مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری

‏ ‏

مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا ناصری

 لطفاً در زمینۀ آشنایی خودتان با حاج آقا مصطفی(ره) توضیح دهید:

‏ اوّلین ملاقات من با ایشان در قم بود، در اوایل انقلاب که منزل حضرت امام(س) مرکز رفت و آمد انقلابیون بود. من هم به آنجا رفت و آمد داشتم. پس از اینکه ایشان به ترکیه تبعید شد، ملاقات بعدی ما در نجف بود. ایشان در نجف، محل مراجعۀ ما برای انجام کارهایمان بود.‏

 از دوران تبعید ایشان در ترکیه چه می دانید؟

‏ حاج آقا مصطفی (ره) در ترکیه یار و همراه امام(س) بود. وقتی امام(س) کتاب ‏تحریرالوسیله‏ را می نوشتند، مسایل آن را با ایشان بحث می کردند. حاج آقا مصطفی(ره) می گفت: در آن موقع، گاهی سر بحث، قیل و قال ما به حدّی بالا ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 221
‏می گرفت که ساواکیها می آمدند و می گفتند: آقا دعوا نکنید، پدر و پسر که با هم دعوا نمی کنند. بعد از آنکه بحث ما تمام می شد و با هم می نشستیم و چای می خوردیم، می گفتند: این چه دعوایی است که بعد آن با هم می نشینند و چای می خورند؟ حاج آقا مصطفی(ره) گاهی به آشپز منزل امام(س) در آنجا، که در ضمن ساواکی هم بود، کمک می کرد و اگر چیزی بلند نبود، به او یاد می دهد. ایشان می گفت: او باید هر روز وضعیّت ما را گزارش می کرد، ولی به جای اینکه او از من اطلاعات بگیرد، من از او اطلاعات می گرفتم. چیزهای زیادی از او پرسیدم؛ مثلاً برای چه به اینجا آمده ای؟ و ... بر همۀ مسایلی هم که می خواست بنویسد، نظارت می کردم.‏

‏خود حاج آقا مصطفی(ره) در آنجا مشغول مطالعه هم بوده و چیزهایی را نوشته است. اگر ایشان در آنجا نبود، معلوم نبود که بر امام(س) چه می گذشت. ایشان هم بر وضع غذای امام(س) نظارت داشته و هم مراعات وقت درس و بحث ایشان را می کرده است. گاهی اوقات در آنجا ساواکیها پیشنهاد می کردند برای تفریح به برخی نقاط خوش آب و هوا و تفریحی بروند؛ مثلاً به جایی که آتاتورک بسیاری از علما را در آنجا سر به نیست کرده بود، اما توصیه می کردند که بدون لباس روحانی و به طور عادی. حاج آقا مصطفی(ره) همیشه اصرار می کردند که در این سفرها با امام(س) باشند. ‏

 در نجف، مسؤولیّت حاج آقا مصطفی چه بود؟

‏ در نجف، زیاد مواظب امام(س) بود و می گفت: ایشان نسبت به من دو سمت ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 222
‏دارند: یکی پدر من هستند و دیگری مراد من، با ایشان هم با همین دو عنوان برخورد می کرد. از لحاظ پدری، همیشه مراقب ایشان بود، حتی در غذا و کوچکترین مسایل ایشان. در مسایل کاری هم به ایشان کمک می داد، اما در کارهای جزئی دخالت نمی کرد، هر چند معمولاً مسایل زیر نظر ایشان بود و مراقب دوستان و برنامه های بیت بود. در جنبه های سیاسی دید وسیعی داشت و عمیق بود. تحولات را زیر نظر داشت. می توان گفت مشاور کاری و سیاسی امام(س) در مسایلشان بود. از بسیاری افراد دیگر عمیقتر در مسایل انقلاب فکر می کرد؛مثلاً، قطب زاده، بنی صدر و مانند آنها را نمی پذیرفت و به آنها اعتماد نداشت. از همان موقع، آنها را می شناخت، در حالی که ما تا سالها بعد آنها را نشناختیم.‏

‏یک بار قطب زاده به نجف آمده و ساک خود را در خانۀ حاج آقا مصطفی(ره) گذاشته بود. وقتی حاج آقا مصطفی(ره) آمده بود، پرسیده بود این ساک مال چه کسی است؟ گفته بودند: مال قطب زاده است. به مشهدی حسین (خادم بیت امام(س) )گفته بود: «زود این را ببر به بیرونی بیت امام(س) که اینجا نباشد و فکر نکند که باید اینجا بیاید.» قطب زاده هم از این کار ناراحت شده بود. از همان موقع، نسبت به این مسایل حساسیّت به خرج می داد.‏

