چشمه ایثار (نگاهی به زندگی و خاطرات آیت الله اشرفی اصفهانی)

چشمه ایثار

(نگاهی گذرا به خاطرات و همراهی آیت الله اشرفی اصفهانی با امام)

‏□ داود رضایی چراتی‏

‏ ‏

ashrafi3

 

مقدمه

‏   پدیده انقلاب اسلامی که در دهه های چهل و پنجاه شمسی بوقوع پیوست، رخدادی منحصر به فرد در تاریخ سرزمین ماست. انقلابی که به دست میلیونها ایرانی و یاران فداکار امام خمینی(ره) شکل گرفته و به پیروزی رسید، از نظر تاریخ شفاهی دارای ارزش های بسیاری است. اهمیت این ارزش که سازندگان آن هزاران خاطره از فراز و فرود دوران نهضت را، بدون واسطه و مستقیم به خاطر سپرده اند، و دشواری ها و ناملایمات جانفرسایی را تحمل کردند تا نهضت به پیروزی برسد، بر کسی پوشیده نیست. بدیهی است که مرور و بازخوانی خاطرات این تاریخ سازان که بخش بزرگی از تاریخ انقلاب اسلامی را شکل داده اند و بار عظیم انقلاب را بر دوش کشیدند ارزشمند و برای نسل های بعد از آنها آموزنده است. با این باور به مرور ‏


حضورج. 85صفحه 193
‏خاطرات یکی از یاران امام می پردازیم. لازم به ذکر است بعلت کم بودن خاطرات نقل شده از سوی آیت الله اشرفی اصفهانی که از شاگردان و یاران امام خمینی در دوران نهضت بودند، ناگزیر به استفاده از خاطرات نقل شده از سوی فرزند آن شهید در تکمیل این نوشتار شدم که از نظر می گذرد: ‏

 

زندگینامه 

‏ در سال 1281 شمسی در خمینی شهر کودکی متولد شد که عطاءالله نام گرفت.  پدرش مرحوم میرزا اسدالله از علمای دین و مردی زاهد با زندگی ساده و مادرش بانو «نجمه» فرزند مرحوم سید محمد تقی میردامادی، زنی با ایمان و موقر ، پاکدامن و صبور و فداکار بود. نیاکان او اغلب از عالمان دین بوده اند. وی تنها فرزند ذکور مرحوم حجت الاسلام و المسلمین‏‎ ‎‏میرزا اسدالله نوه مرحوم حجت الاسلام میرزا محمدجعفر‏‎ ‎‏از علمای معروف سده بود. جد اعلای ایشان از علمای جبل‏‎ ‎‏عامل بوده اند‏‎.‎‏ از نوجوانی و پس از گذراندن دوره مکتب خانه، در دوازده سالگی به توصیه پدر عالمش ، از خمینی شهر عازم اصفهان می شود و دروس حوزه را با اخلاص و ایمان و پشتکار آغاز می کند‏‏.(پاسدار اسلام، مهدی مشایخی، ص26)‏‏. ‏

‏طی ده سال سکونت در حوزه علمیه اصفهان ، دوره های مقدمات و سطح فقه و اصول را در محضر اساتیدی چون آیت الله سید مهدی درچه ای و سید محمد نجف آبادی به پایان برد. سپس به قم رفت و دوره عالی اجتهاد  فقه و اصول را در محضر بزرگانی مانند شیخ عبدالکریم حائری ، حاج سید محمد تقی خوانساری ، سید صدرالدین صدر، سیدمحمد حجت و آیت الله بروجردی و فلسفه را از امام خمینی فرا گرفت.‏‏( همان، ص50)‏‏. فعالیت های فوق العاده ای را در تنظیم و تقریر درس آیت الله بروجردی، استاد را بر آن داشته تا به  حجره اش رفته و ایشان را مورد عنایت ویژه خود قرار دهد و همین گام اولیه موجب دوستی و ایجاد علاقه فوق العاده بین شاگرد و استاد گردید. شیخ عطاءالله اشرفی اصفهانی از اوایل طلبگی در اصفهان شروع به تدریس کرده و در قم نیز در مدت هفده سال اقامت در کنار تحصیل به تدریس و تعلیم طلاب اشتغال داشت.‏‏ (مجله پیام انقلاب، ش70، آبان1361) ‏‏آیت الله احمد جنتی از شاگردان وی درکفایه و مکاسب در حوزه علمیه بودند. ‏


حضورج. 85صفحه 194
‏آیت الله اشرفی اصفهانی از شاگردان مریدان و یاران امام خمینی بود. او نسبت به امام شناختی عمیق و ارادتی عاشقانه داشت. وی بعد از رحلت مرجع بزرگ تشیع آیت الله بروجردی، مردم را در امر بزرگ تقلید به امام راهنمایی می کرد. خود در این موضوع می گوید: اینجانب بر حسب تشخیص خود و تفحصی هم که از شخصیتهای بزرگ علمی نجف اشرف و حوزه علمیه قم کردم  حضرت امام خمینی را شایسته برای مقام مقدس مرجعیت معرفی نمودم و عامه مردم را در امر تقلید به ایشان سوق دادم، که این موضوع با مخالفت بعضی و کارشکنی آنها  مواجه شد، و از سوی ساواک هم تهدید به تبعید گردیدم، ولی به لطف خدا در انجام این امرالهی و وظیفه شرعی موفق شدم. در قضیه دستگیری امام در اوایل نهضت نیز او از حامیان ایشان بودم.‏‏(مجله پاسدار اسلام، ص52)‏

 

اولین دیدار با امام

‏ برخورد ما با امام در ابتدا فقط همان رفتن در جلسه درس ایشان بود، که من مدتی به درس فلسفه ایشان می رفتم. البته چون در آن زمان به درس فقه و اصول مرحوم آیت الله بروجردی می رفتم ، و مقید هم بودم که درسها را بنویسم. اگر به درس فقه و اصول امام هم می خواستم بروم، ممکن بود که نتوانم درسها را بنویسم. و بدین خاطر بود که من تنها به درس فلسفه امام می رفتم.‏‏(سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج3،ص40)‏‏؛ اما اولین دیدار شخصی بنده با امام از همان زمان آغاز طلبگی ام در حوزه علمیه قم بود. آن موقع امام به عنوان یکی از چهره های بی نظیر در حوزه علمیه قم و از اساتید برجسته در زمان حیات آیت الله بوجردی بودند. آن  زمان هنوز آوازۀ مرجعیت نداشتند و در مسجد سلماسی تدریس می کردند.‏

 

نخبه ها شاگرد امام بودند

‏ در نظرم هست که استاد شهید آیت الله مطهری و شیهد بهشتی و آیت الله منتظری در مدرسه فیضیه  از امام خواهش کرده بودند که یک درس خارج برایشان بگویند. البته آن موقع درس خارج امام خصوصی بوده ولیکن بعداً درس خارج عمومی را شروع کردند و با اینکه مرحوم آیت الله بروجردی هم در درس خارج می گفتند طوری شده بود آنهایی که می خواستند کاملا ‏


حضورج. 85صفحه 195
‏استفاده کنند به درس امام می رفتند. امام هم یک عده شاگردهای ممتازی را تربیت کردند، که بعد از آنکه ایشان را به ترکیه و بعد هم به نجف تبعید کردند، اکثر شاگردان امام دیگر به درس استاد دیگری نرفتند. و حالا نوعا مدرسین نخبه قم، از شاگردان خود امام هستند.‏‏ (سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج3،ص40).‏

 

جمله ای که باعث کدورت امام شد 

‏ یک وقت با ائمه جمعه استان کرمانشاه خدمت امام رسیدیم. من یک کلمه گفتم که یک قدری به نظر ایشان خوب نیامد. به نظر خودم نه، برای اینکه در حدیث آمده که: من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا. خوب ما مدتی در خدمت ایشان تلمذ کردیم ، اگر بگوییم ما بنده شما هستیم ، غلو نکرده ایم. معذالک یک کلمه گفتم و ایشان ناراحت شدند و این کاشف از این است که ایشان یک عمری با نفس خودشان مجاهده کرده اند که توانستند خودشان را بسازند.‏‏(پیام انقلاب، ش63)‏

 

نشاط در تدریس

‏ امام در حین تدریس حالت نشاطی داشتند. خیلی مقید بودند که مسائل فقهی را کاملا بیان کنند. نظریه های علما را عنوان می کردند سپس خودشان را ابراز می کردند‏‏. (سلسله موی دوست، ص12)‏‏. در مسجد اعظم صبحها فقه تدریس می کردند و مکاسب محرمه و عصر ها رسائل (اصول) تدریس می کردند و من نظرم است که ایشان در درس فقه بیشتر متوجه مکاسب مرحوم شیخ مرتضی انصاری بود و جوری درس را بیان می کردند که برای افرادی مثل بنده که تازه درس خارج می خواندیم قابل فهم بود و ما درس امام را درک می کردیم.‏‏ (سلسله موی دوست،ص12)‏‏ بخاطر دارم  وقتی که صحبت از مرحوم آیت الله شیخ مرتضی انصاری می شد ایشان با تجلیل نام شیخ را می بردند و در صحبتهایشان می فرمودند: استاد بزرگ، استاد عالیقدر ما. ‏‏(سلسله موی دوست،ص13)‏

 

هجرت به حوزه علمیه قم

‏    به سبب اندک بودن خاطرات ذکر شده از سوی شهید ، آنچه در ادامه این نوشتار از نظر ‏


حضورج. 85صفحه 196
‏می گذرد، خاطرات محمد اشرفی اصفهانی فرزند شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی در باره پدرش است. محمد اشرفی در  سال 1323 در شهرستان خمینی شهر اصفهان به دنیا آمد و در سال1338 برای تحصیلات علوم دینی به قم عزیمت کرده و دروس حوزوی را نزد افرادی چون آیت الله گلپایگانی، آیت الله سلطانی طباطبایی، آیت الله نجفی مرعشی و آیت الله میرزا هاشم آملی تلمذ کرده است. او پس از پیروزی انقلاب مدت کوتاهی در خمینی شهر اصفهان به سر برده و سپس راهی کرمانشاه می شود و از جمله ملازمین شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی بوده است.  بعد از شهادت شهید محراب در دورۀ دوم و سوم مجلس شورای اسلامی نمایندگی مردم کرمانشاه را بر عهده داشته است. وی ضمن بیان مختصر خاطرات خود از امام راحل، به سرفصل‏‏ ‏‏های مهمی از خاطرات و زندگی سیاسی پدرش و ارتباط و همراهی و همیاری آن شهید با امام در دوران مبارزه و انقلاب اسلامی اشاره کرده است که از نظر می گذرد؛‏

