قرائت‏ های مختلف از اسلام

قرائت های مختلف از اسلام

مهندس میرحسین موسوی

‏با سلام و درود به روان پاک حضرت امام خمینی(س) و شهدای انقلاب اسلامی و همه‏‎ ‎‏نهضتهای اسلامی در سراسر جهان و سلام و درود به رهبر گرانقدر انقلاب اسلامی ایران. ‏

‏بحثی که به اجمال به آن اشاره خواهم کرد در مورد یکی از روشهایی است که حضرت‏‎ ‎‏امام(س) در راه احیاء تفکر دینی به کار می گرفتند. انگیزه انتخاب این موضوع برای صحبت،‏‎ ‎‏توجه بنده به اصطلاحات ویژه ای است که حضرت امام(س) به کار می بردند. و دریافتم که‏‎ ‎‏کاربرد این اصطلاحات، در حیات سیاسی ایشان جنبۀ پایداری داشته است و همواره از‏‎ ‎‏پیوستگی کامل برخوردار بوده و متوجه یک مقصد عالی است. ‏

‏جهت بیان این مطلب لازم است ابتدا مقدمه ای را ذکر کنم: تلاش برای احیا، یک مسأله‏‎ ‎‏تاریخی است مختص دوران ما نیست. شاید قدمت حرکتهای احیا، به قدمت ادیان الهی‏‎ ‎‏باشد. ادیان به وجود می آیند و توسط گروهها، جناحها، افراد، طبقات و قشرهای مختلف‏‎ ‎‏ذی نفع به انحراف کشیده می شوند. سپس پیامبران، اوصیا و اولیای دیگر آمده و سعی‏‎ ‎‏می کنند  این انحراف را اصلاح نمایند. ‏

‏ما در حقیقت دین اسلام را نیز احیاء آیین توحیدی حضرت ابراهیم(ع) می دانیم و‏‎ ‎‏حضرت امام حسین(ع) را بزرگترین احیاگر و نهضت عاشورا را بزرگترین نهضت احیاگری‏‎ ‎‏در تاریخ اسلام می دانیم. در این نهضت برای بازگشت بر سرچمشه های اسلام در جهت‏‎ ‎‏اهداف والای اسلامی تلاش شده و آثار آن را در تاریخ دیده ایم. حرکتی که نهضت جاودانه‏‎ ‎‏عاشورا ایجاد می کند، در دوران حکومت بنی امیه ، بنی مروان و بنی عباس با حرکت های‏‎ ‎‏دیگر ادامه پیدا می کند و منجر به تحولات عمیقی می شود که اگر این تحولات نبود، شاید‏‎ ‎‏اکنون نامی از اسلام (به این شکلی که ما می شناسیم) وجود نداشت. ‏

‏موقعیت حضرت امام(س) در خصوص احیاء تفکر دینی، به تاریخ معاصر یا تاریخ دو‏‎ ‎‏قرن گذشته برمی گردد. برای فهم نقش ایشان و روشهایی که به کار بردند، باید به این مسأله‏‎ ‎‏توجه شود که حرکت برای احیاء، از متن تاریخ جدایی ناپذیر و در تعامل با مسائلی است که‏‎ ‎‏برای ترسیم سرنوشت جهان اسلام پیش آمده بود. ‏

‏می دانیم که در دو قرن گذشته با قدرت یافتن اروپا و گسترش مرزهای آن با تهاجم به‏‎ ‎‏سمت شرق، مرزهای جهان اسلام مورد حمله قرار گرفت و جهان اسلام بخشهای وسیعی از‏‎ ‎‏قلمرو خود را در اروپای مرکزی از دست داد و بخشهای مهمی از قلمرو اسلام در آفریقا و‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 391
‏آسیا تحت استعمار مسقیم غرب قرار گرفت. در جاهایی که استعمار مسقیم وجود‏‎ ‎‏ند‏‏ا‏‏شت، استعمارگران توسط دستگاهها و حکومتهای دست نشانده دنبال مطامع خود‏‎ ‎‏بودند. ‏

‏لازم به ذکر است که پیشروی و دست اندازی اروپا، جنبه های مختلف سیاسی، نظامی و‏‎ ‎‏فرهنگی داشته است که آثار فرهنگی آن گاه به صورت آگاهانه و با طرح هایی از پیش‏‎ ‎‏اندیشیده به کشورهای اسلامی صادر شده و گاه اندیشه ای مربوط به یک سرزمین با شرایط‏‎ ‎‏و تاریخ متعلق به یک ملت دیگر، در کشورهای اسلامی به طور طبیعی ریشه دوانده است. به‏‎ ‎‏نظر می رسد توجه به ابعاد مختلف و گوناگون تهاجم اروپا یکی از مهمترین مسائل باشد. ‏

