مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی متّقی

 

مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین محمدتقی متّقی

 

از چه زمانی با آیت الله حاج آقا مصطفی(ره) آشنا شدید؟ 

‏اولین بار من حاج آقا مصطفی(ره) را در مدرسۀ فیضیه دیدم. وقتی من به قم آمدم، ایشان در آنجا با یکی از دوستان مباحثۀ گرمی داشت. با هم جرّ و بحث‏‎ ‎‏می کردند، طوری که مباحثۀ آنها در آن مدرسه معروف بود. همه آنها را به علم و فلسفه آگاه می دانستند. دومین بار، وقتی ایشان را با حضرت امام(س) دیدم که به کاظمین تشریف آورده بودند. آن موقع، امام(س) در منزل آقای استر آبادی بودند. من هم مدتی در آنجا بودم تا این که امام(س) تصمیم گرفتند به نجف بروند. در بین راه نجف و کربلا، در منطقه ای به نام «خان نُص» ایشان مدتی توقف کردند. در آنجا، ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 243
‏دیدار گرمی داشتیم. پس از آن به نجف وارد شدند. ‏

 

از ابعاد علمی شهید آیت الله حاج آقا مصطفی(ره) چه اطلاعی دارید؟ 

‏ایشان بزرگترین مستشکل درس امام(س) بود. جرّ و بحث ایشان با پدر بزرگوارشان جالب و دیدنی بود. در اصول، یک اصولی ماهر به حساب می آمد؛ در فقه، فقیهی عالی قدر بود و از تمام ریزه کاریهای آن اطلاع داشت و در فلسفه، زبانزد بود. برخی از مباحث فلسفی را حاشیه زده بود که بسیار هم جالب بود، اما متأسفانه برخی از اوراق ایشان به دست بعثی ها افتاد. در اصول شاگردان باهوش و خوش فهمی داشت. ‏

‏یادم هست روزی ایشان در مسجد شیخ انصاری مشغول طرح اشکال به امام(س) بود. نزدیک غروب بود. حاج آقا مصطفی(ره) صدای رسایی داشت. یکی از عربها که به مسجد آمده بود، وقتی ایشان را در آن حالت تدریس دید، پرسید: این سیّد کیست؟ گفتم: پسر آقای خمینی(س). گفت: حقاً که چنین کسی باید فرزند چنان پدری باشد. گاهی عربها بدگویی می کردند یا هجو می گفتند. اما این منظره چنان در او اثر گذاشت که رفت و دست حاج آقا مصطفی(ره) را بوسید و از مسجد خارج شد. مواقعی که اشکال می کرد به همین صورت بود؛ با صدایی رسا جرّ و بحث می کرد. ایشان چند روزی هم درس تفسیر گفت، ولی متأسفانه دوام نیافت. درس خارج ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 244
‏تدریس می کرد و این یکی از کارهای مهم ایشان بود؛ چون با جّوی که نجف داشت، هر کسی نمی توانست مدرّس درس خارج شود. کمتر کسی چنین جرأتی می کرد، اما ایشان جزء مدرّسان معروف نجف به حساب می آمد. در علوم جنبی هم دست داشت، حتی طبق نقلی، برخی از «علوم غریبه» را هم کسب کرده بود. ‏

 

نحوۀ برخورد حاج آقا مصطفی(ره) با استادان یا شاگردان خود به چه صورتی بود؟ 

‏با همه مهربان بود و نسبت به همه محبت داشت، ابتدا، پیش از شروع درس، یک حدیث می خواند، با تبسّم و روی باز با دیگران برخورد می کرد، اشکالات دیگران را هم با خوشرویی جواب می داد. یادم هست که یک بار بین دو نفر از دوستان اختلاف افتاده بود. ایشان در چند جمله، به صورتی زیبا، آنها را نصیحت کرد و گفت: «شما با این وضعی که اینجا دارید، با قضیۀ آقا و وضع خودمان که می دانید، بر سر چه نزاع می کنید، دنیا را دنیا طلبان بردند،معنویت را برای ما گذاشتند. اگر ما در نجف، این یکی را هم از دست بدهیم، دیگر هیچ چیز نداریم.» از این صحبت ایشان، آنها متأثر شدند و به حالت گریه افتادند. حاج آقا مصطفی(ره) در بین دوستانی که هر کدام از جریانهای فکری خاصی جانبداری می کردند، صلح کل بود؛ هرگاه مشاجره ای بین آنها واقع می شد، همه را جمع می کرد و با هم آشتی‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 245
‏می داد. ‏

‏در بین راه کربلا که دسته جمعی با هم می رفتیم، طلبه ها را زیر نظر داشت که چه کسانی درسخوان هستند، چه کسانی مستضعف هستند، ... به کسانی که مستضعف بودند، کمک مالی می کرد. چند مورد از این کمکها را به من واگذار کرد تا به آنها برسانم. اما متأسفانه بعضی افراد نسبت به این دو بزرگوار (پدر و پسر) بیمهری‏‎ ‎‏می کردند. گاهی وقتی از طرف ایشان کمکی برای چنین افرادی می بردم، همین که‏‎ ‎‏می شنیدند از طرف چه کسی است، شرمنده می شدند و بعدها به بیت امام(س) می آمدند و از او احوالپرسی می کردند. ‏

‏حاج آقا مصطفی(ره) اوایل، در مجالس عربها شرکت نمی کرد، اما بعدها در مجالس عربها و علما شرکت می کرد. آن موقع به گونه ای علیه امام(س) جوسازی کرده بودند و دربارۀ ایشان چیزهایی می گفتند که من از ذکر آن شرم دارم. سعی داشتند کاری کنند که امام(س) به عنوان مرجع اول به مردم معرفی نشود. اما وجود حاج آقا مصطفی(ره) به منزلۀ همزۀ وصل بود، با رفت و آمد خود به بیوت دیگران و مجالس نجف، موجب شناساندن حضرت امام(س) به دیگران شد. ایشان گاهی در مجالس، با عربها مطایبه می کرد که بسیار مورد توجهشان قرار می گرفت. ‏

