فصل سوم: انقلاب اسلامی

سازش با شاه و سیاست گام به گام

سازش با شاه و سیاست گام به گام 

‏در جمع روحانیون و اقشار مردم به مناسبت چهلم شهدای19 دی قم‏

تاریخ: 29 / 11 / 56

‏یکی از آخوندها به من نوشته بود ـ چند سال پیش از این ـ که شما مخالفت چرا ‏‎ ‎‏می کنید با او؛ تُؤْتِی الْمُلْک مَنْ تَشاء؛ خداوند هر کس را می خواهد [سلطنت می دهد]، ‏‎ ‎‏این ‏‎ ‎‏مملکت را خدا داده [به او]؛ من جواب او را که ندادم، قابل جواب نبود اما این ‏‎ ‎‏تکذیب قرآن است. مگر فرعون را کس دیگر مُلْک به او داده بود؟ آن هم خدا به او ‏‎ ‎‏داده بود، پس چرا موسی رفت با او مخالفت کرد؟‏

صحیفه امام؛ ج 3، ص347 ـ 348

*  *  *

‏مصاحبه با خبرگزاری فرانسه ‏

تاریخ: 3 / 8 / 57

‏خبرنگار: شما آقای مهندس بازرگان را به حضور پذیرفتید و آقای دکتر کریم سنجابی ‏‎ ‎‏نیز به پاریس می آید؛ و گفته می شود آیت‌الله شیرازی  هم خواهد آمد. معروف است که ‏‎ ‎‏همه اینها هوادار سیاست آشتی هستند. آیا شما به این سیاست ملحق می شوید؟ آیا فکر ‏‎ ‎‏می کنید در میان مخالفان سیاسی، جبهه ملی و دیگران، مردانی با وزن و اعتبار کافی ‏‎ ‎‏برای جانشینی این دولت وجود دارد؟‏

‏امام: من با روش آشتی و بینابینی مخالفم و از اول هم با این روش مخالف ‏‎ ‎‏بودم.‏

صحیفه امام؛ ج 4، ص146

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 117
‏در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور ‏

تاریخ: 27 / 8 / 57

‏ما مکلفیم که با اینها معارضه و مبارزه بکنیم. اگر یکوقتی هم دستمان برسد، دست ‏‎ ‎‏به تفنگ می بریم و معارضه می کنیم. خودمان تفنگ به دوشمان می زنیم و معارضه با آنها ‏‎ ‎‏می کنیم، هر وقت مقتضی بشود.‏

صحیفه امام؛ ج5، ص 21

*  *  *

‏در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور‏

تاریخ: 18 / 9 / 57

‏من گاهی وقت‌ها از فهم بعضی اشخاص تعجب می کنم که می گویند خوب حالا ‏‎ ‎‏آمده، حالا آمده عذر خواسته دیگر! خوب، حالا بپذیرید! این آمده گفته است که من ‏‎ ‎‏اشتباه کردم، خوب بپذیرید دیگر از او! چی بپذیریم؟ مگر خدا می پذیرد ازاو این عذر ‏‎ ‎‏را؟ خدا حق ناس را نمی گذرد؛ خود ناس باید بگذرند. خود مردم باید بگذرند تا خدا ‏‎ ‎‏بگذرد. مگر خدا می گذرد از حق الناس؟ بیایید حالا مصالحه بکنید! بیایید حالا خوب، ‏‎ ‎‏عفو بکنید! نمی دانم چه! یک آقای ریش سفیدی یک کاغذ مفصلی نوشته بود ـ البته ‏‎ ‎‏خودش آدم دانشمندی است لکن ادراکش، یک خرده عقلش ناقص است! ـ به من ‏‎ ‎‏نوشته بود که پیغمبر اکرم در فلان جا فلان آدم را بخشید، در فلان جا فلان کافر را ‏‎ ‎‏بخشید، در فلان جا فلان کس را بخشید. تاریخ برای من نوشته بود! مثل اینکه من حق ‏‎ ‎‏دارم که ببخشم ایشان را! به من چه ربط دارد؟ بچه های آن پیرزن را کشته، من ببخشم؟! ‏‎ ‎‏چطور من ببخشم کشته هایی که از این ملت، جوان‌هایی که از این ملت به باد رفته؟!‏

صحیفه امام؛ ج 5، ص197 ـ 198

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 118
‏مصاحبه با خبرگزاری فلسطینی وفا‏

تاریخ: 24 / 9 / 57

‏خبرنگار: باید دانست که تجربه مصدق به همه ثابت کرد که علل شکست را جستجو ‏‎ ‎‏نمایند و نتیجتاً به گروه‌های مختلف سیاسی نشان داد که باید روش مبارزه را تغییر ‏‎ ‎‏دهند. تقاضا داریم نتایجی را که از این تجربه گرفته اید بیان نمایید. آن چنان تجاربی که ‏‎ ‎‏شما را در ایجاد اطمینان و رابطه محکم با ملت یاری نمود]‏

