یار امام، معلم اخلاق (مروری بر زندگی و مبارزات شهید سید اسدالله مدنی)

یار امام، معلم اخلاق

(مروری بر زندگی و مبارزات شهید سید اسدالله مدنی)  

‏□ داود رضایی چراتی‏

‏ ‏

مقدمه

‏زندگی نامه ارزشمند مردان الهی بهترین کتاب و الگو برای نسل خداجو و حقیقت طلب جوان مسلمان است، که به دنبال پناهگاهی امن برای حراست از اندیشه اسلامی خود دارند. در عصری که نفی ایدئولوژی و هیزم بر تنور داغ جنگ فرهنگ ها ریختن از یک سو و بسط و گسترش ابتذال و انحطاط برای محو هویت از سوی دیگر آغاز شده، بی شک مراجعه به سرگذشت و فداکاری های بزرگان دین مان بهترین راهگشاست؛ چراکه با مطالعه سرگذشت و کارنامه سیاسی و انقلابی برخی رجال معاصر و شخصیت های انقلاب مشاهده می شود که آنان وجود و زندگی خود را در راه خدمت به اسلام و مسلمین صرف و تمام عمر خود را در راه تحقق آرمان های انقلاب اسلامی سپری کرده اند. سختی های بسیاری را تحمل کرده اند و در میان طوفان حوادث و اختناق و خفقان رژیم پهلوی، ندای اسـلام خواهی سر داده و از حریم و حرم قـرآن کریم دفاع کرده اند و زندان و تحقیر و تبـعید شده اند؛ اما این شداید هرگز خللی در روح بلند آنها و استقـامت شکـست ناپذیر آنها وارد نکرد.‏


حضورج. 82صفحه 114
‏در میان چهره های برجسته سیاسی و دینی انقلاب اسلامی زندگی نامه شخصیت بزرگ، عارف واصل، مجاهد نستوه و عالم زاهد شهید آیت الله حاج سید اسدالله مدنی بسیار درخشان و برجسته است. اگر چنانچه به این شخصیت و سیره او به درستی پرداخته شود، نمونه ای مثال زدنی از الگوی عملی برای نسل تشنه حقیقت خواهد بود. در این مقاله تلاش شده است با استفاده از اسناد و منابع موجود به بررسی و تحلیل شخصیت این فرزانه شهید پرداخته شود تا بیش از پیش در معرفی ایشان قدمی هرچند کوچک برداشته شود.‏

‏روستای دهخوارقان از توابع آذرشهر استان آذربایجان شرقی در سال 1293 هـ ش (1323هـ.ق)  تولد نوزادی را بر خود تجربه کرد که بعدها به یکی از پارساترین مردان آن خطه تبدیل شد. پدر وی، مرحوم آقا میر علی که از سادات جلیل القدر آن شهر بود که در بازارچه آذرشهر، به شغل بزازی می پرداخت و به خاطر عشق به امیرالمؤمنین(ع) نام او را اسدالله نهاد. سید اسدالله در چهار سالگی ، مادر و همچنین در 16 سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و سختی فراوان به پایان رساند. ‏‏(شهدای روحانیت، ج1)‏

‏ وی در سنین جوانی پس از طی مراحل یادگیری خواندن و نوشتن برای ادامه تحصیل و  کسب علم و دانش بیشتر به شهر قم عزیمت نمود و به سلک روحانیت درآمد و با پشت سر گذاشتن مشکلات بسیار فراوان ناشی از درگذشت والدین و استبداد عصر رضا خانی، با پشتکار بسیار به تحصیل علوم دینی پرداخت و مدت ها همنشین رنج و محنت غربت بود. وی بعضی از دروس خود  را در حوزه علمیه یزد فراگرفت.‏

‏پس از کوچ امام خمینی از ترکیه به عراق و اقامت در نجف، آیت الله شهید مدنی از جمله کسانی بود که به موجب عشق و ارادت بسیار به امام در سخت ترین روزها در کنار ایشان بود. آیت الله مدنی چه در نجف و چه در روزهایی که برای امر تبلیغ به ایران سفر می کرد از امام نیز ‏


حضورج. 82صفحه 115
‏سخن می گفت و رسالت و وظایف مؤمنین را در مقابل رژیم پهلوی گوشزد می کرد. این بود که در سال های 51-50 از جانب سازمان امنیت وقت کشور (ساواک) تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم اختلال در امنیت منطقه تبعید گردید. مدتی در نورآباد ممسنی (22 ماه)، زمانی در گنبد کاووس (11 ماه) و سرانجام به بنادر گرم جنوب و کردستان، تبعید شد. بخش مهمی از زندگی این سید بزرگوار در تبعیدگاه ها سپری گشت. ‏‏(روزنامه جمهوری اسلامی، 18 / 6 / 61، خاطرات آقای بروجردی).‏

‏سید اسدالله مدنی با بهره های فراوانی که از حوزه قم برده بود، به نجف اشرف، پایگاه هزار ساله فقه و اصول شیعه رفت و به لحاظ خصوصیات فردی و استعدادهای فراوان ذاتی در کمتر زمان ممکن مورد توجه اساتید وآیات عظام آن شهر واقع شد. ایشان به دستور آیت الله سید محسن حکیم (رحمت الله علیه) به تدریس دروس از جمله کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه پرداخت و پس از مدت زمان کوتاهی جزو اساتید معروف حوزه علمیه نجف اشرف به شمار آمد. وی از مراجع بزرگ از جمله آیت الله خوانساری اجازه اجتهاد دریافت کرد و جزو بزرگان آن شهر شد.‏

‏وی در حوزه علمیه قم نیز - پس از گذراندن دروس مقدماتی و سطح-  در حدود چهار سال به تحصیل دروس فقه و اصول و فلسفه و عرفان در محضر حضرت امام خمینی اشتغال داشت. همچنین مدتی پای درس آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله سید عبدالهادی شیرازی، آیت الله سید محسن حکیم، آیت الله سید ابوالقاسم خویی، آیت الله حجت کوه کمری و آیت الله سید محمد تقی خوانساری حاضر شد. وی در سال 1363ق (چهل سالگی) به زیارت خانه خدا مشرف شد و پس از اتمام مراسم حج، بی درنگ به سوی نجف اشرف روانه شد و از همان اوان ورودش به حوزه علمیه، بساط درس و بحث علمی را گسترد و در اندک زمانی رشد و پیشرفت چشمگیری داشت. نجف در آن دوران پایگاه بزرگ اسلام بود و اساتید بزرگی چون آیت الله سید محسن حکیم در آن حضور داشتند. آیت الله مدنی سالیان درازی در حوزه پررونق نجف ماندگار شد و همـان گونه که در مقابل بارگاه قـدسی امام علـی(ع) زانوی ادب بر زمین نهـاد و ‏


حضورج. 82صفحه 116
‏روز و شب به پالایش روح و شکستن بت نفس همت گماشت، در فضای آکنده از معنویت حوزه علمیه نیز تلاشگری خستگی ناپذیر بود.‏

‏او که از دانش و معارف بزرگانی چون آیت الله حکیم، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله سید عبدالهادی شیرازی بهره می برد و مدارج علمی را به سرعت پشت سر می نهاد، روز به روز بر درخشش شخصیت علمی و معنویش نیز افزوده می شد و سرانجام مقام اجتهاد را همراه با فتح قله رفیع عرفان و معنویت کسب کرد. آیت الله مدنی چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس اشتغال داشت و درس ایشان از جمله درس های پربار با عضویت طلبه های بسیاری بود. آیت الله راستی کاشانی که در آن دوران در محضر ایشان بود، می گوید: «از درس ایشان محصلین زیادی استفاده می نمودند... و شاگردانشان با یک عشق و علاقه خاصی در درس ایشان شرکت می جستند.» ‏‏(شهید مدنی، جلوه اخلاص؛ ص25)‏

‏در کنار بارگاه حضرت علی(علیه السلام) بهره های معنوی زیادی نصیب آیت الله سید اسدالله مدنی شد و از او عالمی وارسته و متقی ساخت به گونه ای که در مقابل خطاب دوستانش که به وی آیت الله می گفتند، می فرمودند: «شما چه حجتی دارید که به من آیت الله می گویید؟» ‏

‏او خود می گوید: "وقتی در نجف بودم، عده ای از من خواستند رساله بنویسم که مخالفت کردم برای اینکه مرجعی چون آیت الله خمینی وجود داشت که باید همه از ایشان تقلید می کردیم."‏

‏آیت الله مدنی پیش از نهضت سال 1342 در ایران با فرقه های گمراه در ستیز بود. بذر بدفرجام ‏


حضورج. 82صفحه 117
‏بهائیت در کشورهای اسلامی که به وسیله استعمار انگلیس پاشیده شد و نهال آن در دامن کج اندیشان باصطلاح روشنفکر پرورش یافته بود، در اندک مدتی توسط دست های پنهان در ممالک اسلامی بویژه شیعه نشین ترویج یافته و با ورود فرهنگ بیگانه و بازگشت روشنفکران غرب زده از پرورش گاه خود، این کیش ضد مذهب رونق یافت.‏

