احیاگری امام خمینی (س) از منظر عرفان و دعا

احیاگری امام خمینی(س) از منظر عرفان و دعا

خانم دکتر فاطمه طباطبایی 

خلاصه مقاله 

عمری گذشت در غم هجران روی دوست

مرغم درون آتش و ماهی برون آب 

‏سخن از احیاء تفکر دینی است و امام خمینی(س) به عنوان احیاگری در زمان و عصر ما می درخشد گرچه‏‎ ‎‏او «دین» و احکام آن را، یا اخلاق و ارزشی بودن آن را بنیان ننهاده اما بدون تردید بازگشت به دین، خدامحوری‏‎ ‎‏و خداباوری و ارزشی بودن اعتقادات دینی تحفۀ زعامت و رهبری اوست. ‏

‏حقیقت وجودی او احیاگر ارزشهایی بود که رفته رفته به خاموشی گرائیده و احیاناً در دلها و قلبهای افراد‏‎ ‎‏خانه گزیده بود، و امام(س) مجدداً آن ارزشها را به جامعه برگرداند اگر «دینداری» و «خدامحوری» فقط یک امر‏‎ ‎‏باطنی و قلبی شده بود امام(س) هشدار داده که این نظر و اندیشه باید در جهان بیرون ظهور و بروز داشته باشد‏‎ ‎‏و هرگز ظاهر ساختن دین و حفظ شعائر اسلامی منافاتی با حقیقت دین ندارد که جلوه و تجلی آنست. با توجه‏‎ ‎‏به این حقیقت که دین با «ریا» و ظاهرسازی به شدت سر ستیز دارد، (طبیعی است هنر در جمع کردن این مطلب‏‎ ‎‏است.) ‏

‏امام(س) در احیاء عرفان ناب و حقیقی پیشتاز بود و تلاش می کرد چهرۀ این حقیقت متعالی را که در طول‏‎ ‎‏تاریخ دستخوش انحرافات و سوء استفاده ها قرار گرفته بود پاک و پیراسته نموده و سیمای واقعی و حقیقی آن را‏‎ ‎‏بر همگان روشن سازد و به همه بفهماند که عرفان ناب هرگز با انزواطلبی و لاابالیگری و بی تفاوتی سازگار‏‎ ‎‏نیست، بلکه عرفان حقیقی با «جهاد» و «حماسه» ملازمت دارد. و ما در این مقاله به دو بعد از ابعادی که امام‏‎ ‎‏خمینی(س) در جامعۀ ما مشتعل و درخشان کردند اشاره می کنیم باشد که مقبول طبع صاحبنظران افتد و بر ما‏‎ ‎‏بزرگواری بخشایند که توان ما اندک است و میل سخن گفتن از مراد و مرشد فراوان. ‏

‏1) عرفان حقیقی از دیدگاه معظم له و تجلی آن در نظر و عمل ایشان. ‏

‏2) تعریف و نقش آفرینی دعا و نیایش با توجه به جایگاه و منزلت انسان. ‏

‏به نظر می رسد که هموارترین و کوتاهترین راه برای شناخت تفکر و اندیشه های معظم له شناخت عرفان‏‎ ‎‏اوست زیرا همه افکار بلند و آرمانهای والای او در عرفان او ریشه دارد؛ چنین به نظر می رسد که حتی مبانی و‏‎ ‎‏ذائقۀ فقهی ایشان در طرح مسائلی از جمله ولایت مطلقه فقیه از این ساحت نشأت گرفته است؛ عشق و‏‎ ‎‏عبودیت در وجود او دو حقیقتی است منفک ناشدنی. ‏

‏امام عابدی است که به این عبودیت عشق می ورزد. در دیدگاه او جلوۀ معشوق هر گونه بندگی و بردگی‏‎ ‎‏و خودبینی و خودکامگی را در وجود او نیست و نابود می کند. به نظر امام یک فقیه راستین که ولایتش را بر امت‏‎ ‎‏سلامی ضروری و واجب می شمرد انسانی است که غیرت محبوب و جلوۀ معشوق، هر گونه مجال‏‎ ‎‏وسوسه انگیز «من» را در وجود او نابود ساخته و به حقیقت دین و حقیقت انسان واقف است و کلام او، کلام‏‎ ‎‏خالق او ولایت او تجلی ولایت خداوند است. ‏

‏در عرفان امام عشق در نهایت بندگی و عبودیت در نهایت وارستگی معنا می یابد و عزت انسان و شرافت‏‎ ‎‏مسلمان در این شیفتگی و آراستگی و پیراستگی تحقق پیدا می کند. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 239
عمری گذشت در غم هجران روی دوست  مرغم درون آتش و ماهی برون آب 

‏سخن از احیاء تفکر دینی است و امام خمینی(س) به عنوان مسلمانی احیاگر در زمان ما‏‎ ‎‏و عصر ما می درخشد. گرچه او دین و احکام آن را، یا اخلاق و ارزشی بودن آن را بنیان ننهاده‏‎ ‎‏اما بدون تردید بازگشت به دین، خدامحوری و خداباوری و ارزشی بودن اعتقادات دینی‏‎ ‎‏تحفۀ زعامت و رهبری اوست. ‏

‏رسالت او احیاء ارزشهایی بود که رفته رفته به خاموشی گرائید و تنها در دلها و قلبهای‏‎ ‎‏برخی افراد منزل گزیده بود. و در چنین شرایطی هنر امام باز گرداندن مجدد آن ارزشها به‏‎ ‎‏فضای جامعه بود. ‏

‏اگر دینداری و «خدامحوری» فقط یک امر باطنی و قلبی شده بود امام هشدار داده که‏‎ ‎‏این نظر و اندیشه باید در جهان بیرون، ظهور و بروز داشته باشد؛ هرگز ظاهر ساختن دین و‏‎ ‎‏حفظ شعائر اسلامی با حقیقت دین که با هر گونه «ریا» و ظاهرسازی در ستیز است منافاتی‏‎ ‎‏نداشته بلکه جلوه و تجلی آنست و هنر عرفان جمع میان این دو حقیقت است. امام در احیاء‏‎ ‎‏عرفان ناب و حقیقی پیش کسوت بود و سعی داشت چهرۀ این حقیقت متعالی را که در طول‏‎ ‎‏تاریخ دستخوش انحرافات و سوء استفاده شده بود پاک و پیراسته نماید و سیمای واقعی و‏‎ ‎‏حقیقی آن را بر همگان روشن سازد و بر همه بفهماند که عرفان ناب هرگز با انزواطلبی و‏‎ ‎‏اباحیگری و بی تفاوتی سازگار نبوده بلکه عرفان حقیقی از جهاد و حماسه جدا نیست. ‏

‏احیاگری امام خمینی(س) در ابعاد مختلف بود، ما در این مقاله برآنیم به دو بعد از‏‎ ‎‏ابعادی که معظم له در جامعۀ ما مشتعل و درخشان کرده اند اشاره نماییم، باشد که مقبول‏‎ ‎‏طبع صاحبنظران افتد و بر ما با بزرگواری خویش ببخشایند که توان ما اندک است و شوق‏‎ ‎‏سخن گفتن از مراد و مرشد فراوان: آن دو عبارتند از:‏