 

حجره 21 

‏شهید محراب در سن بیست سالگی برای ادامه تحصیل و‏‎ ‎‏نیل به مقامات عالیه علمی و درجه اجتهاد در سال 1343‏‎ ‎‏هجری قمری رهسپار قم گردید. ابتدا مدت یک سال در مدرسه‏‎ ‎‏رضویه اقامت گزید. پس از آن در معیت آیت الله حاج شیخ‏‎ ‎‏عبدالجواد جبل عاملی به مدت دو سال در مدرسه فیضیه در‏‎ ‎‏حجره فوقانی شمالی سکونت کرد. سپس به حجره 21 شمالی‏‎ ‎‏تحتانی فیضیه انتقال یافت‏‎.‎‏ مدت بیست سال متوالی از عمر‏‎ ‎‏خود را بطور مجرد در همین حجره گذراند. در تمام طول‏‎ ‎‏مدت بیست و سه ساله اقامت در قم تنها سه یا چهار ماه‏‎ ‎‏با خانواده بود و بقیه این سنوات را تنها و مجرد به‏‎ ‎‏سرآورد . علت تنهایی ایشان در این مدت طولانی، تنگدستی‏‎ ‎‏و فشار زندگی بود که حتی توانایی اجاره کردن یک اتاق‏‎ ‎‏را نداشت. زیرا ورود او به قم در زمان حیات مرحوم آیت الله حائری مؤسس حوزه علمیه قم بود و ایشان به طلاب‏‎ ‎‏جدیدالورود شهریه نمی دادند یعنی اوضاع طوری نبود که‏‎ ‎‏بتوانند بدهند‏‎. ‎

 

شهریه هشت تومانی

‏ پس از فوت آیت الله حائری و ریاست‏‎ ‎‏مراجع و آیات ثلاث (مرحوم آیت الله خوانساری و ‏


حضورج. 85صفحه 197
‏آیت‏‎ ‎‏الله حجت و آیت الله صدر) هم به علت شهریه مختصری که‏‎ ‎‏می دادند ایشان نمی توانست خانواده خود را به قم‏‎ ‎‏بیاورد. در این زمان ماهانه فقط حدود هشت تومان شهریه‏‎ ‎‏دریافت می کردند. پس از ورود  آیت الله بروجردی‏‎ ‎‏قدس سره به قم نیز که شهریه طلاب فاضل و متاهل به مبلغ‏‎ ‎‏چهل و پنج تومان رسید باز هم این مبلغ حتی زندگی‏‎ ‎‏پانزده روز یک خانواده را تامین نمی کرد. روی این جهت‏‎ ‎‏آیت الله اشرفی بطور مجرد در مدرسه فیضیه قم زندگی می‏‏ ‏‏کردند و هر چند ماه چند روزی جهت دیدار فرزندان و‏‎ ‎‏خانواده خود به اصفهان می رفتند‏‎. ‎

 

در محضر آیات ثلاث   

‏ شهید آیت الله اشرفی تقریباً یک سال در جلسه درس‏‎ ‎‏مرحوم آیت الله حائری قدس سره شرکت داشته اند و پس از‏‎ ‎‏مرحوم آیت الله حائری چند سالی از محضر آیات ثلاث‏‎)‎‏مرحوم آیت الله حجت کوه کمره ای ، مرحوم آی‏‏ت‏‏ الله حاج‏‎ ‎‏سید محمدتقی خوانساری ، مرحوم آیت الله سید صدرالدین‏‎ ‎‏صدر‏‎(‎‏  بهره مند شده اند. بیشتر مطالب درس‏‎ ‎‏این سه‏‎ ‎‏بزرگوار را نوشته اند که اکثر جزوات فقه و اصول درس‏‎ ‎‏آقایان موجود است. شهید آیت الله اشرفی پس از ورود به حوزه علمیه قم‏‎ ‎‏مورد توجه خاص فضلا و علما بخصوص آیات و مراجع ثلاث‏‎ ‎‏قرار می گیرند و با توجه به موقعیت استثنایی آن زمان و‏‎ ‎‏شدت فشار روحی از طرف رژیم رضاخان پهلوی به طلاب حوزه های علمیه و روحانیون،  ایشان تمام این مشکلات را‏‎ ‎‏متحمل شده با استقامت بی نظیر خود به تحصیل ادامه می دهند و حتی در امتحانات اجباری که از سوی رژیم پهلو‏‏ی ‏‏تنظیم گشته بود شرکت می کنند و موفق می شوند جواز‏‎ ‎‏پوشیدن عمامه و لباس را دریافت دارند.‏

 

اقامه نماز در غیاب امام

‏ شهید اشرفی با همه مشکلات و مسائل آن زمان،  درتحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت کرد و پس از اندک‏‎ ‎‏زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم‏‎ ‎‏به شمار آمد و بسیار مورد توجه مراجع تقلید آن زمان‏‎ ‎‏قرار گرفت. او بخصوص بسیار مورد لطف و عنایت مرحوم آیت‏‎ ‎‏الله حاج سید محمدتقی خوانساری بود، طوری که آقای‏‎ ‎‏خوانساری اغلب بی آنکه قبلاً  اطلاعی دهد به حجره ایشان‏‎ ‎‏می آمد و گاه علاوه بر شهریه مختصر رسمی که به طلاب می داد ‏


حضورج. 85صفحه 198
‏مبلغی به ایشان مرحمت می فرمود. اولین اجازه اجتهاد صادره از سوی این عالم مجاهد و‏‎ ‎‏متقی به آیت الله اشرفی اصفهانی داده شد. در آن هنگام‏‎ ‎‏شهید اشرفی چهل ساله بود. پیش از آن نیز شهید اشرفی‏‎ ‎‏چندین اجازه در امور حسبیه از آقای خوانساری دریافت‏‎ ‎‏داشته بود. مرحوم آیت الله خوانساری در آن زمان در مدرسه فیضیه‏‎ ‎‏اقامه نماز جماعت می کرد و در غیاب ایشان حضرت امام‏‎ ‎‏خمینی که در آن زمان دیگر از فضلای معروف و زهد و تقوای ایشان‏‎ ‎‏مورد قبول همه محصلین و طلاب حوزه بود به نیابت ایشان‏‎ ‎‏به امامت جماعت می ایستاد. در غیاب حضرت امام خمینی‏‎ ‎‏نیز با اصرار طلاب و فضلا آقای اشرفی اقامه جماعت می‏‎ ‎‏کرد که در یک نوبت امام خمینی نیز به ایشان اقتدا‏‎ ‎‏کردند. این امر از پیام‏‎ ‎‏تاریخی امام نیز کاملأ مشهود است که فرمود (من قریب‏‎ ‎‏شصت سال بود ایشان را می شناختم) این جمله گویای همین‏‎ ‎‏مطلب است که امام در زمان مرحوم آیت الله حائری و آیات‏‎ ‎‏ثلاث با شهید محراب آشنا بودند و روی ایشان شناخت کامل‏‎ ‎‏داشتند.‏

 

دیدار از شاگرد 

‏مرحوم آیت الله بروجردی بنا به درخواست جمعی از‏‎ ‎‏فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم از بروجرد به قم تشریف‏‎ ‎‏آوردند. شهرت مرحوم آیت الله بروجردی پس از مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی (حاج سید ابوالحسن موسوی)  بیش از‏‎ ‎‏سایر علما بود و مقام علمی ایشان بر احدی مخفی نبود‏‎. ‎‏از جهت بیان نیز کم نظیر بود. پس از ورود ایشان به‏‎ ‎‏حوزه علمیه قم و شروع درس فقه و اصول پس از اندک زمانی‏‎ ‎‏توجه خاص فضلا و بزرگان حوزه را به خود جلب کرد شدند و از درس ایشان کسب فیض کردند‏‎. ‎‏شهید محراب آیت الله اشرفی به نحوی شیفته درس و‏‎ ‎‏بیان مرحوم آیت الله بروجردی شد که می فرمود (من پس از‏‎ ‎‏اندک زمانی ناگزیر دروس دیگر مراجع تقلید را رها کردم‏‎ ‎‏و جدیت و کوشش نمودم که مطالب آیت الله بروجردی را جمع‏‏ ‏‏آوری و مطالعه کنم.) لذا طی مدت دوازده سال که آیت الله اشرفی در محضر درس ایشان حضور می یافت تمامی دروس‏‎ ‎‏آن مرحوم را می نوشت و این نوشته ها موجود است. ولی‏‎ ‎‏متاسفانه او نتوانست آنها را به چاپ برساند‏‎. ‎‏ شهید محراب پس از اندک زمانی با مرحوم آیت الله‏‎ ‎‏بروجردی مناسبات نزدیک پیدا کرد؛  طوری که مرتب به دیدار‏‎ ‎‏ایشان می رفت. ‏


حضورج. 85صفحه 199
‏هر وقت شهید اشرفی به اصفهان می رفت و‏‎ ‎‏باز می گشت مرحوم آیت الله بروجردی به دیدار شاگرد خود‏‎ ‎‏به حجره او در مدرسه فیضیه می آمد. همچنین سایر مراجع‏‎ ‎‏تقلید بخصوص مرحوم آیت الله خوانساری چنین مشی در باره ایشان داشتند. مرحوم آیت الله بروجردی در یکی از دیدارهایشان با‏‎ ‎‏آیت الله اشرفی به ایشان می فرماید شنیده ام شما جزوه‏‎ ‎‏درس فقه و اصول را خوب می نویسید؟ در پاسخ اظهار می دارد گمان نمی کنم چنین باشد. حسن ظن آقایان و حضرت‏‎ ‎‏عالی است ولی چنین نیست. مرحوم بروجردی با اصرار یک‏‎ ‎‏جزوه از درس فقه را می گیرند و می برند و پس از چند‏‎ ‎‏روز برای ایشان تقدیرنامه می فرستند‏‎.‎‏ ‏

