مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی

مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی

 جناب عالی از چه تاریخی با شهید آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی(ره) آشنا شدید؟

‏ آشنایی من با آن شهید سعید از وقتی بود که جهت تحصیل عازم قم شدم یعنی سال 1342 هـ.ش که در 15 خرداد آن، واقعه توانفرسای 15 خرداد پیش آمد. البته باید اضافه کنم که در تاریخ 15 خرداد من در کرمان بودم و پس از آن به قم مشرف شدم. در آن تاریخ امام راحل(س) در بازداشت بودند و مرحوم شهید حاج آقا مصطفی(ره) بیرونی امام، و به عبارتی تشکیلات مربوط به امام را در قم اداره و سرپرستی می کردند.‏

‏در اولین لحظات ورودم به شهر قم، مستقیماً به حضور ایشان رفتم و ایشان نیز با صمیمیت و گرمی خاصی که از همه مرتبطین با بیت امام استقبال می کردند از من ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 185
‏استقبال کردند و البته باید اضافه کنم که من در این دیدار تنها نبودم، بلکه چند تن از کرمانیهای مقیم قم نیز با من همراه بودند و این عده هر یک به نحوی مرا به ایشان معرفی نمودند مثلاً فلانی از کرمان آمده، طلبه است و ... و ایشان با آن لطف خاص و عمیقی که نسبت به نوع طلاب و دوستان جوان روحانی داشتند دست ما را فشردند و در آغوش کشیدند و در حقیقت آن تزریق یک محبت، مهر و عاطفه خاصی بود که از همان دقایق اول آشنایی با ایشان در ما ایجاد شد. ‏

‏پس از آن به مناسبتهایی به منزل حضرت امام(س) می رفتم و با مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) ارتباط داشتم، اما ارتباط کاری و تشکیلاتی از وقتی شروع شد که من به دنبال جریاناتی که در ایران پیش آمد و از ایران به عراق مهاجرت کردم و چون تصمیم داشتم  در عراق بمانم خدمت ایشان رفتم و ایشان هم  (حاج آقا مصطفی خمینی) نصایحی می کردند (چون فهمیدند که می خواهم در آنجا بمانم)؛ از قبیل چگونگی منسجم نمودن و جمع آوری دوستان همفکر و انقلابی که در این رابطه خود را مسئول می‏‏‎‏‏دیدم تا در جمع کردن دوستان خارج از کشور و شکل دادن به مبارزات آنها و بهره گرفتن از امکانات و استعدادهای آنان فعالیت کنم و به این خاطر بود که ایشان مرا هم پذیرفتند و سعی می کردیم که با یکدیگر در یک رابطه فعال و عهد آمیز در ادامه مبارزه خود با رژیم، کوشا باشیم.‏

‏ابتدای آشنایی من با ایشان همین طور بود و این ارتباط ادامه پیدا کرد، به خصوص ابراز محبت و دوستی بیش از حدشان که من فکر می کنم هنوز هم تأثیر خود را در من باقی گذاشته و این نقش سازماندهی و جمع آوری عناصر مبارز و ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 186
‏مطمئن به گرد هم و جهاد در راه اسلام بود که منجر به شهادت ایشان شد و به خدا پیوستند و خاطره شان هرگز فراموش نخواهد شد.‏

 جناب عالی شخصیت ایشان را چگونه می دیدید؟

‏ در مورد شخصیت ایشان بالاترین تعبیر را خود حضرت امام(س) داشتند که «... مصطفی امید آینده اسلام بود»، و در حقیقت ذخیره ای بود که وجودش می توانست برای روزهایی که اسلام محتاج به این گونه استوانه های علمی، تقوایی و مبارزاتی است، قابل استفاده باشد. فقدان ایشان بسیار دردناک بود و در لحظاتی بسیار حساس، امام(س) آن بازوی توانای خود ا از دست داده بودند؛ در لحظات غربت، لحظاتی که شکوفایی مبارزاتی مردم ما ضرورتاً چهره ای مثل حاج آقا مصطفی را در کنار امام لازم داشت تا از آن بهره بگیرد ... ولی خوب تقدیر الهی این طور بود و تعبیر خود امام(س) چنین بود که: «مرگ او از الطاف خفیه خداوند بود» و شهادت مظلومانه ایشان واقعاً سر آغاز یک حرکت نیرومند، و جهشی در مبارزات روحانیت و مردم ما شد. چه بسا ضرورت داشت یک چنین فاجعه ای شکل بگیرد تا ما قسمتهای مخفی و ناپیدای شخصیت معنوی و عرفانی حضرت امام(س) و شخصیت واقعی ایشان و گذشت و فداکاری و صبر ایشان را درک کنیم.‏

