مباحثی پیرامون ولایت فقیه، رهبری و زعامت سیاسی در اسلام

مباحثی پیرامون ولایت فقیه رهبری و زعامت سیاسی در اسلام

آیت الله محمد هادی معرفت

‏زعامت سیاسی، یعنی: قدرت و توان در ادارۀ شئون یک امت، که حافظ مصالح همگان‏‎ ‎‏بوده، ضمانت اجرای عدل اجتماعی را عهده دار باشد. ‏

‏مردم، آزاد آفریده شده اند، و در زندگی حق انتخاب دارند، و هر یک طبق خواستۀ خود‏‎ ‎‏می تواند از مظاهر طبیعت بهره مند گردد که این آزادی و حق انتخاب در زندگی اجتماعی (که‏‎ ‎‏لازمۀ حیات تعاونی است) احیاناً موجب برخورد می شود که «قانون»، مرز تصرفات هر یک‏‎ ‎‏از آحاد مردم و افراد جامعه را مشخص می سازد. ‏

‏ضامن اجرای صحیح قانون، که همان ضمانت اجرای عدل اجتماعی است، فرد یا‏‎ ‎‏افرادی هستند، که مسئولیت زعامت سیاسی را بر عهده دارند و شرط اساسی اجرای این‏‎ ‎‏تعهد سه چیز است: 1 ‏‎–‎‏ توان، 2 ‏‎–‎‏ عدالت، 3 ‏‎–‎‏ آگاهی لازم؛ که با این سه شرط، یک زعیم‏‎ ‎‏سیاسی می تواند، حسن تدبیر به خرج داده، زندگی سالم و آرمش بخشی را برای آحاد ملت‏‎ ‎‏فراهم سازد. ‏

‏ابوحامد غزالی (وفات: 505) دربارۀ سیاست چنین می گوید:‏

‏«سیاست است که وسائل حیات انسان را در جامعه فراهم می سازد، و در دسترس او‏‎ ‎‏قرار می دهد، زیرا تنها در نوع زندگی گروهی است که آدمیان می توانند به یکدیگر کمک‏‎ ‎‏کرده یاری نمایند، و بدین وسیله وسایل معیشتشان را سامان دهند و بهبود بخشند. علمی که‏‎ ‎‏زیست مسالمت آمیز و سودآور را (چه در صحنۀ مادی و چه از نظر معنوی) می آموزد،‏‎ ‎‏سیاست است.» ‏‎[1]‎

‏بدین گونه می توان سیاست را چنین تعریف کرد:‏

‏«سیاست عبارت است از حسن تدبیر، که از شناخت کامل به اوضاع و احوال زمانه، و‏‎ ‎‏آگاهی لازم از چگونگی برقراری روابط مسالمت آمیز، در میان افراد و گروهها و ملت ها‏‎ ‎‏حاصل می گردد و در پیشرفت جامعه و تحقق یافتن اهداف ملی، در تمامی ابعاد زندگی‏‎ ‎‏(مادی و معنوی) نقش اساسی را ایفا می کند.» ‏

‏از این رو اسلام، سیاستی را دنبال می کند که صرفاً در ایجاد همزیستی مسالمت آمیز و‏‎ ‎‏سعادت بخش، به کار گرفته شود و «سیاستمدار» به کسی گفته می شود که دارای شناخت‏‎ ‎‏کامل از اوضاع و احوال جهانی بوده، و از روند سیاستهای گوناگون، که در جوامع مختلف به‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 359
‏کار گرفته شده، آگاهی لازم را دارا باشد، و به خوبی بداند و بتواند بهترین شیوه ها را به کار‏‎ ‎‏گیرد، به گونه ای که با اوضاع و احوال ملی او سازگار و مایۀ سعادت و سربلندی ملت‏‎ ‎‏خویش باشد، و هیچ گونه وابستگی خفت بار و زیانبخش به وجود نیاورد. ‏

‏ ‏

«نبوت» منشأ ولایت (زعامت سیاسی) 

‏سیاست از روز نخست با دین آمیخته بود، و هرگز از آن جدا نبوده است. اسلام از همان‏‎ ‎‏روز اول، تشکیل دولت داد، و امت واحدی به وجود آورد، که هر یک از این دو عمل، نمود‏‎ ‎‏بارزی از توان سیاسی اسلام است. ‏