‏1 - عرفان حقیقی از دیدگاه معظم له و تجلی آن در نظر و عمل ایشان. ‏

‏2 - تعریف و نقش آفرینی دعا و نیایش با توجه به جایگاه و منزلت انسان. ‏

‏به نظر می رسد که هموارترین و کوتاهترین راه برای شناخت تفکر و اندیشه های معظم له‏‎ ‎‏شناخت عرفان او باشد، زیرا همۀ افکار بلند و آرمانهای والای او ریشه در عرفان او دارد و‏‎ ‎‏حتی به نظر می رسد که مبانی و ذائقۀ فقهی ایشان در طرح مسائلی همچون ولایت مطلقه‏‎ ‎‏فقیه از این ساحت نشأت گرفته باشد؛ عشق و عبودیت در وجود او دو حقیقتی است‏‎ ‎‏جداناشدنی. ‏

‏امام عابدی است که به عبودیت عشق می ورزد و جلوۀ معشوق هر گونه بندگی و بردگی و‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 240
‏خودبینی و خودکامگی را، در وجود او نیست و نابود نموده؛ شخص فقیه راستین که از نظر‏‎ ‎‏امام ولایتش را بر امت سلامی ضروری و واجب شمرده می شود، انسانی است که غیرت‏‎ ‎‏محبوب و جلوۀ معشوق، هر گونه مجال وسوسه انگیز «من» را در وجودش مندک ساخته و به‏‎ ‎‏حقیقت دین و حقیقت انسان واقف است و کلام او، کلام خالق او ولایت او تجلی ولایت‏‎ ‎‏خداوند است؛ در عرفان امام عشق در نهایت بندگی و عبودیت در نهایت وارستگی معنا‏‎ ‎‏یافته و عزت انسان و شرافت مسلمان در این شیفتگی و آراستگی و پیراستگی تحقق یافته‏‎ ‎‏است. ‏

‏ ‏

تعریف عرفان

‏از دیدگاه امام عرفان یعنی رسیدن به معبود، فانی شدن در او، حقیقت «لا» و «الا» را باور‏‎ ‎‏کردن، جز او ندیدن، جز صدای محبوب نشنیدن، از «علم الیقین» گذشتن از «عین الیقین» ‏‎ ‎‏فراتر رفتن و در جایگاه رفیع «حق الیقین» تکیه زدن، نیز از ساحت ظاهر به باطن رفتن. ‏

‏اگر پدیده ها و امور حسی با علم شناخته می شوند و حقایق و کلیات اگر چه با عقل ادراک‏‎ ‎‏می شوند اما با معرفت و عرفان مشهود می شوند پس در حقیقت عرفان رسیدن است و یافتن‏‎ ‎‏و به تعبیر رسای امام رفع حجب است نه جمع کتب. ‏‎[1]‎

‏دراین ساحت هر گونه دوگانگی از میان می رود؛ دیگر نه عاقلی و نه معقولی؛ نه‏‎ ‎‏عالمی است و نه معلومی و در اوج عرفان نه شاهدی است و نه مشهودی و آن هنگامی است‏‎ ‎‏که عارف به جایگاهی می رسد که جز مشهود حقیقی و جلوات و شئونات او چیزی‏‎ ‎‏نمی بیند؛ به نقطه ای می رسد که درک می کند نه ذاکری در کار است و نه مذکوری‏‎[2]‎‏ و بیان‏‎ ‎‏«حامد» و «محمود» از تنگی قافیه است زیرا در حقیقت «حامد» همان «محمود» است‏‎[3]‎‏ حمد‏‎ ‎‏حقیقی (حقیقت حمد) از «زبان» «حامد» حقیقی امکان پذیر است. ‏

‏پس به کوتاه سخن،  عرفان یک عبور است، عبور از محسوسات و معقولات و رسیدن به‏‎ ‎‏حقیقت ناب، و شهود آن، عرفان یک حرکت است، حرکتی صعودی، پویایی است، تحرک‏‎ ‎‏است، جوش و خروش است، سعی و کوشش است، مبارزه است و جهاد، جهادی دایمی و‏‎ ‎‏مستمر، سعی و جهاد برای رهایی، رهایی از بندگی، رهایی از اسارت نفس (جهاد اکبر) و‏‎ ‎‏گریز از دشمن بیرونی (جهاد اصغر). ‏

‏ ‏

عارف از دید امام(س) 

‏عارف از دید امام مبارزی است نستوه که لباس رزم بر تن کرده و در دو میدان به مبارزه‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 241
‏برمی خیزد، عاشقی است که تنها به معشوق می اندیشد و فقط از او تمنا می کند. ‏

‏از آنجا که عارف نمی تواند حکومت پلیدی، زشتی، زورگویی و خودمداری را بر انسان‏‎ ‎‏تحمل کند، «جهاد» در اینجا معنای حقیقی خود را می یابد و پیوستگی ذاتی اش را با عرفان‏‎ ‎‏به اثبات می رساند. ‏

‏یک عارف، مجاهدی است نستوه، مبارزی است دلاور که هدفی جز کمال طلبی و نیل به‏‎ ‎‏مقام معنوی و فانی شدن در مطلق و ابدیت ندارد. ‏

‏عارف وارستۀ واصل، برای انسان ارزش و منزلتی خاص قائل است، او را جانشین خدا‏‎ ‎‏بر روی زمین می داند و هرگز روا نمی دارد که بر چنین موجودی هواهای نفسانی (در بعد‏‎ ‎‏داخلی) و طواغیت زمان (در بعد خارجی) حکومت رانند و سلطه جویی کنند. از دید عارف،‏‎ ‎‏انسان عصارۀ عالم هستی است، جلای آئینه وجود است، چشمی است که خداوند از طریق‏‎ ‎‏او به عالم می نگرد‏‎[4]‎‏ و بالاخره او اشرف مخلوقات است و باید در نظر داشت که یک چنین‏‎ ‎‏ارزش و اعتباری برای انسان قائل بودن هرگز با نظریۀ اصالت انسان اومانیسم قابل قیاس‏‎ ‎‏نیست. ‏

‏ ‏

هدف عرفان

‏باری هدف عرفان، استقرار و استمرار حاکمیت حق بر روح و زندگی انسان است؛ ناگفته‏‎ ‎‏پیداست که تحقق چنین آرمانی، مستلزم سعی و مبارزه و جهاد دایمی است. ‏

‏هدف عرفان، تکامل لحظه به لحظه انسان است‏‎[5]‎‏ و حرکت او را در بی نهایت می داند،‏‎ ‎‏حرکتی در به کمال رساندن دو وجهۀ روحانی و جسمانی وجود انسان، زیرا جسم انسان‏‎ ‎‏مرکبی است برای صعود و تعالی روح، پس باید به فکر اصلاح این مرکب نیز بود که مبادا‏‎ ‎‏خود، هدف قرار گیرد که در اینصورت بزرگترین دام و زندان انسان است و پر واضح است که‏‎ ‎‏زندانی و اسیر هواهای نفسانی بودن یعنی گرفتار ادنی مرتبه وجودی خویش بودن که البته‏‎ ‎‏شایستۀ مقام انسانی نخواهد بود. از دید امام در وجود آدمی دو لشکر رحمان و شیطان در‏‎ ‎‏ستیزند‏‎[6]‎‏ و برای سرکوب کردن لشکریان کفر و ابلیس و حاکمیت بخشیدن به لشکریان الله‏‎ ‎‏تلاش و مبارزه مستمر لازم و ضروری است. ‏

‏امام به ما می آموزد که انسانیت انسان و دیانت او به میزان آگاهی و خرد و آزادی و آزادگی او‏‎ ‎‏بستگی دارد، آزادی و آزادگی امری است که زمینه را برای ارتقاء انسان و رسیدن‏‎ ‎‏به جایگاه رفیعش فراهم و آماده می سازد؛ این آزادی دو بستر می طلبد:‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 242
الف) روان و تن 

