حاشیه بر رسالۀ ارث ملا هاشم خراسانی

امر دوم در بیان آن که نسب و رحم که به مقتضای آیۀ مبارکۀ وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ موجب توارث است،تا چه اندازه از قرابت است؟

‏ ‏

امر دوم در بیان آن که نسب و رحم که به مقتضای آیۀ مبارکۀ وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ موجب توارث است،تا چه اندازه از قرابت است؟

‏بدان که معلوم خواهد شد-ان شاء اللّٰه تعالی-که از برای ورّاث نسبی میت،سه ‏‎ ‎‏طبقه است:‏

‏طبقۀ اولیٰ دو صنفند:یک صنف خصوص پدر و مادر،و صنف دیگر اولاد میت و ‏‎ ‎‏إن نَزَلوا؛هرچند اولاد به ده واسطه به میت برسند،به شرط نبودن ولدی اقرب از آنها.‏

‏طبقۀ ثانیه نیز دو صنفند:یک صنف جد و جدۀ میت و ان عَلَوا،صنف دیگر اخوه و ‏‎ ‎‏اخوات و اولاد اخوه و اخوات و إن نَزَلوا؛هرچند جد و جده و اولاد اخوه و اخوات به ‏‎ ‎‏ده واسطه به میت برسند،به شرط نبودن اقربی از صنف خودشان هرچند در صنف ‏‎ ‎‏دیگر اقربی بوده باشد،پس ابعد از صنفی با اقرب از صنف دیگر ارث می‌برد نه با ‏‎ ‎‏اقرب از صنف خود.‏

‏طبقۀ ثالثه صنف واحدند که اعمام و عمّات و اخوال و خالات میت و اولاد آنها ‏‎ ‎‏بوده باشند؛هرچند خود اعمام و عمّات و اخوال و خالات به ده واسطه به میت برسند ‏‎ ‎‏به شرط نبودن عمو یا عمه یا خالو یا خالۀ اقرب از آنها.‏


کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 400
‏و اما وارثیت اولاد عم و عمه و خال و خاله،پس مادام صدق اسم نسب و ‏‎ ‎‏رحمیت است عرفاً؛چون نسبت میت با اولاد عم و عمه و خال و خاله به سه قسم ‏‎ ‎‏تصویر می‌شود:‏

‏         اول: آن که میت با اولاد عم و عمه خال و خاله در جد یا جدۀ پشت چهارم منتهی ‏‎ ‎‏به یکدیگر شوند،مثل اولاد بلاواسطۀ حضرت باقر علیه السلام و اولاد بلاواسطۀ حسن مثلّث ‏‎ ‎‏که هر دو به پدرِ چهارم که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است منتهی به یکدیگر می‌شوند. ‏

‏در این صورت اشکالی نیست در وارثیت آنها به شرط نبودن اقرب از آنها،و اگر در ‏‎ ‎‏کمتر از پشت چهارم منتهی به یکدیگر بشوند،به طریق اولیٰ بینشان وراثت خواهد بود ‏‎ ‎‏به شرط مزبور.‏

‏         دوم: آن که میت با اولاد عم و عمه و خال و خاله از هر دو طرف در جد یا جدۀ ‏‎ ‎‏فوق پشت چهارم منتهی به یکدیگر بشوند،مثل نسبت بعضی از بنی‌هاشم با بعضی از ‏‎ ‎‏بنی‌امیه،و مثل نسبت بعضی از علویین با بعضی از عباسیین که در جد پنجم یا ششم یا ‏‎ ‎‏هفتم یا هشتم منتهی به یکدیگر می‌شوند.‏