‏رضاخان و عاملان دیگر غرب در ایران برای کوبیدن اسلام خصوصاً مکتب حیاتبخش تشیع به ترویج کنندگان مرام بهائی گری میدان داده بودند و این تفکر ضد دینی در سراسر ایران بویژه در آذربایجان بدون موانع در حال گسترش بود. (جزئیات ماجرای برخورد ایشان با بهائیان زادگاه خود در کتاب شهید مدنی جلوة اخلاص (از مجموعه دیدار با ابرار) به تفصیل آمده است). آیت الله مدنی در چنین روزگاری بود که از حوزه علمیه به زادگاهش بازگشت و مدتی در آنجا به فعالیت پرداخت و از آن دوران مبارزات وی نیز شکل گرفت. ‏‏(یادواره شهید محراب، آیت الله مدنی)‏

‏وی در کنار نواب صفوی در مقابل افکار پوچ کسروی ها مقاومت کرد. از همین رو وقتی شهید نواب مصمم به مبارزه شد در تهیه اسلحه وی را یاری کرد. در حوزه نجف در بین دوستان آیت الله مدنی معروف بود که «اسلحه ای که نواب صفوی تهیه کرد با پول کتاب های آیت الله مدنی بود.»( مجموعه عروه الوثقی ‏‏(نشریه حزب جمهوری اسلامی ایران)، ش82).‏

‏شهید بزرگوار آیت الله مدنی، مبارزه سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در قم، آغاز کرد و در اولین فعالیت های خود به ستیز با بهائیت بعنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذر شهر پرداخت. وی با سخنرانی های روشنگرانه، مردم را علیه طرفداران تبلیغ کنندگان مرام بهائیت بسیج و با تحریم خرید و فروش با این فرقه گمراه، جو مبارزات ضد بهائیت را شدیدتر کرد تا اینکه سرانجام شهر مذهبی آذر شهر را از لوث این فرقه استعماری پاک نمود. در این هنگام، حوادث پیش آمده از طرف شهربانی وقت پیگیری شد و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی شناخته شد که در نتیجه او را به همدان تبعید کردند. ‏‏ (شهید مدنی جلوه اخلاص، ص58 و 63)‏


حضورج. 82صفحه 118

 m4

‏هنگامی که شهید نواب صفوی در نجف اشرف به فکر مبارزه با کسروی گری افتاد، آیت الله مدنی که از اساتید حوزه نجف بود، مطلع می شود که نواب صفوی هزینه این مبارزه را ندارد. بدین رو، کتاب های خود را می فروشد و پولش را در اختیار نواب صفوی می گذارد.‏

‏آیت الله مدنی در حوزه علمیه نجف در کنار فعالیت های علمی لحظه ای از فعالیت های سیاسی غافل نبود و همواره در مسائل سیاسی و مبارزات علیه طاغوت، پیشگام و پیشتاز بود. وی در دوران زمامداری جمال عبدالناصر، در رأس هیأتی از علما و فضلای نجف، برای افشای رژیم طاغوتی ایران به مصر سفر کرد. هنگامی که گفته شد آل سعود بر عربستان مسلط گردید، طلاب را جمع کرد و گفت باید از نجف حرکت کنیم و برویم با آل سعود مبارزه کنیم. آیت الله مدنی در این فکر بود که در حجاز باید مبارزه چریکی انجام بگیرد؛ لکن به علت کار و ‏


حضورج. 82صفحه 119
‏فعالیت زیاد به خونریزی گلو وسینه مبتلا گشت و در بستر بیماری افتاد. او در زمان عبدالکریم قاسم - حاکم وقت عراق- کفن پوشید و به میان مردم رفت، زیرا که معتقد بود اگر من نمی توانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهم پس با پوشیدن لباس مرگ می میرم تا باعث یک حرکت بشوم. چون حکومت عراق با گسترش اندیشه مارکسیستی علیه اسلام تبلیغ می نمود.‏

‏در سال 1342 حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید. آیت الله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف اشرف به ندای هل من ناصر ینصرنی امام، لبیک گفته و با تعطیل کردن کلاس های خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی در جهت افشای چهرة پلید رژیم پهلوی گام بر داشت. وی در این زمان در نجف سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار می آمد و وقایع ایران را برای طلاب بیان می کرد. از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیت الله مدنی همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه می داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمی توانستند برای اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آیت الله مدنی به جای امام به اقامه نماز جماعت می پرداخت. ‏

‏آیت الله مدنی اولین کسی بود که در جریان انقلاب سال 1342 شمسی، که مردم به پاخاسته کشورمان آن را آغاز کردند، در نجف از امام تبعیت کرد و در انتشار اعلامیه آیت الله حکیم به همین مناسبت، نقش بسزایی داشت. در زمان حکومت عبّدالسلام عارف، از طرف آیت الله حکیم که از مراجع بزرگ شیعه در آن زمان بود، فتوایی صادر شد با این عنوان که کمونیست بودن کفر و الحاد است. درباره این فتوا از طرف بعثیون و کمونیست هایی که در حکومت عراق رسوخ کرده بودند، اهانت هایی به ایشان شد و آیت الله حکیم به عنوان اعتراض به این اعمال به کوفه رفت. در آن موقع شهید آیت الله مدنی دست به عمل ابتکاری زد، طلاب را جمع کرد و جملگی کفن پوشیدند و به منزل آیت الله حکیم رفتند و از ایشان خواستند که دستور جهاد بدهند.‏


حضورج. 82صفحه 120
‏از آن شهید بزرگوار چنین نقل شده است: «من، علما را در مسجد هندی جمع کردم. مرحوم آیت الله شاهرودی و آیت الله خوئی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند.» همچنین فرموده است: «شنیدم که امام را گرفته اند. رفتم با یک عده از طلاب برای دیدن مرحوم آیت الله حکیم رضوان الله علیه. ایشان در نجف نبودند. رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! امروز آقای خمینی، مظهر اسلام است. گفتند: باشد؛ هرچه بگویی می کنم. گفتم: اقدام کنید. ایشان بلافاصله به شاه تلگراف زدند.» ‏‏(به نقل از آقای بهاءالدینی، 27 / 6 / 61 )‏

‏اسدالله مدنی وقتی در سال 1331 با استقبال مردم آذرشهر از نجف وارد زادگاه خود شد، در مسجد حاجی کاظم نماز جماعت برگزار کرد‏‏. (شهید مدنی جلوه اخلاص، ص8)‏

‏وی در اولین خطابه خود به مردم آذرشهر اظهار داشت: «ای مردم آذرشهر! در موقع آمدن من به ایران در کرمانشاه بعضی ها از من پرسیدند: اهل کجا هستی؟ گفتم: آذرشهر. آنها گفتند: آذرشهر شراب خوبی دارد که در تمام ایران مشهور است. سپس اضافه کرد: وجود کارخانه مشروب سازی چه معنا دارد؟ اگر از اول برای آنها [بهایی ها] جنس نمی فروختید، آنها می رفتند.»‏

‏در جلسه سخنرانی دیگری، موضوع کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل را به میان آورد و گفت: «سفارش کرده ام از تبریز کلاه پوستی بیاورند. هرکس باز هم کلاه پهلوی بگذارد، دیگر برای نماز جماعت به مسجد نیاید.» بدین ترتیب مبارزه خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.‏

‏در عید فطر همان سال، نماز باشکوه عید فطر در بالای تپه کنار شهر برگزار گردید. در ‏


حضورج. 82صفحه 121
‏بازگشت، نمازگزاران راهپیمایی اعتراض آمیزی برپا کرده، به طرف کارخانه مشروب سازی حرکت کردند. مأموران دولتی به مبارزه با آنها برخاسته، تهدید کردند که از اسلحه استفاده می کنند. پس از این حادثه، دادستان تبریز در محل حاضر شد و ضمن مذاکره با آقای مدنی قول داد که ظرف 15 روز کارخانه برچیده شود. لیکن به دنبال حوادث مذکور آیت الله مدنی به تبریز احضار گشت و از سوی استانداری به وی تکلیف شد که نباید در آذرشهر بماند. بدین ترتیب آیت الله مدنی زادگاه خود را ترک کرده و به همراه عائله خود به نجف اشرف بازگشت.‏

‏همچنین ایشان مدتی حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای دره مرادبیک برای پیاده کردن برنامه های اصلاحی آغاز کرد. چنان که خود فرموده است: «من دیدم که باید همدان را حرکت بدهم، از یک ده کار را شروع کردم تا مردم ببینند و بعد گرایش پیدا کنند.» وی دستور داد کسی حق ندارد که بدون حجاب اسلامی وارد آن روستا شود. همچنین خرید و فروش و شرب مشروبات را ممنوع کرد و دره مرادبیک یک ده نمونه شد. این عمل ایشان باعث علاقه مردم متدین همدان به او شد و پس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شده و از وی دعوت کردند تا به همدان بیاید و ایشان با انتقال به همدان فعالیت های خود را گسترش داد. ‏