‏در امور شهریۀ طلبه های نیازمند، امام(س) اجازه نمی دادند که ایشان دخالت کند، اما در عین حال، کارها را زیر نظر داشت و سفارش می کرد که مثلاً، به فلانی ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 246
‏برسید. ‏

 

حاج آقا مصطفی(ره) از لحاظ علمی در چه سطحی بودند؟ 

‏ایشان تالی تلو حضرت امام(س) بود. آن موقع که بیشتر طلبه ها از اشکال کردن در مقابل امام(س) عاجز بودند، او بزرگترین مستشکل درس ایشان بود. کسانی دیگر هم بودند که اشکال می کردند، اما او حرف آخر را می زد. اگر در قید حیات بود، از همه اعلم بود و جای خالی امام(س) را به راحتی پر می کرد. ‏

‏از لحاظ علمی، شخصیت مستقلی به حساب می آمد. گاهی وقتی شبها به دیدن ایشان می رفتم، می دیدم اطرافش پر از کتاب است. یادم می آید یک بار که به دیدن ایشان رفتم، شب سردی بود. ایشان زیر کرسی نشسته بود، اطرافش هم کتابها را روی هم چیده بود و یادداشت می کرد. وقتی تدریس می کرد، اقوال همۀ علما را در هر موضوعی بیان می نمود، چه از نظر اصولی و چه از نظر فقهی و بر همۀ آنها تسلط داشت. ‏

 

دخالت حاج آقا مصطفی(ره) در بیت امام(س) تا چه حد بود؟ 

‏حضرت امام(س) به ایشان فرموده بود که در امور بیت مستقیماً دخالت نداشته و مشغول درسش باشد. این از عواملی بود که موجب شد ایشان بیشتر به ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 247
‏درس و بحث بپردازد. در عین حال، او برخی کارها را هم انجام می داد و بر امور نظارت داشت، امام مانند آقازاده های سایر مراجع نبود که در تمام کارها دخالت داشته باشد؛ گاهی سفارشهایی به مسؤولان بیت امام(س) می کرد. ‏

 

آیا ایشان در نجف، فلسفه هم تدریس می کردند؟ 

‏به طور خصوصی، چیزی تدریس می کردند، اما نه به شکل رسمی؛ چون جو آن موقع نجف، فلسفه را تخطئه می نمود. ایشان هم به این دلیل، ملاحظه‏‎ ‎‏می کرد. ‏

 

ارتباط حاج آقا مصطفی(ره) با حضرت امام(س) به عنوان پسر ایشان، به چه صورتی بود؟ 

‏حاج آقا مصطفی(ره) پسر ارشد و یگانه مشاور حضرت امام(س) بود، بخصوص در مسایل سیاسی. در ایامی که رابطۀ ایران و عراق خوب شده بود و زوّار ایرانی برای زیارت هفت روزه به عراق می آمدند، افراد بسیاری در بین آنها بودند که‏‎ ‎‏می خواستند با امام(س) ملاقات کنند. حاج آقا مصطفی(ره) همان اول به امام(س) گفت: «آقا، لطفاً زحمت این کار را شما، خود قبول کنید.» آن موقع من عمامه به سرنمی گذاشتم. اسم و مشخصات مرا به آنها داده بود. من هم همیشه ساعت 5 یا 5 / 5 ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 248
‏عصر به بعد درکنار یکی از درهای حرم می نشستم. می آمدند و از پشت در نشانی‏‎ ‎‏می دادند و می گفتند که می خواهند خدمت امام(س) برسند. من هم ساعت یک بعد از نیم شب یا دو تا نزدیک اذان صبح (از قبل با امام(س) هماهنگ کرده بودیم) آنها را به حضور ایشان می بردم. گاهی وقتها هم اگر مسأله ای پیش می آمد و خود امام(س) نمی توانستند با آنها ملاقات کنند، می گفتند: «بروید پیش مصطفی.» ایشان هم راهنماییهای لازم را می کرد. ‏

‏من ندیدم غیر از ایشان، امام(س) با کس دیگری مشورت کند. البته گاهی هم شهید محمد منتظری یا دیگران مورد مشاورۀ ایشان بودند، اما بیشتر، ایشان اخبار را به حضور امام(س) می آوردند و در بسیاری از موارد، حاج آقا مصطفی(ره) حرف آخر را می زد، امام(س) هم نظر ایشان را تأیید می کردند. ‏

‏یک بار دو نفر آمدند و گفتند: می خواهیم حاج آقا مصطفی(ره) را ببینم. من هم به ایشان اطلاع دادم. گفت: بگو، بیایند. شب آنها را به منزل حاج آقا مصطفی(ره) بردم، اما ایشان در منزل نبود، به دیدن مریضی رفته بود. به منزل آن شخص رفتیم. چون هوا گرم بود، آنها در پشت بام بودند. وارد شدیم. حاج آقا مصطفی(ره) هر دو را زیر سؤال گرفت و به قول معروف، سؤال پیچشان کرد؛ از دور و نزدیک از آنها پرسید و پس از مدتی، آنها رفتند. بعد، گفت: می دانید این ها که بودند؟ گفتیم: نه، گفت: هر دو ساواکی بودند. آمده بودند. از وضع امام(س) اطلاع پیدا کنند. روز بعد، خدمت ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 249
‏امام(س) رفته و گفته بود: دو نفر آمده بودند. چنین و چنان می گفتند. امام(س) فرموده بودند: ساواکیها را می گویی؟ حضرت امام(س) به محض این که ساواکیها چند کلمه با ایشان صحبت می کردند، آنها را می شناخت. نظر امام(س) و حاج آقا مصطفی(ره) مثل همدیگر بود. ‏

