کانون زلزله های سیاسی در سالهای 57ـ1356

‏ ‏

‏ ‏کانون زلزله های سیاسی در سالهای 57 ـ 1356

‏ ‏

‏حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه‏

‏ ‏

معمای چگونه مردن 

‏اینک برایم جای کمتر تردیدی نیست که «چگونه مردن» را اگر پیچیده ترین معما‏‎ ‎‏ندانیم، باید آن را بی شک یکی از پیچیده ترین معماها در حیات انسانی به شمار آریم. در‏‎ ‎‏جای جای تاریخ هر ملت، نام و یاد انسانهایی ثبت است که مرگشان موج آفرین و‏‎ ‎‏تاریخساز بوده است. در اینجا جای این پرسش است که مرگهایی چنان باشکوه و‏‎ ‎‏ستایش انگیز را چگونه می توان توفیق یافت.‏

‏ ‏

«چگونه مردن» در نگاه شماری پژوهشگران

‏در پندار و باورِ شماری از پژوهشگران مسایل انسانی، «چگونه مردن» برآیند و تابع‏‎ ‎‏چگونه زیستن است که برای درک آن، جز به چگونه زیستن نباید اندیشید. بر پایۀ پنداری‏‎ ‎‏چنین است که در سخنها و نوشته های به یادگار مانده از آنان این مضمون دیده می شود‏‎ ‎‏که: خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز، «چگونه مردن» را خود خواهم آموخت.1‏

‏چنین باور و پنداری چندان دور از انتظار هم نیست. چرا که آنچه در این زمینه،‏‎ ‎‏نخست در ذهن و باور می نشیند، نقش تعیین کنندۀ «چگونه زیستن» در «چگونه مردن»‏‎ ‎‏است.‏

‏ ‏

چگونه مردن در عرفان دعا

‏آنچه زمینه ساز پی بردن به نادرستی و کاستی این باور است، اندیشه در ژرفای ادعیۀ‏‎ ‎‏پیامبر(ص) و اهل بیت اوست که چگونه در نیایش با خداوند همواره بر درخواست مرگ‏‎ ‎‏زیبا و ستایش انگیز، علاوه بر درخواست زندگی زیبا، اصرار داشته اند.2‏


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 25

حل معما، با استفاده از شبیه سازی 

‏برای روشن شدن عوامل ناشناختۀ اثر گذار بر «چگونه مردن» می توان از شبیه سازی‏‎ ‎‏سود برد و از مثالی استفاده کرد:‏

‏ ‏

قله های بلند شعر و ادب، در ادبیات هر ملت 

‏در دنیای شعر و ادب، شاعران بزرگی را می شناسیم که سروده هایی بی بدیل به‏‎ ‎‏یادگار گذاشته اند. در ادبیات عرب شاعرانی چون امرؤالقیس و ... در ادبیات پارسی‏‎ ‎‏شاعران بزرگ و پرآوازه ای چون سعدی، حافظ، خیام و در ادبیات تاریخ معاصر‏‎ ‎‏شاعرانی چون نیما و اخوان ثالث. در ادبیات روم و نیز اروپای پس از رنسانس چهره هایی‏‎ ‎‏پرآوازه مطرح اند. وجه مشترک چهره هایی از این دست، جهانشمول بودن و‏‎ ‎‏مرزناشناسی است. شاعران بزرگی که در ادبیات هر قوم به عنوان قله های بلند شعر و‏‎ ‎‏ادب درخشیده اند، درخشش و جاذبه ای فراسوی مرزها دارند و از حرمت و جایگاهی‏‎ ‎‏معتبر بیرون از مرزهای جغرافیایی و احیاناً تاریخی برخوردارند.‏

‏ ‏

ساده اندیشی در ارزیابی آفرینشهای جاودان 

‏بسا برای شاعرانی جوان و نواندیش، پذیرفتن بی بدیل بودن شعر سعدی و حافظ‏‎ ‎‏سنگین باشد. چنانکه بر این باور باشند که توانایی آفرینش غزل و قصیده ای برتر از‏‎ ‎‏سروده های سعدی و حافظ (از هر جهت) دارند.‏

