آیت الله سید جعفر کریمی

مصاحبه با آیت الله سید جعفر کریمی

‏ ‏

‏ ‏آیة الله سیدجعفر کریمی

‏ ‏

‏ ‏

* فقه سیاسی از دیدگاه شما بر چه قواعدی استوار است؟ منابع فقه سیاسی آیا‎ ‎همان منابع فقه متعارف و فقه معمول هست یا منابع خاصّ خودش را دارد؟ و آیا فقه‎ ‎سیاسی با همان شیوه ها و اصولی که در فقه متعارف و معمول از طهارت تادیات هست‎ ‎به دست می آید یا نه تفاوت دارد و مبانی خاصّ، مسائل و منابع خودش را دارد؟

‏ مجموعۀ نظام دینی ما نشأت گرفتۀ از وحی و سنت است و سیاستِ اسلام یا فقه‏‎ ‎‏سیاسی یک چیز جدای از بقیه مجموعه نیست بلکه به یک معنا عین آن و پاره ای از‏‎ ‎‏مجموعه است که مجموع آن همان دینی است است که خدا فرمود: ‏«و رضیت لکم الاسلام‎ ‎دیناً»

‏برای توضیح این مطلب، نخست به طور گذرا اشاره می کنم تا در آینده دیدگاه امام را‏‎ ‎‏حل(ره) را هم در این زمینه یادآوری کنم. انسان موجودی است که حیات نباتی و حیوانی‏‎ ‎‏دارد دارای عقل و شعور و ادراک است، و بر این اساس، خدا درباره اش فرمود: ‏«و لقد‎ ‎کرّمنا بنی آدم»‏ این انسان با این خصیصۀ وجودی، در رفتارش چندگونه رابطه با پیرامون‏‎ ‎‏خویش دارد: یک رابطۀ او با شخص خودش است و آن این که چه بخورد، چه بیاشامد و‏‎ ‎‏کجا بیاساید و چه بکند و چه راه هایی را برای بقای خودش بپیماید. رابطۀ دیگر او هم در‏‎ ‎‏ارتباط با خدای آفریدگار است. از کجا پیدا شد؛ چه کسی او را خلق کرد؛ چگونه خلق‏‎ ‎‏کرد؛ چه مسئولیتی در برابر خالق دارد و چه توقّعاتی از خالق دارد؟ و رابطۀ دیگر او هم با‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 267
‏عوامل طبیعی مادّی ای که در وجود مادّی و معنوی او و ادامۀ حیاتش مؤثر بوده و‏‎ ‎‏هستند؛ والدینی را که سبب تولد او شده اند. مربی ای که او را تربیت کرد. معلمی که به او‏‎ ‎‏آموختنی ها را آموخت و مرشدان و ناصحان و راهنمایانی که راهبر او بودند و هستند تا‏‎ ‎‏گام به گام، مسیر درست خودش را بپیماید. و یک رابطه با نیاکان و گذشتگان که بستری‏‎ ‎‏برای وجود او گستردند و ایشان توانست از برکات و ره آورد آن بستر به دنیا بیاید و لباس‏‎ ‎‏هستی بپوشد. یک رابطه هم با هم نوعان و مردم معاصر و زمان خودش دارد، از این رو‏‎ ‎‏که بالفطره نیازهای طبیعی او زیاد هست و همه را خودش نمی تواند برآورده کند و‏‎ ‎‏مخصوصاً بعد از خروج از غارنشینی که بنا شد زندگی اجتماعی را پی بریزد، نیاز‏‎ ‎‏شدیدتر دارد که با معاصران خودش آمد و شد قوی تری برقرار نماید و آن ها برایش کار‏‎ ‎‏کنند و او هم برای آن ها کار کند تا نیازهای خود را با کمک همدیگر تأمین و برآورده‏‎ ‎‏نمایند، تا از این طریق، هر کسی به خواسته های خودش دست برسد.‏

‏در این ارتباط ها و داد و ستدها، در چه حدودی حق دارد توقع و انتظار داشته باشد و‏‎ ‎‏چه انتظاراتی دیگران می باید از او داشته باشند و چگونه با او برخورد کنند. و چون‏‎ ‎‏موجودی اجتماعی است جامعه ای را می خواهد که هیچ گونه هرج و مرجی بر آن حاکم‏‎ ‎‏نباشد و زورمداری بر آن حاکم نراند و قانون جنگل در آن پیاده نگردد. طبعاً نظام‏‎ ‎‏حکومتی ای می خواهد که بتواند نظمی برقرار کند و داوری و پاسداری کند تا اگر کسی به‏‎ ‎‏حق خودش نرسید به او پناه ببرد و اگر خواست تعدی بکند از این حکومت و هماهنگی‏‎ ‎‏و قانونش بهراسد و او هم وی را بر جای خودش بنشاند. و به این جا که رسید بدنبال‏‎ ‎‏پاسخ به این سؤال است که چه حکومتی را انتخاب بکند و چه نوع حکومتی شایسته تر‏‎ ‎‏است و در پیدایش و به وجود آمدن این حکومت چه مسئولیتی دارد و پس از آن هم چه‏‎ ‎‏مسئولیتی در حفظ و نگه داری و پاس داری از دست آوردهای آن دارد؛ هم چنین چه گونه‏‎ ‎‏کمکی باید به حکومت برساند که متقابلاً از خدمات و برکات آن بهره مند بشوند؟‏

‏مجموعه این روابط بر جامعۀ بشری حاکم است، اعم از جوامع مادّی صرف یا جوامع‏‎ ‎‏مکتبی یا جوامع نیمه مکتبی. گاهی می بینیم که کمّ و کیف این روابط را قومیّت ها،‏‎ ‎‏سنت ها، آداب و رسوم عشیره ای و محلی تعیین می کند. گاهی نظام حزبی تأثیرگذار‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 268
‏می گردد؛ و گاهی هم حکومت های استبدادی یا دموکراسی.‏

‏به هر حال حکومت های قراردادی که خود مردم برای خودشان پی ریزی می کنند این‏‎ ‎‏قوانین و آیین نامه ها را در کنارشان تعیین می کنند.‏