 

استادان حاج آقا مصطفی(ره) در قم و نجف چه کسانی بودند؟ 

‏در قم، حضرت امام(س) و مرحوم داماد از جمله استادان ایشان بودند. در نجف، ایشان شاگردی کسی را نمی کرد، اما در جلسۀ مباحثۀ علمی آیت الله بجنوردی شرکت می کرد. من بارها از ایشان شنیدم که از حاج آقا مصطفی(ره) تعریف و تمجید می کرد، هم از نظر اصولی، هم فقهی و هم فلسفی. او را شخصیتی تحصیل کرده و مبرّز می دانست. کمتر استادی را دیده ام که این قدر از کسی تعریف کند. در آن موقع که همه در نجف، فلسفه را تخطئه می کردند، ایشان حاج آقا مصطفی(ره) را به عنوان مدّرس فلسفه تشویق می کرد. ‏

 

آیا شاگردان حاج آقا مصطفی(ره) در درسهای سایر مراجع هم شرکت می کردند؟ 

‏بله، شاگردان ایشان در درسهای استادانی مثل آیت الله خوئی(ره)، آیت الله ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 250
‏شاهرودی و آیت الله حکیم هم شرکت می کردند، اما محور درسها، درس حضرت امام(س) بود. طلبه های بسیار خوبی بودند که بعضی از آنها اکنون جزء مدرّسان هستند. به قول نجفیها، شاگردان ایشان ذوجهتین بودند؛ هم از استادانی که علوم قدیمه بلد بودند، درس آموخته بودند و هم از استادانی که علوم جدیده داشتند. ‏

 

حاج آقا مصطفی(ره) از چه سالی به اجتهاد رسیدند؟ 

‏ایشان در قم که بود، به اجتهاد رسید؛ از بعضی استادان هم اجازه داشت که یادم هست یک روز به این نکته اشاره کرد. ‏

 

از اختلاف فتاوی ایشان با سایر مراجع چه اطلاعی دارید؟ 

‏هنگامی که نظرات فقها را بیان می کرد، اگر نسبت به نظری اشکال داشت با قاطعیت آن را رد می کرد. حتی در درس امام(س) هم هر یک از نظرات ایشان را بجا‏‎ ‎‏نمی دانست، به آن اعتراض می کرد که گاهی مشاجرۀ بین آنها طولانی می شد. گاهی هم امام(س) نظرات ایشان را می پذیرفت. در بیوت علما هم حضور می یافت. وقتی بحثی به میان می آمد، با قاطعیت نطر خود را مطرح می کرد. ‏

 

ابعاد عمیق علمی حاج آقا مصطفی(ره) چه تأثیری در پیشبرد انقلاب 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 251
داشت؟ 

‏اگر ایشان زنده بود، بسیاری از احتیاجات جامعۀ اسلامی مرتفع می شد. در جو آن روز نجف زیاد بودند کسانی که در درس آیت الله خوئی(ره) یا آیت الله بجنوردی شرکت می کردند و در عین حال، مقلّد بودند. اما حاج آقا مصطفی(ره) با قدرت علمی خود، در زمانی که جوّ نجف با امام(س) موافق نبود، در بیوت علما حاصر می‏‎ ‎‏شد و مبانی فکری و علمی امام(س) را بیان می کرد تا این که به تدریج، فهمیدند امام(س) چه کسی است. بنابراین، معرِّف واقعی امام(س) در نجف، حاج آقا مصطفی(ره) بود. ‏

 

در زمینۀ ویژگیهای عبادی و عرفانی حاج آقا مصطفی(ره) چه خاطراتی دارید؟ 

‏در عین حال که ایشان به عنوان آدمی مزّاح و خوش‏‎ ‎‏مشرب معروف بود، من چند بار شاهد نماز شب ایشان بودم. یک بار در حسینیه ای خوابیده بودم. قریب‏‎ ‎‏دویست، سیصد نفر در آنجا استراحت می کردند. نزدیک سحر، خواستم بیرون بروم که دیدم ایشان با حالت عجیبی رو به قبله نشسته و تکیه داده است. بی‏‎ ‎‏صدا، اشک می ریخت. من آهسته از پشت سرایشان رد شدم تا متوجه من نشود. ‏

‏در حرم حضرت امیر(علیه السلام) هم در اواخر عمر شریفش بود که چند بار در ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 252
‏رفتارش دقت کردم؛ دیدم در گوشه ای نشسته، عبای خود را جلوی صورتش کشیده و شانه هایش از شدت گریه تکان می خورد. به حضرت علی(علیه السلام) التجاء پیدا کرده بود. با وجود این که چنین حالاتی داشت که در سفر کربلا هم چند بار از او مشاهده کردم، هرگز مثل مقدس‏‎ ‎‏نماها نبود، هر چند موازین و دستورات شرعی را هم عمل‏‎ ‎‏می کرد. ‏

 

آیا ایشان نسبت به مستحبات بیش از حد تأکید می کرد؟ 

‏خیر، به صورت عادی و در حد متعارف، آن هم بدون ریاکاری به آنهامی پرداخت؛ مثلاً بارها دیدم که ایشان در دل شب، وقتی همه خسته و کوفته، خوابیده بودند، متوجه عبادت خدا بود. ایشان در بزرگسالی حالت معنوی عجیبی پیدا کرده بود؛ مثلاً، در سفرهای کربلا که با ایشان بودم، می دیدم هر کجا سبزه و آبی بود (چون سبزه را زیاد دوست داشت) می نشست و در تمام مدت، مشغول ذکر یا زیارت عاشورا بود. در راه کربلا، زیاد به دوستان تأکید می کرد که زیارت عاشورا بخوانند. یک بار چنین چیزی گفت، من عرض کردم: من از حفظ و تند می خوانم. گفت: بخوان، تند هم بخوانی خوب است. همه خواندیم. صد لعن و صد سلام را هم گفتیم. بعد، به ما گفت: «من چندین سال است که هر روز، پس از نماز صبح، زیارت عاشورا را ترک نکرده ام. اثراتی از آن دیده ام که آن را ترک نخواهم کرد.» این ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 253
‏مسأله موجب شد که ما هم هیچ وقت زیارت عاشورا را ترک نکنیم. ‏

