نکاتی پیرامون توسعه در نگاه دینمدار امام خمینی

نکاتی پیرامون

توسعه در نگاه دینمدار امام خمینی

‏□ علی محمد صالحی‏

‏ ‏مقدمه

‏توسعه از جمله مفاهیم دنیای مدرن است که بحث و تدقیق در آن پیش از هر پرداختی متوجه بذل عنایتی خاص به مفهوم مدرنیته می باشد و به همین خاطر هرگاه سخن از نبت میان دین و توسعه و نگاههای دینمدار به توسعه به میان می آید لاجرم بایستی ابتدا از نسبت میان دین و مدرنیته سخن گفت و به بیانی بازکردن گره اخیر منوط به بازگشایی گره میان دین و مدرنیته است.‏

‏تأملی در اندیشه های سیاسی- اجتماعی معطوف به رابطه دین و مدرنیته حکایت از آن دارد که در یک دسته بندی نستباً کلی می توان نحله های فکری سه گانه ای را در این باب به این شرح احصاء نمود:‏

‏گروه اول معتقدان به ناسازگاری دین و مدرنیته به عنوان دو امر متنافر‏

‏گروه دوم معتقدان به گریزناپذیری تلفیق این دو به عنوان دو امر متطابق‏

‏گروه سوم معتقدان به گونه ای تغلیظ فرهنگی که بر این باورند: علی رغم برخی وجوه متنافر، در بسیاری جهات می توان این دو مفهوم را با لحاظ پاره ای ملاحظات منطبق یافت.‏

‏حاصل نگاه گروه اخیر آنکه در برخورد با فرهنگ و تمدن جدید غربی، انسان مسلمان از این قابلیت برخوردار است که ضمن استقبال از مستحسنات دنیای جدید غرب آنها را بومی سازد. البته ناگفته پیداست که اگر مظاهر تمدنی غرب را در سه شعبه تکنولوژی ، علوم (اعم از تجربی‏


حضورج. 82صفحه 94

toseaeslami

‏ ‏‏و انسانی) و بالاخره نهادهای مدنی دسته بندی نماییم مبادرت به تغلیظ فرهنگی به منظور بومی سازی محصولات و مظاهر مدرنیسم، حرکت از مقوله اول به سوم رفته رفته مشکل تر، پیچیده تر و مستلزم اعمال دقت و ظرافت اندیشی بیشتری خواهد بود و به بیانی دیگر پیمودن این راه جهت آشتی دادن مدرنیته و دین در هر حوزه، نسبت به حوزه پیشین دشوارتر خواهد بود.‏

‏واکاوی اجمالی نگاه های سه گانه فوق به رابطه دین و مدرنیته از تعصب و جمود دسته اول نسبت به دین - صرف نظر از تسمیه آن به دین تاریخی یا سنتی - و همچنین گریز ایشان از حضور مؤثر در دنیای مدرن حکایت دارد. دسته دوم به خوش بینی مفرط در ایجاد گونه ای این همانی میان دو مقوله دین و مدرنیته بدون تأمل در اختلافات اساسی دو مقوله در خصوص منشاء صدور – یکی الهی و دیگری بشری- ظرف مکانی و عقیدتی تحقق، مبانی معرفت شناسی عموماً غیریکسان و از همه مهمتر چشم بستن بر آسیب ها و پیامدهای حاصله از انطباق ‏


حضورج. 82صفحه 95
‏این دو که در نهایت به گسیل شدن دین به مذبح مدرنیته می انجامد موصوفند و بالأخره و در این میان به نظر می رسد به نحله سوم از آن جهت که ملاحظات و ظرافت اندیشی های یاد شده را در نظر دارند در امر ایجاد پیوند میان دین و مدرنیته می توان امید داشت.  در نگاه اخیر در حالی که پاسخ به این سؤال فلسفی که آیا می توان در آن واحد هم مدرن بود و هم متدین و آیا دین و مدرنیته قابل جمع اند، در صدر توجیهات قرار دارد، به شکل همزمان این سؤال جامعه شناختی نیز در زمره دغدغه های خاطر اصحاب این نگرش قرار دارد که در صورت تحقق مدرنیته بر مبنای غربی آن بر سر دین چه خواهد آمد؟ سنت در دنیای مدرن شده به سبک غربی در کجا قرار دارد؟ در صورت استقبال از مدرنیته به سبک غربی، تکلیف پذیرش سکولاریسم به معنای تلقی دین به عنوان امری خصوصی و عدم اجازه به آن جهت ورود به عرصه عمومی چه خواهد بود؟ جدا سازی قانونگذاری، سیاستگذاری و خط مشی گذاری عمومی از دین، جامعه دیندار را به چه وضعیتی دچار خواهد کرد؟ و بالأخره در تعامل میان دین و مدرنیته کدام یک ثابت و دیگری متغیر و متأثر از آن فرض خواهد شد؟ و تعداد زیادی از سؤالاتی که بر این منوال ذهن دغدغه داران حصول این پیوند را به خود مشغول می سازد. ‏