‏مطلبی که بنده می خواهم به آن بپردازم، این است که پس از هجوم و دست اندازی اروپا‏‎ ‎‏به قلمرو اسلامی به منظور گسترش مرزهایش، جهان اسلام با احساس ناتوانی در مقابل این‏‎ ‎‏حرکت، به اسلام برمی گردد و دقیقاً در همین شرایط، جنبشهای احیاگری شکل می گیرند که‏‎ ‎‏هدف آنها عموماً برگشت به سرچشمه های اسلامی و مقابله با این هجوم با تکیه بر قدرت‏‎ ‎‏اسلام و ارزشها و هویت خاص اسلامی است. به همین دلیل گمان می کنم که نهضت های‏‎ ‎‏احیاء هر چند ممکن است با هم تفاوت داشته باشند، ولی می توان مشابهت های ریشه ای‏‎ ‎‏بین آنها یافت. ‏

‏بی شک حضرت امام خمینی(س) بزرگترین احیاگر جهان اسلام است، چون آثار حرکت‏‎ ‎‏ایشان در سطح جهان و دگرگونی عمیقی که بعد از انقلاب اسلامی در جامعه ما و در جهان‏‎ ‎‏اسلام پدید آورده اند کاملاً مشهود است. ایشان روش های گوناگونی برای احیاء تفکر دینی‏‎ ‎‏به کار گرفتند که این روشها موقعی قابل فهم هستند که در متن اتفاقات و جریانات تاریخی به‏‎ ‎‏بحث گذاشته شوند. ‏

‏به نظر من یکی از این روشها توجه دادن به «قرائتهای مختلف از اسلام» است. ایشان به‏‎ ‎‏طور دائم جهان اسلام را توجه می دهند که: «ما اسلامهای متفاوتی داریم» و برای این‏‎ ‎‏قرائت های مختلف اصطلاحاتی وضع و مشخصاتی مطرح می کنند. نکتۀ مهم این که:‏‎ ‎‏تأکیدهای دائمی ایشان به صورت انقطاعی و تنها مربوط به یک سخنرانی نیست، بلکه به‏‎ ‎‏عنوان یک راه حل دائمی است که جهان اسلام و توده های میلیونی و میلیاردی مسلمانان‏‎ ‎‏مجبورند برای رهایی و آزادی خویش و بازگشت به هویت اصلی اسلامی خود به این‏‎ ‎‏قرائت های مختلف توجه کنند. ‏

‏بنده قبل از اشاره به این قرائتهای مختلف، مقدمه دیگری بر این بحث مطرح می کنم که‏‎ ‎‏اهمیت زیادی دارد. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 392
‏همگان می دانند که همزمان با تحولاتی که استعمار در جنبه های سیاسی و اقتصادی در‏‎ ‎‏جهان اسلام ایجاد می کند که خواه منجر به استقرار حکام نماینده از طرف کشورهای‏‎ ‎‏اسلامی باشد و خواه حکومت های غاصب در داخل که همد ست قدرتهای خارجی‏‎ ‎‏هستند، بحث ها و جریاناتی که در اروپا در زمینه «دنیوی شدن» و «دین زدایی عمیق» مطرح‏‎ ‎‏است، به جهان اسلام سرازیر می‏‏ ‏‏شود. ‏

‏بحث افول، زوال و ناپدید شدن دین یک مسأله عمیق، گسترده و دامنه دار در اروپاست.‏‎ ‎‏انقلاب کبیر فرانسه یک انقلاب ضد مذهبی است و بسیاری از نهضتها و حرکتها، حتی‏‎ ‎‏حرکتهای فکری، فلسفی تا زمان انقلاب صنعتی (و آثار مترتب بر آن) خود به خود در سمتی‏‎ ‎‏حرکت می کنند  که چنین باوری را در جهان ایجاد کنند که «دین در حال ناپدید شدن است».‏‎ ‎‏اگر به آثار متفکرین غربی مخصوصاً از دید جامعه شناختی رجوع کنید، خواهید دید که تا‏‎ ‎‏شروع انقلاب اسلامی بر سر مسأله ناپدید شدن دین در سراسر جهان اتفاق نظر وجود دارد؛‏‎ ‎‏با این که ممکن است این جامعه شناسان از زوایا و دیدگاههای مختلف به پدیده دین نگاه‏‎ ‎‏کرده باشند. اگر به آثار مارکس، وبر و دورکهایم به عنوان سه جامعه شناس که عمیقاً به‏‎ ‎‏جامعه شناسی دینی توجه دارند، رجوع کنید، مشاهده خواهید کرد که با وجود زوایای دید و‏‎ ‎‏شیوه های بررسی مختلف و حوزه های گوناگونی که هر یک برای بررسی ادیان برای خویش‏‎ ‎‏اتخاذ کرده اند، بر سر یک مسأله، وحدت نظر دارند و آن این است که «دین به تدریج در حال‏‎ ‎‏افول است!» ‏