‏پیامبر اسلام(ص) از جایگاه نبوت، مقام زعامت سیاسی امت را بر عهده داشت، و‏‎ ‎‏ولایت او بر امت از مقام نبوت او برخاسته بود: ‏«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» ‎[2]‎

‏عنوان «نبوت» آن حضرت را شایسته مقام «ولایت» نمود. زیرا «تعلیق حکم بر وصف‏‎ ‎‏عنوانی، مشعر بر علیت است». چون خداوند سبحان با مطرح کردن عنوان «نبوت» مسأله‏‎ ‎‏«ولایت» پیامبر را بر امت مطرح نموده، به خوبی پیدا است که ولایت آن حضرت از نبوت او‏‎ ‎‏نشأت گرفته است. ‏

‏ولایت، در این آیه، به معنای «زعامت سیاسی» است، که در رابطه با شئون عامه و اداره‏‎ ‎‏امور امت در جهت تأمین مصالح عامه است، که مقدم بر مصلحتهای شخصی است. ‏

‏ ‏

اصالت و مصلحت فرد و جامعه 

‏در نظام حکومتی اسلام، اصالت فرد و اصالت جامعه، هر دو مطرح است، لیکن در‏‎ ‎‏صورت تزاحم، مصلحت جمع بر مصلحت فرد مقدم است و آیه یاد شده به این حقیقت‏‎ ‎‏اشارت دارد. ‏

‏و نیز در آیۀ دیگر: «‏و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امراً أن یکون لهم‎ ‎الخیرة من امرهم  و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً».‏ ‏‎[3]‎

‏آحاد مردم، در مقابل تصمیمات کلی، در رابطه با شئون عامه (اداری و سیاسی) باید‏‎ ‎‏تسلیم باشند: ‏«انما قول المؤمنین اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم أن یقولوا سمعنا و‎ ‎أطعنا» ‎[4]‎

‏ ‏

ولایت حضرت امیرالمؤمنین(ع) 

‏این زعامت دینی سیاسی، پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت(ص) به مولی امیر‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 360
‏مؤمنان ‏‎–‎‏ سلام الله علیه ‏‎–‎‏ انتقال یافت و به نص صریح پیامبر در روز غدیر، این سمت والا‏‎ ‎‏نصیب مولای متقیان گشت؛ آنجا که پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم، در جمع اصحاب و‏‎ ‎‏مؤمنین فرمود: ‏«ألستُ اولی منکم بأنفسکم؟ قالوا: بلی یا رسول الله. فقال: فمن کنت مولاه‎ ‎فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. وانصر من نصره واخذل من خذله».‏ ‏

‏حضرت نخست از آنان، اعتراف گرفت: ‏«ألست اولی منکم بأنفسکم» ‏(که این سخن‏‎ ‎‏اشاره به آیه کریمه ‏«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» ‏می باشد که مقام ولایت و زعامت‏‎ ‎‏سیاسی هدف است) جملگی گفتند: آری، قبول داریم که زعامت و ولایت (به نص الهی) از آن تو است. ‏

‏آنگاه حضرت پس از گرفتن این اعتراف، به آنان فرمود: ‏«فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه» ‏پس هر که پذیرفته است، من زعیم اویم، بداند که این زعامت پس از من به علی انتقال‏‎ ‎‏می یابد، و باید ولایت او را بپذیرد. ‏

‏لذا با اشاره به آیه یاد شده، هر گونه ابهامی از کلمه «مولا» مرتفع می گردد، و مقصود از‏‎ ‎‏آن روشن می باشد. زیرا اگر لفظ مولی (فرضاً) مشترک باشد، با قرینه معینه، معنی مشخص‏‎ ‎‏می گردد. ‏

