تجمل گرایی آفت بزرگ تمدن اسلامی

تجمل گرایی آفت بزرگ تمدن اسلامی[1]


‏حکیمان گفته اند: «فساد همیشه با تجمل مقرون است و اغلب دنبال آن می آید و‏‎ ‎‏تجمل هم دنبال فساد می آید، اگر حرکات قلب را آزاد بگذارید یعنی جلو هوا و هوس را‏‎ ‎‏رها کنید چگونه می توانید از ضعف روحی جلوگیری کنید؟»‏‎[2]‎

‏بشر به تجربه دریافته است که رفاه و آسوده خاطری، تجمل گرایی به بار می آورد و‏‎ ‎‏تجمل، اسراف و تبذیر به ارمغان می آورد، و اینها همه استکبار و فزون خواهی و استبداد و‏‎ ‎‏فساد اخلاقی را در پی دارد. در چنین حالتی محور و ملاک اعمال، نفس اماره است، همه‏‎ ‎‏چیز حتی دین و علم و ادب، وسیلۀ ارضای شهوات و تمایلات نفسانی قرار می گیرد. ‏

‏به همین جهت منتسکیو از قوانینی یاد می کند که دولتهای مترقی برای پیشگیری از‏‎ ‎‏تجمل وضع کرده اند.‏‎[3]‎

‏منتسکیو می گوید: «باید اقرار نمود که هر قدر جامعه متمدنتر باشد، خرابتر است، ولی‏‎ ‎‏درجۀ تمدن یک جامعه را از رونق ادبیات و هنرهای زیبای آن، اندازه می گیرند، پس می توان‏‎ ‎‏گفت: این ظواهر مشعشع که انسان متفکر و متمدن ایجاد کرده است، بهترین دلیل خرابی‏‎ ‎‏آدمیان است. زیرا موجب پیدایش و نیز افزایش فساد می شود، در حقیقت ادبیات و‏‎ ‎‏هنرهای زیبا رابطه نزدیکی با تجملات دارد. ‏

کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 127
‏برای اینکه ادبیات رواج یابد، محیطی لازم است که تجمل را بپسندد و بطلبد و‏‎ ‎‏تجملات و تزئینات وقتی فراهم می شود که عدّۀ معدودی، باقی ملت را چاپیده، ثروتمند‏‎ ‎‏شوند».‏‎[4]‎

‏ «تجمل، غنی و فقیر را فاسد می کند، زیرا غنی از راه داشتن تجمل و فقیر از جهت‏‎ ‎‏حسرت نداشتن آن فاسد می گردد. تجمل سبب می شود که انسان وطن خود را در راه‏‎ ‎‏آسایش طلبی و خودپسندی بفروشد.»‏

‏آموزه های دینی نیز بر پرهیز مؤمنان از راحت طلبی و تجمل خواهی، تأکید دارد و آنها‏‎ ‎‏را به کار و تلاش و ساده زیستن فرامی خواند، در آیات قرآنی و روایات اسلامی این تأکید و‏‎ ‎‏ابرام به وفور دیده می شود که برای پیشگیری از اطاله کلام از نقل موارد و شواهد آن‏‎ ‎‏خودداری می گردد. ‏

‏تحلیلی تاریخی دربارۀ بزرگترین آسیب و مهمترین عامل نشیب انحراف در جریان‏‎ ‎‏رهبری فکری و سیاسی جامعه اسلامی و عدم هدایت درست آن، سبب گردید که این‏‎ ‎‏تمدن نو پا به مانند هر تمدن دیگر، به موازات رشد و تکامل و توسعه، از درون گرفتار همان‏‎ ‎‏عوارض گردد که علمای علم الاجتماع آن را عوامل انحطاط نامیده اند. ‏

‏نشانه های بیماری که با دور شدن از آرمانهای نخستین، آشکار شده بود به سوی‏‎ ‎‏دنیاپرستی و تن پروری و از یاد بردن ارزشهای دینی و معنوی سوق یافت و اصول و قواعد و‏‎ ‎‏سنتهایی که جامعۀ دینی بر آن استوار شده بود، دگرگون گردید. تغییر خلافت به سلطنت، و‏‎ ‎‏گونه برداری از فرهنگ و آداب و ادب قیصران و کسرایان روم و ایران، میان مردم و‏‎ ‎‏فرمانروایان جدایی انداخت و نظامی را که به سادگی و بی آلایشی در عصر خود ممتاز بود‏‎ ‎‏به تجمل گرایی و تشریفات روزافزون گرفتار ساخت. ‏

