فصل دوم: مبارزه با شاه

آغاز مبارزه، تا تبعید

آغاز مبارزه، تا تبعید[1]

‏دیدار با علما، فضلا، طلاب و اهالی قم ‏

تاریخ: 11 / 9 / 41

‏بنده، در شبی که بنا بود فردای آن در مسجد سید عزیزالله، برای تنبّه دولت‌ها دعا کنند، ‏‎ ‎‏اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت کند. ما دیدیم علما در اینجا تکلیف دیگری دارند؛ من ‏‎ ‎‏تصمیم آخر را ضمن ابتهال به خداوند متعال گرفتم و به هیچ کس هم نگفتم و لکن ‏‎ ‎‏خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت.‏‎[2]‎‏ اگر خدای نکرده جسارتی به علمای ‏‎ ‎‏تهران شده بود، من یک تصمیم خطرناکی گرفته بودم؛ اما دولت، بعد از نیمه شب متوجه ‏‎ ‎‏شد نمی شود با قوای مردم مقاومت کرد؛ در همان نیمه شب، از علمای بزرگ تهران کاغذ ‏‎ ‎‏گرفت که این غائله خاموش شود؛ تا اینکه صبح برای علمای قم هم تلگراف زد‏‎.‎

صحیفه امام؛ ج1، ص115

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 37
‏پیام به علمای تهران در باره استیضاح اسدالله عَلم‏

تاریخ: 13 / 1 / 42

‏حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در ‏‎ ‎‏مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است؛ و اظهار حقایق، واجب «وَ لو بَلَغَ مَا بَلَغَ»‏

‏اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و اداره این مملکت به ‏‎ ‎‏طور جنون آمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای عَلم، شاغل نخست وزیری، ‏‎ ‎‏استیضاح می کنم: با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، و ‏‎ ‎‏علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر ‏‎ ‎‏طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر می برند؟ با چه مجوزی ‏‎ ‎‏بودجه مملکت را خرج رفراندم معلوم‌الحال کردید؟ در صورتی که رفراندم از شخص ‏‎ ‎‏شاه بود ـ و بحمد‌الله ایشان از غنی‌ترین افراد بشر هستند ـ با چه مجوز مأمورین دولت ‏‎ ‎‏را که از بودجه ملت حقوق می گیرند برای رفراندم شخصی التزاماً به خدمت واداشتند؟ ‏‎ ‎‏با چه مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسه فیضیه تجاوز ‏‎ ‎‏نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات ‏‎ ‎‏امام صادق ـ سلام‌الله علیه ـ کماندوها و مأمورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیر ‏‎ ‎‏عادی به مدرسه فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟ من اکنون قلب خود ‏‎ ‎‏را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگویی‌ها و خضوع ‏‎ ‎‏در مقابل جباری‌های شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر ‏‎ ‎‏موقع مناسبی بیان خواهم کرد؛ و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت ‏‎ ‎‏را برملا می کنم.‏

صحیفه امام؛ ج1، ص 178 ـ 179

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 38
‏در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، طلّاب و اهالی قم ‏

تاریخ: 21 / 1 / 43

‏در روزنامه که مرا از زندان قیطریّه‏‎[3]‎‏ آوردند، نوشتند که مفهومش این بود که ‏‎ ‎‏روحانیت در سیاست مداخله نخواهد کرد. من الآن حقیقت موضوع را برای شما بیان ‏‎ ‎‏می کنم. آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم،‏‎[4]‎‏ گفت آقا سیاست ‏‎ ‎‏عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگی است! و آن را ‏‎ ‎‏شما برای ما بگذارید! چون موقع مقتضی نبود نخواستم با او بحثی بکنم. گفتم: ما از ‏‎ ‎‏اوّل وارد این سیاست که شما می گویید نبوده ایم. امروز چون موقع مقتضی است، ‏‎ ‎‏می گویم‏‎ ‎‏اسلام این نیست. و‌الله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفی ‏‎ ‎‏کرده اند. سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه می گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا ‏‎ ‎‏بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام ‏‎ ‎‏دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم‏‎.‎

صحیفه امام؛ ج 1، ص 269 ـ 270

*  *  *

‏در جمع علما، بازاریان، دانشجویان و اقشار مختلف مردم ‏

تاریخ: 26 / 1 / 43

‏من تا کنون احساس عجز در صحبت‌ها نکرده ام و امروز خودم را عاجز می دانم. ‏‎ ‎‏عاجز می دانم از اظهار تألمات روحیه ای که دارم برای اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ‏‎ ‎‏ایران خصوصاً، و قضایایی که در این یک سال منحوس پیش آمد؛ خصوصاً قضیه ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 39
‏مدارس علمی، قضیه 15 خرداد. قضیه 15 خرداد من مطلع نبودم تا اینکه حبس به ‏‎ ‎‏حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید. خدا می داند که مرا اوضاع 15 خرداد ‏‎ ‎‏کوبید ‏‎.‎‏..‏

