یادها و یادمانها

مصاحبه با آقای داریوش فروهر

 

مصاحبه با آقای داریوش فروهر

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏روزنامه اطلاعات، اوّل آبان ماه 1359‏

 

آقای فروهر نحوه آشنایی شما با شهید حاج آقا مصطفی خمینی(ره) به چه ترتیب بوده است؟ 

‏من پس از یک سال آزادی، دوباره از سوی نظام سلطنتی وابسته به بیگانه به زندان کشیده شده بودم. روز 13 آبان 1343 هـ. ش رادیوی زندان خبر تبعید حضرت آیت الله العظمی خمینی(س) را پخش کرد. می توانم بگویم در آن موقع تا اندازه ای زندان خلوت بود. و من با دو نفر دیگر در بند 1 انفرادی زندان قزل‏‎ ‎‏قلعه به سر‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 367
‏می بردیم. پاسی از شب گذشته، درِ زندان انفرادی باز شد و یک روحانی جوان بلند بالا و خوش سیما را به بند آوردند و اتاق ایشان را تعیین کردند. من با یک زندانی دیگر، شادروان پرویز حکمت‏‎ ‎‏جو از وابستگان حزب توده، مدتی بود که در زندان به سر می بردیم و زندانی دیگری هم در آن بند نبود. درِ اتاق های انفرادیمان باز بود. بعد از بیرون رفتن مأمورین، به طور طبیعی هر زندانی کوشش می کند که فرد تازه به زندان آمده را بشناسد. با پرس و جوهایی که به عمل آوردیم، سربازهای نگهبان گفتند که ایشان را از قم آورده اند و با حضرت آیت الله خمینی(س) وابستگی دارد. ‏

‏در یک فرصت درِ سلول را باز و سلام کردم و فهمیدم که ایشان فرزند امام خمینی(ره) هستند. ایشان شخصیت برجسته ای داشت و در همان آغاز، برخورد جذب‏‎ ‎‏کننده ای داشت. ایشان را برای شام به سلول خود دعوت کردم و از آن به بعد تا مدتی که در زندان بودم، با هم نشست و برخاست داشته و هم غذا بودیم. فقط زمانی که در سلول بودیم، از هم جدا نگه داشته می شدیم، ولی نگهبانان زندان چندان سختگیری نمی کردند. خانواده من که در تهران بودند، بیشتر سر می زدند و به خانواده ایشان اجازه دیدار نمی دادند ولی گاهی چیزهایی برایشان می آوردند. به این ترتیب با ایشان در زندان قزل‏‎ ‎‏قلعه آشنا شدیم. درست یادم نیست که این دوران چه مدت طول کشید و شاید بیش از دو ماه نبود. ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 368
‏یکی دو بار سرهنگ مولوی که رییس ساواک تهران بود، به دیدار آیت الله سید مصطفی خمینی(ره) رفت و پیشنهاداتی به ایشان داد که هیچ یک پذیرفته نشد جز پیشنهاد رفتن از ایران و پیوستن به حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(س) که آن موقع در ترکیه بودند. به خاطر دارم که در یک غروب، به ایشان گفتند اثاثیه شان را برای ترک زندان جمع کنند. ‏

 

به عنوان کسی که مدتی با حاج آقا مصطفی(ره) هم بند بودید، ایشان را از نظر اخلاق و رفتار چگونه یافتید؟ 

‏ایشان با این که در سن جوانی بودند، بسیار شخصیت گیرایی داشتند. با همه، برخوردی بسیار جذب کننده داشتند. با اعتماد به نفسی که ناشی از توکّل بی چون و چرای ایشان به خداوند بود، هرگز در هنگام شنیدن خبرهای ناگوار بیرون، نشانه ای از نگرانی در ایشان ندیدم. با هر زندانی صرف نظر از اعتقادی که داشت، برخوردی بسیار صمیمانه داشتند. بیشتر اوقاتشان را به خواندن قرآن، کتابی که بسیار آسان در دسترس قرار داده می شد (دست کم در آن موقع) می گذراندند. بیاد دارم که پاکت های میوه را جمع می کردند و از مدادی که من به زحمت به دست آورده بودم استفاده کرده و بر روی آنها یادداشت هایی بر می داشتند. من با پرسشی پیرامون این یادداشتها پاسخی دریافت کردم که ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 369
‏روشن‏‎ ‎‏بینی ایشان را برایم از پیش نشان می داد و ثابت کرد که ایشان اسلام را «دینِ زمان» می دانند و اعتقاد دارند که متناسب با زمان می تواند آموزش های لازم را بدهد. ایشان گفتند: اکنون که در آغاز عصر فضا هستیم و سخن از سفرهای فضایی‏‎ ‎‏می رود، من با توجه به شکسته بودن نماز در مسافرت، پیرامون چگونگی نمازگزاردن و این که چه شکلی باید به خود بگیرد، بررسی می کنم. ‏