‏ ‏

‏نگاهی تاریخی به زمینه های تجمل و فساد در جامعۀ اسلامی ‏

‏ابن خلدون این واقعیت را چنین گزارش کرده است: ‏

‏«دین در آغاز امر، مانع از غلو کردن در امر بناها بود و اسراف در این راه را بی آنکه‏‎ ‎‏جانب میانه روی مراعات شود، روا نمی دانست، چنانکه در کوفه به علت آنکه در گذشته‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 128
‏در ساختمانها، نی بکار برده بودند، حریقی روی داد و هنگامی که از عمر دربارۀ به کار‏‎ ‎‏بردن سنگ در بناها کسب اجازه کردند توصیه کرد که سنگ به کار برید، ولی نباید هیچیک‏‎ ‎‏از شما بیش از سه اتاق بسازد و در بنیان نهادن بناهای بلند همچشمی و زیاده روی مکنید‏‎ ‎‏و سنت را نگاه دارید تا دولت شما حفظ گردد، و به نمایندگانی که نزد او بودند و هم به‏‎ ‎‏مردم سفارش و گوشزد کرد تا هیچ بنیانی را برتر از اندازه بالا نبرند، گفتند اندازه کدام‏‎ ‎‏است؟ گفت: آنچه شما را به اسراف نزدیک نکند و از میانه روی بیرون نبرد. و چون مردم از‏‎ ‎‏روزگاری که دین فرمانروایی می کرد دور شدند و به این گونه مقاصد بی پروا گردیدند،‏‎ ‎‏طبیعت کشورداری و پادشاهی و تجمل خواهی بر آنان غلبه یافت» او می افزاید که «عرب از‏‎ ‎‏ایرانیان یاری جست و صنایع و امور سیاسی را اقتباس کرد و آداب و رسوم شهرنشینی و‏‎ ‎‏توانگری و تجمل خواهی، آنها را به صنایع و ساختمانهای بلند و بناهای استوار کشانید».‏‎[5]‎

‏مسلمانان پیش از آنکه به ثروت و آداب و رسوم کشورهای دیگر دست یابند، به جهت‏‎ ‎‏آموزشهای دینی، سیرت پیامبر و اصحاب بزرگوار او، آرمانها و ارزشهایی را پاس می داشتند‏‎ ‎‏که از جوامع متمدن آن عصر رخت بربسته بود، در اثر این آموزشها چنان محیطی به وجود‏‎ ‎‏آمده بود، که بیگانگان را به شگفتی و تحسین وامی داشت، اصل برابری انسانها و برادری‏‎ ‎‏مسلمانها ایجاب می کرد که تبعیض نژادی، تفاخر قبیله ای و امتیازطلبی از جامعۀ اسلامی‏‎ ‎‏رخت بربندد، این واقعیت را فرستادگان کورش، بزرگ شهر اسکندریه چنین گزارش‏‎ ‎‏کرده اند: ‏

‏ «مردمانی را دیدیم که مرگ را بر زندگی ترجیح می دادند، و فروتنی را بر بالانشینی‏‎ ‎‏برمی گزیدند، آنان را کشش به سوی زندگی نبود. همگی بر زمین می نشستند، به گاه خوردن‏‎ ‎‏زانو می زدند. امیرشان همانند دیگران بود، فرودست و زبردست در میانشان یکسان بود و‏‎ ‎‏آقا را از برده نمی شد شناخت. به گاه نماز هیچکس غایب نمی شد، همگی دست و پا را‏‎ ‎‏می شستند و با فروتنی به نماز می ایستادند».‏‎[6]‎

‏اما هنگامی که در اثر فتوحات، ثروت کشورهای همسایه به سرزمین اسلامی سرازیر‏‎ ‎‏شد، مردمان رفته رفته با تن آسایی و تجمل خو گرفتند. تقوی و اخلاق در میان مسلمانان‏‎ ‎‏کاستی گرفت و فاسد جامعۀ اشرافی گریبانگیر مسلمانان شد، جنگها احساسات قبیله ای‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 129
‏و ملی را به گونۀ تند برانگیخته کرد و برابری اسلامی که آنهمه مورد تأکید رسول اکرم(ص)‏‎ ‎‏بود به کلی از جامعه مسلمین رخت بربست و به دست حکام جهانخوار به دست فراموشی‏‎ ‎‏سپرده شد. ‏

‏این انحراف از زمان خلافت عثمان آغاز و کم کم گسترش یافت و میان کارگزاران و‏‎ ‎‏حکومتگران معمول گردید. زیرا عثمان در پنجمین سال خلافت خویش یعنی تنها بیست و‏‎ ‎‏هشت سال پس از هجرت پیامبر، دستور داد خانه ای مجلل برایش ساختند که اتاقهای‏‎ ‎‏ متعدد و زیبا و تالارهای بزرگ و بالکنهای خوش نما داشت به گفتۀ مسعودی، نمای این‏‎ ‎‏ساختمان عظیم از سنگهای مخصوص و درهایش از صاج و عرعر (چوبهای عالی) بود، و‏‎ ‎‏علاوه بر آن باغها و چشمه سارهای زیبای دیگری را در مدینه به تصرف خود درآورد.‏‎[7]‎