ب) جامعه بیرونی 

‏و به دست آوردن این هر دو آزادی و رسیدن به آزادگی و وارستگی، مرهون سعی و‏‎ ‎‏مجاهدۀ مستمر است و این آزادگی تنها با سر سپردگی و محو شدن در حق مطلق و معبود و‏‎ ‎‏معشوق حقیقی حاصل شدنی است. ‏

‏چنانچه ملاحظه می شود پیام عرفان دقیقاً با پیام اسلام که همان تسلیم و منقاد بودن در‏‎ ‎‏برابر پروردگار است وحدت می یابد. در اینجا این گفتۀ امام به خاطر می آید که تجلی اسلام و‏‎ ‎‏درک صحیح از اسلام حقیقی، در پرتو شناخت عرفان به دست می آید؛ پس طبیعی است که‏‎ ‎‏چنین عرفانی با اهداف والا و متعالی اش مورد حمله و هجمۀ جناح کفر و طالبان زر و زور و‏‎ ‎‏تزویر قرار گیرد زیرا پیام پیرو چنین مکتبی این است که صریحاً اعلام دارد که اگر آنها‏‎ ‎‏بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل دنیای آنها می ایستیم. بنابراین این عرفان، این‏‎ ‎‏دین باید منحرف گردد و به خرافات آلوده شود، تا جاذبه اش محو شود، تا به دنیای‏‎ ‎‏دنیاداران لطمه و گزند نرساند؛ زیرا این عرفان، با انزواطلبی، تنبلی، تن پروری، بی دینی،‏‎ ‎‏لاابالیگری و سازش با ظالم سر سازش ندارد و در صدد ساختن جامعه ای است متعالی‏‏ ‏‏که با‏‎ ‎‏انسان متعالی منظور نظر عرفان سنخیت دارد، پس مدینۀ فاضله و تحقق آن به عنوان‏‎ ‎‏جایگاهی برای عروج و معبری برای تعالی انسان عزیز و شریف لازم و ضروری است، گر‏‎ ‎‏چه روند تاریخی بیانگر این مطلب است که امور حقیقی و ارزشهای واقعی انسان در‏‎ ‎‏روزگاری به دلایل متعددی که بعضاً اشاره شد کمرنگ و بی رونق می شود ولی هرگز از جلوه‏‎ ‎‏و درخشش نمی افتد و همواره مصلحان و احیاگرانی یافت می شوند که خاکستر این آتش‏‎ ‎‏همیشه مشتعل را کنار زده و مجدداً آنرا شعله ور سازند. از حضرت امام(س) می توان به عنوان بهترین نمونه این احیاگران یاد کرد. ‏

‏امام احیاگری بود که تدین و ارزش آن را احیا کرد، حاکمیت دین را بر انسانها خواستار‏‎ ‎‏شد و خطاب او هرگز به جامعه خودش محدود نشد که پیامش جهانی بود و همواره به‏‎ ‎‏صراحت می گفت «من به دنیا اعلام می کنم» ‏

‏امام به عنوان یک محیی، عرفان ناب حقیقی را مجدداً به دنیا معرفی نمود، در نامۀ‏‎ ‎‏تاریخی اش به یکی از سردمداران کفر و الحاد (گورباچف) کتاب فصوص الحکم پدر عرفان‏‎ ‎‏نظری محیی الدین عربی را معرفی می کند، امام مسلمان بودن را از عارف بودن جدا نمی ‏‎ ‎‏داند، امام فریاد می زند و از عرفان حقیقی که در طول زمان به انحرافات و کژیها و التقاطها‏‎ ‎‏آلوده شده، دفاع می کند. امام دردمندانه می گوید که عرفان با هر گونه ذلت و خواری،‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 243
‏تن پروری، گوشه نشینی و انزواطلبی مخالف است؛ عرفان با هر گونه بی بند و باری و‏‎ ‎‏رها شدن از ظواهر دینی ناسازگار است. ‏

‏عرفانی که امام برای ما در این عصر و زمان ترسیم می سازد، معرفت است و آگاهی،‏‎ ‎‏عشق است و شیدایی، حرکت است و پویایی، حرکتی است عاشقانه به سوی جز معشوق‏‎ ‎‏حقیقی ندیدن و جز برای رضای او گام نزدن، یعنی حرکت حول محور «الله» و همسو شدن با‏‎ ‎‏کاروان آفرینش و گویایی به ‏«وحده لا اله الا هو».‏ ‏

‏آری عارفی که امام برای ما به تصویر می کشد، مهجوری است که این هجران سبب‏‎ ‎‏پویایی او می شود و او را هر دم مشتاقتر و مشتع تر می کند، مسلمانی است که به کمال اسلام‏‎ ‎‏ره یافته، مبدأ حرکتش فطرت است و مقصدش نیز فطرت، فطرتی که عاشق کمال مطلق‏‎ ‎‏است و مفطور عشق. بنابراین، حرکت امام، پیام امام، شور و عشق امام، شعر امام، فقه امام و‏‎ ‎‏حتی انقلاب امام همه و همه در عرفان او ریشه دارد و از عرفان او مایه و مدد می گیرد، و به‏‎ ‎‏بیانی دیگر همه آنها ظهورات و تجلیات عرفان اوست، امام خاضعانه ملت خویش را به‏‎ ‎‏سفر، آن هم سفری درونی، سفری به فطرت خویش، فرا می خواند و ندا سر می دهد که ای‏‎ ‎‏انسانها شما برای فنا و نابودی، ذلت و خواری، اسارت و بردگی خلق نشده اید بلکه چنان‏‎ ‎‏خلق شده اید که باقی بمانید و به معبود مطلق برسید و این بقا، وقتی حاصل می شود که از‏‎ ‎‏کدورتها، انیتها، هواهای نفسانی و طاغوتهای زمانه رها شوید و خانۀ قلب خویش را که مرکز‏‎ ‎‏آگاهی و معرفت و جایگاه تجلی الهی است، از شیطان قسم خوردۀ در کمین نشسته خالی‏‎ ‎‏کنید، که رستگاری تنها در سایۀ چنین عملی حاصل شدنی است. ‏

‏امام هرگز به اسم مرجعیت، فقاهت، دین و عرفان چشم خود را به روی واقعیتها و موانع‏‎ ‎‏رشد انسانها نمی بندد و در برابر زورمندان بی تفاوت نمی نشیند، و این کار را گناهی‏‎ ‎‏نابخشودنی تلقی می کند و جایی که احساس خطر می کند درس و بحث و فقه و مرجعیت را‏‎ ‎‏رها می کند و با یک قبا عازم دیار فرنگ می شود و گرچه او خود اهل مسجد و مدرسه،‏‎ ‎‏محراب و منبر است و آن دو را محل ترویج دین خدا می داند، اما به حکم ضرورت آنها را‏‎ ‎‏رها می کند، زیرا به خوبی می داند که اگر وسیله ای، خود هدف قرار بگیرد خطرناک است؛ به‏‎ ‎‏ویژه اگر آن وسیله مقدس باشد به مراتب خطرناکتر است. ‏