‏شهید محراب پس از مدتی فوق العاده مورد توجه مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله بروجردی قرار می گیرد طوری که اگر ملاقات‏‎ ‎‏ایشان به تاخیر می افتاد گله می فرمود و اگر نام ایشان‏‎ ‎‏و آقای جبل عاملی که از مدرسین معروف قم و همدرس ایشان‏‎ ‎‏بود در محضر آیت الله بروجردی برده می شد مرحوم‏‎ ‎‏بروجردی می فرمود : مگر ایشان در قم هستند؟ و این‏‎ ‎‏حکایت از این داشت که آیت الله بروجردی به حسب علاقه‏‎ ‎‏زیاد مایل بود بیشتر این دو نفر را ملاقات کند. در اعیاد مذهبی که مردم به ملاقات آیت الله بروجردی می‏‎ ‎‏رفتند به شهید محراب و بعضی دیگر از فضلا ‏

‏اظهار می شد‏‎ ‎‏نزدیک بنشینند تا ایشان را ببینند. بعدها شهید محراب به دستور مرحوم آیت الله بروجردی‏‎ ‎‏در کرمانشاه (باختران) رخت اقامت افکند.‏

‏اتفاق افتاد که آیت الله اشرفی از آیت الله بروجردی‏‎ ‎‏تقاضای اجازه مسافرت می کرد و ایشان اجازه نمی فرمود. مدت سه سال درخواست این اجازه را تکرار می کرد و ایشان‏‎ ‎‏موافقت نمی فرمود و اظهار می داشت وجود شما در‏‎ ‎‏کرمانشاه بسیار نافع است و من اجازه نمی دهم و شهید‏‎ ‎‏محراب همچون فوق العاده به استاد خود علاقه مند بود‏‎.‎‏مایل نبود بدون اذن ایشان مسافرت کند. حتی بعد از فوت‏‎ ‎‏مرحوم آیت الله بروجردی قدس سره نیز گاهی که به فکر‏‎ ‎‏مسافرت می افتاد خواب مرحوم آقای بروجردی را می دید که‏‎ ‎‏در خواب می فرمود صلاح است در کرمانشاه بماند و ایشان‏‎ ‎‏از مسافرت منصرف می گشت‏‎. ‎

‏مرحوم آیت الله بروجردی برای تشویق محصلین زحمت کش‏‎ ‎‏حوزه علمیه قم تصمیم گرفتند برنامه امتحانات عمومی‏‎ ‎‏طلاب را انجام دهند. در سال 1330 شمسی امتحانات عمومی‏‎ ‎‏مقرر ‏


حضورج. 85صفحه 200
‏گردید.‏‎ ‎‏در این رابطه چند نفر از مدرسین و فضلای حوزه علمیه‏‎ ‎‏از جمله مرحوم آیت الله منتظری، شهید محراب آیت‏‎ ‎‏الله اشرفی، آیت الله جبل عاملی، آیت الله روحی‏‎ ‎‏یزدی،  مرحوم آیت الله فکوری یزدی و چند نفر دیگر‏‎ ‎‏ماموریت یافتند به عنوان ممتحن امتحانات دروس سطح و‏‎ ‎‏خارج فقه و اصول را شروع کنند‏‎.‎‏ برای کسانی که قبول می شدند شهریه بیشتری مقرر می گردید. شهید اشرفی، تا جایی که به خاطر دارم، مدت سه‏‎ ‎‏سال تا زمان اعزام ایشان به باختران در برگزاری‏‎ ‎‏امتحانات در حوزه علمیه شرکت داشت. البته بعد از آمدن‏‎ ‎‏شهید محراب به باختران نیز امتحانات بطور رسمی در حوزه‏‎ ‎‏علمیه قم همه ساله انجام می شود و نتیجه بسیار مطلوبی‏‎ ‎‏گرفته شده است‏‎. ‎

‏آیت الله اشرفی به مدت بیست و سه سال بطور دائم در‏‎ ‎‏حوزه علمیه قم اقامت داشت. در طول این مدت به تعلیم و‏‎ ‎‏تعلم اشتغال داشت و شاگردان فاضل و لایقی را نیز تربیت‏‎ ‎‏کرد. عمده توجه ایشان در حوزه علمیه قم حضور در جلسات‏‎ ‎‏درس و مباحثه و نوشتن مطالب اساتید خود بود. تصور نمی کنم در زمان خودشان کسی به قدر ایشان نوشته های درسی‏‎ ‎‏داشته باشد. همان طور که خود می فرمود دوازده سال‏‎ ‎‏متوالی از محضر آیت الله بروجردی کسب علم کرده و تمام‏‎ ‎‏دروس را نوشته اند. ‏

‏ده سال نیز در محضر درس آیت الله‏‎ ‎‏حجت کوه کمره ای و آیت الله خوانساری حاضر می شده اند‏‎ ‎‏و این دروس را نیز یادداشت کرده اند. جزوات درسی ایشان‏‎ ‎‏موجود است اما برای چاپ نیازمند همکاری و همفکری بعضی‏‎ ‎‏فضلای حوزه های علمیه است. شهید اشرفی درس مرحوم آیت الله بروجردی را با تنی‏‎ ‎‏چند از شخصیت ها مباحثه می کرد. از جمله ایشان مرحوم آیت الله‏‎ ‎‏منتظری،  جبل عاملی و حاج شیخ ابوالفضل‏‎ ‎‏نجفی خوانساری (امام جمعه اراک)  بودند. این یاران‏‎ ‎‏صمیمی به مدت هشت سال تقریبأ هر روز، به اصطلاح ،‏‎ ‎‏مباحثه کمپانی داشتند‏‎. ‎

 

جلسات خصوصی امام

‏ مرحوم پدرم نقل می کرد که امام برای چند نفر به طور خصوصی در منزل شان درس فلسفه می گفتند و من از جمله شاگردان ایشان بودم که سه سال و نیم درس فلسفه می رفتم و کلیه دروس حضرت امام را می نوشتم. شهیدان مطهری و بهشتی نیز از شاگردان ایشان بودند که این ‏


حضورج. 85صفحه 201
‏کلاس در منزل امام برگزار می شد.امام اگر می دید طلبه ای درس را نفهمید و وقت خودش را ضایع می کند بدون اینکه واسطه ای بفرستد تا این طلبه در مقابل دیگران خرد نشود می آمد کنار گوشش آرام می گفت: «شما درس من نیایید». در ابتدا که در درس امام شرکت می کردیم تعداد زیادی بودیم ولی بعداً به چند نفر رسیدیم. بقیه هم خودشان ول کردند زیرا درس را نمی فهمیدند. به آنها می گفتند که من مایل نیستم در پای درس بنشیینی.‏‏(سلسله موی دوست،ص10)‏

 

روزی که امام را شناختم

‏ من درزمان حیات شهید محراب از ایشان سؤال کردم که چند سال است که امام را می شناسید. ایشان در جواب گفت: در سن 21 سالگی از حوزۀ علمیه اصفهان برای ادامه تحصیل به قم آمدم و در درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت داشتم. در این کلاس ها اولین چهرهای که با او آشنا شدم حضرت امام بود. حضرت امام در پیام خود به مناسبت شهادت ایشان فرمودندکه من قریب شصت سال این وجود با برکت را می شناختم و نسبت به ایشان ارادت داشتم.‏

‏بعد از فوت آیت الله بروجردی وقتی در مورد مرجعیت آینده سؤال می شد، شهید محراب می گفتند: نظر شخص من امام است. با توجه به شناختی که من دارم حضرت امام از همه بهتر و فضل و کمالات و ورع و تقوای ایشان از همه بالاتر می باشد. همه مجتهدند ولی امام در بی هوایی نظیر ندارند. من سی سال است که امام را می شناسم. از جمله اقدامات شهید محراب در حمایت از مرجعیت امام، نوشتن نامه برای آیت الله خادمی در اصفهان است.  در این نامه وی خطاب به آیت الله خادمی نوشته بودند که نظر شخص من آیت الله خمینی است. شما هم روی علاقه ای که به من دارید اصفهان را به ایشان ارجاع دهید. از این قبیل نامه ها برای بسیاری از علمای بلاد نوشته و ارسال کردند.‏

‏در زمانی که ما خودمان درس امام را درک کردیم بیاد دارم که شاگردان امام درسخوان بودند. طبیعی بود که شاگردهای امام دنبال مطالعه می رفتند. در بین شاگردان کسی نیست که بی سواد بوده باشد یا چیزی را از درس امام نفهمیده باشد. حتی آنهایی که یک سال به درس امام رفته اند می توانند در حوزه و جاهای دیگر موثر باشند‏‏.(همان،ص13)‏


حضورج. 85صفحه 202
‏در درسهایی که شرکت می کردیم شاگردان با هم صحبت می کردند ولی امام جوری تأثیر می گذاشتند که شاگردان را جذب می کردند و چنان ابهتی از خودشان نشان می دادند که شاگردان حتی با بغل دستی خود جرأت نمی کردند یک کلمه حرف بزنند و تمام وجود گوش بودند. به قول معروف دوتا گوش داشتند و دوتای دیگر هم قرض می کردند که حواسشان جمع صحبتهای امام باشد.‏‏(همان،ص13)‏‏ به نظرم امام وقتی که در مسجد اعظم روی منبر می رفتند و برای شاگردان  که غالبا دو هزار نفر بودند، تدریس می کردند از چهره شاگردان می فهمیدند که آیا به درس توجه دارند و یا درس را فهمیدند یا نه. حتی اگر افرادی در سطح پایین بودند امام از نظر بیان درس را در حد عالی برای آنان تفهیم می کرد.‏‏(همان،ص14)‏