‏این تجمل گرایی به پایتخت او منحصر نشد، بلکه تا مکه و مراسم حج گسترش‏‎ ‎‏یافت. چنانکه در سال 29 هجری که برای انجام مناسک حج به مکه رفت دستور داد در‏‎ ‎‏صحرای منا برای مقام خلافت سراپرده ای گران قیمت بر پا سازند. لازمۀ این زندگی‏‎ ‎‏پرتجمل، جذب ثروت بسیار بود؛ به همین جهت او به اندازه ای از بیت المال مسلمین ربود‏‎ ‎‏و به ثروت خود افزود که پس از کشته شدنش سی میلیون و پانصد درهم و صد و پنجاه دینار‏‎ ‎‏نزد خزانه‎ دارش به جای مانده بود و در «ربذه» هزار شتر و در مناطق «برادیس» و «خیبر» و‏‎ ‎‏«وادی القری» اموالی به جای گذاشت که حدود دویست هزار دینار طلا می شد و آنها را به‏‎ ‎‏عنوان زکات از مسلمانان دریافت کرده بود.‏‎[8]‎

‏از پی آمدهای این تجمل طلبی، و نفس پرستی، ظهور تبعیضات ناروا در امپراطوری‏‎ ‎‏اسلامی بود. تقسیم مشاغل کلیدی و حساس میان خویشان و بستگان و واگذاردن ولایات‏‎ ‎‏به ایشان، سبب گردید تا ناشایست ترین مردمان بر سرنوشت مسلمانان حکمروایی کنند. ‏

‏گماردن برادر ناتنی خود «ولیدبن عقبه» به حکومت کوفه و سپردن حکومت مصر به‏‎ ‎‏برادر رضاعی خویش «عبدالله بن سعد بن ابی سرح» یعنی کسی که در دوران حیات رسول‏‎ ‎‏اکرم مرتد شده بود و ایشان ریختن خون او را مباح کرده بود، سنت بسیار ناپسندی بود که‏‎ ‎‏عثمان می نهاد. علاوۀ بر اینها افراد دیگری از خاندان بنی امیه را بر منصب فرمانروایی‏‎ ‎‏شهرهای مهم سرزمین اسلامی گماشت و دست آنان را بر جان و مال مسلمانان‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 130
‏باز گذاشت چنانکه پسر عموی خود «عبدالله بن عامر اموی» را بر حکومت بصره و کشور‏‎ ‎‏بزرگ ایران نشاند. «یعلی بن امیه» عموزاده دیگرش را بر کشور یمن مسلط ساخت. ‏

‏تبعیدیهای زمان پیامبر یعنی «مروان بن حکم بن عاص» و پدرش را به مدینه خواند، و‏‎ ‎‏آنان را عزیز داشت و سپس مروان را به منصب وزارت گماشت و یک پنجم بیت المال را به‏‎ ‎‏او واگذاشت.‏‎[9]‎

‏بخششهای بی حساب از بیت المال مسلمانان به دوستان و خویشان در ادامۀ این‏‎ ‎‏اشرافیگری و تبعیضات قرار داشت. برای مثال، به برادر خوانده و شوهرخواهرش‏‎ ‎‏«عبدالرحمان بن عوف» آن اندازه از بیت المال بخشید که ماترک وی پس از مرگش، هزار‏‎ ‎‏شتر و سه هزار گوسفند و صد اسب بود که در بیابان بقیع می چریدند و اینها غیر از‏‎ ‎‏زمینهایی بود که در منطقۀ «حرغه» نزدیک مدینه واقع شده بود. ‏

‏ریخت و پاشهای عثمان با اینها خاتمه نیافت، بلکه مبلغ هنگفتی را که به چهار‏‎ ‎‏میلیون و سیصد و ده هزار دینار طلا و صد و بیست و چهار میلیون و هفتصد و هفتاد هزار‏‎ ‎‏درهم نقره می رسید بین خود و سایر بستگانش تقسیم کرد.‏‎[10]‎‏ از اینها بدتر بخشیدن قدرت و‏‎ ‎‏ثروت به معاویةبن ابی سفیان بود. ‏

‏به گفتۀ سید قطب مصری: «دوران سیزده سالۀ حکومت عثمان بود که از معاویه،‏‎ ‎‏معاویه ساخت و برای وی نیروی مال و سرباز و نیروی حکومت در چهار گوشه شام گرد‏‎ ‎‏آورد.»‏

‏قطب سپس می افزاید: «واقعاً این درد اسف انگیزی است که علی(ع) سومین خلیفه‏‎ ‎‏نشد». ‏

‏اندیشمند مصری در ادامۀ سخنان یاد شده می آورد: «در هر صورت علی(ع) آمد که‏‎ ‎‏نظریۀ اسلامی را دربارۀ حکومت از نو در دل فرمانداران و تودۀ ملت وارد و عملی سازد. او‏‎ ‎‏آمد نان جوینی را بخورد که آرد آن را همسرش با دست خود تهیه می کرد و سر خورجین جو‏‎ ‎‏را مهر می زد و می گفت: «دوست ندارم جز چیزی را که می دانم، بخورم.» و گاهی می شد‏‎ ‎‏که او شمشیر خود را می فروخت تا لباس و غذایی از پول آن تهیه کند و حاضر نشد که در‏‎ ‎‏«کاخ سفید» کوفه سکونت کند. او آمد تا آنطور زندگی کند که «نصربن منصور» از عقبة بن‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 131
‏علقمه» نقل می کند، او می گوید: ‏