‏چه کسی می توانست تصور کند که امام(س) با آن همه علاقه و عاطفه و احساسی که نسبت به این جگر گوشه خود داشتند و با آن همه نیرو که برای تقویت علمی و اخلاقی این فرزند برومند خود صرف و او را به عنوان امیدی برای آینده اسلام ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 187
‏تربیت کرده بودند، وقتی این ودیعۀ الهی از دستشان گرفته می شود، آن طور تسلیم خدا باشند و تا این حد خاضع و آن طور صمیمی در برابر اراده خداوند برخورد کنند؟ باید به راستی یک چنین امری صورت می گرفت تا ما شخصیت واقعی حضرت امام(س) را بشناسیم.‏

 شما چه خاطره ای از ایشان به یاد دارید؟

‏ از خاطراتی که هیچ گاه فراموش نمی کنم دو خاطره است:‏

‏یکی این که حضرت امام(س) وقتی از مرحوم حاج آقا مصطفی یاد می کردند، با یک احساس عاطفی و چه بسا با یک آهی از او یاد می کردند.‏

‏دومین خاطره این که هیچ گاه ندیدم که امام در این رابطه  (شهادت فرزند ارشد خود مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی(ره) ) حتی یک قطره اشک بریزد و با این کار خود پشت دشمن را لرزاند. دشمن دقیقاً کمین کرده بود که عکس العمل این جنایت خود را به نحوی در چهره و رفتار امام ببیند و در این رابطه تعدادی از مهره هایش را در دو مرحله خیلی دقیق و حساس مأمور کرده بود تا در اولین دقایق شنیدن این خبر ناگوار، عکس العمل امام را دریابند. یکی در اولین لحظه ای که حضرت امام(س) خبر شهادت فرزند خود را می شنود. رژیم در این رابطه یکی از مطمئن ترین مهره های خود را به منزل امام فرستاد و آن کسی بود که کینه ای جنون  آمیز با خود امام و نیز حاج آقا مصطفی(ره) داشت؛ او شخصی بسیار وقیح، بی شرم، لجوج و مهرۀ کارآمدی برای رژیم شاه بود و حضور این شخص نزد امام(س) در ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 188
‏لحظه ای که این خبر به امام می رسد، می تواند خیلی معنادار باشد. اولاً می توانست به مثابه نمکی باشد بر زخمی که بر جگر امام گذاشته بودند، ثانیاً می توانست دقیقترین گزارش را در رابطه با عکس العمل امام(س) از شنیدن این خبر به رژیم ارسال کند.‏

‏دوم، لحظه ای بود که حضرت امام(س) برای اولین بار بر سر قبر فرزند خود حاضر می شدند، این جا هم یک از مهره های سر سپردۀ رژیم که مأموریتهای خارج از کشور داشت، آن لحظه حاضر شده بود تا ببیند امام چه عکس العملی بر سر قبر فرزند خود نشان خواهد داد. در آن لحظه همه اشک می ریختند و ضجه می کردند، اما امام مثل یک کوه استوار بودند و خیلی عادی با مسأله برخورد کرده در میان ضجه و هیاهوی حضار وارد اتاق شدند و با متانت هر چه تمامتر سؤال کردند که: «قبر مصطفی کدام است؟» ‏

‏افراد داخل اتاق که پیوسته اشک می ریختند، قبر شهید مصطفی را نشان دادند. امام در کنار قبر نشستند و فاتحه ای خواندند و چون قبر مرحوم آیت الله کمپانی فیلسوف بزرگوار نیز در آن جا بود، فرمودند برای ایشان هم فاتحه ای بخوانید. ‏

‏شخصیتهای دیگری هم در آن جا بودند و امام از حضار خواست تا برای آنها نیز فاتحه ای بخوانند در حالی که در طول این مدت مثل کوه استوار بودند و حتی قطره اشکی هم نریختند، خیلی عادی با مسأله برخورد کرده و بازگشتند و این نحوۀ برخورد برای آن جمع بسیار آموزنده بود. ‏

‏اما رژیم که تصور می کرد با این دو صحنه (یعنی یکی در لحظه شنیدن خبر مرگ ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 189
‏فرزندشان و دیگری در لحظه حاضر شدن بر سر قبر) می توانست یک حالت شکستگی و دردمندی از امام ببیند ناکام شد، بلکه خود دردمند و شکست خورده گردید و پی  برد که نه... فایده ای ندارد... این روح به قدری بزرگ است و عظمت دارد که مسایلی از این قبیل هر چه قدر هم سنگین و ناگوار و تلخ باشد نمی تواند در اراده و روحیه ایشان کارگر باشد...‏

‏این ها خاطراتی بودند که به نظر من جالب تر و آموزنده تر از بقیه بودند. ‏

 از خاطرات خصوصی خود حاج آقا مصطفی(ره) اگر چیزی به خاطر دارید نقل کنید.