‏در پاسخ به این سؤالات و دغدغه ها این نحله در حالی که راهی خلاف دو نحله گذشته در طرد یا پذیرش مطلق مدرنیته را می پیماید از یکسو اسلام را اسلام منجمد و متصلب تاریخی که در زوایای تاریخ صدر محصور بوده و برای سؤالات انسان جدید پاسخهایی درخور نداشته باشد نمی بیند و از دیگر سو اسلام منفعل را برنمی تابد و اسلام فعال مسلح به عنصر اجتهاد سخن می گوید. امر بازتفسیر سنت را در شرایط جدید به جای کنار گذاردن سنت قرار می دهد و بالأخره بر آن است تا به نیازهای مدرن انسان جدید پاسخهایی مدرن و درخور حضور او در شرایط جدید دنیا ارائه نماید و بدیهی است که حاصل چنین کوششی ارائه قرائتی از اسلام به عنوان یک ثابت خواهد بود که البته در آن میان احکام ثابت و دائمی مستخرج از قرآن و روایات (سنت) با احکام موقتی و معطوف به شرایط نزول قرآن و صدور روایات تمایز قائل شده است.‏


حضورج. 82صفحه 96
‏مفهوم توسعه نیز به عنوان مقوله ای مدرن در ذیل برخورد و نگاه به توسعه ملحوظ نظر قرار می گیرد و در بیان چگونگی نسبت سنجی آن با دین دیدگاه هایی مشابه آنچه گذشت قابل دسته بندی می نماید و در این میان همان سؤالات و دغدغه ها رخ نموده، تقریباً پاسخ هایی مشابه پیدا می کند. در چنین فضایی ذهنیت غالب توسعه جهت تحقق در ایران متوجه بازخوانی شرایط خاص کشور می گردد و اهداف آن بر اساس ویژگی های خاص کشور و از جمله تقدیس ارزشهای مذهبی مطلوب و حاکم باز تعریف می گردد. حاصل آنکه نه تنها ضرورت تئوریزه کردن توسعه دین مدار در صدر توجهات اصحاب این نگاه قرار می گیرد بلکه منتهای دقت در صیانت از چارچوبه سنت معمول معقول و گریز از آفات احتمالی تهدیدگر آن مبذول می گردد. ‏

‏نظر به آنچه گذشت و در شرایطی که نگاه های مختلف به توسعه ایران در قالب هایی چون نگاههای روشنفکرانه اسلامی، روشنفکرانه لائیک، سنت گرا، و ... طرح گردیده و جملگی به زعم خود در پی یافتن پاسخی به دلایل عقب افتادگی ایران بوده اند، در این نوشته کوشش می شود تا نگاه امام خمینی به عنوان نگاهی دینمدار به مقوله توسعه مورد بازخوانی قرار گیرد. ‏

‏بر این اساس سؤال نوشته حاضر این چنین قابل تقریر است که: " امام خمینی به مقوله توسعه ‏


حضورج. 82صفحه 97
‏چگونه می نگریسته اند و چه نسبتی میان دین و توسعه قائل بوده اند؟" و در پاسخ به این سؤال اصلی، فرضیه بحث این چنین قابل طرح است که " امام خمینی با نگاهی دینی کوشیده اند تا ضمن مراجعه به سنت و بازتفسیر آن در شرایط جدید محسنات توسعه را مورد استقبال قرار دهند."‏

امام خمینی ، مبانی معرفتی

‏در تبیین نگاه امام به مفهوم توسعه و تشریح اندیشه ایشان در این باب قبل از هر چیز بایستی به بررسی مبانی معرفتی ایشان مبادرت کرد و در خلال آن بر دو مؤلفه درونی و بیرونی معرفت دینی امام متمرکز گردید. توضیح آنکه در باب مؤلفه درونی معرفت دینی امام باید بر نحوه برخورد ایشان با متون دینی (قرآن و سنت) تکیه نمود و در خصوص مؤلفه دوم در پیش فرض ها و مبانی معطوف به نگاه ایشان به دین، عقلانیت، شناخت جهان، انسان و جامعه دقیق شد.‏

‏در باب مؤلفه اول یعنی بخش درونی معرفت دینی امام، چنانکه از مراجعه به آثار و احوال ایشان حاصل می شود وی در قامت فقیه مجتهدی مصلح کوشیده است تا دین اسلام را در آیینه دنیای مدرن و پاسخگو به مسائل و مشکلات انسان جدید مورد مداقه قرار دهد و میان احکام ثابت و متغیر آن تمییز قائل شود و به بیانی دیگر به مقتضای شرایط زمان و مکان و آنچنان که در حدیث معروف آمده است در قامت فقیهی عالم به زمانه ایفای نقش و ارائه نظر کند. تأکیدات ایشان بر فقه جواهری و در عین حال فقه پویا، دخالت دادن عنصر مصلحت در تنظیم امور، باز نمودن مجال بروز احکام موسوم به احکام حکومتی و ... جملگی اموری مؤید این مطلب می باشند چنانکه به عنوان نمونه در تبیین مقوله اجتهاد راهگشا در روزگار حاضر چنین فرموده اند: ‏

‏" اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافی نمی باشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد ‏

حضورج. 82صفحه 98
‏بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی تواند زمام جامعه را به دست گیرد ..." ‏‏(صحیفه امام، ج21، ص177-178)‏

‏در خصوص مؤلفه برونی معرفت دینی امام و در باب نگاه به دین چنانکه معروف است ایشان به گونه ای دین حداکثری و البته معتدل معتقد می باشند و دین را پاسخگوی کلیه نیازهای بشر در عصر حاضر معرفی می کنند و یقیناً به همین خاطر است که علی رغم مخالفت های مختلف در داخل حوزه های علمیه و خارج از آن، بر تأسیس حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه تأکید می ورزند و در عین حال دین را نه تنها شایسته که صاحب حق جهت حضور در عرصه عمومی و پیوند با سیاست معرفی می نمایند: ‏