‏روزی پیش علی(ع) رفتم. در سفرۀ او شیر ترش شده ای بود که مرا ناراحت ساخت و‏‎ ‎‏نان خشکی هم بود، گفتم یا امیرالمؤمنین این غذا را می خورید؟ به من فرمود: ‏

‏«ای ابوالجندب، پیامبر خدا نان خشکتر از این می خورد و خشنتر از این لباس (اشاره‏‎ ‎‏به لباس خود) می پوشید، من اگر راه او را نروم می ترسم که به او ملحق نشوم» او آمد تا‏‎ ‎‏آنطور زندگی کند که «هارون ابن عنتره» از پدرش نقل کرد که: «در خورنق» در حالی که‏‎ ‎‏زمستان بود بر علی وارد شدم و پوشاک وی یک قطیفه کهنه بود که در آن می لرزید. گفتم یا‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین، خداوند برای تو و اهل و عیال تو در این مال سهمی قرار داده و تو با خود‏‎ ‎‏اینچنین می کنی؟ فرمود: بخدا به چیزی از شما نیاز ندارم و این همان قطیفه ای است که از‏‎ ‎‏مدینه آورده ام».‏‎[11]‎‏ ‏

‏ «احنف بن قیس می گوید: یک روز بر معاویه وارد شدم سفره عجیبی گسترده بود.‏‎ ‎‏انواع غذاهای گرم و سرد، شیرین و ترش برای من آورد که من در شگفت شدم؛ سپس‏‎ ‎‏دستور داد یک نوع غذای دیگر آوردند که من هر چه در آن دقت کردم نفهمیدم چیست؟‏‎ ‎‏پرسیدم این غذا چیست؟ گفت: روده های مرغابی است که از مغز سر گوسفند پر کرده اند و‏‎ ‎‏سپس در روغن پسته سرخ نموده و شکر بر آن پاشیده اند. من گریه کردم! گفت چرا گریه‏‎ ‎‏می کنی؟ گفتم: به یاد زندگی علی(ع) افتادم. فراموش نمی کنم یک روز نزد او بودم،‏‎ ‎‏هنگامی که موقع غذا خوردن و افطار فرارسید به من پیشنهاد کرد نزد او بمانم، کیسۀ چرمی‏‎ ‎‏مهر کرده ای پیش او آوردند. پرسیدم در این کیسه چیست؟ فرمود: سویق جو است. گفتم:‏‎ ‎‏چرا آنرا مهر کرده اید؟ آیا می ترسید از آن بردارند یا مایل نیستید کسی از آن بخورد؟ فرمود:‏‎ ‎‏هیچکدام؛ من می ترسم فرزندانم حسن و حسین آنها را با روغن، یا زیت بیالایند. گفتم:‏‎ ‎‏مگر حرام است یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: نه، حرام نیست؛ ولی بر پیشوایان و زمامداران حق،‏‎ ‎‏لازم است خود را در شمار محرومترین مردم قرار دهند، تا فقر و پریشانی، بینوایان را فشار‏‎ ‎‏و شکنجه ندهد. هنگامی که سخن به اینجا رسید، معاویه گفت: کسی را نام بردی که‏‎ ‎‏هیچکس نمی تواند فضیلت او را انکار کند. ‏

‏در کتاب «ربیع الابرار» زمخشری و امثال آن، قضایای شگفت انگیز فراوانی نظیر این‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 132
‏قضیه دیده می شود که همه گواه صدق این مدعاست. ‏

‏تازه تمام این جریانها و وضعی که معاویه به وجود آورده بود هنگامی بود که هنوز‏‎ ‎‏مردم، وضع زمان پیامبر(ص) و دوران خلفا و عدم توجه آنها به رزق و برق و شهوات دنیا را‏‎ ‎‏فراموش نکرده بودند.‏‎[12]‎

‏منطق قرآن و راه و روش رهبران درست اندیش و راست کردار، هیچ گونه ابهامی‏‎ ‎‏نداشت؛ به همین جهت هنگامی که عثمان و معاویه این شیوه را بکلی ترک کردند، صحابه‏‎ ‎‏پیامبر، عمل آن دو را ناروا شمردند. از جمله نامه ای به عثمان نوشتند و تمام کارهای زشت‏‎ ‎‏وی را که ریشه در رویکرد او به زندگی اشرافی و پرتجمل داشت تقبیح کرده و خواهان‏‎ ‎‏اصلاح امور شدند. اما عثمان، نمایندۀ صحابه و حامل نامه یعنی عمار یاسر را به‏‎ ‎‏دروغگویی متهم کرد و به غلامانش دستور داد تا او را کتک بزنند. نوشته اند: آن اندازه با‏‎ ‎‏چوب و تازیانه بر سر و صورت عمار کوبیدند که بی هوش شد. ‏

