تمدن اسلامی سنت گرایی یا نوگرایی

تمدن اسلامی سنت گرایی یا نوگرایی[1]

‏در عنوان، مدرنیسم به پنوگرایی ترجمه شده است. سئوال اول که در اینجا مطرح‏‎ ‎‏می شود این است که چرا امروز ما با پدیده ای به نام سنت و مدرنیسم روبرو هستیم. اصلاً‏‎ ‎‏چرا چنین مسأله ای وجود دارد. در جهانی که سنت حاکم بوده و انسانها مطابق سنتهای‏‎ ‎‏الهی زندگی می کردند مسلماً با چنین پدیده و مسأله ای روبرو نبودند؛ اما انسان سنتی که‏‎ ‎‏می خواهد در جهان امروز زندگی بکند یا زندگی می کند با این مسأله روبرو هست. ریشۀ‏‎ ‎‏مدرنیزم در غرب است و مربوط به زمانی می‏‏‎‏‏ شود که به رنسانس معروف است. مدرنیزم‏‎ ‎‏دربارۀ انسان و جهان دیدگاه خاصی را مطرح کرده که نه تنها با دیدگاه سنتی سازگاری‏‎ ‎‏ندارد، بلکه در تعارض نیز هست. بنده می خواهم در اینجا از لفظ تعارض استفاده بکنم.‏‎ ‎‏بنابراین برای کسانیکه در یک جهان بینی دینی و سنتی زندگی می کنند شناخت آن و پی بردن‏‎ ‎‏به عناصر و اجزای تشکیل دهندۀ آن کمال اهمیت را دارد. شاید بیش از صد سال است که‏‎ ‎‏ما در جهان اسلام و جهان سنتی با مسائلی مواجه هستیم که از طریق مدرنیسم وارد شده‏‎ ‎‏است و شاید آنها را پذیرفته ایم، بدون این که از آن آگاه باشیم. بنابراین لازم هست در یک‏‎ ‎‏چنین کنگره ای بحثی به نام سنت و مدرنیزم مطرح شود. هر چند نمی شود در یک سخنرانی‏‎ ‎‏نیم ساعته یا یک ساعته و حتی یک روزه و دو روزه و بلکه در یک سمینار که یک ترم بکشد‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 39
‏این مسأله را بطور دقیق بررسی کرد، چون واقعاً مربوط به یک مسأله فرهنگی یک جریان‏‎ ‎‏عصرساز است، ولی خوب باید لااقل به بعضی از مهمترین نکاتی که در این مسأله مطرح‏‎ ‎‏می شود اشاره کرد. ‏