‏امام وقتی عرصه را بر خود تنگ می بیند، می خروشد، هجرت می کند، هجرت از شهری‏‎ ‎‏مقدس که با تمام وجود قداستش را باور دارد و هر شب در وقت معینی در بارگاه مولای‏‎ ‎‏خویش زانوی ادب می زند و حتی بیماری او را از رفتن به زیارت مولا و مقتدایش باز‏‎ ‎‏نمی دارد، وی مجلس درسی را که ثمرۀ دوران تلاش و مباحثات اوست، یکباره رها می کند و‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 244
‏عازم دیار غرب می شود، زیرا او در فکر معرفی اسلام راستین است و سربلندی و عزت‏‎ ‎‏مسلمین را خواستار است و این چنین است که اسلام ناب، رنگ و رویی تازه می گیرد، جان‏‎ ‎‏تازه ای در کالبد مسلمانان دمیده می شود و دیگر مسلمان بودن سرشکستگی نیست، بلکه‏‎ ‎‏افتخار است و شرف، و این صدای امام، ندای امام است که هشدارمان می دهد که مبادا زرق‏‎ ‎‏و برقهای مادی دنیا و پیشرفتهای ظاهری جهان غرب شما را بفریبد، به هوش باشید که‏‎ ‎‏اسلام دینی است که پیروان آن باید همواره به آن افتخار کنند نه احساس ضعف، اسلام دینی‏‎ ‎‏است که به سبب جامع و کامل بودنش قابلیت زعامت و رهبری بر دنیا را دارد. پس پیروان و‏‎ ‎‏مروّجان این دین آسمانی باید هوشیار باشند و قدر و منزلت خویش را بشناسند. امام از‏‎ ‎‏بزرگان و طلایه داران دینی غافل نمی ماند، و خاضعانه و پدرانه تذکر می دهد که وظیفه‏‎ ‎‏سهمگینی را بر دوش دارند و با عناوین مختلف و در مراحل گوناگون آنها را مخاطب قرار‏‎ ‎‏می دهد و رسالت سنگین آنان را متذکر می شود زیرا به خوبی آگاه است که امروزه به دلیل‏‎ ‎‏حرکت او و انقلاب اسلامی ایران چشمان مردم تیزبین دنیا به روی اسلام باز شده و آنان با‏‎ ‎‏چشمانی تیزبین، مشتاقانه و منتقدانه به پیروان این دین آسمانی می نگرند تا بتوانند ادعای‏‎ ‎‏جامعیت و حاکمیت و کامل بودن این دین را به اثبات برسانند یا رد کنند. ‏

‏بنابراین پیروان اسلام باید قدری ژرف نگری بیشتری داشته باشند و به فراسوی خویش‏‎ ‎‏بنگرند، چه بخواهند و چه نخواهند امام این تحول را در انسانهای معاصر چه داخلی و چه‏‎ ‎‏خارجی ایجاد کرده است. امروزه در دنیا توجه به معنویت (علی رغم شکوفایی تکنولوژی و‏‎ ‎‏غرق شدن در مادیت) و روی آوردن به مسائل وراء ابعاد مادی، در خور دقت و تأمل است. ‏

‏عارف حقیقی و مسلمان آگاه، به مقتضای درک و دریافت اهل زمان عمل می کند، هرگز‏‎ ‎‏تابع شرایط نمی شود، بلکه بهره‏‏ ‏‏ وری از شرایط مناسب برای شکوفایی تمایلات معنوی‏‎ ‎‏یکی از اصولی است که در دست عارف است، وی برای ظهور و بروز مسائل حقیقی و ناب،‏‎ ‎‏مقدمات را فراهم می آورد، در این زمینه حرکت امام، در سالهای گذشته مؤید مطلبمان‏‎ ‎‏می باشد، بنابراین نگاهی گذرا به حرکت ایشان می افکنیم:‏

‏پس از سالها درس و بحث درباره مسائل فقهی و اصولی که روش و نظام حوزه بوده‏‎ ‎‏است، در سنین جوانی یعنی حدود 27 سالگی، پاره ای از اصول عرفانی را به صورت‏‎ ‎‏مکتوب برای اهل تحقیق و تحصیلکرده های جامعه تحت عنوان «شرح دعای سحر» به‏‎ ‎‏نگارش در می آورد، در این کتاب درباره اسماء صفات حضرت حق به بحث می پردازد و از‏‎ ‎‏مشهورات سخن می گوید و میان مسائل عقلی و وجدانی انس و الفتی برقرار می سازد. در‏‎ ‎‏این کتاب با نظری عالمانه به «دعا» و اهمیت آن و نقش سازندۀ آن در زندگی بشری توجه‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 245
‏می دهند که در پایان همین مقاله به طور مختصر به آن پرداخته خواهد شد. ‏

‏دو سال بعد امام به نوع دیگری وارد میدان نبرد آن هم جهاد علمی می شود و کتاب‏‎ ‎«مصباح الهدایه فی الولایة و الخلافة» ‏را به رشته تحریر در می آورد (شخصیتی که هنوز‏‎ ‎‏گلولۀ مقدسین متحجر را به جرم طرح مباحث معقول در سینه دارد که در حقیقت با جو‏‎ ‎‏حاکم بر حوزه در آن روز این کار، مجاهده ای بس خطیر محسوب می شد). او در این کتاب‏‏پ‏

‏بحث خلافت محمدیه(ص) و ولایت علویه را مطرح می نماید و از کیفیت سریان و جریان‏‎ ‎‏این دو نور حقیقی (که در حقیقت یگانه اند) در عالم ظهور سخن می گوید. ‏

‏از آنجا که هماهنگی شریعت و طریقت و حقیقت و ملتزم بودن به آداب ظاهری اسلام‏‎ ‎‏مدّنظر عارف دلسوختۀ ماست و ترک شریعت و التزامات دینی به هر بهانه ای حتی به بهانۀ‏‎ ‎‏رسیدن به حقیقت نزد او مردود است، در حاشیه بر فصوص الحکم محیی الدین عربی، به‏‎ ‎‏صراحت می گوید:‏

‏«میان ظاهر و باطن، طریقت و شریعت، رابطه ای ناگسستنی موجود است و یکی از‏‎ ‎‏راههایی که انسان را به باطن و حقیقت می رساند آراسته کردن ظاهر به التزامات شرعی‏‎ ‎‏است. بنابراین رسیدن به حقیقت، از راه حفظ شریعت و طریقت حقه میسر می شود». بعد با‏‎ ‎‏لحنی قاطع می گوید: «اگر کسی با عمل به احکام شریعت و رعایت مسائل ظاهری به باطن‏‎ ‎‏راه نیافت بداند که در انجام آن تکالیف و دستورالعمل ها قصور داشته است» ‏‎[7]‎‏ .‏

‏در فرهنگ امام، انسانی که به حقیقت رسیده و عظمت خالق را درک کرده بیشتر مفتون‏‎ ‎‏عبادت می شود، انسان که فطرتاً عاشق کمال است و از نقایص بیزار، وقتی جلوۀ کمال و‏‎ ‎‏عظمت دوست را ببیند، شیفته می شود. مقهور زیبایی و جمال او می گردد و با او به معاشقه و‏‎ ‎‏راز و نیاز می پردازد. ‏

‏بعد در اهمیت و معنا یافتن ظواهر دینی به توضیح سر نماز، که در حقیقت معاشقه ای‏‎ ‎‏است با حضرت دوست، در کتاب «سرّالصلوة» پرداخته و وقتی جامعه را از درک و فهم‏‎ ‎‏محتوای این کتاب ناتوان می بیند با قلمی روان تر و ساده تر به تألیف «آداب الصلوة» ‏‎ ‎‏می پردازد. البته ما در اینجا در صدد شمردن آثار مکتوب معظم له نیستیم بلکه منظور فقط‏‎ ‎‏بیان شرایطی است که او در راستای تبیین عرفان حقیقی ایجاد کرده است. ‏

