مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین علی ستاری

مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین علی ستّاری

 حاج آقا ضمن تشکر از اینکه فرصتی را در اختیار ما گذاشتید، لطفاً ضمن معرفی خودتان، مختصری دربارۀ زندگی، تحصیلات و فعالیتهای که تاکنون داشته اید، بفرمایید:

‏ من علی ستّاری، متولّد روستای کوچکی به نام «نبّائی» در هفده کیلومتری بروجرد هستم. تا سن هجده سالگی در آنجا به کارهای کشاورزی و دامداری مشغول بودم. چون پدرم روحانی بود و به روحانیّت علاقه مند بودم، از پدرم اجازه گرفتم برای طلبه شدن به بروجرد بروم. قریب یک سال و نیم در آنجا بودم، سپس به نجف مشرّف شدم. ادامۀ دروس مقدّماتی و خارج را در نجف خواندم. در آنجا، مدّتی در مدرسۀ آخوند بودم، بعد به مدرسه ای رفتم که آیت الله بروجردی (ره) ساختند. در همان نجف هم متأهّل شدم.‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 377
‏پیش از آنکه امام قدّس سرّه به نجف مشرّف شوند، من درس خارج می رفتم؛ به طور خصوصی، در درس مرحوم آیت الله مُسَمَع و به طور عمومی، صبحها در درس فقه مرحوم آیت الله خوئی صبحها و شبها در درس فقه و اصول آیت الله میرزا باقر زنجانی شرکت می کردم. با ورود حضرت امام(س) به نجف، در درس مکاسب ایشان نیز شرکت کردم. قریب دو هفته به نوروز سال 1355 مانده بود که به ایران بازگشتم. بنابراین، هنگام شهادت حاج آقا مصطفی(ره)، در نجف نبودم.‏

 دربارۀ آغاز آشنایی تان با مرحوم حاج آقا مصطفی و نحوۀ این آشنایی توضیح دهید و اگر خاطره ای در این زمینه دارید، بفرمایید:

‏ تا سال 1382 قمری  (1340 شمسی) که پدرم به رحمت خدا رفت، ایشان را نمی شناختم. در مجلس فاتحه ای که برای پدرم برگزار کرده بودیم، دیدم سیّد بزرگواری وارد شد. خیلی احترام کردم و پرسیدم ایشان کیست؟ گفتند: حاج آقا مصطفی(ره)، آقا زادۀ حاج آقا روح الله است. خدمتشان رفتم و خیلی تشکر کردم. در مدت دو یا سه شبی که مجلس فاتحه داشتیم، ایشان دو یا سه شب شرکت کردند، با اینکه هیچ گونه سابقۀ آشنایی با همدیگر نداشتیم. با این کار ایشان، من فریفته شان شدم و برای تشکّر از آن مرحوم، به خانۀ شیخ نصرالله  خلخالی رفتم که به آنجا وارد شده بود، در مدّت چند روزی که در نجف بود، هر جا فرصتی پیش آمد، به حضور ایشان می رسیدم، نه به این عنوان که رفاقتی پیدا کنیم. بلکه برای اینکه از ایشان خوشم آمده بود. پس از آن، دیگر خدمت ایشان نرسیدم تا اینکه در ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 378
‏سفری به ایران آمدند. در آن موقع، شبی در مدرسۀ آیت الله بروجردی  (معروف به مدرسۀ خان  (در قم)) جلسه ای برگزار شد که من هم در آن شرکت کردم. در آن جلسه، نسبت به علمای نجف شدیداً اعتراضی کردند که چرا هیچ حرکتی انجام نمی دهند و از قیام حضرت آیت الله خمینی (قدّس سرّه ) حمایت نمی کنند. من ناراحت شدم و گفتم: «این طور نیست که شما می گویید، من خودم در نجف هستم و می بینم که از ایشان حمایت می کنند، البتّه نه مثل اینجا». از این مسأله متأثر شدم؛ فکر کردم که باید جلوی این اختلاف را گرفت. برخاستم و به منزل حاج آقا مصطفی(ره) رفتم؛ گفتند: به منزل آقا سیّد محمّد ابطحی رفته است. خدمت ایشان رسیدم. احوالپرسی کردند و پرسیدند: چه موقع به ایران آمدید؟ سپس جریان مدرسۀ خان را تعریف کردم.ایشان با بیان شیرینی فرمودند: «البته آقایان نباید طوری تاخت و تاز کنند که موجب تأثر کسی شود، ولی باب انتقاد را هم نباید بست. انتقاد سازنده باید وجود داشته باشد». با شنیدن این سخن علاقه ام نسبت به ایشان بیشتر شد. بعد از آن خدمت حضرت امام(س) رسیدم و عرض کردم: «آقا من عازم نجف هستم، اگر امری یا فرمایشی دارید، بفرمایید». فرمودند: «شما که هستید؟» خود را معرفی کردم. پس از یک سال که از تبعید امام می گذشت و ایشان به نجف وارد شدند، طلبه ها یکی یکی به حضور ایشان می رسیدند، ولی من حدود چهل نفر طلبه را با خود همراه کردم و در قالب یک هیئت، در کاظمین خدمت ایشان رسیدیم. مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) هم تشریف داشتند و نسبت به بنده خیلی علاقه نشان دادند. در آنجا، از مرحوم آقای خلخالی، مؤیّد و یکی دیگر از آقایانی که ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 379
‏اهل کاظمین بود، پرسیدم: «برنامۀ آقا چیست؟» گفتند: آقا می خواهند به سامّرا، سپس به کربلا و از آنجا به نجف مشرّف شوند. من با مرحوم حاج آقا شیخ نصرالله خلخالی خدمت حاج آقا مصطفی(ره) رفتیم و در این باره صحبت کردیم. از همان جا، مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) نسبت به من علاقۀ زیادی نشان دادند و من به عنوان یکی از خصّیصین آقا مورد لطف قرار گرفتم. به سامرّا و کربلا رفتم و در هر جا، به کمک عدّه ای برنامۀ استقبال از حضرت امام(س) را مهیّا کردیم. وقتی امام وارد کربلا شدند، ازدحام جمعیت استقبال کننده به قدری بود که مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) را صدا زدند و گفتند: «با فشار جمعیّت، امام دچار زحمت می شوند و ممکن است پشت پاهای ایشان زخم شود. شما کاری کنید که ایشان اذیّت نشوند». من عدّه ای را جمع کردم و به اتّفاق آنان، حلقه ای درست کردیم که حضرت امام در وسط آن بودند و حاج آقا مصطفی(ره) هم در پشت سرشان حرکت می کردند. به این شکل به حرم مشرّف شدند و از آنجا به منزلی که در نظر گرفته شده بود تشریف بردند. چند روزی خدمت ایشان بودیم، سپس به نجف عزیمت کردند. در نجف، ما در یک هیئت سه نفری متشکّل از مرحوم آقای خلخالی، مرحوم آقا سید محمّد رضا اشکوری و من برای استقبال از امام برنامه ریزی کردیم. مراسم استقبال از ایشان با کیفیّت خاصّ خودش انجام شد و امام برنامۀ بازدید از آقایان را شروع کردند. پس از انجام بازدیدها، مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) گفتند: «من کاری با شما دارم». گفتم: «بفرمایید». گفتند: «من خیلی خسته شده ام. می خواهم از آقا اجازه بگیرم و چند روزی به مسافرت بروم، ولی به شکلی که هیچ کس نفهمد. می خواهم در این سفر با ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 380
‏همدیگر باشیم». گفتم: کجا را در نظر دارید؟ گفتند: «برای زیارت دوره ای، به کربلا، از آنجا به سامرّا و سپس به کاظمین می رویم و در هر شهر سه روز می مانیم». خدمت امام رفتیم و اجازه خواستیم. ایشان هم با صورتی خندان، فرمودند: «اشکالی ندارد». سپس پرسیدند: «با چه کسی می خواهید بروید؟» حاج آقا مصطفی (ره) گفتند: «با آقای ستّاری». این اوّلین سفری بود که در خدمت ایشان بودم. با یکدیگر خصوصیّتی پیدا کردیم، بیش از آنکه بتوان اظهار کرد، به گونه ای که از هر حیث کفو هم بودیم. در همان مدّت سفر، از نظر اخلاق، کردار و عبادت، ایشان را کاملاً شناختم. ایشان هم بنده را به گونه ای مورد لطف خود قرار داد که تا روزی که از نجف درآمدم جز یک مورد، در بقیّۀ سفرها با هم بودیم و آن هم وقتی بود که در اواخر سال 1354 با اتّفاق خانواده، نجف را ترک می کردیم و ایشان در آن موقع، های های گریه می کرد. خاطرات دیگری را که از شبهای کربلا، مسجد کوفه، مسجد سهله، کاظمین و سفر مکّه دارم، در جای خود، عرض خواهم کرد. ‏

 در مورد اوّلین برخوردتان با مرحوم حاج آقا مصطفی که ایشان در مجلس فاتحۀ مرحوم پدر شما شرکت کردند، بدون اینکه هیچ آشنایی قبلی با شما داشته باشند، آیا شما این سؤال را از خود نپرسیدید که چطور شد ایشان در آن مجلس شرکت کردند یا از کس دیگری این سؤال را نپرسیدید؟

