فصل نهم: امور شخصی

قصه ها و مثل های مورد استفاده

قصه‌ها و مثل‌های مورد استفاده

‏در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور‏

تاریخ: 15 / 8 / 57

‏رضا شاه به مرحوم «فیروزآبادی»‏‎[1]‎‏ وقتی آمده بود به نجف، مرحوم فیروزآبادی در حرم ‏‎ ‎‏از او ملاقات کرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقا؛ مرحوم فیروزآبادی ‏‎ ‎‏گفته بود مطلب معلوم است؛ حالا تعهدات ایشان من را یاد کتاب موش و گربه انداخت ‏‎ ‎‏امروز! کتاب ارزنده ای است کتاب موش و گربه. کتاب آموزنده ای است. این همان ‏‎ ‎‏وضع حال سلاطین و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت کمیِ قدرت، وضع حیله ‏‎ ‎‏بازی آنها را مجسم کرده است به اسم کتاب موش و گربه؛ که سجاده را یکوقت ‏‎ ‎‏انداخته و نماز خوانده و توبه کرده و پیش خدا استغفار کرده که من دیگر کاری ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 458
‏نمی کنم، تا این موش‌های بیچاره بازی خوردند و برایش چیز بردند و امثال ذلک؛ و ‏‎ ‎‏بعد هم افتاد پنج تا از آنها را یکدفعه گرفت. آن وقت یکی یکی می گرفت حالا پنج تا ‏‎ ‎‏پنج تا!‏

صحیفه امام؛ ج4، ص341

*  *  *

‏در جمع فرماندهان کمیته ها و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خراسان ‏

تاریخ: 12 / 8 / 58

‏من نجف که بودم، یک آدمی آمد از طرف یک گروهی،‏‎[2]‎‏ و بیشتر از بیست روز  ـ ‏‎ ‎‏بعضی‌ها می گویند بیست و چهار روز ـ آنجا ماند. هر روز هم آمد پیش من. من یک ‏‎ ‎‏ساعت یا بیشتر به او مهلت دادم صحبت کرد. تمام صحبتش هم از قرآن بود و ‏‎ ‎‏نهج‌البلاغه. تمام صحبتش. من سوء ظن به او پیدا کردم و یادم آمد قصه ای که مرحوم ‏‎ ‎‏سید عبدالمجید همدانی داشته است. نقل می کنند یک نفر یهودی آمده بود پیش ایشان ‏‎ ‎‏و مسلمان شده بود. بعد از یک چند وقتی، ایشان دیده بود ایشان خیلی مسلمان شده! ‏‎ ‎‏خواسته بودش، گفته بود: تو من را می شناسی؟ گفت: بله، شما از علمایید. می دانید که ‏‎ ‎‏من، مثلاً، اولاد پیغمبر هستم؟ می دانید که من پدرانم مسلمان بودند؟ این همه، چه، چه. ‏‎ ‎‏حالا هم عالم هستم در این جمعیت؟ بله، همه اینها را می دانم خودت را هم ‏‎ ‎‏می شناسی؟ بله، یهودی زاده ام. همه پدرهایت یهودی بودند، خودت هم یهودی بودی و ‏‎ ‎‏تازه مسلمان شدی؟ من یک معمایی پیشم هست. و او این است که چه طور تو از من ‏‎ ‎‏بیشتر مسلمان شدی؟ چه شده است که تو اظهار اسلامت بیشتر از آنی است که ما ‏‎ ‎‏هستیم. شنیدم که بعد مردک رفته و دیگر ایشان ندیدند او را. معلوم شد حیله ای بوده ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 459
‏برای یک کارهایی! از این حیله ها هست. من دیدم که این خیلی مسلمان شده و تمام ‏‎ ‎‏حرفش از اسلام و نهج‌البلاغه و فلان؛ و در خلال حرف‌هایش می دیدم که روی ‏‎ ‎‏اعوجاج دارد مسائل را، حرف‌هایی را، می زند. من هیچ حرف با او نزدم. فقط گوش ‏‎ ‎‏کردم که بفهمم چه آدمی است فقط یک کلمه ای که او گفت که ما می خواهیم قیام ‏‎ ‎‏مسلحانه بکنیم، گفتم قیام مسلحانه حالا وقتش نیست، برای اینکه نیروی خودتان را از ‏‎ ‎‏بین می برید و کاری ازتان نمی آید.‏