‏آنچه در این باور ساده اندیشانه مورد غفلت است، عواملی است که هم از توان و‏‎ ‎‏اختیار شاعران بزرگی چون سعدی و حافظ بیرون است و هم از توان این مدعیان. به‏‎ ‎‏تعبیری دیگر، آنچه غزل شیخ و خواجۀ شیراز را جاودانه کرده است، تنها خلاقیّت فردی‏‎ ‎‏نیست، بلکه عوامل ناشناختۀ دیگری نیز بر جاودانگی آفرینش هنری آنان اثر گذار بوده‏‎ ‎‏است که از آن جمله «شرایط تاریخی» است. بگذریم از ناشناخته هایی دیگر که از قلمرو‏‎ ‎‏شناخت ما محجوبان بیرون است.‏

‏شاید بتوان با خلاقیت فردیِ شیخ و خواجۀ شیراز به رقابت برخاست، اما (در مثل)‏‎ ‎‏شرایط تاریخی آنان بیرون از قلمرو توان و اختیار ما و آنان است و غیر قابل تکرار.3 چنین‏‎ ‎‏است که خواجۀ شیراز موفقیتهای بزرگ را مشروط به امداد روح القدس و فیض او‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 26
‏می داند.‏

‏ ‏

شرایط تاریخی مرگهای باشکوه و تاریخساز

‏مرگهای باشکوه و تاریخساز نیز، تنها معلول چگونه زیستن نبوده و نیست. در این‏‎ ‎‏میان عواملی ناشناخته را نقش و اثری است تعیین کننده، از آن جمله، «شرایط تاریخی»‏‎ ‎‏که برای همه کس قابل فهم است.‏

‏در تاریخ اسلام (چون تاریخ هر ملت) مرگهایی را می شناسیم چنان باشکوه و‏‎ ‎‏ستایش انگیز که هر یک سر آغاز تحولی ژرف بوده اند. شاید بتوان از مرگ ابوذر غفاری‏‎ ‎‏در تبعیدگاه ربذه، به عنوان نخستین مرگ موج آفرین و تاریخسازی یاد کرد که در‏‎ ‎‏فتنه های پس از بعثت زمینه ساز تحولی ژرف بوده و سهمگین ترین ضربه را بر فتنۀ سیاه‏‎ ‎‏کاخ سبز فرود آورده است.4 از آن پس، رهروان راه ابوذر (اگر در چگونه زیستن، قدرت‏‎ ‎‏انتخاب نداشته اند) با چگونه مردن، از کرامت و آزادی خویش دفاع کرده اند. بررسی‏‎ ‎‏مرگهایی ستایش انگیز از این دست، از بایسته های پژوهش در تاریخ اسلام است که اوج‏‎ ‎‏آن را در «حماسۀ عاشورا» می توان یافت و آن را به تحلیل نشست.‏

‏تاریخ ایران باستان، ایران اسلامی و نیز ایران معاصر شاهد مرگهایی موج آفرین و‏‎ ‎‏تاریخساز بوده است که خود موضوع پژوهشی است بایسته. نمونه ای از این مرگها را‏‎ ‎‏می توان مرگ «امیر کبیر» در تاریخ معاصر دانست که در انقراض استبداد قاجاری نقش‏‎ ‎‏آفرین بوده است. ‏

‏ ‏

مرگی مشکوک در مهاجرت 

‏در این مقاله، سخن از مرگ مشکوکی است در مهاجرت که بحق «شهادت» لقب‏‎ ‎‏گرفت. مرگی موج آفرین در تاریخ انقلاب اسلامی ایران که از آن باید به عنوان «کانون‏‎ ‎‏زلزله های سیاسی تاریخ انقلاب» یاد کرد. مرگی چنان باشکوه که در برابر آن، بزرگترین‏‎ ‎‏شهادتهای تاریخ انقلاب اسلامی ایران رنگ می بازد. سخن از مرگی است که موج آن در‏‎ ‎‏سال 56 همۀ محاسبه ها و معادله ها را در ایران به هم ریخت و حضرت امام‏‏(س)‏‏ از آن به‏‎ ‎‏عنوان یکی از «الطاف خفیّۀ الهی» یاد کرد.5‏


