نوع اول:در اموری که مانعند از اصل ارث
و آنها ده امرند:
اول: کفر است که اگر میت مسلمان باشد یا مرتد؛چه فطری و چه ملی،وارث او منحصر خواهد بود به مسلم،ولو ضامن جریره باشد،و ابداً کافر وارث او نخواهد بود، لکن با ملاحظۀ طبقات و مراتب مرتّبه؛چنانچه ترتیبش گفته شد.و اگر در هیچ طبقه و مرتبه وارث مسلمانی نداشته باشد به غیر زوج و حضرت امام-ارواح العالمین له الفداء-تمام ترکه حق زوج خواهد بود منفرداً.و اگر وارث مسلم منحصر باشد به زوجه و حضرت امام علیه السلام پس ربع از ترکه از آنچه میراث میبرد حق زوجه است و بقیه حق امام زمان علیه السلام.و اگر زوج یا زوجۀ مسلم هم ندارد،وارث منحصر خواهد بود به امام زمان عجلاللّٰه تعالی فرجه الشریف.و اگر میت کافر اصلی بوده باشد،پس اگر وارث مسلمی دارد؛ولو ضامنِ جریره،او وارث خواهد بود منفرداً در غیر زوجه،و اما در زوجه پس او ابداً وارث بالانفراد نخواهد بود،بلکه بر فرض انحصار به زوجه،او
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 434
ربع میبرد و بقیه حق امام علیه السلام خواهد بود.و اگر وارث مسلمی در هیچ طبقه و مرتبه ندارد حتی زوجه،ارثش به وارث کافرش میرسد،و اگر وارث کافر هم ندارد تمام ترکهاش مال امام زمان علیه السلام خواهد بود.
مسأله- بدان که هرگاه احدی از ابوین یا اجداد یا جدات طفل در حال انعقاد نطفۀ آن طفل یا حال ولادتش حیات داشته باشد و مسلم یا مسلمه باشند،آن طفل محکوم به اسلام خواهد بود تبعاً و وارث خواهد بود ولو بعد از حکم به اسلام آن، احد الابوین یا جدوده مرتد شوند.و در صورتی که شرعاً حکم شد به اسلام طفل هرگاه بعد از کبارت و بلوغ،امتناع از اسلام بنماید،آن وقت مرتد فطری خواهد بود.و هرگاه در حال انعقاد نطفه یا حال ولادت هیچ یک از ابوینش مسلمان نباشند،ولکن خود آن طفل بعد از بلوغ اظهار اسلام بنماید و بعد از اظهار اسلام کافر بشود،آن وقت مرتد ملی خواهد بود.و اگر در حالِ انعقادِ نطفه یا حال ولادت هیچ یک از اصولش مسلمان نباشد و بعد از بلوغ خود آن طفل هم اظهار اسلام ننماید آن وقت کافر اصلی خواهد بود.
دوم از موانع ،قتل است به غیر حق:که اگر وارث مورّث خود را ظلماً و عمداً به قتل برساند مباشرةً أو تسبیباً به قسمی که قتل منتسب به او بشود؛ولو به آن که وارث در حق مورّث شهادت ناحقّی بدهد که موجب قتل او بشود،آن وقت وارث از آن مورّث ارث نمیبرد.و اگر قتل مباشرةً أو تسبیباً به حق بوده مطلقاً ارث میبرد.و اگر قتل به خطا و جهالت یا شبه عمد بوده باشد آن وقت قاتل از خصوص دیه ارث نمیبرد،و اما از سایر ترکه ارث میبرد،و دیه را باید به سایر ورثه داد به تقدیم الاقربُ
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 435
فالاقرب.و فرقی نیست در مانعیتِ قتل بین آن که قاتل متعدد باشد یا متحد،و بر فرض تعدّد،همۀ قاتلین وارث باشند یا بعضی دون بعضی.و ایضاً فرقی نیست در عمد بین قتل مباشرةً أو تسبیباً ،و اگر میت به غیر قاتل وارثی نداشته باشد،وارث آن مقتول امام علیه السلام خواهد بود.و در عمدِ صبی و مجنون خلاف است که آیا در حکم عمد است یا خطا.