‏ در نجف، این طور مرسوم بود که اگر یکی از اهل علم مجلس فاتحه می گرفت، سایر طلبه ها شرکت می نمودند و مجلس را گرم می کردند. ایشان هم از ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 381
‏دیگران شنیده بود و تشریف آورده بود. با آنکه پیش از آن هیچ آشنایی با همدیگر نداشتیم، گویی در مجلس یکی از شاگردانش یا همدرسهایش یا یکی از دوستان صمیمی اش شرکت می کرد.‏

 در مورد ویژگیهای عبادی و عرفانی ایشان، اگر خاطراتی دارید، ذکر کنید:

‏ به خاطر دارم که در سفرهایی که با ایشان بودم و به کربلا می رفتیم یا شب جمعه ای بود یا شب قدر  (که مناسبتی داشت) پس از اینکه سوار ماشین می شدیم، دو سه جمله که حرف می زدیم، شروع به خواندن قرآن می کرد. من هم قهراً مجبور بودم در کنار ایشان قرآن بخوانم. برخی از شبها حتّی نماز شب خود را هم در ماشین می خواند. هیچ گاه در غیر مورد ذکر، تسبیح در دست نمی گرداند. بسیار ذکر می گفت: ذکرهای گوناگونی هم داشت. همۀ آنها را به یاد ندارم، امّا ذکر «‏لا حول و لا قوّة الّا بالله‏» را از او به خاطر دارم. جوری ذکر می گفت که حالت نمایش و ریا نداشته باشد. در هنگام ذکر یا دعا هم اگر کسی صحبتی می کرد، بدون اینکه به او بفهماند در چه حالی است، جوابش را می داد، معمولاً هم با تبسّم پاسخ می داد.گاهی که بین الطلوعین صبحهای پنج شنبه یا جمعه وقتی که خلوت باشد با هم به کوفه می رفتیم و یا وقتی منزل ما تشریف می آورد، می دیدم که همیشه در حال ذکر است. جز در هنگام بحث، دست از ذکر بر نمی داشت. در بین صحبت هم وقتی حرفش قطع می شد، در هنگامی که سخن طرف مقابل را می شنید، ذکر می گفت: مواقعی هم که به حرم ائمّه علیهم السالم مشرّف می شدیم، خیلی عادی مشغول زیارت ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 382
‏می گردید، نه به صورت نمایشی؛ و اگر در آن حال، کسی با ایشان سلام و احوالپرسی می کرد، جواب می  داد و سپس به حال زیارت باز می گشت. امّا در حال زیارت  (مانند حضرت امام(س) ) به اطراف خود نگاه نمی کرد و حال خود را داشت. ‏

 معمولاً تأثیرات روحی و معنوی با قرآن بودن در مباحثات علمی یا حتّی صحبتهای روزمّره آشکار می شود. آیا در این زمینه چیزی از ایشان در خاطر دارید؟

‏ در آن موقع، ایشان در حال نوشتن یک تفسیر بسیار ارزشمند بر قرآن بود. دروس تفسیر و غیر تفسیری هم داشت که البّته من در آنها شرکت نمی کردم. امّا در مباحثات علمی، در جایی که استشهاد به آیات قرآن لازم بود، از قرآن مثال می آورد. روایات را با قوّت بیان می کرد و در استفاده از قواعد خیلی قوی بود. حضرت امام(س) در درسشان اصرار داشتند که طلبه ها اشکال کنند، ولی کسی این کار را نمی کرد. تنها کسی که این کار را می کرد و محکم هم ایستادگی می کرد حاج آقا مصطفی(ره) بود. فضلای بسیاری از نجف پای درس امام حاضر می شدند، ولی هیچ کدام جرأت نمی کردند اشکالی مطرح کنند. یکی دو نفری هم که پیدا شدند و این کار را کردند، امام جوری با آنها صحبت کرد که دیگر حاضر نشدند اشکال کنند. امّا وقتی حاج آقا مصطفی(ره) اشکال می کرد، حضرت امام آرام بودند و گوش می دادند.‏

‏چند بار در درس مرحوم آیت الله خوئی و درس آیت الله حکیم هم شرکت ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 383
‏کردند. در درس آقای بجنوردی هم گاهی شرکت می کردند. به دلیل برنامه ای که آقای بجنوردی در تدریس حکمت و فلسفه و اصول داشت و در این زمینه ها قوی بود، امام به ایشان علاقه مند بود و زیاد به منزلشان می رفت.‏

 ایشان بیشتر بر چه ادعیّه و زیارتهایی تأکید داشتند؟

‏ به زیارت عاشورا و زیارت جامعۀ کبیره خیلی اعتقاد داشت. البتّه زیارتهای دیگر را هم می خواند. ولی آنچه از حفظ می خواند و از کلماتش معلوم می شد، بیشتر همینها بود. در دعا اخلاص داشت و اهل عمل بود، امّا مشی او به گونه ای بود که کسی تصوّر نمی کرد دعایی بخواند، در حالی که هنگام دعا از همه پیشقدم تر بود. هنگام قرآن خواندن هم همین طور بود. در سفرهایی که پیاده با هم به کربلا می رفتیم، شوخیهای گرم و دلپذیری می کرد و به این وسیله، خستگی راه را از تن به در می آورد. شبی متوجّه شدم که قدری عقبتر حرکت می کند و با حسین آقا، پسرشان، مشغول صحبت است. قدری که راه رفتیم کنجکاو شدم بشنوم چه می گویند. نزدیک که شدم، دیدم دارد ستاره ها را به حسین آقا نشان می دهد و می گوید نام این ستاره چیست، طلوع و غروبش چه وقت است، اثراتش چیست، ستارۀ دیگر اینجور و ... من به همین صورت، مدتی به او گوش می دادم و او در این باره صحبت می کرد.‏

 در مورد اماکن زیارتی نجف و کوفه که با هم زیارت کردید، توضیح دهید:


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 384
‏ در نجف، به زیارت قبر امیرالمؤمنین  (علیه السّلام)، حضرت آدم و حضرت نوح علیهما السلام مشرّف می شدیم؛ همچنین مکانی را در حرم امیرالمؤمنین (علیه السّلام) که به نقل بعضی از مورّخان، سر مقدّس امام حسین (علیه السّلام) در آن مدفون است؛ مسجد جنانه و قبر کمیل، هود و صالح در وادی السلام؛ بین کوفه و نجف، قبر میثم تمّار، مسجد سهله، مسجد صعصعه و مسجد زید که این دو برادر از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بودند؛ در کوفه، مسجد معروف کوفه که در آن، دو زیارتگاه وجود دارد: یکی محل زیارت حضرت مسلم بن عقیل  (علیه السّلام) و دیگری محل زیارت هانی بن عروه و مختار بن حبیب ثقفی است. در آنجا، زیارتگاهی هم وجود دارد موسوم به قبر حضرت یونس (علیه السّلام) در کنار شطّ فرات که البته برخی می گویند آنجا جایی است که او از دهان ماهی بیرون آمد. در مسجد کوفه، مقامهای گوناگون هم وجود دارد؛ مانند: مقام پیامبر صلّی الله علیه و آله. قریب یازده مقام در آنجا هست. در میان آنها، بیتوتۀ  (شب زنده داری) در مقام حضرت ابراهیم (علیه السّلام) ویژگی خاصّی دارد و همان جایی است که حضرت علی (علیه السّلام) در آنجا می نشستند. مقام امام زین العابدین  (علیه السّلام)، مقام حضرت آدم (علیه السّلام) و مقام امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، که در محراب است، از دیگر محلهای مورد توجّه زوّار در این مسجد است. عبادت در این مقامها یکی از تفریحات معنوی کسانی است که به این مسجد می آیند.‏

‏بعضی ها در این مقامها تا صبح عبادت می کنند و نماز می خوانند و بعضی ها ذکر می گویند. پشت دیوار سَمت قبلۀ مسجد کوفه، هم خانۀ امیرالمؤمنین  (علیه السّلام) قرار دارد و همچنین دارالامارۀ آن حضرت که از جاهای دیدنی زوّار است.‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 385
 در مورد زیارت اماکن متبرکۀ کربلا، در سفرهایی که با حاج آقا مصطفی بودید، توضیح دهید.