‏قریب یک هفته پیش از شهادتش، ایشان ما را (من و آقای فردوسی یا روحانی) به حضور طلبید. شبی بود، به منزل ایشان رفتیم. دو نکته را به ما گفت. گفت:  «شنیده ام که می خواهند اطرافیان امام(س) را ترور کنند.» دیگر اینکه گفت: به فکر افتاده اند که چون امام(س) کسالت دارد و مریض است و از قم آمدن ایشان مأیوس ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 223
‏هستند، کسی را که وجیه الملّه باشد، ولی انقلابی نباشد روی کار بیاورند که جای امام(س) را بگیرد. ما گفتیم: ما باید چه کنیم؟ گفت: اولاً باید مواظب باشید.  ثانیاً ببینید که چه کسی برای این کار مناسبتر است تا کاری کنید که قدری در جامعه جا بیفتد. ایشان خودش دو نفر را نام برد که یکی از آنها در عراق بود و دیگری در ترکیه که پس از آن، دیگر من از آنها شهریه نمی گیرم. در مورد یکی از اینها، که موردنظر قرار گرفت، تصمیم این شد نامه بنویسیم و از امام(س) بخواهیم که اجازه دهند تا مسایل احتیاطی را از ایشان تقلید کنیم. بعد، به ایران نامه بفرستیم و دوستان را در جریان این مسئله قرار دهیم تا مشکلی پیش نیاید. غیر از حاج آقا مصطفی(ره) در این مسایل کمتر کسی چنین عمق فکری ای داشت. در مسایل هم به سرعت و شدّت اقدام می کرد.‏

 دربارۀ مقام علمی ایشان و آشنایی شان با علوم گوناگون چه می دانید؟

‏ قریب نه سال من عصرها با ایشان بحث علمی داشتم. یک دوره اصول را با ایشان خواندم. بسیاری از نوشته های ایشان را در این زمینه در اختیار دارم که البته به برخی از آنها حاشیه زده ام. اواخر این دوره بود که ایشان به شهادت رسید. در مسایل اصولی، بسیاری از مسایل خود را از امام(س) گرفته بود. چیزهایی هم از خودش به آنها اضافه نموده بود و شاید اصول جامع و شامل داشت. من در جلسات برخی از آقایان در نجف شرکت کرده بودم، ولی وقتی درس آنها را با درس ایشان مقایسه می کردم. درس ایشان بسیار عالیتر بود. در حل مشکلات درس ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 224
‏کوشش می کرد. در جلسات درس، گاهی آقایان، اشکالاتی را از این و آن مطرح می کنند، ولی در نهایت، نمی توانند از آنها جمع بندی و نتیجه گیری خوبی ارائه دهند، ولی ایشان این طور نبود. اقوال و نظرات را می گفت و گاهی از خودش نظر تازه ای مطرح می کرد که راه حل جدیدی در مسایل بود. در نجف، سرچشمۀ بیشتر آراء و نظریات از آیت الله نائینی بود، حتی آراء افرادی مثل مرحوم صدر، خویی و دیگران، ولی روش حاج آقا مصطفی(ره) با همۀ اینها فرق داشت و سبک جدیدی بود؛ نظرات جدیدی هم داشت. ایشان در این بحثها، نظرات امام(س) را هم مطرح می کرد؛ مثلاً یکی از مسایل جدیدی که امام(س) مطرح کردند، مسألۀ «خطابات قانونیه» است. خطابات قانونیه در مورد ارتباط قانون با افراد جامعه است. دربارۀ خطاب قانون به ناسی و نائم، دیگر آقایان دچار مشکل می شوند که اگر قانون به این گونه افراد خطابی نداشته باشد، پس آنها چه تکلیفی دارند؟ حضرت امام(س) به راحتی این مشکل را حل کرده بودند. حاج آقا مصطفی(ره) این بحثها را مطرح می کرد، چیزهایی هم از خودش بر آنها می افزود. ما امیدوار بودیم که اگر ایشان موقعیّت مناسبی در نجف یا قم پیدا کند هزاران شاگرد داشته باشد و بحثهای جدید خود را مطرح نماید. چون حضرت امام(س) ‏مکاسب‏ را تدریس می کردند، حاج آقا مصطفی(ره) زیاد بحث فقهی نداشت. فقط در یک ماه رمضان که ایشان بحث «صوم» را مطرح کردند، ما دیدیم که در فقه هم حرفهایی برای زدن دارند.‏