‏پس از آنکه جسم بی هوش او را به کناری انداختند، چندان بر پهلو و شکمش لگد‏‎ ‎‏زدند که به بیماری فتق دچار شد.‏‎[13]‎

‏ابوذر نیز فزونخواهی عثمان و تجمل گرایی معاویه را تحمل نکرد؛ او نخست‏‎ ‎‏زراندوزی عثمان را به انتقاد گرفت و سپس به معاویه اعتراض کرد که چرا کاخ سبز‏‎ ‎‏برافراشته ای؟ اگر این کاخ را با پول مردم ساخته ای به آنها خیانت کرده ای و اگر با پول خود‏‎ ‎‏بپا داشته ای اسراف ورزیده ای. ‏

‏او همواره می گفت: وای بر ثروتمندان از آنچه با فقرا می کنند. گرچه این سخنان ابوذر‏‎ ‎‏برای معاویه و عثمان قابل تحمل نبود و آنان منطق او را بر نمی تابیدند؛‏‎[14]‎‏ اما هیچگاه‏‎ ‎‏نتوانستند گفتار وی را ابطال کنند و تا زمان این دو، اندیشه و عمل مسلمانان، در راه بالا‏‎ ‎‏بردن دانش و معنویت، امنیت، و عدالت به کار گرفته می شد و اگر ابتکار و اختراعی‏‎ ‎‏صورت می گرفت در مسیر سعادت همگانی بود. گرچه با سپردن عرصه به معاویه در زمان‏‎ ‎‏خلیفه دوم، این راه گشوده شد ولی تا زمان عثمان چندان گسترده نشد. ‏

‏ابن خلدون در این باره می نویسد: چون معاویه هنگام آمدن به شام با ابهت و شکوه و‏‎ ‎‏لباس پادشاهی و سپاهیان گران و بسیج فراوان با عمر بن خطاب ملاقات کرد، عمر این‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 133
‏وضع را ناپسند شمرد و گفت: ای معاویه، آیا به روش کسرایان (خسروان) گراییده ای؟‏‎ ‎‏معاویه گفت: ای امیرالمؤمنین، من در مرزی می باشم که با دشمنان روبرو هستم و ما را در‏‎ ‎‏برابر مباهات ایشان به آرایش جنگ و جهاد نیازمندی است، عمر خاموش شد. ‏

‏ابن خلدون همچون همیشه به توجیه گری رفتار معاویه می پردازد و می نویسد: عمر‏‎ ‎‏معاویه را به خاطر این عمل تخطئه نکرد، زیرا استدلال معاویه به یکی از مقاصد دین بود و‏‎ ‎‏اگر منظور ترک پادشاهی از اساس می بود، به چنین پاسخی دربارۀ پیروی از کسرایان‏‎ ‎‏(خسروان) و اتخاذ روش آنان قانع نمی شد؛ بلکه او را به خروج از آن روش برمی انگیخت و‏‎ ‎‏منظور عمر از «کسرویت» اعمال ناستوده ای بوده است که ایرانیان در کشورداری به کار‏‎ ‎‏می بسته اند؛ از قبیل ارتکاب باطل و ستمگری و جفاکاری و پیمودن راههای آن و غفلت از‏‎ ‎‏خدا. معاویه پاسخ داد که مقصود از این جاه و جلال، کسرویت ایران و امور باطل ایشان‏‎ ‎‏نیست، بلکه نیت و قصد او در راه خداست و از این رو عمر خاموش شد.‏‎[15]‎

‏معاویه تمام آداب و عادات پادشاهان ایران و روم را یکی پس از دیگری زنده کرد،‏‎ ‎‏خانۀ کوچک پیامبر و زندگی سادۀ خلفای نخستین را به کاخ سبز مبدل ساخت، با کبر و‏‎ ‎‏نخوت چونان کسرایان بر اریکه قدرت تکیه زد، و برای انجام هر کار غیر متعارف و‏‎ ‎‏ناستوده ای توجیهی مردم پسند می ساخت، ابن خلدون به نمونه ای از این بدعت و‏‎ ‎‏سنت شکنی، و توجیه آفرینی معاویه اشاره می کند و می نویسد: ‏

‏ «ولی باید دانست که دولتها، سریر (تخت مخصوص پادشاهان) را به کار نمی بردند‏‎ ‎‏مگر هنگامی که به مرحلۀ عظمت و توانگری و تجمل خواهی برسند. همچنین است کلیۀ‏‎ ‎‏شئون ابهت و جلال پادشاهی که در این مرحله پدید می آید؛ در حالی که در آغاز دولت و‏‎ ‎‏مرحلۀ بادیه نشینی بدان توجه نمی کنند. نخستین کسی که سریر را در اسلام، به کار برد‏‎ ‎‏معاویه است که از مردم در این باره کسب اجازه کرد و گفت من فربه شده ام و نمی توانم بر‏‎ ‎‏زمین بنشینم، آنگاه به وی اجازه دادند که بر سریر بنشیند و سپس دیگر پادشاهان اسلامی‏‎ ‎‏از او پیروی کردند و بر تخت نشستند. ‏