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 27

نیرنگ فضای باز سیاسی 

‏واقعیت این است که از همان نخستین روزها که با حضور امریکا در ایران سیاست‏‎ ‎‏خارجی این کشور دستخوش تحولی تاریخی شد، همواره رژیم شاه برای اجرای‏‎ ‎‏اصلاحاتی زیر فشار بود و بعدها (در پی شکست تجربۀ دولت امینی) فلسفۀ انقلاب‏‎ ‎‏سفید، بیش از هر چیز پاسخ به این درخواست و فشار بوده است. در این میان آنچه رژیم‏‎ ‎‏را در تنگنای سختی قرار می داد، تضاد و تناقض سیاست مدرنیزه کردن کشور با اختناق‏‎ ‎‏سیاسی حاکم بر ایران بود. توسعۀ اقتصادی و صنعتی با توسعۀ سیاسی و فرهنگی (به‏‎ ‎‏مثابۀ دو رویه از یک سکه) در ملازمه اند و تفکیک ناپذیر. چنین بود که گامهای رژیم در‏‎ ‎‏راه توسعه، عقیم می نمود و رفته رفته، تنگنا به بن بست کشیده می شد. ‏

‏از سوی دیگر استبداد، دیکتاتوری و خودکامگی در هویت، ذات و سرشت رژیم‏‎ ‎‏شاه چنان ریشه دار بود که با نفی آن، اصل رژیم نفی می شد. مشارکت و حضور مردم،‏‎ ‎‏شرط اساسی توسعۀ سیاسی است و برای رژیمهای استبدادی پذیرفتن و باور کردن‏‎ ‎‏مردم امکانپذیر نیست. چنین بود که هم رژیم شاه و هم آمریکا در جریان مدرنیزه کردن‏‎ ‎‏کشور و داستان اصلاحات، همواره خود را فریب می دادند. در حرکت زمان و روند‏‎ ‎‏تاریخ، ضرورتهایی نمایان و نمایانتر می شد که فریب در پاسخ به آن، کارساز نبود.‏

‏با این همه در روند مبارزۀ مردم نیز مسایلی پیش آمده بود که برای رژیم شاه و امریکا‏‎ ‎‏مایۀ امیدواری بود. جدایی روشنفکران از نیروهای مذهبی، امید مردم به حرکت‏‎ ‎‏مسلحانه و ناامیدی آنان با خیانت گروهها، خود فروشی شماری از روشنفکران و سازش‏‎ ‎‏و تحجر شماری از حوزویان6 شرایطی را فراهم کرده بود که رژیم از تجربۀ فضای باز‏‎ ‎‏سیاسی چندان احساس خطر نمی کرد.‏

‏ ‏

اما و اگرهای تاریخ 

‏نمی دانیم اگر توفان عواطف در پی آن مرگ موج آفرین برنمی خاست چه پیش‏‎ ‎‏می آمد. پس بینی تاریخ (بر پایۀ طرح اما و اگرها) دشوارتر از پیش بینی است. با این همه،‏‎ ‎‏جای این احتمال هست که منهای آن توفان عظیم و پی آمدهای آن، روند رویدادها چنان‏‎ ‎‏نبود که مهار آن از توان رژیم شاه و آمریکا بیرون باشد.‏

‏به تعبیری دیگر می توان چنین گفت که فضای آزاد سیاسی هر چند که از سوی‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 28
‏جناحی از آمریکاییها بر رژیم شاه تحمیل شد، اما در محاسبۀ آنان پیش بینیها بر پایۀ‏‎ ‎‏سناریوهای متفاوت چنان بود که آزادی به بحران و انقلاب نینجامد. آنچه از محاسبه های‏‎ ‎‏آنان بیرون بود، همان توفان سهمگین و بحران آفرینی بود که با رحلت فرزند حضرت‏‎ ‎‏امام‏‏(س)‏‏ آیت الله حاج سید مصطفی خمینی‏‏(ره)‏‏ پیش آمد.‏