‏عقیده ما این است که بهترین وسیله ای که این قوانین و آیین نامه ها و برنامه ها که‏‎ ‎‏چگونگی روابط را در زیر مجموعه های گوناگون آمد و شد یک انسان، چه در ارتباط با‏‎ ‎‏خودش و چه در ارتباط با خدایش و چه در برخوردهایش با والدین، معلم، استاد، محیط‏‎ ‎‏مدرسه، دانشگاهش و چه در پاس داشت نیاکانش و چه دربارۀ معاصران خودش و یا‏‎ ‎‏اجتماعش و نیز از دریچۀ نگاه به حکومتش تنظیم می کند، بلکه و منقّح ترین آیین نامه ها و‏‎ ‎‏بالاترین دستورالعمل ها همان دستورالعملی است که سرچشمه اش «وحی» باشد و از‏‎ ‎‏طریق شخص امینی که صلاحیت پاس داری از وحی و ابلاغ آن را دارا باشد و شایسته‏‎ ‎‏انجام رسالت الهی باشد که اسمش را می گذاریم پیغمبر صورت پذیرد. این هم یک نوع‏‎ ‎‏قانون روابط است که در جوامع مکتبی جست و جو می شود. باز هم همین امر بر اساس‏‎ ‎‏اقتضای مذاهب، اختلاف پیدا می کند و با اختلاف ادیان آن هم چهرۀ دیگری پیدا‏‎ ‎‏می کند. ما بر این عقیده ایم نه عقیده تعبّدی، عقیده برهانی و استدلالی، که آخرین دین،‏‎ ‎‏دین اسلام است ‏«ان الدین عندالله الاسلام»‏ و خاتم پیامبران، پیامبر اسلام است و آن چه را که‏‎ ‎‏ایشان آورده اند و راه گشاترین و برترین و تضمین کننده ترین سعادت و رفاه معاش و معاد‏‎ ‎‏بشر است: ‏«و انّ هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»‏ و این دینی است که خداوند درباره اش‏‎ ‎‏فرمود: ‏«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»‏ این دین در کنار‏‎ ‎‏رابطۀ آفریده با آفریدگار و این که چگونه او را ستایش کند، چگونه تقدیر کند از مأوایی‏‎ ‎‏که برایش فراهم فرموده و نیز این که چگونه تندرستی خویش را پاس بدارد و چه سان‏‎ ‎‏زندگی کند که سالم بماند و ادامه حیات بدهد. بدین ترتیب همۀ ابعاد ارتباط زندگی او با‏‎ ‎‏طبیعت و خداوند گارش را همین جور تبیین کرده است.‏

‏این است که امام را حل بارها می فرمودند: دین از سیاست جدا نیست و سیاست ما از‏‎ ‎‏دین، جدا نیست، ما اگر ناخودآگاه حرف می زنیم باید به خود بیاییم و آگاه باشیم؛ و اگر‏‎ ‎‏بخواهیم آگاهانه حرف بزنیم نمی توانیم بگوییم: دین مجموعه ای از قوانین مربوط به‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 269
‏مسجد و عبادت گاه است؛ به طوری که نباید کاری به زندگی در جمع داشته باشد تا‏‎ ‎‏بگوییم که دین یک معنا است و سیاست معنای دیگر.‏

‏بلکه دین اسلام در قلب اجتماع حضور و نفوذ دارد. تمامی عرصه های فرهنگی‏‎ ‎‏اجتماعی سیاسی، هنری و حکمت عملی و تدبیر المنزل یا تدبیر البلاد جزئی از دین‏‎ ‎‏است. از هر جا که نماز را واجب دانستیم، روزه، حج، حقوق والدین و ... را واجب‏‎ ‎‏دانستیم و بقیۀ چیزهایی را که در دین هست شناختیم و لازم دانستیم، از همان جا هم‏‎ ‎‏حکومت دینی را به رسمیت شناختیم و می شناسیم.‏

‏یک نکته را هم باید در همین جا اشاره بکنم و آن این که همان گونه که در دنیا هر‏‎ ‎‏نظامی بر اساس خواسته های افرادی که جمع می شوند و آن را طراحی و تنظیم می کنند‏‎ ‎‏پی ریزی می گردد، به طور طبیعی هیچ یک از این ها قابل مقایسه با خواسته های‏‎ ‎‏قومیّت ها و ملل دیگر نیست و هیچ گاه کسی نمی تواند بگوید چرا نظامی در فلان منطقه‏‎ ‎‏برپا شده و فرهنگ و خواهش های ما در آن در نظر گرفته نشده است.‏

‏بر این اساس ما هم متکی به فرهنگی هستیم که بر کشور و مردم ما سایه انداخته‏‎ ‎‏است و مردم باورش دارند و آن همان فرهنگ دین مداری است و بر همان اساس نظام‏‎ ‎‏دینی را بنا کرده ایم.‏

‏ره آورد پیغمبر اسلام دین اسلام و دین مسیح هم ره آورد رسالت عیسی و دین یهود‏‎ ‎‏ره آورد رسالت موسی، هر دینی برای خودش اصالت منحصر به خودش دارد؛ پس‏‎ ‎‏دستور این است و باید بدان پای بند بود. ما بر آن نیستیم تا کاری بر اساس باورها و‏‎ ‎‏قبول های دیگران بکنیم، بلکه ما باید کاری را که خودمان می پسندیم و انتخاب می کنیم‏‎ ‎‏پی بگیریم، همان طور که مقام معظم رهبری ـ‏ ادام الله ظلّه العالی‏ ـ بارها می فرمود: ما نباید‏‎ ‎‏سعی بکنیم که دنیا ما را قبول داشته باشد. دنیا باید بداند که دین ما چیست و ما بر اساس‏‎ ‎‏مکتب و دین خودمان چه می کنیم. حقوق بشری را که دنیا می گوید، اگر حقوق بشر‏‎ ‎‏اسلامی بود، ما آن را قبول می کنیم. ولی اگر دنیا اسلام را قبول نداشت ما باید تابع دنیا‏‎ ‎‏بشویم و بیاییم یک دینی انتخاب بکنیم که دنیا قبول دارد. اگر آن چه را که ما می گوییم، بر‏‎ ‎‏اساس تعالیم دین مان بود، همان برای ما اصالت دارد. دنیا بپذیرد یا نپذیرد. این دید که‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 270
‏دین مجموعه ای است از قوانین و آیین نامه ها که در همۀ حالات و کردارهای انسان را زیر‏‎ ‎‏نظر داشته و راه کارهای لازم را مطرح می کند همان چیزی را که رسول الله (ص) آورد و‏‎ ‎‏باورشان شده بود و یا امامان معصوم (ع) هم همین طور؛ این، یعنی همان دین که ما باید‏‎ ‎‏زنده اش نگه داریم. پس حق نداریم پاره ای از آن را نادیده گرفته و از کنارش بگذریم. دین‏‎ ‎‏یعنی همه تار و پود بافته شده نه بخشی از آن.‏

‏دین به قول مطلق و کامل عبارت است از: همه آن چه را که پیغمبر آورده و صد در صد‏‎ ‎‏سعادت انسان را در دو جهان تأمین می کند؛ و گر نه کسی که نماز خوب می خواند، ولی‏‎ ‎‏دروغ هم خوب می گوید چنین دین داری به بخشی از دین که عمل می کند بدان پای بند و‏‎ ‎‏وفادار نیست. روزه خوب می گیرد، غیبت هم خوب می کند، این از برکات روزه که‏‎ ‎‏«سپری است در برابر آتش جهنم» برخوردار نیست. در بازار کم فروشی نمی کند اما‏‎ ‎‏مالیات دولت را هم نمی دهد، چنین انسانی نباید از برکات عضویت در یک حکومت‏‎ ‎‏اسلامی بهره مند گردد. یک نفر اگر بخواهد از مجموعه مزایای دین برخوردار باشد، باید‏‎ ‎‏همه دستورهایش را در جای جایش به کار ببرد، برای این که زندگی بشر همانند کار‏‎ ‎‏کردن موتوری است که از چند صد و یا چندین هزار جزء پدید آمده که هر جزئی اگر در‏‎ ‎‏جای خودش نباشد بقیۀ اجزاء فلج می شود. هیچ وقت دیده نشد ماشینی با سه تا چرخ‏‎ ‎‏حرکت کند و به مقصد هم برسد. ممکن است چند گامی برود، ولی سرانجام با‏‎ ‎‏کوچک ترین دست اندازی از کار می افتد؛ پس باید چهار چرخ هم زمان با هم باشند و به‏‎ ‎‏موازات هم و هم سو حرکت بکنند تا سرنشینان خود را از مبدأ به مقصد برساند. اگر‏‎ ‎‏مجموعۀ دین درست و یک جا پاس داشته شود و از همۀ زوایا به آن توجه شود، انسانی‏‎ ‎‏می سازد که مصداق کامل ‏«ولقد کرّمنا بنی آدم»‏ باشد.‏