‏" آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادات وارد نشده است. شما پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه می کنید، هفت- هشت تا کتابی است که مربوط به عبادات است، باقی اش مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات و اینطور چیزهاست...‏‏ ‏‏اسلام دین سیاست است؛ حکومت دارد. شما بخشنامه حضرت امیر و کتاب حضرت امیر به مالک اشتر را بخوانید ببینید چیست. دستورهای پیغمبر و دستورهای امام- علیه السلام- در جنگها و در سیاسات ببینید چه دارد. این ذخایر را ما داریم... اسلام سلطنت دارد، نه سلطنت اینطوری؛ حکومت دارد؛ اسلام امامت دارد، خلافت دارد؛ پیغمبر اسلام حکومت تشکیل کرده بود، حضرت امیر- سلام الله علیه- حکومت داشت، استاندار داشت، فرماندار داشت- همه اینها را داشت. اینها ارتش داشتند، قواعد ارتش داشتند؛ همه چیز داشتند." ‏‏(همان، ج6، ص44-43)‏‏ و البته در ‏


حضورج. 82صفحه 99
‏راستای همین نگاه حداکثری است که امام فقه شیعی را تئوری اداره آدمی از گهواره تا گور معرفی می کند. ‏‏(همان، ج21، ص289)‏

‏عقلانیت در نگاه و اندیشه امام، به عنوان رکنی از ارکان معرفت دینی خاص ایشان از عقلانیت خود بنیاد متداول در غرب فاصله دارد. بدین معنا که مرتبتی از مراتب انسانیت و در پیوند با اولوهیت معرفی می گردد: ‏

‏" انسان اختصاصاتی دارد که سایر موجودات ندارند. یک مرتبه باطن، یک مرتبه عقلیت، یک مرتبه بالاتر از مرتبه عقل، در انسان بقوه هست. از اول در سرشت انسان هست که این انسان از عالم طبیعت سیر بکند تا برسد به آنجایی که وَهْم ماها نمی تواند برسد و همه اینها محتاج به تربیت است." ‏‏(همان، ج4، ص175)‏

‏در باب انسان نیز امام از آن رو که متأثر از تعالیم قرآن و آموزه های دینی است نگرش خویش را به این موجود در قالب چارچوبی متأثر از دین توصیف می نماید و از وجود دو بعد مادی و معنوی در انسان یاد می کند، ابعادی که در سایه تربیت صحیح و همسو نه تنها نافی یکدیگر نبوده بلکه از این قابلیت بهره مند هستند که در مسیر ارائه مدلی نمونه از انسان موفق گردند.‏

‏ " انسان دو جنبه دارد: یکی جنبه معنوی و یک جنبه ظاهری و مادی. انسانها در جنبه های معنوی یک نحو تعلیمات دارند، و در جنبه های ظاهری و مادی یک نحو دیگر. و اگر این دو تا با هم جمع بشوند، یک انسان به تمام معنا به وجود خواهد آمد."‏‏ (همان، ج8، ص222)‏

‏امام خمینی در سخنان مختلفی،عاقل بودن ، مختار بودن، کمال گرا بودن، اجتماعی بودن و بالاخره تکلیف گرا بودن را از  مشخصه های انسان معرفی می کند.‏

‏کلام پایانی در این باب توجه به نگاه امام به جامعه است. در حالی که در دستگاه های فکری و مکاتب سیاسی مختلف جامعه یا به مقوله ای در حد روابط بینابینی صرف بین افراد تقلیل یافته و یا در مقابل، پدیده ای اصیل و متعین و قائم به خود معرفی شده است ‏‏(ر.ک: درک سه پر جامعه)‏‏ و استلزام هریک از دو نگرش گسیل فرد به قربانگاه جامعه یا بالعکس است. ‏


حضورج. 82صفحه 100
‏ولی در اندیشه امام جامعه اگرچه متشکل از افراد انسانی معرفی می گردد اما حاصل جمع جبری آنها نمی باشد: ‏

‏" یک جامعه ای که یک مقصدی دارد و می خواهد که آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش را فراهم کند و به نتیجه برسد، این جامعه را می شود تشبیه کرد- افراد جامعه و خود جامعه را- به قطرات و نهرها و سیل و دریا. قطره های باران یکی یکی، وقتی که ملاحظه بکنید، هر قطره ای وقتی از قطره های دیگر جدا باشد یک برگ را هم تر نمی کند؛ یک قطره باران به قدر اینکه یک برگی را تر بکند، نیست. اگر هم فرض کنید که میلیونها قطره باشد، این قطره ها از هم جدا، هیچ با هم اتصالی نداشته باشند، اگر چنانچه میلیاردها قطره وجود داشته باشد و اینها قطره قطره باشند، باز کاری از آنها برنمی آید. هر قطره ای تا اجتماعی نباشد، کاری از آن نمی آید." ‏‏(صحیفه امام، ج4، ص230)‏

‏اما در باب اینکه در اندیشه امام آیا فرد بر جامعه مقدم است یا جامعه بر فرد، بایستی دقت داشت که اگرچه در این شیوه نگرش هم به فرد و هم به جامعه توجه شده است لکن در امر مصلحت اندیشی، جامعه و مصالح جامعه اسلامی بر فرد مقدم معرفی شده است:‏