‏در سالهای بعد عرفان او رنگ دیگری به خود می گیرد و مبارزۀ با طاغوت زمان، در جبهۀ‏‎ ‎‏بیرونی را می طلبد که اگر جهاد در اوایل به طور عملی بوده اینک به نحو دیگری است، این‏‎ ‎‏بار با حاکمیت وقت -  از آنجا که با آزادگی، دیانت، شرافت انسانها را به مخاطره انداخته -‏‎ ‎‏وارد نبردی سهمگین می شود و در این راه زندان، تبعید، فحش و ناسزا و دور بودن از خانه و‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 246
‏خانواده را تحمل می کند. مسجد و مدرسه، درس و بحث که اساس کار اوست، به خطر‏‎ ‎‏می افتد او همه خطرات را در راستای رسیدن به کوی دوست به جان می خرد و آن را یک‏‎ ‎‏وظیفۀ انسانی اسلامی تلقی می کند و مانند ادای نماز واجب می‏‏ ‏‏شمرد. و دردمندانه‏‎ ‎‏می سراید:‏

تا به کی این ناکسان باشند بر ما حکمرانان

تا کی این دزدان کنند این بی کسان را پاسبانی[8]

‏از سال 1357 تا 1368 جلوۀ دیگری از عرفان او ظهور می یابد، جلوۀ حاکمیت و ولایت‏‎ ‎‏حق بر انسانهایی که طالب و خواستار چنین ولایت و حاکمیتی بوده اند. او مردم خویش را‏‎ ‎‏سالها آماده ساخته و تربیت کرده است که خواهان چه باشند و در انتخاب حکومت، چه‏‎ ‎‏حکومتی را طلب کنند. پس از پیروزی انقلاب باز رأی مردم را به آزمایش می گذارد زیرا‏‎ ‎‏احترام به عقیدۀ مردم اساس کار اوست و سهولت کار حکومت خدایی را به پذیرش و توافق‏‎ ‎‏مردم می داند. ‏‎[9]‎‏ بنابراین وقتی مردم با اکثریت آراء، حاکمیت «الله» را بر خود برمی گزینند‏‎ ‎‏جلوۀ ظاهری ولایت او آشکار می شود. نکته قابل تأمل اینکه اصول و محورهایی که در هر‏‎ ‎‏دورۀ زندگی او ‏‎–‎‏ دورۀ جهاد و مبارزه و چه دورۀ زعامت و رهبری ‏‎–‎‏ به چشم می خورد یکسان‏‎ ‎‏است و آن محورها عبارتند از: خدامحوری، خداباوری، دین مداری، عشق و شیدایی،‏‎ ‎‏حرکت و پویایی، ادای وظیفه، پیوند طریقت و شریعت حتی پس از رسیدن به حقیقت. و‏‎ ‎‏بالاخره معظم له در اواخر عمر شریف خویش یکبار دیگر به «شعر» گفتن و حقایق را در‏‎ ‎‏قالب شعر بیان کردن روی می آورد و به زبان رمز و اشاره مطالبی را برای اهلش بیان می دارد‏‎ ‎‏که زبان عرفان گاه به اشارت است و کنایت. ‏

‏ ‏

نقش آفرینی دعا

‏یکی دیگر از مسائلی که امام خمینی(س) بر آن تأکید ورزیده و آن را از غربت و مهجوری‏‎ ‎‏بیرون کشیده توجه و روی آوردن به قرائت قرآن و بیش از آن توجه و تأمل در ادعیه مأثوره از‏‎ ‎‏ائمه(ع) است. به راستی امام به خوبی توانست رابطه «دعا» و «وحی» را با «عقل» و «علم» ‏‎ ‎‏مطرح کند و هر دو را به طریقی در کنار یکدیگر بنشاند به گونه ای که با اثبات یکی نفی‏‎ ‎‏دیگری لازم نیاید و این عمل هنگامی انجام می گیرد که به نظر می رسد فلسفه «دعا» و‏‎ ‎‏پرداختن به مسائل دینی از پشتوانه منطقی، علمی، عقلانی تهی شده؛ و امام به این حقیقت‏‎ ‎‏هشدار می دهد که «عقل» و «وحی»، تعبد و اندیشه دو بال لازم برای عروج انسانِ خواهان‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 247
‏کمال است، امام در زمانیکه قرائت قرآن و «دعا» عمل اشخاص بیکار و احیاناً بدون اندیشه و‏‎ ‎‏تأمل تلقی می شد و حتی مفسران قرآن در زمرۀ علماء درجه اول حوزه ها به شمار نمی آمدند‏‎ ‎‏و شرکت در مراسم دعا و نیایش را در خور شأن علما و اساتید دانشگاه نمی دانستند،‏‎ ‎‏همچون عالمی متفکر، اندیشمندی فعال، سیاستمداری قوی و فقیهی مجاهد به نقش‏‎ ‎‏سازندۀ دعا در هدایت و تعالی انسان توجه داده و انسانهای خواهانِ کمال را به تأمل و تفکر‏‎ ‎‏در این گنجینه های الهی دعوت کرد و در اولین اثر عرفانی خویش، به شرح دعای سحر که‏‎ ‎‏معروف به «دعای مباهله» است می پردازد. در این کتاب به پیروان طریق هدایت و رستگاری‏‎ ‎‏تنبه و آگاهی می دهد که از این خزاین گرانبها که برای تکامل انسان مفید است غافل نباید‏‎ ‎‏بود؛ در جایی از ادعیه به قرآن «صاعد» تعبیر می کند‏‎[10]‎‏ که اگر قرآن نزول وحی و کلمات و‏‎ ‎‏حقایق است که از اعلی علیین بر قلب مبارک پیامبر نازل گردیده، کلمات و فقرات ادعیه در‏‎ ‎‏حقیقت ره توشۀ سفر معنوی آن هدایتگران است که پس از سیر در حضرت اسماء الهی و در‏‎ ‎‏پایان سفر چهارگانه عرفانی برای خواستاران طریق انسانیت و در راه ماندگان شاهراه هدایت‏‎ ‎‏مطرح می نمایند. ‏

‏پس حقیقت دعا امر تازه ای نیست و اهمیت آن به زمانی خاص اختصاص ندارد، بلکه‏‎ ‎‏توجه به آن با دید فطری و عالمانه همراه با تحرک و پویایی در زمان امام رنگ و بویی خاص‏‎ ‎‏می گیرد. فرزندان انقلاب با خواندن دعای توسل و عاشورا و کمیل به جنگ با دشمن دین و‏‎ ‎‏قرآن می روند و خواندن قرآن و دعا نه تنها به تخدیر آنها نمی انجامد بلکه آنان را مشوق و‏‎ ‎‏محرک است؛ آنان با خواندن این کلمات آسمانی راه هدایت و مسیر تکامل را می یابند و‏‎ ‎‏شتابان در آن گام می نهند و ره صد ساله را در کمترین زمان در می نوردند. ‏