‏همان انسانی که جن و ملک به مقامش غبطه می خورند. ما نقش دین را در استوار‏‎ ‎‏سازی جامعه و سازندگی آن را در همه ابعاد نیاموخته ایم و یا باور نکرده ایم و نیز این که‏‎ ‎‏اگر دین در تار و پود جامعه ای ریشه بدواند، در چشم انداز دورش چه برکاتی را نوید‏‎ ‎‏می دهد، برای ما ملموس نیست.‏

‏ولی انبیاء و ائمه باور داشتند؛ هم باور اعتقادی و هم باور عملی که شما در زندگی‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 271
‏ائمۀ معصوم(ع) که سهل است، در زندگی سلمان ها، ابوذرها، محمد بن مسلم ها،‏‎ ‎‏زراره ها، ابن بکیرها و دیگران می بیند که اگر مدّعی دین داری بودند دین را با همۀ‏‎ ‎‏وجودشان پذیرفته و به کار می بستند ‏«نؤمن ببعض و نکفر ببعض»‏ تا چند دهه پس از ظهور‏‎ ‎‏آفتاب اسلام که بشر بر باور و عقیده دین مداری اش محکم و استوار مانده بود؛یعنی از‏‎ ‎‏زمان حضرت رسول(ص) تا پاره ای از زمان خلفای راشدین، اسلام در جامعه اثر گذار و‏‎ ‎‏کشور گشا بوده روزی که مسلمانان از این باور عقب گرد کردند و کم کم باورها به ناباوری‏‎ ‎‏تبدیل شد، و تأثرپذیر و گیرندۀ فرهنگ استعمار و استثمار گران گشتند.‏

‏هر چند مقدمه بحث، به گفتاری بیش از این ها نیاز دارد، لکن به همین مقدار اکتفا‏‎ ‎‏می کنم تا به نتیجه برسم و مراعات وقت را هم کرده باشم. در مدت 25 سالی که من در‏‎ ‎‏خدمت امام راحل ـ ‏قدّس الله نفسه الزکیّه‏ ـ بودم، از ویژگی های ایشان این بود که با تمام‏‎ ‎‏وجود نسبت به این مجموعۀ قوانین الهی که منبعش وحی آسمانی است، هم باور نظری‏‎ ‎‏داشت و هم باور عملی و آن روز که دنیای ما در این قرن دنیای ظلم و استعمار بود و بقیه‏‎ ‎‏به امام می خندیدند، بر این عقیده بود که می شود در همین جامعۀ فعلی احیاگر مکتب‏‎ ‎‏رسول الله (ص) بود.‏

‏مردم در باطن خود خداجو و یگانه پرست؛ و اگر کسی بایسته های دین را برای مردم‏‎ ‎‏به خوبی بیان کند، مردم پذیرا می شوند و به طرف آدم می آیند بر این اساس، ایشان هم‏‎ ‎‏انقلاب و هم مردم را پیشوایی کرد و  مردم نیز پاسخ مثبت دادند، و یاری شان کردند با‏‎ ‎‏رهبری ایشان و پایمردی و ایثارگری مردم، بحمدالله نظامی را برقرار و پابرجا کرد.به نام‏‎ ‎‏حکومت اسلام و این نظام خواست واقعی ما است، آن چیزی آن که از دیدگاه‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین ـ ‏سلام الله علیه‏ ـ لازم بود پیاده شود. لکن تا آن جا برسیم، قهراً نیاز دارد به‏‎ ‎‏گسترش آموزه ها و تربیت نیرو و آماده کردن بستری که بتواند پذیرای نیروی بیش تری‏‎ ‎‏باشد. هم چنین ما باید بتوانیم آموزه هایمان را جوری گسترش بدهیم که دست رسی به‏‎ ‎‏آن برای همگان میسر گردد و روی اصولی ثابت صورت گیرد. این که قرآن دارد ‏«لا اکراه‎ ‎فی الدین»‏ برای این است که با زور نمی توان در کسی باوری را ایجاد کرد. می شود کسی را‏‎ ‎‏واداشت که به زبان چیزی را بگوید، اما باور آفریدن چیزی است که که باید زمینه اش‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 272
‏فراهم گردد و خود شخص خواهانش باشد و به همان مسیر گرایش پیدا کند.‏

‏در واقع باید مقدمات پیدایش چنین انگیزه ای را مهیّا کنیم و اگر در چنین کاری موفق‏‎ ‎‏شویم، کمک به انگیزه مندی مردم کرده ایم. نظام سیاسی اسلام چنین جایگاهی دارد.‏