‏ " اسلام همان طوری که فقط احکامی ظاهری راجع به افراد باشد نیست؛ همین طور همه اسلام عبارت از قیام و نهضت و اینها هم نیست. اسلام خیلی جهات دارد و کسی که بخواهد اسلام را بشناسد، همه جهاتی که در اسلام هست، یعنی آن چیزی که مربوط به رشد فرد است، آنکه مربوط به رشد جامعه است، آنکه مربوط به ‏


حضورج. 82صفحه 101
‏سیاستی است که بین آن و سایر ملل هست، آنکه مربوط به اقتصاد است، آنکه مربوط به فرهنگ است، تمام اینها در اسلام هست." ‏‏(همان، ج5، ص218)‏

‏و به همین خاطر است که تأمین مصلحت افراد را در گرو مصلحت اجتماع معرفی فرموده و احکام اسلام را نیز درهمین رابطه تفسیر می کند. به عنوان مثال در باب قصاص و تبیین فلسفه آن می گوید: ‏

‏"‏‏قصاص برای این است که زندگی بشر تأمین بشود. تربیت است، برای مصلحت جامعه است. تمام حدود الهی برای مصلحت جامعه است‏‏" ‏‏(همان، ج7، ص313)‏

توسعه دینمدار و مبانی معرفت دینی امام

‏چنانکه گذشت اعتقاد به دین حداکثری یکی از مبانی فکری و معرفتی امام را تشکیل می دهد. دینی که عهده دار سعادت دنیا و آخرت انسان است و نه تنها در حیات فردی بشر راهنما و پاسخگوی نیازهای اوست بلکه در عرصه سیاسی و اجتماعی مقولات مهم قانون گذاری، سیاستگذاری، و خط مشی گذاری عمومی را نیز بر عهده دارد و این دقیقاً اولین مجال فاصله گرفتن و جدایی نگاه امام به امر توسعه از نگاههای بشری و غربی است، چه آنکه از ملزومات ذکر شده در ادبیات توسعه غربی پایبندی بر سکولاریسم و تأکید بر آن است. ‏

‏بر این اساس، توسعه در نگاه امام اعم از گونه های مختلف سیاسی- اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی بایستی لزوماً در مدار دین اسلام تعریف شود. حاصل آنکه سکولاریسم خط قرمز فاصل میان نگاه امام به توسعه و نگاههای غربی به این مقوله می باشد، چنانکه در جایی به صراحت اعلام می دارند: ‏

‏" اینها می گویند که ما می خواهیم برگردیم به زمان هزار و چهار صد سال پیش از این! ما می خواهیم به عدالت هزار و چهار صد سال پیش از این برگردیم نه اینکه زندگی مان زندگیِ آن وقت بشود. نه؛ همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داریم لکن اینهایی که اینها دارند مظاهر تمدن نیست." ‏‏(همان، ج3، ص506)‏


حضورج. 82صفحه 102
‏یا می فرمایند: ‏

‏" اینها که دم از دمکراتیک می زنند، اینها همان دمکراتیک غربی را می خواهند، آزادی غربی را می خواهند؛ یعنی بی بندوباری. در غرب هرچه شده است، ما هم باید تَبَع آنها باشیم! اینها جزو غربزده ها هستند." ‏‏(همان، ج7، ص536)‏

‏نظر به آنچه گذشت روشن می گردد که در نگاه و اندیشه امام همچون اندیشه مندان غربی توسعه به معنای ایجاد تغییرات کمی و کیفی به شکلی توأمان در جامعه امری ضروری و پسندیده و لازم التوجه است. همچنین از این حیث که امام انسان را در کانون توجهات خویش به عنوان محور توسعه قرار می دهد وجه شبه دیگر نگاه امام و نگاه توسعه مدار غربی را متبلور می سازد؛ اما نقطه افتراق دو دیدگاه از آنجا آغاز می شود که در توسعه غربی دین به خلوت افراد فرستاده می شود ولی در نگاه امام توسعه مبتنی بر ارزشهای دینی و در قالب اصول و آموزه های وحیانی و دینی بازتفسیر می گردد. حاصل آنکه در نگاه امام تجدد گرایی به معنای مطلق غربی و توسعه در قامت غیرالهی و غربی آن مردود است و انسان به عنوان محور توسعه به سمت و سو و جهتی معطوف به تعالی و نه صرفاً جهت و سمت و سویی مادی هدایت می شود و بالاخره سنت به معنای تحجر و تصلب عقیدتی از نظر دور می گردد و به جای آن سنتی پاسخگو به نیازهای بشر متمدن مورد باز تفسیر قرار می گیرد. ‏

‏دنیای غرب، مدرنیته و به تبع آن دستیابی به توسعه را همواره رهین رجعت این دنیا به عقلانیت ‏


حضورج. 82صفحه 103
‏معروف در عصر روشنگری معرفی می کند، عقلانیتی که ضمن غلبه بر سنت های متداول کلیسایی و به تعبیری دقیق تر سنن برساخته کشیشان و اهل کلیسا توانست انسان را به جای خداوند بنشاند و کلیه مقدرات او را به دست وی بسپارد. "غرب در سه عرصه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به مدرنیته، سرمایه داری و دمکراسی رسید و توانست به توسعه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دست یابد ولی برخی کشورهای مسلمان بویژه ایران در برخورد با تمدن غرب با مشکل روبرو شدند. بدین صورت که در بخش فرهنگی به بحران هویت، در بخش اقتصادی به بحران توزیع و در بخش سیاسی به بحران مشارکت دچار گشتند، از این رو نتوانستند به توسعه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دست یابند." ‏‏(جنبش های اسلامی معاصر، ص35)‏