مسأله- بدان که دیه،در حکم ترکۀ میت خواهد بود از هر جهت حتی آن که اگر میت دینی داشته باشد یا وصیت به ثلث کرده باشد،از دیه نیز دین و ثلث جدا خواهد شد؛اعم از آن که دیه عوض از قصاص باشد یا در قتل خطا و شبه عمد،یا آن که به عنوان صلح با قاتل و تراضی چیزی گرفته بشود که او ازید از دیه باشد یا انقص یا مساوی.و ایضاً معاوضه به جنس دیه باشد یا به غیر جنس دیه.و بدان که از دیه،همۀ وارثینِ فعلیِ میت ارث میبرند؛چه نسبی و چه سببی،غیر قاتل و غیر اخوه و اخواتِ امّی و در سایر مَن یَتقرَّبُ بالاُمّ از قبیل خئوله و جدودۀ امّی اشکال است ،پس احتیاط ترک نشود.
سوم از موانع ،رقّیت است:چه در مورّث و چه در وارث،پس هرگاه مورّث رقّ باشد ترکۀ او از مال مولای او خواهد بود،و هرگاه وارث رقّ باشد،پس اگر میت وارث آزادی داشته باشد از یکی از طبقات ارحام،ارث به او میدهند ولو دور باشد و به وارثِ رقّ،ارث نمیدهند؛ولو پسرش باشد.و در غیر ارحام مثل زوجیت و معتق و ضامن جریره اشکال است ،و احتیاط ترک نشود.
و اگر وارث حرّی در هیچ مرتبهای از مراتب انساب و اسباب نداشته باشد،ولکن
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 436
وارث رقّ از ارحام دارد و ترکۀ میت هم وفا به ثَمَن او میکند،از ترکۀ میت باید او را بخرند و آزاد نمایند؛چه متحد و چه متعدد به تقدیمِ الاقربُ فالاقرب،و اما در غیرِ ارحام محل اشکال است .و علیٰ ایِّ حال،بعد از خریدن و آزاد نمودن بقیۀ ترکه را به وارثیت به او میدهند و مولای آن وارث رقّ نمیتواند امتناع نماید از فروختن،یا طلب نماید زیاده بر ثَمَنُ المثل را.و اگر وارث رقّی هم در هیچ طبقه و مرتبه ندارد، وارث او حضرت امام زمان علیه السلام خواهد بود.
و اگر وارث رقّ یک نفر است و ترکه وفا به ثمن او نمیکند به هر مقدار که وافی است بخرند ؛ولو بعض از آن یک عبد باشد و اگر وارث رقّ متعددند و ترکه وافی به ثمن همۀ آنها نباشد،پس مقدم بدارند خریدنِ تمامِ بعضِ از ورثه را بر خریدن بعضِ از تمامِ ورثه،و در تعیین آن بعض محتمل است رجوع شود به قرعه.
و فرقی نیست در آنچه گفته شد بین آن که مورّث یا وارث،مملوکِ خالص باشد یا مدبَّر یا امِّ ولد یا مکاتبی که اداء ننموده باشد چیزی از مال الکتابه را.
مسأله- هرگاه شخصِ حرّی متقرّب شود به میت به توسط عبدی،یا غیرِ قاتل متقرّب شود به میت به توسط قاتل،یا مسلمی متقرّب شود به میت به توسط کافری،او وارث خواهد بود؛اگر وارثِ بیمانعی اقربِ از او به میت نباشد.