‏         سوم: آن که مجمع النسبین از طرفی پشت چهارم یا اقل از آن باشد،و از طرف ‏‎ ‎‏دیگر پشت پنجم و فوق آن باشد،مثل نسبت حضرت صادق علیه السلام با جناب عبداللّٰه بن ‏‎ ‎‏جعفر بن ابی طالب،و در این دو قسم در صدق اسم نسب تأمل و اشکال است،به ‏‎ ‎‏جهت آن که در پاره‌ای از اخبار شریفه اطلاق رحم فرموده‌اند بر کسانی که در پدر ‏‎ ‎‏هشتم منتهی به یکدیگر می‌شوند،و از فرمایشات بعضی از علمای اعلام استفاده ‏‎ ‎‏می‌شود عدم صدق قرابت تا به این حد از بُعد و دوری.‏

‏اما اخبار:من جمله در«تفسیر علی بن ابراهیم»است بعد از ذکر آیۀ شریفۀ فَهَلْ ‏‎ ‎‏عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحٰامَکُمْ عن أبی جعفر علیه السلام ‏‎ ‎‏یقول:«إنّ عمر لقی علیاً علیه السلام فقال:أنت الذی تقرء هذه الآیة: بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ تعرّض ‏‎ ‎‏بی وبصاحبی؟ قال علیه السلام:أفلا اخبرک بآیة نزلت فی بنی امیة: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ ‏

کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 401
‏أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحٰامَکُمْ فقال عمر:بنو امیة أوصل للرحم منک ‏‎ ‎‏ولکنّک أثبتّ العداوة لبنی امیة وبنی عدی وبنی تیم»انتهی.‏

‏از این روایت شریفه مستفاد می‌شود که بنی امیه با بنی هاشم رحم بوده‌اند و حال ‏‎ ‎‏آن که ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان بن الحکم بن ابی العاص بن امیة بن ‏‎ ‎‏عبد شمس بن عبد مناف در جد هشتم که جناب عبد مناف باشد،نسبش با نسب ‏‎ ‎‏بنی‌هاشم متحد می‌شود،و همچنین ولید بن یزید بن عبد الملک بن مروان بن حکم،و ‏‎ ‎‏این دو از خلفای بنی امیه بودند.و هشام بن عبد الملک بن مروان بن حکم و عمر بن ‏‎ ‎‏عبد العزیز بن مروان بن حکم و مروان حمار بن محمد بن مروان بن حکم،در جد ‏‎ ‎‏هفتم نسبشان با نسب بنی هاشم متحد می‌شود.و یزید بن معاویة بن ابی سفیان بن ‏‎ ‎‏حرب بن امیة بن عبد شمس بن عبد مناف،در جد ششم نسبش با نسب بنی هاشم ‏‎ ‎‏متحد می‌شود.و عثمان بن عفان بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف در ‏‎ ‎‏جد پنجم نسبش با نسب بنی هاشم متحد می‌شود.‏

‏و من جمله:فی«عیون اخبار الرضا علیه السلام»بإسناده عن موسی بن جعفر علیه السلام و الحدیث ‏‎ ‎‏طویل و فیه:أنّ موسی بن جعفر علیه السلام قال لهارون الرشید:«أخبرنی أبی عن آبائه عن ‏‎ ‎‏جدی رسول اللّٰه:أنّه قال صلی الله علیه و آله و سلم:إنّ الرحم إذا مسّت الرحم تحرّکت واضطربت،فناولنی ‏‎ ‎‏یدک جعلنی اللّٰه فداک،فقال:اُدن،فدنوت منه فأخذ بیدی ثمّ جذبنی إلی نفسه وعانقنی ‏‎ ‎‏طویلاً ثم ترکنی وقال:اجلس یا موسی فلیس علیک بأس فنظرت إلیه فإذا أنّه قد دمعت ‏‎ ‎‏عیناه،فرجعت إلی نفسی فقال:صدقت وصدق جدّک لقد تحرّک دمی واضطربت ‏‎ ‎‏عروقی حتی غلبت علیّ الرقّة وفاضت عینای».‏

‏و من جمله:فی المجلّد الحادی عشر من«البحار»عن«مجمع الدعوات»عن ربیع ‏‎ ‎‏الحاجب،والروایة مفصّلة،وفیه مذاکرة مولانا الصادق علیه السلام مع منصور الدوانیقی قال علیه السلام: ‏

