، اتصاف خود است به اخلاق الهی و در انتهای سفر دوم که سالک سیر در اسماء و صفات نموده و به فنای تام رسیده است، خود به مقام اسمیت نائل شده و از نشانههای وصول به مقام اسمیت، ادراک عین ثابت و انباء از عوالم غیبِ منتهی به عالم قدریه و اعیان ثابته پس از حصول بقا خواهد بود. به همین لحاظ امام خمینی فرموده اند: ‏

‏«پس اول تسمیه سالک عبارت است از اتصاف به سمات و علامات الهیه و پس از آن از این مرتبه ترقی کند و خود به مقام اسمیت رسد و این اوائل قرب نافله است و چون به قرب نافله متحقق شد به تمام اسمیت نائل شود.» ‏‏(آداب الصلاه، ص235)‏

‏با تحقق مقام اسمیت، عارف، عالم را مظهر اسم متجلی در وجود خود دیده ولذا جز خداوند و اسماء او چیزی رؤیت نمی نماید؛ پس پیوسته در عبادت و اطاعت حق بوده و در هر حالت از بیداری و خواب در مقام ذکر حق تعالی است. با تبدیل این حالت از حال به مقام، عارف خود ذکر و ذاکر و مذکور است و هر که او را مشاهده می کند، جز یاد حق خاطری بر او نمی رود. ‏

‏«چون سالک را مقام اسمیّت دست داد، خود را مستغرق در الوهیت بیند: ‏‏الْعُبُودیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوُبِیّة‏‏؛ پس خود را اسم الله و علا‏‏مة‏‏ الله و فانی فی الله بیند و سایر موجودات را نیز چنین بیند. و اگر ولیّ کامل باشد، متحقّق به اسم مطلق شود و برای او تحقّق به عبودیّت مطلقه دست دهد و «عبد الله» حقیقی شود. و تـوانـد بود کـه تعبیـر به عبـد در آیـه شریـفه‏

حضورج. 97صفحه 82

سُبْحانَ الَّذی اسْری بِعَبْدِه‏‏ برای آن باشد که عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل انس به قدم عبودیّت و فقر است و رفض غبار انّیّت و خودی و استقلال است. و شهادت به رسالت، در تشهّد، بعد از شهادت به عبودیّت است چه که عبودیّت مِرقاتِ رسالت است؛ و در نماز، که معراج مؤمنین و مظهر معراج نبوت است، شروع شود، پس از رفع حجب به بسم الله، که حقیقت عبودیّت است ‏‏فَسُبْحانَ الَّذی اسْری بِنَبِیِّهِ بِمِرْقاةِ الْعُبُودیَّةِ الْمُطْلَقَة‏‏. و او را به قدم عبودیّت به افق احدیّت جذب فرمود و از کشور مُلک و ملکوت و مملکت جبروت و لاهوت رهانید؛ و سایر بندگان را که مستظل به ظل آن نور پاکند به سمه ای از سمات الله و مرقات تحقق به اسم الله، که باطن آن عبودیّت است، به معراج قرب رساند.» ‏‏(سر الصلوة، ص89 و 90)‏

 

4. شرح اسم اعظم الله

‏عرفا برای خداوند دو تجلی قائلند: یکی تجلی علمی و دیگری تجلی عینی خارجی. ‏

‏تجلی اول عبارت است از تجلی ذات بر ذاتِ خود که باعث تحقق اسماء و صفات می گردد و این را فیض اقدس گویند. تجلی دوم یا تجلی خارجی عینی، همان تجلی اسمائی و صفاتی است که موجب پیدایش ممکنات و حقایق موجود در عالم می شود و از آن تعبیر به فیض مقدس نموده اند. ‏

‏به عبارتی دیگر فیض الهی بر دو قسم است: فیض اقدس که با آن اعیان ثابته و استعدادهای آنها در علم ربوبی حاصل می شود. اصطلاح اعیان ثابته همان وجود علمی ماسوی در ذات باری تعالی است. و دیگری فیض مقدس که به وسیله آن، اعیان ثابته در خارج و عالم کَون، با آنچه از لوازم و توابع آنهاست حاصل می شوند. وجه نامگذاری فیض اقدس به این دلیل است که ‏