‏ ‏

نقش بیعت در عصر عصمت 

‏در دوران عصمت، زعامت سیاسی و تعیین زعیم، با نص صریح مشخص می‏‏ ‏‏گردد،‏‎ ‎‏چنان که زعامت پیامبر اکرم(ص) به نص ‏«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» ‏مشخص گردید، و‏‎ ‎‏زعامت مولا امیرالمؤمنین(ع)، پس از وی، به نص غدیر ‏«فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه» ‎ ‎‏مشخص و معین گردید و هم چنین ائمه معصومین(ع) که هر یک با نص خاص، از پیامبر‏‎ ‎‏اکرم(ص) یکجا (چنانکه در حدیث جابر آمده است) و نیز از هر یک از امامان سابق، امام‏‎ ‎‏لاحق مشخص می گردید و این بدین جهت است، که در دوران عصمت، در مقام زعامت،‏‎ ‎‏«عصمت» شرط است، که پی بردن به آن برای مردم (عادة) امکان پذیر نیست، لذا باید از‏‎ ‎‏جانب فوق تعیین و مشخص گردد. ‏

‏لذا «نقش بیعت» در این دوران، صرفاً «فراهم کردن امکانات برای ولی امر» است، تا‏‎ ‎‏بتواند با بال مردم، در جهت اصلاح امت حرکت  کند  و «بیعت» یک وظیفه است که باید مردم‏‎ ‎‏انجام دهند: ‏«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم».‏ ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 361
ولایت فقیه 

‏ولایت فقیه، در امتداد ولایت پیامبر و ائمه معصومین(ع) می باشد؛ بدین معنی که در‏‎ ‎‏عصر غیبت، مسأله زعامت، از دیدگاه اسلام، نادیده گرفته نشده، شریعت که برای انتظام‏‎ ‎‏حیات اجتماعی است، همواره به مسؤول یا مسؤولین اجرا نیاز دارد، که حافظ مصالح امت و‏‎ ‎‏ناظر بر اجرای صحیح عدالت اجتماعی باشند، و نمی توان آن را مخصوص دوران حضور‏‎ ‎‏امام معصوم دانست، بلکه با امتداد شریعت، مسؤولیت اجرا و نظارت نیز ادامه دارد. ‏

‏لذا ولایت فقیه در دوران غیبت، امتداد همان زعامت سیاسی پیامبر و ائمه معصومین(ع)‏‎ ‎‏است که صرفاً مسؤولیت اجرای عدالت اجتماعی و اداره شئون عامه مقصود است. و هیچ‏‎ ‎‏گونه ارتباطی با دخالت در شئون خصوصی مردم ندارد، مگر آنکه با مصلحت عمومی‏‎ ‎‏مرتبط گردد. ‏

‏از این رو، ولایت فقیه، هرگز به معنای «قیومیت» یا «حاکمیت اراده مطلقه فقیه» نیست،‏‎ ‎‏چنانکه ولایت پیامبر و امامان معصوم(ع) نیز به چنین معنایی نبوده است. بلکه صرفاً: ‏«ادارة‎ ‎البلاد و سیاسة العباد» ‏مقصود است و بس. ‏

‏همان گونه که ولایت پیامبر از مقام نبوت او برخاسته بود، و بدین جهت، نبوت و‏‎ ‎‏شریعت، ولایت او را در قلمرو قوانین شرع محدود می کرد، ولایت فقیه نیز از مقام فقاهت او‏‎ ‎‏برخاسته و فقاهت، آن را محدود می سازد و در واقع فقاهت او است که حکومت می کند، نه‏‎ ‎‏شخص او یا اراده شخصی وی. لذا معنای صحیح ولایت فقیه، ولایت فقه است، و مقصود:‏‎ ‎‏حکومت دین و شریعت بر جامعه اسلامی است. ‏

‏در نتیجه: محصول ولایت فقیه، زعامت سیاسی دینی است، که شریعت حاکم بر‏‎ ‎‏مقدرات مردم بوده و فقیه عادل ضامن اجرای صحیح آن می باشد. ‏

 