‏آنها در گام نخست، دین را ناشی از یک «توهم» می دانند و در قدم بعدی عنوان می کنند‏‎ ‎‏که تمامی قراین حکم می کنند  که دین در حال زوال است؛ مارکس و وبر هر کدام به نوعی به‏‎ ‎‏این نتیجه رسیده اند، گرچه ممکن است عقاید آنها در مورد ماهیت دین با یکدیگر تفاوتهایی‏‎ ‎‏نیز داشته باشد. مثلاً «وبر» بر خلاف «مارکس»، دینها را در تحولات و دگرگونیهای اجتماعی‏‎ ‎‏گاهی به صورت مثبت، مؤثر می داند و در این زمینه مقالات و کتابهای مهمی نیز نوشته‏‎ ‎‏است. ولی به هر حال به نظر می آید با تعریف غرب از پیشرفت عقلانیت، هر نوع ترقی و‏‎ ‎‏پیشرفت را (به معنایی که خود از آن اراده می کند) با عدم شیفتگی به دین و ارزشهای دینی‏‎ ‎‏مقارن می داند و نتیجۀ آن را دین زدایی در سراسر جهان می شناسد. ‏

‏این اندیشه که در تحولات عمیق اجتماعی اروپا ریشه دارد (بدون این که به درستی یا‏‎ ‎‏نادرستی آن بپردازیم که این خود یک موضوع معرفت شناسانه و فلسفی است) از طریق‏‎ ‎‏برخی از متفکرین جهان اسلام که غالباً شیفته تمدن غربی بودند، به صورت خام و بدون‏‎ ‎‏تغییر اساسی و تنها با تغییرات ظاهری به  کشورهای اسلامی نفوذ می کند. فکر می کنم همه‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 393
‏ما با خواندن کتب، مقالات، نوشته ها و خاطره ها بتوانیم این مسأله را در زمان پیش از انقلاب‏‎ ‎‏به یاد بیاوریم؛ گذشته از این که ما جریانهای سیاسی عمیق چپ و راست را هم توسط‏‎ ‎‏حکومتها یا حرکتهای سیاسی در جامعه داشته ایم که مستقیماً این مسأله (به سرعت‏‎ ‎‏بخشیدن به دین زدایی) به عنوان یک موضوع حیاتی پرداخته اند. حرکت آتاتورک در ترکبه و‏‎ ‎‏حرکت رضاخان در کشور ما، به خوبی جنبه دولتی بودن دین زدایی را نشان می دهد و اندک‏‎ ‎‏دقتی نشان خواهد داد که حرکتهای چپ و راست اپوزیسیون رژیمهای گذشته نیز با حکومتها‏‎ ‎‏در این زمینه همدست بودند و به دنبال این فکر، در کشور ما گروههای چپ و مارکسیست یا‏‎ ‎‏گروههایی که اصلاً مارکسیست نبودند و در برابر جریانهای فکری غربی به نوعی شیفتگی‏‎ ‎‏داشتند، به طور سازمان یافته در این جهت حرکت کردند و در این زمینه مطالب زیادی بیان و‏‎ ‎‏کتب مختلفی نگاشته و نمایشنامه ها و داستانهایی نوشته شد و به طور کلی جو فکری جهان‏‎ ‎‏اسلام متوجه این امر شد؛ حتی کسانی که برای رهایی از سرنوشت شومی که در انتظار‏‎ ‎‏جهان اسلام بود، تلاش می کردند، توصیه می نمودند که: «برای نجات باید خود را از دین‏‎ ‎‏رهایی ببخشیم.» ‏