‏او با اخلاص بود و در عبادت حضور قلب داشت. به محض این که فراغتی‏‎ ‎‏می یافت، مشغول ذکر می شد. موقع دعا کردن در سفرهای پیاده به کربلا، گاهی جلوتر از ما می رفت یا خود را عقب می کشید، وقتی هم که تنها می شد، متوجه خدا‏‎ ‎‏می گردید. دوستان را هم به ذکر گفتن تشویق می کرد. ‏

 

انس ایشان با قرآن یا توجهشان به مراسم عزاداری ائمّۀ معصومین(علیهم السلام) تا چه حد بود؟ 

‏در عزاداریهای نجف، که معمولاً در بیوت علما برگزار می شد، شرکت‏‎ ‎‏می کرد. بعدها که مقام علمی ایشان برای دیگران اثبات شده بود، در آن مجالس، زیاد از ایشان تجلیل می کردند. در عزاداریهای ایرانیها یا عربها شرکت می کرد. از هر جا هم که هیأتهای ایشان عبور می کرد، می ایستاد و تماشا می کرد، بخصوص در اربعین، و خلوص آنها را در عزاداریها تحسین می کرد. ‏

‏دسته ای بود که روزهای عاشورا حرکت می کرد و از بیرون کربلا، ساعت یک بعد از ظهر (که طبق نقل سر مقدس امام حسین(علیه السلام) را همان وقت جدا کرده‏‎ ‎‏اند) خود را به کربلا می رساند. می گویند: مرحوم بحرالعلوم پرسیده بود: مؤسس این دسته کیست؟ گفته بودند: چند سال پیش، سیدی اسب سوار آمده بود و مصیبت‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 254
‏می خواند، مردم را جمع کرد و گفت: به طرف کربلا بروید. از آن سال به بعد، در روز عاشورا این دسته حرکت می کند و خود را به حرم ابا عبدالله(علیه السلام) می رسانند. خود مرحوم بحرالعلوم هم در سالی، وقتی این دسته را مشاهده می کند، سراسیمه خود را به میان جمعیت می رساند و در آن شرکت می کند. از ایشان می پرسند: چطور شد که شما با این وضع در این دسته شرکت کردید؟ گفته بود: امام زمان(علیه السلام) را دیدم که با حالتی ژولیده در میان جمعیت است. از ایشان پرسیدم: یابن‏‎ ‎‏رسول‏‎ ‎‏الله(صلیالله علیه وآله وسلم)، این چه حالتی است؟ فرموده بود: «کماتریٰ.» این دسته پس ازرسیدن به حرم امام حسین (علیه السلام)، به حرم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) و خیمه گاه می رفتند. مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) در روز عاشورا این دسته را دیده بود و افسوس‏‎ ‎‏می خورد که چرا نمی تواند در آن شرکت کند. البته طلبه های زیادی در آن شرکت‏‎ ‎‏می کردند، ولی ایشان در شرایطی نبود که بتواند در آن حضور یابد، اما از دورمی ایستاد، آنها را تماشا می کرد و اشک می ریخت. در اوایل، قریب سه هزار نفر در این دسته شرکت می کردند، اما آن اواخر جمعیت آن به دویست، سیصد هزار نفرمی رسیدند. ‏

 

آیا حاج آقا مصطفی(ره) در اوقات مخصوصی به زیارت عتبات مقدسه می رفتند؟ 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 255
‏بله، معمولاً شبها آخر وقت، پیش از بستن در، آن موقع که خلوت می شد، به حرم حضرت امیر(علیه السلام) تشریف می برد. در ایام زیارتی امام(علیه السلام) هم مانند اول رجب، نیمۀ رجب، سوم شعبان و عرفه به کربلا مشرّف می شد. ما را هم زیاد تشویق‏‎ ‎‏می کرد که اعمال روز عرفه و زیارت عرفه را به جا آوریم. ‏

 

معمولاً به صورت تنها در عتبات مقدسه حاضر می شدند یا همراه حضرت امام(س)؟ 

‏معمولاً تنها به زیارت می رفت و در این زمینه آزاد بود، به رفقا هم کاری نداشت؛ در حرم حال خود را داشت و به اعمال خود مشغول بود. ‏

 

دربارۀ ابعاد اجتماعی و رفتاری ایشان و آداب معاشرتشان توضیح دهید. 