‏شما دیدید که روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردین نوشت که ‏‎ ‎‏روحانیین بحمدالله خیلی جای خوشوقتی است، بعضی مجلات هم نوشته بودند، لکن ‏‎ ‎‏این بیشتر منتشر می شود، جای خوشوقتی است که مقامات روحانی با دولت موافقت ‏‎ ‎‏کردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض کردند که آقا این روحانی را معرفی ‏‎ ‎‏کنید؛ این خمینی است؟ تا ما بگوییم عَلَیْهِ اللعنة. سایر علمای اسلامند؟ خوب معرفی ‏‎ ‎‏کنید؛ دست بگذارید رویش. علمای طراز اول ما چند نفر در اینجا هستند، خداوند همه ‏‎ ‎‏را حفظ کند؛ در تهران هستند، خداوند حفظشان کند؛ در مشهد هستند، خداوند ‏‎ ‎‏حفظشان کند؛ در نجف هستند، خداوند حفظشان کند؛ در سایر بلاد مسلمین هستند، ‏‎ ‎‏خدا همه را تأیید کند. این علمای اسلام؛ این علمای اسلام در ماورای جو هستند؟ ‏‎ ‎‏اینهایی که با شما یک قرارداد سری کرده اند، خوب اسم ببرید. آقا، اگر مردی اسم ببر؛ ‏‎ ‎‏بگو که خمینی، توی حبس ما رفتیم پیش او، و او گفت که بر گذشته ها صلوات! خمینی ‏‎ ‎‏غلط می کند همچو حرفی می زند خلاف دین اسلام؛ خمینی می تواند تفاهم کند با ظلم؟ ‏‎ ‎‏غلط می کند. خمینی آنجا هم که بود، تو حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ می کرد، ‏‎ ‎‏می تواند حفظ نکند؟ اسلامی که پیغمبر اسلام این قدر زحمتش را کشیده است؛ ائمه ‏‎ ‎‏هُدی این قدر خون دلش را خورده اند؛ علمای اسلام این قدر زحمت کشیده اند؛ خمینی ‏‎ ‎‏و امثال خمینی می توانند که یک چیزی بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ ‏‎ ‎‏خمینی را از جامعه بیرون می کنیم...‏

‏رفتند پیش مدیر اطلاعات که آقا کی به شما این مطلب را گفته است؟ خوب ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 40
‏بگویید تا ما بفهمیم که این روحانی کیست؟ این روحانی سازمانی‏‎[5]‎‏ کیست که با شما ‏‎ ‎‏تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دین اسلام؟ خوب ‏‎ ‎‏بگویید. بیچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اینجا؛ به فلان بگویید ببخشید، چه و ‏‎ ‎‏چه؛ از این حرف‌ها، یک شرح مفصلی؛ و من سرمقاله ام حاضر است. سرمقاله را به آن ‏‎ ‎‏آقا نشان داده بود که من این را نوشته ام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آورده اند، ‏‎ ‎‏داده اند که این را باید بنویسی؛ «باید» است، من چه بکنم؟ من یک تکلیفی برای او ‏‎ ‎‏معین می کنم، یک مطلبی برای خودمان می گویم. اگر چنانچه مدیر اطلاعات یک آدمی ‏‎ ‎‏است که متأسف است از این تحمیلات، شما خوب دیگر بحمداللّه متمولی، احتیاج ‏‎ ‎‏نداری، دست از روزنامه نگاریت بردار، بشو وزیر. الحمدللّه اینجا همه وزیر می شوند. ‏‎ ‎‏خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل می کنند؛ مردم نمی کنند خوب؛ وکیلت می کنند؛ ‏‎ ‎‏لازم نیست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت می کنند؛ منتصبت ‏‎ ‎‏می کنند؛ بشو سناتور. منتصبت می کنند؛ اگر تو از این معنا عار داری که یک چیزی را بر ‏‎ ‎‏تو تحمیل کنند، خوب آسان است این؛ روزنامه نگاری را که الزام نمی کنند که شما ‏‎ ‎‏روزنامه نگار باشید، دست از روزنامه تان بردارید، بروید یک شغل بهتری. از آن طرف ‏‎ ‎‏من به او پیغام دادم که باید این درست بشود؛ باید این تکذیب بشود. از قراری که ‏‎ ‎‏دیشب باز یک کسی آمده بود گفت که او تعریف کرده است که من نمی توانم با ملت ‏‎ ‎‏مواجه بشوم؛ نمی توانم با روحانیت مواجه بشوم؛ فکری بکنید من یک سوژه ای درست ‏‎ ‎‏می کنم که تکذیب بشود؛ دستگاه گفته این دلیل بر سستی کار ماست. خوب، ما ‏‎ ‎‏مرتجعیم یا شما؟‏

‏یک دروغی را آخر ما که مرده نیستیم که شما نسبت به ما می دهید؛ ما یک جمعیت ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 41
‏کثیری بحمداللّه از علما داریم؛ ما مراجع بزرگ داریم؛ ما مراجع بزرگ عالی الشأن ‏‎ ‎‏داریم؛ ما علما داریم در بلاد؛ ما فضلا داریم در حوزه ها؛ ما مدرسین بزرگ داریم در ‏‎ ‎‏حوزه ها؛ ما طلاب و فضلای علوم دینیه داریم؛ اینها که نمی نشینند که گوش کنند که ‏‎ ‎‏کسی در روزنامۀ کثیرالانتشارش یک دروغ شاخداری بنویسد: «بحمداللّه موافقت ‏‎ ‎‏کردند»؛ خوب ما داد می کنیم، فریاد می کنیم، نمی گذارند منعکس بشود. خوب آقا!‏‎[6]‎‏ ‏‎ ‎‏آقایی که دیروز گفتی که ـ یا دیشب گفتی که ـ کهنه پرستی را جلو می گیریم، این ‏‎ ‎‏کهنه پرستی نیست که شما جلوی مطبوعات را می گیرید؟ تحمیل می کنید به روزنامۀ ‏‎ ‎‏اطلاعات؟ سند داریم. دیگر اینکه یک چیز دروغی نیست که آقایان بگویند که افترا ‏‎ ‎‏بستید؛ نوشتۀ شما سنجاق در دفتر روزنامۀ اطلاعات است که شما گفته اید باید این را ‏‎ ‎‏بنویسید، و نگذاشتید تکذیب کند.‏