‏ در سفرهایی که داشتیم که گاه پیاده انجام می شد، در شبهای جمعه، شب قدر، شب عید فطر و سایر مواقع که گاهی هم دوستان با ما بودند، همه از وجود ایشان استفاده می کردند. اخلاق و رفتار ایشان به صورتی بود که کسی تصور نمی کرد ایشان پسر حضرت امام باشد؛ خیلی عادّی و بدون تکبّر مانند دیگران عمل می کرد، امّا موقع عبادت از دیگران جدا می شد. گاهی هم شوخیهای خوشمزه ای می کرد، تا دیگران را شاد کند. به همین دلیل، مرحوم آقای سیّد محمّد رضا اشکوری(ره) به ایشان خیلی علاقه مند بود و پس از فوت ایشان، می گفت: «نمی توانم خدمت امام بروم و جای خالی او را ببینیم».‏

‏در تمام مدّتی که با ایشان بودم، هرگز به یاد ندارم که در مجلس ایشان کسی متأثر شده باشد.‏

 راه بین نجف و کربلا را به صورت پیاده در چه مدتی می پیمودید؟

‏ از راه ماشین رو بین نجف و کربلا، قریب هشتاد کیلومتر فاصله است که راه خشک و خسته کننده ای است. اما راه دیگری وجود دارد که به «راه آب» معروف است و مقدار زیادی از آن از کنار رود فرات و مقداری هم از کنار «شهر حسینی» و از میان باغها و نخلستانها می گذرد. فاصلۀ این راه قریب بیست کیلومتر است و این مسافت را یک روزه یا دو روزه و گاهی هم سه روزه می پیمودیم.‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 386
 برنامۀ پیاده روی شما از نجف به کربلا معمولاً چه مواقعی انجام می شد؟ 

‏ برای زیارت اربعین، عرفه، اوّل رجب و نیمۀ شعبان حتماً به این صورت به زیارت مشرّف می شدیم. در سایر مواقع، مثل نیمۀ رجب، گاهی به این صورت به زیارت می رفتیم. مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) این زیارتها را به صورت پیاده، معمولاً همیشه انجام می دادند. امّا در سایر اوقات، مانند شبهای جمعه، با ماشین به زیارت کربلا می رفت، امّا یک هفته در میان، چون در نجف، قصد اقامت می کرد. در ماه رمضان، یکی از سه شب قدر 19 و 21و 23 را مشرّف می شد.‏

 از سفرهایی که با ایشان به سامرّا و کاظمین می رفتید، توضیح دهید:

‏ در سفر به سامرّا، همان یک سفر را که ابتدای آشناییمان بود، در خدمت ایشان بودم. در سفر به کاظمین هم با ایشان همسفر بوده ام. در کاظمین، مرقد مطهّر حضرت موسی بن جعفر و امام جواد علیهما السلام و در بغداد قبر نوّاب و مسجد براثا از اماکن زیارتی است. ‏

‏معروف است که حضرت عیسی (علیه السّلام) در محلّی که اکنون مسجد براثا خوانده می شود، بر روی سنگی که هنوز در آنجا موجود است، متولّد شده و حضرت علی  (علیه السّلام) که در جنگ با خوارج، برای عبادت به آنجا رفته اند، آن سنگ را از زیرزمین در آورده اند. دربارۀ ملاقات برخی از علما با امام زمان (علیه السّلام) در آن محل هم جریاناتی نقل شده است. لذا، مانند مسجد جمکران در مسجد سهله خصوصیّاتی دارد. در نزدیکی بغداد، ایوان تاریخی مدائن واقع شده که قبر حضرت سلمان، ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 387
‏محمد بن خذیفۀ یمانی و جابر بن عبدالله انصاری(ره) آنجاست و مکرّر با حاج آقا مصطفی(ره) به آنجا مشرّف می شدیم. در سامرّا، قبر امام هادی و پسرش امامزاده حسین (علیه السّلام)، امام حسن عسکری (علیه السّلام)، نرجس خاتون  (مادر امام زمان (علیه السّلام)) که در پشت سر امام حسن عسکری (علیه السّلام) قرار دارد و حکیمه خاتون عمّۀ امام حسن عسکری  (علیه السّلام)، همه در یک حرم واقع شده است. عدّه ای از علما مثل مرحوم حاج آقا رضا همدانی هم در آنجا مدفون هستند. سرداب مقدّس که محل غایب شدن امام زمان (علیه السّلام) است، نیز در آنجا از زیارتگاههای شیعیان است. در آنجا برجی وجود دارد به نام «ملویه» که برج متوّکل است و از جاهای دیدنی می باشد. مسجد بزرگی که فقط دیوارهایش مانده و زندان امام هادی (علیه السّلام) هم در سامرّا وجود دارد که ما به دیدن آنجا نرفتیم. بین سامرا و کاظمین در ده یا دوازده کیلومتری محلّی به نام «بلد» قبر سیّد محمد  (پسر امام هادی و برادر امام حسن عسکری  (علیه السّلام)) قرار دارد که فردی بسیار با شأن و جلالت بوده است. مرقد جعفر، از دیگر پسران امام هادی (علیه السّلام)، که زیارتگاه باشکوهی است، مورد توجّه زوّار می باشد. یکی دیگر از پسران امام هادی، حسین (علیه السّلام) است که بالای سر آن حضرت در سامرّا مدفون است. یکی دو سفر هم با حاج آقا مصطفی(ره) به مکّه مشرّف شدیم.‏

 دربارۀ سفری که با ایشان به مکه داشته اید، چه خاطراتی دارید؟

‏ همان سال اوّلی که حضرت امام قدّس سرّه به نجف مشرّف شدند، پس از ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 388
‏قریب سه ماه، ایشان به من گفتند: «شما امسال به مکّه مشرّف می شوید؟» من گفتم: تصمیم داشتم مشرّف شوم، امّا چون استادم، حضرت آیت الله رامشی، قصد ازدواج دارند و می خواهیم عید غدیر، عروسی ایشان را برگزار کنیم، امسال به مکّه نمی روم. حاج آقا مصطفی(ره) از شنیدن این مطلب خیلی خوشحال شد که من برای انجام این کار خیر به مکّه نمی روم. گفتند: «پس من هم نمی روم». عرض کردم: «شما دیگر چرا؟» گفتند: «از چه راهی بروم؟» من خوب می دانستم که ایشان پولی برای این کار ندارد و حضرت امام(س) هم از نظر شهریه، فرقی بین پسرش  (حاج آقا مصطفی(ره)) و دیگران نمی گذاشت. من به خانۀ ایشان رفت و آمد می کردم و می دیدم که وضع زندگیش به تمام معنا، طلبگی بود؛ فرش زیر پایش زیلو بود. به ایشان گفتم: «شما می توانید، مشرّف شوید» گفت: «چطور؟ عرض کردم: «من به شما قرض می دهم». آقای حاج سیّد محمّد علی لواسانی که از علما هستند و برادرزادۀ حاج شیخ صادق لواسانی و پسر مرحوم حاج سیّد احمد لواسانی، هر سال به مکّه مشرّف می شدند و قریب یک ماه و نیم در آنجا می ماند. با حجّاج رفیق می شد و به منزل آنها می رفت. با او صحبت کردم که حاج آقا مصطفی(ره) را میهمان بذلی ایشان کنم تا حج برایش واجب شود. گفت: «شاید خودش یا پدرش (حضرت امام(س) ) موافق نباشند». گفتم: «من آنها را راضی می کنم». آقا سیّد محمّد علی لواسانی همۀ مخارج سفر را به عهده گرفت و حاضر شد ایشان را در این سفر میهمان کند، نزد حاج آقا مصطفی(ره) آمدم و گفتم: «وسایل سفر شما مهیّا شد و شما به عنوان بذل به مکّه مشرّف می شوید». خندید و گفت: «چه کسی آقا را راضی ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 389
‏می کند؟» گفتم: «اگر اجازه بدهید من خودم با ایشان صحبت می کنم». گفت: «باید از خودت صحبت کنی و بگویی خودت کارها را درست کرده ای». خدمت آقا رسیدم و سلام عرض کردم و گفتم: «با اجازۀ شما، ما امسال حاج آقا مصطفی(ره) را برای حج دعوت کرده ایم». چون مرا می شناختند که یک طلبۀ ساده هستم و قدرت میهمان کردن کسی را به حج ندارم، گفتم که باذِل  (مهمان کننده) چه کسی است. گفتند: «سایر کارهایش را چه کسی انجام می دهد؛ گذرنامه، بلیط و ...؟» گفتم: «من خودم همۀ اینها را انجام می دهم. فقط کافی است  شما اجازه بفرمایید.» گفتند: «اشکالی ندارد». به حاج آقا مصطفی(ره) که خبر دادم، خیلی خوشحال شد. مقدّمات را برایش فراهم کردم و در خدمت ایشان، به کاظمین رفتیم و حتّی یادم هست که آن روز ظهر برای صرف ناهار، به مسجد براثا رفتیم. ایشان را تا فرودگاه بدرقه کردم و در جدّه هم آقای لواسانی کسی را مأمور کرده بود که به استقبال ایشان بیاید و او را به مکّه ببرد. این سفر اوّل ایشان به مکّه بود. در سفر دوّم، ایشان به من گفتند: «در سفر قبل، دولت عراق، مانع رفتن ایرانیها به مکّه می شد. دلم می خواهد الآن که آن سختگیری نیست یک سفر به مکّه بروم». خود ایشان با امام(س) صحبت کرد که دوست داریم یک نفر در این سفر با ما باشد. امام(س) گفته بودند: «ببینید آقای ستّاری با شما می آید یانه». من موافقت کردم و آن سال را در خدمت ایشان بودم. غیر از ایشان و خانواده شان کس دیگری با ما نبود. سفر بسیار خوشی بود و خاطرات به یاد ماندنی از آن سفر برایم باقی ماند. ساعت 12 شب به مسجدالحرام مشرّف می شد. نماز صبح را می خواند و به خانه تشریف می آورد. ایرانیها هم خیلی ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 390
‏به دیدنشان می آمدند و اظهار محبّت می کردند؛ چون فهمیده بودند که پسر امام(س) است. و هدایایی از مغز گردو، بادام، پسته و سوهان گرفته تا وجوه نقدی به حضور ایشان تقدیم می کردند. فقط چند کیسه خوردنی جمع شد. به ایشان پیشنهاد دادم که خوردنیها را در کاروان خودمان که اهل عراق هستند و از شما به عنوان پسر آقای خمینی انتظار دارند، تقسیم کنیم. موافقت کردند و همین کار را انجام دادیم. پولها را هم نزد من گذاشتند تا به عراق بازگردیم و هر کس هر قدر می آورد از من سؤال نمی کرد. از مکّه که می خواستیم به سوی مدینه حرکت کنیم، برای من کاری پیش آمد که مجبور شدم در مکّه بمانم. ایشان به مدینه رفت. وقتی به مدینه آمدم، به سوی جدّه حرکت کرده بود. حدود یک ساعت در مدینه ماندم و در جدّه به ایشان رسیدم. ایشان را بدرقه کردم. وقتی که سوار هواپیما شدند، مجدداً به مدینه بازگشتم. از آنجا به کویت و سپس به عراق رفتم و پولها را تحویل دادم. اصلاً نپرسید که پولها چقدر است. فقط در یک جلسه که آقای شیخ صالح آل اسحاق حضور داشت، امام(س) گفتند: «از نظر مالی، آقای ستّاری از خود آدم مطمئن تر است». این نظر لطف مرحوم امام نسبت به بنده بود.‏