‏از لحاظ اخلاقی، با دیگران برخورد بسیار خوبی داشت؛ مثلاً، غالباً با دوستان حالت تبسّم داشت، هیچ وقت او را عبوس نمی دیدیم. در راه کربلا، گاهی شوخیهایی با طلبه ها می کرد. یک بار یادم هست طلبه ها را جمع کرد و گفت: بیایید در شط فرات شنا کنیم. همه جمع شدند. یکی گفت: اگر آب بالا بیاید یا اتفاقی بیفتد، غرق می شویم. ظهر شده بود. گفت: چطور نماز بخوانیم؟ هر کس چیزی گفت: آقای محتشمی را گرفت و گذاشت توی آب و گفت: می خواهم ببینم چند بار ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 256
‏زیر آب می توانی الله اکبر بگویی. ظاهراً چهار مرتبه الله اکبر گفته بود که حالش بد شد. او را بیرون آورد و گفت: واجب است اینجا تمرین کنید تا شنا یاد بگیرید. ‏

 

از جلسات دوستانۀ ایشان با رفقا چه خاطره ای دارید؟ 

‏در جلسات زیادی شرکت می کرد، هر سال دو سه شب هم خودش در منزل روضۀ حضرت زهرا(علیهاالسلام) برگزار می کرد. در این جلسات، مؤدبانه جلوی درمی نشست و به شرکت کنندگان خیر مقدم می گفت. در اواخر عمر ایشان که حاج احمد آقا به نجف آمده بود، او از مهمانها پذیرایی می کرد. وقتی مجلس رسمیت پیدا می کرد، از شوخی و مطایبه هم خودداری می نمود. دوستان را تشویق می کرد در جریان مسایل روز باشند، بعضی ها را هم ترغیب می کرد که برخی از کتابهای سیاسی را بخوانند؛ از جمله به خود من چند کتاب را معرفی کرد که مطالعه کنم. اما در آن جوّ نجف اگر کتابی ضد امریکایی بود تخطئه می شد یا کتابهای شریعتی را محکوم می کردند. حاج آقا مصطفی(ره) می خواست بدانیم در دنیا چه خبر است. ‏

 

ایشان بیشتر با چه کسانی مباحثه می کرد؟ آیا نظرات ایشان در طرف مقابل تأثیری هم می گذاشت؟ 

‏در نجف، گاهی که در منزل آقای بجنوردی بحثی می شد، مرد میدان بود. اما ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 257
‏چنین نبود که قرین ایشان باشد و مباحثه ای منظّم و هر روزه داشته باشند. هم مباحثۀ خاصی در نجف نداشت، ولی در قم با برخی به طور منظّم مباحثه می کرد. به طور کلی، در مباحثه کوتاه نمی آمد. ‏

 

حاج آقا مصطفی(ره) با کتابهایی که نویسندگانش را از نظر فکری قبول نداشت چگونه برخورد می کرد؟ 

‏ما را تشویق می کرد که آنها را بخوانیم تا بفهمیم نویسنده چه گفته است. اگر اشکالی در آن بود، رد می کرد و گرنه می پذیرفت. اما از نظر فقهی، به نظرات خود کاملاً معتقد بود. ‏

 

ارتباط عاطفی حاج آقا مصطفی(ره) با دیگران چگونه بود؟ 

‏به عیادت بیماران می رفت، هر چند از افراد معمولی بودند و وضع مادی خوبی نداشتند، به خانۀ محقّر بیماران می رفت، با کمال تواضع می نشست و حمدی برای شفای آنها می خواند. گذشته از این، هدیه ای هم برای آنها می برد یا کمکی به آنها می کرد. یک بار همین ماجرا برای خود من اتفاق افتاد: چند روز به منزل امام(س) نرفتم. یک شب ایشان به منزل ما تشریف آورد. از خانواده سراغ مرا گرفته بود. گفته بودند: کسالت دارد. لذا، بدون هیچ تکلّفی «یا الله» گفت و وارد شد. ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 258
‏خانواده ام می خواست اتفاق را جمع و جور کند، اما گفت: «نه، همشیره، همین طور خوب است، زحمت نکشید.» نشست و احوالپرسی کرد، بعد گفت: «حضرت امام(س) از شما خبر گرفته که چرا پیدایتان نیست؟ » ‏

‏هر جا می رفت، برخورد خوبش همه را تحت تأثیر قرار می داد، درست بر طبق همان موازینی رفتار می کرد که پیشوایان دین(علیهم السلام) می فرمایند. با وجود این که علیه ایشان جوسازی می کردند، اما من هر چه از ایشان می دیدم همه برنامه های اسلام بود. این اواخر برخی از دیدن زیارت او در حرم حضرت امیر(علیه السلام) منقلب‏‎ ‎‏می شدند، یکی می گفت: از نظر مالی محتاج است، دیگری می گفت: حاجت بخصوصی دارد. اما این مسایل نبود، بحمدالله، خدا به او عزّت داده بود. آن اواخر‏‎ ‎‏می دیدم که عبا را تا مقابل چشمانش بالا می کشید و بالای ضریح را نگاه می کرد. از شانه هایش که تکان می خورد، می فهمیدی که منقلب است. در خانه هم شبها گویی اصلاً نمی خوابید و همۀ شب را مطالعه می کرد. وقتی به اتاقش می رفتی، دور و برش را فقط کتاب گرفته بود. ‏

 

آیا اتفاق افتاد که شاهد خشم، اندوه یا شادی زایدالوصفی از ایشان باشید؟ 

‏خبرهایی که آن اواخر از ایران می آمد خوشحال کننده بود. روزی یکی از ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 259
‏رفقا داستانی را نقل کرد که ایشان بسیار خوشحال شد و گفت: «ما صد درصد پیروزیم، شاه می رود و حکومت اسلامی برپا می شود.» آن روز آن قدر خوشحال بود که با همۀ طلبه ها شوخی می کرد و برای هر کدام شغلی معیّن می کرد؛ به یکی‏‎ ‎‏می گفت: تو وزیر کشاورزی می شوی، به دیگری می گفت: تو وزیر دارایی می شوی. آن روز همه را خنداند و این یک واقعیت بود که ما پیروز می شویم. ‏

 