‏ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسی عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ ‏‎ ‎‏بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را ارتجاع ‏‎ ‎‏می دانید، به قانون اساسی عمل کنید. خوب بگذارید بنویسند. [مدیر اطلاعات] به دست و پا ‏‎ ‎‏افتاد و چه شد؛ و من به او پیغام دادم که من از آن آدم‌ها نیستم که اگر یک حکمی کردم ‏‎ ‎‏بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه می افتم دنبالش. اگر من خدای ‏‎ ‎‏نخواسته، یکوقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می کند که یک حرفی بزنم، می زنم و ‏‎ ‎‏دنبالش راه می افتم و از هیچ چیز نمی ترسم بحمداللّه تعالی. واللّه ، تا حالا نترسیده ام. آن روز ‏‎ ‎‏هم که می بردندم، آنها می ترسیدند؛ من آنها را تسلیت می دادم که نترسید.‏

صحیفه امام؛ ج 1، ص 285، 290 ـ 293

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 42
‏در جمع روحانیون، طلاب، بازاریان، دانشگاهیان، اهالی قم و سایر شهرستان‌ها‏

تاریخ: 4 / 8 / 43

‏خدایا، دولت به مملکت ما خیانت کرد؛ به اسلام خیانت کرد؛ به قرآن خیانت کرد. ‏‎ ‎‏وکلای مجلسین خیانت کردند، آنهایی که موافقت کردند با این امر.‏‎[7]‎‏ وکلای مجلس سنا ‏‎ ‎‏خیانت کردند. این پیرمردها؛ وکلای مجلس شورا، آنهایی که رأی دادند، خیانت کردند ‏‎ ‎‏به این مملکت. اینها وکیل نیستند. دنیا بداند اینها وکیل ایران نیستند! اگر هم بودند من ‏‎ ‎‏عزلشان کردم. از وکالت معزولند. تمام تصویبنامه هایی که تا حالا نوشته اند، تمامش غلط ‏‎ ‎‏است!‏

صحیفه امام؛ ج 1، ص423

*  *  *

‏نامه به سید مصطفی خمینی‏

تاریخ: 19 / 8 / 43

‏نور چشمی، بحمداللّه تعالی با سلامت قبل از ظهر روز حرکت از قم وارد آنکارا ‏‎ ‎‏شدم و له الشکر حالم خوب است، شماها نگران نباشید. آنچه از طرف خداوند تعالی ‏‎ ‎‏مقدر شده است جمیل است. خداوند توفیق خدمت به همۀ ما عنایت فرماید. لازم است ‏‎ ‎‏در موضوع مادر و خواهرها و احمد و بستگان به شما تأکید کنم، رضای خداوند و ‏‎ ‎‏رضای من در حُسن سلوک با آنهاست. مادر خیلی احتیاج به خدمت دارد، باید از هر ‏‎ ‎‏حیث مادی و معنوی رضایت او را به دست آورید، نگذارید نگرانی پیدا کند، راحتی او ‏‎ ‎‏را فراهم کنید. بناست ما را به «بورسا» که علی المذکور یک شهر مذهبی است ببرند، ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 43
‏اگر ممکن شد از آنجا هم اطلاع می دهم. شما از سلامت خودتان مرا مطلع کنید. اگر ‏‎ ‎‏ممکن شد کتاب‌های درسی فقه مرا یعنی مکاسب و حواشی را به وسیلۀ سفارت ایران ‏‎ ‎‏بفرستید. کاغذ هم لابد به وسیلۀ سفارت باید بنویسید. تتمۀ پول زغال آقای طباطبایی را ‏‎ ‎‏بدهید. شهریه را اگر ممکن شد بگیرید بدهید. از خوراکی خشکبار از قبیل گز و پسته ‏‎ ‎‏بفرستید مانع ندارد. باز هم تکرار می کنم که حالم خوب است و محتاج استراحت بوده ‏‎ ‎‏و هستم. جزئی وجهی به دخترها می دادم، از وجه خمین و تتمه را از سهم سادات ‏‎ ‎‏بدهید. شهریۀ مادر را بدهید. احمد را راضی نگه دارید، شهریه اش را بدهید. به من در ‏‎ ‎‏تهران گفتند، اگر خانواده را بخواهید می فرستیم، لکن صلاح نیست. اینجا به ایشان بد ‏‎ ‎‏خواهد گذشت، من هم از ناراحتی ایشان ناراحت خواهم شد. لباس لازم نیست ‏‎ ‎‏بفرستید، مگر عبا. در خاتمه سلامت همه را طالب هستم. به همۀ دوستان و اصحاب ‏‎ ‎‏سلام می رسانم و از همه امید عفو دارم. قهراً در وضع تخفیف داده می شود. از خداوند ‏‎ ‎‏متعال، حسن عاقبت و عافیت برای خودم و شماها خواستارم. ‏