‏ایشان درک و فهم خوبی هم داشت، تا عمق کلام پیش می رفت . به واقع، سرمایۀ عمر امام(س) بود. امام(س) برای ایشان زحمت کشیده بود. از آقایان دیگر، من کمتر ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 225
‏کسی را دیدم که نظرات حضرت امام(س) را تا این حد گرفته باشد. در فلسفه هم نظر داشت. فلسفۀ خود را هم از امام(س) گرفته بود. در این زمینه، حتی برخی از فلاسفۀ معروف زمان را هم قبول نداشت. وقتی از مرحوم طباطبایی بحث می شد، به راحتی از کنار نام ایشان رد می شد و حرفهای فلسفی ایشان برایش چندان مهم نبود. گاهی نظرات جدیدی در فلسفه مطرح می کرد و معلوم بود که در این زمینه هم کار کرده است. از نظر فلسفی، به نظر من، در نجف نظیر نداشت، بین فلاسفۀ ایران هم حرفهایی برای گفتن داشت. در تفسیر ید طولایی داشت. پنج شنبه ها و جمعه ها با ایشان تفسیر می خواندیم که البته پس از مدتی تعطیل شد. وقتی آیه ای را برای تفسیر مطرح می نمود، از ابعاد گوناگون لغوی، فلسفی، عرفانی، فقهی و مانند آن درباره اش بحث می کرد. این یکی از ابتکارات ایشان در تفسیر بود.‏

‏عرفان نظری را در نزد امام(س) آموخته بود. در این زمینه، اهل بحث بود. عرفان عملی هم داشت؛ بیشتر اوقات ذاکر بود، بیشتر شبها که یک ساعت یا سه ربع به اذان صبح به حرم می رفتم، می دیدم ایشان در حال بازگشت به خانه است. آخر شبها که حرم خلوت می شد، در گوشه ای می نشست و تا نزدیک اذان صبح که حرم شلوغ می شد، در آنجا می ماند. در شعر و مسایل آن هم زیاد مهارت داشت. قریب سی، چهل سفر پیاده با ایشان به کربلا رفتیم. در هر سفر هم قریب چهار، پنج روز با هم بودیم. در بین راه، هر جا که می نشستیم و بحثی مطرح می کردیم، ایشان صاحب  نظر بود؛ شعر می خواند، عرفان می گفت، ... در سفر، آدم از وجود ایشان لذت می برد، هم از نظر معاشرت با او و هم از نظر مباحثه های علمی اش که انسان را ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 226
‏اشباح می کرد. ‏

 دربارۀ ویژگیهای عرفانی ایشان، اگر نکته ای به خاطر دارید، بفرمایید:

‏ در سفرهایی که با ایشان به کربلا مشرّف می شدیم، می دیدم که شبها تهجّد دارد، همیشه تسبیح در دستش بود و ذکر می گفت، به خواندن زیارت عاشورا تقیّد داشت، اهل تظاهر و خودنمایی نبود، و معمولاً مخفیانه و محرمانه اعمال عبادی خود را انجام می داد، به زیارت ائمۀ اطهار علیهم السلام مقیّد بود، در روضه ها شرکت می جست و وقتی روضه می خواندند، منقلب می شد. نزدیک خانۀ ایشان، یک شیخ افغانی بود که بعد از ظهرهای جمعه در منزل خود روضه می خواند. موعظه گر خوبی بود. ایشان در آنجا شرکت می کرد. در این وادی، یک مبارز واقعی بود. اخلاقیّات و روحیّات ایشان در سفر کاملاً گویای این واقعیّت بود. ‏

‏گاهی در سفر، مرد ژولیده ای بود که حالت روانی کاملاً سالمی نداشت و شلوغ هم می کرد، می آمد، سلام و احوالپرسی می کرد و کنار حاج آقا مصطفی(ره) می نشست. لباس خوبی هم نمی پوشید. اما حاج آقا مصطفی(ره) به او تعارف می کرد و او را کنار خود می نشاند، به او پول هم می داد. گاهی اوقات بعضی از دوستان می خواستند که مانع از آمدن او نزد حاج آقا مصطفی(ره) شوند، اما ایشان می گفت: «نه، بگذارید بیاید، از کجا می دانید که از ما بهتر نباشد؟ شاید از ما مقرّبتر باشد.»‏