‏عقلانیت غربی و به بیانی دیگر عقلانیت خودبنیاد و فارغ از ماوراء در حقیقت عقلانیتی است معتقد به اینکه "صرفاً از طریق مشاهده گرایی و حس گرایی می تواند به حقیقت دست یابد. عقل خودبنیاد دیگر بر این باور نیست که حقیقت را در ماوراء طبیعت و وحی جستجو کند. این خرد دو رکن دارد که یکی عقلانیت فردی و سودگرایانه است و دیگری حس گرایی. این عقلانیت موجب شده است که جوامع بشدت فردگرا شوند... . اگر تکیه گاه از عقلانیت برداشته شود خرد خودبنیاد تبدیل به خرد خود ویرانگر می شود. این وضعیت را گفته پست مدرنیست ها خیلی خوب تشبیه می کند. آنها می گویند مدرنیسم خدا را کشت و پس از آن انسان نیز کشته شد. وقتی انسان خدا را کشت و خود را جانشین او ساخت چون تکیه گاه نداشت خود را نیز نابود کرد و هیچ انگار شد. باید گفت انسان آن زمان که در سوگ خدا نشست در حقیقت در سوگ خود نشست." ‏‏(رنسانس دیگر، ص153)‏

‏عقل گرایی در دنیای غرب به شهادت تاریخ سه مرحله مختلف را طی کرده است:‏

‏الف-  عقل مؤید دین، ب-  عقل رقیب دین، ج-  عقل منکر دین‏

‏بدیهی است که توسعه موجود به شیوه غربی در پیوند با این سیر تحول از یکسو و زایش سکولاریسم ناشی از آن از دیگر سو است. بنا بر این از مرحله دوم که متوجه شرایط زمانی سده ‏


حضورج. 82صفحه 104
‏هیجدهم میلادی است و آن را عصر عقل و روشنگری می نامند و اتفاقاً با پیشرفت علم و صنعت نیز همراه است روشنفکران عقل گرا مدعی بلوغ عقل در حوزه دین شدند و خود و سایرین را بی نیاز از دین و شریعت معرفی نمودند. ‏

‏از اواخر سده هیجدهم به بعد است که عقل گرایان افراطی ظهور یافته مدعی شدند که اعتقاد به خدا از اعتقاد عقلی به دور است و لذا منکر دین شدند و چنانچه "اربان بار بور" آورده است، روشنفکران نسل اول، هم دین طبیعی را قبول داشتند و هم دین الهی را، منورالفکرهای نسل بعدی از دین طبیعی جانب داری و وحی را تخطئه می کردند و با ظهور نسل سوم زمزمه آشکار طرح و تخطئه انواع صور دین برخاسته بود. ‏‏(سکولاریسم در مسیحیت و اسلام)‏

‏در مقابل دیدگاه عرف گرای توسعه که انسان را با محور عقلانیت ابزاری در کانون توجهات قرار می دهد، امام خمینی ضمن تأیید محوریت انسان در توسعه از عقلانیت به عنوان مرتبه ای از مراتب انسانی و در طول مقوله اولوهیت آن یاد می نماید. فلذا عقلانیت خودبنیاد و ابزاری غربی در تحقق توسعه را ناکافی دیده از عقلانیتی خاصتر با عنوان عقلانیت خدامحور و ملتزم به وحی یاد کرده، تحقق صحیح و ایده آل توسعه را رهین گذار از این راه معرفی می کند: ‏

‏" انسان مراتب دارد. آن کسی که رفته سراغ آن مرتبه بالای انسان و از این مراتب غافل شده، اشتباه کرده. آن کسی که چسبیده است به این عالَم ماده، و مرتبه طبیعت را دیده و غافل از ماورای طبیعت است، این هم اشتباه کرده... اسلام می خواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع؛ یعنی رشد به آنطور که هست بدهد. حظّ طبیعت دارد، رشد طبیعی به او بدهد؛ حظّ برزخیت دارد، رشد برزخیت به او بدهد؛ حظّ روحانیت دارد، رشد روحانیت به او بدهد؛ حظّ عقلانیت دارد، رشد عقلانیت به او ‏


حضورج. 82صفحه 105
‏بدهد؛ حظّ الهیت دارد، رشد الهیت به او بدهد. همه حظوظی که انسان دارد و به طور نقص است، الآن نرسیده است؛ ادیان آمده اند که این میوه نارس را رسیده اش کنند؛ این میوه ناقص را کاملش کنند" ‏‏(صحیفه امام، ج4، ص9)‏

‏چنانکه مشاهده می شود تجربه فراروی جامعه بشری متوسل به عقلانیت که در سایه توجه افراطی به عقلانیت فارغ از اخلاق و انسانیت در امر توسعه، فجایع مختلف در قرن اخیر را آفریده است به شکل جدی ملحوظ نظر امام قرار دارد و لذاست که به جدّ از عقلانیت ملتزم به خداوند متعال و متعهد به دین در امر توسعه دفاع می کند.‏