‏ حاج آقا مصطفی(ره) علیرغم این که فرزند امام(س) بود و می توانست به عنوان یکی از آقازاده  ها تعیین کننده سیاست و جریانات در کنار امام باشد، همیشه می کوشید که امام به عنوان یک شخصیت مستقل که صاحب تفکر و مشی خاصی است، در میان دیگران جلوه کند و آن طور نبود که ایشان چون فرزند و آقازاده امام(س) بود، از این سمت و موقعیت استفاده کند و این دو دلیل داشت.‏

‏یکی این که خود ایشان شخصیت تبعی نداشته باشد.‏

‏دوم این که حضرت امام متهم به تبعیت نشوند، و این چیزی بود که خود امام بر آن اصرار داشتند که متهم نشوند که عقل منفصل و تعیین کننده و جهت دهنده ای در کنار ایشان است. بر این اساس ایشان کاملاً سعی می کرد در جهت تصمیم گیری ها و حتی مواضع سیاسی، امام(س)، خود به تنهایی تصمیم بگیرند و در این روش امام ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 190
‏راحل طوری عمل کرد که حتی اگر حاج آقا مصطفی یک روز تصمیم می گرفت که در این امور مداخله ای داشته باشد، امکان پذیر نبود. و این جا است که ما به شخصیت مستقل و والای مرحوم شهید حاج آقا مصطفی به عنوان یک شخصیت دارای مشی و صاحب بینش معترف می شویم.‏

‏ایشان همیشه از آقازادگی و دارا بودن یک شخصیت وابسته و این که به دلیل فرزند کسی بودن، مورد احترام قرار گیرد، نفرت داشت. البته این به معنای عدم درک وی از موقعیت و برخورداری او از وجود چنان پدری نبود، بلکه به دلیل همان درک مستقل و داشتن یک شخصیت اصیل برای خود بود. انسان خود ساخته و نمونه ای بود که می خواست به عنوان آنچه که هست مطرح باشد و نه در رابطه با وابستگی ها و انتسابات و البته این دلیل بر نزدیک شدن این فرد به کمال می باشد.  ‏

‏این رفتار دقیقاً در همان رابطه ظریفی بود که امام(س) هم هیچ گاه اجازه نمی دادند که مسایل خانوادگی و عاطفی در امور مبارزاتی و یا مسایل حوزه و اجتماع روحانیت، دخیل شود. امام(س) از ابتدا کوشیده بودند که فرزندشان تافته جدا بافته ای در حوزه نبوده و مانند دیگران مطرح شود و البته این شیوۀ تربیت، باعث شده بود که آن مرحوم بتواند در یک جو غیر وابسته در حوزه علمیه، خود را ساخته و به خاطر لیاقت و پشتکار خود به آن مقام مستقل علمی برسد.‏

‏به همین علت امام(س) از جهات علمی و اخلاقی به فرزند خود، احترام فراوان می گذارد و مطمئن بود که وی مقام مستقل و ارزشمندی دارد. ناگفته نماند که ضرورت زندگی در آن خانواده به خصوص دوران تبعیدی امام در ترکیه، دوران ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 191
‏فراغت و موقع مغتنمی جهت کسب فیوضات علمی برای آقا مصطفی(ره) بود و نیز به عنوان یک هم بحث، ندیم، مشاور علمی برای امام(س) و وجود مفید و با ارزشی در لحظات غربت و بی خبری جامعه ایران از امام و امام از جامعه بود. ایشان در آن مدت کسب فیض فراوانی از محضر پدر بزرگوارشان نمود و حتی اگر حاج آقا مصطفی یک روز تصمیم بر این پیدا می کرد که در این امور مداخله ای داشته باشد، امکان پذیر نبود. و این جا است که ما به شخصیت مستقل و والای مرحوم شهید حاج آقا مصطفی(ره) به عنوان یک شخصیت دارای مشی و صاحب بینش معترف می شویم.‏