‏امام در تعریف دعا در کتاب «شرح دعای سحر» می گویند:‏

‏«دعا» رابطه ای است معنوی میان خالق و مخلوق، و رشتۀ پیوند عاشق و معشوق.‏‎ ‎‏وسیله ایست بریا دخول در دژ استوار الهی، ریسمان محکمی است برای اتصال انسان‏‎ ‎‏خاکی به عالم افلاکی، ‏‎[11]‎‏ و بعد به نکتۀ مهمی اشاره می کنند که هرگز قرائت ظاهری کلمات‏‎ ‎‏(گرچه خود در جای خود خوب است و مطلوب که حرکت زبان ولو بدون تأمل و اندیشه‏‎ ‎‏باشد، با ذکر محبوب شیرینی و حلاوت می یابد و به کمال خود می رسد) منظور نیست بلکه‏‎ ‎‏کارآیی این حبل متین الهی به میزان علم و آگاهی و معرفت فرد بستگی دارد. در این کتاب‏‎ ‎‏شریف تصریح می کنند  که سالک کوی دوست مسافری است که در راه وحشتناک تاریکی‏‎ ‎‏بار سفر به سوی معشوق و محبوب خویش بسته و شیطان این دشمن قسم خوردۀ به کمین‏‎ ‎‏نشسته راهزن اوست؛ اما معشوق، عاشقان و پویندگان راه خویش را حافظ است. ‏‎[12]‎


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 248
‏در فرهنگ امام، عبادت رنگ و جلوه ای دیگر دارد، یک تکلف خشک و اجباری نیست.‏‎ ‎‏زیرا به نظر ایشان، انسانی که به حقیقت رسیده و عظمت خالق را درک کرده، مقهور عظمت‏‎ ‎‏او می شود؛ انسانی که فطرتاً عاشق کمال است و از نقایص و زشتی بیزار، وقتی جلوۀ کمال و‏‎ ‎‏عظمت معشوق و کمال مطلق را می بیند، شیفته او می شود، مفتون زیبایی و جمال و کمال او‏‎ ‎‏می گردد به معاشقه و راز و نیاز با او می پردازد؛ این جاست که تلقی از عبادت تغییر می کند و‏‎ ‎‏به جای پاداش خواهی در قبال انجام عبادت، شکر و سپاس نثار محبوب می شود که او را‏‎ ‎‏رخصت تکلم بخشیده و این به منزله عنایتی است از سوی حضرت دوست به عاشقی‏‎ ‎‏شوریده که در نهایت عجز و ضعف است تا با او که «کمال» محض است در سخن بگشاید و‏‎ ‎‏از دل خویش سخن بگوید. ‏

‏پس عبادت، عمل خشن و قالبیِ صرف نیست بلکه مانند همۀ امور موجود در هستی‏‎ ‎‏ظاهری دارد و باطنی، حکمی دارد و حِکمتی و علت غایی عبادات نیز در رساندن انسان‏‎ ‎‏است به هدف غایی او که همان مأوا گرفتن در حریم ربوبی است و مأنوس بودن با حضرت‏‎ ‎‏دوست و آرامش یافتن در کوی محبوب. ‏

‏به تعبیر امام و سایر بزرگان عرفان، همه انسانها سالک کوی اسماء الهی اند‏‎[13]‎‏ و حقیقت‏‎ ‎‏اسماء لفظ و تعابیر لفظی نیست بلکه همان کسانی هستند که خداوند به وسیلۀ آنان درهای‏‎ ‎‏خیرات را بر خلایق می گشاید و با شناخت آنان شناخت خدا امکان پذیر می شود ‏(بکم ینزل‎ ‎الغیث، من عرفکم فقد عرف الله)‏ ‏‎[14]‎‏، آنان وسیلۀ پیوند آسان الوهیت با زمینهای مخلوقینند.‏‎ ‎‏ظاهرشان آراسته به نور هدایت و رسالت و باطنشان منوّر به نور «ولایت» است اینان‏‎ ‎‏راهنمایانی هستند که با هدایت تکوینی در نهان و هدایت تشریعی در آشکار و عیان‏‎ ‎‏انسانهای طالب کمال را راهنمایی می کنند. ‏

‏پس سالک کوی دوست با شناخت خود و جایگاه خود که موجودی است که به صورت‏‎ ‎‏الهی آفریده شده ان الله خلق آدم علی صورته و شناخت هدایتگران و ولی نعمتان خویش‏‎ ‎‏سفر به سوی «خوبیها» و «ارزشها» را (که همان سفر به سوی کمال مطلق است) پی می گیرد؛‏‎ ‎‏و از زبان امام سجاد(ع) می گوید: «خداوندی را سپاس می گویم که وقتی می خوانمش‏‎ ‎‏پاسخم را می گوید در حالیکه او وقتی مرا می خواند من در پاسخ دادن به او کاهلی می کنم،‏‎ ‎‏خداوندی را سپاس می گویم که وقتی خواهش دارم، برآورده می کند اما من در برابر فرمان او‏‎ ‎‏سرپیچی می کنم، خداوندی را درود می گویم که راه سئوال و درخواست را باز گشوده و راه‏‎ ‎‏وصلش را برای طالبانش طولانی گرداند، چنان با من حلم می ورزد که گویی من هرگز‏‎ ‎‏نافرمانی نکرده ام و بالاخره درود بر او که مرا بخود وا نمی گذارد». ‏‎[15]‎‏ به راستی اگر بیانات‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 249
‏این مفسران کلمات محبوب نبود چه کسی می توانست اینچنین سخن بگوید که ‏«الهی بک‎ ‎عرفتک و انت دللتنی الیک» ‏باری امام در این کتاب حقیقت انسان را مطرح می کنند  که (او‏‎ ‎‏موجودی است الهی که ظاهرش نسخه ای است از عالم ملک و ملکوت و روحش‏‎ ‎‏نغمه ایست الهی که ‏«نفخت فیه من روحی» ‏این موجود همان کتابی است که خدای تعالی آن‏‎ ‎‏را با دو دست خود ساخته و رقم زده و همان حقیقتی است که خدای تعالی با حکمت‏‎ ‎‏خویش او را استوار ساخته است) ‏‎[16]‎‏. این انسان خاکی، افلاکی، عروجی  و نزولی دارد که از‏‎ ‎‏جایگاه رفیع و برین به اسفل السافلین هبوط کرده و امکان بازگشت به جایگاه برتر و رفیع را‏‎ ‎‏دارد او از منزلهایی عبور کرده تا به آخرین منزل طبیعت رسیده و این بار نیز منازل و درجات‏‎ ‎‏و مراتب را در می نوردد تا دایرۀ وجودی خویش را تمام کند. این سقوط و هبوط سرنوشت‏‎ ‎‏مختوم انسان است اما ماندگاری در پایین ترین منزل طبیعت دون شأن اوست، پس بر اوست‏‎ ‎‏که باره توشۀ ایمان و آگاهی و عشق و محبت، حرکت خویش را ادامه دهد تا در جوار‏‎ ‎‏حضرت محبوب مأوا گزیند که در آنجا نیز خاطری آسوده و آرام بر این عاشق سالک رقم‏‎ ‎‏نخورده است زیرا کمال نامتناهی است و طلب نیز:‏

مرا در منزل جانان چه جای امن چون هر دم 

جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها

‏به تعبیر امام، همۀ انسانها سالک کوی حق اند و برخی می دانند که به کجا می روند و‏‎ ‎‏برخی نادانند و هنر در فهم و شناخت طریقت است. امام چنین توصیف می دارند: «پاره ای‏‎ ‎‏قلوب عشقی و از مظاهر جمالند و متوجه به جمال محبوب هستند و در سلوک ادراک ظل‏‎ ‎‏جمیل یا مشاهدۀ اصل جمال کنند‏‎…‎‏ و پاره ای از قلوب خوفی و از مظاهر جلالند آنها همیشه‏‎ ‎‏ادراک عظمت و کبریا و جلال کنند» ‏‎[17]‎‏ و از آنجا که این مسافر سرگشتۀ راه دوست مظهر ‏«کل‎ ‎یوم هو فی شأن» ‏است و محبوب در هر آن با اسم خاصی بر او تجلی می کند بنابراین سالک‏‎ ‎‏طریق حالات گوناگون دارد، گاه در قبض است و گاه در بسط. ‏