ولایت مطلقه 

‏از این رو، معلوم گردید که مقصود از «ولایت مطلقه»، مطلق العنان بودن، یا حاکمیت ارادۀ‏‎ ‎‏مطلقۀ فقیه نخواهد بود، بلکه مقصود، «عمومیت و شمول» ولایت فقیه در تمامی ابعاد‏‎ ‎‏اداری ‏‎–‎‏ سیاسی امت است، تا آنجا که با شئون عامه مرتبط می باشد و محصور در یک بعد از‏‎ ‎‏شئون امت، یا خصوص امور یک فرد یا افراد خاص، نیست. لذا فقها، بیشتر و مخصوصاً‏‎ ‎‏متقدمین به جای «مطلقه» عنوان «عامه» را به کار می برند، و مقصود از این دو تعبیر یکی‏‎ ‎‏است و ولایت مطلقه، همان ولایت عامه است، که مقصود از آن، ولایت تصرّف در شئون‏‎ ‎‏عامه، در تمامی ابعاد مرتبط به ادارۀ شئون امت، است. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 362
‏و این در مقابل ولایتهای خاصه است، مانند ولایت پدر در امر تزویج دختر، که گفته اند: با‏‎ ‎‏نظر و اذن او باید انجام گیرد یا ولایت پدر و جد در امور مالی فرزندان صغیر، و نیز ولایت‏‎ ‎‏حاکم شرع نسبت به اموال «قصر» و «غیب»، که صرفاً حق تصرف یا نظارت در جهت خاص‏‎ ‎‏و در یک بعد از ابعاد تصرف است. ولی ولایت فقیه، ولایت عامه است و تمامی ابعاد شئون‏‎ ‎‏اداری ‏‎–‎‏ سیاسی امت را فرا می گیرد که اخیراً به جای «عامه»، «مطلقه» به کار می رود، و‏‎ ‎‏مقصود یکی است. لذا، شایسته است همان تعبیر قدما به کار گرفته شود، و ولایت عامه، به‏‎ ‎‏جای ولایت مطلقه گفته شود، تا جای شبهه باقی نگذارد، و هر گونه توهمی از میان برداشته‏‎ ‎‏شود. ‏

‏ ‏

«فقاهت» شرط ولایت است

‏آیا میان فقاهت و ولایت، تلازمی وجود دارد؛ بدین معنی که: هر کس به مقام فقاهت‏‎ ‎‏رسید، دارای مقام ولایت نیز خواهد بود؟ یا آنکه فقاهت صرفاً شرط ولایت است، و یکی از‏‎ ‎‏شرایط اساسی زعامت سیاسی اسلامی، واجدیت مقام فقاهت است؟‏

‏مولی امیر مؤمنان(ع) در این باره می فرماید: ‏«ان احق الناس بهذا الامر أقواهم علیه و‎ ‎أعلمهم بأمر الله فیه» ‎[5]‎

‏حضرت در این بیان، دو شرط اساسی برای شایستگی مقام زعامت سیاسی، در اسلام‏‎ ‎‏یادآور می شود: ‏

‏اولاً: قدرت و توان سیاسی ‏‎–‎‏ اداری، که ورزیده و پختۀ کار، و در شئون سیاسی و اداری‏‎ ‎‏کشور، کاملاً نیرومند، بلکه نیرومندترین آحاد ملت باشد. ‏

‏ثانیاً: از دیدگاه اسلام، در رابطه با امر زعامت، آگاهی کامل داشته، بلکه آگاه ترین افراد‏‎ ‎‏امت باشد که همان معنای فقاهت است، که بیشتر در شئون زعامت و سیاست ملحوظ‏‎ ‎‏است. ‏

‏پس، فقاهت دومین شرط اساسی، پس از قدرت سیاسی، در زعامت اسلامی است و‏‎ ‎‏این، صرفاً شایستگی فقیهان را برای مقام ولایت و زعامت سیاسی، پس از واجدیت سایر‏‎ ‎‏شرایط می رساند، نه فعلیت آن را، زیرا در فرض دوم، تعدد ولایات بر حسب تعدد فقهای‏‎ ‎‏جامع الشرایط و موجب تزاحم ولایتها می گردد و این (حتماً) با قانون نظم، مغایرت دارد، و‏‎ ‎‏مایۀ تشتت آراء و از هم پاشیدگی وحدت امت خواهد بود‏

‏خلاصه اینکه تلازمی میان فقاهت و ولایت بالفعل وجود ندارد و هر فقیهی به دلیل آنکه‏‎ ‎‏فقیه است، فعلاً دارای مقام ولایت نیست، بلکه صرفاً شایستگی آن را دارد. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 363
نقش بیعت در دوران غیبت 