‏از دیدگاه امام راحل، که در مسجد مرحوم شیخ انصاری نجف اشرف هنگام بحث‏‎ ‎‏فقه می فرمود: با کم ترین تأمّلی در نظام فقهی شیعه، آدم به قطع و یقین می رسد که این‏‎ ‎‏نظام، نظام حکومتی است. وقتی که به باب مالیات فقه می رسید که بخش اقتصاد یک‏‎ ‎‏حکومت را تبیین می کند، این طور نیست که زکات، خمس، سهم امام، انفال و ... همه‏‎ ‎‏برای این وضع شده باشند که فقط چهار نفر فقیر سیر شوند. برای سیر شدن آن ها یکی‏‎ ‎‏از بازارهای ایران بس است. و هم چنین در هر کشور دیگری هم که باشد به همین ترتیب‏‎ ‎‏است؛ مثلا به نظام مالی اسلام که نگاه می کنیم، اگر برای ایجاد حکومتی نباشد این همه‏‎ ‎‏مراکز و منابع تأمین مالی برای چیست؟ انفال که تماماً زیر نظر حکومت اسلام است،‏‎ ‎‏برای مصرف در مسائل عامّه؛ خمس و سهم امام هم همین طور؛ زکات هم با آن‏‎ ‎‏گستردگی؛ مجموع گندم هایی که در دنیا تولید می شود خرماهایی که در دنیا به بار‏‎ ‎‏می نشیند؛ دام هایی که در دنیا پرورش می یابد؛ البته با رعایت شرایط آن وقتی که همه این‏‎ ‎‏مقدمات را کنار هم می نهیم به نکته تازه ای دست می یابیم. این که در روابط اجتماعی اگر‏‎ ‎‏کسی دست کسی را برید، وی حق دارد در خواست بکند دست او را نیز ببرند. پدرش را‏‎ ‎‏کشته اند، حق دارد که بخواهد قاتل را هم بکشد، این که نباید هرج و مرج باشد. با مطالعه‏‎ ‎‏دقیق ابواب فقه، حتی ابواب طهارت نه تنها حدود، دیات، کتاب القضاء، امر به معروف و‏‎ ‎‏نهی از منکر، کتاب الجهاد، کتاب اللقطه، کتاب العضب و جز این ها، و حتّی با مطالعه‏‎ ‎‏دقیق کتاب الطهارة، کتاب الصلاة، کتاب النکاح و کتاب های فقهی دیگر آدم به این نتیجه‏‎ ‎‏می رسد که الگوهای فقهی تشیع چیزی است که حکومت در کنارش در نظر گرفته شده و‏‎ ‎‏چیزی کم ندارد و آهنگ کلی رهنمودهای دین به سمت و سوی حکومت است. از هر‏‎ ‎‏جا که ما بقیۀ مسائل فقهی را استنباط می کنیم، این نظام حکومتی هم از همان جا استنباط‏‎ ‎‏می شود، نه این که ما بر این گمان باشیم که اسلام عبارت است از مجموعه ای قوانین که،‏‎ ‎‏فقط ارتباط با خدا را تبیین می کند، یا یک کمی گسترده تر، روابط تجاری را تعیین می کند‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 273
‏یا کمی وسیع تر، روابط عشیره ای و قومی را می آموزد که طی آن حقوق فرزندان بر‏‎ ‎‏والدین و یا حقوق والدین بر فرزندان به دست می آید. امّا راجع به حکومت، اسلام‏‎ ‎‏ساکت است! اگر دیدگاه ما این بود، جای این بحث هم وجود داشت که حکومت از کجا‏‎ ‎‏پیدا می شود؟ با چه ابزاری حکومت را برپا بکنیم؟ به چه دلیلی این کار را نیاز داریم؟ اما‏‎ ‎‏اگر دیدگاه ما از آن نوعی بود که از اوّل اشاره کردم که امام (ره) در نجف اشرف در اثنای‏‎ ‎‏درس بارها این معنا را اشاره فرمود که: آن قدر گفته اند و گفته اند، ما هم متأسفانۀ باورمان‏‎ ‎‏شد. ما را نگذاشتند فکر بکنیم. اسلامی که برای قبل از تولد آدم قانون دارد، برای بستر‏‎ ‎‏تولد آدم قانون دارد، و این که کجا زن بگیرد با زن چگونه معاشرت بکند تا بچه ای که‏‎ ‎‏متولد می شود شاداب و تندرست باشد، در همه زمینه ها و نیز در زمان شیرخوارگی که‏‎ ‎‏پدر و مادر چگونه باید به بچه شیر بدهند و پرورش او باید به چه چیز ترتیب باشد، راه‏‎ ‎‏کارهای لازم را دارد، تا بعد از مرگش هم رهنمود دارد. برای کسی که در خانه حیوانی‏‎ ‎‏نگه می دارد و دستورالعمل آورده است.‏

‏کسی که این دین را فرو فرستاده با همه فراز و نشیب ها و سخت گیریها و‏‎ ‎‏گذشت هایش و پیامبر فرستاد با مسئولیت سنگین و امامان معصوم (ع) با آن همه‏‎ ‎‏حوادث ناگوار و شرایط دشوار، آیا حکومتش را فقط برای مردم سال های نخستین قرار‏‎ ‎‏داده بود؟ وقتی کسی حیوانی در خانه اش نگه داری می کند، به او دستور می دهد، به آن‏‎ ‎‏حیوان آب و علف بده و اگر ندادی یا آن را بفروش و یا بکش؛ وگرنه حاکم تو را تعقیب‏‎ ‎‏می کند و به گوسفند تو علف می دهد و پولش را به زور هم که شده از تو می گیرد این همه‏‎ ‎‏حساسیت و دقت نشان می دهد فرستنده دین برای هر چیزی راهکار لازم را دارد. با‏‎ ‎‏وجود این، آیا می توان گفت اسلام برای نظام اجتماعی قانون ندارد، و باید بشر را همین‏‎ ‎‏طور رها کرد تا تابع حاکمان ستمگر بشود؟ آیا می توان گفت در حالی که اسلام در‏‎ ‎‏ظریف ترین مسائل دیدگاه های اصیل و ریشه ای دارد، در حکومت اصالت نداشته باشد؟‏

‏این بزرگ ترین تهمتی است که به اسلام زده شده و می شود و به ما القا شده که این‏‎ ‎‏تهمت ها را به عنوان واقعیت باور کنیم تا جایی که تا زمان ظهور حضرت بقیة الله ـ ارواحنا‏‎ ‎‏فداه ـ جویای حکومت اسلامی نباشیم. همه قوانین در اسلام هست اما شیوۀ حکومت‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 274
‏داری نیست! می گویند ‏«حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد»‏ ـ اگر لازم است اسلام‏‎ ‎‏حکومت داشته باشد تا ظهور حضرت، چه بکنیم؟ چرا این حکم ضروری، زمین افتاده‏‎ ‎‏است؟ و اگر لازم نیست، پس برای چه بقیة الله می آید و حکومت تشکیل می دهد؟ اگر‏‎ ‎‏باید کدخدا داشته باشیم، از همین امروز باید داشته باشیم. و اگر کدخدا لازم نیست چرا‏‎ ‎‏فردا شما کدخدای ما بشوید. اصلاً تقوّه به این که حکومت را حضرت بقیة الله تشکیل‏‎ ‎‏می دهد این قضاوت نا آگاهانه جاهلانه است. اگر حکومت مورد نیاز جامعه است زمان‏‎ ‎‏حضرت بقیة الله هم متصدّی حکومت خود ایشان می شود قبل از ایشان هم باید متصدّی‏‎ ‎‏حکومت باشد. آیا می توان انسانی را که نیاز به غذا دارد، یک یا دو هفته غذا نخورد و‏‎ ‎‏برای این کار به نجوم نگاه کند و برای غذا خوردن وقت تعیین کند؟! یا بنفش نزند و در آن‏‎ ‎‏وقت شروع کند به زدن؟! اگر نیاز است، همیشه نیاز است و الا هیچ وقت نیاز نیست.‏