‏در باب انسان نیز چنانکه گذشت غرب با محوریت بخشیدن به انسان و نشاندن او به جای خداوند در حقیقت مسیر توسعه خویش را در ابعاد مختلف رقم زد و از این نظر اصالت را به انسان داد و حاصل این اصالت دادن، خلق موجودی متکی بر عقل خودبنیاد و منقطع از وحی، دنیامدار، سودجو، لذت طلب، استیلاجو، استثمارگر که خالق توسعه عاری از اخلاق است. ‏

‏در مقابل، این نگاه امام خمینی از ورای زاویه دیدی مسبوق به مذهب، انسان را در محوریت عهده دار شدن توسعه در ابعاد مختلف آن قرار می دهد که علی رغم عاقل، آزاد، مختار، کمال پذیر بودن در حقیقت تعالی و رشد را به عنوان سرمنزل سعادت خویش و دیگران می بیند و همواره در حال تجربه و تمرین شدنی است که منتهای آن اولوهیت و حصول آن است و لذا هیچ گاه از وحی و آموزه های الهی بی نیاز نمی گردد. ‏

‏" اگر برای هر علمی موضوعی است... علم همه انبیا هم موضوعش انسان است. و اگر برای هر دولتی برنامه ای است، برنامه رسول اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- را می شود گفت همان سوره ای که در اول وارد شده است، آن برنامه رسول خداست: ‏‏بسم الله الرَّحمنِ الرَّحیم. اقرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَقٍ. إِقرَأ و رَبُّکَ الأَکرَمُ. الَّذِی عَلَّمَ بِالقَلَمِ. عَلَّمَ الإنسَانَ مَالَمْ یَعْلَمْ.‏‏ ‏

‏تمام انبیا موضوع بحثشان، موضـوع تربیتشان، موضوع علمـشان انسان است. آمده اند‏


حضورج. 82صفحه 106
‏انسان را تربیت کنند. آمده اند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی مافوق الطبیعه، مافوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیا در انسان است. از اول، هرکس، هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان" ‏‏(همان، ج8، ص324)‏

‏بدیهی است که انسانی با این مختصات هرگاه به عنوان محور توسعه معرفی می گردد حاصل تلاش های او توسعه ای دیندار و ارزشمند و معطوف به اخلاق را پدید خواهد آورد. ‏

‏و بالأخره در باب جامعه توسعه یافته دینمدار و نگاه امام خمینی به آن باید دانست که در این اندیشه بر خلاف مکاتب رایج بشری هیچگاه فرد به مذبح جمع یا جمع به قربانگاه فرد فرستاده نمی شود بلکه آنچه ملحوظ نظر امام است وجود گونه ای تعامل میان فرد و جمع است که البته وعایت مصالح جمع در مواقع ضروری لازم می نماید. ‏

‏"امام رویکرد سنتی داشت. امام از زاویه شریعت و دین به قضایا نگاه می کرد اما همین امام چون برای جامعه یک هویت مستقل قائل بود باب مصلحت را گشود، باب زمان و مکان را گشود و فرمود که بنا به شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی موضوع حکم عوض می شود. چون بسیاری از احکام که در طول تاریخ فقهی ما تنظیم شده ناظر به موضوعاتی خاص بوده که محدود به شرایط خاص خود بوده است. یعنی امام آن روش و قاعده کلی را حفظ می کند اما می گوید که این موضوعات مرتبط با پدیده های بیرونی است لذا تغییر پدیده ها را نیز بایستی مدنظر قرار دهید." ‏‏(رنسانس دیگر، ص154)‏


حضورج. 82صفحه 107
امام ، توسعه، بازتعریف سنت

‏چنانکه گذشت نگاه حداکثری امام به دین، تأیید ایشان از عقلانیت متصل به وحی و تصریح بر لزوم بازگشت به آن به عنوان رکنی عمدتاً مغفول در طول تاریخ اسلام، نگاه ایشان به انسان به عنوان موجودی آزاد، آگاه و کمال گرا و بالأخره جامعه به عنوان مقوله ای در پیوند با فرد، مجموعه اندیشه امام را به مجموعه ای فعال، اثرگذار، مشارکت جو در عرصه سیاست و اجتماع و بالأخره پاسخگو به نیازهای انسان مدرن تبدیل نمود و از این حیث به عنوان فقیهی فیلسوف، عارفی سیاسی و بالاخره متکلمی مصلح در یک بیان و احیاگری دینی به دیگر بیان کوشید تا ضمن بازتفسیر سنت، راههای برون رفت از بحران های موجود فراروی انسان مدرن را از لابلای اصول، احکام و آموزه های دینی منقح نموده به دنیای جدید عرضه دارد. ‏

‏نکته جالب توجه آنکه بهره گیری از اصل بازتفسیر سنت در سیره و سلوک و اندیشه سیاسی امام تنها متوجه زمانه پس از تأسیس نظام جمهوری اسلامی و تحقق حکومت اسلامی نبوده بلکه توسل به این راهکار از پگاه نهضت در سرلوحه اقدامات امام قرار داشته است. چنانکه ایشان در یک اقدام ضمن بازتفسیر مقوله " انتظار" در اندیشه شیعی و تعبیر و تأویل آن به "انتظار مثبت" ضمن اسکات ظاهر بینان دینی که در زمان قبل از انقلاب اکثریت را در حوزه های علمیه داشته اند انتظاری را مؤثر و ثمربخش معرفی می کند که سراسر فعل و فعالیت است و ستیز با انفعال و پرهیز از سکون و سکوت. همچنین در برخورد با پدیده عاشورا و محرم، مکرر با استناد به عبارت معروف مأثور از امام صادق (علیه السلام) یعنی " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" به تفسیر آن به منظور طرد انحرافات و احیای اصول و حکومت اسلامی مبادرت می کند و در این بازتعبیر مجدد حتی گریه بر امام حسین (علیه السلام) گریه ای سیاسی معرفی می شود: ‏