حضورج. 97صفحه 83

‏اقدس عن الامکان و الکثره ‏‏(ر.ک: مصباح الهدایه، ص67)‏‏ یعنی پاک از کثرات و تعینات است. چرا که فیض اقدس، ملاحظه اسماء و صفات الهی است، بدون حالت امکانیه در ممکنات خارجی و فیض مقدس ملاحظه حقایق خارجی است، از آن نظر که حقایق وجودیه اند و هر یک مجلا و مظهری از اسماء و صفات الهی می باشند، بی شائبه نقائص و حدود عدمی آنها. خلاصه آنکه مراد از فیض اقدس حصول اسماء و اعیان ثابته در علم باری تعالی و مراد از فیض مقدس، حصول آن اعیان در خارج است.‏‏(همان)‏

‏عرفا گفته اند خداوند از حب به ذاتش، اراده فرمود که خود را به خلق بشناساند؛ پس ابتدا شروع به خلق اسماء و بعد عوالم دیگر فرمود. پس اصل خلقت عالم و منشأ شروع و ایجادِ وجود، حبّ خداست به خود که از این عشق ابتدا فیض اقدس حاصل و آنگاه فیض مقدس باعث خلقت عوالم شد. همچنین برای هر یک از اسماء به واسطه تجلیاتشان، باید محل ظهوری در عالم باشد و مخلوقات هر یک به فرا خور حال و استعداد خود، تجلی ای از تجلیات الهیه را پذیرا هستند که پذیرفتن این تجلی، همان ظهور اسم الهی در آن موجود است. پس، آنچه باعث خلقت اسماء و صفات شده، فیض اقدس و آنچه که باعث ظهور و تجلی اسماء در عوالم خلقت و به طور کل منشأ ایجاد عالم خلقت شده است، فیض مقدس می باشد. ‏

‏از اولین تجلی از ناحیه خلیفه ذات، اسمی که از حضرت فیض اقدس مستفیض گردید و متلبس به لباس وجود شد، اسم اعظم الله است. این اسم به لحاظ بساطت و غیبیت و کمالیت تامی که دارد، اولین اسم از جریان فیض اقدس است. بر این اساس عرفا قائل اند به اینکه هــر اسمی که افقش به افق اسم الله نزدیکتر باشد، جنبه غیب و بساطت در او بیشتر است و لذا بعضی اسماء محیط بر اسماء دیگر و بعضی محاطند. اسماء به لحاظ مفهوم با یکدیگر مغایر و به لحاظ مصداق و وجود عین ذات و عین یکدیگرند. پس تکثری که در صفات مشهود است اعتباری و غیر حقیقی و منبعث از مراتب غیبیه صفات است که در احدیت ذات عین ذاتند و علت پیدایش تفصیلی اسماء و صفات، مفاتیح غیبند که در باطن ذات موجودند و عین ذاتند نه امری زائد بر آن. اسمی که در مـیان اسـماء الـهیه جـنبه غـیبی اکـثر و بساطـت کاملـه دارد، اسـمی اسـت که‏

حضورج. 97صفحه 84

‏شایستگی آن را دارد که مقام خلافت را از فیض اقدس پذیرفته و مجلای ظهور او باشد، و آن اسم اعظم الله است که ام الاسماء الهیه در همه مراتب وجودیه است. دیگر اسماء به لحاظ قرب و بعد از اسم الله، یا محیط و یا محاطند.‏