‏چنانکه گفتیم، نقش بیعت در دوران عصمت صرفاً فراهم کردن امکانات لازم برای ولی‏‎ ‎‏امر است و وظیفه مردم است که با ایجاد و فراهم نمودن امکانات، در توان اداری و سیاسی و‏‎ ‎‏نظامی دولت حاکم بکوشند و از بذل مساعی، در بالا بردن توان و نیرومند کردن دولت عدل‏‎ ‎‏اسلامی، در تمامی ابعاد و شئون اداری کشور، دریغ نورزند. ‏

‏اما بیعت در دوران غیبت، نقش بیشتری را ایفا می کند: علاوه بر فراهم نمودن امکانات و‏‎ ‎‏بالا بردن توان دولت، نقش تعیین کننده و تشخیص ولی امر را نیز عهده دار است و این بدین‏‎ ‎‏سبب است که تعیین ولی امر، در دوران عصمت بالتنصیص بود، ولی در دوران غیبت‏‎ ‎‏بالتوصیف است که شناسایی و تشخیص واجد کامل شرایط، بر عهده مردم واگذار شده تا به‏‎ ‎‏وسیله خبرگان خود او را شناسایی کرده با او بیعت کنند. ‏

‏در دوران عصمت، با نص صریح ‏«النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم»،‏ و یا ‏«من کنت مولاه‎ ‎فهذا علی مولاه» ‏ولی امر مسلمین شخصاً به مردم معرفی می گردید. ولی در دوران غیبت، با‏‎ ‎‏عنوان کلی واجدین اوصاف خاص، ولی امر مسلمین معرفی شده و شایستگان این مقام با‏‎ ‎‏ارائه یک سری اوصاف لازم، به مردم پیشنهاد شده، تا شایسته ترین و لایق ترین آنان را‏‎ ‎‏شناسایی کرده، او را برای ولایت امری و رهبری خود انتخاب کنند و زعامت او را بپذیرند. ‏

‏همان فرمایش مولا امیرمؤمنان(ع) «‏ان احق الناس بهذاالامر أقواهم علیه و اعلمهم بامر‎ ‎الله فیه» ‏با ارائه اوصاف لازم در ولی امر مسلمین است که با شناسایی او وی را پذیرفته و با او‏‎ ‎‏بیعت کنند. ‏

‏لذا انتخاب مردم در اینجا، به معنای شناسایی و پذیرفتن است؛ انتخاب در چارچوب‏‎ ‎‏اوصاف ارائه شده، نه انتخاب مطلق چنانکه برخی گمان کرده اند و در برخی کشورها متداول‏‎ ‎‏است. ‏

‏ ‏

«انتخاب» در نظام حکومتی اسلام

‏انتخاب در اینجا، میانه ای است بین انتصاب و انتخاب مطلق. انتصاب صرف عبارت از‏‎ ‎‏تعیین بالتنصیص یا معرفی شخص است، که از بالا تعیین می گردد، و مردم در تعیین او،‏‎ ‎‏نقشی، جز بیعت کردن به معنای انجام وظیفه ندارند و انتخاب مطلق عبارت از آزادی مطلق‏‎ ‎‏در انتخاب زعیم است، که مردم هر که را خواستند و او را شایسته دیدند، بدون آنکه‏‎ ‎‏شرایطی از جانب شرع دربارۀ آن ارائه شده باشد برگزینند و این در صورتی است که دین در‏‎ ‎‏امور سیاسی جامعه دخالتی نداشته باشد، که این امر با روح شریعت اسلامی منافات دارد. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 364
‏اما انتخاب در اینجا مقید است، و مردم بایستی در چارچوب معین شده از جانب شرع،‏‎ ‎‏زعیم شایسته را شناسایی و انتخاب کنند. در حقیقت، انتخاب در اینجا به معنای یافتن و‏‎ ‎‏سپس پذیرفتن است، که میانه ای است بین انتصاب و انتخاب، بلکه جامع میان هر دو است: ‏