‏یادم می آید در همان اثنای بحث ولایت فقیه امام در نجف اشرف روزی برای کاری‏‎ ‎‏رفتم پیش جمعی ـ که بعضی از آن ها مردند و بعضی هم زنده هستند ـ یکی از آقایان، که‏‎ ‎‏خدا هدایتش کند بعضی می گفتند: این حاج آقا روح الله چه می گوید؟ گفتم: این همه‏‎ ‎‏وجوه به سوی حوزۀ علمیه نجف سرازیر می شود و آقایان خوردن آن ها را بلدند بقیۀ‏‎ ‎‏مردم بلد نیستند؟! برای چه این مال ها به نجف می آید؟ اگر دلیلی نداشته باشد و‏‎ ‎‏صاحبی وجود نداشته باشد چطور شما صاحب هستید؟ شما در ابواب فقه درباره‏‎ ‎‏«لقطه» می گویید: یا حفظ کن تا صاحبش پیدا بشود و یا از طرف صاحبش با ضمانت‏‎ ‎‏صدقه بده و یا به حاکم شرع بده. حاکم شرع کیست؟ تو هستی؟ تو که جایگاه خاص‏‎ ‎‏خودت را داری، و پس حاکم شرع کیست؟ بین زن و شوهر نزاع شد در کتاب نکاح، زن‏‎ ‎‏عقیده اش این است که این مرد بر او حرام است و مرد هم عقیده اش این است که زنِ‏‎ ‎‏شرعی او است. در فقه آمده که اگر زن از تمکین امتناع بورزد و مرد هم درخواست‏‎ ‎‏تمکین بکند در این صورت نزاع را برای حل کردن باید پیش حاکم ببرند حاکم کیست؟ و‏‎ ‎‏اصطلاحی که پشت سر هم در تمام ابواب فقه تکرار می شود و به نام حاکم نامیده‏‎ ‎‏می شود این حاکم کیست؟ حاکم شمایید؟ شما که یک طلبه هستید. کسی را که می گویند‏‎ ‎‏حاکم، او کیست؟ آن وقت ها «احمد حسن البکر» بود و بعد هم با صدام. گفتم: منظور‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 275
‏«حسن البکر است» یا «محمد رضاخان»! دور است از خدا و فقهای بزرگ عالی مقدار‏‎ ‎‏شیعه و نیز مرحوم شیخ انصاری با آن همه احتیاطش درباره اعوان ظلمه ایشان به‏‎ ‎‏مسلمانان سفارش کند به محمدرضا خان پهلوی مراجعه کنند! امام خمینی دارد برای‏‎ ‎‏شما تعیین می کند حاکم کیست.‏

‏براهین و ادله تشکیل حکومت هم همان براهین و ادلّه ای است که در بقیه ابواب فقه‏‎ ‎‏حاکم است و منبع استنباط و استخراجش هم، همان منابع فقهی است؛ همان ابزارهایی‏‎ ‎‏که ما را در دریافت همۀ ابواب فقه یاری می دهند و همان گونه که دیگر احکام را از قرآن‏‎ ‎‏کریم به دست می آوریم، و سنت رسول الله امامان معصوم (ع) و روایات وارده از آن‏‎ ‎‏بزرگوارن، احکام حکومتی را هم از همان منابع نتیجه می گیریم. گاهی هم پناه می بریم به‏‎ ‎‏عقل ضروری، حول شناخت معیارها که از باب ‏«کل ما حکم به العقل حکم به الشرع»‏ است.‏

‏و این که نظام سیاسی اسلام بر چه مبنایی استوار است و چه براهینی برای آن داریم و‏‎ ‎‏بر چه ادلّه ای می توانیم تکیه بکنیم. گمان می کنم این ها برای بی راهه رفتن است؛ چون‏‎ ‎‏اگر ما دین را درست و آن طور که گفته شد باور کردیم و شناختیم. مثلاً من پیش از این که‏‎ ‎‏با امام (ره) نشست برخاست کنم، چنین اندیشه و انگیزه ای داشتم و در دورانی که با‏‎ ‎‏ایشان بودم، انگیزه های من به باور بدل گشت و دیدگاه های ایشان در من قوت گرفت به‏‎ ‎‏این عقیده رسیدم و دریافتم که جایگاه قوانین حکومت در کنار قوانین نماز، روزه، حج،‏‎ ‎‏خمس، زکات و امر به معروف و نهی از منکر باید باشد و جدای از آن نیست با توجه به‏‎ ‎‏این که این یک بخش است و آن بخش دیگر.‏

* حضرت امام(ره) می فرماید: «اجتهاد مصطلح برای اداره یک جامعه کافی نیست»‎ ‎سئوال این است با توجه با آن چه فرمودید اولاً: منظور حضرت امام از این جمله‎ ‎چیست؟ ثانیاً: برای جبران کاستی های اجتهاد مصطلح برای حکومت اسلامی و برای‎ ‎اداره جامعه چه باید کرد؟ و اساساً منظورحضرت امام (ره) از نقاط ضعف اجتهاد‎ ‎مصطلح چیست و برای نقاط قوت چه باید کرد؟

‏ من صدر و ذیل جمله ای را که از حضرت امام راحل نقل فرمودید به خاطر ندارم و‏‎ ‎‏عقیده ما این است که قرآن که بزرگ ترین ره آورد وحی سماوی است اگر ما بخواهیم‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 276
‏آیه ای را بفهمیم، باید نگاه بکنیم جایگاه این آیه در این سوره کجا است؟ آیه قبل و بعد از‏‎ ‎‏آن چیست جملاتش چیست و همین طور است روایات و فرموده های بزرگان. لکن‏‎ ‎‏اجمالاً بر اساس آن آشنایی که با مبانی استنباطی امام راحل در زمینه های فقه عبادی، فقه‏‎ ‎‏معاملی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داشته و دارم وایشان بسیار به ما می گفتند و ما هم‏‎ ‎‏آن را یادآوری می کنیم این است که امیرالمؤمنین(ع) فرموده اند: ‏«رسول الله علّمنی الف باب‎ ‎تنفتح لی من کل باب الف باب»‏ در فقه عبادی ما بیش تر مسائل ریز شده است. ما در استنباط‏‎ ‎‏مسائل فقه عبادی در هر مسئله ای روایت داریم، کلمات فقها است آن جا استنباط‏‎ ‎‏آسان تر است. اگر روایت پیدا کردیم مشکلی نیست؛ و اگر نه، نوبت به اصل عملی و‏‎ ‎‏اصل البرائة که اصل کار ساز در اکثر ابواب است، می رسد. لکن در این فقه سیاسی، نه‏‎ ‎‏زمان رسول الله (ص) زمینه فراهم گشت که این سئوال ها بیش تر بشود و نه در زمان‏‎ ‎‏امامان معصوم ـ ‏علیهم صلوات المصلّین‏ ـ به گونه ای که هر گاه به این روایات مراجعه‏‎ ‎‏می کنیم قسمت زیادی راجع به عبادات است؛ مانند: صلاة، طهاره، حج و زکات و کمی‏‎ ‎‏راجع به جهاد و امر به معروف و یک بخش هم از حدود ودیات قسمت زیادی هم به‏‎ ‎‏معاملات پرداخته است. و نیز حکومت و وظایف آن و مردم، هم چنین دربارۀ حاکم و‏‎ ‎‏وظایف او در برابر مردم به حساب این که در بخشی از تاریخ که این روایات صادر‏‎ ‎‏شده اند حکومتی نداشتند تا به فکر یاران امامان برسد، کمبودها و مسائل مربوط به آن را‏‎ ‎‏ببیند و سئوال بکنند و یا چه بود، نمی دانم؟ ما وقتی به روایات نگاه می کنیم می بینیم که‏‎ ‎‏ریز قضایا در روایات نیست، از این رو، اگر بنا باشد با همان ابزاری که ما در فقه عبادی‏‎ ‎‏داریم، احکام را استنباط کنیم هر جا روایت پیدا کردیم، اجماعی پیدا کردیم، نص قرآنی‏‎ ‎‏پیدا کردیم همان، وگرنه «فاضل البرائه.»‏