‏«وکیف یا أمیر المؤمنین أصنع الآن هذا وأنت ابن عمّی وأمسّ الخلق بی رحماً وأکثرهم ‏‎ ‎‏عطاءً وبرّاً».‏


کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 402
‏و من جمله:در کتاب«احتجاج»از ریّان بن شبیب روایت کرده،و فیه:فقال«لهم ‏‎ ‎‏المأمون:و أمّا ما کان یفعله من قبلی فقد کان به قاطعاً للرحم وأعوذ باللّٰه من ذلک».‏

‏و از این سه روایت استفاده می‌شود که منصور دوانیقی و هارون الرشید با حضرت ‏‎ ‎‏صادق و حضرت موسی بن جعفر-سلام اللّٰه علیهما-رحم بوده‌اند،و حال آن که ‏‎ ‎‏نسب هارون با موسی بن جعفر علیه السلام در پدر هفتم منتهی به یکدیگر می‌شود و نسب ‏‎ ‎‏منصور با حضرت صادق علیه السلام در پدر پنجم؛لأنّ هارون الرشید،ابن مهدی بن منصور ‏‎ ‎‏الدوانیقی بن محمد بن علی بن عبداللّٰه بن عباس بن عبدالمطلب‏

‏و در بعضی از اخبار اطلاق رحم شده بر کسی که با دیگری در پدر چهلم به ‏‎ ‎‏یکدیگر می‌رسیده‌اند،چنانچه در«خصال»است بإسناده عن علی علیه السلام قال:«قال ‏‎ ‎‏رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله و سلم:لمّا اسری بی إلی السماء رأیت رحماً متعلّقة بالعرش تشکو رحماً إلی ‏‎ ‎‏ربّها،فقلت لها:کم بینک وبینها من أب؟ فقال:نلتقی فی اربعین أباً».و ظاهراً این روایت ‏‎ ‎‏در مقام اخلاق بوده باشد.‏

‏و اما کلمات فقهاء-رضوان اللّٰه علیهم-آن مقداری که احقر به کلمات آنها مطلع ‏‎ ‎‏شده‌ام،اکثر فرموده‌اند:«مع صدق اسم النسب عرفاً»،وفی السادس عشر من«البحار» ‏‎ ‎‏عن الشهید الثانی عن ابن جنید رحمه الله قال:«من جعل وصیة لقرابته وذوی رحمه غیر ‏‎ ‎‏مسمّین کانت لمن یتقرّب إلیه من جهة ولده أو و الدیه ولا أختار أن یتجاوز بالتفرقة ولد ‏‎ ‎‏الأب الرابع؛لأنّ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله و سلم لم یتجاوز ذلک فی تفرقة سهم ذوی القربی من ‏‎ ‎‏الخمس»انتهیٰ.‏

‏و از این عبارت مستفاد می‌شود که به نظر مبارک ایشان،رحم از اولاد پدر چهارم ‏‎ ‎‏تجاوز نمی‌کند.‏

‏وقال الشیخ نصیرالدین ابن المرحوم المولی احمد النراقی فی إرث«منهاج الاُمّة ‏‎ ‎‏فی شرح الروضة الدمشقیة»:إنّ الجدّ إذا علا سبعاً مثلاً ثمّ نزل أولاده کذلک ‏‎ ‎‏لم یعدّ النازل قریباً عرفاً.‏


کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 403
‏الحاصل:صدق نسب با التقاء در فوق پدر چهارم،محل تأمّل است و طریق احتیاط ‏‎ ‎‏هم معلوم است.‏

‏و مخفی نماناد که رحم در مقام توارث با رحمی که صلۀ او واجب و قطع او حرام ‏‎ ‎‏است،متحد می‌باشد مفهوماً و مصداقاً.‏

‏ ‏

کتابرساله نجاة العباد و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 404