‏طبیعی است که برای فهم حرکتهای احیا، لازم است به تمامی این ابعاد توجه داشته‏‎ ‎‏باشیم. اگر افکار و اندیشه های «سید جمال» را مطالعه کنیم، خواهیم دید که موضع گیریها و‏‎ ‎‏حرکتهای سیاسی او و نیز فعالیتهای تبلیغی، فرهنگی و فکری ایشان متأثر از همه عوامل‏‎ ‎‏فوق است، میان سایر اندیشمندان احیا نیز این گونه موضع گیری ها مشاهده می شود. ‏

‏با ذکر این مقدمه و توضیح یکی از روشهای مؤثری که حضرت امام(س) به کار بستن آن‏‎ ‎‏را برای احیا اجتناب ناپذیر می داند، به این مطلب می پردازم که حضرت امام(س) در برخورد‏‎ ‎‏با جریانات سیاسی چپ و راست و حکومتهای فاسد و کسانی که همدست قدرتهای‏‎ ‎‏خارجی هستند، روشی خاص را دنبال می کنند  و آن این است که به طور دائم این موضوع را‏‎ ‎‏مطرح می کنند  که: «ما یک اسلام نداریم، بلکه اسلام های متفاوتی داریم و همه این اسلامها‏‎ ‎‏از اعتبار برخوردار نیستند؛ یکی در خدمت قدرتهای استعماری، تحجر، پولدارها، جهان‏‎ ‎‏سرمایه داری، پرخورها و یکی در جهت حمایت از توده های میلیونی، مستضعفین،‏‎ ‎‏شلاق خوردگان زمین، کسانی که بر آنها غضب شده، کسانی که زیر سلطه استعمار می باشند‏‎ ‎‏و کسانی که در معرض رگبار گلوله های صهیونیزم و آمریکا و قدرتهای خارجی قرار دارند.» ‏

‏مهم این است که آیا این تقسیم بندی دقیق مربوط به یک حادثه تاریخی خاص است یا به‏‎ ‎‏عنوان یک روش از اول حیات سیاسی ایشان تا آخر عمر پربرکتشان دنبال می شود و این را به‏‎ ‎‏عنوان راه حل اساسی برای جوامع اسلامی از جمله برای ملت خودمان به طور دائم خاطر‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 394
‏نشان می کنند. ‏

‏گمان می کنم همگان با اصطلاحات «اسلام پابرهنگان و محرومان»، «اسلام مستضعفان»،‏‎ ‎‏«اسلام رنجدیدگان تاریخ»، «اسلام عارفان مبارزه جو»، «اسلام ناب محمدی(ص)» و‏‎ ‎‏همچنین «اسلام رضاخانی»، «اسلام محمدرضا خانی»، «اسلام ملکی»، «اسلام‏‎ ‎‏شاهنشاهی»، «اسلام مقدس نماهای متحجر»، «اسلام سرمایه داران» «اسلام مرفهین‏‎ ‎‏بی درد» و در یک کلام «اسلام آمریکایی» آشنا باشند. در بیانات امام راحل(س) این گونه‏‎ ‎‏اصطلاح ها پی در پی و به طور مکرر مطرح می شوند  و در متن تاریخ می توان نشان داد که هر‏‎ ‎‏کدام از این اصطلاح ها متوجه چه نوع حرکت و یا اتفاق تاریخی در دویست سال اخیر است. ‏

‏با دقت لازم در کتاب «اسلام ناب» ‏‎[1]‎‏ و پیگیری این اصطلاحات و کنار هم گذاشتن این‏‎ ‎‏فرازها از بیانات حضرت امام(س) و تاریخ ایراد آنها، خواهیم دید که ایشان توجه و عنایتی‏‎ ‎‏خاص به این مسأله دارند که بدون تفکیک این دو اسلام از هم، امکان مبارزه، پیروزی و‏‎ ‎‏تداوم انقلاب وجود ندارد. بحث اصلی من دربارۀ توجه به این چندگانگی است و این که‏‎ ‎‏همه این برداشتها از اسلام اعتبار ندارند، بلکه تنها اسلام حقیقی و ناب است که می‏‏ ‏‏تواند‏‎ ‎‏محرک مردم و نجات‏‏ ‏‏بخش جامعه باشد، فقط یک اسلام حقیقی است و بقیه اسلامها در‏‎ ‎‏حقیقت تحت تأثیر ایدئولوژی های گوناگون و ناشی از منافع گروهها و طبقات اعم از نخبگان‏‎ ‎‏سیاسی، حکومت های وابسته و کسانی است که دوست دارند در جامعه به قیمت فقر مردم‏‎ ‎‏پرخوری کنند. ایشان می فرمایند: این اسلام ها با هم فرق دارند و اسلامی که باید به آن تکیه‏‎ ‎‏کرد، اسلام نابی است که مشخصاتش را به طور وسیع، گسترده و مرتبط به هم بیان کرده اند. ‏