صحیفه امام؛ ج 1، ص429 ـ 430

*  *  *

‏نامه به سید مصطفی خمینی‏

تاریخ: 23 / 8 / 43

‏نور چشم محترم، مصطفی خمینی ـ ایّده اللّه تعالی و اعزّه ـ من اکنون در بورسای ‏‎ ‎‏ترکیه بحمداللّه با سلامت زندگی می کنم و حالم خوب است. نگران من نباشید. آنچه ‏‎ ‎‏مقدر است از جانب خدای تعالی جمیل و مورد تشکر است. قبلاً تلگرافی کردم و ‏‎ ‎‏کاغذی نوشتم. شما به وسیلۀ سازمان‏‎[8]‎‏ از سلامت خودتان مطلعم نمایید، و در صورت ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 44
‏موافقت آنها کتاب «مکاسب» و حواشی آن را با «وسیله» و «حاشیه» و «رسائل» را ‏‎ ‎‏بفرستید. اگر عبای زمستانی را هم بفرستید با چند پیراهن و شلوار بد نیست.لازم به ‏‎ ‎‏تذکر نیست که باید با مادر و متعلقین با کمال مهربانی و عطوفت رفتار نمایید، ‏‎ ‎‏مخصوصاً خدمت کنید به مادر که رضای خدای تعالی در آن است. هوای اینجا از ‏‎ ‎‏ایران بهتر است. در هر صورت برای من به هیچ وجه نگران نباشید، و راضی نیستم ‏‎ ‎‏به هیچ وجه تشبث به هیچ کس نمایید. خداوند تبارک و تعالی حاکم است و ‏‎ ‎‏نِعمَ الحَکَم. وصیت من همان است که در وصیت‌نامه نوشتم. اثاث منزل، همه مال ‏‎ ‎‏مادر است. کتب هم مال شماست. برای من پس از فوت، چند (:ده) سال روزه و ‏‎ ‎‏دو ـ سه سال نماز استیجار نمایید. از خداوند تعالی توفیق شما و تأییدتان را ‏‎ ‎‏خواستارم.‏

صحیفه امام؛ ج 1، ص432

*  *  *

‏در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور‏

تاریخ: 4 / 8 / 57

‏کماندوها و اینهایی است که شما تربیت کردید برای اینکه اسلام را بکوبید؟ آن ‏‎ ‎‏وقت آن کار را کردند که ما بودیم و حاضر وَقعه بودیم؛ حتی منزل ما هم آمدند منتها ‏‎ ‎‏من با یک ضربه مقابل نگذاشتم که آن کارهایی که می خواهند بکنند. یک اجتماع بود ‏‎ ‎‏آنجا، اوایل این قضایا بود و اجتماع بود، و بعضی صحبت می خواستند بکنند و خود من ‏‎ ‎‏هم شاید صحبت کردم یا می خواستم بکنم؛ به من گفتند که، دیدم خودم هم که یک ‏‎ ‎‏صلوات‌های بی مورد [فرستاده ] شد، من به یکی از رفقا گفتم که برو بگو اگر در اینجا ‏‎ ‎‏یک شلوغی بکنید، من می روم در صحن حضرت معصومه آنجا می روم منبر و ‏‎ ‎‏حرف‌هایم را آنجا می زنم. اینها مأمور نبودند یک همچنین کاری را که همچو ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 45
‏عکس‌العملی دارد بکنند؛ نمی دانستند که باید چه بکنند، ترک کردند.‏