‏انتصاب است ولی بالتوصیف، و نیز انتخاب است، ولی در چارچوب اوصاف ارائه شده.‏

‏از این رو، انتخاب در نظام حکومت اسلامی، به معنای: اعطای ولایت به زعیم از جانب‏‎ ‎‏مردم نیست، که در واقع، اعطای وکالت از جانب مردم باشد. زیرا اگر چنین بود (چنانکه‏‎ ‎‏برخی گمان کرده اند) مردم می توانستند هرگاه بخواهند و بدون دلیل معقول، آنچه را که به او‏‎ ‎‏داده اند، پس بگیرند، زیرا وکالت (شرعاً) از عقود جایزه است، و موکل می تواند، هرگاه‏‎ ‎‏بخواهد، بدون دلیل، وکیل خود را عزل کند. ‏

‏در حالیکه انتخاب، در نظام حکومت اسلامی، صرفاً شناسایی و یافتن است، که پس از‏‎ ‎‏شناسایی زعیم و پذیرفتن ولایت او (بیعت نمودن) مورد امضای شارع قرار گرفته، و مردم‏‎ ‎‏حق باز پس گرفتن آن را ندارند. زیرا فرد انتخاب شده فرمان ولایت را، پس از شناسایی و‏‎ ‎‏پذیرش مردم، از جانب شارع دریافت می دارد. ‏‎[6]‎‏ مگر آنکه ولی امر مسلمین، فاقد برخی از‏‎ ‎‏شرایط لازمه گردد، که در این صورت خود به خود منعزل خواهد گردید و تشخیص آن با‏‎ ‎‏خبرگان مردم است. ‏

‏ ‏

پشتوانه مقام ولایت

‏مقام ولایت امری در اسلام، در صورتیکه طبق ضوابط انجام گرفته باشد، و مسئولان امر‏‎ ‎‏خالصانه انجام وظیفه نمایند، علاوه بر عنایت الهی که همواره پشتوانۀ مستحکمی است در‏‎ ‎‏تثبیت و پیشبرد نظام عدل الهی‏‎[7]‎‏ از پشتوانه های مردمی نیز برخوردار است که مایۀ دلگرمی‏‎ ‎‏مردم و موجب سر سپردگی و اطاعت خالصانۀ توده ملت می گردد و پیوسته حضور فعال‏‎ ‎‏مردم را در صحنۀ سیاست، تضمین می کند، که این خود بزرگترین سرمایۀ سرشاری است که‏‎ ‎‏دولت حق اسلامی را قدرتمند و نیرومند در صحنه های سیاست جهان نگاه می دارد، هر چه‏‎ ‎‏بیشتر استوار می سازد. ‏

‏ ‏

نقش شوری

‏استوارترین پشتوانۀ زعامت و رهبری در اسلام، امر «مشورت» است که در جملگی‏‎ ‎‏شئون کشورداری، به ویژه مقام رهبری، پشتوانۀ مستحکمی است که آن را از آسیب پذیری‏‎ ‎‏محفوظ می دارد و مصونیت می بخشد. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 365
‏در سورۀ شوری (38:42) در وصف جامعۀ مسلمین می خوانیم: ‏«و امرهم شوری‎ ‎بینهم» ‏خداوند، جامعۀ اسلامی را بدان جهت مورد ستایش قرار داده که در تمامی امور (به‏‎ ‎‏استثنای آنچه مدلول آیه ‏«و ما کان لمؤمن و لامؤمنة» ‏می باشد) به شور می نشینند و کارها‏‎ ‎‏را با مشورت انجام می دهند. در کلمه «أمرهم»، «أمر» به معنای شأن، به جمع «هم» اضافه‏‎ ‎‏شده، که تمامی شئون عامۀ جامعۀ اسلامی را فرا می گیرد؛ از جمله و مهمترین آنها، أمر‏‎ ‎‏زعامت و سیاستمداری است که با شور و مشورت با کارشناسان مربوطه و مردمی انجام‏‎ ‎‏می گیرد. ‏

‏در سورۀ آل عمران (159:3) در همین رابطه پیامبر اکرم(ص) چنین مورد خطاب قرار‏‎ ‎‏گرفته: ‏«و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی الله‏». ‏

‏پیامبر اکرم(ص) دارای سه شخصیت بود: ‏

‏محمد بن عبدالله ‏‎…‎‏ مادرش آمنه‏‎…‎‏ و شوهر خدیجه کبری‏‎…‎‏ یکی از افراد محترم و امین‏‎ ‎‏مردم مکه‏‎…‎