‏در عین این که خود ایشان یک شخصیت برجسته و یک مجتهد مسلم بودند، اما در جایی که مربوط به بهره گیری از محضر امام(س) می شد، ایشان (حاج آقا مصطفی(ره)) به سان یک شاگرد متواضع و تشنه کسب دانش و معرفت در جلسه درس پدر حضور پیدا می کرد و گاهی به قدری برجستگی علمی ایشان در این محضرهای علمی مشهود و مشهور بود که حتی خود امام با تمام خودداری در این گونه موارد دربارۀ هر کس، مجبور به اعتراف و به پذیرفتن نقطه نظرات ایشان می شدند و دیگر از خاطراتی که از ایشان دارم، مسأله خاکی بودن، بی تکلف بودن، صمیمیت و تواضع ایشان بود.‏

‏ایشان با این که می توانستند از امکانات مالی فراوانی استفاده کنند و خود مجتهدی بودند که می توانستند در وجوهات مالی و شرعی تصرف کنند، با وجود این، به مثابه یک طلبه عادی در حوزه ها حضور داشتند.‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 192
‏در تمام مدتی که ایشان در عراق یا ایران بودند حتی یک خانه ملکی هم نداشتند، یا در منزلی اجاره ای زندگی می کردند یا در کنار پدر خود زندگی را می گذرانند. وضع زندگی ایشان خیلی ساده بود و به این دلیل دشمن به هیچ طریق نمی توانست خدای نکرده در زمینه های مادی و زر و زیور دنیا او را فریب دهد. ‏

‏او اهل گذشت بود و فروتنی خاص و تواضع ایشان باعث می شد در مواقعی که عناصری عجولانه در مورد ایشان قضاوت یا برخورد خشن کرده بودند و یا احیاناً رنجشی به ایشان وارد می آمد، با بزرگواری خاصی از این مسایل به راحتی بگذرند. دیگر از خاطرات من از ایشان همانا میزان تعهد و پایداری ایشان در مورد مسایل مختلف اسلامی بود. اهل غیبت نبود. تهجد ایشان و زیارتهای مخصوص ائمۀ اطهار در اعتاب مقدسه را ترک نمی کردند، در طول 15 سالی که ایشان در نجف بودند حتی یک روز نیز زیارت عاشورای ایشان ترک نشد؛ زیارت عاشورا، با صد لعن و صد سلام مفصلش نه به طور مختصر.‏

‏از خاطراتی که به ذهنم می آید از لحظات حضور ایشان در مجامع علمی نجف بود که هر موقع ایشان وارد می شد به روشنی احساس می کردیم که بسیاری از عناصری که مدعی نوعی از رتبه علمی بودند دست و پای خود را جمع می کردند و از درگیر شدن با ایشان در بحث خودداری و اگر ایشان بحثی را شروع می کردند، علیرغم کینه ای که داشتند می خواستند از حضور ایشان استفاده کنند و همین حضور علمی ایشان در کنار امام(س) در نجف موجب شکست دشمن بود که می خواست به نحوی حضرت امام(س) را منزوی کند و از نظر علمی تحت الشعاع ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 193
‏قرار دهد. وقتی که فرزند امام(س) با آن بنیه قوی علمی در بحثها درگیر می شد دیگران پی می بردند که فرزندی که در این حد از لحاظ علمی است حتماً استاد و مربی اش  (پدرش) رتبه بالاتری دارد و نباید آن را کوچک شمرد.‏

‏صفت برجسته دیگری که در آقا مصطفی(ره) دیدم، تحمل و سعه صدر در برخورد با گروه های پراکنده و عناصر مختلف روحانی در نجف بود که با هم تصادم داشته و هرکدام به نحوی با آن مرحوم برخورد داشتند.‏

‏برخورد وی به حدی پرتحمل بود که همه آنها می توانستند، از ارتباط با ایشان و راهنمایی ها و امکاناتی که می توانست در اختیار آنها بگذارد، بهره بگیرند. ‏

 لطفاً درباره نحوه شهادت حاج آقا مصطفی(ره) مطالبی را ذکر فرمایید.