صحیفه امام؛ ج 10، ص 460 ـ 461

*  *  *

‏در جمع اعضای بسیج مستضعفین ‏

تاریخ: 4 / 6 / 59

‏من شخصاً یک گرفتاری خاصی دارم و آن این است که اگر من هر روز صحبت ‏‎ ‎‏بکنم یا روزی دو مرتبه صحبت بکنم، اطبا می آیند و به من اشکال می کنند و جمع ‏‎ ‎‏می شوند که شما صحبت زیاد نکنید. و اگر دو ـ سه روز صحبت نکنم، رادیوهای ‏‎ ‎‏خارجی می گویند که فلان چه شده و چه شده و حاصل [اینکه ] می رود همین دو ـ سه ‏‎ ‎‏روزه و همین چند وقت و اینها. و من یک مثلی یادم آمد و آن این است که یک بچه ای ‏‎ ‎‏دعا می کرد که معلمش بمیرد، معلم مرد. پدر، این را برد به یک مکتبخانه دیگر ـ به ‏‎ ‎‏اصطلاح سابق ـ باز دعا کرد معلم بمیرد، مرد. باز پدر او را برد به یک جای دیگر؛ ‏‎ ‎‏مکتب دیگر. به این پسر گفتند که دعا کن پدرت بمیرد و الاّ این معلم بمیرد یک معلم ‏‎ ‎‏دیگر هم هست. حالا این خارجی‌ها و آنهایی که تبع خارجی‌ها هستند باید دعا کنند که ‏‎ ‎‏این سلاح «الله اکبر» از ملت ما گرفته بشود و این دعا هم مستجاب نیست و الاّ من ‏‎ ‎‏نباشم باز خود ملت هست. ملت ما امروز متوقف نیست نهضتشان و پیشبردشان به ‏‎ ‎‏اینکه من باشم یا زید باشد یا عمرو باشد. ملت ما امروز راه را پیدا کردند و می دانند چه ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 460
‏بکنند و با همین راهی که پیدا کردند و همین ترتیبی که تا کنون پیش آمده اند به پیش ‏‎ ‎‏می روند و این طور نیست که اگر من نباشم چه خواهد شد. بیخود اینها در رادیوهایشان ‏‎ ‎‏نگویند این مسائل را.‏

صحیفه امام؛ ج13، ص 148

*  *  *

‏دیدار با سید علی خامنه ای (رئیس جمهور)، اکبر هاشمی‌رفسنجانی (رئیس مجلس ‏‎ ‎‏شورای اسلامی)، سید عبدالکریم موسوی‌اردبیلی (رئیس دیوان‌عالی کشور) و ‏‎ ‎‏میرحسین موسوی (نخست‌وزیر)‏

تاریخ: 3 / 12 / 60

‏من چند روز پیش از این رادیو را گوش می کردم، دیدم که رادیوی خارجی گفت که ‏‎ ‎‏فلان گفته است که خمینی در حال مرگ است. من یاد یک قصه ای افتادم و آن اینکه یک ‏‎ ‎‏نفر بود که می خواست اظهار قدرت و پهلوانی بکند. در یک جلسه ای گفت که من آنم که ‏‎ ‎‏چه کردم، چه کردم، کارهایش را شمرد و من جمله، گفت من آنم که فلان آدم، فلان پهلوان ‏‎ ‎‏را در فلان جا کشتم و چه کردم. آن آدم حاضر بود، گفت که آن کسی که شما کشتید ‏‎ ‎‏حرف‌های شما را دارد می شنود! من یاد این افتادم که آن کسی که آن آقا گفته است که در ‏‎ ‎‏حال مرگ است، حرف‌های ایشان را شنیده و به این سبک مغزی خندیده است.‏

صحیفه امام؛ ج16، ص67

*  *  *

‏دیدار با سید علی خامنه ای (رئیس جمهور و عضو مجلس خبرگان)، علی مشکینی، ‏‎ ‎‏رئیس، و نمایندگان مجلس خبرگان ‏

تاریخ: 28 / 4 / 62

‏یک قصه ای را که برای من نقل کرده اند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 461
‏ـ حالا کی بوده است نمی دانم ـ رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک ‏‎ ‎‏چیزی نوشته اند به ما هم بگویید، کتاب ها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشته اند که ‏‎ ‎‏شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می بینیم که شما ما را دعوت ‏‎ ‎‏می کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم می شود یک مطلب دیگری ‏‎ ‎‏در کار است. آن آقا گریه کرده است ـ از قراری که گفته اند ـ و گفته است حاجی هیچ ‏‎ ‎‏چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم.‏

صحیفه امام؛ ج18، ص13

*  *  *

‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 462

  • . آیت‌الله سید رضا فیروزآبادی همرزم شهید مدرس و نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی.
  • . سازمان مجاهدین خلق.