‏آیت الله مدنی در سفرهای خود به همدان، پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرده، در مراحل مختلف نهضت نقش حساس خود را ایفا می کرد. همچنین مردم را با نقشه های شوم رژیم طاغوتی آشنا می ساخت. در سخنرانی های خود آنان را به بیداری و قیام دعوت می کرد.‏

‏در سال 1341 زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گسترده خود می خواست رفراندم به اصطلاح «انقلاب سفید» را برگزار کند، آیت الله مدنی در مسجد جامع همدان سخنرانی تندی علیه انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی ایراد و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد. در این سخنرانی گفت: «مردم! شما چقدر بی حس هستید، اگر این انتخابات ملغی نشود، در روز قیامت شما مسئول می باشید. باید با علمای قم همکاری کنید و از آقایان پشتیبانی نمایید.»‏


حضورج. 82صفحه 122
‏اقدامات روشنگرانه آیت الله مدنی در همدان موجب می شود که ساواک منطقه، در تاریخ 8 / 9 / 41 طی نامه ای از ریاست ساواک مرکز درخواست کند که بعد از مراجعت وی به نجف از ورود دوباره او به ایران جلوگیری شود. ساواک مرکز به خاطر نداشتن مجوزی برای جلوگیری از ورود وی با این پیشنهاد موافقت نکرده اما دستور می دهد اعمال و رفتار او تحت مراقبت قرار گیرد؛ به گونه ای که تاریخ تردد وی میان عراق و ایران، مسافرت به شهرهای مختلف، سخنرانی ها و ملاقات ها طریقه و وسیله مسافرت و مرز خروجی، همه و همه دقیقاً توسط عوامل ساواک به مرکز گزارش می شد.‏

‏بعد از قیام 15 خرداد و تبعید امام خمینی، آیت الله مدنی به مبارزات خود شدت بخشید و در فرصت های مختلف با طرح مرجعیت حضرت امام و با ایراد سخنرانی های انقلابی و افشاگرانه، مردم را به هوشیاری فرا می خواند. وی با هماهنگی روحانیون سرشناس همدان نیز اقداماتی به منظور رفع توقیف روحانیون بازداشتی به عمل آورد. رژیم که با گسترش نفوذ آیت الله مدنی در میان مردم به عنوان یکی از سرسخت ترین طرفداران امام روبرو بود، در سال46 سخنرانی عده ای از روحانیـون منطقه از جمله آیت الله مدنی را ممنوع کرد. در چنین جوی آیت الله مدنی با شهامت و شجاعت، مرجعیت امام را مـطرح و به نفع ایشـان تبلیغ می کرد؛ به حدی که ساواک طی گزارشی در تاریخ 31 / 5 / 49 اعلام می دارد: نامـبرده (آیت الله مدنی) در همدان به نـفع [امام] خمینی فعالیت، و بیش از یک سوم اهـالی همدان را مقـلد [امام] خـمینی کرده است و در هر محـفل و مجلسـی از [امام] خـمینی تمـجید می کند و وی را اعلم مـجتـهد [مجتهد اعلم] قلـمداد ‏


حضورج. 82صفحه 123
‏می نماید.‏

‏آیت الله مدنی در دوران حضور در همدان، علاوه بر فعالیت های مبارزاتی، خدمات ارزنده ای داشت و آثار ماندگاری از خود به یادگار گذاشته است که از آن جمله می توان به مدرسه ای ملی تحت عنوان مدرسه دینی در روستای دره مراد بیک، مدرسه علمیه در همدان، مسجد چهلستون، تأسیس صندوق قرض الحسنه مهدیه (که کار خود را با قبض های ده ریالی آغاز کرد و حاصل آن بانک مهدیه امروزی همدان است) و همچنین درمانگاه مهدیه و دارالایتام مهدیه را نام برد.‏

‏با سکنی گرفتن آیت الله مدنی در مدرسه آخوند در تیرماه سال 1343 مردم و روحانیون با او دیدارهای زیادی داشتند. سپس در آذر ماه همان سال به نجف اشرف برمی گردد. چند روز بعد مجدداً به همدان مراجعت می کند که از بدو ورودشان به همدان تحت نظر ساواک قرار می گیرد. ساواک در مورد او اینگونه گزارش می دهد که: «از بدو ورود ایشان به همدان، عده ای از افراد اخلال گر که از طرفداران [امام] خمینی می باشند گرد مشارالیه جمع و در صدد خریدن ساختمان دبیرستان علمیه می باشند. وی اضافه می کند که نامبرده در منابر، اظهارات تحریک آمیز و خلاف نظم و مصالح عمومی ایراد نموده است. همچنین از اداره سوم ساواک درخواست می کند از صدور پروانه خروج برای ایشان خودداری کند.» ‏

‏به دنبال بازداشت آیت الله محی الدین انواری وی به همراه تعدادی از علمای همدان به آیت الله میرزا احمد آشتیانی در تهران تلگراف زده و از ایشان می خواهند که در جهت آزادی مشـارالیه تلاش کند. به دنبال این فعالیت ها اسدالله مدنی از جمله عده ای از روحانیون فعال ممنوع المنبر می شوند. در اثنای این سال ها از سال 1343 الی 1351 ایشان چندین بار به شهر نجف رفته و برگشته اند و مردم را در جریان اوضاع و احوال نجف اشرف قرار می داد. وی ضمن مطرح کردن موقعیت حضرت امام در فرصت های متفاوت، علیه رژیم افشاگری می کرد.  ‏


حضورج. 82صفحه 124
‏در اوایل دهه 50 در شهر خرم آباد، خلأ حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع سیاسی و مذهبی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را بر عهده بگیرد، بیش از هر زمان دیگر احساس می شد. مدتی بود که مرحوم آیت الله روح الله کمالوند که سال های متمادی زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همه شئون مذهبی، اجتماعی و سیاسی لرستان را در دست داشت، به دیار باقی شتافته و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود. عده ای از روحانیون سرشناس و متعهد خرم آباد، از آیت الله مدنی دعوت به عمل می آورند که فعالیت های خود را از همدان به خرم آباد منتقل کند و وی با استجابت دعوت ایشان و عزیمت به خرم آباد، فصل دیگری از زندگی پر فراز و نشیب و سراسر مبارزه خود را آغاز می کند. شهید مدنی در خرم آباد و در حوزه علمیه کمالوند، فعالیت خود را با تدریس درس خارج آغاز می کند و بعد از مدتی با حکم حضرت امام (قدس سره)، سرپرستی این حوزه را نیز بر عهده می گیرد. در همین دوره، وی کتاب های امام از جمله توضیح المسائل و تحریر الوسیله را در خرم آباد توزیع می کند وبه رغم خفقان حاکم، درباره مرجعیت امام در مناسبت های مختلف تبلیغ می کند. ‏‏(یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلد4، ص19)‏‏ همچنین در هر فرصتی و به اشکال گوناگون، مردم را به بیداری و آگاهی فرا می خواند، آنان را از مفاسد دستگاه آگاه ساخته، نقشه های شوم استعمار و رژیم طاغوتی را بر ملا می سازد. رژیم شاه برای خدشه دار کردن اعتبار و محبوبیت آیت الله مدنی، دست به بعضی اقدامات و تبلیغات سوء و وقیحانه می زنند تا به هر شکل ممکن، شخصیت وی را در میان مردم ترور کرده، پایگاه مردمی وی را از بین ببرند. عوامل ساواک ‏


حضورج. 82صفحه 125
‏زمانی به این اقدام دست می زنند که زمینه آن توسط مخالفین آیت الله مدنی که با تبعیت از هوی نفس، آب به آسیاب دشمن می ریختند، آماده بود. آنها با نامه پراکنی و اهانت به ایشان می خواستند وی را وادار به ترک خرم آباد کنند که اسناد مربوط به این جریان در کتب مختلف موجود است. از مجموعه این اسناد موجود در پرونده آیت الله مدنی چنین استناد می شود که ساواک برای رسیدن به اهداف خویش، به طریق زیر عمل می کرده است:‏

‏الف: ارسال نامه های تهدیدآمیز برای اطرافیان و یاران نزدیک ایشان و ایجاد تفرقه در میان آنان.‏

‏ب: تهیه و انتشار نامه هایی حاوی مطالب موهن علیه آیت الله مدنی در میان مردم. ‏

‏ج: اعزام برخی از پرسنل شناخته شده ساواک در خرم آباد با برنامه حساب شده نزد آیت الله مدنی و پخش شایعه ارتباط وی با دستگاه جهنمی ساواک به وسیله این منابع.‏

‏د: ایجاد اختلاف میان روحانیون منطقه و تشدید اختلاف موجود و تقویت موقعیت بعضی از روحانی نماها که با آمدن آیت الله مدنی به خرم آباد، موقعیت آنان متزلزل شده بود.‏