‏بنده وقتی این کتاب را مطالعه می کردم، می دیدم امام راحل(س) از اوّل فعالیتهای‏‎ ‎‏مبارزاتی و عقیدتی خود این تأکید را بر تفکیک دو نوع اسلام از هم دارند و هر چه به پایان‏‎ ‎‏حیات مبارک ایشان نزدیک می شویم، می بینیم توجه و تکیه ایشان به  این تفکیک بیشتر‏‎ ‎‏می شود و این نشان می دهد که توجه به این تفکیک، نه تنها برای پیروزی انقلاب ضروری‏‎ ‎‏بوده، بلکه برای تداوم و گسترش دامنه آن نیز اهمیت دارد. ‏

‏در این جا جمله ای از ایشان نقل می کنم تا یک تقریب ذهنی نسبت به این موضوع به‏‎ ‎‏وجود بیاید: ایشان در یکی از سخنان خود در سالهای آخر حیات پربرکتشان می فرمایند:‏‎ ‎‏«راه مبارزه با اسلام آمریکایی از پیچیدگیهای خاصی برخوردار است که تمام زوایای آن باید‏‎ ‎‏برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملتهای اسلامی مرز‏‎ ‎‏بین اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام‏‎ ‎‏مقدس نماهای متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بی درد کاملاً مشخص نشده‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 395
‏است و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو تفکر‏‎ ‎‏متضاد و رو در رو وجود داشته باشد، از واجبات سیاسی بسیار مهم است.» با توجه به‏‎ ‎‏قسمت آخر سخن ایشان باید دقت داشت که عملاً ایشان توجه به این قضیه را یک مسأله‏‎ ‎‏دائمی و از واجبات سیاسی تلقی می کنند. ‏

‏حضرت امام(س) در جایی دیگر می فرمایند:‏

‏«مردم شجاع ایران با دقت تمام به نمایندگانی رأی می دهند که متعبد به اسلام و وفادار‏‎ ‎‏به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسؤولیت کنند و طعم تلخ فقر را چشیده باشند و‏‎ ‎‏در قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین ، اسلام رنجدیدگان تاریخ،‏‎ ‎‏اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاک طینتان عارف و در یک کلمه مدافع اسلام ناب‏‎ ‎‏محمدی(ص) باشند و افرادی را که طرفدار اسلام سرمایه داری، اسلام مستکبرین، اسلام‏‎ ‎‏مرفهین بی درد، اسلام منافقین، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در یک کلمه‏‎ ‎‏اسلام آمریکایی هستند، طرد نموده و به مردم معرفی نمایند.» از این جملات بلند در گفته ها‏‎ ‎‏و نوشته های ایشان فراوان است که البته درهر کدام نکته های جدیدی هست که در پیوند با‏‎ ‎‏یکدیگر می تواند یک نقشه و موزاییک بسیار زیبایی را به ما ارائه دهد. ‏

‏آنچه برای ما بسیار اهمیت دارد، این است که توجه به این قرائتهای مختلف از اسلام که‏‎ ‎‏توسط حضرت امام(س) مطرح و از قدیمی ترین کتابهای ایشان تا آخرین بیاناتشان تداوم‏‎ ‎‏می یابد، نه تنها اهمیت خود را در طول تاریخ اسلامی و بعداً در تداوم آن نشان داد و همچنان‏‎ ‎‏نیز تأثیر خود را خواهد داشت، بلکه از طرف جهان غرب و قدرتهایی که با جهان اسلام‏‎ ‎‏معارضه دارند، نیز اهمیت این تفکیک درک شده است. ‏