‏ ‏

‏سنت و تعارض آن با مدرنیزم‏

‏مسأله اول این است که معمولاً ما از سنت چه چیزی را اراده می کنیم. می دانید که‏‎ ‎‏لفظ سنت از آن کلماتی است که در قرآن بسیار مورد تأکید قرار گرفته و با این سنت در‏‎ ‎‏قرآن یعنی نوامیس الهی، چه نوامیس تکوینی و چه نوامیس تشریعی و این نوامیس تشریعی‏‎ ‎‏و تکوینی کاملاً با یکدیگر سازگار است، ‏«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةَ اللهِ تَبْدیلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةَ اللهِ‎ ‎تَحویلاً»‎[1]‎‏؛ یعنی قوانینی است که اصلاً تبدیل و تحویل در آن راه ندارد. شما به آسمان،‏‎ ‎‏زمین و ستارگان نگاه کنید که چه قوانینی بر آنها حاکم است. شما به این قوانین عادت‏‎ ‎‏کرده اید، اما کسی را در نظر بگیرند که عادت نکرده یا ترک عادت کرده باشد یکدفعه صبح‏‎ ‎‏برمی خیزد به این آسمان و زمین و قوانینی که بر این آسمان و زمین حاکم هست خیره‏‎ ‎‏می شود و واقعاً دچار شگفتی و تحیر می شود. در حالی که قوانینی همیشه بوده و خواهد‏‎ ‎‏بود و تبدیل و تحویل در این قوانین و نوامیس الهی راه ندارد. همچنین سنتی که انبیا‏‎ ‎‏آورده اند آن هم یک سنت است و آیین ازلی و ابدی است. هر پیامبری هم آمده سعی کرده‏‎ ‎‏که دین الهی را احیا کند، چون به هر جهت مخاطب این سنت انسان است و انسان دچار‏‎ ‎‏غفلت و نسیان می شود و این سنت الهی را فراموش می کند، بنابراین خداوند انبیا را مبعوث‏‎ ‎‏کرده برای احیاء همین سنت. ‏«سُنَّةَ مَنْ قَدْ اَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنٰا وَ لٰا تَجِد ُلِسُنَّتِنٰا‎ ‎تَحْویلاً»‎[2]‎‏؛ ای پیامبر، آن سنتی که تو مبلغ آن هستی همان سنتی است که همواره در میان‏‎ ‎‏پیامبرانی که پیش از تو بودند وجود داشت و برای سنت ما تغییری نیست. این سنت الهی،‏‎ ‎‏احکام الهی، حقایق الهی، معارف الهی و آن تنبیه و تذکری که انبیا داده اند، نقض‏‎ ‎‏نمی شود. آن پیام الهی که انبیا حامل آن بودند و آن سنت الهی همیشه مطرح بوده است و‏‎ ‎‏علمای دین و حکما همیشه پاسداران این سنت الهی بوده اند. آیات دیگری هم هست که‏‎ ‎‏من وارد نمی شوم مثل آیه: ‏سُنَّةَ اللهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةَ اللهِ تَبدیلاً»‎[3]‎‏ این‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 40
‏همان دین فطرت است. فطرتی که خداوند همۀ اشیا را مطابق آن آفریده و انسان به تعبیر‏‎ ‎‏قرآنی باید با تمام وجود خودش این سنت را اقامه بکند. ببینید خداوند خطاب به حضرت‏‎ ‎‏رسول می فرماید: ‏«فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیهٰا لا تَبْدیلَ‎ ‎لِخَلْقِ اللهِ ذٰلِکَ الّدینُ القَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النّٰاسِ لایَعْلَمُونَ»‎[4]‎‏؛ ای پیامبر اقامۀ دین کن، اقامه‏‎ ‎‏کن وجه خود را، یعنی با تمام وجود خودت روی بیاور به دین حنیف، دین ازلی و ابدی دین‏‎ ‎‏حنیف که مطابق فطرت است؛ فطرتی که خداوند همه چیز را مطابق آن فطرت آفریده و‏‎ ‎‏تبدیل و تحویل در خلق الهی نیست؛ این است دین قیّم و پایدار ولکن بیشتر مردم‏‎ ‎‏نمی دانند. ‏

‏بنابراین غرض از دین، همان اقامۀ دین و اقامۀ سنت تشریعی است. سنت الهی که از‏‎ ‎‏آن به دین قیم تعبیر شده، در لسان حضرت ابراهیم اینگونه آمده است: ‏«اِنّی وَجَّهْتُ وَجهْیِ‎ ‎لِلَّذی فَطَرَ السَّموٰاتِ وَ الاَرْضَ حَنیفاً وَ مٰا اَنَا مِنَ المُشْرِکینَ»‎[5]‎‏؛ من با تمام وجودم به کسی‏‎ ‎‏روی آورده ام که آسمان را و زمین را مطابق فطرت و حنیف آفریده است. در این سنت دو‏‎ ‎‏سه محور اساسی است که اگر اینها مورد مخاطره قرار بگیرد، این دید سنتی از بین می رود.‏‎ ‎‏یکی رابطۀ انسان با خداست و دیگری رابطه انسان با عالم که این در دیدۀ مدرن و مدرنیزم‏‎ ‎‏تفسیر دیگری شده که در واقع با تفسیر الهی منافات دارد و بنابراین غیر سنتی است‏‎ ‎‏گرایشی که به مدرنیزم معروف است، برابر گرایش سنتی قرار می گیرد. حالا من نمی خواهم‏‎ ‎‏دید ادیان را هم در اینجا بیان بکنم، ولی دید ادیان یک دید واحد است. ‏