مسأله- هرگاه وارث قریب که رقّ یا کافر بود بعد از فوتِ مورّث آزاد و مسلمان بشود،پس اگر وارثِ بعید غیر حضرت امام زمان-سلاماللّٰه علیه-بوده باشد و متحد بوده باشد و یا متعدد باشد ولکن حریت و اسلامِ وارثِ قریب بعد از قسمتِ جمیعِ
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 437
ترکه بوده باشد،آن رقّ یا کافر،وارث نخواهد بود.و اگر وارثِ بعید امام زمان علیه السلام بوده و حریت و اسلامِ وارث،قبل از انتقال ترکه باشد به بیتالمال، اشکالی نیست که ترکه حق آن وارث خواهد بود.و اگر وارثِ بعید متعدد بوده و این حریت و اسلام وارث قریب قبل از قسمت بوده باشد آن وقت وارث قریب وارث خواهد بود بالانفراد اگر مقدم باشد بر سایر ورثه در طبقه و درجه،و بالمشارکه،اگر مساوی باشد فی الدرجه و الطبقه فی جمیع الترکه اگر ابداً قسمتی نشده،و فی البعض الباقی اگر بعضی قسمت شده دون بعض دیگر؛اگر چه احتیاط به صلح در آن مقدار قسمت شده سزاوار نیست که ترک شود.
مسأله- هرگاه بعضِ وارث،مثل نصفِ آن مثلاً،آزاد است و نصف دیگر او رقّ، به مقدار آنچه آزاد است ارث میبرد.
چهارم از موانع ،حمل است:که حمل ارث نمیبرد مگر با انفصالش حیّاً؛ولو آن که وقتِ موتِ مورّث زنده باشد،ولکن از برای او نصیب دو پسر جدا میکنند احتیاطاً.
پنجم از موانع ،تولد اولاد است از زنا:که بین آن طفل و بین ابوین و منتسبین به ابوین توارثی نیست اگر از ابوین هر دو زنا باشد،و اگر از احدهما زنا باشد دون دیگری،آن وقت بین آن طفل و بین زانی و منتسبین به زانی توارثی نخواهد بود.و اما بین آن طفل و بین اولادش و زوج یا زوجهاش و بین احد الابوین که از او زنا نباشد، توارث خواهد بود.
مسأله- بدان که هرگاه طفل متولد از وطیِ به شبهه بشود،بین آن طفل و اولادش و بین آن شخص مشتبه و اقاربش؛چه پدر و مادر،هر دو یا احدهما،توارث خواهد بود.
و همچنین اگر ولد از وطی به حرام حاصل شده باشد-از قبیل ولد الحیض،و موطوئةُ الاُمّ در رمضان و امثال اینها-بین او و بین ابوین و منتسبین به آنها توارث خواهد بود؛
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 438
چون در این موارد وطی حرام است،نه آن که زوجه از زوجیت خارج شده باشد و اجنبیه بوده باشد.و هکذا در کسانی که به مذهب آنها وطی و نکاح غیر مشروع را مشروع میدانند یا نکاح محرمات را جایز میدانند،مثل مجوس اگر به وطی ایشان از روی نکاح فاسدشان نسبی حاصل شود،پس به آن نسب فاسد توارث خواهد بود؛ چنانچه به نسب صحیح توارث میباشد،لکن به شرط آن که به طریقه و شریعت خود حلال نموده باشند مقاربت را،نه آن که به مذهب خود زنا کرده باشند.
ششم از موانع ،لعان است:که بین فرزندی که به سببِ انکارِ او لعان واقع شده و بین پدر و اقارب پدر توارثی نخواهد بود.و اما بین آن فرزند و بین مادر و اقارب مادر، توارث ثابت است و اگر بعضی از اقارب ابوینی باشند و بعضی امّی تنها،همه بالسویه ارث میبرند ذکوراً و اناثاً؛چون انتساب ابی به لعان باطل شد و همه به انتساب امّی ارث میبرند.
مسأله- اگر پدر بعد از لعان اعتراف نماید به فرزندی آن طفل،پس آن طفل ارث میبرد از آن پدر،نه از اقارب پدر و نه آن پدر و اقاربش از آن ولد؛چنانچه در جمیع موارد ثبوت نسب به اقرار،ثبوت در حق مقرّ است نه در حق مقرُّلَه و نه در حق اقارب و انساب این دو،مگر آن که آن مقرُّلَه و آن انساب هم تصدیق بنمایند پدر را.