‏برای اسم اعظم دو اعتبار است: یکی آنکه بالذات مقدم بر اسماء و مشتمل بر آنها و دیگر آنکه متظاهر در اسماء و اعیان اسماءست. به اعتبار ظهورش در اسماء و صفات، جمیع مظاهر اسماء جزئیه مظهر این اسم جامع الهیند؛ زیرا که به وساطت این اسم ظاهر شده و بعد از ظهور، متجلی در اعیان خود شده اند و چون ظاهر و مظهر در حقیقت وجود یکی اند و تعدّد آنها اعتباری و رتبه ای است، نتیجه آنکه مظاهر اسماء جزئیه مظهر این اسمند. و به اعتبار اشتمال آن بر اسماء از حیث مرتبه الهیه اشتمال این اسم بر اسماء دیگر اشتمال کل مجموعی است بر اجزاء زیرا که اجزاء از همان کل و کل از همان اجزاست. «‏‏فاذا علمت هذا علمت ان حقائق العالم فی العلم والعین کلها مظاهر للحقیقه الانسانیه التی هی مظهر للاسم الله فارواحها ایضا کلها جزئیات الروح الاعظم الانسانی سواءکان روحا فلکیا او عنصریا او حیوانیا وصورها صور تلک الحقیقه الانسانیه و لوازمها لوازمها ولذلک یسمی عالم المفصل بالانسان الکبیر عند اهل الله لظهور الحقیقه الانسانیه ولوازمها فیه و لهذا الاشتمال وظهور الاسرار الالهیه کلها فیها دون غیرها استحقت الخلافه من بین الحقایق‏‏» ‏‏(شرح مقدمه قیصری، ص649)‏

‏گفته شد که هر اسمی در عالم دارای مظهری است و مظهر اسم اعظم، در حضرت علم حقیقت محمدیه و در عالم شهادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله بالاصل و اولیای او به تبع است. انسان کامل آینه تمام نمای خداوند است. خلیفه اوست در ظهور اسماء و مراتب کمالش و مقام ‏

حضورج. 97صفحه 85

جمع اسمائی را داراست. حقایق علمی انبیاء، مشتمل بر امهات و اسماء محیط و فایض به اسماء و اعیان مادون خود هستند. به لحاظ آنکه اسم اعظم مقام نیابت فیض اقدس را داراست، در تمام عوالم وجود به نحو بطون سریان دارد. سالک چون در سیر و سلوک به مقام مذکور رسید، الله را ظاهر در عالم و عالم را مستهلک در آن می بیند. بعد از فنای کامل ذات برای انسان کامل، آنچه ظاهر می شود الله است؛ از این رو عینی که فانی و مندک در اسم الله شده است، خود مجموع تمام اعیان است؛ زیرا که هر عینی در عالم مظهر اسمی از اسماء و حقیقتی از حقایق است. ‏

 

5. شرح الرحمن و الرحیم

‏پس از ظهور اسم الله در اولین تجلی صادر از حق در حضرت واحدیت (که عبارت از عالم اسماء و صفات الهی است) اسم الرحمن چون محیط ترین اسماء الهیه و کاملترین آنها است به لحاظ وجودی بر دیگر اسماء الهیه مقدم است، زیرا تجلّی به اسماء محیطیه مقدم بر تجلی به اسماء محاطیه و اسماء ذاتیه مقدم بر اسماء صفاتیه و فعلیه هستند. به تبع آن اسم الرحیم، ظهور پیدا نمود که بنا به نقل برخی یکی مربوط به جمیع عالم و دیگری مربوط به مؤمنان خاصه است‏‏(ر.ک: آداب الصلاه، ص246)‏‏ و بنا به نقل دیگر یکی مربوط به دنیا و آخرت و دیگری خاص آخرت است ‏‏(فتوحات مکیه، ج1 ص110) ‏