‏امام: من همیشه با روش‌های مسالمت آمیز مخالفت کرده ام، شاه به هیچ وجه نمی تواند و ‏‎ ‎‏نباید سلطنت کند.‏

صحیفه امام؛ ج 5، ص237

*  *  *

‏مصاحبه با روزنامه «لیبرال» ژاپن‏

تاریخ: 24 / 10 / 57

‏خبرنگار: می خواهید چه کسی ایران را رهبری کند؟ در چه شرایطی حاضر به مصالحه ‏‎ ‎‏با رژیم فعلی هستید؟ به چه شرطی به ایران برخواهید گشت؟‏

‏امام: کسانی باید ایران را رهبری کنند که کاردان و امین و صددرصد مورد اعتماد ملت ‏‎ ‎‏و متکی به آرای آنها باشند و شایستگی آنها را ملت برحسب ضوابط اسلامی احراز ‏‎ ‎‏کرده باشد. و اما مصالحه با رژیم یعنی خیانت به اسلام و همۀ مسلمین، و از این جهت ‏‎ ‎‏در هیچ شرایطی مصالحه ممکن نیست. و اما در مورد برگشتن به ایران؛ هر زمانی که ‏‎ ‎‏احساس کنم در داخل ایران بیشتر می توانم به ملتم خدمت کنم بی درنگ به آنجا خواهم ‏‎ ‎‏رفت.‏

صحیفه امام؛ ج5، ص 450

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 119
‏دیدار با نمایندگان کانون نویسندگان ایران ‏

تاریخ: 29 / 11 / 57

‏من هر کس که آمد از اینهایی که همچو یواش یواش می خواستند راه بروند و ‏‎ ‎‏میانه روی کنند، به آنها گفتم که ما تکلیف خدایی [داریم ]، تکلیف من نیست که ‏‎ ‎‏[مسامحه ] بکنم؛ با من نیست که یک قدری آسان راه بروم. من یک تکلیف الهی دارم و ‏‎ ‎‏مطابق تکلیف الهی عمل می کنم. کشته بشوم، عمل کردم به تکلیف الهی؛ پیش ببرم، ‏‎ ‎‏عمل کردم به تکلیف الهی ام.‏

صحیفه امام؛ ج6، ص 190

*  *  *

‏دیدار با سید عباس مُهری و گروهی از علاقه مندان انقلاب اسلامی در کویت ‏

تاریخ: 6 / 12 / 57

‏ما در پاریس که بودیم، رفت و آمدهای زیاد، مخفی و بعضی وقت‌ها آشکار ‏‎ ‎‏بود برای اینکه ما را وادار کنند که دست برداریم. می گفتند هر چه می خواهید ‏‎ ‎‏می دهیم، هر کاری بخواهید می کنیم. خود شاه ـ شاه سابق ـ به وسایل پیغام داد که ‏‎ ‎‏من مملکت را تسلیم شما می کنم، و من همین شاهی باشم در صورت، و همه کارها ‏‎ ‎‏در دست شما باشد. و من به او اعتنا نکردم. و این قدرت الهی بود که ما را کمک ‏‎ ‎‏می کرد.‏

صحیفه امام؛ ج 6، ص230

*  *  *

‏دیدار با علمای حوزه علمیه قم ‏

تاریخ: 15 / 12 / 57

‏در این نهضت هم بعضی قدم قدم می گفتند برویم، که حالا قدم اولش را [برداریم ] ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 120
‏من به آن آقایی‏‎[1]‎‏ که آمد پاریس و این مطلب را گفت گفتم در قدم اول پایتان را ‏‎ ‎‏می شکنند!‏

صحیفه امام؛ ج 6، ص333

*  *  *

‏دیدار با فرماندهان و درجه‌داران پادگان‌های تبریز‏

تاریخ: 23 / 3 / 58

‏دولت‌های اسلامی ـ الاّ کمی از آنها ـ و چه ابرقدرت‌ها، که همه شان پشتیبان محمد ‏‎ ‎‏رضا بودند، همه بودند. به من پیغام‌ها می دادند؛ خصوصاً از امریکا؛ و می خواستند که او ‏‎ ‎‏باشد؛ چنانچه خودش هم وسایطی ایجاد کرد که باشد و هر چه قدرت است دست ماها ‏‎ ‎‏باشد و ایشان سلطنت بکنند؛ و من می دانستم دروغ می گوید.‏