‏در فقه سیاسی هم اگر بخواهیم این طوری عمل بکنیم اصلاً چیزی باقی نمی ماند؛‏‎ ‎‏فلذا در فقه سیاسی باید مراجعه کنیم به قواعد عامّه که این هم کم نیست.‏

‏اما یک دسته اصول مسلمی در قواعد عامّه داریم که بر اساس آن اصول اگر فقیه، فقیه‏‎ ‎‏باشد به حمل شایع که کار حکومت اسلامی، بر اساس چنین فقهی استوار می شود. یعنی‏‎ ‎‏به تعداد روایاتی که نیاز هست، او لنگ نمی ماند، امّا اگر بخواهد با همان دیدگاهی که‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 277
‏شکیّات نماز را استنباط می کنند، بخواهد به برخی سئوال ها پاسخ دهد، کار دشوار‏‎ ‎‏می شود؛ مثلاً: این که لشگرکشی های اسلام باید بر چه اساسی باشد؟ چند روایت راجع‏‎ ‎‏به این هست؟ سر بازگیری اسلام باید بر چه اساسی باشد؟ چند تا روایت داریم؟ و‏‎ ‎‏همین طور سئوال های دیگر.‏

‏ما تلاش های زیادی را در فقه عبادی می بینیم؛ مثلاً زراره یک تنه بیش از هزاران‏‎ ‎‏روایت از امام صادق و امام باقر(ع) نقل می کند، بقیه روات حدیث هم همین طورند، که‏‎ ‎‏بیش تر آن ها دربارۀ عبادیات هستند؛ مثلاً کتاب «وسائل الشیعه» که چند هزار حدیث‏‎ ‎‏دارد، 95% بلکه 98% از آن ها مربوط به مسائل عامّه عبادی تجاری است؛‏‎ ‎‏ اگر این ها به مسائل کل فقه سیاسی ضمیمه بشود چیز دیگری در خواهد آمد. و این‏‎ ‎‏به فکرشان نرسید، و از نکات مجهولی است برای من که چرا بیان نشده است و این نه به‏‎ ‎‏این معنا است که اسلام حکومت ندارد.‏

‏وقتی که زراره آمد به امام صادق(ع) اعتراض کرد، چرا نشسته اید و ... امام دامن خیمه‏‎ ‎‏را بالا زد و فرمود: «این بزغاله ها چند تا است؟ اگر به شمارش این ها اعوان و انصار‏‎ ‎‏داشتم نمی نشستم». امام صادق هم اگر مثل امام خمینی انصار می داشت، حکومت‏‎ ‎‏تشکیل می داد. امام باقر هم همین طور، حکومت تشکیل می داد. حضرت سجاد هم‏‎ ‎‏حکومتی بر پا می کرد.‏

‏و این طور به خورد ما داده اند که ما تابع حکومت های وقت باشیم، و هر علمی که‏‎ ‎‏برافراشته شود، قبل از قیام قائم (ع) پرچم گمراهی است؛ البته باید علمی را شامل گردد‏‎ ‎‏که به عنوان خود محوری برافراشته می شود و دارندۀ آن بگوید حکومتی نیست، مگر‏‎ ‎‏حکومت من، امّا پرچمی که به عنوان حکومت اسلام، و حکومت رسول الله به جنبش در‏‎ ‎‏می آید، حکومت امیرالمؤمنین است؛‏

‏ یعنی اندازه ای که توان انجام تکلیف داریم. پس بر ما آشکار است که اسلام برای‏‎ ‎‏حکومت پیش بینی کرد و حکومت جزء جدایی ناپذیر آن هست. امّا تا کنون و حتی زمان‏‎ ‎‏امامان و «زراره» و عالمان بزرگ ما زمینه حرکت مهیا نبود.‏

‏«زراره» در روایتی گفته است: روزی آمد خدمت امام صادق(ع) دربارۀ وقت نماز‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 278
‏چیزی را پرسید. امام صادق نگاه معناداری به او کرد و هیچ چیز نگفت ـ زراره کاغذ قلم‏‎ ‎‏را جمع کرد و هیچ هم نرنجید. زراره و محمد بین مسلم روزانه خدمت امام (ع)‏‎ ‎‏می رسیدند و در هر زمینه ای که بود ـ چه مسائلی که پیش آمده بود و چه سؤال های‏‎ ‎‏فرضی و خیالی ـ از ایشان استفتا می کردند و امام هم پاسخ آنان را می دادند. وی می گوید‏‎ ‎‏دید که بعضی ها یک دستمال دارند که کاغذ، قلم و دوات در این دستمال است. او هم‏‎ ‎‏کاغذ را جمع کرد و بعد گفت که: آقاجان ما دعوایی نداریم؛ و نزاعی هم نداریم؛ طلبی‏‎ ‎‏هم نداریم؛ وظیفه ما است که بیاییم و بشینیم و شما هر طور صلاح بدانید و بخواهید‏‎ ‎‏جواب بدهید. فردا پسر «زراره» آمد خدمت امام صادق(ع)، امام از پسر او احوالش را‏‎ ‎‏پرسید و بعد فرمود که: سلام من را به پدرت برسان. دیروز یک موقعیتی پیش آمد که‏‎ ‎‏پدرت ناراحت شد از من نیز او ناراحتی او ناراحتم، در مجلس کسی بود که نمی خواستم‏‎ ‎‏در حضور او این حرف را بزنم؛ از این رو، ناگزیر شدم سکوت بکنم، در روایات‏‎ ‎‏سؤال هایی به چشم می خورد که مورد ابتلای خود شخص بود و برای وی واقع شده بود؛‏‎ ‎‏مثلاً: در حج کسی محرم شد و سپس آمد در مسجد الحرام عده ای به او گفتند: تو حجّت‏‎ ‎‏باطل است باید شتر بکشی. او از شنیدن این حرف به شدت شوکه شده بود. حضرت‏‎ ‎‏سجاد (ع) را در آن جا دید و قصّه را تعریف کرد. آن گاه او آقایی را دید که آمد و به استار‏‎ ‎‏کعبه چسبید و از باب ابراهیم خلیل الرحمان وارد شد تا آمد پیش ایشان و گفت: آن ها بی‏‎ ‎‏خود گفته اند؛ مسئله این نیست حج شما درست است. دربارۀ چگونگی احرام به وی‏‎ ‎‏گفته بودند تو که در لباس دوخته احرام بسته ای احرامت باطل است.‏