‏اما طبق فرمایش حضرت امام خمینی(س) اسم الرحمن مقام بسط وجود و اسم الرحیم مقام کمال بسط وجود است. ‏‏(ر.ک: تعلیقات امام خمینی بر شرح قیصری، ص156)‏‏  به عبارت دیگر وجود به اسم الرحمن، بر همه ممکنات جاری شده و از مرتبه اطلاق به مرتبه تقیید نزول پیدا نمود، پس هر چه در عالم امکان لباس وجود می پوشد، از تجلیات اسم الرحمن است؛ کما اینکه حق تعالی فرمود: ‏‏رحمتی وسعت کل شیء‏‏. ‏‏(اعراف: 156) ‏‏وجود در قوس صعود، که از مرتبه تقیید به مرتبه اطلاق و صرافت روی آورده و تعینات و کثرات را کنار زده و به جایگاه واقعی خود باز می گردد، حاصل تجلّی حق به اسـم الرحـیم است؛ پس هـر چـه به بـاب الله متصـل مـی شود و یا‏

حضورج. 97صفحه 86

هر کس که در قوس صعود، در مسیر سیر و سلوک قرار می گیرد، در حقیقت به اسم الرحیم است که به مقام حقیقی خود نائل می شود. بنابراین اگر برای وجود دو قوس در نظر بگیریم، اسمی که سبب ظهور و بسط وجود، و خروج او از مکامن غیب به سوی عالم شهادت می شود، اسم الرحمن است؛ همچنان که در مقابل این قوس، یعنی در قوس صعود اسمی که سبب خروج وجود از حجابهای ظلمانی و نورانی و وصول اش به مقام حقیقی خود می شود، اسم الرحیم است. پس دو اسم الرحمن و الرحیم به لحاظ آنکه اولین اسماء موجود و مستفیض پس از اسم الله الاعظم بوده اند، محیط ترین اسماء الهیه پس از اسم اعظمند؛ زیرا تجلی به اسماء محیطیه مقدم است بر تجلی به اسماء محاطیه؛ از این رو پس از اسم اعظم، تجلی حق به مقام رحمانیت به بسط وجود و آنگاه تجلی به مقام رحیمیت به بسط کمال وجود است.‏

‏گفته شد اسم الله به خاطر بساطت تام و غیبیت کامل و کمالیت محض در مقام واحدیت، اولین اسمی بود که به تجلی حق به فیض اقدس در حضرت علم ظاهر گردید، و واسطه وجود دیگر اسماء شد. اسم اعظم در این وساطت مجرای نزول فیض از فیض اقدس است. بنابراین مرتبه نبوت و ولایتش اتم است از مراتب نبوت و ولایت غیرش (به لحاظ اتحاد با فیض اقدس این انباء عبارت است از انباء از ذات غیبی حق) از تجلی فیض اقدس به اسم الله، دو اسم الرحمن و الرحیم، بعد از اسم اعظم، اولین اسمائی بودند که ظاهر شدند. احاطه این دو اسم بر اسماء دیگر تمامتر و بساطتشان کاملتر است. چون اسم الرحمن، مقام بسط وجود و اسم الرحیم بسط کمال وجود است، رحمت امتنانیه یا رحمانیه در کلیه اشیاء و افراد از مومن و غیر مومن، عام و خاص ‏

حضورج. 97صفحه 87

مسلمان و کافر جاری است. دریافت این رحمت که عبارت از اصل فیض عوالم وجود است، متوقف بر هیچ عملی نیست. هدایت تکوینی از جمله موارد خاص تجلی و ظهور این اسم در عالم عین است. رحمت رحیمیه که از سوادن و اظلال این اسم است خاص اهل ایمان و طاعت است.‏