 با توجّه به اینکه جنابعالی بیشتر در نجف با حاج آقا مصطفی بودید، به نظر شما، نقش ایشان در مسایل سیاسی تا چه حدّی بود؟

‏ در دورانی که حضرت امام(س) در نجف بودند، به مناسبتهایی سخنرانیهایی می کردند که طبعاً شاه و حامیانش با آن مخالف بودند. آنها در واقع، از حضرت ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 391
‏امام(س) وحشت داشتند، امّا به نظر می رسید که وحشت آنها از مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) بیشتر است؛ چون می دیدند که امام(س) فقط با ایشان مشورت می کند، نه با کس دیگری و چنین برداشت می شد که او در تمام حرکتها و برنامه های امام(س) دخالت دارد. من این موضوع را از جلساتی که در نجف تشکیل می شد و دربارۀ فعالیتهای حضرت امام(س) و حرکات مخالفان ایشان بحث می شد، دریافتم. مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) همان کاری را می کرد و به همان راهی می رفت که مورد نظر حضرت امام(س) بود. از خارج عراق، از لندن، پاریس یا از جاهای دیگر هم که مخالفان یا موافقان برای دیدار و صحبت با حضرت امام(س) می آدمدند، معمولاً فقط با حاج آقا مصطفی(ره) صحبت می کردند و هر سؤال و جوابی بود با ایشان مطرح می گشت. به طور کلّی، مدار امور سیاسی حاج آقا مصطفی(ره) بود. در خصوص جلساتی که ایشان با دیگران غیر از اهل علم، خواه مخالف یا موافق داشت، وقتی افراد وارد منزل می شدند من از خانه بیرون می آمدم؛ چون می دانستم به امثال من مربوط نیست. امّا اگر حضور من لزومی داشت، خود ایشان می گفتند که حضور داشته باشم.‏

‏لکن گاهی در برخی محافل که من حضور داشتم، می دیدم که ایشان مثلاً، از نحوۀ برخورد علما یا حمایت مردم انتقاد می کرد؛ اینکه شاه برخی از علما را تبعید کرده ولی دیگران سکوت کرده اند و حتّی یک تلگراف نزده اند . یادم هست که در یکی از این جلسات، ایشان چنین انتقادی مطرح کرد و کسی در آن مجلس چیزی نگفت، امّا پس از آنکه بیرون آمدیم، آیت الله شهید مدنی(ره) گفتند: «من یک ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 392
‏تلگراف مخابره کرده ام،امّا به دلیل رعایت ادب، نخواستم پاسخ انتقاد حاج آقا مصطفی(ره) را بدهم».‏

‏یکی دیگر از مسایل سیاسی که به حاج  آقا مصطفی(ره) مربوط می شد و زیاد سر و صدا ایجاد کرد این بود که از سوی رئیس جمهور وقت عراق، احمد حسن البکر، ایشان را دستگیر کردند و به بغداد بردند. هر کس در این باره چیزی می گفت، امّا مرحوم امام اصلاً اظهار ناراحتی نکردند. این مشی کلّی ایشان بود که به دلیل هدف بزرگی که در پیش داشتند به این مسایل کمترین اهمیّتی نمی دادند. فردای آن روز حاج آقا مصطفی(ره) خوب و خوشحال بازگشت. هر کس به دنبال یافتن دلیل این مسأله بود، امّا حاج آقا مصطفی(ره) بیشتر بر این نکته تکیه می کرد که منظور حسن البکر از چنین کاری این بوده که ببیند حضرت امام(س) چه کسی است. امّا چنین استنباط شد که دولت عراق می خواست بداند نقش سیاسی حاج آقا مصطفی(ره) در بیت امام(س) تا چه حدّی است. لکن برخورد ایشان با مسؤولان دولت عراق همان برخورد امام(س) بود و تفاوتی نمی کرد که مخاطبش کیست؛ رئیس جمهور عراق، رئیس سازمان استخبار است، فرماندار شهر یا کسی دیگر.‏

‏در مورد برنامه ریزی حاج آقا مصطفی(ره) در امور سیاسی مربوط به خارج عراق و یا دولت شاه، زیاد اتّفاق می افتاد که می دیدیم برخی تند می روند، برخی کند و برخی هم محافظه کارانه عمل می کنند. ایشان در جلسات، به عنوان ارشاد، به آنها می گفت: «هدف شما یکی است، همۀ ما یک راه را انتخاب کرده ایم، اما در جزئیات اختلاف نظر وجود دارد. و این به اصل هدف ضرری نمی رساند. ما باید این ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 393
‏اختلافها را در بین خودمان حل کنیم تا این جزئیات موجب نشود که اختلاف اصولی با هم پیدا نماییم». امّا در ارشاد، تند نمی شد و از کسی جانبداری نمی کرد، با آنها صحبت می کرد و از سوءاستفادۀ دشمنان برحذر می داشت.‏

 آیا می توان گفت که حاج آقا مصطفی(ره) به طور عینی، از خودشان چهرۀ سیاسی نشان نمی دادند، هر چند به دلیل انتسابشان به حضرت امام(س) و مسؤولیّتی که در بیت ایشان داشتند، دیگران غیر از این برداشت می کردند و خود ایشان هم با انتقاداتی که در جلسات مطرح می ساختند، شخصیّتی سیاسی از خود بروز می دادند؟

‏ مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) در نظر کسانی که غرضی نداشتند، کمتر از خمینی ثانی نبود، امّا خود حاج آقا مصطفی(ره) به نحوی برخورد می کرد که گویی از خود چیزی  ندارد و هر چه هست از امام است. هیچگاه ندیدم برخورد سیاسی اش خلاف مشی امام(س) باشد. و اگر (خدای ناخواسته) چنین بود سوءاستفاده های زیادی می شد. ما معتقد بودیم که سیاست ایشان عین سیاست حضرت امام(س) است. در تمام این مدت، حتّی به کنایه هم چیزی از ایشان نشنیدیم که خلاف این مطلب را نشان دهد. بنابراین، ما ایشان را سیاسی به تمام معنا می دانستیم و همان طور که در نجف می گفتند، او به واقع، «خمینی ثانی» بود. شاید بتوان نقش حاج آقا مصطفی(ره) را در بیت امام(س) با قدری مسامحه، به نقش امام حسین  (علیه السّلام) در زمان امامت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) تشبیه کرد که هیچ نظرِ خلافِ نظرِ آن حضرت ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 394
‏مطرح نمی ساخت.‏

 در مورد انتقاداتی که مرحوم حاج آقا مصطفی در مسائل سیاسی داشتند، قدری توضیح دهید:

‏ انتقاد او بیشتر نسبت به کسانی بود که در نهضت سکوت کرده بودند که مثلاً، اگر یک گرفتاری برای برخی از علما پیش می آید، چرا دیگران سکوت می کنند . انتظار داشت که آنان از خود حرکتی نشان دهند و رژیم را محکوم نمایند. انتقاد ایشان هم به این عنوان نبود که بخواهد (خدای ناکرده) افراد حاضر در مجلس را مخاطب قرار دهد، بلکه نسبت به حاضران در جلسه تأکید هم می کرد که شما دوستدار نهضت هستید، لذا، کمتر پیش می آید که کسی در مقابل صحبتهای ایشان، چیزی بگوید.‏

‏از نظر سیاسی، همچنین، به دلیل نزدیکی زیادی که با بیت امام(س) داشتیم با آنها به صورت یک خانواده در آمده بودیم. امّا با وجود این، اگر امام(س) می خواستند صحبتی خصوصی مطرح کنند، از حضورشان بیرون می آمدیم؛ چون می دانستیم اگر مسأله ای باشد که دانستن ما لازم است، ایشان در مناسبتهای گوناگون، در ابتدا یا انتهای درسشان یا اطّلاعیه هایی که می دادند مطرح می کردند و تکلیف ما را معیّن می نمودند. پس چیزی باقی نمی ماند که بخواهیم درباره اش تجسّس کنیم.‏