‏اخیراً مطالب زیادی حتی از سیاستمداران معروف دنیا و سردمداران حکومتهای غربی‏‎ ‎‏و مخالف جهان اسلام می شنویم که عنوان می کنند: «ما یک نوع اسلام نداریم و ما با همه‏‎ ‎‏انواع اسلام ها مشکلی نداریم» و نوک حمله آنها «اسلام بنیادگرا» ‏‎[2]‎‏ است، آنها تنها به یک نوع‏‎ ‎‏از اسلام که به بعضی از ویژگی های آن در سخنان امام راحل(س) اشاره کردیم، حمله‏‎ ‎‏می کنند  و آن را اسلامی متحجر می دانند. آنها می خواهند بگویند: غیر از این اسلام (اسلام‏‎ ‎‏ناب محمدی(ص)) اسلام دیگری داریم که با آثار تمدن غربی، ارزشهای اروپایی و منافع‏‎ ‎‏آنان سازگار است و با توجه به اهمیت این قضیه به طور دائم سعی می کنند  این تفکیک را به‏‎ ‎‏عمل بیاورند. برای درک اهمیت نظرات امام راحل(س) بنده به صورت گذرا به یکی از‏‎ ‎‏ویژگیهایی که ایشان به اسلام آمریکایی نسبت می دهند اشاره می کنم و آن «تحجر» است. ‏

‏از نظر سیاسی همان طور که جناب علامه سید ساجد نقوی به اهمیت خطر متحجران و‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 396
‏این نوع اشخاص در پاکستان و جهان اسلام اشاره کردند، اگر نگاهی به نقشه خاورمیانه‏‎ ‎‏بیاندازیم، خواهیم دید که عملاً کشورهایی در منطقه که حکومتهایشان دست نشاندۀ غرب‏‎ ‎‏هستند، بیشترین دفاع را از اسلام متحجر به عمل می آورند؛ حتی حرکتهایی که (ظاهراً به نام‏‎ ‎‏برگشت به اسلام ناب) در افغانستان صورت می گیرد، عملاً توسط کسانی است که‏‎ ‎‏همدست، همراه و طرف قرارداد غرب هستند و در ارتباط مستقیم با آنها قرار دارند. ‏

‏نتیجه آنکه: «اسلام متحجر» یکی از واژه هایی است که حضرت امام(س) به طور مکرر‏‎ ‎‏به کار می بردند، و می تواند در سطح جهان و در داخل کشور در جهت تداوم انقلاب یا مقابله‏‎ ‎‏با ضربه هایی که ممکن است به انقلاب وارد شود، کاربرد داشته باشد. یقیناً این نوع‏‎ ‎‏تحجرگرایی با قراینی که ایشان نشان می دهد و با قراینی که ما در سطح جهان اسلام‏‎ ‎‏می بینیم، منجر به همدستی با غرب، استعمارگران نو، سرمایه داران بین المللی و کسانی‏‎ ‎‏می شود که نمی خواهند جهان اسلام، مستقل، آزاد و قدرتمند باشد. اصل بسیار مهمی که در‏‎ ‎‏این تمایز و تفکیک روشن می شود، آن است که تحجر در اسلام منجر به همدستی با آمریکا‏‎ ‎‏و غرب می شود. ‏

‏توجه به تفکیک قرائت های مختلف از اسلام و این که یک قرائت واحد از اسلام نداریم‏‎ ‎‏و قطعاً تنها یکی از این قرائتها اعتبار دارد، در دنیای مه آلود نسبیت گرایی و در فضای پاره پاره‏‎ ‎‏شدن حقیقت و در فضایی که ناشی از اعتقاد به انقطاع رخدادهای تاریخی از مشخصات‏‎ ‎‏فکری و عقیدتی آن است، برای ما اهمیت فوق العاده ای دارد؛ ما با یک فضای تهاجم آمیز‏‎ ‎‏جدید در سطح دنیا رو به رو هستیم که از «مدرنیزم» گذشته و جهان بشریت را وارد فضای‏‎ ‎‏ظاهراً جدیدی می کند که ممکن است انسانها با ورود به آن جای پای محکمی برای خود‏‎ ‎‏نیابند. در چنین حالتی قاطعیت و توجه به این انفکاک می تواند دست مایه ای برای استقلال،‏‎ ‎‏روی پا ایستادن و از دست ندادن هویت انسانی و اسلامی ما باشد. ‏

‏امروزه در بحث رسانه ها با وجود دیدگاههای مختلف دائماً به یک دهکده جهانی اشاره‏‎ ‎‏می شود. ارتباطات گسترده، جهان را به یک جای کوچک تبدیل کرده و طبیعتاً نباید انتظار‏‎ ‎‏داشته باشیم که کدخدایی این دهکده را به ما بسپارند، بلکه  کدخدایی این دهکده را‏‎ ‎‏قدرتهای جهانی و در رأس آنها «آمریکا» به دست دارند!‏