‏بعد از معاویه، امویان، بنی عباس و همۀ پادشاهان اسلام، خواه در شرق و خواه در‏‎ ‎‏غرب دارای سریرها و تختهای گوناگونی بودند به حدی که رسوم کسرایان و قیصران را از‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 134
‏یادها بردند.‏‎[16]‎‏ کم کم انگشتری و چوبدستی مرصع و سایبان و زیورهای خاص و نگار‏‎ ‎‏جامه و ... نیز بر سریر افزوده شد. ‏

‏ عباسیان تحلیل درستی از ضعفها و آسیبهای امویان داشتند، به همین جهت خیلی‏‎ ‎‏زود توانستند بر آنان غلبه کنند. یکی از روات نقل می کند: ‏

‏در انجمنی از علما که در حضور منصور تشکیل یافته بود بحث به خلفای اموی و‏‎ ‎‏سیاست و علل سقوط آنان کشید. منصور به انتقاد بسیار از آنان و ستایش «هاشم» فرزند‏‎ ‎‏«عبدالملک» پرداخت و افزود: نخستین های آنان با اقتدار بر امپراتوری ای که خداوند در‏‎ ‎‏اختیارشان نهاده بود حکومت کردند و توانستند کشورهایی را که خداوند به آنان سپرده بود‏‎ ‎‏حفظ و حمایت کنند؛ زیرا خود را در فضایی متعالی حفظ و از هرگونه کار زشت پرهیز‏‎ ‎‏می کردند، اما فرزندان آنان غرق در تجمل و مفاسد شدند و با رسیدن به قدرت اندیشه ای‏‎ ‎‏جز ارضای شهوات و جلوگیری از قوانین الهی به منظور دستیابی به همۀ لذتها در سر‏‎ ‎‏نداشتند... آنها خداوند و فرمانروایی را دستکم گرفتند و خداوند آنان را برای حکومت‏‎ ‎‏ناتوان ساخت.»‏

‏گرایش به تجمل در بنی امیه از آغاز زیاد بود و میان اولین و آخرین آنها چندان تفاوتی‏‎ ‎‏نبود، گرچه در آغاز شرایط بگونه ای بود که بیش از آن مجال نیافتند، ولی هر چه زمان به پیش‏‎ ‎‏می رفت، فاصلۀ این سیر انحرافی با راه پیامبر بیشتر می شد. عباسیان نیز با آنکه خود با‏‎ ‎‏آسیبها آشنا بودند، چون به قدرت دست یافتند از آن عوارض و بیماریها مصون نماندند،‏‎[17]‎‎ ‎‏و در سالهای پسین که به قدرت و ثروتی بی حساب دست نیافتند، در این زمینه حتی از‏‎ ‎‏امویان نیز پیشی گرفتند. ‏

‏چنانکه زندگی پر از عیش و نوش «هارون الرشید»، موضوع داستانهای هزار و یک شب‏‎ ‎‏شد، و البته نوشته اند: ‏

‏ «مهدی عباسی» در عروسی هارون و «زبیده»، جشنی برگزار کرد که کس به یاد‏‎ ‎‏نداشت. در آن روز ظرفهای طلا پر از نقره به مردم بخشید و چندان جواهر و زیور به عروس‏‎ ‎‏بسته بودند که توان راه رفتن نداشت. نقل شده است مهدی یک میلیون و سیصد و هشتاد و‏‎ ‎‏هشت هزار دینار برای این عروس خرج کرده است.‏‎[18]‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 135
‏کم کم این رویکرد به زینت و زیبایی و تشریفات، از حدود خلفا و سلاطین گذشت و‏‎ ‎‏به سطوح پایینتر سرایت کرد و دامنگیر وزرا و کارگزاران نیز گردید. نمونه هایی از این‏‎ ‎‏تجمل گرایی را در تاریخ زندگی وزیران و صاحب منصبان آن دوران، می توان مطالعه کرد. ‏

‏ «علی بن فرات» به جای برادرش «عباس»، به سال 296 در پنجاه و پنج سالگی به‏‎ ‎‏وزارت رسید، «صولی» گوید: علی بن فرات وقتی به وزارت نشست حدود ده میلیون درهم‏‎ ‎‏طلا و نقره و ملک داشت و هیچکس در اول وزارت چنین نبود. ‏

‏از کسانی که هر روز بر سفره اش می نشستند نُه کاتب مخصوص از جمله چهار کاتب‏‎ ‎‏مسیحی بودند و به مدت بیش از دو ساعت انواع غذا را می آوردند و می بردند. کاخ وی دو‏‎ ‎‏آشپزخانه داشت: خصوصی و عمومی، در آشپزخانۀ عمومیش که برای دربانان و حاجبان و‏‎ ‎‏کارمندان جزء و غلامان و پیادگان بود، روزانه نود گوسفند و سی بز و دویست جوجۀ‏‎ ‎‏خروس ذبح می شد، و چند نانوا که شب و روز نان می پختند. اما در آشپزخانۀ خاص، خدا‏‎ ‎‏داند چند حیوان ذبح می شد، در آنجا آب را در کوزه های پلاس پیچیده، بسیار خنک‏‎ ‎‏می کردند و ... در واقع کاخ وزیر خود یک شهر به تمام معنا بود تا آنجا که دو دسته خیاط‏‎ ‎‏مخصوص داشت.‏‎[19]‎