 در زمینۀ ویژگیهای اخلاقی، رابطۀ حاج آقا مصطفی با دوستانشان چگونه 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 395
بود؟

‏ ایشان با دوستانش، ادب مجلس را به تمام معنا رعایت می کرد و چنان نبود که چون با دیگری دوست شده است ادب را کنار بگذارد. و تفاوتی نمی کرد که دوست از کسانی باشد که سابقاً در قم با هم آشنا شده اند یا بعداً در نجف یا سطح علمیشان یکی باشد  و یا یکی از دیگری بالاتر باشد. با دوستان خود جانب تواضع را هم رعایت می کرد. چنان نبود که مثلاً او پسر آقای خمینی(س) است و دیگری یک فرد معمولی؛ برای خود تفوّقی قایل نبود. با دوستان خود به صورت صمیمی برخورد می کرد؛ مانند دو برادر. به مجالس هم که وارد می شد، نسبت به اهل علم و طلّاب بسیار احترام می گذاشت؛ امّا این طور نبود که به کسی که فضلش بیشتر است احترام کند و طلبه های سطح پایین را با دیدۀ حقارت بنگرد. در نجف رسم بود کسانی که عروسی می کردند، صبح عروسی به دیدنشان می ‏‏‎‏‏آمدند. ایشان مقیّد بود که به دیدن طلّابی که عروسی می کردند یا مجلس جشنی داشتند برود، گر چه طلبه های معمولی باشند. به مجالس به صورت یک طلبۀ معمولی وارد می شد. امّا طلّاب به ایشان زیاد احترام می کردند. با وجود آنکه در خانۀ امام(س) و آقازادۀ ایشان بود، فقط از شهریه استفاده می کرد و هدایایی را که به بیت امام(س) آورده می شد به هیچ وجه، مورد استفاده شخصی قرار نمی داد. اگر هم احیاناً کسی هدیه ای برای ایشان می آورد، این طور نبود که اگر نیازی به آن ندارد، نگه دارد تا بعداً مورد استفاده واقع شود. حتّی اگر دو جفت جوراب داشت، یکی را به نیازمندان می داد. اصراری بر افشای این کار نداشت، امّا یک بار که کسی هدیه ای برایش آورد، من شاهد بودم ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 396
‏که آن را برداشت و برای مستحقّی برد.‏

 آیا ایشان با استادانشان هم در نجف رابطه ای داشتند؟

‏ یکی از کسانی که ایشان نزدش درس خواند آقای بجنوردی بود که حاج آقا مصطفی(ره) با ایشان زیاد آمد و شد داشت؛ چون خودش اهل بحث بود، دوست داشت که حاج آقا مصطفی(ره) هم همیشه در مجلس درسش حضور داشته باشد و مجلس را گرم کند و اصلاً خودش آدم خوش مجلسی بود. از دیگر استادان ایشان مرحوم امام بودند که رابطه اش با ایشان نیازی به گفتن ندارد.‏

 آداب ایشان در درس حضرت امام(س) چگونه بود؟

‏ ایشان در درس امام(س) مانند سایر طلبه ها می نشست و گوش می داد، امّا خود حضرت امام(س) دوست داشتند که در درسشان بحث و اشکال باشد، در حالی که معمولاً در درسهای نجف چنین روشی معمول نبود، بخصوص در اصول. در فقه هم ممکن است فقط سؤالی مطرح گردد و پاسخی داده شود، ولی باز اشکالی نمی کنند. البتّه در پایان درس طلاب می رفتند و اشکالهای خود را از استاد می پرسیدند، امّا روش آنها این طور نبود که طلبه را تشویق کنند در بین درس اشکال کند. بنابراین در مجلس درس امام(س) چند نفری بودند که اشکال می کردند که البته پس از مدتی همه از میدان بدر رفتند و فقط حاج آقا مصطفی(ره) ماند. ایشان در عین حال که اشکال می کرد و جواب دریافت می داشت یا حتّی جواب امام(س) را رد ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 397
‏می نمود چنین هم نبود که قصد مطرح کردن خود را داشته باشد.‏

 اشکالات ایشان در چه سطحی بود؟

‏ اشکالاتش در سطح بالایی بود، به طوری که حضرت امام(س) با بیان و دلیل با ایشان صحبت می کرد و حتّی گاهی دلایل امام(س) را هم رد می کرد و جواب دیگری دریافت می نمود.‏

 در مورد حالات روحی ایشان از قبیل خشم و اندوه و شادی چه چیزهایی به خاطر دارید و آیا اصلاً پیش می آمد که این حالات را از خود بروز دهند یا چیزی درون داشته باشند و از دیگران مخفی کنند؟

‏ طبعاً هر کس حالاتی روحی دارد. از این میان، آنها را که بیرونی است، فقط قابل رؤیت است. گاهی که در خدمت ایشان بودم و دربارۀ موضوعی بحث می کردیم، اتّفاق می افتاد که ایشان صدایش بلند می شد، به طوری که اگر کسی می شنید، تصور می کرد ایشان عصبانی شده است، امّا بعد که مطلبش را بیان می کرد، حالت تبسّم به خود می گرفت و می خندید. این کار را برای آن می کرد که طرف مقابلش تصور نکند او عصبانی است. در صحبت کردن او، من چنین حالتی را زیاد مشاهده می کردم.‏

 معروف است که ایشان در بین دوستانشان، آدم شوخ طبعی بودند.در این 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 398
 مورد چیزی به خاطر دارید؟

‏ همان طور که در روایات توصیه شده، ایشان در سفر دوست داشت حالت شاد داشته باشد و با شوخیهای اخلاقی و مطابق شؤون دینی، در دل دیگران سرور ایجاد می کرد، و به نحوی که گاهی از کار او چیزی هم می آموختند؛ مثلاً، اگر یکی از دوستان لب نهر نشسته بود به کسی می گفت که آهسته برو و او را به داخل نهر هُل بدهد اما نیندازد. او می رفت و می خندید و متوّجه می شدند که ایشان چنین چیزی گفته است. یا مثلاً، سر سفره می گفت که آقای ستّاری می گوید باید غذای من بیشتر باشد و به نحوی که نفهمد، از غذای خود در ظرف او می گذاشت و می گفت: غذای من تمام شد. یا گاهی که از بحث مفصلّی خسته شده بودیم، قصّۀ شیرینی نقل می کرد که همه خوششان بیاید. در بین سفرهایی که طلاب مثلاً، به کربلا می رفتند زیاد پیش می آمد که دو طلبه با هم دربارۀ یک مسأله بحث کنند و معمولاً در نهایت، با کدورت از هم جدا می شدند. امّا در سفرهای ایشان، سابقه نداشت که کسی با کدورت از دیگری جدا شود.‏

 نحوۀ مهمانی دادن یا مهمانی رفتن ایشان به چه صورتی بود؟

‏ ایشان عادت نداشت که دعوت به مهمانی را رد کند. در مجالس مهمانی هم مانند سایر طلبه ها شرکت می نمود  ونشست و برخاست می کرد. گاهی هم که برخی از دوستانش از جای دیگر برای دیدار او به نجف می آمدند و من و آقای سیّد محمّد رضا اشکوری را هم به عنوان مهمان خصوصی دعوت می کرد، می دیدیم که ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 399
‏سفره ای بسیار معمولی تدارک دیده است؛ یعنی اگر همین مهمانها به خانۀ سایر طلبه ها می رفتند کمیّت و کیفیت غذایشان بیشتر بود و تجمّلات بیشتری ترتیب می دادند. امّا مهمانی ایشان طلبگی بود. در مهمانیهایی هم که شرکت می کردند، ممکن بود او را به این عنوان که آقازادۀ آقای خمینی(س) است دعوت کنند، ولی ایشان به صورت یک طلبۀ معمولی حضور پیدا می کرد.‏

 یکی از ویژگیهای حاج آقا مصطفی نظم و ترتیب ایشان در زندگی بود. این ویژگی را چقدر دارا بودند؟

‏ در زندگی خصوصی ایشان، ما جز به صورت یک مهمان، رفت و آمد دیگری نداشتیم، امّا در کارهایی که برای ما قابل مشاهده بود، می دیدیم که نظم را زیاد رعایت می کند؛ مثلاً در مسافرتهایی که به صورت سواره در موقعیتهای مناسب به کربلا مشرّف می شدیم، برنامۀ مشخّص داشت که چه ساعتی سوار ماشین می شویم، در ماشین چه برنامه ای داشته باشیم، چه ساعتی به مقصد می رسیم، چه ساعتی به حرم می رویم، هر کس زودتر از حرم بیرون آمد کجا باشد و ... چنین هم نبود که هر کس هر ساعتی خواست از حرم بیرون بیاید؛ ساعتی معیّن می شد. در حضور به مجلس درس امام(س) هم این طور نبود که مثلاً، از نیم ساعت قبل از درس به مجلس بیاید یا پس از آنکه امام(س) بالای منبر رفتند، وارد شود؛ بموقع حاضر می شد. در مورد رفت و آمدش به اماکن زیارتی و دید و بازدیدها هم روش متعادل را رعایت می کرد؛ نه چنان به مستحبّات مقیّد بود که خود را نشان بدهد و نه کاملاً از ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 400
‏آنها اجتناب می کرد. ‏