‏بخاطر دارم که حضرت آیت الله یوسف صانعی می آمدند پای درس امام  و گاهی هم اشکال می کردند و حضرت امام هم می خواستند اشکالشان را رد کنند و گاهی هم آقای سبحانی و آقای مکارم و مرحوم حاج آقا مصطفی بودند. ‏‏(همان ،ص14)‏‏ حضرت امام وقتی می خواستند تشویق کنند در مقابل شاگرد بلند می شد و احترام می کرد و باعظمت اسمش را می برد و در مقابل دیگران تعریف می کرد‏‏(همان ،ص14)‏‏ درک خودم از امام این است که امام خیلی برای شاگردان ارزش قائل می شدند. خیلی به آنها محبت می کردند. در مشکلات و گرفتاری مادی و مشکلات اقتصادی وقتی متوجه می شدند به طلبه ها کمک می کردند و این دلیل محبت امام نسبت به طلبه بود. ‏‏(همان ،ص14)‏‏ ‏

‏نظر مرحوم والد این بود که یک ساعت درس امام مطابق چند ساعت درس دیگران بود. یعنی آنچه که انسان می توانست از چند ساعت درس دیگران استفاده ببرد در یک ساعت درس امام استفاده می کرد. با این کیفیت درس که رشد شاگرد را بالا می برد و طبیعی بود که شاگرد را به فکر می انداخت که برود مطالعه بکند.‏‏(همان، ص11)‏

‏آن موقع با اینکه آیت الله گلپایگانی، آیت الله نجفی مرعشی بودند و آقای اراکی هم در مدرسه فیضیه تدریس می کردند و بعضی از علمای دیگر هم بودند که درس خارج  می گفتند اما درس حضرت امام جوری بود که برتری نسبت به همه درسهای خارج داشت. من در مجموع از آن مقداری که خودم افتخار درس خواندن در خدمت حضرت امام داشتیم، باید بگویم همانطوری ‏


حضورج. 85صفحه 203
‏که ایشان منحصر به فرد در شهامت و در مدیریت در تدریس هم منحصر به فرد بودند.‏‏( همان ، ص11)‏

‏ ‏

امام علم را به نجف آورد

‏پدر شهیدم نقل می کرد وقتی که امام به نجف رفتند نه تنها افت نکردند بلکه به جایی رسید که شاگردان آیت الله خوئی و حکیم وقتی رفتند پای درس ایشان گفتند اصلا ایشان علم را از قم به نجف آورده و آنچه که ما را از امام استفاده می کنیم از مراجع دیگر استفاده نمی بریم. از جمله آن ها آیت الله شهید مدنی بود که آن زمان در نجف بود و یکی از شاگردان خوب آیت الله خوئی و حکیم بود. من شخصا از خود ایشان در این باره سوال کردم فرمودند: به نظر من حضرت امام از همه موجودین حتی آیت الله حکیم و شاهرودی علمش بالاتر و از بی هوایی نظیر ندارد. همان  حرفی که مردم والد ما می زد . قبل از اینکه امام بیایند  نجف من چند روزی پای درس امام می رفتم دیدم درس امام هیچ قابل مقایسه با درس دیگران نیست و ما استفاده ای که درس امام می کنیم از دیگران نکرده و نمی کنیم. ‏‏(همان ، ص12)‏

‏ ‏

تبسم امام

‏پدر شهیدم نقل می کرد که : در یکی از ملاقات ها آیت الله اشرفی اصفهانی به امام می گویند، من خیلی دلم برای شما تنگ می شود و می خواهم با دفتر شما تماس بگیرم، می ترسم که وقت ندهند و یا مزاحم باشم.  حضرت امام تبسمی می کنند و می گویند: ما هم علاقه مندیم شما را زیارت کنیم. شبهای شنبه که تلویزیون نماز جمعه شما را پخش می کند، من منتظرم که کی شما می آیید و ما قیافۀ شما را ببینیم.  ما مشتاق هستیم که شما را زیارت کنیم. بعد به آقای صانعی فرمودند که حاج آقا اشرفی هر وقت می خواهند بیایند نیاز به وقت قبلی نیست. منزل متعلق به خودشان است. از آن به بعد هر وقت مرحوم والد دلشان تنگ میشد به تهران می آمدند و به دیدن امام می رفتند.‏

 


حضورج. 85صفحه 204
شفای چشم

‏ اوخر عمر شهید محراب یک بار برای مراجعه به چشم پزشک به تهران آمدیم. دکتر معاینه کرد و گفت: چشمهای شما عیبی ندارد، فقط برای مطالعه یک عینک نزدیک بینی تجویز کرد. بعد از آن خدمت امام رسیدیم.  شهید محراب به امام عرض کرد که مردم خدمت حضرت رضا(ع)می روند و شفا می گیرند، من شصت سال است که چشمم را از امام رضا(ع) دارم  و شما هم اولاد همان امام رضا و همان پیغمبر هستید. من خواهش می کنم که این دستهایتان را به چشمهای من بکشید. حضرت امام قدری به فکر فرو رفتند و فرمودند، شما از حضرت رضا(ع) شفا گرفتید، دیگر نیازی به من نیست. پدرم گفت:  من دوست دارم و دست امام را گرفتند و به چشمهایشان مالیدند. حضرت امام یا کافی و  یا شافی را خواندند و دعایی هم آرام خواندند که ما نفهمیدیم که چه میخواند و به چشمهای شهید محراب دمیدند. بیرون که آمدیم پدرم گفت: خدای من شاهد است که دست امام که به چشمهای من رسید، دیگر احساس میکنم که اصلاً هیچ ناراحتی در چشم من نیست. می گفت: این اولاد پیغمبر یک عمری خدمت به اسلام کرده، دستش هم شفاست، همان طور که زبانش  و بیانش برای مردم شفاست.‏

 

گز اصفهان!

‏ برخی اوقات زمانی که پدرم در قم بودند و حجره ای در مدرسه فیضیه داشتند، از جمله کسانی که به دیدن شهیدمی آمدند ، و خیلی نسبت به ایشان محبت و عنایت داشتند، حضرت امام بودند. گاهی از اوقات هم پدرم با مرحوم آیت الله جبل آملی که هم درس بودند به اتفاق به دیدن حضرت امام می رفتند.  مواقعی که پدرم از اصفهان می آمد، امام می گفتند، آشیخ عطاءالله از اصفهان گز هم آورده اید یا نه؟ معمولاً پدرم وقتی از اصفهان می آمد،  مقداری گز برای بزرگان به عنوان سوغات می آوردند.‏

‏آیت الله سید محمد تقی خوانساری که از مراجع سرشناس بعد از آیت الله بروجردی بود،  در مدرسۀ فیضیه نماز جماعت اقامه می کرد. هر وقت ایشان نمی توانستند بیاید و یا مریض بود، می گفت آقای اراکی نماز را اقامه کند. زمانی که هر دو بزرگوار با هم به مسافرت مثلاً حج ‏


حضورج. 85صفحه 205
‏می رفتند، مرحوم آیت الله خوانساری گفته بود، نماز جماعت را حاج آقا روح الله خمینی بخواند و اگر حاج آقا روح الله خمینی نیست، حاج آقا عطاءالله اصفهانی بخواند. آن موقع با عظمت ترین نماز جماعت که در قم تشکیل می شد، نماز فیضیه بود که حداقل 200 الی 300 نفر از مجتهدین و اهل علم در آن شرکت می کردند. این افراد بی جهت پشت سر کسی برای نماز جماعت نمی ایستادند. قضیه رفراندوم شاه در 6 بهمن سال 41 که در اصفهان برگزار شد، شهید محراب به شدت با آن مخالفت می کرد و مساجد اصفهان اکثراً تعطیل شد و جماعت ها برگزار نشد. آن موقع اولین روحانی که در اصفهان دستگیر شد ایشان بود. بعد از دستگیری می خواستند او را به تهران بیاورند که با مشکلاتی آزاد شدند.‏

 

خاطره ای از شهید صیاد شیرازی

‏شهید شیرازی که زمان جنگ فرمانده نیروی زمینی ارتش بود، خیلی به شهید محراب ارادت داشت. گاهی که به جبهه های غرب می آمدند،به شهید محراب هم سر می زد و معمولاً اول مغرب نماز جماعت را توی خانه پشت سر ایشان می خواند و شام هم می خورد و می رفت.‏

‏یک روز شهید محراب از سرهنگ شیرازی سؤال کرد که هنگام انجام حمله و عملیات، آیا امام هم نظری می دهند یا نه؟او گفت گاهی طرح و نقشه عملیات را خدمت امام می بریم و برنامۀ حمله را برای ایشان تشریح می کنیم. ایشان می گویند نقشه را بگذارید و بروید و فردا بیایید نقشه را بگیرید. فردا که می رفتیم، امام نظر خاصی در مورد حمله ارائه می کردند و ما هم پیروی  می کردیم و نقشه را عوض می کردیم. هنگام حمله طبق نظر امام که عمل می کردیم ضربه به دشمن وارد می شد و موفقیت به دست می آوردیم.‏

‏شهید محراب آخرین جملاتی را که در مورد امام بیان کرد از این قرار است: من شناختم نسبت به امام این است که همان طور که ما معتقدیم آنچه 124 هزار پیامبر دارند، خداوند در وجود رسول گرامی اسلام قرار داده بود، و آنچه پیامبر گرامی اسلام و یازده معصوم دارند، خداوند در وجود حضرت مهدی(عج) قرار داده است. خداوند از علمای گذشته از زمان شیخ کلینی تا زمان آیت الله بروجردی هر چه در وجود علما قرار داده، همه را در وجود امام جمع کرده است.‏

 


حضورج. 85صفحه 206
برتری درس امام 

‏ پدرم در باره درس امام نقل می کرد: درس امام در قم نسبت به درس سایر آقایان برتری داشت. امام هنگام تدریس با یک نشاطی نظرات قدما و متأخرین را بیان می کردند و بعد نظر خودشان را بیان می کردند. آن موقع افرادی مثل آیت الله یوسف صانعی، آقای سبحانی،آقای مکارم و حاج آقا مصطفی در درس امام حاضر می شدند و گاهی اشکال می گرفتند. هنگام تدریس امام، ایشان به چهره افراد نگاه می کردند و می فهمیدند که افراد درس را فهمیده اند یا نه. اگر کسی بود که درس را نمی فهمید، بعد از پایان درس، او را می خواستند و آرام در گوشش می گفتند این درس به درد تو نمی خورد، بیخود وقت خود را تلف نکن.‏