‏2- رسول الله و حامل نبوت، پیام رسان از جانب خدا به سوی خلق‏‎…‎

‏3- زعیم الاُمة و ولی امر مسلمین و رهبر شایستۀ امت‏‎…‎

‏آیا مخاطب در این آیه کدامیک از سه شخصیت او است؟ آیا او مأمور شده است که در‏‎ ‎‏امور شخصی خود مشورت کند؟ این آیه در این رابطه نیست؟ آیا در شئون نبوت و رسالت‏‎ ‎‏باید مشورت کند؟ نبوت و شریعت که مشورت بردار نیست! صرفاً شخصیت سوم او، و در‏‎ ‎‏امر زعامت باید مشورت کند. لذا این آیه عام است، و تمامی زعمای مسلمین، باید در شئون‏‎ ‎‏زعامت و رهبری سیاسی مردم، به مشورت بنشینند. ضمیر «هم» به امت باز می گردد، البته‏‎ ‎‏کارشناسان مربوطه در هر بعدی از ابعاد کشورداری، و احیاناً رأی عام را طرف مشورت‏‎ ‎‏قرار می دهد. مقصود از «أمر» شئون عامه در رابطه با زعامت امّت است. ‏

‏ذیل آیه ‏«فاذا عزمت فتوکل علی الله» ‏اشاره به این حقیقت است، که در اجرای رأی‏‎ ‎‏اکثریت (که لازمه شور است) اگر دچار نگرانی شدی، و احتمال صواب را در رأی اقلیت‏‎ ‎‏گمان بردی (زیرا محتمل است اکثریت اشتباه رفته باشند‏‎…‎‏ و این احتمال یک مسؤول فوق،‏‎ ‎‏با احساس مسؤولیت خطیر را نگران می کند خداوند برای رفع نگرانی او را نوید می دهد و‏‎ ‎‏تضمین می کند که در اجرای رأی اکثریت (که لازمه مشورت است) نگران نباش‏‎…‎‏ زیرا ‏«انّ‎ ‎یدالله علی الجماعة» ‎[8]‎‏ و بر خداوند توکل نما، راه صواب همان است که با مشورت طبق‏‎ ‎‏روش عقلا رفتار نمایی، آسوده خاطر باش: ‏«و من یتوکل علی الله فهو حسبه» ‎[9]‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 366
طریقه مشورت 

‏خداوند امت اسلامی را مورد ستایش قرار داده که در انجام کارها به شور می نشینند و نیز‏‎ ‎‏به پیامبر اکرم(ص) دستور داده در رابطه با شئون زعامت راه مشورت را پیش گیرد. ولی‏‎ ‎‏هیچگونه بیانی از جانب شارع ناظر به چگونگی انجام مشورت ارائه نشده لذا طبق قاعده،‏‎ ‎‏تبیین و تعیین موضوع به عرف عقلا واگذار شده است. ‏

‏در باب عبادات تبیین موضوع مانند تبیین حکم، وظیفه شارع است ولی در باب‏‎ ‎‏معاملات صرفاً تبیین حکم وظیفه شارع است، ولی تبیین موضوع (اگر قید و شرطی از‏‎ ‎‏جانب شارع نرسیده باشد) کاملاً به عرف جاری واگذار شده است. ‏

‏موضوع شور که تبیینی از جانب شارع درباره آن نرسیده، لامحالتر، طریقه انجام آن به‏‎ ‎‏عرف عقلا واگذار شده و همانگونه که عرف جاری در امور مشورتی متداول عقلا است باید‏‎ ‎‏انجام گیرد. ‏

‏لذا طریق شور، طبق روش عرف جاری همان اخذ به رأی اکثریت قاطع است و در موارد‏‎ ‎‏مختلف از لحاظ درجه اهمیت متفاوت خواهد بود. ‏

‏در برخی امور صرفاً با کارشناسان مشورت می کنند  و در برخی دیگر با گروههای‏‎ ‎‏مختلف و صاحب نظران گوناگون به شور می نشینند و احیاناً در اموری که مرتبط به شئون‏‎ ‎‏عامه است از آزادی عمومی بهره می گیرند. ‏