‏گاهی با ایشان به کوفه می آمدیم. در ایام ماه رمضان، هر سال سه روز در مسجد ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 227
‏کوفه معتکف می شد. در ایام رجب هم اگر در راه کربلا نبود، به اعتکاف می نشست. ‏

 رفتار حاج آقا مصطفی از نظر احترام به استاد و شاگرد چگونه بود؟

‏ امام(س) یکی از استادان ایشان بود. بیش از همه به ایشان احترام می کرد، بدون اجازۀ ایشان، نزدیک دستشان نمی نشست، اما در مباحثه با ایشان، قیل و قالش بالا می گرفت. شاگرد خوبی برای امام(س) به شمار می آمد. یکی از عادتهای ایشان این بود که پیش از آنکه خودش شروع به تدریس کند، کتاب ‏کافی‏ را باز می کرد و یک حدیث از روی آن می خواند.‏

 چه خاطرۀ خاصی از ایشان به یاد دارید؟

‏ وقتی در زندان بودم، شبی در خواب دیدم که در قایقی بر روی دریا قرار دارم. آب دریا به قدری شفّاف و روشن بود که کف آن دیده می شد. حاج آقا مصطفی(ره) و چند تن از دوستان هم با من در آن قایق بودند و به سمتی می رفتیم. ایشان ما را به جایی رسانید و خودش در آب پنهان شد. وقتی بیدار شدم، فهمیدم مسیری را باید بپیمایم. در آن مسیر توقفی داریم و سپس باید راه را ادامه دهیم. این خواب برایم امیدوار کننده بود. ‏

‏معمولاً می گویند: مرحوم بهشتی مظلومانه به شهادت رسید، ولی ایشان مظلوم نماند. واقع آن است که حاج آقا مصطفی(ره) مظلومانه شهید شد و مظلوم هم باقی ماند. علّت آن هم این بود که فرزند امام(س) بود؛ امام(س) در مورد فرزندانش چیزی ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 228
‏نمی گفت، در حالی که دربارۀ سایر شهیدان این قدر مطالب باارزش گفتند. و همین موجب شد که از مظلومیّت بدر آمدند و مردم آنها را شناختند. اما دربارۀ معرفی حاج آقا مصطفی(ره) هیچ حرفی نزدند. لذا، ایشان به مردم شناسانده نشد و مظلوم باقی ماندند. حتی به صدا و سیما هم گفته بودند که سالگردی برای حاج آقا مصطفی(ره) نگیرند؛ فقط به خانمشان گفته بودند که برای حاج آقا مصطفی(ره) خیرات بفرستد. حاج آقا مصطفی(ره) هنوز هم مظلوم است، با آن همه کمالات و شهامتها و مراقبتهایی که در دوران تبعید از حضرت امام(س) داشت، در قضیۀ پانزدهم خرداد 1342، که من خودم می دیدم که در مدرسۀ فیضیه، پشت سر امام(س) بود و از ایشان محافظت می کرد و سایر کارهای عجیبی که داشت. ‏

 دربارۀ شهادت حاج آقا مصطفی چه چیزی به خاطر دارید؟

‏ چند ماه پیش از شهادت حاج آقا مصطفی(ره) در سال 1356، حاج احمد آقا به نجف آمد. آن سال به تازگی حاج آقا مصطفی(ره) یک درسی را با دوستان شروع کرده بود، به سایر امور هم رسیدگی می کرد. با آمدن حاج احمد آقا، حاج آقا مصطفی(ره) کم و بیش، ایشان را در برخی امور دخالت می داد و بعضی کارها را به او واگذار می کرد؛ مثلاً یادم هست که یک بار حاج احمد آقا آمد و گفت: «...  (فلان) موضوع چه شد، داداش گفته اند که از شما بپرسم قضیه اش به کجا انجامید.» اما چون آن موقع، مسألۀ ماندن ایشان صد در صد مطرح نبود، همۀ کارها را بر عهده نگرفت. اما وقتی حاج آقا مصطفی(ره) شهید شد، ایشان به ناچار ماندگار شد. در این ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 229
‏مدت که حاج احمد آقا به نجف آمده بود، حاج آقا مصطفی(ره) یکی دو سفر به بیرون از نجف رفتند و حتی در یک سفر، با حاج احمد آقا بود. شاید در یکی از این سفرها، کسی چیزی به ایشان خورانده باشد و اثراتش بعداً ظاهر شده باشد. این بعید به نظر نمی رسد.‏