‏باری اسماء الهی همان کارگزاران آفرینش اند. ‏‎[18]‎‏ اسماء، حقایقی غیر لفظی اند که خداوند‏‎ ‎‏توسط آنان در عالم هستی تجلی می کند و تأثیر می گذارد ‏«باسمک الذی خلقت به السموات‎ ‎و الارض» یا «بکم فتح الله و بکم یختم الله» ‎[19]‎‏ ‏

‏گرچه این اسماء الهی خود مخلوقند، ‏‎[20]‎‏ اما مخلوقی که از هر چه رنگ تعلق پذیر آزاد‏‎ ‎‏است و بر مبنای حدیث قرب فرایض چشم و دست و اعضاء و جوارح خدای متعالند. ‏

‏بنابراین توسل به ائمه الهی و خواندن خدای خویش از زبان این بزرگواران، پیام امام‏‎ ‎‏خمینی(س) است که در برهه زمان شنیده می شود و این سخنان، قرائن و گنجینه های غنی‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 250
‏معرفت است و برای فهم این معارف مطالعه و علم اندوزی و فلسفه و عرفان لازم است و‏‎ ‎‏نتیجه فهم آن خزائن، حرکت است و پویایی، معرفت است و شیدایی اطاعت است و بندگی؛‏‎ ‎‏در اینصورت است که ما خدای خویش را از زبان ولی کاملش می خوانیم و الا ما مهجوران‏‎ ‎‏گرفتار تنگناهای طبیعت و نفسانیات خویش، که تحمل کوچکترین ناملایمات را نداریم، با‏‎ ‎‏چه جرأت و جسارتی لب به سخن گشوده و بگوییم ‏«فهبنی یا الهی و سیدی و مولای و ربی‎ ‎صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک».‏ ‏

‏امام در ره عشق می گویند:‏

‏«من کور دل، تاکنون نتوانستم این فقره و بعضی از فقرات دیگر این دعای شریف را به‏‎ ‎‏جد بخوانم بلکه آن را از زبان علی(ع) می خوانم و ندانم چیست صبر بر آن از عذاب خدا در‏‎ ‎‏جهنم مشکل تر است و آن عذابی که تطلع علی افئده [است]». ‏‎[21]‎

‏سالک کوی دوست با خواندن این دعا سفری از ظاهر به باطن دارد ‏«اللهم انی أسئلک‎ ‎من بهائک بابهاه و کل بهائک بهی» ‏و با، ره توشه این واصلان کوی حقیقت در می یابد که با‏‎ ‎‏قدم معرفت نیز به هدف نهایی که فناء فی الله می باشد نخواهد رسید و پروردگار خود را‏‎ ‎‏آنچنانکه هست بدون هیچ قید و اطلاقی مشاهده نخواهد کرد مگر آنکه دامن همت خویش‏‎ ‎‏محکم کند و ردای عمل خالص و بی ریا بر دوش کشد منازل و مراحل را پشت سر گذارد تا‏‎ ‎‏آنجا که دیگر خود و خلوص خود را نبیند، به کمال انقطاع برسد و از خلق به سوی حق مقید‏‎ ‎‏روان شود تا بلکه به حق مطلق راه یابد که این امر فقط و فقط با عبادت حاصل شدنی است؛‏‎ ‎‏امام خمینی(س) از سفرنامه ابراهیم خلیل یاد می کند: ‏

‏«من روی خویش به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را از عدم بوجود آورد و این‏‎ ‎‏اولین مرحلۀ معرفت است از شرک بیرون آمدم. در مراحل بعدی به تدریج از کلمات عالم‏‎ ‎‏طبیعت بیرون می آید در این هنگام «ربوبیت» نفس طلوع می کند و حجاب چهرۀ جان‏‎ ‎‏می شود به صورت ستاره ای در آسمان وجود او می درخشد. معمار توحید افول آنرا می نگرد‏‎ ‎‏سپس به منزل «قلب» گام می‏‏ ‏‏نهد، در این هنگام ماه قلب از افق وجود طلوع می‏‏ ‏‏کند و او‏‎ ‎‏نیز ربوبیت «قلب» و حجاب شدن آن را می نگرد دیری نمی پاید که افول و غروب آن را نیز‏‎ ‎‏نظاره می کند از این مقام نیز می گذرد و باز ربوبیت مقید را در چهره و حجاب آفتاب روح‏‎ ‎‏نورافشان و درخشان می بیند. او در این نظام نیز سکنی نمی گزیند زیرا که او به دنبال ربوبیت‏‎ ‎‏مطلق است نه مقید و می داند، ‏‎[22]‎‏ این مقیدات حجابهایی هستند که گرچه برخی از آنها‏‎ ‎‏نوری اند‏‎[23]‎‏ اما در «حجاب» بودن آنان تردیدی نیست. ‏

‏و به هنگامی افول و غروب نور روح خویش را می بیند که آفتاب حقیقی طلوع کند و‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 251
‏ربوبیت «روح» او را نیز مضمحل و فانی سازد. در این حالت است که به فاطر روح و خالق آن‏‎ ‎‏توجه می کند از هر اسم و رسم و تعینی رهایی می یابد خدای را با همه عظمتش در وجود‏‎ ‎‏خویش احساس می کند و در بیرون به دنبال او نمی گردد بلکه در بارگاه قدس ربوبی منزل‏‎ ‎‏می گزیند و به عالم اسماء و صفات وارد می شود. در این عالم نیز از اسمائی که احاطۀ کمتری‏‎ ‎‏دارند شروع می کند تا برسد به اسمائی که محیط بر همه اسماء اند و سپس به عالم الوهیت‏‎ ‎‏مطلقه گام می نهد که همۀ تجلیات خلقیه و اسمائی و صفاتی در آن مستهلک اند. دعای‏‎ ‎‏شریف سحر در حقیقت سیری است در این مراتب که سالک مبتدی اول بهاء می بیند و‏‎ ‎‏ابهی، جمال می بیند و اجمل. اما پس از عبور از این مرحله اولیه در می یابد «تر» و «ترین» در‏‎ ‎‏این ساحت معنا و مفهوم ندارد هر چه هست حقیقت جمال است و حسن نه مشتقات آن، و‏‎ ‎‏آنگاه است که این مسافر کوی اسماء و صفات برای همسفرانی که در کاروان آفرینش لنگ‏‎ ‎‏لنگان پیش می روند سفرنامه می نویسد و آنان را راهنمایی و ارشاد می کند؛ از این روست که‏‎ ‎‏امام می گوید: «ائمه رهبرند سوی مقصود نه راهنما». ‏‎[24]‎‏ خلاصۀ پیام رهبر هدایت این است‏‎ ‎‏که برای رسیدن به «مطلق» از «مقیدها» باید گذشت، برای رسیدن به نور «حقیقی» غروب‏‎ ‎‏نور مجازی را باید دید زیرا، خورشید «حقیقت» پس از غروب «مجاز» طلوع می کند. حال که‏‎ ‎‏به اینجا رسیدیم که سرتاسر این دعا درخواست است و طلب سؤالی دیگر مطرح می شود‏‎ ‎‏که آیا سالک و واصل به حقیقت دیگر طلب و درخواستی ندارد؟ آیا درخواست و طلب فقط‏‎ ‎‏برای رسیدن به مقصود است یا پس از رسیدن به مقام قرب، هنوز هم خواستاری وجود دارد‏‎ ‎‏و آن حفظِ قرب و استمرار آن است؟ اینجاست که سئوالها و طلبها متفاوت میشود و سئوال‏‎ ‎‏و طلب با نشئه و مرتبۀ وجود سالک رابطه ای مستقیم پیدا می کند زیرا توجه به نیاز، انسان را‏‎ ‎‏به «سئوال» و «طلب» وامی دارد و نیازها به ساحت وجودی فرد بستگی دارد. ‏