‏از حیث ظاهری هم تمیز و آراسته بود و نظافت را کاملاً رعایت می کرد، امّا اهل تجمّل نبود که مثلاً لبّاده بپوشید و دستار بیندازد، بلکه غالباً به عبا و پیراهنی اکتفا می کرد و همان لباس سادۀ سایر طلبه ها را می پوشید؛ از لحاظ لباس با دیگران تمایز نداشت.‏

 برای شرکت در درس امام(س)، با امام به مجلس درس می آمدند یا همانگونه که معروف است امام(س) جز دو نفر که معیّن شده بودند، به کس دیگری اجازه نمی دادند با ایشان باشد، تنها به درس می آمدند؟

‏ من ندیدم که ایشان با امام(س) به مجلس درس بروند؛ چون مرحوم امام(س) از همان اوّل منع کرده بودند که افرادی پشت سرشان حرکت کنند، مگر اینکه کسی سؤالی داشته باشد. لذا، ایشان همیشه تنها به درس می آمد یا خودش با کسی همراه می شد. هنگام بیرون رفتن از مجلس درس هم با امام(س) بیرون نمی رفتند. ‏

 صبر و حوصلۀ ایشان در کارها و عجول نبودنشان تا چه حدّی بود؟

‏ در کارهای فردیش، اگر گاهی تأخیری می افتاد و ضرری متوجّه نبود، عکس العملی نشان نمی داد. دیگران را مؤاخذه نمی کرد که چرا کارها بر وفق مراد انجام نشده است؛ مثلاً، در سفر مکّه ای که خدمت ایشان بودم، چون تأخیر کردم، نتوانستم بموقع در مدینه به حضورش برسم، ولی ایشان هیچ انتقادی نکرد. امّا در ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 401
‏مواردی که ضرری دینی یا آبرویی در کار بود، برخورد می کرد.‏

 در زمینۀ ویژگیهای اخلاقی حاج آقا مصطفی، اگر دربارۀ شجاعت ایشان مطلبی درخاطر دارید، بفرمایید:

‏ در مورد شجاعت ایشان، به قول معروف، «آن را که عیان است چه حاجت به بیان است؟» وقتی که حضرت امام(س) در زندان بودند، مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) بیت ایشان را اداره می کرد. برنامه ای که ایشان برای این منظور داشت و برخوردش معروف بود. امّا آنچه را که در عراق از ایشان دیده بودیم این بود که نسبت به طلاب بسیار متواضع بود. خودش یک طلبه بود، ولی هنگام ورود به مجلس زیاد به آنها احترام می کرد. امّا نسبت به مسؤولان عراقی این طور نبود؛ در یک مجلس فاتحه که خیلی هم مهّم بود، وقتی که استاندار وارد شد، من در کنار ایشان بودم. وقتی خواستم برای احترام او از جا بلند شوم، دست روی زانوی من گذاشت که «بنشین»؛ مانند همان برنامه ای که مرحوم امام(س) در برخورد با مسؤولان عراقی داشتند. و این چیزی جز شجاعت ایشان نبود.‏

‏در صحبت کردن هم شجاعت داشت؛ وقتی سخن می گفت واقعاً به آن عقیده داشت و آنچه را می خواست، می گفت. این طور نبود که فرض کنید اینجا مطلبی را به یک شکل بگوید؛ چون مصلحت این است و جای دیگر به شکل دیگری بگوید؛ چون مصلحت آن است. شجاعانه عمل می کرد، منظور خود را صریح و واضح اظهار می داشت و در مجالس و محافل، هر جا که بود، حرف خود را می گفت؛ ترس ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 402
‏و واهمه ای نداشت. یادم هست که بعضیها به حضرت امام(س) می گفتند: «ساواکیها حرفهای شما را می شنوند!» ایشان می فرمودند: «نترسید! اگر آنچه را ما می گوییم به آنها برسانند، خوب است؛ چیز دیگری از ما به آنها نگویند. ما می خواهیم مطالبمان به گوش آنها برسد، شما برسانید یا آنها برسانند». حاج آقا مصطفی(ره) هم مثل آن بزرگوار بود و همان طور شجاعانه رفتار می کرد. شجاعت ایشان را همه دیده بودند و می دانستند که اگر چنانچه بخواهد مطلبی دربارۀ مخالفان بگوید  شجاعانه بیان می کند. ‏

 یکی از ویژگیهایی که حاج آقا مصطفی داشتند، مدیریت ایشان در بیت امام (س) بود و دربارۀ ویژگیهای مدیریتی ایشان در بیت امام(س) و دفترشان توضیح دهید:

‏ در بیت امام(س)، عنوان «مدیریت» در کار نبود؛ چون حضرت امام(س) خودشان بر بیت اشراف کامل داشتند، امّا در عین حال، حاج آقا مصطفی(ره) بر بیرونی کاملاً مشرف بود، حتّی تعارف چای را به مهمان و گذاشتن استکان و برداشتن آن را یا اینکه کسی چگونه وارد بیت می شود، زیر نظر داشت. برایش هم فرقی نداشت که مهمان چه کسی است، چون به منزل امام(س) وارد شده بود، بر او نظارت کامل داشت. اگر کسی کلامی یا کنایه ای به کار می برد یا طوری رفتار می کرد که مناسب آنجا نبود، ملاحظۀ او را نمی کرد، خواه خدمتکار منزل باشد یا طلبه؛ صریحاً اقدام می کرد تا تغییر کند. همیشه به بیرونی بیت سرکشی می کرد؛ روزها، ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 403
‏شبها. هر وقت که می خواست تشریف بیاورد، جوری نمی آمد که به دیگران بفهماند بر آنجا نظارتی دارد. به طور کلّی، مدیریت ظاهری در کار نبود، ولی در عین حال، اعضای بیت می دانستند که اگر در خانه نیست، نباید باشد یا اگر بنا بود کسی بیاید، ایشان هم می دانستند و می آمدند.‏

 آیا مواردی پیش می آمد که در بیرونی بیت حضرت امام(س)، نظر ایشان غیر از نظر حاج آقا مصطفی باشد؟

‏ چون حاج آقا مصطفی(ره) از همه بهتر امام را می شناخت  (‏اهل البیت ادریٰٰ بما فی البیت‏) معمولاً چنین چیزی پیش نمی آمد. دیده نشد که ایشان چیزی را بخواهد که با خواست امام(س) یکی نباشد؛ چون از ابتدا خواست امام(س) را می دانست. حتّی برخی از خصّیصین هم که در بیت بودند، معمولاً این را می دانستند، امّا حاج آقا مصطفی(ره) بهتر از دیگران اطّلاع داشت. البته گاهی بندرت، اختلاف نظری پیش می آمد، در این که مثلاً، امام می خواستند شخصی در بیت باشد، ولی حاج آقا مصطفی(ره) جهات خاصّی را می دیدند که نباید باشد. در این موارد، ایشان با امام(س) صحبت می کردند و اختلاف رفع می شد. لکن چنان نبود که  (خدای ناکرده) به کسی توهین شود یا چنین برداشت شود که در بیت امام(س) اختلاف نظر وجود دارد. ایشان جوری رفتار می کرد که گویی حضرت امام(س) امور را اداره می کند.‏

 اگر در مورد خوش قولی و وفای به عهد، بخصوص در سفر و نظم و 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 404
ترتیب حاج آقا مصطفی چیزی در خاطر دارید، بفرمایید:

‏ به نظرم نمی رسد که از ایشان دیده باشم که چیزی را قول داده باشد، امّا به آن عمل نکرده باشد، مگر آنکه در توانش نبوده است. با وجود این، هر چه را فکر می کنم ایشان انجام داده است. یادم هست در سفر مکّه ای که در خدمت ایشان بودم، شخص بزرگواری که باید به او کمکی می شد و حاج آقا مصطفی(ره) احتمال می داد که او در این باره به من مراجعه کند، درباره اش به من گفت: «به او بگویید من می خواهم به شما کمکی بکنم امّا نمی خواهم از این پولها  (یعنی وجوهات) به شما کمکی بشود، ولی ان  شاءالله قول می دهم که مشکلات شما را حل کنم». این قضیه گذشت، ایشان به مدینه مشرّف شد، ولی من مدّت دیگری در مکّه ماندم. وقتی به مدینه رسیدم، متوجّه شدم همان روز به سمت جدّه حرکت کرده است، خود را به سرعت به جدّه رساندم و ایشان را زیارت کردم.گفت: «یادتان هست که دربارۀ فلانی قولی دادم؟ او الآن در مدینه است و الحمدلله، کار او درست شده است». بعد، مبلغی پول به من داد و گفت: «این را به او بدهید و بگویید: از تصرّف در این پول نگران نباشد. این همان است که می خواهد» فرد مزبور در تصرّف وجوهات احتیاط می کرد، گرفتاری هم پیدا کرده بود و امید داشت از غیر وجوهات به او کمکی بشود. آن پول را به من داد و خوشحال بود که بالاخره، خداوند کمک کرد. ‏