صحیفه امام؛ ج 4، ص 165 ـ 166

*  *  *

‏دیدار با دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور‏

تاریخ: 13 / 8 / 57

‏باز عین کلمه شاه که ایشان زجر کشیده است (من را می گوید) که خوب، ایشان ‏‎ ‎‏یک زجری کشیده، چی کشیده است ـ عین حرفی است که شاه گفته است که او غرض ‏‎ ‎‏شخصی با من دارد، او دارد حساب‌ها را (عین عبارت اوست) که دارد حساب‌ها را پاک ‏‎ ‎‏می کند ـ پس شما الآن بلندگوی «اعلیحضرت» هستی در اینکه او گفت مملکت، ما ‏‎ ‎‏می خواهیم و اگر من بروم مملکتی نیست! شما هم می گویید که اگر شاه برود مملکتی ‏‎ ‎‏نیست. این یک تکه عین حرف اوست که زدید. او می گوید که مملکت ما وضعی دارد ‏‎ ‎‏که اگر چنانچه ما برویم، آنها از آن طرف می آیند و اینها از این طرف. شما بلندگوی او ‏‎ ‎‏هستید! او می گوید که فلان آدم غرض شخصی با من دارد، حساب‌هایش را دارد حالا ‏‎ ‎‏پاک می کند (یعنی من) او را به حبس انداختم، من او را تبعید کردم، او حالا از این ‏‎ ‎‏طرف پاک می کند. ایشان هم بلندگوی اوست، همان عین او را می گوید. من خیال ‏‎ ‎‏می کردم برای شاه دیکته می کنند و حرف‌ها را می زند ـ و همین طور هم هست، دیکته ‏‎ ‎‏از آن بالاترهاست ـ معلوم شد که دیکتۀ دیکته را ایشان می خواند! با ایشان باید حساب ‏‎ ‎‏کرد. آقا، من که یک نخست وزیر نبودم و یک بارگاه و قبه داشته باشم؛ من آنم که حالا ‏‎ ‎‏هم که اینجا آمده ام، منزلم [را] دیدید که شما  نمی توانید تویش بنشینید و بیشتر از این ‏‎ ‎‏هم نمی خواهم. اصلاً من توی حبس هم وقتی وارد شدم به آن باشگاه افسران ـ اول من ‏‎ ‎‏را بردند توی باشگاه افسران ـ من وقتی وارد شدم دیدم یک جای خیلی خوبی است ‏‎ ‎‏که همه چیز آماده است که منزل‌های ما خواب ندیده اند! به آن مأمورها گفتم خوب، ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 46
‏اینکه از منزل ما بهتر است و بهتر هم بود، بعد هم ما را بردند در یک جای دیگر؛ همان ‏‎ ‎‏مثل منزل خودمان، یک خرده ای هم بهتر! وقتی هم که از حبس ما بیرون آمدیم، ‏‎ ‎‏حبسش هم یک حبسی نبود که به ما یک بدی بگذرد ـ یک سختی ـ ما به واسطه آن ‏‎ ‎‏بدی حالا با شاه ـ مثلاً ـ به هم زدیم! حبسشان هم یک حبسی نبود که برای ما ـ توی ‏‎ ‎‏این حبس آنهایی که همراه ما بودند و مأمورین حبس بودند، با ما محبت می کردند، به ‏‎ ‎‏ما ارادت داشتند و ـ عرض می کنم که ـ وقتی هم که از آنجا آمدیم، در یک باغ بزرگ ‏‎ ‎‏و در یک عمارت عالی، که ما به خواب هم شاید ندیده بودیم، و ما هم آنجا بودیم. بعد ‏‎ ‎‏هم که رفتیم منزل خودمان، منزل خودمان بود دیگر آنجا! ما این قدر هم عادت نکرده ‏‎ ‎‏بودیم که بیرون بیاییم و گردش برویم .‏

صحیفه امام؛ ج4، ص 302 ـ 303

*  *  *

‏مصاحبه با کرککروفت (استاد دانشگاه روتکرز امریکا)‏

تاریخ: 7 / 10 / 57

‏خبرنگار: آیا تجربه خاصی در زندگی شما وجود داشت که شما به واسطه آن در صحنه ‏‎ ‎‏سیاست فعال شدید و تمایل به قبول رهبری پیدا کردید؟ آیا سمبل مردم ایران بودن ‏‎ ‎‏احساس نمی کنید بار سنگینی بر دوش شما می گذارد؟‏

‏امام: شما چون دین را از سیاست جدا می دانید لذا خیال می کنید که وقتی عالِم، یک عالم ‏‎ ‎‏دینی وارد مسائل سیاسی می شود شغل اصلی اش را رها کرده، و کار جدیدی را شروع کرده ‏‎ ‎‏است. و حال اینکه دین اسلام دارای مسائل عبادی و سیاسی است و مسائل سیاسی آن ‏‎ ‎‏بیش از مسائل عبادی آن است. من جنایات شاه را در طول سلطنت دنبال می کردم تا وقتی ‏‎ ‎‏رسید که می بایست علیه او آشکارا قیام کنم. و مبارزات خود را بیش از پانزده سال پیش ‏‎ ‎‏آغاز کردم و همیشه خواست مردم را که واژگونی دودمان پهلوی و برچیدن نظام ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 47
‏شاهنشاهی و استقرار یک حکومت اسلامی است بدون هیچ گونه تردیدی اعلام نمودم، و ‏‎ ‎‏این قهری است که مردم چون خواست خود را در من می دیدند به من رو آوردند.‏

صحیفه امام؛ ج5، ص 298

*  *  *

‏در جمع مراجع، روحانیون و گروه‌های مختلف مردم‏

تاریخ: 15 / 3 / 58

‏من به شما اخطار می کنم که به اسلام وفادار باشید، من شما را نصیحت می کنم. من ‏‎ ‎‏در همین مدرسه شاه را نصیحت کردم و نشنید، شما که چیزی نیستید. عصر عاشورا ‏‎ ‎‏من گفتم کاری نکن که ملت تو را بیرون کند. نشنید و کاری کرد که ملت بیرونش کرد.‏