‏عصر روز پیش از شهادت حاج آقا مصطفی(ره)، من با ایشان درس داشتم. شب به منزل رفت. آن شب را در «مسجد ترکها» به اتفاق ایشان در مجلس فاتحه ای شرکت کرده بودیم. دو سه نفر مهمان برایشان می آیند، اما به گونه ای نبود که صد در صد مشکوک باشند. یکی دو نفر از آنها از ایران و یکی از آنها از نجف آمده بودند، بیشترشان روحانی بودند. پس از فوت ایشان، بنا شد که حاج آقا مصطفی(ره) را برای غسل به کربلا ببریم و در آنجا طواف هم بدهیم و برگردانیم. تصور می کردیم که حضرت امام(س) آن روز را به نماز نمی روند. اما دیدیم که ایشان برای اقامۀ جماعت به مسجد رفتند و حتی قرآن خواندشان را هم ترک نکردند. آقای امیدعلی شاهرودی می گفت: وقتی اجازه گرفتم و به اتاق حضرت امام(س) رفتم، دیدم بسیار عادی، مثل بقیۀ روزها، ایشان در حال خواندن قرآن هستند. مرحوم حاج احمد آقا می گفت: کتابی را که امام(س) در آن روزها مطالعه می کرد، علامت گذاشته بودم، دیدم هفتاد صفحه از آن را مطالعه کرده بودند. یعنی ایشان مطالعۀ خود را هم ترک نکرده بودند.‏

 در مورد کالبدشکافی جسد حاج آقا مصطفی توضیح دهید؟


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 230
‏ ما به فوت ایشان مشکوک بودیم. حکومت عراق هم گفته بود که قتل مشکوک است، اگر می‏‏‎‏‏ خواهید کالبدشکافی کنیم. اما امام(س) به این کار اجازه ندادند. در تشییع حاج آقا مصطفی(ره) هم امام(س) چند دقیقه بیشتر شرکت نکردند و بازگشتند. پس از دفن ایشان هم، شبها در حرم به مقبرۀ ایشان می آمدند، فاتحه ای می خواندند و می رفتند. در نجف، مراجع ثلاث، مجلس فاتحه گذاشتند که مجلس را هم خود ما اداره می کردیم. آنجا شایع شده بود که بهترین و مرتب ترین مجلس فاتحه ای که درنجف برگزار شده، مجلس فاتحۀ حاج آقا مصطفی(ره) است. در مجلس ایشان، قریب ده بیست نفر طلبۀ جوان کار می کردند. درنجف، رسم بود که هر کس می خواست مجلس فاتحه بگیرد، سه شب با هم مجلس می گرفت. پس از یکی دو روز به امام(س) گفتند که اجازه بدهید فلانی هم مجلس فاتحه بگیرد. ایشان به آقای دعایی گفته بودند که «بروید این مرده بازی را بریزد دور، بروید دنبال کارهایتان. آقایان را هم بگویید دیگر نمی خواهد فاتحه بگیرند.» پس از آن، دیگر مجلس فاتحه برای حاج آقا مصطفی(ره) برگزار نشد. ‏

 دربارۀ شاگردان و نوشته های ایشان توضیح دهید:

‏ ایشان نوشته های پراکنده زیادی داشتند. برخی از مسایل تفسیری و اصولی ایشان چاپ شده است. برخی نوشته های عرفانی هم داشتند که در اوراق پراکنده ای بود. در اتاق ایشان، یک مشت ورق بود که یادداشتهای خود را در آنها نوشته بود و روی هم انباشته کرده بود. حضرت امام(س) هم دربارۀ ‏مکاسب‏ به ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 231
‏همین صورت عمل می کردند؛ برگها را می نوشتند و روی هم می گذاشتند. تعداد شاگردان ایشان هم متفاوت بود. گاهی ده، دوازده نفر بودیم، گاهی تعدادمان کمتر می شد. ایشان در خانه تدریس می کرد. من، آقای سجّادی، آقای علیپور، آقای رازی و آقای روحانی از شاگردان ایشان بودیم.‏

 برخورد حاج آقا مصطفی با دانشجویان خارج از کشور و جریاناتی مانند دکتر شریعتی چگونه بود؟

‏ حاج آقا مصطفی(ره) شناخت و درک خوبی داشت. هیچ وقت ندیدم چیزی دربارۀ دکتر شریعتی مطرح کند. افق دیدش بالاتر از این حرفها بود. ‏