‏امام خمینی در تعلیقات خود بر شرح فصوص الحکم قیصری فرموده اند: ‏

‏اعلم، أن اسم «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» من الأسماء ا‏لجامعة‏ ا‏لمحیطة‏. فإن «الرحمن» مقام جمع بسط الوجود و ظهوره من مکامن غیب الهویة إلی الشهاد‏ة‏ ا‏لمطلقة‏، فکلما یظهر فی العلم و العین فهو من تجلیات الرحمه الرحما‏نیة‏. و «الرحیم» مقام أحد‏یة‏ جمع قبض الوجود و إرجاعه إلی الغیب، فکلما یدخل فی البطون و یصل إلی باب الله فهو من الرحمة «الر‏حیمیة‏». و اسم الله الأعظم مقام أحد‏یة‏ جمع البسط و القبض فله مقام أحد‏یة‏ جمع الجمع، و لهذا جعلا تابعین له فی «بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». هذا إذا جعلا تابعین له. و أما اذا جعلا تابعین للاسم، فالأول مقام البسط العینی، و الثانی مقام القبض العینی. و بعبارة أخری، مقام بسط «ا‏لمشیة‏» التی هی الاسم و قبضها، و للاسم مقام أحد‏یة‏ جمعهما. و بهذا ظهر أن اسم «الرّحمن» لم یکن رب العقل الأول، و لا «الرّحیم» رب النفس ا‏لکلیة‏، کما ذکر الشارح، فتدبر ‏‏(تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص15 و16)‏

‏اسم الرحمن و الرحیم از اسماء جامع محیطی است. پس رحمن مقام جمع بسط وجود و ظهورش از مکامن غیب هویت به شهادت مطلق است پس هر چه در علم و عین ظاهر می شود از تجلیات رحمانی است و الرحیم مقام احدیت جمع قبض وجود و ارجاع آن به غیب است. پس هر آنچه داخل در بطون بوده و متصل می شود به باب الله از رحمت رحیمی است و اسم اعظم الله مقام احدیت جمع بسط و قبض و احدیت جمع الجمع را داراست و به همین دلیل در آیه بسم الله الرحمن الرحیم آن دو اسم تابع الله قرار داده شدند؛ این در صورتی است که تابع الله باشند اما اگر تابع اسم باشند اولی مقام بسط عینی و دومی مقام قبض عینی است و به عبارت دیگر مقام بسط مشیت که اسم است و مقام قبض مشیت و برای اسم، مقام جمع احدیت بسـط و ‏

حضورج. 97صفحه 88

قبض است. و به این ظاهر می شود که اسم الرحمن رب عقل اول و الرحیم، رب نفس کلیه نمی باشد چنانکه شارح گفته است.‏

‏حضرت امام خمینی در دو کتاب آداب الصلاه و شرح دعای سحر، مراتب الرحمن الرحیم را در آیه شرح داده است. بحث مهم ایشان در این دو کتاب پیرامون این دو صفت آن است که الرحمن و الرحیم، صفت برای الله هستند، یا برای اسم. تفاوت این دو مرتبه آن است که اگر صفت برای اسم باشند، مقصود از اسم، اسماء عینیه خواهد بود؛ زیرا متصف (یعنی اسم) به دو صفت الرحمن و الرحیم، جز اسماء عینیه نخواهد بود، زیرا اسماء ذاتیه ظهوری جز برای ذات ندارند. بنابراین با احتساب اینکه اسم از اسماء عینیه است، دو صفت الرحمن و الرحیم، دارای مرتبه فعلیه خواهند بود؛ به عبارت دیگر ظهور عالم و کل الاشیاء از اسم الرحمن و الرحیم است. اما اگر الرحمن و الرحیم صفت برای الله باشند، بنا بر حفظ مراتب، اسم باید از اسماء ذاتیه و الله مقام الوهیت و الرحمن و الرحیم دو صفت در حضرت واحدیت برای اسم الله باشند ولذا در دو آیه بعد در سوره حمد می توان الرحمن الرحیم را از اسماء فعلیه به حساب آورد. این است که حضرت امام هر دو احتمال را صحیح دانسته، ولی در آداب الصلاه، احتمال اینکه الرحمن الرحیم صفت برای اسم باشند را قول اصح می دانند؛ دلیلش هم آن است که با احتساب امر اول الرحمن الرحیم، دو صفت فعلیه بوده و یکی مقام بسط موجودات و دیگری بسط کمال آنان خواهد بود. ایشان در کتاب آداب الصلاه  می نویسد:‏

‏«رحمن و رحیم ممکن است صفت برای اسم باشند، و ممکن است صفت برای الله باشند؛ و مناسبتر آن است که صفت اسم باشند، زیرا که آنها در تحمید صفت الله هستند؛ و بنابراین، ‏