‏نظر مرحوم والد من در مورد درس امام این بود که یک درس امام مطابق با 12 تا 14 درس دیگران مطلب به انسان می دهد و قابل استفاده است. زمانی که امام در مسجد اعظم درس می گفتند به گونه ای صحبت می کردند که همه جذب می شدند و چنان ابهتی داشتند که کسی جرأت نمی کرد سر کلاس با دیگری صحبت کند.  در حالی که در درس بسیاری از آقایان حرف زدن طلبه ها امری عادی بود. به هر حال در درس امام همه حواسشان را جمع می کردند که مطلب را بفهمند و عده ای هم زیر عبا کلیات را یادداشت می کردند. بسیاری از مسئولین فعلی کشور و مراجع از جمله شاگردان امام بوده اند . برای مثال می توان از آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب،  آیت الله رفسنجانی، آیت الله مهدوی کنی، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله محمد یزدی، فقهای شورای نگهبان، آیت الله مشکینی، آیت الله طاهری اصفهانی، آیت الله ابراهیم امینی، آیت الله حسن زاده آملی، آیت الله حسین نوری، آیت الله وحید خراسانی نام برد. این افراد هر یک افتخارشان این است که شاگرد امام بوده اند.‏

‏ ‏

کلوچه کرمانشاه!

‏ قبل از تبعید حضرت امام، یک بار وجهی را از طرف پدرم خدمت امام بردم. ایشان توی حیاط روی تخت چوبی نشسته بودند. آقای شیخ حسن صانعی، آقای رسولی و آقای سعید اشراقی که از بستگان امام بودند، آن جا حضور داشتند. بنده یک مقدار شیرینی از کرمانشاه، سفارشی برای ‏


حضورج. 85صفحه 207
‏امام آورده بودم. کلوچه کرمانشاه معروف است. وقتی شیرینی ها را خدمت امام بردم، ایشان فرمودند چند تاست؟ گفتم : حدود 10-12 بسته می باشد.همان جا ایشان به آقای صانعی گفتند یک بسته را برای ما بگذارید ومابقی را بین خودتان تقسیم کنید. ‏

‏روزی که خدمت امام رسیده بودم، یک فردی از شهرستان آمده بود و اصرار زیادی داشت که از امام اجازۀ امور حسبیه بگیرد.  امام هم تا کسی را نمی شناختند چنین اجازه ای نمی دادند. یا باید آن فرد را شخصاً می شناختند و یا از طرف دو نفر مورد وثوق امام مورد تأیید قرار می گرفت. ولی آن فرد تأکید داشت که به من اجازه بدهید. امام فرمودند من شما را نمی شناسم و تو تأییدیه از کسی هم نیاورده ای. من چه اجازه ای برای شما صادر کنم. آن فرد ترش کرد و به امام گفت: می روم و مقلدین شما را بر می گردانم. امام فرمودند: من از شما خیلی ممنونم که شما بروید و این کار را انجام دهید. برای این که تکلیف ما را کمتر می کنید.‏

‏ زمانی که امام در نجف تشریف داشتند، یک بار به حاج آقا مصطفی گفتم من دوست دارم یک اجازۀ کتبی حضرت امام به ما بدهند. وقتی نجف تشریف بردید، سلام مرا به امام برسانید و دستشان را از طرف من ببوسید و بگویید آقای اشرفی فرزند آیت الله اشرفی درخواست اجازۀ کتبی در امور حسبیه دارد، اگر صلاح دانستند، عنایت کنند. بعد از گذشت بیست روز دیدم، یک نامه با پست آوردند که روی پاکت با خط خود امام نوشته شده بود، باغچه بیدی، خیابان برق فیروز، مسجد سادات، حجت الاسلام اشرفی اصفهانی، با تمبر عراق که من تمبر را به عنوان یادگاری نگه داشتم. نامه را که باز کردم دیدم اجازه با دستخط امام از نجف فرستاده بودند.‏

 

دفاع تمام قد از امام

‏ بعد از حادثه 15 خرداد42 که امام را دستگیر کردند، همۀ علما و مردم ایران نگران وضعیت سلامتی ایشان بودند. یک هفته بعد از دستگیری شهید محراب برای دفاع از امام از کرمانشاه به قم آمدند و با آیت الله گلپایگانی، آیت الله نجفی مرعشی و سید احمد خوانساری ملاقات کردند این ملاقاتها موجب شد که حرکتی وسیعی به وجود آید وعلما در بلاد تهران جمع شوند وامام را تنها نگذارند. این حرکت موجب شد که رژیم با ترس و وحشت امام را از زندان آزاد کند. موقعی که امام آزاد شدند و به قم تشریف آوردند، اوایل شب بود که در مدرسه فیضیه ‏


حضورج. 85صفحه 208
‏اعلام شد که حضرت امام آزاد شدند و در منزل تشریف دارند. سیل جمعیت از تمام خیابان ها و کوچه های شهر قم به سمت منزل قدیمی حضرت امام روان شد. پدرم نقل می کرد: ساعت 5 / 8 - 9 شب بود که کتابها را بستیم و دوان دوان، بدون لباس به همراه بعضی از طلاب با پای برهنه و سر برهنه، به سمت منزل امام رفتیم،  دیدیم جمعیت به حدی است که دیگر از کوچه های اطراف کسی قادر نیست که به منزل وارد شود. ما از آن جا که عشق زیادی به امام داشتیم و جوان و نیرومند بودیم، به هر شکل خودمان را به منزل امام رساندیم. بعد از ورود دیدیم که آیت الله نجفی مرعشی هم کنار ایشان نشسته اند. آن شب مردم از عشق و علاقه زیاد فقط گریه می کردند و اشک می ریختند و فریاد میزدند.‏

 

با مردم ، با امام

‏ بعد از آزادی امام از زندان پدر بزرگوار ما، با چند دستگاه اتوبوس به همراه تعدادی زیادی از مردم کرمانشاه به دیدار امام آمدند. صبح روز بعد ما افتخار داشتیم که به اتفاق پدرم و آقای جبل آملی که از علمای اصفهان بودند، صبحانه خدمت امام بودیم. آن روز من بیاد دارم که اولین حکم نمایندگی حضرت امام برای شهید محراب در کرمانشاه صادر شد. می فرمود: فاطمیه دوم، در منزل امام واقع در محله یخچال قاضی، سه روز روضه می گرفتند. گویندگان و وعاظ سخنرانی می کردند و مرثیه سرایی می کردند. حضرت امام خودشان در آغاز جلسه آن جا می نشستند و گوش می کردند. آقای برقعی آن جا منبر می رفتند.‏

‏مرحوم والد تعریف می کرد: بعد از مسئله کاپیتولاسیون که حضرت امام را دستگیر و سپس به ترکیه تبعید کردند، حوزه علمیه قم تعطیل شد.  صبح روز بعد که می خواستیم به زیارت حرم حضرت معصومه(س)برویم، دیدیم که قدم به قدم مأمورین رژیم ایستاده اند. به کوچه های مجاور منزل حضرت امام که رسیدیم، آن جا نیروهای بسیاری مراقب اوضاع بودند. به هر حال همه متوجه شدند که شب قبل حضرت امام را دستگیر کرده اند و از سرنوشت ایشان خبری در دست نبود. ما به سوی منازل مراجع تقلید حرکت کردیم. آیت الله گلپایگانی در مسجد اعظم تدریس می کرد. آن جا یک سخنرانی ایشان داشتند و در حالی که گریه می کردند، آیه ای از قرآن را تلاوت کردند که گویای حال آن روز امام بود که ایشان را تبعید کرده بودند.‏


حضورج. 85صفحه 209
‏بعد از تبعید امام، تنها کاری که علما می توانستند انجام دهند این بود که نماز جماعت ها را تعطیل کنند و دروس حوزه ها را تعطیل کنند و به این شکل به رژیم اعتراض کنند. حوزه علمیه مشهد، اصفهان و کرمانشاه چند روزی تعطیل شد و ائمه جماعات، اعتصاب کردند و تا مدتی مساجد به طور کلی تعطیل کردند.‏

‏زمانی که حضرت امام در تبعید به سر می بردند و من در قم بودم، پدرم بارها به من می گفتند ما باید افرادی را به کرمانشاه دعوت کنیم تا در مسجد آیت الله بروجردی سخنرانی کنند که از علاقه مندان به حضرت امام باشند. به طور کلی یکی از شرایط دعوت افراد به کرمانشاه، علاقه مندی به حضرت امام بود و در این که حضرت امام را در منبر دعا کنند.  لذا من مأمور بودم که برای کرمانشاه افرادی را که چنین اعتقادی دارند دعوت کنم.  در ماه مبارک رمضان مسجد آیت الله بروجردی تنها مسجدی بود که از نظر جمعیت حرف اول را در کرمانشاه می زد.  مسجد، حیاط و خیابان مملو از جمعیت میشد. آن روزها،آقای خزعلی، آقای محمد یزدی، آقای شیخ علی اصغر مروارید، آقای هاشمی نژاد و این قبیل افراد جهت سخنرانی در کرمانشاه دعوت می شدند.‏

 

تشکر امام

‏ در ارتباط با شهادت حاج آقا مصطفی، ما یک مجلس بسیار مهمی در کرمانشاه برگزاری کردیم. برای این مراسم اعلامیه ای نیز چاپ شد.  این اعلامیه را من با زحمت به چاپ رساندم و تعدادی از آن را نیز در مسجد امام تهران نصب کردم. این مجلس یک اتوبوس از طلاب حوزه علمیه قم به اتفاق آقای محمد علی گرامی که از شاگردان حضرت امام می باشند و آشیخ ابوالفضل خوانساری که مدتی امام جمعه اراک بودند،  شرکت کردند. قبل از سخنرانی آقای گرامی، آقای سلیمی که در دفتر حضرت امام بود و مرحوم شد چند دقیقه ای سخنرانی کرد. بعد از اتمام مراسم ساواک قصد داشت، آقای گرامی، آقای سلیمی و بنده را که از دست اندرکاران این مراسم بودیم، دستگیر کند که موفق نشد. این مجلس کم نظیر یا بی نظیر بود، به شکلی که وقتی خبر آن به امام رسیده بود، طی نامه ای که برای پدرم فرستاده بودند، از شهید محراب تشکر و قدر دانی کردند.‏