‏"دستور عمل امام حسین، سلام الله علیه. دستور است برای همه: ‏‏کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا؛ وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء  ‏‏دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان نهـضت را ادامه ‏


حضورج. 82صفحه 108
‏بدهید، همان برنامه را. امام حسین با عده کم همه چیزش را فدای اسلام کرد؛ مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت؛ هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند. و این مجالسی که هست مجالسی است که دنبال همین است که این «نه» را محفوظ بدارد. بچه ها و جوان های ما خیال نکنند که مسئله، مسئله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملتِ گریه»! آنها از همین گریه ها می ترسند، برای اینکه گریه ای است که گریه بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است." ‏‏(صحیفه امام، ج10، ص315)‏

‏در بحبوحه مبارزات انقلابی امام از حکومتی دفاع می کرد که علی رغم ابتناء بر دین، نه تنها با کلیه وجوه ترقی و پیشرفت، آنچنان که در کشورهای پیشرفته مدعی توسعه متداول بود موافق بود بلکه وعده حصول توسعه ای به مراتب عالی تر از آنها را به دلیل بهره مندی حکومت مورد نظرش از سویه ای الهی می داد و بدین شکل و در عمل تحقق دولتی ملی (اسلامی) را به عنوان پیش شرط کلید خوردن توسعه در ایران در قالبهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن مد نظر داشت. ‏‏" اسلام یک دین مترقی و دموکراسی به معنای واقعی است، و آن رژیمی که ما می خواهیم تأسیس کنیم یک چنین رژیمی است و با این رژیم هایی که الآن هستند تفاوت دارد. احکام اسلام احکامی است که بسیار مترقی است و متضمن آزادیها و استقلال و ترقیات [است.]‏‏" ‏‏(همان، ج5، ص353)‏


حضورج. 82صفحه 109
‏امام در حالی که تحقق دولت ملی (اسلامی) را پیش شرط حصول توسعه ای همه جانبه می دانست اما راز تحقق توسعه مطلوب را علی رغم استقبال از مستحسنات دنیای غرب و دستاوردهای انسان مدرن، رجوع به سنت و البته تلاش جهت ارائه تفسیرهای نوین مبتنی بر نیازهای انسان مسلمان جدید از خلال آن می دانست و از این رو، هیچگاه با سکولاریسم به عنوان دومین پیش شرط تحقق توسعه مدل غربی در جامعه اسلامی از در سازش درنیامد. ‏

‏"باید توجه داشته باشید تا روزی که ملت اسلام پایبند این مکتبهای استعماری می باشد یا قوانین الهی را با آن مقایسه می کند و در کنار هم قرار می دهد، روی آسایش و آزادی نخواهند دید. و این مکتبهایی که از چپ و راست به ملت اسلام عرضه می شود فقط برای گمراهی و انحراف آنان است و می خواهند مسلمانان را برای همیشه خوار و ذلیل و عقب مانده و اسیر نگه دارند و از تعالیم آزادیبخش قرآن کریم دور سازند." ‏‏(همان، ج2، ص438)‏

‏حاصل این نگاه تحقق دولت و حکومتی توسعه محور که در شکل مبتنی بر آخرین توفیقات بشر مدرن و البته معطوف به سنت و در محتوا مبتنی بر سنت کارآمد تحول آفرین، انسان ساز و پاسخگو به نیازهای انسان قرون جدید: "‏‏حکومت، جمهوری است مثل سایر جمهوری ها؛ و احکام اسلام هم احکام مترقی و دموکراسی و پیشرفته و با همه مظاهر تمدن موافق‏‏."‏

‏نظر به همین نگرش است که سرنوشت توسعه فارغ از خدا سرنوشتی محتوم و از پیش تعیین شده معرفی شده است چنانکه در نامه امام به گورباچف آمده است: ‏

‏" جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید." ‏‏(همان، ج21، ص221)‏

‏تأکید بر عنصر مصلحت و ترویج آن در ادبیات سیاسی – اجتماعی رایج از جمله راهکارهایی است که امام به منظور تقویت دولت اسلامی و نظـام جمهوری اسلامی و با هـدف فائق آمدن بر ‏


حضورج. 82صفحه 110
‏مشکلات فراروی توسعه همه جانبه به آن مبادرت ورزید. بدیهی است که تصریح بر انطباق قوانین جدید با اصول اسلامی و یا حداکثر تأکید برعدم مباینت آنها با شرع انور در مواردی در امر زمامداری دولت اسلامی در دنیای مدرن بعضاً فضایی موسع تر از وضعیت موجود را طلب می نمود و به همین خاطر امام خمینی با تشریح ضرورت توسل به مصلحت کوشید تا فضای موسع مورد نظر را به منظور برون رفت از تنگناهای احتمالی فرارو ترسیم کند.‏