حضورج. 97صفحه 89

‏از احتمال تکرار مصون می شود. گرچه اگر صفت «الله» باشند نیز توجیه دارد. و در تکرار نیز نکته بلاغت هست. و اگر صفت «اسم» گرفتیم، تأیید کند که مراد از «اسم» اسماء عینیّه است، زیرا که متّصف به صفات «رحمانیّه» و «رحیمیّه» نیست مگر اسماء عینیّه. پس، اگر مراد از «اسم» اسم ذاتی و تجلّی به مقام جمعی باشد، «رحمانیّت» و «رحیمیّت» از صفات ذاتیّه است که در تجلیّات به مقام واحدیّت برای حضرت «اسم الله» ثابت است، و رحمت رحمانیّه و رحیمیّه فعلیّه از تنزّلات و مظاهر آنها است. و اگر مراد از «اسم» تجلّی جمعی فعلی باشد که مقام مشیّت است، «رحمانیت» و «رحیمیّت» از صفات فعلند. پس، رحمت رحمانیّه بسط اصل وجود است؛ و این عامّ است برای تمام موجودات ولی از صفات خاصّه حق است، زیرا که در بسط اصل وجود از برای حق تعالی شریکی نیست، و دیگر موجودات از رحمت ایجادی دستشان کوتاه است و لا ‏‏مُؤَثِّرَ فی الْوُجوُدِ الّا الله و لا الهَ فی دارِ التَّحَقُّقِ الّا الله‏‏.» ‏‏(آداب الصلوة، ص245 و 246)‏

‏همچنین در کتاب شرح دعای سحر میفرماید: ‏

‏«فإن جعل «الرحمن الرحیم» فی (بسم الله الرحمن الرحیم)‏‏ ‏صفة للفظة ‏الجلا‏لة ‏کان اشار‏ة‏ ‏‏الی الرحما‏نیة‏ ‏‏و الر‏حیمیة‏ ‏‏الذاتیتین؛ و کان اللذان بعدهما اشار‏ة ‏الی الفعلی منهما.... و ان جعل «الرحمن الرحیم» ‏صفة‏ ‏‏«اسم» فی ‏البسملة‏ ‏‏صار الأمر علی العکس، و صار المعنی: ‏بمشیئة‏ ‏‏الله التی لها الر‏حمانیة‏ ‏‏و الر‏حیمیة‏ ‏‏الفعلیتان. و «الله» فی (الحمد لله) هو الالو‏هیة ‏الذا‏تیة‏، ‏‏و «الرحمن الرحیم» من صفاته الذا‏تیة‏ ‏‏و کذا الرب و المالک.» ‏‏(شرح الدعاء السحر، ص 45 و46)‏‏ ‏

‏یعنی آنکه الرحمن الرحیم در آیه، اگر صفت برای الله باشند، رحمانیت و رحیمیت ذاتیه بوده و در دو آیه، بعد صفت فعلی، خواهند بود. و اگر صفت برای اسم باشند امر به عکس خواهد بود، یعنی رحمن و رحیم در آیه بسم الله الرحمن الرحیم، جزو صفات فعلی خواهند بود. ‏

‏برای تأیید این قول میتوان به کلام میرزا جواد ملکی تبریزی (ره) استناد جست که می نویسد: ‏

‏«هر گاه در اسماء خداوند که در قرآن آمده فکر نمایی، مثل ربّ و رحمن و رحیم و قیوم و دیگر اسماء الهی، سپس در آثار هر یک از این اسماء در این عالم بنگری، خواهی دید که همه اجزاء عالم، قائم به اینهاست؛ مثلاً اگر به ربوبیت و رحمانیّـت او بنگـری، آیا در عـالم چـیزی را‏