‏به این ترتیب گاهی مسائل جوری که نمونه آن واقع شده و مورد ابتلای شخص بود‏‎ ‎‏سؤال می کردند، ولی بیش تر سوال های «زراره» و محمد بن مسلم» طرح بود. این طرح ها‏‎ ‎‏به آن دلیل بود که مسائل «عامة البلوای» آن روز جامعه و اتفاق های هر روز مردم به شمار‏‎ ‎‏می آمدند. قصّۀ حکومت مشکل عمومی نبود و همه خواهان دانستن آن نبود، ولی بعضی‏‎ ‎‏مسائل مورد نظر مردم دربارۀ اشکال ها و برخوردهای مردم با حکومت وقت بود.‏‎ ‎‏روایات زیادی هم در این باره داریم که تعدادی از آن ها می خواهند که دعاوی و شکایات‏‎ ‎‏را پیش دولتمردان نبرید. دین خود را از آن ها مخفی بکنید. با آن ها مجامله و تقیّه بکنید‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 279
‏که روایات تقیّه، در همین زمان و هم زمان با مشکلاتی که با حاکمان داشتند واژۀ تقیّه و‏‎ ‎‏چنین برخوردی پدید آمد.‏

‏و امّا خودمان چون حکومت نداشتیم و نگذاشتند که حکومت داشته باشیم در ذهن‏‎ ‎‏آقایان هم چرا چنین جرقه ای نزد که اگر ما حکومت داشته باشیم وظایف ما راجع به‏‎ ‎‏حکومتمان چیست؟ حاکم ما باید چگونه باشد؟ حاکم چه خواسته هایی می تواند از ما‏‎ ‎‏داشته باشد؟ و چه توقعاتی ما باید از وی داشته باشیم این را اگر زراره و محمد بن مسلم‏‎ ‎‏طرح می کردند ما اینک چیزی همانند روایات باب طهارة و صلاة داشتیم، امّا چون‏‎ ‎‏نداریم آیا بر آن اساس اجتهاد نکنیم و هر چه داشتیم همان باشد و هر چه نداشتیم، اصل‏‎ ‎‏البرائه و عدم ازلی را پیدا کنیم؟! نه این نیست. اصل عدم از لی ریشه همه را می زند. این‏‎ ‎‏اصل در باب تکالیف، یک چیز اضافی است.‏

‏حضرت رسول (ص) فرمود: ‏«رفع عن امتی تسعه»‏ این حدیث برخی مسئولیت ها را از‏‎ ‎‏مسلمان برمی دارد و امّا حال که الآن دشمن بر این کشور هجوم آورد و می خواهد ناموس‏‎ ‎‏مسلمین را تاراج کند و کشور اسلامی را غصب بکند، آیا سزاوار است بگویی من تکلیف‏‎ ‎‏ندارم؟! روایت نداریم و چون تکلیف ما مشخص نیست، اصل برائت است آیا در چنین‏‎ ‎‏وضعی شایسته است در خانه بنشینیم؟! این جا جای «اصالة البرائة» نیست آن ابزار که یاد‏‎ ‎‏شد، در این جا نمی شود از آن ها بهره برد. این جا ابزار دیگری می خواهد فرض کنید: ‏«من‎ ‎سمع ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم»‏ این سخن حضرت نمی گذارد مسلمان ها در‏‎ ‎‏فلسطین اشغالی کشته شوند و انسان ساکت بنشیند. یا ‏«المسلمون ید واحده بعضهم من بعض‎ ‎و ید واحدة علی من سواهم»‏ دیگر نمی گذارد اگر به یک کشور اسلامی یورش آوردند، تو به‏‎ ‎‏عنوان مسلمان ساکت بنشینی، و بسیاری قوانین کلی دیگر را مسلماً کسی که فقیه باشد‏‎ ‎‏نیاز دارد؛ یعنی او از راه عقل با گذاشتن کنار هم این قوانین کلی به قطع و جزم و یقین‏‎ ‎‏می رسد و به وظیفه اش پی می برد، امّا اگر صرفاً بخواهد با آن دیدگاه فقه و طهارت به‏‎ ‎‏مسائل بنگرد، نمی تواند به نتیجه درستی دست یابد. و کشته های ما را شهید بداند؛ دفاع‏‎ ‎‏از مسلمین آوارۀ فلسطین را واجب اعلام نماید؛ و دفاع از مسلمین کوزوو و غیره را‏‎ ‎‏واجب بشمارد و بگوید: ‏«لاحول و لا قوة الاّ بالله العلی العظیم»‏اما امام خمینی این ها را واجب‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 280
‏می داند، چون می گوید: ‏حاشا من الاسلام.

‏خداوند در سال آخر عمر پیغمبر گرامی اش در حجة الوداع به نماز دستور فرمود، حج‏‎ ‎‏را فرمود، زکاة را فرمود و بقیه چیزها را هم فرمود. سپس افزود: ‏بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان‎ ‎لم تفعل فما بلغت رسالته‏ اگر رسالتت را در قبال آن چه به تو دستور داده شده به انجام‏‎ ‎‏نرسانی، هیچ کاری نکرده ای همه چیزت در گرو همین است.‏

‏این است که امام صادق(ع) می فرماید: ‏«بنی الاسلام علی خمس ... و ما نودی احد بمثل‎ ‎مانودی بالولایة»‏ و این است که بعد از ابلاغ ولایت عهدی امیرالمومنین یعنی بعد از‏‎ ‎‏تضمین حکومت اسلامی بعد از رحلت رسول الله می فرماید: ‏«الیوم الکملت لکم دینکم و‎ ‎اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»

‏دینی که در این درجه از اهمیّت قرار دارد، بدون تعیین حاکم، همه سفارش هایش پوچ‏‎ ‎‏است. دینی که کمالش به تعیین حاکم و جانشین و رهبر است، هر جا نصّ خاصّ داشتیم،‏‎ ‎‏بدان عمل کنیم، و الّا اصل البراءة؟ آیا با آن میزان می شود اجتهاد کرد؟ بر فرض این که‏‎ ‎‏امام در سخنان خویش چنین چیزهایی را در نظر داشته اند؟‏

‏و امّا در خصوص بخشی از سخنان امام که شما بازگو کردید، بدون در نظر گرفتن‏‎ ‎‏گفتار قبل و بعد آن نتیجه نمی دهد و لازم است در صورتی که همان گفتار و نوشتار ایشان‏‎ ‎‏در دست باشد روی آن قضاوت شود.‏

‏گاهی امام فرمودند: همان طوری که قرآن ‏«یفسّر بعضه بعضاً»‏ روایات هم ‏«یفسّر بعضه‎ ‎بعضاً» ‏کلمات امام هم این جوری است. اگر در یک سخنرانی مطلبی را فرموده اند، باید‏‎ ‎‏ببینیم این سخنرانی در کجا و برای چه جماعتی بود، و از کجا شروع کرد و تا کجا به پایان‏‎ ‎‏رسانید. گاهی آقایان در مقام اقتباس یک کلمه امام را می گیرند و یک معنایی از آن دست‏‎ ‎‏و پا می کنند. اگر کسی همه سخنان ایشان را داشته باشد و پیاده بکند و همه چیز را در نظر‏‎ ‎‏بگیرد از آن به دست می آید که نظر امام چیست؟‏