صحیفه امام؛ ج 8، ص58

*  *  *

‏در جمع دانشجویان دانشکده بابل ‏

تاریخ: 30 / 4 / 58

‏اوایل که ما آمده بودیم به قم، یکی از علمای محترم ـ که محترم و رئیس بود در قم ‏‎ ‎‏ـ این را بعض مقدس‌مآب‌ها اشکال به او داشتند می گفتند منزلش روزنامه پیدا می شود! ‏‎ ‎‏این طور، مغزها را تهی کرده بودند که اگر یک ملّایی منزلش روزنامه بود، این اسباب ‏‎ ‎‏طَعْنَش می شد. چه کار دارد ملا به روزنامه؛ ملا چه کار دارد به سیاست. ما را وقتی که ‏‎ ‎‏از حبس می خواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند که بیایید توی آن اتاق، از حبس ‏‎ ‎‏درآمدیم رفتیم توی اتاق مجلَّلی هم بود نشستیم. پاکروان‏‎[9]‎‏ آمد پیش ما و آن مولوی‏‎[10]‎‏ ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 48
‏ـ هر دو آنها هم رفتند ـ آمدند آنها و پاکروان در ضمن صحبت‌هایش گفت که سیاست ‏‎ ‎‏عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب است، عبارت از خُدْعَه است، عبارت از ‏‎ ‎‏فریب است، عبارت از پدرسوختگی است! ـ این تعبیر آخرش بود ـ این را بگذارید ‏‎ ‎‏برای ما. می خواست ما را وادار کند به اینکه ما دخالت در سیاست نکنیم. من به آن ‏‎ ‎‏گفتم خوب، اگر این سیاست عبارت از اینهاست، اینکه مال شما هست! بله، بعد هم ‏‎ ‎‏برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان. من هم که آمدم سر منبر حسابش ‏‎ ‎‏را رسیدم.‏

صحیفه امام؛ ج 9، ص 177

*  *  *

‏در جمع روحانیون تهران ‏

تاریخ: 22 / 6 / 58

‏من از حبس که بنا بود بیرون بیایم، آمدند گفتند که شما بیایید آن اتاق. یک اتاق ‏‎ ‎‏بسیار بزرگی و مجلّلی بود؛ ما رفتیم‏‎ ‎‏آنجا دیدیم که رئیس سازمان آن وقت که حالا هم ‏‎ ‎‏کشتندش ـ حسن پاکروان ـ آنجاست آن و مولوی است، ایشان شروع کرد صحبت ‏‎ ‎‏کردن که سیاست یک امری است که دروغ گفتن است، خُدعه کردن است، فریب دادن ‏‎ ‎‏است؛ از این چیزها، الفاظ جور کرد و آخرش هم گفت: «پدر سوختگی» است! و این ‏‎ ‎‏را شما بگذارید برای ما. من به او گفتم که این خوب، مال شما هست! این به این معنا ‏‎ ‎‏اگر سیاست است خوب، مال شماست. این همین را برداشتند در روزنامه نوشتند که ما ‏‎ ‎‏تفاهم کردیم با فلانی در اینکه در سیاست دخالت نکند. من هم وقتی آمدم بالای منبر ‏‎ ‎‏گفتم که مطلب این بود.‏

صحیفه امام؛ ج 9، ص 504 ـ 505

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 49
‏در جمع اعضای هیأت فاطمیون تهران ‏

تاریخ: 4 / 7 / 58

‏پاکروان به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و ‏‎ ‎‏به آن حصر وارد بشویم ـ حبس دوم ـ گفت که سیاست دروغ گفتن است، خدعه ‏‎ ‎‏است، فریب است. و کلمه اش هم این بود که «پدرسوختگی» است! این را بگذارید ‏‎ ‎‏برای ما همین جا می خواست پدرسوختگی کند، یعنی می خواست کلاه سر من بگذارد! ‏‎ ‎‏من گفتم به این معنا که شما می گویید ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و ‏‎ ‎‏فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با ‏‎ ‎‏فلانی، و اینکه دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان این را گفت؛ ‏‎ ‎‏من هم این را گفتم. بیخود گفته!‏

صحیفه امام؛ ج 10، ص 124 ـ 125

*  *  *

‏دیدار با کارکنان شهرداری اهواز‏

تاریخ: 17 / 8 / 58

‏در زمان محمد رضا ـ آن اوایل نهضت ـ دست و پا می کردند که یک تفاهمی بشود. ‏‎ ‎‏یک دفعه که آمدند پیش ما که می خواهیم که مثلاً ملاقاتی، چیزی طرح بشود، من به ‏‎ ‎‏ایشان گفتم که «علَم»‏‎[11]‎‏ هستش؛ ما وارد مذاکره نمی شویم. شما اوّل «عَلَم» را کنار ‏‎ ‎‏بگذارید، بعد وارد مذاکره بشویم، ببینیم چه بگوییم.‏

صحیفه امام؛ ج 11، ص15

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 50
‏دیدار با مهدی کروبی (سرپرست بنیاد شهید)، خانواده شهدای انقلاب و اعضای سپاه ‏‎ ‎‏پاسداران ‏

تاریخ: 6 / 4 / 59

‏من بعد از پانزده خرداد که از حبس بیرون آمدم و مطلع شدم بر وقایعی که در ایران ‏‎ ‎‏اتفاق افتاده بود و بعد هم که به قم آمدم و مواجه شدم با بعض کسانی که عزیزان ‏‎ ‎‏خودشان را از دست داده بودند، گمان نمی کردم که دنباله این معنا برای من، این ‏‎ ‎‏صحنه هایی که حالا می بینم باشد. من آن وقت مجروحین و شهدای پانزده خرداد را به ‏‎ ‎‏اسم اینکه یک واقعه تاریخی بزرگ واقع شده است ـ گرچه یک بار سنگینی به عهده ‏‎ ‎‏من بود و وقتی مواجه می شدم با بعضی از کسانی که عزیزان خودشان را از دست داده ‏‎ ‎‏بودند، یک حال انفعال باید بگویم برای من دست می داد.‏