‏ ‏

اربعین 

‏فرصت را در یادآوری این نکتۀ تاریخی مغتنم می شمارم که آنچه توفان عواطف‏‎ ‎‏مردم را در ابراز احساسات نسبت به حضرت امام‏‏(س)‏‏ از کنترل رژیم بیرون برد، تصمیم‏‎ ‎‏بهنگام شماری از نیروهای انقلاب اسلامی در برنامه ریزی سنجیده در برگزاری مراسم‏‎ ‎‏اربعین در قم بود.7‏

‏درست است که جامعۀ ایران در آن روزها فرصتی یافته بود که پس از پانزده سال‏‎ ‎‏اختناق8، عقدۀ دل بگشاید و در ابراز وفاداری نسبت به رهبر تبعیدی نهضت در صحنه‏‎ ‎‏حضور یابد. با اینهمه، آنچه در مراسم اربعین در قم گذشت، علاوه بر عواطف طبیعی‏‎ ‎‏مردم، معلول فرصت شناسی نیروهایی بود که در بهره گیری از شرایط تاریخی آن روزها،‏‎ ‎‏آنچه در توان داشتند به کار گرفتند.‏

‏بر حسب برنامه ریزی سنجیده و ستایش انگیزی (که نگارنده خود در جریان‏‎ ‎‏جزئیات آن بوده است) به همۀ نیروهای هوادار نهضت در سراسر ایران هشدار داده شد‏‎ ‎‏که در استفاده از این فرصت تاریخی، از هیچ تلاشی دریغ نکنند. ‏

‏از سوی دیگر، با هدف خنثی کردن جوسازیهای منافقین در آن روزها که‏‎ ‎‏می کوشیدند موضعگیری شماری از عالمان انقلابی را در برابر خود، بر چسب «سازش‏‎ ‎‏با رژیم» بزنند (که این تلاش مطلوب رژیم نیز بود) گویندگان آن مراسم، همه از کسانی‏‎ ‎‏انتخاب شدند که بتازگی از زندان آزاد شده یا از تبعیدگاه بازگشته بودند.‏

‏ ‏

خطای فاحش رژیم 

‏شکوه آن مراسم چنان بود که رژیم شاه نتوانست دندان بر جگر بفشارد و موج آن را‏‎ ‎‏از سر بگذراند. همانقدر که نیروهای انقلاب در برگزاری آن مراسم، سنجیده و‏‎ ‎‏هوشمندانه عمل کردند، رژیم با خشمی جنون آمیز، نسنجیده واکنش نشان داد.9‏


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 29
‏واکنش رژیم شاه، انتشار مقاله ای اهانت آمیز به حضرت امام‏‏(س)‏‏ در روزنامۀ‏‎ ‎‏اطلاعات بود. روح و جوهر این واکنش، دهن کجی به عواطف و احساسات مردم بود که‏‎ ‎‏اشتعالی از آتش قهر و خشم مردم را در قم به دنبال آورد و زمینه ساز حادثۀ 19 دی سال‏‎ ‎‏56 را در این شهر شد.‏

‏ ‏

تسلسل اربعینها

‏از این پس ایران اسلامی شاهد انفجار فزاینده از عواطف شد که هرگز در تاریخ‏‎ ‎‏نهضتها تا آن روز سابقه نداشته است. انفجار تبریز در اربعین قم، انفجار یزد در اربعین‏‎ ‎‏تبریز، انفجار جهرم و کشتار قم در اربعین یزد ...‏‏10‏

‏ ‏

بحرانی فراگیر

‏رفته رفته بحران فراگیر شد، چنانکه مرکز حکومت رژیم را نیز در کام خود بلعید. آن‏‎ ‎‏روز که خیابانهای اصلی تهران شاهد راهپیماییهای میلیونی شد، همۀ تماشاگران و‏‎ ‎‏تحلیلگران خارجی دریافتند که موج انقلاب مهار شدنی نیست.‏‏11‏