‏ ‏

‏نگاه سنت به انسان و جهان ‏

‏کسانی که ادیان الهی را در باطن نگاه کرده باشند با همۀ اختلافاتی که دارند دید آنها‏‎ ‎‏نسبت به انسان و جهان یک دید واحد است. انسان را یک موجود الهی تلقی می کنند؛ نه‏‎ ‎‏صرفاً یک موجود بشری و خاکی که از مبدأ و معاد بریده باشد. من به عنوان مثال دو سه‏‎ ‎‏آیه ای از قرآن که به بهترین وجهی آن را بیان کرده و دید تورات و انجیل و هم دید متفکران‏‎ ‎‏مسیحی و دیگر ادیان می تواند باشد را نقل می کنم تا خوب ببینید مقام انسان چه هست.‏‎ ‎«وَ اِذ قٰالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ اِنّی جٰاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلیفَةً»‎[6]‎‏؛ خداوند به فرشتگان خطاب کرد‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 41
‏ که من می خواهم خلیفه ای در روی زمین قرار بدهم در اینجا خداوند از انسان به خلیفه‏‎ ‎‏تعبیر کرده است مقام خلیفةاللهی مقامی بسیار عالی است که به هیچ موجودی عطا نشده‏‎ ‎‏است و خداوند این را به فرشتگان اعلام کرد ‏«اِنّی جٰاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلیفَةً قالوا اَتَجْعَلُ‎ ‎فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماء وَ نَحْنُ نُسَبّحُ بِحَمْدِکَ و نُقَدِّسُ لَکَ»‎[7]‎‏؛ فرشتگان گفتند‏‎ ‎‏آیا کسی را خلق می کنی که فساد می کند و خونریزی می کند، در حالیکه ما حمد تو را‏‎ ‎‏می گوییم، تقدس تو را می کنیم. خداوند آنها را مورد عتاب قرارداد و فرمود: ‏«اِنّی اَعْلَمُ ما‎ ‎لا تَعْلَمونَ»؛‏ فرشتگان الهی! من دربارۀ این انسان چیزهایی می دانم که شما اصلاً‏‎ ‎‏نمی دانید. یعنی وقتی آنها خودشان را به تسبیح و تقدیس حق ستایش کردند خدا آنها را‏‎ ‎‏مورد ملامت قرار داد و فرمود من در مورد انسان چیزی می د انم که شما نمی دانید. آن‏‎ ‎‏چیست؟ ‏«وَ عَلَّمَ آدَمَ الَأَسماءَ کُلَّها»‎[8]‎‏ خدا او را مظهر تمامی اسماء الهی قرار داد و اسماء‏‎ ‎‏الهی را به او آموخت. از دیدگاه قرآنی این ویژگی، فاصل یا فصل حقیقی انسان است از‏‎ ‎‏تمام موجودات روی زمین و آسمان فرشته و هر موجودی که هست. انسان علم دارد و تنها‏‎ ‎‏موجودی است که به همه چیز علم دارد و بالقوه می تواند همه چیز را بشناسد هم می تواند‏‎ ‎‏این قوه را به فعل در بیاورد. ‏«ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی المَلٰائِکَةِ»‎[9]‎‏؛ این اسماء را به فرشتگان‏‎ ‎‏عرضه کرد ‏«فَقالَ اَنْبِؤُنی بِاَسْماء هٰؤُلٰاء اِنْ کُنْتُمْ صٰادِقینَ»‎[10]‎‏؛ خداوند به فرشتگان گفت:‏‎ ‎‏برایم از حقایق این اسماء بگویید (چون آنها از خودشان تعریف کردند خدا خواست آنها را‏‎ ‎‏امتحان کند) ‏«قالوا سُبْحٰانَکَ لْا عِلْمَ لَنٰا اِلّا مٰا عَلَّمْتَنٰا»‎[11]‎‏؛ فرشتگان گفتند ما دربارۀ اسماء‏‎ ‎‏الهی علم نداریم مگر آن اسمائی که به ما آموختی و ما را در وجود، مظهر اسماء قرار‏‎ ‎‏دادی. به همین خاطر به فرشتگان امر کرد که آدم را سجده کنند. پس این مقام آدم است و‏‎ ‎‏آدم مظهر اسماء حسنای الهی است. انسان با حضرت حق انس دارد. این دیدگاه در اسلام‏‎ ‎‏و ادیان الهی، در مدرنیزم مورد تخطئه قرار گرفته است. ‏