صحیفه امام؛ ج12، ص 475 ـ 476

*  *  *

‏در جمع رؤسای ادارات آموزش و پرورش، اعضای انجمن اسلامی و کارکنان ‏‎ ‎‏وزارت کشور‏‏ ‏

تاریخ: 10 / 4 / 59

‏من در بعد از حبس، در آن حصری که بودم و منصورشده بود نخست وزیر، وزیر ‏‎ ‎‏کشور را فرستاد پیش من. مثل اینکه صدر وزیر کشور بود؛ صدر پسر صدرالاشراف. ‏‎ ‎‏فرستاد آنجا پیش من که بله، حکومت سابق چه بوده و چه بود و ما می خواهیم چه ‏‎ ‎‏باشیم و چه باشیم و از این حرف‌ها. گفتم به ایشان که ما نه با حکومت سابق دشمنی ‏‎ ‎‏داشتیم و نه با شما برادری. ما باید ببینیم شما چه می کنید و بیخود من هم از اینجا که ‏‎ ‎‏الآن محصورم ـ آمده بودند که من دیگر بروم ـ حالا که محصورم بیخود من را رها ‏‎ ‎‏نکنید. برای اینکه، من وقتی رها بشوم باز همان حرف‌هاست. من با شما هیچ قوم و ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 51
‏خویشی ندارم. و من اگر یک چیزی را دیدم، می گویم.‏

صحیفه امام؛ ج 12، ص497

*  *  *

‏دیدار با شرکت کنندگان ایرانی در کنفرانس دهه زن (کپنهاک )‏

تاریخ: 19 / 6 / 59

‏روزی که برای کشف حجاب بود. همین سال‌های آخر [که ] من در قم بودم ‏‎ ‎‏ـ شاید همان سال آخری بود که 15 خرداد بعدش پیش آمد ـ من شنیدم که زن‌ها ‏‎ ‎‏می خواهند بروند سر قبر رضا شاه و راجع به همین قضیه کشف حجاب تظاهرات ‏‎ ‎‏بکنند. رؤسای اداراتی که در قم بود، پیش من آمدند، گفتم که شما هر کدام به ‏‎ ‎‏وزارتخانه خودتان اطلاع بدهید که اگر این کار را بکنید من به ملت می گویم که عزا ‏‎ ‎‏بگیرند برای روزی که قتل عام کردید در مسجد گوهرشاد، اینها اطلاع دادند و از این ‏‎ ‎‏منصرف شدند.‏

صحیفه امام؛ ج 13، ص193

*  *  *

‏دیدار با سید علی خامنه ای، امام جمعه تهران و ائمه جمعه سراسر کشور‏

تاریخ: 3 / 10 / 59

‏وقتی که ما در حبس بودیم و بنا بود که حالا دیگر از حبس بیرون بیاییم و برویم ‏‎ ‎‏قیطریّه و در حصر باشیم، آن رئیس امنیت آن وقت در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از ‏‎ ‎‏آن مجلس برویم، ما را بردند پیش او. او ضمن صحبت‌هایش گفت که: آقا! سیاست ‏‎ ‎‏عبارت از دروغگویی است، عبارت از خُدعه است، عبارت از فریب است، عبارت ‏‎ ‎‏از پدرسوختگی است، این را بگذارید برای ما. من به او گفتم: این سیاست ‏‎ ‎‏مال شماست! البته بعدش آمد دروغی گفت که [فلانی ] بنا گذاشتند که در سیاست ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 52
‏دخالت نکنند و ما هم جوابش را دادیم.‏

صحیفه امام؛ ج13، ص431

*  *  *

‏دیدار با محمدی‌گیلانی (رئیس دادگاه‌های انقلاب اسلامی مرکز) و مسئولان ‏‎ ‎‏دادگاه‌های انقلاب ‏

تاریخ: 19 / 1 / 60

‏من آن وقتی که در حبس بودم، این اشخاصی که در آنجا زندانبان بودند می آمدند ‏‎ ‎‏پیش من می نشستند صحبت می کردند. یک دفعه که من دیدم یک جایی صدا بلند شد و ‏‎ ‎‏مثل اینکه یک شکنجه ای در آنجا بود ـ شکنجه ها را اگر بود جاهای دیگر می بردند، ‏‎ ‎‏مثل اینکه آنها می خواستند به من هم بفهمانند که اینها هم هست در کار ـ من بعدش که ‏‎ ‎‏آمدند آنجا، گفتم آقا این چه بساطی است که شما درست کردید. زندان باید تربیت کند ‏‎ ‎‏اشخاص را، باید یک مکتب باشد زندان. وقتی می آیند آنجا اگر یک دزدی است، ‏‎ ‎‏دزدی اش را از او بگیرید و بیرونش بفرستید؛ تربیتش کنید. البته آنها عذر آوردند که نه ‏‎ ‎‏اصلش شکنجه ای در کار نبود و یک پاسبانی چه کرده بود، یک سیلی به آن زدند و ‏‎ ‎‏فلان، ولی دروغ می گفت.‏

صحیفه امام؛ ج 14، ص 273

*  *  *

‏دیدار با سید علی خامنه ای، دبیر کل و اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری ‏‎ ‎‏اسلامی ‏