آیا دربارۀ ساده زیستی ایشان چیزی به خاطر دارید؟ 

‏زندگی بسیار ساده ای داشت. با وجود این که آقازادۀ امام(س) بود و همۀ امکانات برایش فراهم بود، در خانه ای هفتاد متری زندگی می کرد. خانواده‏‎ ‎‏اش در دو اتاق در پایین زندگی می کردند و خودش یک اتاق در بالا داشت. با وجود این، با عزّت و به دور از تجمّلات زندگی می کردند. ما یخچال نداشتیم. یک مرتبه احتیاج به یخ پیدا کردیم. در بیرون از خانه، یخ پیدا نکردیم. ایشان گفت: ما یخ نداریم، اما یک یخچال گیر آورده‏‎ ‎‏ایم که برای 25 سال پیش است و فقط آب خنک می کند. این وضع یخچال پسر امام(س) بود. وضع لباسش هم بسیار عادی بود؛ عبایی معمولی داشت، با آن که عباهای گرانقیمتی هم در نجف پیدا می شد. پس از فوت ایشان، وقتی پیراهن و شلوارش را به کسی دادیم استفاده کند، تعجب کرد که پسر آقای خمینی(س)، با آن همه عظمت، چنین لباسی داشته است. وضع غذا خوردن او هم‏

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 260
‏بسیار عادی بود. ‏

‏آقای بجنوردی به من زیاد اصرار می کرد که شما مهمان دعوت نمی کنید؟ من به شوخی گفتم: «آقازاده ها یک خرده چیز هستند؛ اگر بعدها برایشان اتفاقی بیفتد، می گویند یک شبی خانۀ فلانی شام خورده ایم و گرنه ما افتخار می کنیم.» ایشان گفت: من می آیم. حاج آقا مصطفی(ره) هم بود. یک شب من ایشان و آقای بجنوردی را به شام دعوت کردم. خانواده ام دو نوع خورشت درست کرده بود: مرغ و خورشت بامیه. حاج آقا مصطفی(ره) با دیدن این سفره، گفت: «چرا تجمّلاتی کرده اید؟ » گفتم: «قابل شما را ندارد، تجمّلاتی نیست.» از سر مزاح گفت: «اگر این جور باشد، ما همیشه می آییم. ما را این طور عادت نده.» ‏

 

در استفاده از بیت المال و وجوهات شرعیه چطور رفتار می کردند؟ 

‏در استفاده از این موارد محتاط بود، به حدّی که اگر کتاب یا چیزی‏‎ ‎‏می خواست که رفقای حضرت امام(س) که از تهران می آمدند برایش بخرند، احتیاط‏‎ ‎‏می کرد. بعضی از دوستان می گفتند: «به آقا پیغام دهید که به ایشان بیشتر عنایت داشته باشد.» اما امام(س) می گفتند: «به مصطفی(ره) بگویید: من تا لب جهنم با تو‏‎ ‎‏می آیم، اما با تو به جهنم نمی آیم.» ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 261

دربارۀ خرید ملزومات بیت امام(س)، ایشان چه نقشی داشتند؟ 

‏حاج آقا مصطفی(ره) در خریدها دخالت نداشت، فقط صورت ملزومات را نگاه می کرد. حاج حسین مأمور خرید بود و امام(س) هم نسبت به کار او زیاد دقت‏‎ ‎‏می کرد و سخت می گرفت؛ مثلاً، می رفت چیزی بگیرد و معطّل می کرد. امام(س) می گفتند: چرا دیر کردی؟ می گفت: رفتم گوجه‏‎ ‎‏فرنگی بخرم، صف بود، دو کیلو خریدم. امام(س) می فرمودند: رفتی یک کیلو بخری، چون صف بود، دو کیلو خریدی؟ برو یک کیلو را پس بده. ‏

‏بزرگترین قلم خرید بیت امام(س) صد تومان (پنج دینار) بود، آن هم در وقتی که تعدادی مهمان از ایران به منزلشان رفته بودند. وقتی یخچال بیت ایشان خراب شده بود و یخچالساز برده بودیم آن را درست کند، تعجب می کرد که چطور ممکن است بیت مرجعی مثل امام(س) یخچالش این قدر خالی باشد؛ فقط یک قاچ خربزه، یک تکه پنیر، چهار بند انگشت گوشت، یک پیاله ماست و دو تا خیار در آن بود. حاج آقا مصطفی(ره) هم پسر همان پدر و در همان خانه بزرگ شده بود. البته گرسنگی نمی کشید، ولی اهل بلندپروازی در این مسایل هم نبود. ‏

 

در خاطرات مربوط به امام(س)، خاطره ای دربارۀ یک طلبه شمالی دیدیم. لطفاً دربارۀ آن توضیح دهید؟ 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 262
‏یکی از طلبه های شمالی خانمش وضع حمل داشت. به آقای فرحی قضیه را گفته بود. ایشان هم دو دینار به او داده بود. آنجا، برای مخارج زایمان در بیمارستان سه دینار می گرفتند. حاج آقا مصطفی(ره) را در راه دیده و به او گفته بود:  «آقای فرحی حق مرا خورده.» حاج آقا مصطفی(ره) پرسیده بود: «چطور؟» گفته بود:  مخارج وضع حمل خانمم سه دینار است، اما ایشان فقط دو دینار به من داده است. بقیۀ مخارج را چه کنم؟ » حاج آقا مصطفی(ره) هم با او شوخی کرده و گفته بود: «حق گرفتنی است.» آن طلبه هم در مسیر راه انتظار کشیده بود تا آقای فرحی را به چنگ آورد، یقۀ او را گرفته بود که «حق مرا بده. م آقای فرحی گفته بود: «کی گفته حق تو پیش من است؟ » آن طلبه هم گفته بود: «حاج آقا مصطفی(ره).» به او گفته بود:  «عصر بیا منزل آقا» عصر آقای فرحی پیش امام(س) رفته بود و جریان را تعریف کرده بود. حاج آقا مصطفی(ره) که به آنجا رفته بود، امام(س) به او گفتند: «شاید آن طلبه او را می کشت. این چه کاری بود که کردی؟ » حاج آقا مصطفی(ره) هم گفته بود: «نه، در آن حد نبود.» خلاصه، امام(س) دستور داده بودند که پنج دینار به آن طلبه بدهند تا مشکلش حل شود. ‏