‏ ‏

‏نگاه مدرنیسم به خدا‏

‏در رنسانس نهضتی پدید آمد به نام اومانیسم، یعنی اصالت بشر که مثلاً می خواستند‏‎ ‎‏ارزش انسان را احیا بکنند آنان اینجور مطرح کردند که انسان از ارزشهای انسانی محروم‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 42
‏بوده و باید دوباره این ارزشهای بشری را احیا کرد. در واقع مطابق آنچه که از عنوان‏‎ ‎‏اومانیسم فهمیده می شود بشر را از اعلا علیین به اسفل السافلین آوردند. اومانسیم یعنی‏‎ ‎‏انسان بدون خدا، یا انسانی که جای خدا را می گیرد و نقش خدا را در هستی بازی می کند.‏‎ ‎‏این دیدگاه از نظر دین کاملاً باطل است، چون در منظر دین تمامی ارزش انسان به این‏‎ ‎‏است که مظهر اسماء حسنای الهی است و خلیفۀ خداست. این خلافت اگر از انسان‏‎ ‎‏سلب شود، در واقع یک جانور می شود، یک جانور دو پای راست قامت و بسیار مفسد‏‎ ‎‏فی الارض. در نهضت اومانیسم سعی شد کم کم انسان به جای خداوند بنشیند، در نتیجه به‏‎ ‎‏تدریج دین و خدا از عرصه زندگی بشر دور شد. و این با مدرنیزم و با جریانی که به‏‎ ‎‏مدرنیزم معروف است همیشه مطابقت داشته است. ‏

‏ ‏

‏نگاه مدرنیسم به طبیعت‏

‏دوم رابطۀ انسان با جهان و با خود است. در مدرنیسم در دورۀ رنسانس تلقی ای از‏‎ ‎‏جهان مطرح شد که با تلقی ادیان متفاوت است. من فقط یک آیه را می خوانم که این آیه‏‎ ‎‏دیدگاه سنتی را در جهان مطرح می کند. البته آیات بسیاری است که هر یک از آیات‏‎ ‎‏جنبه ای از جنبه های انسان سنتی و تلقی او را از عالم تبیین می کند: ‏«اِنَّ فی خَلْقِ السَّمٰواتِ‎ ‎وَ الاَرْضِ و اِخْتِلٰافِ الَّیْلِ وَ النَّهٰارِ لاَیٰاتٍ لاُولِی الْاَلْبٰابِ. اَلَّذینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قِیامَاً وَ قُعُوداً وَ‎ ‎عَلیٰ جُنُوبِهِمْ یَتَفَکَّرونَ فِی خَلقِ السَّمٰواتِ وَ الْاَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذا باطلاً سُبْحٰانَکَ فَقِنٰا‎ ‎عَذابَ النّارِ»‎[12]‎‏ به درستیکه خلق آسمان و زمین و توجه به این که این عالم مخلوق است‏‎ ‎‏خیلی اهمیت دارد و این که انسان توجه داشته باشد که مخلوق است و خدا خالق، خیلی‏‎ ‎‏اهمیت دارد. ‏