‏ه‍ : در صورت نتیجه ندادن موارد فوق، جلب رسمی و طرد و تبعید از منطقه.‏

‏در اجرای بند «ب» نامه های متعددی آکنده از مطالب اهانت آمیز علیه ایشان تهیه می گردد و در میان مردم و افراد سرشناس پخش می شود که نمونه هایی از آنها درکتب اسناد موجود است. در بعضی از این شبنامه ها، صریحاً از آیت الله مدنی درخواست شده است که خرم آباد را ترک کند. این نامه ها به قدری روح لطیف و قلب پاک وی را می آزرد که تصمیم می گیرد خرم آباد را ترک کند؛ اما با مخالفت روحانیون متعدد و مردم انقلابی مواجه می شود و از تصمیم خود منصرف می گردد.‏

‏در یکی از جلسات مسجد فاطمیه، آیت الله مدنی در حین صحبت هایش به آن مسأله اشاره کرده، بخشی از خدمات دو ساله خود را ذکر می کند و می گوید: «من به خواهش جمعی از مردم آمده ام و چند مرتبه خواستم بروم، که نگذاشتند.» در این حال، یکی از حضار بلند شده می گوید: «آقا هرکس یا هر مقامی بخواهد شما را ناراحت کند، با جان ما بازی کرده است.» با این سخن، دیگر حاضـران نیز ناراحت می شوند. به رغم جوسازی های مخالفین آیت الله مـدنی و ‏


حضورج. 82صفحه 126
‏عوامل ساواک، وی همچنان به مبارزات خود تداوم می بخشد و به تدریج فعالیت های خود را گسترده و علنی تر می سازد. او در سخنرانی های خود ضمن انتقاد شدید از دستگاه مردم را به قیام و جنبش دعوت می کند.ساواک مرکز در تاریخ 7 / 7 / 52 طی نامه ای به ساواک همدان دستور می دهد که تماس های او را با عناصر مخالف رژیم زیر نظر بگیرد.‏

‏آیت الله مدنی در جریان سخنرانی ها رهبر واقعی نهضت را به مردم معرفی و چهره اصلی و پلید شاه را افشا می کند. وی علاوه بر اداره حوزه علمیه و صندوق قرض الحسنه رضوی برای تأسیس بیمارستان و کمک به فقرا و بی سرپرستان، از جمله خانواده زندانیان سیاسی در این شهر نیز اقداماتی به انجام می رساند. ساواک منطقه نیز ضمن مراقبت شدید فعالیتهای ایشان، به گونه های مختلف به مخالفت و خنثی سازی فعالیت های وی برمی خیزد و برای رسیدن به این هدف، از هیچ شایعه، تهمت، دروغ و اختلافی فروگذار نمی کند.‏‏ (یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلد4، ص21،20)‏

‏روز عید فطر فرا می رسد. جمعیت زیادی برای ادای نماز ظهر در مسجد شاه آباد خرم آباد حاضر می شوند. آیت الله مدنی قبل از شروع نماز می فرماید: مقلدین امام در یک طرف قرار بگیرند. با این سخن عده ای از مردم در صف مقلدین آیت الله خمینی قرار می گیرند. آنگاه در حین سخنرانی، برای طول عمر آیت الله خمینی دعا می کند و سپس فتوای ایشان را در باب زکات فطره بیان می کند. پس از جریان عید فطر، ساواک وضعیت او را در کمیسیون مطرح و وی را به مدت سه سال به نورآباد ممسنی در استان فارس تبعید می کند. بعد از صدور حکم تبعید، عملیات دستگیری و تبعید آیت الله مدنی آغاز می شود. ابتدا،ایادی ساواک گزارش دقیق و ‏


حضورج. 82صفحه 127
‏مفصلی از عملکرد روزانه شهید مدنی (زمان خروج، محل تردد و ...) تهیه و به رئیس ساواک همدان گزارش می کنند.‏

‏وی دستورهای امنیتی لازم را صادر و برای جلوگیری از تحرکات احتمالی، تدابیر لازم را پیش بینی می کند. نیروهای ساواک در صبحدم روز 27 / 7 / 54 ساعت 4:30 دقیقه اطراف منزل آیت الله مدنی مستقر می شوند و محل مورد نظر را تحت مراقبت خود قرار می دهند. ضمناً پنج اتومبیل مربوط به شهربانی منطقه را تحت نظر می گیرند. در ساعت5:55 دقیقه بر خلاف انتظار ساواک آیت الله مدنی جهت ادای نماز در مسجد، از خانه خارج نمی شود؛ مأموران ساواک مستقیماً وارد عمل شده با خشونت ایشان را در منزل دستگیر می کنند و ساعت 6:15 دقیقه با چهار اتومبیل همراه به سرعت وی را از خرم آباد خارج می کنند. آیت الله مدنی در تبعید نیز مبارزات خود را ادامه می دهد و با حفظ ارتباط با نیروهای انقلابی خرم آباد آنان را به ادامه مبارزه فرامی خواند. وی در دیدارهای مختلف به کسانی که از خرم آباد برای ملاقات با ایشان می آمدند، توصیه می کردند که مساجد و حوزه علمیه را حفظ کنید. مجتهد تربیت کنید. اسلحه شما تبلیغ است. در مقابل ظالم و ستمگر، تبلیغ، از بمب اتم هم مؤثرتر است.‏

‏آیت الله مدنی در اواخر سال 54 از کشور ممنوع الخروج می شود. ایشان نورآباد را به پایگاه مبارزه علیه رژیم تبدیل می کند، به نحوی که مردم نقاط مختلف از جمله شیراز، کازرون و شهرهای دیگر استان فارس و لرستان از نقاط دور و نزدیک به حضور می رسند و پیام انقلاب و مبارزه را دریافت می دارند. ساواک از موقعیت جدید آیت الله مدنی در نورآباد به هراس افتاده دستور می دهد در محل تبعید نیز از ملاقات مردم با وی ممانعت به عمل آید ولی از این تصمیم هم طرفی نمی بندند. از این رو در پایان سال دوم تبعید، محل تبعید ایشان را به گنبدکاووس تغییر می دهند.‏

‏آیت الله مدنی در بدو ورود به این شهرستان، روحانیون منطقه را تحت تأثیر قرار داده، مدرسه علمیه منظریه و مسجد جامع این شهر را پایگاه مبارزاتی خود قرار می دهد. دیری نمـی گذرد که ‏


حضورج. 82صفحه 128
‏ایادی رژیم در گنبد کاووس نیز از حضور آیت الله مدنی احساس خطر کرده ادامه حضور و تبعید وی در این شهر را با توجه به مرزی بودن منطقه به هیچ وجه به مصلحت ندانسته، از ساواک مرکز درخواست می کنند نسبت به تغییر محل تبعید وی اقدام لازم را به عمل آورند. به دنبال آن این بار کمیسیون امنیت اجتماعی خرم آباد در تاریخ 28 / 3 / 57 تشکیل جلسه داده، محل تبعید نام برده را از گنبدکاووس به بندر کنگان تغییر می دهد.‏

‏اقامت آیت الله مدنی در بندر کنگان، سه هفته بیشتر طول نمی کشد. اما روشن است که این عالم مجاهد به هرجا قدم می گذاشت، روح انقلاب و مبارزه را به همراه خود به آنجا وارد می کرد. او مجسمه تقوا، منادی انقلاب، پیام آور بیداری و جنبش و مبلغ اسلام راستین بود. بر این اساس، حضور هرچند کوتاه وی در بندر کنگان نیز تأثیر خوبی در میان مردم این شهر  گذاشت. نظر به اینکه بندر کنگان جزء مناطق تبعید محسوب می شود و با توجه به بیماری آیت الله مدنی که احتمالاً سل بوده است، محل تبعید وی از تاریخ 3 / 5 / 57 به شهرستان مهاباد تغییر پیدا می کند. ‏‏(یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج4، ص).‏

‏پس از تغییر محل تبعید به مهاباد، ایشان را به همراه مأمور بدرقه ژاندارمری بوشهر و از طریق خرم آباد، همدان، کرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام می کنند. آیت الله در بین راه با اخلاق حسنه خود با مأمور همراه، اعتماد وی را جلب می کند و پس از ترک خدمت مأمور، به خرم آباد می رود و با روحانیون منطقه ارتباط برقرار می کند. آیت الله مدنی که کوله بار جهاد و مبارزه را از دوران جوانی به دوش گرفته و از نجف و کربلا تا آذر شهر، همدان، خرم آباد و نورآباد، هر کجا رفته، با شهامت و شجاعت و اخلاص بی نظیرش علیه طاغوتیان قیام کرده و با فریادش ‏