صحیفه امام؛ ج 8، ص 124

*  *  *

‏در جمع خانواده های شهدای 15 خرداد 42 و شهدای حوادث بندر انزلی ‏

تاریخ: 9 / 8 / 58

‏من که در پاریس بودم، می آمدند آنجا پیغام می دادند، خودشان می آمدند که بگذارید ‏‎ ‎‏که این شورای سلطنتی باقی باشد، و روی شورای سلطنتی یک کارهایی بکنید، و بعد ‏‎ ‎‏ما کارهایی بکنیم و بعد چه؟ خوب، من می دانستم که اینها یا نمی فهمند مطلب را؛ یا ‏‎ ‎‏مقصدشان این است که همان مسائل حفظ بشود. شورای سلطنتی را ما فرض کنید قبول ‏‎ ‎‏کنیم، معنایش این است که سلطنت را قبول کردیم. و الاّ شورای سلطنتی با شاه است، ‏‎ ‎‏هر وقتی بخواهد کنارش می گذارد. این معنایش این است که ما خود شاه را قبول ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 121
‏داریم. می آمدند بعضی از همین روشنفکرها و بعضی از همین اشخاصی که حالا انقلابی ‏‎ ‎‏شدند، همین‌ها می آمدند می خواستند ما را اغفال کنند ـ یا خودشان هم نمی فهمیدند ـ ‏‎ ‎‏که شما کاری بکنید که این شورای سلطنتی باقی باشد. در صورتی که آن‏‎[2]‎‏ که رئیس ‏‎ ‎‏شورای سلطنتی بود آمد پاریس، من گفتم تا استعفا نکردی من با تو ملاقات هم ‏‎ ‎‏نمی کنم، استعفا هم کرد او.‏

صحیفه امام؛ ج 10، ص409

*  *  *

‏دیدار با اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، ‏‎ ‎‏محمدعلی رجایی، نخست وزیر و اعضای هیأت دولت‏‏ ‏

تاریخ: 6 / 8 / 59

‏من بعضی وقت‌ها به کسانی که خیرخواهی می کردند، می گفتم خوب، من ‏‎ ‎‏جواب این پیرزنی که جوانش را از دست داده، چه بگویم؟ ما بیاییم آقای محمد ‏‎ ‎‏رضا را با او مصالحه کنیم به اینکه او حکومت نکند، سلطنت بکند!! معنی سلطنت ‏‎ ‎‏این است که ایشان آن بالاها بنشینند و ما اعلیحضرت آریامهرش را بگوییم و ‏‎ ‎‏ـ عرض می کنم ـ همه تشریفات و همه تجلیلات را از او بکنیم، منتها او دیگر تو ‏‎ ‎‏سر ما نزند. من می گفتم، من جواب این پیرزنی که آمده می پرسد از من که تو ‏‎ ‎‏چکاره بودی که جوان من از دستم رفت، تو او را اعلیحضرت همایونی ‏‎ ‎‏می خوانی؟‏

صحیفه امام؛ ج 13، ص297

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 122
‏دیدار با سید علی خامنه ای (نماینده امام در شورای عالی دفاع) و فرماندهان نظامی ‏‎ ‎‏سراسر کشور‏

تاریخ: 24 / 3 / 60

‏در خلال این گیرودارهایی که در این دو سال اخیر بود و من در پاریس بودم، اخیراً ‏‎ ‎‏این مسائل را پیش می آوردند که اول راجع به اینکه شاه حالا باشد و او سلطنت بکند و ‏‎ ‎‏دیگر حکومتی برای او نباشد؛ مطابق قانون عمل بکند. خوب، من می دانستم که اینها ‏‎ ‎‏اغفال شده اند. یکی از همین محترمین اینها که آمد و این را طرح کرد، من گفتم: شما این ‏‎ ‎‏مطلب را می گویید که شاه باید سلطنت کند و حکومت [نکند]، و ما هم بیاییم این را ‏‎ ‎‏قبول کنیم، خوب، شما این اطمینان را دارید که شاه زیر بار این مسأله می رود؟ یا اینکه ‏‎ ‎‏اگر شما یک کلمه این مطلب را بگویید، من هم مثل شما باورم بیاید و بیایم مصالحه کنیم ‏‎ ‎‏با ایشان، [بعداً] تمام شماها را از بین خواهد برد؟ این دفعه در ماند! نتوانست جواب ‏‎ ‎‏بدهد. واقعاً هم نمی شد جواب بدهد. اینها این طوری پرورش پیدا کردند‏‎.‎

صحیفه امام؛ ج 14، ص 436

*  *  *

‏دیدار با دادستان، رئیس و حکام شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی‏

تاریخ: 18 / 11 / 61

‏آن مسأله ای که همه کس می گفت، هر کس می رسید می گفت که «نمی شود، نکنید، ‏‎ ‎‏خونریزی می شود، چه می شود»، بعضی از آقایان از قم به من نوشتند که «آقا دیگر بس ‏‎ ‎‏است ـ دیگر ـ این شاه ماندنی است، دیگر بس است رها کنید» خوب، اینها نمی دانستند ‏‎ ‎‏قضیه را و معذور بودند. از این ور خیرخواه بودند، معذور هم بودند.‏

صحیفه امام؛ ج 17، ص 287

*  *  *

‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 123

  • . مهدی بازرگان.
  • . سید جلال تهرانی.