‏«سئوال» و نیاز در ابتدای راه، ظاهری و سطحی است و فقط خواستاری به زبان است. ‏‎[25]‎‎ ‎‏ولی اگر بر اساس شناخت و آگاهی بر مراتب وجودی خویش باشد از «زبان» به «قلب» و‏‎ ‎‏«حال» می رسد و انسان با تمام وجود نیازمندی و درخواست خویش را احساس می کند؛‏‎ ‎‏آنگاه مجدداً این خواسته و طلب به «زبان» جاری می گردد و «زبان» گویای آن طلب می شود‏‎ ‎‏این بار زبان، سخنگوی باطن است نه بیگانه از باطن و در این شرایط است که استجابت دعا‏‎ ‎‏را حتمی دانسته اند. بنابراین عارف کوی محبوب می داند که چه بخواهد، چه وقت بخواهد و‏‎ ‎‏چگونه بخواهد و چه وقت سکوت کند بلکه به خوبی در می یابد که «طالب و طلب و‏‎ ‎‏مطلوب از اوست» ‏‎[26]‎

می شناسم من گروهی ز اولیاء  که دهانشان بسته باشد از دعا


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 252
‏در اینجا امام خمینی(س) علی رغم ارتباط فردی هر کس با خالق خویش، شاهراهی‏‎ ‎‏روشن و تابناک که متضمن نجات پویندگان حق و حقیقت است برای ما به تصویر می کشد و‏‎ ‎‏سفر بدون تمسک به این هادیان طریق را سفری پر مخاطره می داند که اکثراً به بیراهه‏‎ ‎‏می انجامد. ‏

‏این حقیقت را «امام» در راز این مطلب که همه دعاها با الله یا اللهم آغاز می شود، بیان‏‎ ‎‏می دارند که با توجه به اینکه انسان جامع همه صورتهای جهان هستی است که خداوند‏‎ ‎‏آفریده، از این رو تحت تربیت اسم اعظم است که بر همۀ اسماء و صفات محیط است و بر‏‎ ‎‏همه مخلوقات حکومت و احاطه دارد؛ بنابراین رب حقیقی انسان کامل حضرت الهیه است‏‎ ‎‏و چنین موجودی به هنگام «درخواست» و «طلب» باید به همان اسمی و حقیقتی متوسل‏‎ ‎‏شود که با جامعیت او مناسبت داشته باشد و اسم مبارک «الله» مناسبترین اسم است برای‏‎ ‎‏هدایت و حفاظت این موجود الهی و در این راستا انسان مقهور لطف و قهر الهی با تمسک به‏‎ ‎‏اسمی که جامع جمال و جلال خداوندی است هدایت می جوید. زیرا می داند که اسم جامع‏‎ ‎‏«الله» ولایت کسانی را عهده دار است که ایمان آورده ند و آنان را از تاریکیها به نور می کشاند.‏‎ ‎«الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»‏ ‏

‏در پایان به عنوان حسن ختام به عباراتی چند از ایشان تمسک می جوییم. ‏

‏«ای عزیز! دامن همت به کمر زن و دست طلب بگشای و با هر تعب و زحمتی است‏‎ ‎‏حالات خود را اصلاح کن» ‏‎[27]‎‏ «که راه آخرت باریک و طریق انسانیت جدید و ما بیچاره ها‏‎ ‎‏چون عنکبوتیان در فکر قدید متحیرانی هستیم که چون کرم ابریشم از سلسله های شهوات و‏‎ ‎‏آمال بر خود تنیده و از عالم غیب و محفل انس چشم بریده». ‏‎[28]‎

‏ ‏

‏ ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 253
پی نوشتها:

 

 

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 254

 

فهرست منابع:

‏1 – ره عشق، امام خمینی(س)، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(س)، چاپ اول،1368.‏

‏2 – شرح منازل السائرین، عبدالرزاق کاشانی، انتشارات بیدار، قم، 1373.‏

‏3 – شرح قیصری بر فصوص الحکم، انتشارات بیدار، قم.‏

‏4 – فصوص الحکم، محیی الدین عربی، تصحیح ابوالعلاء، عفیفی، دارالکتاب العربی، بیروت، چاپ دوم، 1400 هـ / 1980 م.‏

‏5 – چهل حدیث، امام خمینی(س)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ هفتم،1375.‏

‏6 – دیوان امام، امام خمینی(س)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ‏‎ ‎‏چهارم، 1373.‏

‏7 – شرح دعای سحر، امام خمینی(س)، موسسه اطلاعات، چاپ چهارم، 1373.‏

‏8 – رساله لقاء الله، جواد ملکی تبریزی، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی فیض کاشانی، چاپ نهم،1375.‏

‏9 – تعلیقات بر شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، امام خمینی(س)، موسسه پاسدار اسلام،تهران، چاپ اول، 1406 هـ . ق.‏

10 – آداب الصلوة، امام خمینی(س)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ چهارم،1373.

 


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 255

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 256

  • - نک، ره عشق، امام خمینی(س)، ص 17.
  • - نک، شرح منازل السائرین عبدالرزاق کاشانی، صص 295 – 294.
  • - نک، شرح قیصری بر فصوص الحکم، شرح دیباچه، ص 48.
  • - فصوص الحکم محیی الدین عربی، فص آدمی، ص 50.
  • - اشاره به این کلام امام علی(ع): من استوی یوماه فهو بغنون.
  • - چهل حدیث امام خمینی(س) حدیث اول، ص 5.
  • - نک، تعلیقات بر شرح فصوص الحکم، امام خمینی(س)، ص 201.
  • - دیوان امام(س)، ص 266.
  • - نک، ولایت فقیه، امام خمینی(س)، ص 34.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 18، ص 480-481.
  • - شرح دعای سحر، امام خمینی(س)، ص 38.
  • - نک، شرح دعای سحر، امام خمینی(س)، ص 32.
  • - شرح دعای سحر، امام خمینی(س)، 45.
  • - زیارت جامعه کبیره.
  • - دعای ابوحمزه ثمالی.
  • - شرح دعای سحر، امام خمینی(س)، ص 37.
  • - آداب الصلوة، امام خمینی(س)، صص 14 و 13.
  • - منظور همان ائمه(ع) می باشند.
  • - زیارت جامعه کبیره.
  • - نک، رساله لقاء الله، جواد ملکی تبریزی، ص 10.
  • - ره عشق، امام خمینی(س)، ص 18.
  • - نک، شرح دعای سحر، امام خمینی(س)، ص 45.
  • - نک، چهل حدیث، امام خمینی(س)، ص 65.
  • - ره عشق، امام خمینی(س)، ص 19.
  • - نک، فصوص الحکم ابی عربی، فص شیئی، ص 60.
  • - چهُُل حدیث، ص 560.
  • - آداب الصلوة، امام خمینی(س)، ص 5.
  • - آداب الصلوة، امام خمینی(س)، ص 1.