حضورج. 97صفحه 90

مشاهده می کنی که خارج از حیطه اینها باشد؟ و اگر با دقت در این مطلب بنگری و تأمل نمایی رحمانیّت او را در سراسر وجودت و در همه این عالم خواهی دید، همین گونه ربوبیت او را، زیرا رحمانیّت او عبارت از رحمت عامی است که مساوی ایجاد و ابقاء است و ایجاد، همه اشیاء را در برمی گیرد؛ بنابراین هر موجودی که در این عالم است، وجودش از رحمت ذات اقدس حق و بقائش هم به رحمت او خواهد بود.» ‏‏(اسرار الصلاه، ص333)‏

 

نتیجه

‏قرآن دارای ظاهر و باطنی است و به واسطه جامعیتی که دارد، هر کس مطابق شان و منزلت خود از قرآن، حقیقتی را استخراج می کند. برخی از این حقایق از جمله احکام ظاهری و برخی از احکام باطنی است. استخراج ظاهر احکام قرآن، تفسیر و باطن آن، تأویل نام دارد که تنها نزد خاصان درگاه الهی است. گاه برای هر دو مرتبه عنوان تفسیر به کار برده و منقسم به تفسیر ظاهری و تفسیر باطنی می شود. تفسیر ظاهری مربوط به معانی ظاهری است و از توجه به باطن آیات غافل است. گاه در برخی تفاسیر، روح نزول قرآن و هدف از تنزل آن که هدایت و سعادت بشریت است مغفول واقع می شود و عده ای از مفسرین به جای آنکه از آن استفاده جهت شفای باطنی و روحی مومنان و مسلمانان و هدایت به سوی خیرات و خوبی ها و دعوت به سلوک الی الله نمایند، «استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قرائات و معانی ‏

حضورج. 97صفحه 91

‏لغات و تصاریف کلمات و محسّنات لفظیّه و معنویّه و وجوه اعجاز قرآن و معانی عرفیّه و اختلاف افهام ناس در آنها دانند، و از دعوات قرآن و جهات روحیّه و معارف الهیّه آن بکلّی غافل اند. اینان نیز به مریضی مانند که رجوع به طبیب نموده نسخه او را گرفته، و معالجه خود را به ضبط نسخه و حفظ آن و کیفیت ترکیبات آن دانند. اینان را مرض خواهد کشت و علم به نسخه و مراجعه به طبیب برای آنها به کلّی بی نتیجه است.» ‏‏(آداب الصلوه، ص171)‏‏ ‏

‏تفسیر باطنی معطوف به حقیقت قرآن، جامعیت قرآن و بیان و شرح هدف از نزول کلام الهی به عالم شهادت است. در تفسیر باطنی، تکیه اصلی مفسر بر روح و حقیقت قرآن است نه فقط ظاهر آیات و تفسیر او شرح اهداف نزول قرآن است و نه فقط شرح نزول آیات. کلام حق، مطابق با سیر نزولی خود از مرتبه احدیت به شهادت و گذر از عوالم وجود به وساطت پیامبر اسلام (ص) که حامل اصلی و نهایی قرآن است، محجوب به حجب فراوان شده، بنابراین مقصود نهایی از نزول آن تنها بر خاطر پیامبر اسلام گذشته است و او این علم الهی را که تمام علم کتاب است به ودیعه به صاحب سرّ خود حضرت امیرالمومنین علی (ع) و او نیز به امامان بعد خود سپرده است. عارفان نیز به واسطه سلوک الی الله و ادراک قطرهای از دریای مقامات پیامبر اسلام، به بخشی از آن علوم دست یافته اند، هر چند تفسیر جامع آن تنها نزد اولیاء محمدیین است. به فرموده امام خمینی هنوز برای قرآن تفسیر نوشته نشده است**‏‏(ر.ک: تقریرات فلسفه،ج3،ص361)‏