‏به نوشتۀ صولی از خصوصیات مجلس «راضی» آن بود که ندیمان راضی در حضور او‏‎ ‎‏مسابقۀ شرابخواری می گذاشتند و او خوشش می آمد و تحسین می کرد و می گفت اینان به‏‎ ‎‏شادی و نشاط افزایی مجلس ما چنین می کنند. هر یک از مسابقه دهندگان، پیالۀ اضافی را که‏‎ ‎‏می نوشید بلند کرده  به راضی نشان می داد.‏‎[20]‎

‏به سال 384 با مرگ «صاحب بن عباد» وزیر با تدبیر فارس، مزایدۀ زشت و رسوایی‏‎ ‎‏در مورد شغل وزارت پدید آمد. یکی از والیان هشت میلیون درهم هدیه برای «فخرالدوله»‏‎ ‎‏فرستاد و درخواست شغل وزارت کرد. وزیر شاغل نیز شش میلیون درهم داد که در کار ابقا‏‎ ‎‏شود. سلطان از پیشکش هر یک دو میلیون بخشید و مقرر داشت که در کار وزارت متساویاً‏‎ ‎‏شریک باشند، هر دو در یک طرف بنشینند، هر روز یکی امضا کند و آن دیگری مهر بزند، و‏‎ ‎‏در مورد سرداری  لشکر بین خود قرعه بیندازند!‏‎[21]‎

‏با از یاد رفتن ارزشهای اخلاقی و آرمانهای دینی، منصب و مقام، زینت و مال، ملاک‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 136
‏منزلت اجتماعی قرار گرفت. به همین جهت ذوق، هنر و دست آوردهای تمدن بشری در‏‎ ‎‏خدمت ارضای امیال نفسانی درآمد. آداب و رسوم ملتهای مغلوب، جزئی از فرهنگ‏‎ ‎‏دستگاه حکومت گردید. لباسهای زربفت و فاخر، ظروف سفالین و مفرغی و زرین، فرشها‏‎ ‎‏و دیوارهای نگارین، مایۀ تفاخر و خودنمایی و شکوه زندگی مادی شد.‏‎[22]‎

‏در منطقۀ گسترده ای از سرزمین اسلام بویژه عراق بطور گسترده ای آواز طرب و غنای‏‎ ‎‏نوین و شادی و رقص و باده گساری و انواع بازیها رواج پیدا کرد. ‏

‏خلفای بنی امیه اگر می خواستند چیزی ببخشند موافق رسم و عادات عرب به وی شتر‏‎ ‎‏می بخشیدند؛ اما در زمان بنی عباس جایزه عبارت از بارهای سیم و زر و رخت و اسب با‏‎ ‎‏سوار خود بود. ‏

‏خلفای عباسی نیز نخست با احتیاط عمل می کردند؛ ولی خلفای پسین یکی بر‏‎ ‎‏دیگری پیشی می گرفت. ‏

‏ابن خلدون می گوید عایدات مملکت در عهد «رشید» سالیانه 7015 قنطار، 10 هزار‏‎ ‎‏دینار بود. بنابراین مجموع عایدات بالغ بر70 میلیون و صد و پنجاه هزار دینار بود. که‏‎ ‎‏البته اکثر آن صرف عیش و نوش و خوشگذرانی می شد.‏‎[23]‎

‏سرگرمیهایی چون بزم باده گساری، آوازخوانی، شوخ طبعی، نکته گویی، کبوتربازی،‏‎ ‎‏جنگ حیوانات با هم، شکار، تزئینات و هنرهای زیبا، برای اشراف متداول و متعارف‏‎ ‎‏گردید. ‏

‏ ‏

‏نتیجه گیری ‏

‏این که جامعۀ اسلامی چه شد که پس از مدتی کوتاهی به این ابتذال گرایید، عوامل‏‎ ‎‏بسیاری دارد که از مهمترین آنها رویکرد رهبران و دولتمردان و نخبگان جامعه به تنعم و‏‎ ‎‏تجمل بود و این خطری است که همه نهضتها و تمدنهای نو پا را تهدید می کند. ‏

‏ ‏

‏امام راحل در این باره می فرمایند: ‏

‏ «آنها که تصور می کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 137
‏سرمایه داری و رفاه طلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانه اند... بحث مبارزه و رفاه،‏‎ ‎‏بحث قیام و راحت طلبی بحث دنیاخواهی و آخرت جویی دو مقوله ای است که هرگز با‏‎ ‎‏هم جمع نمی شوند.»‏‎[24]‎