مسأله- چنانچه نسب به اقرار ثابت میشود،همچنین به استفاضه و به فراش هم ثابت میشود،آن وقت بین آن ولد و بین و الد و و الده و انسابشان توارث خواهد بود.
هفتم از موانع: هرگاه زوج در حال مرض عقد نماید زنی را و قبل از دخول،زوج به همان مرض از دنیا برود،آن وقت آن زوجه از زوج خود ارث نمیبرد و استحقاق مهریه هم اصلاً ندارد.وهرگاه زوج از آن مرض خوب بشود بعد از دنیا برود،و یا
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 439
خوب نشود ولکن به مرضی غیر آن مرض از دنیا برود،یا به حرق و غرق و هدم از دنیا برود،یا زوج صحیح بود که عقد نمود یا مریض بود،لکن بعد المقاربه از دنیا برود،آن وقت زوجه از آن زوج ارث میبرد،چنانچه هرگاه زوجه مریضه باشد و او را عقد نماید،پس هر یک مقدم از دنیا برود آن دیگری از او ارث میبرد،مطلقاً.
هشتم از موانع ارث: آن است که دو نفر یا زیاده که بین آنها توارث باشد به یکْ آن بمیرند که معلوم باشد تقارن موتشان،مطلقاً بین آنها وراثتی نخواهد بود،بلکه ارث هر یک به وارث حیِّ او میرسد؛اعم از آن که موتشان حتفُ الانف باشد یا به قتل باشد یا به سم یا به گزنده یا به سوختن یا به عفونت هوا و به بخاری و زغالی شدن یا از بلندی افتادن یا بنایی به سرشان خراب شدن یا به سیل و به غرق شدن و امثال اینها.و ایضاً اعم از آن که احدهما به سببی بمیرد و دیگری به سبب دیگر یا هر دو به یک سبب بمیرند.
مسأله- هرگاه دو نفر یا زیاده که بینشان توارث باشد به یکی از اسباب سابقه بمیرند و معلوم نباشد موتشان مقدم و مؤخر بوده یا مقارن بوده یا معلوم باشد که به یکْ آن نبوده بلکه تقدم و تأخر داشته،اما معلوم نباشد مقدم کدام بوده و مؤخر کدام،پس هرگاه علم به تاریخ فوت احدهما المعیّن بوده باشد در این صورت حکم میشود به تأخّرِ فوت مجهول التاریخ و وارثیت او از معلوم التاریخ،دون عکس؛چه در غرقیٰ و مهدومٌ علیه و چه در غیر این دو.و ایضاً اعم از آن که یکی به سببی مرده باشد و دیگری به سبب دیگر یا هر دو به یک سبب مرده باشند.و هرگاه در فرض مسأله،علم به تاریخ فوت احدهما المعیّن هم نباشد،پس در غرقیٰ و مهدومٌ علیه حکم میشود به توارث و در غیر این دو محتمل است رجوع به قرعه و احوط تصالح و تراضی است.
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 440
و بدان که در حکم غرقیٰ است غرق شدن در آب مضاف و در مایعات و فرو رفتن در گل و بالوعه و نحو اینها.و در حکم مهدومٌ علیه است انهدام کوه و انکسار شاخۀ درخت و وقوع خیمه و خانۀ مویی بر سر انسان.