‏ایشان فرموده اند: ‏

‏«تفسیر قرآن، یک مسأله ای نیست که امثال ما بتوانند از عهده آن برآیند؛ بلکه علمای طراز اوّل هم که در طول تاریخ اسلام، چه از عامه و چه از خاصه، در این باب کتابهای زیاد نوشته اند، ... یک پرده ای از پرده های قرآن کریم را تفسیر کرده است، آن هم به طور کامل معلوم نیست بوده [باشد.]... قرآن یک کتابی نیست که بتوانیم- ما یا کس دیگری- یک تفسیر جامعی آن طور که [سزاوار است بر آن ] بنویسد. علوم قرآن، یک علوم دیگری است ماورای آنچه ما می فهمیم. ما یک صورتی، یک پرده ای از پرده های کتاب خدا را می فهمیم، و باقی اش محتاج به تفسیر اهل عصمت است، که معلَّم به تعلیمات رسول الله بوده اند.» ‏‏(تفسیر سوره حمد، ص91 تا 93)‏

 

حضورج. 97صفحه 92

    ***مثلا اسم الرحمن عبارت است از تجلی خداوند با صفت رحمت و قهار تجلی حق با صفت قهاریت‏

‏ ایشان در کتاب دروس فلسفه خود فرموده اند: «به عقیده من تفسیر هم برای قرآن ما نوشته نشده است، گرچه خیلی از کتابها را انسان می بیند که به اسم تفسیر است؛ مثلًا بهترین و جامع ترین تفسیر، مجمع البیان است و اگر انسان به آن مراجعه کند شأن نزول آیات و معانی لغویه و صرفیه و نحویه و اعراب و بنایش را می داند، اما آن جنبه تفسیر و مقصود اصلی قرآن که هدایت مردم است زمین مانده است؛ زیرا مقصود قرآن این است که در جاهای متعدده فرموده: «‏‏الم، ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ‏‏» که اصلًا این کتاب هدایت است، و یا فرموده است: «‏‏وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ‏‏» صاحبان تفسیر متوجه آن جهات هدایت و تذکر قرآن نیستند و نکات هدایت و سوق جمعیت به شاهراه هدایت را بیان نمی نمایند؛ یکی آمده به جنبه طبی، تفسیر می کند، یکی به جنبه تاریخی، دیگری به جنبه ادبی، ولی اصل مقصود زمین مانده است.» ‏‏(تقریرات فلسفه، ج 3، ص 361 و 362)‏

 

 

منابع:

‏1- قرآن کریم‏

‏2- مقدمه مصباح الهدایه، آشتیانی، سید جلال الدین، تهران، موسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی، 1378 ش‏

‏3- عوالی اللئالی، احسائی، ابن ابی جمهور، قم، مطبعه سیدالشهداء 143 ق ‏

‏4- آداب الصلوة، امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1390 ش ‏

‏5- سرالصلاه، امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1384 ش‏

‏6- اسرارالصلاة، ملکی تبریزی، میرزا جواد، قم، پیام آزادی، 1378 ش.‏

حضورج. 97صفحه 93

‏7- امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه سید احمد فهری، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ ششم، 1387 ش‏

‏8- شرح فصوص الحکم، جندی، مویدالدین، قم، بوستان کتاب، 1383 ش‏

‏9- شرح فصوص الحکم، خوارزمی، تاج الدین حسین، تهران، انتشارات مولی، چاپ دوم 1368 ش. ‏

‏10- مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378ش.‏

‏11- شرح مقدمه قیصری، آشتیانی، سیدجلال الدین، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1370ش‏

‏12- فتوحات مکیه، ابن عربی، محی الدین، بیروت، دارصادر، بی تا‏

‏13- شرح فصوص الحکم، قیصری، داوود، با حواشی امام خمینی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1375ش.           ‏

‏14- شرح الدعاء السحر، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380 ش.‏

‏15- قیصری رومی، محمد داوود، شرح فصوص الحکم، با حواشی امام خمینی، به کوشش سیدجلال الدین 16- آشتیانی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی چاپ اول، 1375ش، (مشتمل بر مقدمه و شرح و حاشیه).‏

‏16- علم اخلاق اسلامی، ترجمه جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت، 1377ش.‏

 

 

حضورج. 97صفحه 94