حضورج. 82صفحه 129
‏سکوت مرگبار ناشی از استبداد ستمشاهی را شکسته و زبان کوبنده و برّانش را چون شمشیر از نیام برکشیده و در هر فرصت مناسبی بر سر بیدادگران فرو آورده و هرکجا قدم گذاشته فریاد بیداری ملتی را سر داده و بذر انقلاب پاشیده و پیام رهبر انقلاب را به گوش همگان رسانده و آنان را به جنبش و قیام فراخوانده است، اینک در آستانه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، به سرزمین تازه ای قدم گذاشته است؛ منطقه ای که در آتش ظلم و بیداد مضاعف رژیم و عوامل مزدور محلی چون عزالدین حسینی، فئودال ها و خوانین می سوزد.‏

‏آیت الله مدنی از بدو ورود به این منطقه پایگاه جدیدی برای مبارزات خود پی ریزی می کند و این بار با شعار وحدت برادران اهل سنت و تشیع، آنان را بیدار کرده به قیام در صفی واحد فرامی خواند. مبارزه ایشان در افشای سیاست های رژیم و وابستگان آن، از قبیل عزالدین حسینی که رسماً از طرف رژیم گمارده شده بود، باعث گشت که تعدادی از جوانان مهاباد به خانه عزالدین رفته ضمن ابراز انزجار و تنفر شیشه های منزل او را به عنوان اعتراض بشکنند.‏

‏گفتنی اینکه مدت تبعید آیت الله مدنی طبق نظر خودش در 6 / 7 / 57 به پایان می رسید؛ ولی ایشان تا 14 / 7 / 57 در مهاباد باقی می ماند. مبارزات و افشاگری های آیت الله مدنی در مهاباد، بار دیگر ساواک را به چاره اندیشی وا می دارد.‏

‏سرانجام آیت الله مدنی در پایان مدت تبعید، به درخواست علمای مبارز تبریز به این شهر عزیمت می کند تا همپای ملت ایران، مبارزه بی امان خود را علیه رژیم پهلوی از سر گیرد. در تبریز فعالیت های انقلابی شهید مدنی روز به روز علنی تر می گردد. ساواک وجود ایشان را در تبریز تحمل نکرده، شبانه وی را دستگیر و از تبریز تبعید می کند. ‏‏(منبع پیشین،ص30)‏

‏آیت الله مدنی در اول آذر سال پنجاه و هفت در میان استقبال با شکوه مردم وارد همدان می شود. معظم له با دعوت روحانیون و مردم همدان برای جانشینی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیون متعهد، به این منطقه عزیمت می کند.نظر به سـابقه درخشان آیت الله مـدنی از سال 41 تا  50  در ‏


حضورج. 82صفحه 130
‏همدان و با توجه به اوج گیری مبارزات حق طلبانه مردم ایران، هجرت آیت الله مدنی  به این شهر، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود.طبقات مختلف مردم از ساعت ها قبل در مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آیت الله مدنی  به طرف دروازه ملایر حرکت می کنند. شهید مدنی از بدو ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار می کند. نقش ایشان در جهت دهی به مبارزات مردم همدان به حدی بوده که وقتی در جریان 22 بهمن، لشگر 81 زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت می کرد، به دستور ایشان مردم همدان برای سد کردن حرکت تانک ها با دست خالی و کفن پوشان به مقابله با تانک ها برخاستند و خود آیت الله نیز در جلوی همه تظاهر کنندگان به راه افتاد و مردم موفق می شوند با دادن تعداد کمی شهید و مجروح تانک ها را از حرکت باز دارند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این یار دیرینه امام و سرباز خستگی ناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظه ای بر زمین نگذاشته و از تبعیدگاهی به تبعیدگاه دیگر و از سنگری به سنگر دیگر همیشه در صف مقدم مبارزه حرکت کرده بود و در پیروزی انقلاب، تلاش بی وقفه ای داشت، فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز کرد.‏

‏اینک انقلاب پیروز شده و پاسداری از انقلاب، سخت تر از خود قیام به نظر می رسد. توطئه های استکبار جهانی برای نابودی انقلاب، یکی پس از دیگری به وقوع می پیوندد و یاران امام و فجرآفرینان انقلاب باید تلاش و مبارزه بی امان دیگری را برای حفظ انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی آغاز کنند. آیت الله مدنی در زمره چنین افرادی در صف مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار می گیرد و همچون سربازی آماده و افسری فداکار در هر ‏


حضورج. 82صفحه 131
‏سنگری که به وجود و فداکاری ایشان نیاز باشد، با اشاره امام بدان سو می شتابد. وی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب می شود و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان در سال 1358 از سوی امام با اختیارات کامل به امامت جمعه این شهر منصوب و روانه این شهر می شود.‏

‏در انقلاب سوم (خنثی ساختن دسیسه لیبرال ها و ملی گراها چون بنی صدر) که عناصر فرصت طلب، ملی گرا و منافقین کمر به نابودی و انحراف انقلاب بسته بودند و هر روز با ایجاد توطئه ای، قلب امت اسلام و امام عزیز را به درد می آوردند، آیت الله مدنی در مبارزه با آنان و افشای ماهیت لیبرال ها و منافقین تلاشی مضاعف داشت. اعلامیه مشترک آیت الله مدنی و دیگر یاران امام (شهید صدوقی، شهید اشرفی اصفهانی، شهید دستغیب و آیت الله طاهری امام جمعه سابق اصفهان) و موضع صریح و قاطع آنان در برابر این حرکت خزنده نقش بسزایی در افشای این جریان مرموز و فریبنده و خطرناک داشت. وی با اجرای اولین فرمان امام که بشرح ذیل می آید گام بزرگی در جهت کمک به اهداف انقلاب اسلامی برداشت:‏

حکم انتصاب آقای سید اسد الله مدنی به سمت امامت جمعه همدان

‏زمان: 21 مهر 1358 /  21 ذی القعدة 1399‏

‏مکان: قم ‏

‏موضوع: انتصاب امام جمعه همدان و تصدی در امور حسبیه و شرعیه  ‏‏(‏‏مخاطب: مدنی، سید اسدالله) ‏

بسمه تعالی

‏خدمت جناب مستطاب، سید العلماء الأعلام و حجت الاسلام، آقای حاج سید اسد الله مدنی- دامت افاضاته ‏

‏به قرار گزارش هایی که از شهرستان همدان می رسد، آشفتگیهایی در سطح شهر موجود، و بیم آن می رود که گروههای منحرف اسلامی اختلافات و انحرافاتی نمایند که با نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی مخالف باشد. لهذا جنابعالی، با آنکه در مجلس خبرگان نماینده هستید، عجالتاً به مدت ده روز یا دو هفته به همدان تشریف ببرید، و اوضاع منطقه را بررسی نمایید، و احوال و ‏


حضورج. 82صفحه 132
‏فعالیتهای منحرفین را از نزدیک سخت مورد مراقبت قرار دهید.‏

‏و ان شاء الله تعالی، پس از برگزاری مجلس خبرگان، مدتی طولانی برای بررسی اوضاع و سامان دادن به اوضاع آشفته به همدان تشریف برده، و به مسائل مربوط و امور شرعیه و گرفتاری شهر و منطقه مربوط به آن رسیدگی و اصلاح فرمایید.‏

‏جنابعالی، که به شایستگی علمی و عملی موصوف هستید، منصوب به امامت جمعه در شهر همدان می باشید. و چون امامت جمعه از مناصب مربوط به ولی امر است، کسی بدون نصب نمی تواند تصدی کند. و نیز جنابعالی مجازید در تعیین قاضی شرع برای دادگاههای شهر و حومه. اهالی محترم و مؤمن به انقلاب موظفند از معظمٌ له پشتیبانی قاطع کرده، و وجود محترم ایشان را غنیمت شمارند.‏

‏جناب ایشان وکیل این جانب در اخذ وجوه شرعیه، و صرف در موارد مقرره هستند. اهالی محترم وجوه شرعیه خود را به ایشان بدهند که مورد قبول است. والسلام علی عبادالله الصالحین و رحمه الله و برکاته.‏

‏روح الله الموسوی الخمینی‏

‏ (صحیفه امام، ج 10، ص280-281)      ‏

‏آیت الله مدنی بطور رسمی پس از شهادت آیت الله قاضی طباطبایی از جانب امام به امامت جمعه شهر تبریز منصوب گردید و از طرف ایشان  برای رسیدگی به سایر امور شهرها مأموریت یافت. در آن زمان همه ماجراسازی های ضد انقلابی استکبار در آذربایجان به غائله حزب خلق مسلمان منتهی گردیده بود و عده ای مقابل انقلاب موضع گیری کرده عملاً در خدمت اهداف استکبار و فرامین دیکته شده سازمان جاسوسی سیا به منظور در هم کوبیدن انقلاب اسلامی حرکت می کردند. آنها تبریز و شهرهای اطراف را ناامن ساخته بسیاری از مراکز انتظامی و امنیتی را در اختیار خود درآوردند و در دانشگاه با نادیده گرفتن 2 / 98 درصد رأی مردم به حکومت اسلامی، علیه اساس حکومت (ولایت فقیه) جوسازی کردند و آن روز این امر روشن ترین دلیل ‏