مسأله- کیفیت وارثیت از دو طرف،به این نحوه است که فرض میشود حیات هر یک بعد از فوت دیگری و از ترکه حال الفوت آن دیگری به او ارث میدهند،لکن از غیر آن مالی که از دیگری ارث برده و اما در خصوص آن مالی که از دیگری ارث برده توارثی نیست،و ارث هر یک را به وارث حیّ او میدهند.مثلاً پدر و پسری در زیر هوار تلف شدهاند و معلوم است موتشان مقارن یکدیگر نبوده و علم به تاریخ فوت احدهما المعیّن هم نیست که در این صورت قطعاً بینشان توارث خواهد بود،و ترکۀ پدر هزار تومان بوده و ترکۀ پسر ششصد تومان،و وارث پدر مهدومٌ علیه منحصر بود به همین پسر و یک دختر،و وارث پسر مهدومٌ علیه منحصر بود به همین پدر و یک پسر،پس از هزار تومان ترکۀ شخص پدر ششصد و شصت و شش تومان و خردهای حق پسری است که وارثِ پسرِ مهدومٌ علیه است،و سیصد و سی و سه تومان و سه قران و خردهای حق یک دختری است که پدر و برادرش مهدومٌ علیه شدهاند،و از ششصد تومان ترکۀ شخص پسری که مهدومٌ علیه است،پانصد تومان حق پسر اوست و صد تومان حق دختری که وارث پدر است.
مسأله- شرط است در وارثیت از طرفین دو امر: اول: عدم حاجب و مانع از برای هر یک از ارث بردن از دیگری به هیچ نحوی از انحاءِ موانع سابقه و لاحقه. دوم: مال داشتن هر دو.و اگر یکی از این دو شرط مفقود شود از هر دو،بین این دو وراثتی
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 441
نخواهد بود،و اگر مفقود شود از یکی دون دیگری؛به این که یکی مالدار بود دون دیگری با عدم مانع،یا یکی مانعدار بود دون دیگری،ارثِ مالدار و مانعدار را به دیگری میدهند،دون عکس.
نهم از موانع ،وجود مرتبۀ مقدم از ورّاث است:که با وجود آن بدون مانع،مرتبۀ مؤخره ارث نمیبرند؛چون از برای ورّاث شش مرتبه است مرتّب: اول: ابوین و اولاد و إن نَزَلوا. دوم: جد و جده و إن عَلوا و اخوه و اخوات و اولاد آنها و إن نَزَلوا. سوم:
عمو و عمه و خالو و خاله و إن عَلوا و اولادشان و إن نَزَلوا . چهارم: ولاء عتق.
پنجم: ولاء ضمان جریره. ششم: ولاء امامت.و اما زوج و زوجه با جمیع مراتب ششگانه ارث میبرند به غیر زوج که با ولاء امامت شریک نخواهد گردید،بلکه با انحصار وارث از طبقات انساب و اسباب به زوج و حضرت امام زمان-ارواح العالمین له الفداء-تمام ترکه را زوج ارث میبرد؛به تفصیلی که سابقاً ذکر شد و ان شاء اللّٰه تعالی بعد هم ذکر خواهد شد.
دهم از موانع ،وجود درجۀ مقدم است از هر صنفی:که با وجود آن،درجۀ مؤخره از همان صنف ارث نمیبرد،ولکن این درجۀ مقدمه از صنفی،مانع درجات مؤخرۀ از صنف دیگر نیستند.و ما ذکر میکنیم درجات این طبقات مذکوره را در ضمن چند مسأله:
مسأله 1- از برای طبقۀ اولی که مقدمند بر جمیعِ طبقات ورّاث،دو صنف است:
صنف اول،یک درجه است که ابوین میت باشد و این صنف درجاتی ندارد.
صنف دوم،اولاد میتاند و از برای آنها درجاتی است مرتّب،مثلاً اولاد بلاواسطه، درجۀ مقدمند که با وجود یک نفر از آنها،اولاد به واسطه ارث نمیبرند.و همچنین اولاد به یک واسطه مقدمند بر اولاد به دو واسطه و هکذا.پس معلوم شد که با وجودِ ابوین میت،اولاد به ده واسطه ارث میبرند به شرط نبودن اولادی اقرب از آنها درجتاً.