 

از ماجری شهادت حاج آقا مصطفی(ره) چه به خاطر دارید؟ 

‏عصر روز پیش از شهادتش، در مسجد شیخ انصاری با صدایی غرّا در درس ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 263
‏امام(س) اشکالاتش را مطرح کرد. پس از درس به منزل رفتیم. نماز مغرب و عشا را منزل حضرت امام(س) خواندم. یکی از دوستان مشترک من و حاج آقا مصطفی(ره) به نام حاج سید محمود اشکوری استخاره ای خواسته بود. جواب آن را امام(س) نوشتند، در پاکتی گذاشتند و من آن را به مسجد شیخ انصاری بردم و به ایشان دادم. در مسجد شیخ انصاری، او و حاج آقا مصطفی(ره) کنار هم نشسته بودند. پاکت را به حاج سید محمود اشکوری دادم. حاج آقا مصطفی(ره) گفت: «مثل این که یک چیزی از دست متّقی گرفتی! » گفت: «نه، این هم استخاره است.» هر دو، تا مدتی‏‎ ‎‏می خندیدند. پس از آن، من و حاج آقا مصطفی(ره) به منزل امام(س) رفتیم. هیچ ناراحتی ای نداشت و کاملاً سرحال بود. ساعت ده شب چند نفر برای دیدن ایشان به منزلشان می روند؛ پس از این دیدار، مهمانها می روند. پس از اذان صبح، سر و صدا و شیون به پا می شود. آقای دعایی را که به منزل ایشان نزدیکتر بود، خبرمی کنند. من هم حاضر شدم؛ دیدیم حاج آقا مصطفی(ره) از دنیا رفته است. ‏

‏غذایی که خدمتکار منزل برای شام ایشان برده بوده دست نخورده در کنار اتاق باقی مانده بود. هنگام صبح ایشان از اتاقش پایین می آمد تا وضو بگیرد، ولی چون خدمتکار منزل آن روز متوجه وضو گرفتن ایشان نمی شود، به اتاق ایشان می رود تا او را صدا بزند، اما می بیند رو به قبله در حالی که مشتهایش را گره کرده به حال نشسته افتاده است. چون ایشان را صدا می زند، ولی جوابی نمی شنود، بیرون‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 264
‏می رود و سرو صدا می کند. آن موقع هنوز بدن ایشان گرم بوده است. به هر حال، پیکر حاج آقا مصطفی(ره) را به بیمارستان بردند. بنا شد کسی را برای کالبد شکافی از بغداد بیاورند، اما حضرت امام(س) اجازه ندادند و گفتند: «به فرض که فهمیدید، چه فایده؟ کار از کار گذشته، اجازه نمی دهم.» ایشان را برای غسل و کفن و زیارت اباعیدالله(علیه السلام) به کربلا بردند. ‏

 

آیا دربارۀ فوت حاج آقا مصطفی(ره) از آن سیدی که شب آخر پیش حاج آقا مصطفی(ره) بوده سؤالی نکردید؟ 

‏روز پس از فوت که همه مشغول تجهیز ایشان بودند و کسی در فکر سؤال کردن از او نبود. اما او تا پایان مراسم فاتحه حضور داشت. گذشته از آن، انتشار داده بودند که حاج آقا مصطفی(ره) سکته کرده و کسی احتمال نمی داد دستی در کار باشد. ‏

 

عکس العمل حضرت امام(س) و خانواده شان و فرزندان حاج آقا مصطفی(ره) در قبال فوت ایشان چگونه بود؟ 

‏حقیقتاً صبر و استقامتی که ما آن موقع از حضرت امام(س) دیدیم مانند صبر حضرت ایّوب(علیه السلام) بود، خم به ابرویش نیاورد، همه می آمدند و تسلیت‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 265
‏می گفتند، روضه‏‎ ‎‏خوانها مصیبت می خواندند، ولی ما یک قطره اشک از چشمان ایشان ندیدیم. در مجالس هم بسیار با متانت و ابّهت حاضر می شد. حتی در شام وفات حاج آقا مصطفی(ره)، چون یکی از آقایان مریض بود و از امام(س) طلب مساعدت کرده بود، ایشان پاکتی را دادند و گفتند: «ببرید درِ خانۀ فلانی». با آن که‏‎ ‎‏آن شخص چون شنیده بود حاج آقا مصطفی(ره) فوت کرده، از دریافت چنین کمکی ناامید بود. وقتی پاکت امام(س) را به او داده بودند، او از شدت ناراحتی دو دستی خودش را می زده که «خدایا، چرا ما را نمی بری؟ چرا چنین افرادی را می بری که به مردم رسیدگی می کنند؟» ‏

‏در طی مدت قریب دوازده سال، امام(س) از مسیر مسجد بهبهانی به حرم حضرت امیر(علیه السلام) مشرّف می شوند. در طول راه، برخی به ایشان اظهار ارادت‏‎ ‎‏می کردند، برخی هم چون ایشان را نشناخته بودند، اعتنایی نمی کردند. در تمام مراسمهای تشییع جنازه ای که امام(س) شرکت می کردند، همیشه تا مسجد بهبهانی‏‎ ‎‏می آمدند و بعد باز می گشتند. در مراسم تشییع حاج آقا مصطفی(ره) هم همین کار راکردند؛ فقط تا این مسجد با تشییع‏‎ ‎‏کنندگان رفتند، نه تا حرم، با وجود آن که این بار تشییع فرزند ارشدشان بود. از همین جا عده ای به ایشان اعتقاد پیدا کردند که او برای خدا کار می کند و بین پسرش و دیگران فرقی نمی گذارد. لذا، یک روز یکی از اشخاص که قبلاً امام(س) را به خوبی نشناخته بود، وقتی ایشان را دید، خود را روی ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 266
‏پاهای امام(س) انداخت و می گفت: حالا ما می فهمیم که این شخص بر حق است؛ پسرش با آن عظمت که خودش فقیه و مجتهد بوده از دنیا رفته، اما بین او و دیگران فرق نمی گذارد. از آن روز به بعد، خودش با دار و دسته اش به امام(س) محبت پیدا کردند. ‏