حضورج. 82صفحه 133
‏بر حضور دست های استکبار در حادثه سازی های خلق مسلمان تلقی گردید و همه به آشکارا دیدند که استکبار و گروهک های مخالف با به میان آمدن واژه «ولایت فقیه» و پافشاری امام و یارانش برای تصویب این حق بناحق گرفته شده تشیع در طول تاریخ چگونه اولین صف آرایی خود را در مقابل انقلاب انجام دادند.‏

‏آیت الله مدنی در چنین روزهای سخت تنها کسی بود که در پیشاپیش فرزندان انقلاب تلاش خود را برای در هم کوبیدن نقشه های شیطانی بکار می برد. او در این راه دردها و رنج های بی شماری را به جان می خرد. عناصر خلق مسلمان روزی به خانه اش می ریزند و روزی محراب عبادتش را به آتش می کشند و روز دیگر قصد جان او را می کنند و آب دهان به صورتش می اندازند! اما او در هر حادثه ناگوار با قامتی راست ایستاده، با الهام از کلام خدا (فَاستَقِم کَما اُمِرت) همچنان قامت به بی نهایت می کشد و می گوید: «من تا زنده ام نماینده امام هستم و نماز جمعه را می خوانم.» و در هنگام درگیری خیابان ها در پاسخ کمترین توقع حزبی ها که گفته بودند اگر نماز جمعه اقامه کنی در آتش ما می سوزی، می بینند این سید بزرگوار همچنان در خود فرو رفته و در زیر لب این جمله را زمزمه می کند: «اگر من به مسجد نروم تضعیف روحیه مسلمانان کرده ام و من پیش خدا جواب ندارم. چه جوابی به خدای خود بدهم که اگر مسجد نرفتم به خاطر جانم بود. می گوید اسلام و انقلاب از تو عزیزتر بود.» از این رو ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند. ‏‏(کتاب گلشن ابرار، ج2، ص851)‏

‏شهید مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام نیز نقش بسزایی داشت و با حضور خود در جبهه های نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق برای رزمندگان اسلام بودند تا جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. گاهی نیز بر دستان برادر ارتشی که هواپیمای متجاوز دشمن را با ضد هوایی در فضای تبریز سرنگون ساخته بود، به عنوان نماینده امام بوسه می زند و کمال تواضع خود را که از عرفان به رب و اخلاق الهی اش برمی خاست، در مقابل مجاهدان فی سبیل الله نشان می دهد. ‏‏(یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج4، ص35)‏‏ ‏


حضورج. 82صفحه 134
‏در اینجا مناسب است خاطره ای از آقای بهاءالدینی در این زمینه نقل شود: «عده ای می خواستند بروند جبهه. بچه ها که رفتند دیدم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است. گفتیم: حاج آقا چرا ناراحتید؟ گفتند: تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید از امام که من هم با این بچه ها به جبهه بروم. پرسیدم: چرا حاج آقا؟ گفتند: آخر من نمی توانم ببینم این بچه ها می روند جبهه، آنجا می جنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شده ام، اگر من گذشت این بچه ها را نداشته باشم، ایثار این بچه ها را نداشته باشم، وای بر حال من!» اما خوب معلوم بود که حضرت امام هیچوقت اجازه نمی دادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت وهم انقطاع ایشان بود از دنیا.» ‏‏(مجتمع فرهنگی و آموزشی شهید محراب آیت الله مدنی همدانی)‏

‏وقتی از قیامت سخن می گفت، چنان می گریست که گویی تمام عظمت قیامت را می بیند. هنگامی که به نماز می ایستاد، سراپا مجذوب جمال می شد و عاشقانه با محبوب سخن می گفت. گاهی نیمه های شب متوجه صدای ناله وی می شدند.‏

‏آیت الله مدنی انسانی وارسته و زاهدی بود که هرگز در موقعیت ها و مقامات ساده زیستی و زهد را فراموش نکرد. زندگی بدون تکلف و تشریفات، از ویژگی های بارز آن عالم ربانی بود. به میهمانی هایی که دعوت می شد، ابتدا شرط می کرد که سفره نباید رنگین باشد و اگر بیشتر از یک خورش سر سفره می آوردند، اعتراض می کرد. خودش نیز با غذای ساده- همان غذایی که خودش می خورد- از میهمان پذیرایی می کرد. زی طلبگی را به تمام معنی رعایت می نمود. با زندگی اشرافیت علناً و عملاً مبارزه می کرد. زندگی ساده و پارسایی او زبانزد عام و خاص بود و از خصلت های زیبای وی به شمار می رفت. همچون فقیرترین مردم زندگی خود را می گذرانید و این در حالی بود که امانتدار اموال مردم بود و از شهرهای بزرگ ایران، وجوهات شرعی قبول می کرد؛ اما هیچگاه از وجوهات استفاده نمی کرد. وقتی دوستانش به او توصیه می کردند که آقا شما استحقاق استفاده از وجوهات را دارید، پس چرا استفاده نمی کنید؟ در جوابشان می گفت: «خدا را شاهد می گیرم که تاکنون استفاده نکرده ام و استفاده نخواهم کرد؛ ‏


حضورج. 82صفحه 135
‏مگر در زمانی که در حال اضطرار قرار بگیرم.»‏‏ ( شهید مدنی جلوه اخلاص، ص32 و 40)‏

‏ایشان صرفه جویی را در همه ابعاد زندگی خود جاری ساخته بود و در این جهت، به مردم اطراف خود توجه خاصی داشت. در اوایل جنگ وقتی دید مردم با کمبود نفت مواجه گردیده اند، از آن استفاده نکرد و در سرمای شدید تبریز، با پوشیدن پوستین زندگی خود را گذراند. زمانی که همه نمی توانستند گوشت بخرند، او هرگز گوشت نمی خورد. ‏‏(همان)‏

‏آیت الله مدنی تجسم اخلاق و چهره برجسته عرفان و حکمت عملی بود. زبانش و عملش، تجلی اخلاق و عمق ایمان و ژرفای نگرش او به معارف اسلامی بود. آیت الله مدنی بیش از هرچیز به طهارت نفس و تقوا اهمیت می داد و حتی پیروزی بر دشمنان و طاغوت را زمانی مفید و مؤثر می دانست که همراه با تقوا و اصلاح نفس باشد. وی می فرمود:"ما باید بدانیم وقتی می توانیم از این پیروزی استفاده ببریم که اول خودمان نفسمان را اصلاح کرده باشیم؛ به این معنا که اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پیروزی به هر حدی که برسد، چاره دردهای ما نخواهد کرد." ‏‏( یاد ایام، ج1، ص 235).‏‏ همه طاغوت ها را سرکوب کردن وقتی به دردمان می خورد که در مملکت بدن خودمان، حکومت الله مستقر شده و حکومت طاغوت ریشه کن بشود.» ‏‏(همان)‏

‏دختر آن شهید در مورد دعاهای نیمه شب این عارف و عاشق چنین می گوید: «معمولاً انسان هروقت بخواهد فردی را بیازماید که از نظر معرفتی و سیر و سلوک چگونه است، بهتر است او را از روی انجام فرایض دینی و عبادی بشناسد. اینکه چه دعاهایی را بعد از نماز یا در نیمه شب انتخاب می کند و یا به آنها عمل می کند یا خیر؟ پدرم در انتخاب دعا بسیار دقیق بود. دعاهـایی را انتخاب می کرد که در آن ذکر دنیا کمتر بود، ذکر بهشت کمتربود. دعایی را می خواند که در آنها قرب به حق و رضایت حق بود و بدان ها سخت پایبند بود و عمل می کرد. همین ها اورا به جایی رسانده بودند که دیگر نه بخل، نه کینه و نه حسد در او وجود نداشت. ‏‏(مصاحبه فرزند شهید آیت الله مدنی با مجله زن روز)‏

‏آیت الله مدنی آنچنان جاذبه ای داشت که وقتی کسی به ایشان می رسید، خیال می کرد که با ‏


حضورج. 82صفحه 136
‏پدرش یا محرم اسرارش روبرو شده و آنچنان دافعه ای داشت که وقتی دشمن ایشان را از دور می دید، بر خود می لرزید. قبل از پیروزی انقلاب، یک شب ایشان در منزل دامادشان بودند که ناگهان صدایی به گوش رسید. پرسیدند: «این صدای چیست که از خیابان به گوش می رسد؟» گفته شد: «بچه ها هستند که از پایین خیابان چهارمردان به قسمت شیخان می آیند و شعار می دهند. هر شب این کار را انجام می دهند و بعد پلیس آنها را متفرق می کند.» ایشان فرمودند: «پس ما معطل چه هستیم؟ بلند شوید برویم.» بعد از آشپزخانه کاردی برداشته رفتند به صف بچه های تظاهر کننده پیوستند. نمی توانم بیان کنم آن شب این حرکت تا چه اندازه در روحیه بچه های فداکار قم مؤثر بود. روزی در سر سفره غذا متوجه شدند که چربی آش بیش از اندازه است. از خادم سؤال کرد: «مگر مسلمان نیستید که اینقدر اسراف و تبذیر می کنید؟» وی گفت: «حاج آقا مال همه اینطور نیست. چون شما خیلی ضعیف شده اید و غذا هم آش است، فقط برای شما مقداری زیاد ریختم.» شهید مدنی در حالی که عصبانی شده بود، فرمودند: «این که دو گناه است. من اول فکر می کردم تو فقط اسراف کرده ای؛ ولی حالا متوجه شدم که گناه بزرگتری هم مرتکب شده ای وآن اینکه تبعیض هم قائل شده ای!» ‏‏(روزنامه اطلاعات، 15 / 6 / 57)‏