‏در نجف هم که بودیم، ایشان در کمک به دیگران و عمل به قول خود پایبند بود. اگر کسی چیزی از امام(س) طلب می کرد، کمتر اتّفاق می افتاد که دخالتی بکند و اگر قولی می داد، می گفت: «کاری را که بتوانم انجام می دهم، به شرط آنکه مانعی ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 405
‏پیش نیاید».‏

 حاج آقا مصطفی که در استفاده از وجوهات شرعیه احتیاط می کردند، آنها را چگونه به مصرف می رساندند؟

‏ زندگی ایشان  (به تمام معنی) زندگی یک طلبۀ معمولی بود و مانند سایر طلبه ها از شهریه استفاده می کرد. ما ندیدیم که با وجود حضرت امام(س)، کسی بیاید و مستقیماً وجوهات خود را به ایشان بدهد. در مکّه هم که بودیم، اعلام کرده بود که وکیل آقا، ستّاری است و من پولهایی را که می گیرم به او می دهم. در مواردی هم که کسی احتیاجی پیدا می کرد، او را به من ارجاع می داد. ظاهر زندگی او اینگونه بود که می خواست مانند طلبه ها رفتار کند و از وجوهاتی که مردم می دهند، استفاده ننماید.‏

 دربارۀ رازداری ایشان چه چیزهایی به یاد دارید؟

‏ آنچه را لازم بود مردم بدانند، می گفت؛ اگر هم گفتن چیزی مصلحت نبود، حتّی به محرمترین نزدیکان خود نمی گفت؛ مانند اینکه مثلاً، اگر رازی بین او و امام بود هیچ کس از آن مطّلع نمی شد. البتّه روش امام(س) این بود که دوست داشت آنچه را لازم است مردم بدانند، بیان شود. روزی چند نفر اصرار داشتند که به صورت خصوصی خدمت امام(س) برسند، امام(س)هم که قدری کسالت داشتند، نمی خواستند آنها را بپذیرند. هر قدر گفتند که امام(س) مریض است، نپذیرفتند.‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 406
‏دست آخر گفتند: چون ایشان بیمار است، لازم است به عیادتشان برویم. حضرت امام(س) هم به لحاظ مسایل اخلاقی و رعایت شؤون مرجعیّت اجازه دادند. پس از آنکه وارد شدند ضبط صوت خود را در آوردند و آن را به برق وصل کردند تا صحبتها را ضبط کنند. حضرت امام(س) بلافاصله فرمودند که همۀ کسانی که در بیرونی هستند به داخل بیایند و اشاره کردند که سیم ضبط را از برق جدا کنند. اگر هم امام(س) مصلحت نمی دیدند که مطلبی علنی بشود و گنجایش مردم را برای آن کم می دیدند، نه خود آن را می فرمودند و نه اگر حاج آقا مصطفی(ره) اطّلاعی داشتند، ابراز می کردند.‏

 با توجّه به اینکه حاج آقا مصطفی اهل بحث علمی بودند، آداب ایشان در جلسات و شخصیّت علمیشان چگونه بود؟

‏ ایشان در عین آنکه در جلسات بحث می کردند، امّا همیشه خود را به صورت یک طلبه نشان می دادند، نه بیشتر. از نظر علمی نیز ایشان در حدّی بود که  (ما که مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) را بخوبی شناخته بودیم) با خود می گفتیم که خیالمان راحت است؛ پس از حضرت امام(س)، ایشان از همه اعلم است. هم از حیث مرجعیّت علمی و هم از نظر رهبری سیاسی. حتّی از قول امام(س) نقل می کردند که فرموده بودند: «همه چیز (مرجعیّت علمی و رهبری سیاسی) از حاج آقا مصطفی(ره) انتظار می رفت».‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 407
 حاج آقا مصطفی در بحثهای علمی، با مخاطب خود چگونه برخورد می کردند؟

‏ ایشان در بحث، آدم عجولی نبود که زود وسط حرف طرف مقابل حرفی بزند. صبر می کرد و صحبتهای او را می شنید، بعد سخن می گفت و دلیل خود را ارائه می داد که مثلاً، به این دلیل با صحبت شما موافق نیستم. یاد ندارم که با عجلۀ خود، مانع حرف زدن و بیان منظور کسی شده باشد.‏

 حوزه های گوناگون علمی که ایشان در آن وارد می شدند، کدامها بودند؟ 

‏ در آن وقت، معمول این بود که دروس مقدماتی حوزه در خارج از نجف تحصیل می شد و برای ادامۀ درس، طلاب به نجف می آمدند. لذا، بحثهای ادبی ابتدایی  (مثلاً، دربارۀ نحوۀ خواندن عبارات) کمتر مطرح می شد. در محافل علمی، معمولاً دو نوع بحث بیشتر مطرح می شد: یکی فقه و دیگری اصول. گاهی هم بندرت، مسایل کلامی مطرح می گردید. حاج آقا مصطفی(ره) هم معمولاً در همین بحثهای متداول شرکت می کردند؛ امّا اگر می خواستند مثلاً، دربارۀ فلسفه یا غیر آنچه در حوزه متداول است بحث کنند در مجالسی این کار را مطرح می کردند که اهل آن علم حضور داشته باشند.‏

 دربارۀ تصنیفات و تألیفات ایشان اگر مطلبی دارید، بفرمایید؟

‏ تا سال 1354 که من در نجف بودم و به منزل ایشان رفت و آمد داشتم، ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 408
‏می دیدم که ایشان به تفسیر و فقه و اصول اشتغال دارد. امّا پس از اینکه به ایران آمدم و اتّفاقاتی که بعداً رخ داد، متوجّه نشدم که کار تصنیفات و تألیفات ایشان به کجا رسید. در این زمینه، آقای سیّد محمّد سجّادی که با ایشان مأنوس بود و بعد هم عهده دار نشر تألیفاتش گردید و همچنین آقای رازی زاده اطّلاع بیشتری دارند.‏

 آیا تمایز خاصی در ایشان مشاهده می کردید که در یکی از زمینه های علمی، ایشان را از دیگران جدا کند؟

‏ برخی از گویندگان خوب حرف می زنند و همین موجب جذب شنونده می گردد. برخی دیگر حرفِ خوب می زنند و این موضوع موجب گیرایی سخنشان می شود. مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) این هر دو را با هم داشت؛ در عین حال که بر معنا تکیه داشت، الفاظ را هم خوب تحویل شنونده می داد. خداوند قدرت بیانی به او داده بود که شنونده را جذب می کرد. مسایل علمی که بیشتر مطرح می شد، در زمینۀ فقه و اصول بود. در این زمینه، معمولاً مبنا از اوّل معلوم است، امّا نحوۀ بیان و استدلال مشخص نیست. ایشان با بیان خوب خود، مطلب را چنان که باید، بیان می کرد. حتّی گاهی اگر کسی می خواست مطلبی را نپذیرد، او به صورتی بیان می کرد که نمی توانست در مقابلش مقاومت کند و می پذیرفت.‏

 آیا از سال 1354 که به ایران بازگشتید تا هنگام شهادتشان با ایشان رابطه ای داشتید؟


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 409
‏ بله، پس از ترک عراق، مدّت سه ماه در کویت بودم. پس از مدّت دو ماه که در آنجا بودم، ایشان نامۀ بسیار پرمحتوا و با ارزشی به من نوشت که بر دقّتش در امور دینی و اجتماعی دلالت می کرد و از من سؤال نموده بود که به ایران می روم  یا می خواهم در کویت بمانم. یک بار که در خدمت امام(س) بودیم و همین سؤال مطرح شد. حضرت امام(س) فرمودند: «در نظر دارید به کجا بروید؟» عرض کردم: «ایران» .پرسیدند: «تصمیم دارید در کجا بمانید؟». گفتم: «هر جا که شما مصلحت بدانید، ولی تا حالا نظرم این بوده که به قم بروم، بعد در قم تصمیم بگیرم که در کجا بمانم». گفتند: «شما که به قم می روید، خوب است همانجا بمانید». بعد فرمودند: «اخوی من، آقای پسندیده، از من بزرگتر است، از من بهتر است. شما که آنجا می روید در خدمت ایشان هم باشید».‏

‏مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) با اینکه از این جریان خبر داشت در آن نامه چنین سؤالی مطرح کرده بود. پس از آنکه به ایران آمدم، ایشان نامۀ پرمحتوای دیگری برایم نوشتند که البتّه قبل از آنکه به دست من برسد، ساواک آن را دیده بود و  پس از آنکه به دست من رسید، مرا گرفتند و گفتند:  با ایشان چه ارتباطی دارید؟ خواستم انکار کنم، اما مأمور تحویل نامه و رونوشت آن نامه را به من نشان دادند. لکن ایشان مطالب آن نامه را به قدری دقیق و زیبا نوشته بود که ساواک نتوانست از آن به عنوان مدرکی علیه من استفاده کند. پس از آن، نامه های خود را به وسیلۀ افراد مورد اعتماد می فرستادم، امّا ایشان پس از آن جریان، دیگر نامه ای برای من نفرستاد، ولی گاهی برخی از دوستان که از خدمتش می آمدند، اظهار لطف ایشان را نسبت به بنده ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 410
‏اطّلاع می دادند. متأسفانه این نامه ها بعدها به دلیل مزاحمتهای مأموران امنیتی از بین رفت.‏