‏این توجه که عالم مخلوق است و به تعبیر متکلمان حادث است یا به تعبیر فلاسفه‏‎ ‎‏ممکن الوجود است خیلی اهمیت دارد. در جهان بینی سنتی، انسان همیشه از عبودیت‏‎ ‎‏خودش، ازفقر وجودی خودش، همیشه آگاه است. همیشه مخلوق بودن خودش را‏‎ ‎‏احساس می کند و می داند که این پدیده های طبیعت، آمدن شب و روز، این پرندگان و‏‎ ‎‏چرندگان (‏لاَیاتٍ لِاُولِی الْاَلْبابِ)‏ همه نشانه های الهی است؛ همه نشانه است برای‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 43
‏صاحبان خرد و فرزانگان. از دید اسلام انسان که به دقت مخصوصاً با علم به پدیده های‏‎ ‎‏طبیعت نگاه کند باید بیشتر عبرت بگیرد و موجب توجه او به خالق بشود چرا که اگر همین‏‎ ‎‏نشانه ها موجب عبرت و تذکر نشود، موجب حجاب و بلکه حجاب اکبر می شود. ‏«اَلَّذین‎ ‎یَذْکُرونَ اللهَ قِیاماً وَ قُعوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِهِمْ و یَتَفَکَّرونَ فی خَلْقِ السَّمٰواتِ و الْاَرضِ»؛‏ نگاه به‏‎ ‎‏آیات الهی اولاً موجب ذکر، تذکر و یادآوری می شود و ثانیاً موجب تفکر می شود. پس علم‏‎ ‎‏همیشه باید موجب ذکر و فکر شود. باید به چیزی که ورای خودش هست دلالت کند و آن‏‎ ‎‏حق است؛ آن حقیقت هم باید بالاتر از عالم و انسان باشد نمی تواند آن چیز جز خداوند‏‎ ‎‏باشد. بنابراین علم، زندگی و تمام مظاهر زندگی سنتی موجب تذکر و تفکر بوده است. ‏

‏ ‏

‏نقش و ضعف علم در مدرنیسم‏

‏علوم امروزی در واقع برخلاف علوم سنتی و علوم الهی از این جنبۀ تذکر و تفکر روز‏‎ ‎‏به روز خالیتر می شود. این علم حجاب اکبر شده و به جای اینکه موجب اثبات شود‏‎ ‎‏موجب نفی شده. علم، علم است اما لازم است با ذکر و فکر همراه شود. فیزیک و شیمی‏‎ ‎‏همه علوم الهی است اما ممکن است تلقی داشته باشیم از علوم که عاری از عبرت، ذکر و‏‎ ‎‏تفکر باشد. قرآن تعبیر می کند؛ ‏«وَ یَتَفَکَّرونَ فی خَلْقِ السَّمٰواتِ وَ الْاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هٰذا‎ ‎باطلاً‏»؛‏‏ این عالم باطل نیست، به عبث آفریده نشده و انسان برای یک غایتی به این عالم‏‎ ‎‏آمده، مسئول هست و عزیز و محبوب خداوند است انسان مقرب و نزدیکترین موجود به‏‎ ‎‏خداوند است و این ارزش و این گوهر گرانبها را نباید به هیچ قیمتی از دست بدهد. سنت‏‎ ‎‏حامل این پیام است، دین حامل این پیام است و این پیام را با کمال قدرت به انسان القا‏‎ ‎‏می کند. انسان سنتی همیشه این معانی را می فهمیده و در اعماق وجود خودش با این‏‎ ‎‏معانی آشنا بوده است. ‏

‏علم جدید، راز آگاه و رمز آگاه نیست. علم هست اما با تذکر و تفکر همراه نیست.‏‎ ‎‏یکی از چیزهایی که بعد از دورۀ رنسانس در غرب اتفاق افتاده این است که علم جدید‏‎ ‎‏برخلاف علم قدیم انسان را از دید سنتی و از خداشناسی دور کرده. امروز غربیها از این‏‎ ‎‏وضعی که چندین قرن حاکم بوده عدول کرده اند آنها احساس می کنند که سر آنها کلاه رفته‏‎ ‎


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 44
‏است. الآن دانشمندان غربی می خواهند دید سنتی را احیا کنند. ‏

‏در قرن هفدهم و هجدهم گروهی بودند به نام دئیست ها: آنها که می گفتند این عالم‏‎ ‎‏مطابق قوانین مکانیکی و ریاضی کار می کند. جهان مثل یک ماشین است، مثل ساعت‏‎ ‎‏خودکاری است که خدا آفریده؛ ولی برای ادامه کار احتیاجی به خدا ندارد. با توجه به‏‎ ‎‏اشرافی که دئیسم داشت اولاً منجر شد به دور شدن خدا از صحنۀ زندگی انسان، مثل‏‎ ‎‏همان ساعت که البته این را دین مطلقاً نفی می کند. از نظر دین عالم و از جمله انسان در‏‎ ‎‏وجود و بقا هر لحظه به خداوند احتیاج دارند. یک لحظه اگر فیض الهی منقطع شود عالم‏‎ ‎‏و آدم نیست می شود. اصلاً همین صفات الهی مثل سمیع و بصیر ظهور دائمی دارد. در‏‎ ‎‏دید جدید که عالم یک ماشین فرض شد، دیگر فرشته اصلاً جایی ندارد. در حالیکه در‏‎ ‎‏جهان بینی قدیمی اصلاً عالم، عالم فرشتگان بوده و تمام قوانین با فرشتگان ربط داشته‏‎ ‎‏است. باز همین دئیسم منجر شد به انکار وحی، سعی کردند که دینی بیاورند به تعبیر آنها‏‎ ‎‏دین عقلی که در نهایت نفی دین است. کسانی مثل کانت و دیگران نظریاتی را دربارۀ‏‎ ‎‏دین شناسی مطرح کردند و سعی کردند عقل را جای وحی بنشانند. ‏