‏آیت الله مدنی همواره در خطبه ها، مصاحبه ها و سخنرانی هایش، به مسائل مهم مملکت توجه خاصی داشت. در سال های 1359 که مطبوعات وابسته به جریانات ضد انقلاب، جو کاذب به وجود آورده بودند و هر روز مسئله ای می آفریدند و جنگ روانی در جامعه به راه می انداختند، ایشان طی مصاحبه ای اعلام خطر کردند که: «... روزنامه ها باید شرافت شغل شان را حفظ کرده و اگر دست از حرکات منحرفشان برندارند، وظیفه مردم را بیان می کنیم.» و توطئه و تفرقه افکنی میان مردم و روحانیت را به این دلیل می دانست که: «روحانیت از اول نقشه خائنانه استعمار را در هم کوبید. میرزا محمد تقی شیرازی بود که انگلیس را از عراق (بیرون راند). و مرحوم مدرس بود که به واسطه یک پیمان، وثوق الدوله را از کابینه اش بیرون انداخت. لذا دست به تضعیف روحانیت زدند. اما  امروز جامعه از نعمت بزرگی برخوردار است؛ آگاهی مردم و رهبری بی نظیر. و لذا دشمن به هدفش نمی رسد و این پیروزی عظیم به واسطه عمل به ‏


حضورج. 82صفحه 137
‏تعالیم حیاتبخش اسلام با رهنمودهای امام بوده، اما من باز نگران هستم که از صفای مردم سوء استفاده کنند. مواظب باشیم که پیاده کردن احکام اسلامی نباید از روی احساسات باشد. بدانید که خط امام، ویژگی هایش همان ویژگی های قرآن و پیامبر اکرم(ص) و در گذشته، از اسلام فقط اصولی بوده و از مساجد صورت هایی؛ و امام در حقیقت، اسلام راستین را می خواهد پیاده کند.» و الحق که آیت الله مدنی خود در راه تحقق این آرمان به شهادت رسید.‏

چند جمله از سخنان شهید آیت الله مدنی:

‏- دینـم به من می گـوید باید امـروز خودت را فـراموش کنی و خود را زیـر پای این مـرد یعـنی ‏

‏امام  خمینی بگذاری تا یک قدم بالا بیاید و به دنبال ایشان حرکت کنی.‏

‏- امام هر فرمانی بدهند، باید بدون چون و چرا آن را اطاعت کنیم؛ حتی اگر به ضرر جانمان هم باشد.‏

‏-  وقتی ما می توانیم از این پیروزی نسبت به خودمان استفاده صحیحی بکنیم، که اول نفس خودمان را اصلاح کرده باشیم. به تعبیر دیگر اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پیروزی به هر حدی برسد، چاره دردهای ما را نخواهد کرد.‏

‏- حکومت الله تبارک و تعالی در نفس انسان عبارت از این است که هوی و هوس کنار گذاشته شود و تسلط از برای عقل انسان باشد و حرکات انسان به راهنمایی عقل باشد.‏

‏- مادامی که آن بت نفس در وجود انسان حاکم است، یعنی آن حکم می کند و انسان بدان عمل می کند، رسیدن به خدای تبارک و تعالی محال است به خاطر اینکه این ظلمات برای انسان حجاب شده اند.  ‏

‏- تقوی این است که معصیت خدا را کنار بگذاریم و رابطه مان را با خدا محکم کنیم؛ به خاطر اینکه تقوی جلوی بی بند و باری را می گیرد.‏

‏آیت الله سـید اسدالله مـدنی آینه تمـام نمای اخلاق اسلامی و رفتـار اسـلامی به شمار مـی رفت، به ‏


حضورج. 82صفحه 138

m1

‏ جوانان احترام می گذاشتند و به آنها عشق می ورزید. در زمانی که تبعید بود به هر شهری که منتقل می شد، وقت معینی از روز را به جوانان اختصاص می داد و ساعت ها سئوالات گوناگون آنها را پاسخ می گفت. ایشان در پاسخ به سؤال یکی از نزدیکانشان که از وی پرسیده بود، حاج آقا چرا اینقدر وقت خود را به این بچه ها اختصاص می دهید، در حالیکه از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار نیستید؟ گفته بودند: اگر من آغوشم را باز نکنم برای بچه ها و جوانان، آغوش های باز شده نگران کننده ای هست که اینها را درمی یابد. این توجه نمونه ای ارزنده از یک انسان بزرگوار است که به اقتضای زمان (وجود تفکرات التقاطی و مارکسیستی) این حرکت سازنده را انجام می داد. همین جوانان بعداً در سال 57 انقلاب آفرین شدند.‏

‏اخلاص، دیگر ویژگی این سید بزرگوار بود. داماد ایشان نقل کردند: در شب 21 ماه مبارک رمضان یکی از سال ها، شب قدر و احیا در مسجد شیخ انصاری (قدس سره) در نجف اشرف ‏


حضورج. 82صفحه 139
‏مجلس بسیار باشکوهی از علما و فضلا تشکیل شده بود. ایشان (آیت الله مدنی) بالای منبر رفته و به موعظه پرداختند. در ضمن نصیحت و موعظه فرمودند: اگر شماها آمدید از گناهانتان از پیشگاه خداوند توبه کنید، ولی من خدا را شاهد می گیرم که آمده ام از اعمال و عبادت هایم توبه کنم؛ زیرا فکر می  کردم این اعمالی که انجام داده ام عبادت خداوند بوده است، اما حالا می فهمم که آنها توهین به ذات مقدس حق تعالی بود. لذا امشب می خواهم از آنها توبه کنم. ‏

‏آیت الله مدنی در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز با خدا به نجوا می ایستاد و از او شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب می نمود. چون در عالم رویا جام شهادت را از مولایش حسین علیه السلام گرفته بود، بی صبرانه در انتظار آن روز بود. ‏

‏خود می گفت: من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم؛ یکی اینکه به من می گویند: «سید اسدالله»! آیا واقعاً من از اولاد پیامبر هستم؟ دیگر اینکه من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید  شوم یا نه؟ در جایی نقل کرد که روزی به حرم امام حسین (ع) رفتم و در آنجا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدتی یک شب امام حسین (علیه السلام) را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود: "یا بنی انت مقتول"، یعنی (پسرم تو شهید می شوی) که جواب دو سؤال من در آن بود.‏‏ (روزنامه کیهان، 20 / 6 / 68، مجله عروه الوثقی، ش82)‏

‏از دیگر ویژگی های روحی ایشان علاوه بر زهد، امانت داری، اخلاص، شجاعت، دینداری، شیفته خدمت بودن ایشان است. او در زندگی خویش و حتی در دوران تبعید نیز همواره در خدمت مردم بود و در این راه هیچگاه احساس خستگی نمی کرد. به هر شهر یا روستایی که می رفت برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی مردم تلاش می کرد. مواردی از خدمات ایشان عبارتند از: احداث مهدیه در همدان؛ احداث درمانگاه مهدیه؛ راه اندازی صنعت قرض الحسنه؛ احداث حسینیه در دره مرادبیک همدان؛ احداث حمام در دره مرادبیک؛ احداث مدرسه در همین منطقه؛ راه اندازی صندوق قرض الحسنه در قصر شیرین؛ احداث 18 دستگاه خانه در یکی ‏


حضورج. 82صفحه 140
‏از روستاهای بوئین زهرا و... . ‏‏(شهید مدنی جلوه اخلاص، ص59)‏

‏شجاعت آیت الله مدنی ریشه در ایمان راستینش داشت و از خصوصیات بارز این مرد بزرگوار بود که از جد بزرگوارش حضرت علی علیه السلام به ارث برده بود. در شهرستان گنبد زمانی که تبعید بود، رئیس ساواک به صورت یک فرد ناشناس به ایشان تلفن زدند و در مسئله تقلید از او سؤال کردند که به نظر شما امروز از چه کسی باید تقلید کرد؟ وی با صراحت و بی پروا می گوید: با وجود آیت الله خمینی معلوم است که باید از ایشان تقلید کرد. رئیس ساواک که خود یکّه خورده بود، بعداً به ایشان پیغام می فرستد که آقای مدنی، کمی ملاحظه کنید. آقای مدنی همینکه از قضیه مطلع می شوند، می فرمایند: من آنچه عقیده ام است می گویم و از کسی باکی ندارم. ‏