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 442
مسأله 2- از برای طبقۀ دوم نیز دو صنف است:
صنف اول:جد وجدۀ میت است و إن عَلوا،و از برای آنها درجاتی است مرتّبه، مثلاً جدودۀ بلاواسطۀ میت مقدمند بر جدودۀ ابوینِ میت.و با نبودن جدودۀ بلاواسطه،جدودۀ ابوینِ میت مقدمند بر جدودۀ جدودۀ میت و هکذا.
صنف دوم:اخوه و اخوات میت است و اولاد آنها و إن نَزَلوا،و از برای آنها نیز درجاتی است مرتّب.مثلاً اخوه و اخواتِ ابوینیِ میت درجهاش مقدم است بر اخوه و اخوات ابی،پس با وجود یک نفر از اخوه و اخوات ابوینی،اخوه و اخوات ابیِ فقط ارث نمیبرد.و اما از اخوه و اخوات امّیِ فقط مقدم نیستند،یعنی اخوه و اخوات امّی فقط هم با اخوه و اخوات ابوینی ارث میبرند و هم با اخوه و اخوات ابیِ فقط با نبودن ابوینی.و همچنین مطلق اخوه و اخوات چه ابوینی یا ابیِ فقط یا امّیِ فقط،درجهشان مقدم است بر اولاد اخوه و اولاد اخوات،پس با وجود یک نفر اخوه و اخوات ولو ابیِ فقط باشد یا امّیِ فقط،اولاد اخوه و اولاد اخوات ولو ابوینی باشد ارث نمیبرند.
و همچنین اولاد بلاواسطۀ اخوه و اخوات ابوینی درجهاش مقدم است بر اولاد بلاواسطۀ اخوه و اخوات ابیِ تنها،و اما بر اولادِ بلاواسطۀ اخوه و اخوات امّیِ فقط، مقدم نیستند.پس با وجود یک نفر از اولاد اخوه و اخوات ابوینی ولو اناث از اناث باشد،اولاد اخوه و اخوات ابیِ فقط،ارث نمیبرند ولو ذکور از ذکور باشند.
و اما اولاد اخوه و اخوات امّی فقط،هم با اولاد اخوه و اخوات ابوینی ارث میبرد و هم با اولاد اخوه و اخوات ابی فقط.و همچنین اولاد بلاواسطۀ اخوه و اخواتِ میت ولو اناث از اناث ابیِ فقط یا امّیِ فقط،درجهشان مقدم است بر اولاد به یک واسطه ولو ذکور از ذکور از اخوۀ ابوینی باشد و هکذا.
و معلوم شد که با وجود یک نفر از جدودۀ بلاواسطه،جدودۀ به واسطه ارث نمیبرد.و اما اولاد اخوه ولو به ده واسطه ارث میبرند به شرط آن که احدی از درجاتِ مقدمه از همین صنف اخوه و اولادشان،یافت نشود.و همچنین معلوم شد که
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 443
با وجود یک نفر از اخوۀ میت ولو ابیِ فقط یا امّیِ فقط باشد،درجات مؤخره از همین صنفِ اخوه و اولادشان ارث نمیبرند.و اما درجات مؤخره از صنف جدوده ارث میبرند،به شرط عدم وجود درجۀ مقدمه از همین صنفِ جدوده.
مسأله 3- از برای طبقۀ سوم یک صنف است و از برای همین یک صنف درجاتی است که با وجود درجۀ مقدم،درجۀ مؤخر ارث نمیبرند،مثلاً عم و عمۀ ابوینی نسبت به عم و عمۀ ابیِ فقط مقدمند،نه نسبت به عم و عمۀ امّیِ فقط،که آنها،هم با ابوینی ارث میبرند و هم با ابیِ فقط.و همچنین خال و خالۀ ابوینی نسبت به خال و خالۀ ابیِ فقط درجۀ مقدمند دون امّیِ فقط،که امّیِ فقط هم با خال و خالۀ ابوینی ارث میبرد و هم با خال و خالۀ ابیِ فقط.بلی با بودن خال و خالۀ ابوینی،عم و عمۀ ابیِ فقط ارث میبرند،به شرط نبودن عم و عمۀ ابوینی.و همچنین با بودن عم و عمۀ ابوینی،خال و خالۀ ابیِ فقط ارث میبرند،به شرط نبودن خال و خالۀ ابوینی،و از این جهت عم و عمه با خال و خاله هم دو صنف میباشند.