‏در آن هنگام کوشش های سال 1339 هـ. ش تا نیمه 1342 هـ. ش و 15 خرداد همان سال را به عنوان نقطه عطفی در پیکارهای رهایی‏‎ ‎‏بخش ملت ایران پشت سر گذاشته بودیم. فشار در زندان به اندازه زندانهای گذشته که دیده بودم و یا زندانهای بعدی که دیدم، نبود و برخلاف گذشته و روزهای بعد که از زندان سرکشی نمی شد، در آن زمان، حتی به صورت ظاهرسازی هم که بود، گذشته از رفتار نسبتاً مؤدبانه نگهبان ها و گردانندگان زندان، ماهی یک بار هم افسرانی از دادرسی ارتش، اداره دوم ستاد ارتش و ساواک از زندان بازدید می کردند. من خود عادت داشتم که در این گونه مواقع به سلولم بروم و برخوردی با آنها نداشته باشم. برخورد حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی(ره) برای من بسیار جالب بود. هنگامی که ایشان از آمدن آنها آگاه شدند، به قرائت قرآن پرداختند. نشستن ایشان طوری بود که نیمرخ ایشان رو به درِ سلول قرار می گرفت. ایشان با صدای بلند شروع به خواندن قرآن کردند و من که در سلولم بودم، در تمام مدتی که این عده از آن قسمت بازدید می کردند، ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 370
‏صدای تلاوت قرآن ایشان را می شنیدم. بعد که از ایشان پرسیدم چه گذشت؟ گفتند که اصلاً‏‎ ‎‏سَرَم را بلند نکردم که ببینم چه کسانی هستند، و درِ سلول باز بود و آنها با یک درنگ کوتاه از جلوی آن رد شدند. خلاصه همان گونه که گفتم، ایشان را دارای شخصیت برجسته، سعه صدر و بسیار شایسته یافتم. ‏

‏به یاد دارم که یک شب از درد کلّیه رنج می بردم. کلّیه ام سنگ داشت و چون من عادت نداشتم که در زندان ها درخواستی داشته باشم و البته گردانندگان زندان هم از آوردن پزشک در آن هنگام خودداری می کردند، و هیچ فراموش نمی کنم که ایشان با چه مهربانی سراسر شب را به همراه آقای پرویز حکمت جو (که او هم در زندان بود و سرانجام به دست دژخیمان ساواک کشته شد) در کنار من گذراندند، و حتی به یاد دارم که دست های درشت اندام و سفید پوست ایشان را فشار داده بودم تا از شدت درد ناله نکنم، و صبح آثار کبودی آن فشار، روی دستشان مانده بود. همواره در طول اقامت ایشان در ترکیه و نیز پس از این که به همراه پدر و رهبر بزرگشان (چون ایشان بارها از امام خمینی(س) نه به عنوان یک پدر، بلکه به عنوان یک مرجع و یک رهبر یاد می کرد) به عراق رفتند، جسته و گریخته از طرق گوناگون تماسهایی داشتیم و هنگامی که در شهر خبر درگذشت ایشان پیچید، برای من باور کردنی نبود و دوستی این خبر ناگوار را تایید کرد. در همان روز قرار بود در مجلس جشنی که به مناسبت زادروز حضرت رضا(علیه السلام) برگزار می شد، سخنرانی داشته باشم و آن مجلس جشن ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 371
‏شکل عزا به خود گرفت و من هم که سخنران بودم، وظیفه خود می دانستم با همه سختی شرایط که نه تنها آن خانه بلکه آن محله و خیابان را، پلیس نظام سلطنتی زیر نگین گرفته بود، در آغاز سخنرانی ام این درگذشت ناگوار را تسلیت گفته و همان هنگام اشاره کردم به این که اندوهم بیشتر از آن جهت است که با شخصیت برجسته ایشان در زندان آشنا شده و استواری این شخصیت را شناخته بودم. به هر حال آن روزهای زندان با همه سختی هایی که داشت، از یادهای خوش زندگی من هست. ‏

 

اگر خاطره جالبی به نظرتان می رسد تعریف کنید. 

‏هنگامی که از نیمه سال 1341 هـ. ش حضرت آیت الله العظمی خمینی(س) مبارزه جدیدی را آغاز کردند، من جزء آن گروه از مبارزان ملی بودم که به نقش ایشان در پیکارهای آینده ملت ایران اعتقاد پیدا کردم و بر این اعتقادم در 15 خرداد افزوده شد. با بسیاری از هم‏‎ ‎‏اندیشان آن روز خود، به خاطر لزوم پشتیبانی از نهضتی که رهبری‏‎ ‎‏اش را امام خمینی(س) داشت اختلاف پیدا کردم و این را می توانم بگویم که هم زندان شدن و هم زنجیر بودن با حضرت آیت الله حاج مصطفی خمینی(ره) کمک زیادی به من کرد که شخصیت امام خمینی(س) را بهتر بشناسم. ایشان در فرصت های گوناگون، چه به خودی خود و چه در برابر پرسش هایی که من و دیگر زندانی ها داشتیم، از شخصیت، اندیشه، شیوه زندگی، به خصوص شیوه زندگی ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 372
‏پدر بزرگوارشان می گفتند و این سبب شد که من با اعتقاد بیشتری در طول سال های  فترت همواره جزء کسانی باشم که برای رهایی از تنگنای استبداد زیر سلطه استعمار چشم امید به این رهبر دوخته بودند. ‏

‏ ‏

‏*  * *‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 373

 

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 374