‏ آن روز صبح، من برای تهیه نان بیرون رفته بودم. هنوز آفتاب نزده بود، دیدم ننه صغری که بسیار مورد احترام ما بود، فریاد می کشد و پای برهنه می دود و به سرش می زند. من از دیدن این صحنه بسیار متأثّر شدم. پیرزن می گفت: خاک بر سرم شد، آقا بدو. من فوق العاده وحشت زده شدم و به ذهنم چیز دیگری آمد.گفتم: چی شده؟ گفت: آقا مصطفی مریض است. من نان را به دست کسی دادم و گفتم به خانه ام برساند و سراسیمه رفتم. دیدم که آن مرحوم پشت سجاده شان دراز کشیده اند.‏

‏ابتدا بسیار تلاش کردم با پزشکان بیمارستان نجف تماس بگیرم ولی این توفیق را نداشتم و پزشک قابل و مطمئن نبود. بلافاصله خود را به بیمارستان رساندم. آنها آن ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 194
‏قدر آمادگی نداشتند که یک آمبولانس بفرستند، این لحظات برای من بسیار سخت می گذشت. آنجا تصمیم گرفتم این خبر را بدون این که ایجاد وحشت و نگرانی کند.  به منزل امام برسانم. این طور خبرها را باید خیلی حساب شده و به اصطلاح با ظرافت به بستگان رساند. طلبه ای آنجا بود، به او گفتم: به منزل امام می روی و فقط احمد آقا را خبر می کنی و می گویی خیلی فوری به منزل اخوی سربزند. آن طلبه هم رفت و احمد آقا را صدا زد و ما فوق شدیم با یک تاکسی که به زحمت می توانست به کوچه بیاید، ایشان را به بیمارستانی منتقل کنیم، متأسفانه در بیمارستان پزشک کشیک پس از معاینات اولیه تشخیص داد، ایشان از دنیا رفته اند.‏

‏با علایمی که روی پوست بدن وجود داشت، مشخص بود که مرگ طبیعی نبوده است و ناشی از مسمومیت می باشد. در خارج از بیمارستانی که حاج آقا مصطفی(ره) را به آنجا انتقال دادیم، یک ماشین نمره تهران بود که پس از شنیدن خبر مرگ ایشان به طرف بغداد حرکت کرد. در همان لحظات اولیه که امام از مرگ فرزند آگاه شده بودند، یک روحانی نمای وابسته به دربار که بارها به حاج آقا مصطفی(ره) اهانت کرده بود، سعی می کرد خودش را به امام(س) برساند و آن حالات اولیه امام(س) پس از شنیدن خبر درگذشت فرزندشان را مشاهده کند که البته با آن برخوردی که خودتان می دانید، کسی نتوانست اشک امام(س) را در مرگ فرزندشان ببیند و امام(س) مثل کوه استوار مقاومت کردند و نشان دادند، مسئله فرزند و دلبستگی های مادی و عاطفی به هیچ وجه نمی تواند در مسیر هدف ایشان اثر بگذارد و این واکنش امام(س) دشمن را ناکام کرد و خون ایشان که به ناحق ریخته ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 195
‏شد، درخت انقلاب ایران را آبیاری کرد و منشأ این همه حرکت شد. ‏

‏آن روز را خوب به خاطر دارم که حاج احمد آقا که فرزندی شایسته و شیفته برای امام(س) می باشد، از بیمارستان با خبر از دست رفتن آقا مصطفی(ره) به خانه آمده و گیج بود که چگونه این خبر را به امام(س) برساند تا به خانه رسید، به طبقه بالا رفت و امام(س) که متوجه ورود حاج احمد آقا شده بودند، فریاد زدند که «احمد از مصطفی چه خبر؟» حاج احمد آقا گفت: «چیزی نیست» امام دوباره پرسیدند، پسرشان جواب نداد، و ظاهراً سومین دفعه بود که با پرسش امام(س)، حاج احمد آقا نتوانست خودداری کند و به گریه افتاد، امام(س) فرمودند: «اگر مرده، بگو، مرگ حقّه» ادامۀ گریه احمد آقا موضوع را برای امام(س) روشن کرد، کسانی که در آن لحظات سعی می کردند، امام(س) را تنها نگذارند، مرحوم حاج شیخ حبیب الله اراکی(ره) و آقای سید عباس خاتم از افراد شایسته و اطرافیان امام(س) بوده و شاهد بودند که امام چند لحظه ای به دست خود نگاه کرد و بعد از گفتن ‏«لا حول و لا قوة الا بالله»‏ و ‏«انالله و انا الیه راجعون»‏ فرمودند: «مصطفی امید آینده اسلام بود، ولی امانتی بود و از دست ما رفت»‏