حضورج. 85صفحه 210
دیدارهایم با امام

‏ بعد از تشریف فرمایی امام به ایران، پدرم با حدود 50- 60 دستگاه اتوبوس از مردم کرمانشاه برای دیدار امام به تهران آمدند. این ملاقات در مدرسه علوی انجام شد. بعد از ملاقات عمومی، آقای رسولی و آقای ناطق نوری، پدرم را به طرف اتاق امام راهنمایی کردند و یک ملاقات خصوصی داشتند. آن موقع امام حال بسیار خوبی داشتند. وقتی پدرم وارد اتاق امام شد، ایشان بلند شدند و شهید محراب را در آغوش گرفتند و کنار خودشان نشاندند و با همدیگر مفصل صحبت کردند . البته هنگام استقبال از امام، پدرم به همراه بسیاری از علما در فرودگاه امام را ملاقات کرده بود ولی این اولین ملاقات خصوصی با امام بود. ‏

‏بنده هنگام تبعید حضرت امام در نجف دو مرتبه موفق به زیارت عتبات و دیدار حضرت امام شدم. یک بار که در نجف در منزل خدمت ایشان رسیدم، ابهت آن چهره و جاذبه امام به گونه ای بود که من نتوانستم در مقابل ایشان حرفی بزنم. یکی از بزرگان نیز برایم نقل می کرد که، ابهت به گونه ای است که هر وقت با ایشان ملاقات داشتم  نتوانستم مسائل مهمی را که از قبل آماده کرده بودم با ایشان در میان بگذارم. حتی شهید محراب با همۀ سوابقی که با امام داشتند، می گفتند: اگر مرا قبل از ملاقات با امام وزن کنند و بعد از ملاقات هم وزن کنند، من احساس می کنم شاید 2-3 کیلو وزن کم کرده باشم. یعنی اصلاً در مقابل امام نمی توانم حرف بزنم، نمی توانم حق مطلب را ادا کنم.‏

 

دعوت امام از شهید و همسرش

‏ زمانی که حضرت امام در نجف تشریف داشتند، یک بار پدر و مادرم برای زیارت عتبات به عراق سفر کرده بودند. در این سفر یک روز حضرت امام، پدرم را به همراه مادرم به منزل دعوت می کنند. مادرم که در اتاق همسر امام بود، نقل می  کرد که همسر امام ده فلس، پول عراق را به خانمی که در منزلش کار می کرد داد تا سبزی بخرد، آن زن پس از مدتی به خانه برگشت و گفت، ده فلس را سبزی نمی دهند. خانم امام رفتند و در زدند و گفتند: آقا، این سبزی فروش با این پول سبزی نداده، یک قدری اضافه کنید تا سبزی بخریم. امام پول را گذاشتند توی جیب خودشان و فرمودند: ما هم صبر می کنیم تا وقتی سبزی ارزان شود. تا وقتی ‏


حضورج. 85صفحه 211
‏سبزی گران است، سبزی نمی خریم. این حکایت از ساده زیستی و هم چنین دقت در خرید منزل امام دارد. ‏

 

آخرین دیدار

‏آخرین دیدار شهید محراب دقیقاً روز 22 مهر 1361، بعد از سمینار ائمه جمعه در قم،  با امام انجام شد. بعد از سمینار مرحوم پدرم به جهت این که از نظر سنی بزرگ ائمه جمعه محسوب می شد، پیشنهاد می کند که اگر سایرین موافق باشند پنجشنبه به ملاقات امام بروند. پیشنهاد آقای اشرفی مورد قبول قرار می گیرد و منشی جلسه ستاد، پیشنهاد را با دفتر امام در میان می گذارد و موافقت حضرت امام را برای ملاقات کسب می کند. مرحوم پدر شبانه به تهران آمد. فرمودند مرا به جماران ببرید، امروز ائمه جمعه استانها، با حضرت امام ملاقات دارند. آن روز همه حاضر شدند و اولین کسی که وارد اتاق امام شد،پدرم بود.  سپس آیت الله خاتمی( آیت الله سید روح الله خاتمی یزدی) و شیرازی و سایرین وارد شدند.  بعد از ورود،امام به پدرم اشاره کردند که در کنار ایشان بنشیند. پدرم در کنار امام نشست و سایرین دور اتاق نشستند.‏

‏بعد از ارائه گزارش سمینار خدمت امام، ایشان شروع به سخنرانی کردند. امام در قسمتی از سخنانشان اشاره کردند که شما هم مثل آقای اشرفی اصفهانی باشید. با این وضعیت بنیه، همه اش به جبهه می رود. سپس رهنمودهایی به ائمه جمعه فرمودند. زمانی که آقایان می خواستند از خدمت امام مرخص شوند، ایشان دست روی شانۀ پدرم گذاشتند و گفتند شما باشید. حضرت امام چندین دقیقه به صورت نجوا در گوشه ای با مرحوم والد صحبت کردند. نقل می کنند که ایشان به حاج احمد آقا دستور دادند که عکسی از شهید محراب با امام بگیرند.‏

‏ مرحوم والد نقل می کرد: که امام یک دفعه با من مصافحه کردند و موقع بیرون آمدن از اتاق مرا در بغل گرفتند و معانقه کردند و این لطف امام بیش از دفعات قبل نسبت به من بود. خیلی عنایت کردند من فکر می کنم که این آخرین دیدار من با امام باشد. من دیگر امام را نمی بینم. به هر حال پدرم با چشمانی پر از اشک از خدمت امام بیرون آمد. آن روز شهید محراب به کرمانشاه آمد و فردا یعنی 23 مهر سال 1361 در محراب نماز جمعه به شهادت رسید.‏


حضورج. 85صفحه 212
چند جمله از پیام امام خمینی(ره) به مناسبت شهادت شهید محراب

‏چه سعادت مندند آنان که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند و در آخر عمر فانی به فیض‏‎ ‎‏عظیمی که دل باختگان به لقاءالله‏‎ ‎‏آرزو می کنند، نایل آیند. چه سعادت مند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و‏‎ ‎‏پست و بلندی های حیات خویش به دام های شیطانی و وسوسه های نفسانی نیافتادند، آخرین حجاب بین‏‎ ‎‏محبوب و خود را با محاسن غرقه به خون، خرق نموده، به قرارگاه مجاهدین فی سبیل الله‏‎ ‎‏راه یافتند. چه‏‎ ‎‏سعادت مند و خوش بخت اند آنان که به دنیا و زخارف آن، پشت پا زدند و عمری را به زهد و تقوا گذراندند و‏‎ ‎‏آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه ی جمعه با دست یکی از منافقین و منحرفین شقی‏‎ ‎‏فائض و به والاترین شهید محراب که به دست جنایت کاران اشقی الاشقیاء به ملاء اعلا شتافت، محلق شدند.‏

‎ ‎

زهد و تقوای شهید محراب، آیت الله اشرفی اصفهانی

‏شهید محراب، آیت الله‏‎ ‎‏اشرفی اصفهانی، در شمار عالمان وارسته ای است که پس از سال ها تلاش در تحصیل‏‎ ‎‏علوم اهل بیت علیهم السلام ، مجاهدت نفس، آراسته شدن به اخلاق انسانی، دوری از زخارف پست دنیا و شب‏‎ ‎‏زنده داری، در راه ارشاد و تبلیغ دین، گام نهاد. وی تا آخرین لحظه ی زندگی از این فریضه ی عظیم، دست‏‎ ‎‏برنداشت و سرانجام در محراب عبادت و با بدنی پاره پاره به دیدار معبود شتافت‏‎.‎

 

شهید آیت الله اشرفی اصفهانی در کلام امام خمینی(ره)

‏ مرحوم شهید بزرگوار حاج آقا عطاءالله‏‎ ‎‏اشرفی اصفهانی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و‏‎ ‎‏اطمینان قلب و خالی بودن از هواهای نفسانی و ترک هوا و اطاعت امر مولا و جامعیت علم مفید و عمل صالح می شناسیم.‏

 

تولد و تحصیلات:

‏  حاج روحانی در خمینی شهر اصفهان به دنیا آمد. پدر ایشان میرزا اسدالله، فرزند مرحوم میرزا محمد جعفر و جد بزرگ وی از دانشمندان بزرگ جبل عامل به شمار می رفت. مادر ایشان از ‏


حضورج. 85صفحه 213
‏سادات و علویات معروف اصفهان از خانوادۀ مویدی از سادات صحیح نسب بود. جد مادری ایشان از ساداتی بود که به داشتن کرامات بسیار نزد مردم اصفهان معروف بود. ایشان تنها فرزند پسری بود که از پدرش به یادگار مانده بود. وی دو خواهر پدر و مادری و پنج خواهر پدری داشت.  پدر بزگوار ایشان از ائمه جماعات و اهل منبر و دارای کمالات علمی و معنوی بود و در سن هفتاد سالگی به رحمت خداوند پیوست.  این شهید بزرگوار تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را در مدرسه "نوریه" نزد مرحوم سید مصطفی یاد گرفت. در نه سالگی کتاب نصاب الصبیان را حفظ کرد. در سن 12 سالگی جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و در مدت ده سال دروس ادبیات و سطح فقه و اصول و نیز یک دوره درس خارج اصول را در محضر اساتیدی چون مرحوم آیت الله سید مهدی درچه ای، مرحوم آیت الله سید محمد نجف آبادی، مرحوم فشارکی و مرحوم مدرس گذرانید. ‏

 

هجرت به حوزه علمیه قم:

‏  آیت الله اشرفی در سن 20 سالگی برای ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه علمی و درجه اجتهاد رهسپار قم گردید و مدت بیست و سه سال تمام در مدرسه رضوی و مدرسه فیضیه مشغول تحصیل و تهذیب شد و در سن 40 سالگی به درجه اجتهاد نائل آمد، آیت الله سید محمد تقی خوانساری از مراجع تقلید آن زمان علاقه عجیبی به ایشان داشت.تا آنجائی که اولین اجازه اجتهاد از سوی ایشان به آیت الله اشرفی اصفهانی اعطا گردید. ایشان در غیاب آیت الله خوانساری و امام خمینی (ره) امامت جماعت مدرسه فیضیه را بر عهده میگرفت.‏

‏  آیت الله العظمی بروجردی نیز عنایت ویژه به ایشان داشت به طوری که هر وقت شهید اشرفی به اصفهان می رفت و بازمی گشت،  مرحوم آیت الله بروجردی به دیدار شاگردش به حجره او در مدرسه فیضیه می آمد. ‏

 

هجرت به کرمانشاه:

‏  این شهید بزرگوار در سال 1335 به دستور آیت الله بروجردی به کرمانشاه هجرت نمود و با تأسیس حوزه علمیه امام خمینی در باختران تدریس معارف اسلامی را با بیش از 60 نفر از ‏


حضورج. 85صفحه 214
‏طلاب شروع کرد. از جمله خدمات ایشان می توان به بازسازی مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی و توسعه کتابخانه آن مدرسه و تأسیس حوزۀ علمیه خواهران، اشاره کرد. ‏

‏بازسازی مسجد جامع باختران؛ افتتاح شماره حسابها متعدد جهت کمک به جبهه و ایجاد وحدت کامل بین روحانیت شیعه و سنی نیز از خدمات ارزنده آن شهید والا مقام می باشد. ‏

 

آغاز جنگ تحمیلی و حضور ایشان در جبهه ها:

‏  آیت الله اشرفی اصفهانی با شروع جنگ ضمن مهم توصیف کردن مسأله به بسیج همه جانبه مردم برای حضور در جبهه پرداخت. وی در تمام خطبه های نماز جمعه و پیامها و مصاحبه های خود به حضور مردم در جبهه  تأکید می کرد.  ایشان دائماً با حضور در جبهه ها ضمن دیدار با رزمندگان برای آنان سخنرانی می کرد و علیرغم ضعف جسمانی راههای دشوار و مسافت های طولانی را جهت ملاقات رزمندگان اسلام با وسایل نقلیه نظامی طی می کرد و با سخنرانی های دلنشین به سپاهیان اسلام نیرو می داد.‏

‏  پس از آزادی قصر شیرین به آن شهر سفر کرد و دو رکعت نماز شکر در مسجد آن شهر به رسم سپاس گذاری به جای آورد. حضور این شهید والامقام در مناطق عملیاتی موجبات دلگرمی رزمندگان اسلام را فراهم می آورد. ایشان در همین راستا زیر بمباران شدید دشمن وارد شهر آزاد شده بستان گردید و از آنجا عازم شهر آبادن شد.   در دوم فروردین 1361 در قرارگاه عملیات فتح المبین حضور یافت و با پیشنهاد ایشان این عملیات به نام حضرت «زهرا» نام گذاری شد. پس از آزادی خرمشهر نیز در دومین سفر خود عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شکر را به همراه ایشان به جای آوردند.‏

‏  بعد از ظهر همان روز به همراه امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و ضمن حضور در مسجد جامع در جمع رزمندگان چنین فرمودند: «امروز یکی از روزهای مهم اسلامی و یوم الله است از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود که به حمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم»‏

‏  عملیات مسلم بن عقیل با حضور شهید اشرفی اصفهانی و عد ه ای از مقامات کشوری و لشکری 8 مهر 1361در منطقه غرب آغاز گردید. آیت الله اشرفی آن شب حال عجیبی داشت، لحظه ای آرامش نداشت. نزدیک های صبح گلوله توپ در نزدیک چادر ایشان منفجر شد و ‏


حضورج. 85صفحه 215
‏علیرغم اصرار فرماندهان نظامی مبنی بر ترک آن محل، ایشان موافقت نکرده و فرمودند:‏

‏«از این محل نمی روم و آماده هر گونه مسئله ای هستم، زیرا خون من رنگین  تر و جان من عزیزتر از این رزمنده ها نیست. من باید تا پایان این عملیات این جا باشم»  سرانجام با تدبیر شهید محلاتی ایشان راهی کرمانشاه شدند.  ‏

شهادت:

‏  آیت الله اشرفی اصفهانی در مدّت نمایندگی حضرت امام در استان کرمانشاه دوبار مورد سوء قصد قرار گرفت و سرانجام پس از 80 سال زندگی پرافتخار خود و خدمت به اسلام و قرآن توسط یکی از مزدوران آمریکائی و منافقان کوردل در ظهر جمعه 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع کرمانشاه و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این عالم مجاهد پس از تشییع با شکوه در کرمانشاه و خمینی شهر در گلزار شهدای تخت فولاد اصفهان آرمید. ‏

 

آثار علمی شهید:

‏شهید اشرفی اصفهانی دارای تالیفات و آثار متعددی در علوم اسلامی و مباحث اجتماعی است از جمله این آثار می توان به کتابهایی همچون: ‏

‏- مجمع الشتات فی اصول الاعتقادات (۷جلد) در اصول عقاید و مباحث مختلف اسلامی؛‏

‏- برهان قرآن در علوم و معارف قرآنی؛‏

‏- خطبه های نماز جمعه کرمانشاه (‏

‏بخشی از پیام امام به مناسبت شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی:‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏انا لله و انا الیه راجعون‏

‏چه سعادتمندند آنان که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند و در آخر عمر فانی به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاء الله آرزو می کنند نائل آیند. چه سعادتمند و بلند اخترند آنان که در طول زندگانی خود کمر همت به تهذیب نفس و جهاد اکبر بسته و پایان ‏


حضورج. 85صفحه 216
‏زندگانی خویش را در راه هدف الهی با سرافرازی به خیل شهدای در راه حق پیوستند. ‏

‏   ...چه سعادتمند و خوشبختند آنان که به دنیا و زخارف آن پشت پا زده و عمری را به زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه جمعه با دست یکی از منافقین و منحرفین شقی، فائز و به والاترین شهید محراب که به دست خیانتکار اشقی الاشقیا به ملاء اعلا شتافت، ملحق شدند. و شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیت هایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والا مقام بوده و هستم.‏

‏  این وجود پر برکت متعهد را قریب شصت سال است، میشناختم. مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاءالله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوا و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می شناسم و در عین حال مجاهد و متعهد و قوی النفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه» بود و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود. خداوند او را در زمره شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید.‏

‏... بار الها! از تو رحمت برای شهدای عزیز و به ویژه شهید محراب این هفته و سلامت و سعادت و صبر برای ملت به ویژه بازماندگان شهدا و اهالی محترم باختران و شفای عاجل برای آسیب دیدگان و انتقام از دشمنان اسلام را خواستارم. درود به روان پاک عزیزان شهید، درود بر بازماندگان شهدا، سلام بر آسیب دیدگان و صلوات و سلام خداوند و مقربان درگاهش بر حضرت بقیةالله ارواحنا لمقدمه الفدا.‏

‏والسلام علی عبادالله الصالحین‏

خاطره ای ناگفته از تنگدستی پدرم

‏مرحوم شهید نقل می کرد که زمانی در حجره ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه‏‎ ‎‏اصفهان زندگی می کردیم. بسیاری از روزها نه چای‏‎ ‎‏داشتیم، نه نفت و قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ‏‎ ‎‏نفتی توالتهای مدرسه استفاده می کردم. در روزهای جمعه‏‎ ‎‏به یکی از مساجد دورافتاده اصفهان می رفتم و از صبح تا‏‎ ‎‏عصر در آن مسجد درسهای یک هفته را دوره می کردم. در‏


حضورج. 85صفحه 217
‎ ‎‏مدت دوازده ساعتی که یکسره آن جا مطالعه می کردم غذای‏‎ ‎‏من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود. چیز دیگری نداشتم. پدرم همچنین نقل می کرد که در مدرسه رضویه قم مدتی با یک نفر طلبه هم حجره‏‎ ‎‏بودم و این شخص وضع مالی خوبی داشت. او همیشه از غذای‏‎ ‎‏طبخ شده استفاده می کرد ولی من قادر به تهیه آن نبودم‏‎. ‎‏در این مدتی که من با این شخص در یک اتاق بودیم‏‎ ‎‏ابداً  متوجه نشد من کی شام و کی ناهار می خورم. من در‏‎ ‎‏حین مطالعه مقداری کتاب روی هم می گذاردم تا او متوجه‏‎ ‎‏نشود و من در حالی که روی کتاب قرار گرفته بودم در حین‏‎ ‎‏مطالعه از آن نان خالی لقمه لقمه استفاده می کردم و‏‎ ‎‏اما وقتی او موقع غذا خوردنش می رسید غذای طبخ شده را‏‎ ‎‏حاضر می کرد و به بنده هم تعارف می کرد. من در جواب می‏‏ ‏‎ ‎‏گفتم غذا صرف کرده ام. از ابتدای شروع به تحصیل تا پایان تحصیلات سطح فقه‏‎ ‎‏و اصول، من حتی یک کتاب ملکی از خودم نداشتم. تمام‏‎ ‎‏کتابهایی که در اختیارم بود وقفی بود.‏