‏ ‏

خطاهای پی در پی 

‏فرصت را در اشاره به خطاهای پی در پی رژیم بحرانزدۀ شاه در آنروزها، مغتنم‏‎ ‎‏می شمارم. پیش از اشاره به شماری از آن خطاها، گفتنی است که برحسب قانونمندی‏‎ ‎‏شگفتی آوری در حرکت تاریخ، همۀ رژیمهای فاسد چنین بوده اند که با خطاهای‏‎ ‎‏پی درپی به استقبال مرگ می شتافته اند. در ریشه یابی قانونمندیهایی از این دست،‏‎ ‎‏آموزنده ترین نکته های توحیدی نهفته است که در جای جای قرآن کریم مورد اشاره‏‎ ‎‏است و شرح آن نیازمند فرصتی دیگر.‏

‏ ‏

موج تبعید در پی مراسم اربعین قم 

‏در روند همین خطاهای پی در پی بود که رژیم در واکنش به برگزاری مراسم اربعین‏‎ ‎‏در قم (که پیش از این یاد کردیم) شماری از دست اندرکاران آن مراسم را تبعید کرد.‏‎ ‎‏نخست پنج تن محکوم به تبعید شدند و در پی آن شماری دیگر به آنان پیوستند. با‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 30
‏حضور تبعیدیان در جای جای کشور (که شمارشان از مرز 40 می گذشت) همه جا‏‎ ‎‏پایگاههایی ایجاد شد که در فراگیر شدن موج انقلاب نقشی مؤثر داشتند.‏‏12‏

‏پیش از این به خطای دیگری اشاره شد. پس از این نیز فرصتی برای اشاره به‏‎ ‎‏خطاهای دیگر خواهیم داشت.‏

‏ ‏

موج اعتصاب 

‏با فراگیر شدن بحران، رژیم در برابر قیامی کاملاً مردمی قرار گرفت. آنچه از این پس‏‎ ‎‏پیش آمده است، پیش از آنکه معلول اندیشه و ابتکار افراد و گروهها باشد، معلول طبیعی‏‎ ‎‏حرکت ملی و قیام مردمی است. جامعۀ ایران در آنروزهای خاطره انگیز، جامعۀ زنده ای‏‎ ‎‏بود که عزم ملی را در براندازی رژیم به نمایش می گذاشت. بر حسب هر ضرورت و به‏‎ ‎‏هنگام، گامهایی سنجیده و درست به طور طبیعی برداشته می شد.‏

‏موج اعتصابهایی که رژیم شاه را فلج کرد، یکی از برجسته ترین گامهایی است که در‏‎ ‎‏آنروزها برداشته شد. اوج این موج را می توان در اعتصاب کارکنان شرکت نفت به‏‎ ‎‏بررسی و تحلیل نشست. پیدایش مراکز و کانونهایی که هدایت نهضت را در ایران (با‏‎ ‎‏رهبری حضرت امام‏‏(س)‏‏) عهده دار بودند نیز پاسخی به ضرورتهای مبارزه بود و‏‎ ‎‏جوششی طبیعی از متن ملت. به تعبیر دیگر، این کانونها و مراکز زاییدۀ نهضت بودند نه‏‎ ‎‏پدیدآورندۀ آن.‏

‏ ‏

فاحشترین خطای رژیم 

‏شاید بتوان از تلاش رژیم در زمینه سازی هجرت حضرت امام‏‏(س)‏‏ از نجف به‏‎ ‎‏پاریس، به عنوان فاحشترین خطای رژیم یاد کرد. با انتقال حضرت امام‏‏(س)‏‏ از نجف به‏‎ ‎‏پاریس، افکار عمومی جهان بیش از پیش با انقلاب اسلامی، شعارها و رهبری آن آشنا‏‎ ‎‏شد. از این پس شمارش معکوس برای پایان عمر رژیم آغاز شد و هر تلاشی در جهت‏‎ ‎‏سرکوب نهضت عامل اشتعالی جدید شد. ‏