‏" مصلحت نظام از امور مهمه ای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز می گردد. امروز جهان اسلام نظام جمهوری اسلامی ایران را تابلوی تمام نمای حل معضلات خویش می دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمه ای است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام پابرهنگان زمین را در زمانهای دور و نزدیک زیر سؤال برد، و اسلام امریکایی مستکبرین و متکبرین را با پشتوانه میلیاردها دلار توسط ایادی داخل و خارج آنان پیروز گرداند." ‏‏(همان، ج20، ص464-465)‏

‏و یا می فرماید: ‏

‏" امروز کشور و نظام و مدیریت آن همچون گذشته نیاز به شجاعت در حل مسائل و... و  در تنگناها و موانع، از قدرت و قاطعیت و سرعت عمل مجمع تشخیص مصلحت که پشتوانه عظیــم و با برکت و پر ثمری برای کشور ماست، بهره مند شود." ‏‏(همان، ج21، ص51)‏

‏اگرچه برخی کوشیده اند تا توسل امام به مسئله مصلحت را به معنای تلاش ایشان در جهت ‏


حضورج. 82صفحه 111
‏عرفی کردن دستگاه فقه تقلیل دهند ‏‏(ر.ک: امام خمینی، فقیه دوران گذار) ‏‏اما واقعیت آن است که توسل امام به عنصر مصلحت در کمال پایبندی ایشان به فقه سنتی و در کمال اعتقاد ایشان به قابلیت اسلام در پاسخگویی تام و تمام به مسائل و مشکلات فراروی انسان مدرن صورت پذیرفته است. ‏

‏" آن چیزی که تا به حال اسلام را نگه داشته است، همان فقه سنتی بوده است. و همه همتها باید مصروف این بشود که فقه به همان وضعی که بوده است، محفوظ باشد. ممکن است اشخاصی بگویند که باید فقه تازه ای درست کرد که این آغاز هلاکت حوزه است و روی آن باید دقت بشود." ‏‏(صحیفه امام، ج20، ص190)‏

‏ ‏

نتیجه

‏در برخورد با مفهوم مدرنیته و در ذیل آن مفهوم توسعه رایج در دنیای غرب، سه دیدگاه  پذیرش مطلق، طرد و نفی مطلق و پذیرش مستحسنات دنیای مدرن و نفی دیگر ابعاد آن وجود دارد که گروه اخیر ضمن باور به ضرورت دریافت دستاوردهای انسان مدرن برآنند تا گونه ای تغلیظ فرهنگی را در این خصوص در صدر توجهات خویش قرار دهند و به فراخور احوال خود به دو سؤال فلسفی چگونگی نسبت میان دین و توسعه و سؤال جامعه شناختی معطوف به سرنوشت دین در زمانه پیوند با توسعه پاسخ هایی شایسته ارائه کنند. ‏

‏در این میان نگاه دینمدار امام خمینی معطوف به مبانی معرفتی ایشان در باب نگرش به دین، عقلانیت، هستی، انسان و جامعه، منظومه اندیشه ایشان را به گونه ای رقم زده است که از یکسو از مواجهه با مفاهیم مدرن و از جمله توسعه دچار وحشت و نگرانی و التهاب نگردیده و از دیگر سو کوشیده است تا در سایه بازتفسیر سنت، نگاهی دینمدار به این مفهوم دنیای مدرن ارائه نماید و حاصل این نگاه، تحـقق دولتی اسلامی به عنوان پیش شرط تحقق توسـعه همه جانبه و استفاده از مقوله بازتفسیر و بازتأویل سنت با سویه ای الهی در پاسخـگویی به مشـکلات ‏


حضورج. 82صفحه 112
‏و مسـائل فراروی انسان مسلمان در شـرایط رویارویی، رقابت و معرکه ایـسم های مختلف بشـری است. ‏

‏نظر به آنچه گذشت امام برخلاف راه پیموده شده دنیای غرب در حذف و طرد سنت، آن را مورد بازتفسیر قرار داده و راهی جدید را به سوی توسعه طراحی کرد که در آن علی رغم اینکه انسان در محوریت توسعه قرار دارد اما سنت همچنان پاسخگوی مشکلات و مسائل مدرن اوست – با لحاظ ضرورت برخی بازتفسیرها- و در عین حال حرکت او تنها و تنها متوجه حصول بهجت و سعادت مادی صرف نبوده بلکه ابتهاج و سعادتی الهی را به عنوان عنایت راه خود نشانه رفته است، ضمن اینکه تهدیدات متداول متوجه سنت در پیمودن مسیر توسعه نه سرنوشت عزلت گزینی که حضور مؤثر سنت را در عرصه اجتماع فراهم می آورد. ‏

 

منابع و مآخذ:

‏1- خمینی، امام، صحیفه امام (بیانات، پیامها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی و نامه ها)، دوره بیست و دو جلدی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، پاییز 1378، چاپ اول.‏

‏2- فریزبی، دیوید، درک سه پر جامعه، ترجمه احمد تدین، شهین احمدی، تهران: نشر آران، 1374.‏

‏3- موثقی، سید احمد، جنبش های اسلامی معاصر، تهران: انتشارات سمت، بی تا.‏

‏4- افروغ، عماد، رنسانس دیگر، تهران: نشر آشنا، 1381.‏

‏5- قدردان قراملکی، محمد حسن، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول،1379.‏

‏6- صالح پور، جهانگیر، امام خمینی، فقیه دوران گذار، مجله کیان، سال نهم، شماره 46.‏

‎ ‎

‎ ‎

حضورج. 82صفحه 113