‏هرگاه پدرم از این گونه مطالب و شدت فشار زندگی دوران‏‎ ‎‏جوانی و تحصیلات خود بیان می فرمود ما با یک دنیا تعجب‏‎ ‎‏و شگفتی سخنان ایشان را باور می داشتیم. اجمالاً اگر‏‎ ‎‏انسان علم را با مشقت بیاموزد قدر آن را نیز می داند‏‎ ‎‏اما این گونه مشکلات اقتصادی و مالی برای تحصیل علم‏‎ ‎‏باور کردنی نیست و انسان شنیدن آن را هم نمی تواند‏‎ ‎‏تحمل کند چه رسد به چشیدن آن‏‎. ‎‏طلاب و محصلین جوان حوزه های علمیه با خواندن این‏‎ ‎‏قبیل داستانهای زندگی علمای بزرگ باید وضعیت زمان فعلی‏‎ ‎‏را قدر بدانند و از فرصت کنونی در تحصیل علم حداکثر‏‎ ‎‏استفاده را بکنند. با توجه به این که در این زمان‏‎ ‎‏وسایل تحصیل فراهم است جای تأسف است که خدای نکرده فقرعلمی و کمبود عالم و مجتهد و فاضل و دانشمند ما را‏‎ ‎‏تهدید کند. طبیعی است که این کمبود در سرنوشت ملت‏‎ ‎‏اسلام نقش مؤثر داشته باشد و خدای نکرده دشمنان اسلام‏‎ ‎‏به آرزوی خود دست یابند. لذا طلابی که در سنین جوانی‏‎ ‎‏هستند باید از ابتدا خود را مقید نسازند و با مشکلات‏‎ ‎‏عادت دهند تا بتوانند در این راه موفق شوند و به مراتب‏‎ ‎‏کمالیه علم و تقوا برسند و خود را در خدمت اسلام و‏‎ ‎‏قرآن و مسلمین قرار دهند‏‎.‎‏ شرح حالات علمای بزرگ را که مطالعه کنیم در می یابیم اکثر یا همه آنها از طبقه محروم جامعه بوده و با‏‎ ‎‏نهایت مشقت و تنگدستی درس خوانده اند. جمله یا حدیثی‏‎ ‎‏است مشهور که (العلم للفقرا لا الاغنیا) . این یک‏


حضورج. 85صفحه 218
‎ ‎‏واقعیت است . تحصیل علم مشقت دارد. شخص ثروتمند و غنی‏‎ ‎‏به آسایش خو می کند و اغلب حاضر نیست برای تحصیل علم‏‎ ‎‏زحمت بکشد و مشکلات و مشقات را تحمل کند.‏

 

دفاع از آرمان امام؛ حفظ وحدت

‏آیت الله عطاءالله اشرفی اصفهانی ژرف اندیش و واقع بین بود و می دانست که اختلاف و گرفتاری مسلمانان ناشی از توطئه خصمانه دشمنان اسلام است. در مناطق غربی بویژه منطقه کرمانشاه و اطراف آن، شیعه و سنی در کنار هم زندگی کنند. ایشان از سوی آیت الله بروجردی در سال 1335 به آن استان اعزام شده می دانست که مهمترین وظیفه اش حفظ وحدت و ایجاد برادری و صمیمیت در بین مردم آن سامان است. وی با تدبیر و درایت خاص شیعه و سنی را برادر وار در یک صف نشاند.‏

‏وی در دوران انقلاب اسلامی به عنوان یار امام، محور مبارزات مردم کرمانشاه بود و رهبری امام را همواره تبلیغ و تایید می کرد. در اوایل انقلاب علمای کرمانشاه با نوشتن طوماری از رهبر کبیر انقلاب امام خمینی خواستند که آیت الله اشرفی اصفهانی را به امامت جمعه آن شهر تعیین کنند . امام نیز با توجه به شناختی که از ایشان داشتند در تاریخ 14 ذیقعده 1399 با صدور حکمی ایشان را به امام جمعه کرمانشاه منصوب کردند.شهید اشرفی تا آخر عمر وفادار امام نیز از اوایل آشنایی به او عنایت و توجه داشت و در سال 1384ق. اجازه نامه ای مبنی بر تصرف ایشان در امور حسبیه و وجوه شرعی برای وی نوشته است و همیشه در مکاتبات خویش با احترام عظمت از او نام می برد. آثار قلمی و علمی آیت الله اشرفی اصفهانی عبارتند از: البیان (با موضوع علوم قرآنی، به فارسی)، تفسیر قرآن(خلاصه ای از تفاسیر شیعه و سنی)، مجمع الشات(در اصول دین و عقاید و کلام در هفت جلد به عربی)، مجموعه ای پیرامون حروف مقطعه قرآن(به فارسی)، غیبت امام زمان. خطبه های نماز جمعه کرمانشاه (‏

 

پیامی در وصف شهید

‏پیام امام در تجلیل از شخصیت شهید محراب آقای اشرفی اصفهانی و محکومیت اقدام منافقین ‏


حضورج. 85صفحه 219
‏اینگونه بود: بسم الله الرحمن الرحیم  إنا لله و إنا إلیه راجعون ‏

‏چه سعادتمندند آنان که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند، و در آخر عمر فانی به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو می کنند نایل آیند. چه سعادتمند و بلند اخترند آنان که در طول زندگانی خود کمر همت به تهذیب نفس و جهاد اکبر بسته، و پایان زندگانی خویش را در راه هدف الهی با سرافرازی به خیل شهدای در راه حق پیوستند. چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پست و بلندیهای حیات خویش به دامهای شیطانی و وسوسه های نفسانی نیفتاده، و آخرین حجاب بین محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده و به قرارگاه مجاهدین فی سبیل الله راه یافتند. چه سعادتمند و خوشبخت اند آنان که به دنیا و زخارف آن پشت پا زده و عمری را به زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه جمعه با دست یکی از منافقین و منحرفین شقی، فائز و به والاترین شهید محراب که به دست خیانتکار اشقی الاشقیا به ملأ اعلا شتافت، ملحق شدند.و شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیت هایی بود که این جانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم. این وجود پر برکت متعهد را قریب شصت سال است می شناختم.‏

‏مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاء الله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می شناسم، و در عین حال مجاهد و متعهد و قوی النفس بود. ‏

‏او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیْه بود. و رفتن او ثلمه  بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود. خداوند او را در زمره شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید. ننگ ابدی بر آنان که یک چنین شخص صالحی را که آزارش به موری نرسیده بود از ملت ما گرفتند و خود را در پیشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار، منفورتر و جنایتکارتر از قبل معرفی کردند. این بزرگوار مثل سایر شهدای عزیز ما به جوار رحمت حق پیوست، و ملت مجاهد و قوای مسلح سلحشور ما با عزمی راسخ تر به پیشبرد ‏


حضورج. 85صفحه 220
‏انقلاب ادامه می دهند. و آنان که به ادعای واهی خود کوس طرفداری از خلق را می زنند و با خلق خدا آن می کنند که همه می دانند، در این جنایت عظیم چه توجیهی دارند؟ و با به شهادت رساندن عالمی خدمتگزار و پیرمرد بزرگوار هشتاد ساله چه قدرتی کسب می کنند و چه طرفی می بندند؟ و آنان که در سوگ این جنایتکاران اشک تمساح می ریزند و از جریان حکم خدا درباره آنان شکایت دارند، چه انگیزه ای دارند؟ آیا انتقام از جمهوری اسلامی به شهادت رساندن یک عالم پارساست، و به آتش کشیدن یک عده کودک و زن و مرد و توده های رنجکش است؟! آیا راه به حکومت رسیدن و قدرت را به دست آوردن، این نحوه جنایات است؟!‏‎ ‎‏بارالها، ملت مجاهد ما در این برهه زمان با چه حوادثی و با چه چهره هایی مواجه است.. عصری که حکومتهای مسلمین آن چنانند، و رسانه های گروهی آن چنان، و ابرقدرتها این چنین. عصری که باطل را به صورت حق به خورد مردم می دهند و جنایات را به صورت صلح طلبی. عصری که دشمنان اسلام و مسلمین با ملتهای مستضعف، آن می کنند که چنگیز نکرد، و اکثر حکومتهای مسلمانان در جنایاتی که بر ملتهای خود می رود از جانیان طرفداری می کنند. عصری که در خانه امن خدا از دشمنان اسلام و جنایتکاران به مسلمین نمی شود شکایت کرد. عصری که فریاد مرگ بر اسرائیل و امریکا بر خلاف اسلام تلقی می شود. و عصری که برای استقرار حکومت اسلامی و پیاده کردن احکام اسلام در یک کشور، مدعیان اسلام به ستیز نظامی و تبلیغاتی با آن برمی خیزند و با اسلام عزیز به اسم اسلام می جنگند.‏

‏بارالها، ملت مجاهد ایران در این عصر جاهلیت و تاریک مظلومند، و بجز اتکال به درگاه تو و اعتماد به عنایات تو پناهی ندارند، و از پیشگاه مبارک تو استمداد می کنند. و در راه حق به راه خود ادامه می دهند، و از این وحشیگری هراسی به خود راه نمی دهند. و عزتی که برای تو و رسول تو و مؤمنین است، برای زندگی عاریت چند روزه از دست نمی دهند. ‏

‏بارالها، از تو رحمت برای شهدای عزیز و بویژه شهید محراب این هفته، و سلامت و سعادت و صبر برای ملت بویژه بازماندگان شهدا و اهالی محترم باختران، و شفای عاجل برای آسیب دیدگان و انتقام از دشمنان اسلام را خواستارم. درود به روان پاک عزیزان شهید. ‏

‏درود بر بازماندگان شهدا. سلام بر آسیب دیدگان و صلوات و سلام خداوند و مقربان درگاهش ‏


حضورج. 85صفحه 221
‏بر حضرت بقیه الله- ارواحنا لمقدمه الفداء- والسلام علی عباد الله الصالحین. روح الله الموسوی الخمینی‏‏ (صحیفه امام ، ج 17،ص510)‏

‏ ‏

‎ ‎

منابع:

‏1- برداشتهایی از سیره امام خمینی جلد های5-1، غلامعلی رجایی، نشر عروج، چاپ اول 377،‏

‏2- سلسله موی دوست، موسسه نشر آثار امام خمینی(س)، ج2، 1385‏

‏3- صحیفه امام، موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی(س)، جلدهای مختلف .‏

‏4- فصلنامه حضور، موسسه تنظیم ونشرآثار امام خمینی(س)، شماره مختلف.‏

‏5- مفاخر اسلام،ج13، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ج1، 1386.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

حضورج. 85صفحه 222