‏ما در تفکیک مورد نظر حضرت امام(س)، به اسلامی برمی خوریم که نه تنها این نظام،‏‎ ‎‏نظم نوین و دهکده جهانی را قبول نمی کند؛ بلکه در بیرون این دهکده قرار می گیرد و به آن‏‎ ‎‏نقد می‏‏ ‏‏کند. این روزها بسیار درباره تسامح و تساهل مذهبی بحث می شود و این امر هر چند‏‎ ‎‏چیز خوبی است، ولی تسامح در رابطه با ادیان و عقایدی رواست که دارای جنبه هایی‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 397
‏مردمی و غیر انحرافی باشند نه در همه جنبه ها! ما با ادیان و عقایدی که می توانند حافظ‏‎ ‎‏منافع قدرتهای غربی و حاکمیت ارزشها، فرهنگ، سود، امیال و منافع آنها در جهان باشند،‏‎ ‎‏به هیچ وجه نمی توانیم پای میز مذاکره بنشینم. با آنها دربارۀ چه چیزی مذاکره کنیم در‏‎ ‎‏حالیکه موضوع واحدی در پیش رو نداریم؟ ما در حقیقت با ایدئولوژی هایی رو به رو‏‎ ‎‏هستیم که حافظ و حامی منافع قدرتهاست، در این صورت چه ارتباطی می‏‏ ‏‏توانیم با آنها‏‎ ‎‏داشته باشیم؟!‏

‏البته به برکت انقلاب اسلامی و زنده شدن اسلام در جهان امروز، روند افول مذهب که‏‎ ‎‏باور مشترک متفکرین غربی بود متوقف شده و انقلاب اسلامی درست یک جریان برعکس‏‎ ‎‏آن ایجاد کرده و این امر در تمام ادیان اثر گذاشته است. امروزه ما می توانیم در بین طرفداران‏‎ ‎‏تمام ادیان افرادی را بیابیم که به جنبه های مردمی دین و دفاع آن از رنج دیدگان و ارزشهای‏‎ ‎‏اصیل الهی معتقد هستند و طبعاً می توانیم بهترین مذاکرات و گفتگوها را با آنها در آمریکای‏‎ ‎‏لاتین، آسیا، آفریقا و در همه نقاط جهان داشته باشیم و این شرط اصلی برای گفتگوهاست‏‎ ‎‏وگرنه هر نوع توهمی در این زمینه می تواند برای ما خطرساز باشد. ‏

‏البته آنچه ذکر شد اشاره بسیار مختصری به یک موضوع عظیم در رابطه با آراء و‏‎ ‎‏اندیشه های حضرت امام(س) است و طبعاً برداشت بنده قابل نقد است. این امر نشان‏‎ ‎‏می دهد که چقدر احتیاج به تأمل و بررسی روش های حضرت امام(س) داریم. ‏

‏یقیناً تأثیر حضرت امام(س) در فکر و اندیشه اسلامی به یک یا چند بعد محدود‏‎ ‎‏اختصاص ندارد، بلکه ابعاد گسترده ای دارد که باید به همه آنها توجه داشت. ایشان یک‏‎ ‎‏روش محدود و خاص در زمینه احیا به کار نبرده اند، بلکه  برای نیل به این هدف و ایجاد‏‎ ‎‏چنین انقلاب عظیمی در جهان اسلام، روشهایی که به کار بردند و راههایی که انتخاب کردند‏‎ ‎‏متنوع بوده که توجه به آنها اهمیت زیادی دارد. ‏

‏اکنون با ذکر جمله دیگر از حضرت امام(س) بحثم را پایان می برم. ایشان در جایی‏‎ ‎‏راجع به «اسلامی» سخن می گویند که در سایه آن تمام اقشار در رفاه باشند، همه آزاد باشند‏‎ ‎‏و استقلال را برای ما حفظ کند؛ اسلامی که طبقات ضعیف را آبرومند کند، آنها در سایۀ آن‏‎ ‎‏احساس شخصیت و عزت کنند، احساس کنند که شخصیت انسانی آنها احیا شده، روی پای‏‎ ‎‏خود بایستند، چشم به جهان بدوزند و در مقابل آنها سرافکنده نباشند و اسلامی که طرفدار‏‎ ‎‏مستضعفین باشد و در پایان می فرمایند: من به شما «این اسلام» را تبریک می گویم. ‏

‏در بخش دیگر می فرمایند: «مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به‏‎ ‎‏کانونهای فتنه و جاسوسی مبدل شده اند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان،‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 398
‏اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی شعور حوزه های علمی و دانشگاهی،‏‎ ‎‏اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت‏‎ ‎‏سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها و در یک کلام «اسلام آمریکایی» را ترویج‏‎ ‎‏می کنند  و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش آمریکای جهانخوار می گذارند؟» ‏