‏عجیب این است که از آن لحظه تاکنون هیچ کس حتی خانواده امام(س) نتوانسته ادعا کند که امام(س) در مصیبت فرزندشان اشک ریخته باشند. در آن زمان این وحشت وجود داشت که این تحمل فوق العاده امام(س)خدای نکرده باعث ناراحتی قلبی ایشان شود و به همین دلیل تلاش می کردند، در مجالسی که جمعیت برای عرض تسلیت به حضورشان می رسند، فردی ذکر مصیبت بخواند تا از آنجا که ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 196
‏امام حساسیتی نسبت به خاندان اهل بیت و به خصوص مادرشان حضرت فاطمه زهرا (علیهماالسّلام) داشت اشک بریزند. اصولاً حضرت امام(س) بسیار کم در مراسم تدفین و یا نماز میت شرکت می کردند، مگر در موارد استثنائی که فرد فوت شده از شخصیت های والای جامعه روحانیت و یا از دوستان و یارانشان بود. شکل شرکت شان نیز بدین گونه بود که از حدود 5 دقیقه قبل از حرکت دادن جنازه حضور پیدا می کردند و بعد از این که جنازه حرکت داده می شد، مسافتی حدود 20 یا 30 متر را به دنبال جنازه رفته و سپس خود را به کناری کشیده و سوار تاکسی می شدند و به خانه برمی گشتند. آن روز در مراسم تشییع جنازه فرزندشان هم عیناً همین رفتار را انجام داده و هیچ گونه امتیازی را قایل نشدند. در تمام آن جریانات همه به رفتار امام خیره مانده بودند که ایشان چطور با صبر و تحملی تنها به خاطر خدا، بدون ذره ای تزلزل، چون کوهی استوار حرکت می کنند. شب اول دفن آن مرحوم، امام(س) به منزلش سر زده تا به عروسشان تسلیت بگویند. وقتی از دری وارد شدند که همیشه آقا مصطفی(ره) به پیشواز می آمد، عروسشان خود را به دامن ایشان انداخت و گفت: چکار کنم، کجاست مصطفی. این صحنه کوه را آب می کرد اما امام با استقامت ویژه خود اشک نریخته و با حالتی قاطعانه خطاب به عروس و خانواده  شان فرمودند: «صبرکنید، به خاطر خدا صبر کنید. امانتی بود و از دستمان رفت» این جریان نه تنها در حالات روحی و فکری، بلکه در نظم برنامه روزمره امام(س) نیز اثر نگذاشت. ‏

‏ایشان ساعتی از روز را برای مطالعه کتاب های جدیدی که به دستشان می رسید، اختصاص داده بودند و به عنوان مثال تمامی کتابهای مرحوم دکتر شریعتی(ره) را ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 197
‏مطالعه کرده و به خصوص به آثار آیت الله مطهری(ره) بسیار علاقه داشته و آثار ایشان و آیت الله طالقانی(ره) را قبول داشتند. در مورد کتابهای دکتر شریعتی نیز معتقد بودند آنقدر که به این آثار اعتراض و حمله می شود، بی مورد است، زیرا تا این حد انحراف در میان آنها وجود ندارد. به خاطر دارم که در آن ایام شهادت، کتاب طلوع انفجار نوشتۀ حاج سید جوادی را مطالعه می کردند، حاج احمد آقا می گفت: وقتی امام از تشییع جنازه بازگشت،  ساعت مطالعه کتابهای روزمره شان بود. کتاب طلوع انفجار را باز کرد و به مطالعه آن پرداخت. تمامی این حالات نشان دهندۀ این است که امام آنقدر شیفتۀ راهش می باشد که هیچ اتفاقی نمی تواند دگرگونی منفی در وجودش ایجاد کند. در تمام آن مدت تنها دو جمله از امام(س) در رابطه با فرزندش شنیده شد؛ یکی همان جمله اول که «مصطفی امید آینده اسلام بود» و دیگر در اولین مراسم شروع درسشان بعد از آن واقعه، بسیار گذرا و کوتاه از کسانی که تسلیت گفته و یا به دیدنشان آمده، تشکر کردند و صحبتی کوتاه داشتند، در مورد این که بسیاری از الطاف الهی را ما متوجِه نمی شویم. خداوند الطاف خفیه ای دارد و الطاف جلیه ای و چه بسا این اتفاقات از الطاف خفیه ای بوده باشد که الان متوجه نمی شویم، ولی در واقع لطف و مرحمت الهی باشد که در هر حال، هر چه از دوست رسد نیکوست.‏

 

‏***‏

‎ ‎

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 1) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 198