‏پس از آخرین تلاش مذبوحانۀ رژیم (در پی سفر شاه به آمریکا و جلب موافقت کاخ‏‎ ‎‏سفید) در ایجاد جمعۀ سیاه و خونین تهران و حادثۀ 17 شهریور، برای همگان روشن‏‎ ‎‏شده بود که خشونت و خونریزی کارساز نیست. با این همه، شماری از مهره های رژیم‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 31
‏همچنان به کشتار و خشونت می اندیشیدند. شاه نیز در دیدارهای خود با سفیران امریکا‏‎ ‎‏و انگلیس (چنانکه خود در خاطراتش آورده است.)‏‏13 ‏‏استفادۀ گسترده از ارتش را زمزمه‏‎ ‎‏می کرد. ‏

‏در این میان حادثۀ لویزان در آستانۀ تاسوعا و عاشورای 57، احتمال انشعاب در‏‎ ‎‏ارتش را چنان تقویت کرد که زمینۀ این زمزمه نیز منتفی شد. چنین بود که در راهپیمایی‏‎ ‎‏میلیونی مردم در سراسر ایران و در تاسوعا و عاشورای سال 57 طومار رژیم به دست‏‎ ‎‏توانای ملت در هم نوردیده شد و آخرین فصل داستان انقلاب که پرخبرترین صفحۀ‏‎ ‎‏تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر ایران است با عزمی ملی و بی بازگشت رقم خورد.‏

‏ ‏

جمع بندی 

‏روشن است که موضوع این مقاله، نه حدیث انقلاب اسلامی است و نه تحلیل آن.‏‏14‏‎ ‎‏اگر مروری بر رویدادهای مهم سال 56 و 57 داشتیم، تنها به این دلیل بود که نقش مرگ با‏‎ ‎‏شکوه و تاریخساز آیت الله حاج سید مصطفی خمینی‏‏(ره)‏‏ و تأثیر آن بر روند انقلاب‏‎ ‎‏روشن شود. بر این باورم که هر پژوهشگر منصفی ناگزیر به تصدیق این واقعیت است که‏‎ ‎‏آنچه رژیم پهلوی را در ایران اسلامی برانداخت، زلزله های سیاسی ایران در سال 56 و‏‎ ‎‏57 بوده است که کانون این زلزله ها را بی هیچ تردیدی باید مراسم اربعین قم شناخت، به‏‎ ‎‏شرحی که گذشت.‏

‏ ‏

مرثیه ای ناسروده 

‏شگفتا که مرگی با این شکوه و شعاع گسترده و نقش آفرینی بی مانند، پس از پیروزی‏‎ ‎‏انقلاب مسکوت مانده است. راز این سکوت، موضوع پژوهشی دیگر است. آنچه در‏‎ ‎‏اینجا با اشاره ای می توان یادآور شد، ویژگیهای روحی و معنوی حضرت امام‏‏(س)‏‏ است‏‎ ‎‏که از آنچه به شخص او و بیتش مربوط بود، جز در حد ضرورت دم نمی زد. چنین بود که‏‎ ‎‏مرثیۀ مصطفی در جریان انقلاب اسلامی تا کنون ناسروده مانده است.‏

‏ ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 32
پی نوشتها:

‏1ـ زنده یاد دکتر علی شریعتی در دعای شاعرانه و معروف خود، دچار چنین خطایی است.‏

‏2ـ دکتر شفیعی کدکنی را در این زمینه مقاله ای است با عنوان «خلاقیت فردی و شرایط‏‎ ‎‏تاریخی» رجوع کنید به ‏‏مجله کیان‏‏، شماره 36، ص 68.‏

‏3ـ علاوه بر شرایط تاریخی، رازهای ناشناختۀ دیگری است که خواجۀ شیراز از آن به فیض‏‎ ‎‏روح القدس تعبیر کرده است. در مقالۀ جناب شفیعی کدکنی، ایهامی است که بسا کسانی چنین‏‎ ‎‏پندارند که فیض روح القدس در نگاه ایشان، همان شرایط تاریخی است.‏