و هکذا درجۀ عم و عمه و خال و خاله،مطلقاً مقدم است بر درجۀ اولاد آنها.پس اگر میت یک عمۀ ابی و یا امّیِ فقط داشته باشد یا یک خالۀ ابی یا امّیِ فقط داشته باشد و یک پسر عمو و پسر خالوی ابوینی،تمام ارث به عمه یا به خاله میرسد و به پسر عمو و پسر خالو ابداً ارث داده نمیشود.
و همچنین درجۀ اولاد بلاواسطه عمومه و خئوله،مطلقاً مقدم است بر درجۀ اولادِ به یک واسطۀ عمومه و خئوله.مثل آن که میت یک پسر خاله دارد و یک نوادۀ عمومه، تمام ارث به پسر خاله میرسد و به نوادۀ عمو ابداً ارث داده نمیشود.
و هکذا درجۀ عم و عمه و خال و خالۀ میت و اولادِ اینها مطلقاً مقدم است بر درجۀ عم و عمه و خال و خالۀ ابوینِ میت.پس اگر میت نبیرۀ خاله دارد و عموی پدر، تمام ارث به نبیرۀ خاله میرسد و به عمویِ پدرِ میت،ارث داده نمیشود.و همچنین درجۀ عمو و عمه و خالو و خالۀ ابوینِ میت مطلقاً مقدم است بر درجۀ عمو و عمه و
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 444
خالو و خالۀ جد و جدۀ میت و هکذا.
مسأله 4- بدان که این قاعدۀ کلیه در همه جا مطّرد است،مگر در صورتی که وارث در طبقۀ سوم منحصر باشد به عمویِ ابیِ فقط؛چه متحد و چه متعدد،که ابداً نه عموی ابوینی دارد و نه عموی امّی و نه عمه مطلقاً و نه خال و خاله مطلقاً،و از درجۀ بعد هم ابنِ عمِّ ابوینی دارد؛چه متحد و چه متعدد،و چه اولاد عمِّ ابیِ فقط یا امّیِ فقط هم باشد یا نباشد،و چه اولاد خال و خاله هم مطلقاً باشد یا نباشد،و چه بنتِ عمِّ ابوینی هم باشد یا نباشد.در این صورت ابنِ عمِّ ابوینی چه متحد و چه متعدد،به جای عمِّ ابیِ فقط یا امّی ارث میبرد و عمِّ ابیِ فقط ارث نمیبرد اصلاً.و همچنین اولاد عمِّ ابیِ فقط یا امّیِ فقط و اولاد خال و خاله مطلقاً و دختران عمو و عمۀ ابوینی ارث نمیبرند.و فرقی نیست در این حکم بین آن که احد الزوجین هم باشند یا نه.بلی اگر با عمِّ ابی،عمۀ ابی هم باشد یا خال و خاله هم مطلقاً باشد،به ابنِ عمِّ ابوینی ارث داده نمیشود؛اگرچه احتیاط به صلح اولی است؛چنانچه در صورتی که عمۀ ابی فقط باشد با ابنِ عمِّ ابوینی،احتیاط به صلح مطلوب است و این مسأله به اجماع از تحتِ قاعدۀ کلیه خارج شده.
پس معلوم شد که اگر عموی ابوینی یا امّی فقط باشد مطلقاً،یا خال و خاله باشد مطلقاً،یا عموی ابی فقط باشد با عمه یا با خال و خاله،اولاد عمو و عمه و اولاد خالو و خاله مطلقاً محروم از ارث خواهند بود.
کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 445