‏آیت الله مدنی که همواره در صف مقدم مبارزه بود، قبل از انقلاب در برابر رژیم ستمشاهی و پس از پیروزی در مقابل مزدوران و جاسوسان آمریکا چون سدی محکم ایستاد و از حریم اسلام و قرآن حمایت می کرد. ایشان نماز جمعه را به عنوان یکی از مهمترین سنگرهای انقلاب حفظ کرد. آیت الله مدنی به عنوان امام جمعه تبریز پس از شهادت شهید آیت الله قاضی طباطبایی انتخاب گردید. اما مزدوران آمریکا که به ترور یاران امام پرداخته بودند، روز 20 شهریور سال 1360 آیت الله سید اسدالله مدنی را به شهادت رساندند.‏

‏ ساعت 1:45 دقیقه بعداز ظهر پس از اتمام خطبه های نماز جمعه، منافقی کوردل، از میان جمعیت خود را به محراب نزدیک و بازوی آیت الله مدنی را گرفت و نماز آقا را قطع کرد. در این موقع اطرافیان به طرف مهاجم روی آوردند. ولی قبل از رسیدن آنها وی ضامن نارنجکی را که در لباسش مخفی نموده بود، کشید و نارنجک به طور وحشتناکی منفجر شد و بر اثر این انفجار، عارفی عاشق شهادت به همراه سه شهید دیگر به لقای حق پیوست.‏

‏در این واقعه تلخ بیش از پنجاه نمازگزار مؤمن زخمی و مجروح گردیدند. به حق باید گفت شهادت بزرگانی چون آیت الله مدنی، ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را به کلی منزوی کرد. ‏


حضورج. 82صفحه 141
‏به دنبال شهادت این امام جمعه بزرگوار استان آذربایجان در سوگ عارف واصل به عزا نشست. در 21 شهریور جنازه آن بزرگوار باشکوه هرچه تمامتر در میان اندوه فراوان مردم در تبریز و قم تشییع گردید و در قم در کنار حرم مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها) به خاک سپرده شد. شهادت این عالم بزرگوار در سراسر ایران انعکاس وسیعی داشت. ‏

‏آیت الله مدنی، یکی از کسانی بود که در چارچوب اجرای سیاست ضد انقلابی (حذف چهره های اصیل) از صحنه انقلاب اسلامی، به شهادت رسید. چهره ای که با توجه به نفوذ و محبوبیتش و نیز داشتن تفکر و اندیشه مستضعف گرا، وجودش برای جریانات انحرافی تحمل پذیر نبود. امام خمینی در 21 شهریور 1360 در باره شهادت این اسوه تقوا پیام بلندی بشرح ذیل صادر کرد:‏

بسم الله الرحمن الرحیم

إنا لله و إنا إلیه راجعون

‏با شهید نمودن یک تن دیگر از ذریه رسول الله و اولاد روحانی و جسمانی شهید بزرگ امیر المؤمنین سند جنایت منحرفان و منافقان به ثبت رسید. سید بزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات، حجت الاسلام و المسلمین، شهید عظیم الشأن، مرحوم حاج سید اسد الله مدنی- رضوان الله علیه- همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقی شقی به شهادت رسید. اگر با به شهادت رسیدن مولای متقیان اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزیزش شهید مدنی هم آرزوی منافقان را برآورده خواهد کرد. اگر خوارج سیاه بخت از شهادت ولی الله الاعظم طرفی بستند و به حکومت رسیدند، این گروهک های خائن نیز به آمال خبیث خود، که سقوط حکومت اسلام و برقراری حکومت آمریکایی است، می رسند. آنان لعنت خدا و رسول و ننگ ابدی را برای خود، و اینان عذاب ابدی خدا و نفرت و لعنت قادر متعال و امت اسـلام را برای خود و هم پیمانان و اربابان خونخوار خویش، به بار آوردند. ملت بزرگ و روحانیون معظم چون صفی مرصوص ایستاده اند که هر پرچمی از دست توانای سرداری بیفتد سردار دیگری آن را برداشته و به میدان آید و با قدرت ‏


حضورج. 82صفحه 142
‏بیشتر در حفظ پرچم اسلامی به کوشش برخیزد. شهید مدنی با شهادت مظلومانه خود ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را بکلی منزوی کرد. این چهره نورانی اسلامی عمری را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند. و از چهره های کم نظیری بود که به حد وافر از علم و عمل و تقوا و تعهد و زهد و خودسازی برخوردار بود. به شهادت رساندن چنین شخصیتی به تمام معنا اسلامی همراه با تنی چند از فرزندان اسلام و یاران با وفای انقلاب اسلامی در میعادگاه نماز جمعه و در حضور جماعت مسلمین جز عناد با اسلام و کمر بستن به محو آثار شریعت و تعطیل جمعه و جماعت مسلمین توجیهی ندارد. اگر تا امروز برای جنایتها و شرارتهای خود بهانه های بی پایه ای می تراشیدند، در شهادت این عالم متقی که جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمی اندیشید بهانه ای جز انتقام از اسلام و ملت شریف نمی توانند بتراشند. انتقام از اسلام که آن را اساس سقوط دستگاه های جبار و شکست ابرقدرتها در ایران و پس از آن در منطقه می بینند و از ملت قدرتمند که پشت بر آنان نموده و کاخ های آمال و آرزوی آنان را در هم کوبیده و تمامی آنان را از صحنه تا ابد بیرون رانده است، می گیرند. مردم رزمنده ایران و خصوص مردم غیرتمند آذربایجان که چنین روحانی متعهد و عالم عالیقدری را از دست داده اند و حریف شکست خورده خود را می شناسند با عزمی جزم و اراده های خلل ناپذیر انتقام خود را از آنان می گیرند.‏

‏این جانب شهادت این مجاهد عزیز عظیم و یاران باوفایش را به پیشگاه اجداد طاهرینش، خصوصاً بقیه الله- ارواحنا له الفداء- و به ملت مجاهد ایران و اهالی غیور و شجاع آذربایجان و به حوزه های علمیه و خاندان محترم این شهیدان تبریک و تسلیت می گویم.‏

‏خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است. و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است. درود خداوند و سلام امت اسلامی بر این خط سرخ شهادت. و رحمت بی پایان حق تعالی بر شهیدان این خط در طول تاریخ. و افتخار و سرفرازی بر فرزندان پر توان پیروزی آفرین اسلام و شهدای راه آن. و ننگ و نفرت و لعنت ابدی بر وابستگان و پیروان شیاطین شرق و غرب، خصوصاً شیطان بزرگ، ‏


حضورج. 82صفحه 143
‏آمریکای جنایتکار که با نقشه های شیطانی شکست خورده خود گمان کرده ملتی را که برای خداوند متعال و اسلام بزرگ قیام نموده و هزاران شهید و معلول تقدیم نموده با این دغل بازی ها می تواند سست کند و یا از میدان به در برد. اینان پیروان سید شهیدانند که در راه اسلام و قرآن کریم از طفل شش ماهه تا پیرمرد هشتاد ساله را قربانی کرد و اسلام عزیز را با خون پاک خود آبیاری و زنده نمود. و ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوای مسلح نظامی و انتظامی و مردمی ما پیرو اولیایی هستند که همه چیز خود را در راه هدف و عقیده فدا نموده و برای اسلام و پیروان معظم آن شرف و افتخار آفریدند.‏

‏از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین و رحمت برای شهیدان، خصوصاً شهدای اخیرمان، و بالأخص شهید عزیز مدنی معظم و سلامت کامل برای مجروحین این حادثه، و صبر و استقامت برای ملت بزرگ، خصوصاً آذربایجانی های عزیز و بازماندگان شهیدان، خواهانم. سلام و درود بر همگان.

و السلام علی عباد الله الصالحین.‏

‏روح الله الموسوی الخمینی‏

‏(صحیفه امام، ج15، ص 225-227)‏

منابع و مآخذ:

‏1- شهدای روحانیت، علی ربانی، جلد1، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی.‏

‏2- روزنامه جمهوری اسلامی، 18 / 6 / 61، یادواره شهید محراب آیت الله مدنی، خاطرات آقای بروجردی.‏

‏3- جلوه اخلاص؛ سعید عباس زاده، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1359.‏

‏4- مجموعه عروه الوثقی (نشریه حزب جمهوری اسلامی ایران)، ش 82.‏

‏5- کتاب گلشن ابرار، ج1-2،  نشر معروف ، سال 1382.‏

‏7- یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلدهای 1- 4،  مرکز اسناد انقلاب اسلامی.‏

‏8- صحیفه امام ، چاپ موسسه تنظیم ونشر آثار امام ، جلدهای 10 -11.‏

‏9- روزنامه کیهان، 20 / 6 / 68، مجله عروه الوثقی، ش 82.‏

‏10- کتاب یاد ایام، ج1.‏

‎ ‎

‎ ‎

حضورج. 82صفحه 144