‏پس از این که امام(س) از تشییع پیکر حاج آقا مصطفی(ره) به خانه بازگشتند، حاج احمد آقا می گفت: ایشان دوازده صفحه کتاب مطالعه کرده بود. بعد گفته بودند: و غذا دارید؟ ما گرسنه ایم». حاج احمد آقا می گفت: امام(س) ناهار نخورده بود، غذا هم آبگوشت بود. برایشان غذا بردم، به قدر یک استکان از آب آن خوردند و بقیه را دست نزدند. ‏

 

واکنش بیوت علما و طلاب پس از شهادت حاج آقا مصطفی(ره) چگونه بود؟ 

‏پس از شهادت حاج آقا مصطفی(ره)، عده ای که با امام روی خوشی نداشتند به ایشان محبت پیدا کردند، حتی کسانی که از عدم تبعیض امام(س) در شهریه دادن گلایه داشتند. مراسم تشییع ایشان بسیار با عظمت برگزار شد، همۀ فرقه ها هم در آن شرکت کردند، در مساجد هم مراسم عزاداری متعددی برپا نمودند. ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 267

حاج آقا مصطفی(ره) را کجا دفن کردند؟ 

‏ایشان را کنار گلدستۀ حرم امیر(علیه السلام) که فقط چند متر با ضریح شریف آن حضرت فاصله دارد، دفن کردند. این یکی از فضایل حاج آقا مصطفی(ره) و نتیجۀ معنویاتی بود که در حیاتش داشت. وقتی قبر او را می دیدم، به یاد آن حالات معنوی او می افتادم که آن اواخر در حرم می نشست، بالای ضریح را نگاه‏‎ ‎‏می کرد و از شدت گریه شانه هایش تکان می خورد. قریب 25 سال بود که اجازه‏‎ ‎‏نمی دادند کسی آنجا دفن شود. حتی خود نجفی‏‎ ‎‏ها هم تعجب می کردند که چطور اجازه داده اند ایشان را آنجا دفن کنند. ‏

 

شهادت حاج آقا مصطفی(ره) چه تأثیری در نهضت امام(س) داشت؟ 

‏امام(س) به اصلی که از ابتدا پایبند بود تا آخر باقی ماند. این درست نیست که بعضیها می گویند فوت حاج آقا مصطفی(ره) امام(س) را به قیام واداشت؛ خیر، امام(س) به وظیفۀ شرعی خود عمل می کرد؛ حتی اگر حاج آقا مصطفی(ره) هم به شهادت نمی رسید، امام(س) راه خود را ادامه می داد. اما به هر حال، شهادت ایشان هم تأثیر خود را داشت. ‏

 

از شوخ طبعی های ایشان چه خاطراتی دارید؟ 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 268
‏در سفری که با حاج آقا مصطفی(ره) پیاده به کربلا می رفتیم، در جایی نشسته بودیم. پیرمردی به ایشان گفت: شما کارتان کی تمام می شود؟ ایشان گفت: «کار ما جدا از کار آدمیزاد است. بعضی از آدمها در یک سنّی بازنشسته می شوند؛ مثل شما که کشاورزی کرده اید و الان بازنشسته اید، ولی ما پیر که می شویم، تازه اول کارمان است؛ چون مرجع می شویم.» از این جواب ایشان، جمعیت همه خندیدند. ‏

‏یک بار خود ایشان می گفت: در جوانی، با بعضی از طلبه ها مسابقه می گذاشتیم. یک سفر به تهران رفتیم، زیاد این طرف و آن طرف رفتیم تا این که جلوی شهربانی از ماشین پیاده شدیم. به یکی از پاسبانها گفتم: چرا ما را نمی گیرید؟ پاسبان ساده هم ترسید و گفت: آقا، بفرمایید تو. رفتیم، پرس و جو و احوالپرسی کردیم. شب مهمان شهربانی شدیم. تا صبح ماندیم. صبحانه را هم همانجا خوردیم. صبح پاسبان بیچاره آمده بود، التماس می کرد که بفرمایید بیرون؛ اگر شما بمانید رییس شهربانی پدر ما را در می آورد. ‏

‏روزی طلبه ها لب حوض نشسته بودند و درس می خواندند. ایشان آنها را هُل داده بود توی حوض. دو نفر از آنها پا برهنه، دوان دوان به منزل امام(س) آمده بودند و شکایت می کردند که حاج آقا مصطفی(ره) با ما چنین کاری کرده است. امّا بخلاف روزهای پر شور جوانی، در روزهای آخر، گویی ملهم شده بود و حالات عرفانی و ملکوتی عجیبی داشت. ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 269

در معرفی شخصیت حاج آقا مصطفی(ره) به جهان اسلام چه لزومی می بینید؟ 

‏البته در انقلاب ما، علما و بزرگان بسیاری به شهادت رسیده اند که ذکر یاد آنها بسیار بجا و پسندیده است، اما ایشان شخصیت منحصر به فردی بود که خود مجتهد مسلّم و پسر مرجع طراز اوّل و رهبر انقلاب و علاوه بر آن، یگانه مشاور او بود. از این نظر، معرفی ایشان ضرورت بیشتری پیدا می کند. ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 270