 آیا ایشان در نامه هایشان از شما چیزی می خواستند؟

‏ نامه ها برای انجام کاری نبود و پس از «‏بسم الله الرّحمن الرّحیم‏» و احوالپرسی، دربارۀ اینکه وظیفۀ ایشان در دنیا چیست و در آخرت چه نتیجه ای گرفته خواهد شد، صحبت شده بود. معمولاً اگر من خواسته ای از ایشان داشتم به وسیلۀ دوستان اطّلاع می دادم، نه در نامه.‏

 چطور خبر شهادت ایشان را شنیدید؟ بازتاب شهادت ایشان در انقلاب اسلامی چگونه بود؟

‏ یک روز صبح از یکی از دوستان خبر شهادت ایشان را شنیدم. من سابقۀ ذهنی نسبت به این مطلب داشتم؛ زیرا در نجف که بودیم گاهی مطرح می شد که‏

‏می خواهند حضرت امام(س) را ترور کنند. لذا، به یاد دارم که یکی از سادات چاوشی که همسایۀ ایشان بود روزی به من گفت: «خوب است سلاحی تهیّه کنید تا وقتی با امام(س) بیرون می روید از ایشان محافظت کنید». با شنیدن این خبر، برای آنکه مطمئن شوم، به نظرم رسید به منزل آقای شیخ محمود قوچانی تلفن کنم و از‏

‏ایشان جویا شوم. منزل ایشان در همان کوچۀ مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) بود، خانوادۀ ایشان گوشی را برداشت. قضیّه را سؤال کردم. ایشان با تأسف گفت: «بله، ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 411
‏جنازۀ ایشان را هم به کربلا بردند». سؤال کردم: «نحوۀ فوت ایشان چگونه بوده؟» گفت: «فراد معلوم می شود». پس از آن، به منزل حاج آقا اشراقی تلفن کردم و پرسیدم: «تکلیف چیست؟» گریه می کردم و می لرزیدم. مرحوم اشراقی گفتند: «بیا اینجا ببینیم چه خبر است». گفتم: «من الآن با نجف تماس گرفتم...» به منزل ایشان رفتم، قضیّه را تعریف کردم و با هم به سوی منزل آقای پسندیده به راه افتادیم. در بین راه، به قدری از خود بی خود شده بودم که یک موتور سوار با من برخورد کرد، پایم به شدّت مجروح شد، امّا توجّهی نداشتم. ولی پس از مدّتی متوجّه شدم که دچار ناراحتی پا شده ام که هنوز هم آثار آن باقی است. در منزل آقای پسندیده مجلس فاتحه برگزار شد . از آنجا که به خیابان آمدیم، دیدیم فقط این سخن بر سر زبان مردم افتاده است که حاج آقا مصطفی(ره) را کشتند». مردم بی اختیار در حال حرکت بودند، گریه می کردند و جنب و جوش داشتند. این طور به نظرم رسید که گویا گلستانی مدّتی از آب محروم بوده و یکدفعه آبیاری می شود و گلها شکفته می گردند؛ مردم هم با شنیدن این خبر، تکانی خوردند و مجالس عزا در تهران و قم و سایر جاها برگزار کردند. در مجلس عزایی که به همین منظور در مسجد بازار سر پل تجریش برگزار شده بود، با یکی از دوستان شرکت داشتیم، آقای رستگاری منبر رفت و با سخنان خود مجلس را داغ کرد، به طوری که بعضی از دوستان ... من که اهل کاظمین بودند، می گفتند: «چطور جرأت می کند این حرفها را بزند. او را می گیرند». به آنها گفتم: «ترتیب کار از قبل داده شده است». بعد معلوم شد که در زیر منبر راهی به بیرون ایجاد کرده بودند که پس از پایین آمدن و شلوغ شدن، از همانجا ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 412
‏بیرون رفته بود و ساواکیها که منتظر بودند تا او را دستگیر کنند دست خالی بازگشته بودند. پس از این واقعه، در هر مجلس و محفلی، مردم دوست داشتند کسی باشد که منبر برود و مسایل را بیان کند. بدون تردید، شهادت حاج آقا مصطفی(ره) موجب ایجاد چنین موجی در بین مردم شد.‏

 با توجّه به اینکه تا آن موقع، سیزده سال بود که حاج آقا مصطفی از ایران و مردمش دور بودند، به نظر شما، علّت اصلی این مسأله که مردم ایران این قدر نسبت به شهادت ایشان حسّاسیّت نشان دادند و چنان ابراز احساسات کردند، چه بود؟

‏ در سال 1357 که حضرت امام(س) در پاریس بودند، به مکّه مشرّف شدم. پس از چند سال محرومیت که ساواک قدغن کرده بود، جمعیّت زیادی از منا به سوی مکّه حرکت کردند و با شعار «مرگ بر شاه» وارد مکّه گردیدند و یک مرکز شرطه را در آنجا به تصرّف درآوردند. آن سال تا روز چهارم صَفَر من در مکّه ماندم. هر روز با یکی از دوستان که برادرش را در این ماجرا گرفته بودند، به مرکز شرطه در مکّه می رفتیم و برای آزاد ساختن دستگیر شدگان این ماجرا کوشش می کردیم. تا اینکه یک روز برای مصاحبه ای از ما دعوت کردند و پرسیدند که  «قصّۀ این انقلاب شما چیست؟» تصوّر آنها این بود که «خمینی» نام یک تاجری است که مثلاً، به مردم پول داده تا انقلاب کنند. بعد در یکی از روزنامه ها دیدیم عکس امام(س) را چاپ کرده اند و عبارات زیبایی در زیر آن نوشته اند. فهمیده بودند که امام(س) امید ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 413
‏مسلمانان است. یکی از مأموران سازمان امنیّت عربستان در آن مصاحبه می گفت: «خمینی هیچ کاری نمی تواند با شاه بکند، چون پشتوانۀ شاه، آمریکا و انگلیس و فرانسه و سعودی و ... است». من در جواب، این سخن به ذهنم رسید که: «خمینی هم پشتوانه ای دارد. پشتوانۀ او خداست. حرکت مردم هم به عنوان اعتراض به شاه نه از مدارس است و نه از ادارات، از مساجد است. آنکه پشت سر امام حرکت می کند، به او علاقۀ دینی دارد و گرنه بسیاری از مردم حتّی خمینی را ندیده اند، چون فهمیده اند که کسی پیدا شده دینشان را از گزند شاه حفظ کند، دنبال او می روند. آمریکا و انگلیس  و سعودی و ... هم در مقابل خدا نمی توانند کاری بکنند». در مقابل این صحبتهای من، او دیگر حرفی نزد.‏

‏به طور کلّی، وقتی مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) به رحمت ایزدی پیوستند، علّت اصلی شور و حال مردم علاقۀ دینی شان بود. آنها فهمیده بودند که اگر امام(س) به ترکیه تبعید می شوند با حاج آقا مصطفی(ره) است یا اگر به عراق یا کویت می روند با حاج آقا مصطفی(ره) است و حتّی در خارج از ایران، او را نیمۀ دوم خمینی می دانستند و گاهی ترس و وحشتی را که برخی از دشمنان از حاج آقا مصطفی(ره) داشتند بیشتر از امام(س) بود. لذا، مردم با خود می گفتند: مبادا با شهادت حاج آقا مصطفی(ره)، امام(س) احساس تنهایی و غربت کند و با ابراز احساسات خود می گفتند: اماما، اگر حاج آقا مصطفی(ره) نیست، ما هستیم.‏

 به نظر شما، چرا در طی مدت قریب بیست سالی که از شهادت ایشان 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 414
می گذرد، هنوز شخصیّتشان آنچنان که باید، به جامعه معرفی نشده است؟

‏ این سؤال برای من هم مطرح است، امّا گاهی می شود که خداوند می خواهد تا مدّتی محسّنات کسی مخفی بماند تا در وقت معیّنی به دیگران شناسانده شود. پس از فوت ایشان، در سال 1357 که به عراق رفتم و خدمت امام(س) رسیدم، ناراحت بودم و می خواستم به ایشان تسلیت بگویم، امّا ایشان با رویی باز و خندان، فرمودند: «بچّه ها چطورند؟» فهمیدم که ایشان حال و هوای دیگری دارند. پس از این دیدار، موفّق به زیارت قبر حاج آقا مصطفی(س) هم شدم که در کنار جدّش آرمیده بود.‏

 جنابعالی برای اینکه شخصیّت حاج آقا مصطفی بیشتر به مردم شناسانده شود، چه پیشنهادی دارید؟

‏ معرّفی چنین شخصیّتهایی نیاز به کاری ندارد، خداوند خود وعده داده است کارهایی را که برای او باشد، هر چند دیگران سعی در مخفی کردن آن داشته باشند، آنها را در وقت خودش آشکار کند و کاری که برای غیر او باشد، هر قدر هم دیگران سعی در خوب جلوه دادن آن داشته باشند، از نظر مردم خواهد افتاد.‏

‏امید است خداوند ایشان را با اجداد طاهرینش  (علیهم السلام) محشور فرماید.‏

‏ ‏

‏***‏

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 415

‎ ‎

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 416