‏ ‏

‏سکولاریسم و دین زدایی مظهر مدرنیسم ‏

‏بنابراین ما می توانیم از مظاهر مدرنیزم یکی دین زدایی و در واقع کنار گذاشتن دین و‏‎ ‎‏دیگری سکولاریسم را ذکر کنیم. سکولاریسم به معنی سیاست روی آوردن صرف به دنیا و‏‎ ‎‏صرفنظر کردن از توجه به آخرت و خداست. سکولاریسم از یک کلمۀ لاتین می آید به‏‎ ‎‏معنای سکولو و سکولو به معنای دنیاست؛ یعنی رویکرد به دنیا به قیمت فراموش کردن‏‎ ‎‏خدا و آخرت. این هم از پدیده هایی که هم در علم هست و هم در فلسفه. نظرات فلاسفۀ‏‎ ‎‏فلسفۀ جدید یعنی هگل، کانت، و دکارت را ببینید، اصلاً آخرت مطرح نیست. پیشرفتی هم‏‎ ‎‏که مطرح می شود در همین دنیا واقع می شود. حالا ممکن است به خدا و آخرت معتقد‏‎ ‎‏باشد، اما کسی که ادعای فلسفه می کند خودش را اندیشمند می داند، خودش را در واقع‏‎ ‎‏نمایندۀ تفکر یک قوم یا یک دوره می داند، چطور ممکن است اگر دیندار باشد یا اعتقاد به‏‎ ‎‏آخرت داشته باشد این اعتقاد در نظریۀ فلسفی او منعکس نباشد. ‏


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 45
‏تقدس زدایی و مدرنیسم  ‏

‏در مقابل این فلاسفه، که عالم را به عنوان آرمان می دیدند فلاسفه و حکمای مسیحی‏‎ ‎‏می گفتند عالم نشانۀ الهی است. در علم جدید هدف تسخیر طبیعت است. تسخیر‏‎ ‎‏طبیعت برای اهداف غیر الهی. البته در دین هم تسخیر هست ولی توانایی تسخیر را خدا‏‎ ‎‏داده است. یعنی این آگاهی و این بینش هست که عالم را خداوند آفریده و آن را مسخر‏‎ ‎‏انسان کرده است. تسخیر یک شخص مؤمن و تعبیر قرآن یک تسخیر استخلافی است،‏‎ ‎‏یعنی از طرف خداست ‏«وَاَنْفِقوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ»‎[13]‎‏؛ حتی انفاق استخلافی‏‎ ‎‏است. تسخیر او به عنوان تسخیر یک خلیفۀ خداست. اما تسخیری که در علم دورۀ جدید‏‎ ‎‏مطرح شده است اگر نخواهیم تعبیری برایش بکار ببریم و درست باشد باید بگویم تسخیر‏‎ ‎‏شیطانی است و اگر خوشبین تر باشیم باید بگویم تسخیر غیر الهی است در این تسخیر،‏‎ ‎‏هم انسان و هم طبیعت نامقدس است؛ در حالی که در دیدگاه سنتی عالم و آدم مقدس‏‎ ‎‏بوده است، چرا مقدس؟ چون خدا در او حضور دارد. انسان مؤمن و انسان ولّی، مقدس‏‎ ‎‏است‏‏. ‏