‏4ـ به شهادت تاریخ اسلام، از پی آمدهای مرگ ابوذر در تبعیدگاه ربذه، شورش خونینی است‏‎ ‎‏که براندازی عثمان را در پی داشت. رجوع کنید به سلسله مقالاتی با عنوان «شکوه تنهایی در‏‎ ‎‏سکوت ربذه»، در‏‏ مجله روز هفتم ‏‏شماره 101 تا 103.‏

‏5ـ مضمون تعبیر حضرت امام‏‏(س)‏‏ در سخنرانی تاریخی خود، در آغاز درس بعد از شهادت‏‎ ‎‏فرزندشان و تعطیل ده روزه حوزه نجف.‏

‏6ـ در آنروزها طیف قابل ملاحظه ای از روحانیت سنتی به هر بهانه در برابر مبارزه قرار‏‎ ‎‏می گرفتند. شعار محوری آنان دفاع از ولایت بود و دشمن شماره یک دکتر علی شریعتی.‏‎ ‎‏حضرت امام‏‏(س)‏‏ در سخنرانی تاریخی خود پس از شهادت فرزندشان کوشیدند به این اختلاف‏‎ ‎‏خاتمه دهند.‏

‏7ـ رجوع کنید به خاطرات حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد حجتی کرمانی در‏‎ ‎‏میزگردی با عنوان «زندگی ستایش انگیز و مرگ اسرار آمیز آیت الله شهید حاج سید مصطفی‏‎ ‎‏خمینی» این میزگرد را در ویژه نامه ‏‏بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران ‏‏که با عنوان «راز توفان»‏‎ ‎‏منتشر شده است می توان ملاحظه کرد.‏

‏8ـ به ویژه اختناق پس از تبعید حضرت امام‏‏(س)‏‏ که مردم هیچ واکنشی را فرصت نیافتند.‏

‏9ـ خطاهای پی در پی رژیمهای خودکامه را قانونمندی خاصی است که قرآن در آیات اول‏‎ ‎‏سوره قصص به آن اشاره دارد.‏

‏10ـ اربعین را در فرهنگ شیعه جایگاهی است تأمل انگیز که از بایسته های پژوهش است.‏

‏11ـ اوج احساسات مردم، در تاسوعا و عاشورای 57 بوده است که خود از بایسته های‏‎ ‎‏پژوهش در تاریخ انقلاب اسلامی است.‏

‏12ـ نخستین گروه تبعیدی، پس از مراسم اربعین در قم تبعید شدند. رجوع کنید به اسنادی در‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 33
‏این زمینه در ‏‏«راز توفان»‏‏ که پیش از این از آن یاد شد.‏

‏13ـپاسخ به تاریخ.‏

‏14ـ در تاریخ انقلاب اسلامی، سخن از کانونهاست که هر یک نقشی را عهده دار بوده اند؛‏‎ ‎‏شماری شناخته و پرآوازه چنان که در متن مقاله مورد اشاره است و شماری گمنام و ناشناخته‏‎ ‎‏چون کانونهای فعال در مخابرات که در تکثیر نوارهای حضرت امام‏‏(س)‏‏ نقشی ستایش انگیز‏‎ ‎‏داشته اند.‏

‏در باور نگارنده، کانونها یا از این دست، از متن انقلاب جوشیده اند بی آن که فرد یا گروهی را‏‎ ‎‏در ایجاد آن چندان تأثیری باشد. انقلاب چون پدیده ای زنده آنچه را لازمه حیات خویش است‏‎ ‎‏پدید می آورد. برای روشنتر شدن این نکته می توان از مثالی سود برد:‏

‏حماسه 17 شهریور که نقطۀ عطف در روند انقلاب بود، در تداوم راهپیمایی 16 شهریور‏‎ ‎‏پدید آمد که هدایت آن را «روحانیت مبارز» بر عهده داشت، با آن که تلاش شخصی چون شهید‏‎ ‎‏آیت الله بهشتی‏‏(ره)‏‏ ـ به عنوان سخنگوی روحانیت مبارز ـ برای پیشگیری از آن کارساز باشد.‏‎ ‎‏شرح این اجمال و نیز تحلیل آن حماسه، موضوع پژوهش است.‏

‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 34