ای ماه چه دیر آمدی، ده قرن سکوت

دو قطعه شعر از عبدالجبار کاکایی

ای ماه چه دیر آمدی

 

‏یک شهر دعا کرد و بلا کم نشد امسال‏‎ ‎


Picture 2

خون شد جگر خلق و محرم نشد امسال‏

 

‏ای ماه چه دیر آمدی از راه و عجیب است‏

‏دل واپس تو عالم و آدم نشد امسال‏

 

‏پیش از تو محرم شد و پیش از تو عزا بود‏

‏مویی ز عزاداری تو کم نشد امسال‏

 

‏جایی ننشستیم که یادی نشد از درد‏

‏شعری نسرودیم که ماتم نشد امسال‏

 

‏صد خیمه  خاموش به تاراج جنون رفت‏

‏یک خاطر آسوده فراهم نشد امسال‏

 

‏در گریه نهفتیم عزای شب خود را‏

‏تاوان تو زخمی ست که مرهم نشد امسال‏

حضورج. 82صفحه 229

ده قرن سکوت

‏ ‏

‏در خویش فرو رفته ام از سایه ی چاقو‏

‏چون گربه ی وحشت زده خاموشم و ترسو‏

 

‏تاراج خزان بود و خزان بود درین باغ‏


Picture 3

چون میوه ی آفت زده بی رنگم و بی بو‏

 

‏من آجر افتاده ی ده قرن سکوتم‏

‏تو  روزن وامانده ی ده قرن هیاهو‏‎ ‎

 

‏دلتنگ ترم از گره بسته ی قالی‏‎ ‎

‏تاریک ترم ازشب بی روزن پستو‏

 

‏تو حاکم این شهری و من رند و زمین، گرد‏

‏...پیش از تو ثنا گویم و بعد از تو ثناگو‏

 

 

‎ ‎

حضورج. 82صفحه 230