‏دیدگاهی که در مدرنیزم پدید آمد این جنبۀ تقدسی طبیعت را تا حد زیادی از بین‏‎ ‎‏برده است؛ لذا شما می بینید که ظرف یکی دو قرن گذشته انسان، طبیعت را اینطور مورد‏‎ ‎‏سوءاستفاده قرار داده است. لایۀ ازون را از بین برده و به خود اجازه داده که معادنی را که‏‎ ‎‏خداوند ایجاد کرده به اسم علم تصرف بکند و حق نسلهای آینده را از بین ببرد. و این‏‎ ‎‏کار در همین 50 یا 60 سال پیش انجام گرفته است. و جنگلها را از بین برده و در زمین‏‎ ‎‏فساد کرده است. ما که همه چیز را از دیدگاه سنت الهی بررسی می کنیم باید متوجه این‏‎ ‎‏معنا باشیم که در این دو قرن روی زمین کارهایی شده است که عواقب وحشتناکی در پی‏‎ ‎‏خواهد داشت که آثارش هنوز کاملاً ظاهر نشده است. اگر همین روال ادامه پیدا کند، در‏‎ ‎‏واقع همین سؤال باقی می ماند که آیا بشری به عنوان خلیفةالله روی زمین باقی خواهد‏‎ ‎‏ماند یا نه. علم جدید چیزهایی ساخته است که هلاک او بسیار نزدیک است. بمبهای‏‎ ‎‏عجیب و غریب ئیدروژن، اکسیژن و سلاحهای مخرب، با همین علم ساخته شده‏‎ ‎‏است. ‏


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 46
‏توجه به سنت و بازگشت به دین ‏

‏انسان اگر بخواهد خود را از مهلکه نجات بدهد هیچ راهی ندارد جز بازگشت به دید‏‎ ‎‏الهی، به دین، به دیدگاه سنتی و ارزشهایی که در سنت اعتبار داشته و انبیا و اولیا و تمام‏‎ ‎‏فرزانگان در طول تاریخ منادیان آن بودند. یکی از دستاوردهای بزرگی که فرهنگ ما‏‎ ‎‏می تواند داشته باشد اولاً توجه به این سرمایۀ عظیم سنت است که فرهنگ اسلامی‏‎ ‎‏احیاکنندۀ آن است و خوشبختانه در اختیار ماست و ما باید این سنت و ارزشهای سنتی را‏‎ ‎‏پاس بداریم. واقعاً انسان به عقیدۀ اوست اصلاً انسان شب و روز با عقیدۀ خود زندگی‏‎ ‎‏می کند. تمام رفتاری که شما دارید ناشی از عقیدۀ شماست و فکر است که یک عمر انسان‏‎ ‎‏را به خود مشغول می دارد. این دید مدرنیسم هم در اعتقاد انسان بسیار مؤثر بوده است.‏‎ ‎‏گرایشها و مکتبهایی که به وجود آمده در اعتقاد انسان مؤثر بوده است. ما باید تفکر الهی‏‎ ‎‏تفکر ناب دینی و اعتقادی که سخنگویان آن انبیا بودند، اولیا و حکما بودند و خوشبختانه‏‎ ‎‏وارث این فرهنگ هستیم باید این ارث را ما پاس بداریم. باید فرهنگ الهی و فرهنگ سنتی‏‎ ‎‏را با همۀ بزرگانی که داشتیم پاس بداریم، ارزشها را از آن خودمان بکنیم و در زندگی و‏‎ ‎‏عمل خودمان آن را متحقق بکنیم. در این صورت می توانیم برای مردم جهان پیامی داشته‏‎ ‎‏باشیم. ‏


کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 47
پی نوشتها:

‎ ‎

کتابتمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(س): گزیده مقالات کنفرانس(چهارمین: 1377: چالوس)صفحه 48

  • دکتر غلامرضا اعوانی، استاد دانشگاه.
  • . فاطر / 43.
  • . اسرا / 77.
  • . احزاب / 62.
  • . روم / 30.
  • . انعام / 79.
  • . بقره / 30.
  • . همان.
  • . بقره / 31.
  • . بقره / 31.
  • . بقره / 31.
  • . بقره / 32.
  • . آل عمران / 190، 191.
  • . حدید / 7.