تاریخ: 17 / 6 / 60

‏یک وقت آمدند. گمان هم می کنم آن وقتی بود که مرحوم آقای حکیم یک تلگرافی ‏‎ ‎‏کرده بود و آنها می خواستند جلو بگیرند از جواب ـ گمانم این بود شاید قبل هم بود ـ ‏‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 53
‏آمدند [گفتند] که می خواهند چند نفری هستند، بیایند از طرف دستگاه شما را‏‎ ‎‏ببینند. ‏‎ ‎‏من گفتم که من با آنها ملاقات نمی کنم، از باب اینکه اینها اشخاصی هستند که اگر ‏‎ ‎‏بیایند یک چیزی اینجا بگویند، دروغ می روند می گویند و من ملاقات نمی کنم. لکن با ‏‎ ‎‏بعضی آقایان دیگر ملاقات کرده بودند و آن آقایی که با او ملاقات کرده بودند، عصر ‏‎ ‎‏همان روز آمد با حال وحشتناک پیش من، گفت که اینها آمده اند و می گویند که ما ‏‎ ‎‏می ریزیم در منزل‌هایتان، اگر جواب آقای حکیم را بدهید، می ریزیم در منزل‌هایتان، ‏‎ ‎‏خودتان را چه می کنیم، زن‌هایتان را چه می کنیم و از این حرف‌های اراذلی. و حالا باید ‏‎ ‎‏چه بکنیم؟ گفتم: شما هم باور کردید حرفشان را؟ گفت: ما چه بکنیم؟ من همان وقت ‏‎ ‎‏پا شدم، جواب آقای حکیم را دادم.‏

صحیفه امام؛ ج 15، ص 197 ـ 198

*  *  *

‏دیدار با مسئولان کشوری و لشکری به مناسبت عید سعید غدیر خم‏‏  ‏

تاریخ: 2 / 6 / 65

‏به ما آن طور دست‌های توطئه گر تزریق کردند که ماها هم باورمان آمده است. تو ‏‎ ‎‏چکار داری به اینکه چه میگذرد! تو مشغول درست باش! تو مشغول فقهت باش! تو ‏‎ ‎‏مشغول فلسفه ات باش! تو مشغول عرفانت باش! چکار داری که چه می گذرد! در آن ‏‎ ‎‏وقت، اوایلی که این مسائل پیش آمد، یکی از رفقای ما که بسیار خوب بود، بسیار مرد ‏‎ ‎‏صالحی بود و اهل کار هم بود، لکن من وقتی یک قضیه را صحبت کردم که در این ‏‎ ‎‏قضیه ما باید تحقیق کنیم، گفت به ما چکار دارد، حاصل امر سیاسی است به ما چکار ‏‎ ‎‏دارد!‏

صحیفه امام؛ ج20، ص117

*  *  *


کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 54
‏پیام به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ... (منشور روحانیت) ‏

تاریخ: 3 / 12 / 67

‏اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15 ‏‎ ‎‏خرداد 42 مقابله با گلولۀ تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان ‏‎ ‎‏می نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودی گلولۀ حیله و مقدس مآبی و تحجر ‏‎ ‎‏بود؛ گلولۀ زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر ‏‎ ‎‏و جان را می سوخت و می درید. در آن زمان روزی نبود که حادثه ای نباشد، ایادی پنهان ‏‎ ‎‏و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمت‌ها متوسل شدند حتی نسبت تارک الصلوة و ‏‎ ‎‏کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند می دادند. ‏‎ ‎‏واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می گریست که چگونه امریکا و نوکرش ‏‎ ‎‏پهلوی می خواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و عده ای روحانی مقدس نمای ناآگاه ‏‎ ‎‏یا بازی خورده و عده ای وابسته که چهره شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این ‏‎ ‎‏خیانت بزرگ را هموار می نمودند.‏

صحیفه امام؛ ج21، ص 279 ـ 280

*  *  *

‎ ‎

کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 55

  • . پس از سخنرانی و صدور بیانیه امام در مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون، در سحرگاه 13 آبان کماندوهای مسلح با محاصره منزل امام ایشان را بازداشت و مستقیماً به فرودگاه مهرآباد بردند. و از آنجا با هواپیما نظامی به ترکیه فرستادند. اقامت امام در شهر بورسای ترکیه یازده ماه ادامه داشت. پس از آن ایشان به عراق تبعید شدند و از 13 مهر 1344 همراه با فرزندشان سید مصطفی در نجف اقامت کردند.
  • . اشاره به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی. این لایحه که در 14 مهر 1341 به تصویب رسید با مخالفت علما و امام مواجه شد. رژیم شاه به ناچار مصوبه را در 7 آذر 1341 لغو کرد.
  • . امام در 15 خرداد 1342 به تهران اعزام شدند و تا 15 فروردین 1343 در بازداشت و حصر بودند.
  • . سرلشکر حسن پاکروان رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور.
  • . سازمان اطلاعات و امنیت کشور.
  • . محمدرضا پهلوی.
  • . در 21 مهر ماه 1343 لایحه قضاوت کنسولی با هدف اعطای مصونیت سیاسی و کنسولی (کاپیتولاسیون) به اتباع امریکایی در ایران در مجلس شورای ملی تصویب شد. این قانون طبق مصوبه شورای انقلاب اسلامی در تاریخ 23 اردیبهشت 1358 لغو گردید.
  • . سازمان اطلاعات و امنیت کشور.
  • . رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک).
  • . معاون ساواک.
  • . اسدالله عَلم نخست‌وزیر وقت.