‏خلاصه، دیدگاه امام دربارۀ دین و حکومت که جزئی او دین هست، همان دیدگاه‏‎ ‎‏رسول الله (ص) و امیرالمومنین (ع) و ائمه معصوم (ع) است؛ منتها ما توفیق نداشتیم به‏‎ ‎‏اندازه کافی از وجود شریف شان بهره ببریم. حق بود که به این زودی از دنیا نمی رفت و‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 281
‏می ماند و آن چه بایسته بود به ما و جامعه می آموخت و کمبودها را و نادانی های ما را‏‎ ‎‏جبران می کرد.‏

‏متأسفانه رژیم گذشته به گونه ای رفتار کرد که مردم و ما نتوانستیم از عمرگران بهای‏‎ ‎‏امام بزرگوارمان به خوبی بهره ببریم و مدتی را در ایران در حال مبارزه و مدتی را در‏‎ ‎‏ترکیه و عراق سپری کرد و برکات زیادی از دست ما رفت. اگر او بود مطهری ها و‏‎ ‎‏بهشتی ها پرورش می یافتند، جامعه ما شانس نیاورد، و امام دیر آمد و زود رفت. آن وقت‏‎ ‎‏اگر امام کمی دیگر می ماند مسلمانان را درست توجیه می کرد این مشکلات و مسائل پیدا‏‎ ‎‏نمی شدند.‏

‏دریغ از قلم هایی که می گویند: بسیاری از فقهای قم، ولایت فقیه را قبول ندارند!‏‎ ‎‏خوب این نویسنده چگونه آمار گرفته؟ منظور از این فقها کیانند؟ آیا منظور فقیهی است‏‎ ‎‏که فقه را نمی فهمد یا فقیهی که می فهمد؟ فقیه را به حمل شایع چطور می تواند نظام‏‎ ‎‏سیاسی و نظام حکومتی اسلام را از فقه اسلام جدا بداند؟ اگر این گونه باشد، مؤونه‏‎ ‎‏بسیاری می طلبد تا دلیل ارائه دهد که آن دو از هم جدا هستند؛ در حالی که اثبات این‏‎ ‎‏مطلب نیاز به برهان ندارد نفی آن به برهان احتیاج دارد؛ بر عکس بقیه قضایا که اثباتشان‏‎ ‎‏برهان می طلبد. بدیهی است، برای اثبات این که دین اسلام برای روزگار ما حکومت‏‎ ‎‏ندارد، حاکم ندارد، این یک برهان خیلی قوی می خواهد و ظاهراً کسی به آسانی‏‎ ‎‏نمی تواند چنین برهانی را اقامه کند آن وقت چه طور صاحب قلمی می گوید نود و پنج‏‎ ‎‏درصد فقها منکر ولایت فقیه هستند؟همین طور است کسانی که درصددند قوانین اسلام‏‎ ‎‏را با مقایسه درست بکنند؟ خداوند به بنده عقل داد و تو هم قوانین اسلام را با عقل و‏‎ ‎‏اصالت نگاه بکن.‏

‏چرا همه مکتب ها در حالی که برای خودشان اصالت قائل هستند، مسلمان که به‏‎ ‎‏اسلام می رسد، برایش اصالت قائل نیست. می پرسد چرا باید حقوق زن و مرد این گونه‏‎ ‎‏باشد؟! در پاسخ این ها باید گفت: در ارث، چه چیزی را از زن گرفته است؟‏

‏فرض بفرمایید من دو رفیق دارم. عید غدیر فرا رسید و من به یکی صد تومان عیدی‏‎ ‎‏می دهم به دیگری پانصد تومان. آیا به آن رفیقی که صد تومان عیدی داده ام به او ظلم‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 282
‏کرده ام؟! مگر از من طلب دارد؟ پدری که از دنیا می رود و دارایی او به جامانده است، از‏‎ ‎‏آن کسی جز او نیست. او برای کسب آن ها زحمت کشیده است و خدا می توانست بگوید‏‎ ‎‏این ها جزء اموال عمومی هستند و باید به شهرداری بسپارد. و یا بگوید همه آن ها باید‏‎ ‎‏صرف فقیران و یتیمان گردد. خدا خواسته بین بچه ها این گونه تقسیم بشود. ‏

‏در دیه هم به همین شکل است، چون بشر که طلا نیست تا گفته هر مثقال مثلاً چهل‏‎ ‎‏هزار تومان است آن صد مثقال هم چهل میلیون می شود، چرا این یکی صد مثقال هست‏‎ ‎‏و آن را بیست میلیون قرار داده است؟ دربارۀ ارزیابی قیمت خون انسان هم وضع به‏‎ ‎‏همین شکل است. و این که کالای خارجی نیست تا عقل بشر بتواند تلقی درستی از آن‏‎ ‎‏دست بدهند. در خارج مانند اروپا و آمریکا یا در جای دیگر ارزش خون یک انسان‏‎ ‎‏چقدر است؟! این همه کسانی که به دست آمریکایی ها در کره و جای دیگر کشته شدند‏‎ ‎‏چقدر بها داشته است؟‏

‏اسلام برای آن ارزشی قائل شده و گفته: فرضاً ارزش اصلی هر انسانی 50 شتر است.‏‎ ‎‏دربارۀ مرد به این دلیل که خرج خانه به گردنش است، می گوید: پنجاه شتر دیگر اضافه‏‎ ‎‏کنید. این که می گویند چرا ارزش خون زن نصف ارزش خون مرد است، این ظلم است،‏‎ ‎‏مقیاس ظلم چیست؟ همه این ها به خاطر این است که ما مکتب اسلام را مکتبی اصیل‏‎ ‎‏نمی دانیم حیف است بر کسی که با اسلام آشنا است این جوری فکر بکند ما گاهی حرف‏‎ ‎‏را از دیگران می شنویم بی آن که درک بکنیم و بدانیم عیب گفته اش در کجا است،‏‎ ‎‏خودمان بلندگو و طبّال دیگران می شویم، اما اگر اسلام را از یک چشم انداز درستی‏‎ ‎‏تماشا بکنیم، خواهیم دید که اسلام برای خودش مکتب اصیلی است؛ نه به کسی ستم‏‎ ‎‏کرده و نه برای کسی کم گذاشته است. این که کسی بگوید اسلام کم گذاشته و ترازویی‏‎ ‎‏برای حقوق افراد، تعیین کرده غلط است. معنای ترازوی حقوق بشر این است که برای‏‎ ‎‏اسلام اصالت قائل نیستی. معیارهای سازمان ملل هم این گونه وضع شده که جایگاهی‏‎ ‎‏برای رهنمودهای اسلام قائل نیست؟ چرا باید یک مسلمان آن طور فکر کند که مانند‏‎ ‎‏عقیل، برادر امیرالمومنین سفره معاویه را رنگین تر بداند؟‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 283

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 284