‏لذا در آیات فوق الذکر و روایات بسیار که در این زمینه در دست است ضرورت دارد‏‎ ‎‏روش و شیوه عرف عقلا در امور مختلف پیروی گردد و بهترین شیوه ها را که مناسب حال و‏‎ ‎‏وضع خود می دانیم و با مصالح ملی و دینی ما سازگار است انتخاب کنیم: ‏«فبشر عباد الذین‎ ‎یستمعون القول فیتبعون احسنه» ‎[10]‎‏ و این تقلید نیست بلکه حسن انتخاب است. ‏

‏ ‏

نظارت همگانی

‏یکی دیگر از امور بازدارنده که مسؤولان فوق را از پیمودن راه خطا نگاه می دارد، وظیفۀ‏‎ ‎‏«نظارت همگانی» است، که آحاد ملت و مخصوصاً صاحب نظران مخلص، مکلفند، همواره‏‎ ‎‏ناظر جریانات باشند، آگاهی سیاسی لازم را به دست آورند و در آن بیاندیشند، و البته‏‎ ‎‏مسؤولان امر، در هر بعدی از ابعاد سیاست گذاری کشور بایستی مردم را در جریان بگذارند‏‎ ‎‏و پیوسته آنان را در صحنه حاضر نگاه دارند، تا اگر احیاناً اشتباه و کجروی در کارها احساس‏‎ ‎‏نمودند، آن را دلسوزانه و مخلصانه، تحت عنوان: «نصح الأئمة» به مسؤولان مربوطه گوشزد‏‎ ‎‏سازند. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 367
‏پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: ‏«من اصبح و لم یتهم بأمور المسلمین فلیس منهم» ‎[11]‎

‏مفاد این حدیث مبارک آن است که: روزانه، به طور مداوم، هر فرد مسلمان باید، در‏‎ ‎‏اندیشۀ کار مسلمانان و ناظر جریانات باشد. ‏

‏و نیز در همین راستا فرموده اند: ‏

«ثلاث لایضل علیها قلب امرءٍ مسلم: اخلاص العمل لله، و النصیحة لأئمة المسلمین، و‎ ‎اللزوم لجماعتهم» ‎[12]‎

‏سه چیز است که وجدان پاک یک مسلمان از آن فروگذار نمی کند: ‏

‏1- اعمال خویش را خالصانه و برای خشنودی خدا انجام می دهد. ‏

‏2- از هر گونه اندرز و نصیحتی که ضرورت دید نسبت به مسؤولان امر دریغ نمی دارد. ‏

‏3- همواره پیوستگی خود را با انبوه مسلمانان نگاه می دارد. ‏

‏مولا امیر مؤمنان(ع) می فرماید: ‏

«اذا علمت الخاصة بالمنکر جهاراً فلم تغیر علیه العامة ذلک، استوجب الفریقان العقوبة‎ ‎من الله» ‎[13]‎

‏هرگاه خواص به کارهای ناشایست دست یازیدند و گروه مردم بر آنان نشوریدند هر دو‏‎ ‎‏دسته مستوجب عقوبت الهی خواهند بود. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 368

پی نوشتها

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 369

 

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 370

  • - گرفته شده از گفتار وی در کتاب «احیاء العلوم» ج 1، ص 20.
  • - احزاب، 6:33.
  • - احزاب، 36:33.
  • - نور، 51:24.
  • - نهج البلاغه، نامه شماره 171.
  • - در مقبولۀ عمر بن حنظله آمده: «فلیرضوا به حکماً، فانی قد جعلته علیکم حاکماً». وسائل الشیعه، ج 27، ص 136. که پس از یافتن واجد شرائط، باید ولایت او را بپذیرند. زیرا چنین فرد لایق و شناسایی شده، فرمان ولایت را از جانب معصوم(ع) دریافت داشته است.
  • - «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الاخرة» ابراهیم 27:14. «یا ایها الذین آمنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم». محمد 7:47. «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ان لاتخافوا و لاتحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون. نحن اولیاؤکم فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة» فصلت 41 – 31:30.
  • - نهج البلاغه، خطبه شماره 127.
  • - در این باره توضیح خواهیم داد.
  • - زمر، 18:39.
  • - کافی شریف، ج 2، ص 163.
  • - بحارالانوار، ج 75، ص 66، رقم 5.
  • - وسائل الشیعه، باب 4 (امر به معروف).