‏این جمله، یکی از فرازهای بلند بیانات حضرت امام(س) است که از یک تجربه وسیع‏‎ ‎‏تاریخی در جهان اسلام سرچشمه می گیرد. حضرت امام(س) در بیانات خود، غیر از‏‎ ‎‏اصطلاحاتی که اشاره به طبقات، قشرها و اسلام های مختلف دارد و به اثرات ایدئولوژیهای‏‎ ‎‏گوناگون درکج نمایی اسلام واقعی اشاره می کند، به همدستی وابستگان به این نوع اسلامها‏‎ ‎‏به قدرتهای خارجی نیز به وضوح اشاره می کنند  که اهمیت فوق العاده ای دارد. امام‏‎ ‎‏راحل(س) می فرمایند: «آمریکا و استکبار در تمامی زمینه ها، افرادی را برای شکست‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی در آستین دارند. در حوزه ها، دانشگاهها، مقدس نماها را که خطر آنها را‏‎ ‎‏بارها و بارها گوشزد کرده ام، اینها با تزویرشان از درون محتوای انقلاب و اسلام را نابود‏‎ ‎‏می کنند.» این مطالب جزء آخرین سخنان حضرت امام(س) است که هرگز نمی توان از آنها‏‎ ‎‏صرفنظر کرد. ‏

‏ایشان در جای دیگر می فرمایند: «فرزندان عزیز جهادی ام! به تنها چیزی که باید فکر‏‎ ‎‏کنید، استقرار پایه های اسلام ناب محمدی(ص) است؛ اسلامی که غرب و در رأس آنها‏‎ ‎‏آمریکای جهانخوار و شرق در رأس آنها شوروی جنایتکار را به خاک مذلت خواهد نشاند؛‏‎ ‎‏اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان، مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن، ملحدان و‏‎ ‎‏کافران و سرمایه داران و پول پرستانند؛ اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه ازمال و‏‎ ‎‏قدرت بی بهره بوده اند و دشمنان حقیق آن زراندوزان حیله گر و قدرتمندان بازیگر و‏‎ ‎‏مقدس نمایان بی هنرند.» ‏

‏همگان به تأکیدهای دائمی و حساب شده حضرت امام(س) در این زمینه توجه‏‎ ‎‏می فرمایند، طبیعی است که در کنار آن، به متن تاریخی این بحثها نیز باید توجه داشت؛ چه‏‎ ‎‏در یک دامنه دویست یا سیصد ساله، چه در دامنه کوتاه انقلاب اسلامی، ایشان وقتی از‏‎ ‎‏اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان، مظلومین و فقرای جهانند، بحث می کنند، به ادعاهای‏‎ ‎‏گروههای چپ در سطح جهان و از جمله جهان اسلام و همچنین به مسائل داخلی اشاره‏‎ ‎‏می کنند. ‏

‏گمان می کنم حجت و دلیل برای حقانیت راهی که ایشان مطرح می کنند، همین تفکیکی‏‎ ‎‏است که امروزه سردمداران قدرتهای خارجی بین این دو اسلام قائل می شوند و ما عملاً‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 399
‏می توانیم مخالفت آنها را با اسلام ناب محمدی(ص) یکی از دلایل ادامه تأکید بر این‏‎ ‎‏تفکیک تلقی کنیم و باید توجه داشته باشیم که این تفکیک در تعیین سرنوشت جهان اسلام‏‎ ‎‏چه در داخل (برای تداوم انقلاب) و چه برای تمام جهان اسلام بسیار مؤثر است و ما‏‎ ‎‏نمی توانیم آن را نادیده بگیریم زیرا در این صورت، در چاههای بی شماری خواهیم افتاد و‏‎ ‎‏خدای ناکرده این حرکت عظیم را رو به افول خواهیم برد و ان‏‏ ‏‏شاء الله هیچگاه چنین نخواهد‏‎ ‎‏شد.‏

‎ ‎

‏ ‏

پی نوشتها 

‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 400

  • - این کتاب جلد پنجم از مجموعۀ کتب بررسی موضوعی آثار حضرت امام)س( است که توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(س) منتشر شده است.
  • - کلمه «بنیادگرا» به زبان انگلیسی  (Fundamentalist) و در ادبیات فرنگی یک حالت تحقیرآمیز از نظر ارزشی دارد.