‏«توجه به زرق و برق دنیا انسان را از آن احساس انسانی اش می برد، یک حیوان است‏‎ ‎‏در بین مردم راه می رود. کوشش کنید که معنویت را تقویت کنید در بین این ملت.»‏‎[25]‎

‏البته رفاه و بهره گیری از نعمتهای الهی طبق موازین و اهداف و ارزشهای متعالی،‏‎ ‎‏مطلوب شارع مقدس است، ولی تجمل گرایی عنان گسیخته و ناشی از هوا و هوس،‏‎ ‎‏بی شک با آرمانهای انسانی و اسلامی همساز نخواهد بود، حکومت عدل اسلامی باید‏‎ ‎‏مناسبات و موازینی را طرح کند که رفاه عمومی را گسترش دهد، امام از تجمع امکانات در‏‎ ‎‏انحصار گروهی خاص پیشگیری کند وعده حضرت امام را که فرمودند: برای همه انشاءالله‏‎ ‎‏رفاه خواهد شد و این اختلافات طبقاتی ننگین (دوره پهلوی) به آن صورت نخواهد‏‎ ‎‏ماند»‏‎[26]‎‏ را محقق سازند. ‏

‏بنابراین از آموزه های اسلامی و از تاریخ و سخنان بزرگان، بویژه رهنمودهای حضرت‏‎ ‎‏امام می آموزیم که: ‏

‏1 _ تجمل گرایی، انسان را زیاده طلب می کند، و بی تردید زیاده طلبی به تجاوز به‏‎ ‎‏حقوق دیگران می انجامد. ‏

‏2 _ تجمل گرایی، انسان را از معنویات دور می سازد و مادی گرایی را تقویت‏‎ ‎‏می نماید. ‏

‏3 _ تجمل گرایی از عواطف انسانی می کاهد و شقاوت و سنگدلی می آورد و‏‎ ‎‏نوع دوستی را از میان برمی دارد. ‏

‏4 _ تجمل گرایی، ارزشهای اخلاقی را نابود می سازد و شهوات نفسانی و فساد را‏‎ ‎‏گسترش می دهد. ‏

‏5 _ تجمل گرایی استعداد و قدرت خلاقیت و ابتکار انسانها را ضایع می سازد. ‏

‏6 _ تجمل گرایی جامعه را به سوی مصرف گرایی مفرط سوق می دهد و نیاز به تولیدات‏‎ ‎‏بیگانه را افزون می کند. ‏


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 138
‏7 _ تجمل گرایی عزت نفس و کرامت انسانی را نابود می کند و جامعه را در برابر‏‎ ‎‏فرهنگ و تمدن بیگانه خاضع و تسلیم می سازد. ‏

‏8 _ تجمل گرایی تکبر و فخرفروشی را در طبقات مرفه جامعه دامن می زند و در‏‎ ‎‏طبقات فروتر جامعه ایجاد عقده و نفرت می نماید و طبق تجربه در درازمدت این‏‎ ‎‏عقده های فروخورده به انفجار و انتقام منتهی می شود. ‏


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 139
پی نوشتها:

کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 140

  • محمدجواد صاحبی، مدیر مسئول ماهنامۀ کیهان فرهنگی.
  • - روح القوانین، منتسکیو، ترجمه علی اکبر مهدی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1362، ص 232.
  • - همان، ص 216 - 232.
  • - قراردادهای اجتماعی، منتسکیو، روح القوانین.
  • - مقدمۀ ابن خلدون، ج 2، ص 708.
  • - تاریخ عرب، فلیپ حتی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 163.
  • - مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 332، دارالاندلس، بیروت 1965.
  • - طبقات ابن سعد، ج 3، ص 66، فرهنگ و اندیشه، تهران 1374.
  • - الغدیر، عبدالحسین امینی، ج 8، ص 254 - 266.
  • - الغدیر، ج 8، ص 286.
  • - العدالة الاجتماعی فی الاسلام، سید قطب، ترجمه محمد علی گرامی و سیدهادی خسروشاهی، ص 379.
  • - اصل الشیعة و اصولها، شیخ محمدحسن کاشف الغطا، (این است آیین ما).
  • - ناسخ التواریخ (خلفا) چاپ قدیم، ص 425، (داستان باستان، ص 85).
  • - ر. ک: الفتنه الکبری، (انقلاب بزرگ)، طه حسین، ترجمه سید جعفر شهیدی، ص 174.
  • - مقدمۀ ابن خلدون، ص 389 - 390.
  • - مقدمۀ ابن خلدون، ج 1، ص 498.
  • - متفکران اسلام، ج 1، ص 22.
  • - تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 51.
  • - همان، ص 116 به نقل از کتاب الوزراء.
  • - همان، ص173 به نقل از کتاب الاوراق، صولی، ص 11، 26، 143، 2071.
  • - همان، ص 115.
  • - همان، ص 140.
  • - مقدمۀ ابن خلدون.
  • - ر. ک: صحیفه امام، ج 21، ص 86.
  • - ر. ک: صحیفه امام، ج 17، ص 378.
  • - ر. ک: صحیفه امام، ج 7، ص 28.