 در مورد دیگر ویژگیهای حاج آقا مصطفی، بخصوص برخوردهایشان، چه مطلبی به خاطر دارید؟

‏ حاج آقا مصطفی(ره) از جمله کسانی بود که شاید کمتر کسی را بتوان مانند او یافت که با وجود آنکه خودش مرجعی علمی بود، اما این قدر از پدر اطاعت می کرد. ایشان حتی بدون اجازۀ امام(س) به کربلا نمی رفت. هر وقت می خواست به کربلا برود، از امام(س) اجازه می گرفت. در مورد رفتن به مکّه هم از ایشان اجازه گرفته بود. از آنجا پول زیادی هم آورده بود. سال بعد که ایشان بانی پیدا کرده و خواسته بود مجدّداً با کمک او به مکّه مشرّف بشود، امام(س) به او اجازه نداده و گفته بودند: «دوباره می خواهی بروی آنجا گدایی کنی و بیایی؟» کاملاً هم مطیع پدر ‏

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 232
‏بود. خانمش جمعه به جمعه به منزل امام(س) می آمد و مخارج هفتگی را از ایشان می گرفت. اما اگر احیاناً کسی چیزی به صورت نذر، به ایشان می داد مطلب دیگری بود.‏

‏با همسایه، دوستان و فرزندانش برخوردهای خوبی داشت. مجموعه خانه ای که در آن سکونت داشت شاید حدود چهل متر بیشتر نبود. رنگ و روی خانه شان هیچ خوب نبود تا اینکه خانمش منزلی را که در قم داشت فروخت. پولش را که قریب پانزده هزار تومان بود، به نجف آورد با هم به مکّه رفتند و ظاهر خانه را هم مرتب کردند. ‏

‏در مسافرتها، خوش اخلاق و خوش برخورد بود. خسته که می شد، در جایی می نشستیم و مجلس را گرم می کرد. اگر در مجلس دربارۀ امام(س) مطلب نامناسبی مطرح می شد، برافروخته می گردید. بیشتر کسانی که در نجف، شاید باطناً با امام(س) خوب نبوده، در ظاهر، با حاج آقا مصطفی(ره) رفت و آمد داشتند. ‏

‏از دوستان مهمان نوازی می کرد، ولی زیاد دستش باز نبود. نظم و ترتیب را از امام(س) آموخته بود. در کارهایش صبر و استقامت و شجاعت زیادی داشت. طاقت دیدن بدیها را نداشت. شخصی در کوفه حرف زشتی زده بود، حاج آقا مصطفی(ره) هم بلند شده و زده بود توی گوشش و او را نواخته بود. او هم شکایت کرده بود، اما حاج آقا مصطفی(ره) نگران این نبود که چه خواهد شد. پیش از تبعیدش به ترکیه هم وقتی رئیس شهربانی یا رئیس ساواک از پشت تلفن، حرف زشتی به او می زند، به درشتی جواب او را می دهد.‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 233
‏در مدیریّت قوی بود و قاطعیّت داشت. همۀ ریزه کاریهای امام(س) را می دانست، اما کسی جز او از همۀ آنها اطلاعی نداشت.‏

 در مورد این خاطره که می گویند: «امام(س) فرموده بودند: اگر پلو چلویی می خواهید بروید خانۀ حاج آقا مصطفی» توضیح دهید:

‏ البته این مزاح بوده است. بعضی ها می خواستند مهمان امام(س) شوند.  امام(س) خودشان مهمان نمی پذیرفتند. اگر هم کسی در دفتر بیت ایشان می ماند، چنان خبری نبود، لذا، بعضیها که می آمدند، آنها را به خانۀ حاج آقا مصطفی(ره) ارجاع می دادند. یک پیرزن یزدی  (به نام صغری) در منزل حاج آقا مصطفی(ره) آشپزی می کرد. دست پخت بسیار خوبی داشت. هر وقت حاج آقا مصطفی(ره) به مناسبتی، ما را دعوت می کرد، صغری غذا می پخت.‏

 آیا حاج آقا مصطفی از کسی شهریه می گرفت؟

‏ بله، مثلاً دو دینار از یکی، یک دینار از یکی،...‏

 ایشان در چه سالی به اجتهاد رسیدند؟

‏ تصور می کنم در همان سالی که ایشان در قم بود به اجتهاد رسید.‏

‎ ‎

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 234