یادها و یادمانها

مصاحبه با آیت الله حاج سید محمد موسوی بجنوردی

 

مصاحبه با آیت الله حاج سید محمد موسوی بجنوردی

 

لطفاً در ابتدا در مورد آشنایی خود با حاج آقا مصطفی(ره) مطالبی را بفرمایید. 

‏آغاز آشنایی من با شهید بزرگوار حضرت آیت الله آقای حاج آقا مصطفی خمینی(ره) سال 1341 هـ. ش بود که ایشان به نجف مشرف شدند و چون سابقۀ دوستیِ بسیار قدیمی بین حضرت امام(س) و مرحوم پدرم، حضرت آیت الله العظمی آقای بجنوردی(ره) برقرار بود، مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) به فرمان ما وارد شد چند روزی در آن جا ماند و اگر جاهای دیگر هم می رفت، من همیشه خدمتِ‏‎ ‎‏ایشان بودم و علاقه و ارادتِ زیادی نسبت به ایشان پیدا کرده بودم. ذهن سرشار و ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 153
‏استعداد عجیب و غریبی داشت و تسلطشان در مسایل علمی و مباحث فقهی، اصولی و فلسفی بالاتر بود و من به دلیل همین ویژگی مجذوب او شده بودم. ‏

‏و لهذا دوستی مان از همان سال شروع شد. در حدود یک ماه که در نجف بود در چند جلسۀ درسی که در منزل مرحوم پدرمان برقرار بود شرکت می کرد. ایشان در آن جلسه که ما هم حضور داشتیم و یا جلسات دیگر، عادتشان این بود که اهل بحث بود. به همین جهت در آن یک ماه که در نجف بود خیلی گل کرد و در تمام مجامع علمی نجف به عنوان یک طلبۀ بسیار فاضل، خوش استعداد، خوش فهم و جامع معقول و منقول مطرح بود. ادبیات و رجالش خوب بود، در شعر هم مسلّط بود، و خلاصه همه این ها در ایشان جمع بود. در حالی که ایشان آن وقت سی و چند سال بیشتر نداشت ولی برخورد ایشان مثل یک آدم شصت – هفتاد ساله بود که تلاشهای زیادی کرده و به یک حد بالایی از مراتب علمی رسیده است. مرحوم پدرم علاقۀ بسیار زیادی به ایشان داشت، البته پدرم قبل از آن سفر در سفری به قم به منزل امام(س) وارد شده بود از آن وقت به مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) علاقه مند شد. لکن آن سفری که یک ماه به نجف آمد، کاملاً می دیدم که علاقۀ عجیبی به ایشان پیدا کرده بود. ‏

 

حاج آقا مصطفی(ره) تنها به نجف مشرّف شده بودند یا کسی همراه ایشان 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 154
بود؟ 

‏والده شان (خدا ان شاء الله حفظشان کند و طول عمرشان دهد) همراه ایشان بود و با هم به نجف آمدند. ‏

 

در خصوص ویژگی های عبادی و عرفانی ایشان مطالبی بیان بفرمایید؟ 

‏عرض کنم در سال 1341 هـ. ش که به نجف مشرّف شد، ما متّفقاً به صورت گروهی و دسته ای با پای پیاده به کربلا رفتیم. چند روزی هم که در کربلا بودیم بسیار مجذوب ایشان و کیفیت عبادتِ ایشان شدم؛ خلاصه شبهای بسیار خوبی داشتیم. نیمۀ شب برای خواندن نماز شب بیدار می شد، و مقید بود در آن وقت تا می تواند سورۀ مبارکۀ توحید را هزار بار بخواند و بعد هم اول وقت نماز صبح و سپس زیارت عاشورا را می خواند و مقید بود که ادعیه و اذکار خاصی را به جا آورد. بعضی از اذکار و ادعیه را که ایشان مستمراً می خواند، من در کتاب های معروف پیدا‏‎ ‎‏نمی کردم. ‏

‏حاج آقا مصطفی(ره) بهار سال 1344 هـ. ش با امام از ترکیه به نجف آمدند و در آنجا مقیم شدند. در این سیزده چهارده سالی که ایشان در نجف بودند به طور مکرر در زیارت کربلا به صورت پیاده، شبهای جمعه در کربلا در مناسبت های دیگر مثل زیارت کاظمین و سامرا، زیارت عمره و عمرۀ مفرده و زیارت حضرت زینب(علیهاالسلام) ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 155
‏خدمتشان بودیم. در تمام این مسافرت ها ایشان به بحث های علمی بسیار علاقه داشت و اصرار داشت بحث شود. امّا در وقت عبادت، انسان اگر او را می دید خیال‏‎ ‎‏می کرد که کارشان فقط عبادت است. معمولاً آنهایی که با مسایل علمی سر و کار دارند وقتشان برای انجام مستحبات و اشتغال به عبادت کمتر است، یا آنها که به عبادت و مستحبات می پردازند، سرو کارشان با مسایل علمی کمتر است؛ اما از چیزهای جالبی که من در ایشان می دیدم این بود که ایشان هر دو را جمع کرده بود؛ یعنی در وقت طلبگی و اشتغالات علمی به تمام معنای کلمه یک طلبۀ مجدّ و پرکار بود و در وقت عبادت هم انسان خیال می کرد که اصلاً با مسایل علمی هیچ کاری ندارد و منحصراً در مستحبات و عبادت مشغول است این بسیار برای من جلب توجه می کرد. ایشان برای من مرشد. علمی شد که می شود هر دو را جمع کرد و از تأسی به ایشان و به برکت معاشرت با این شهید بزرگوار یک سری توفیقاتی نصیب من شد که ان شاءالله خداوند قبول کند و من آن توفیقات را از او دارم. بسیار از شبها به خواندن نماز جعفر طیّار مقیّد بود عرض کردم همان طور که اشاره شد ایشان اذکار و دعاهای مخصوصی می خواند که اثراتِ تکوینی داشت. بنابراین در بُعدِاذکار و در مسایلِ عرفان و در مسایلِ انقطاعِ الی الله بسیار روی خود کار کرده بود و‏‎ ‎‏می کرد و کاملاً مشهود بود که حالتِ خودسازی دارد. این معنا را من کاملاً احساس‏‎ ‎‏می کردم. ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 156
گفتگوهایی که ایشان با بعضی از پیرمردها در نجف داشته، آیا درباره مسایل علمی بوده است و یا مسایلِ دیگر؟ 

‏در مسجد سهله شخصی بود که بعضی از خواص می گفتند، احتمالاً تشرّفاتی خدمت حضرت مهدی(عج) دارد. مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) با او بسیار گرم بود و در بعضی از شب‏‎ ‎‏های چهار شنبه با او خلوت می کرد. در نجف در گوشه و کنار، اشخاصی پیدا می شدند که هیچ مطرح نبودند، امّا من از این تعجب می کردم که ایشان با این که بچۀ نجف نبودند، چطور این ها را پیدا می کرد، خود من در نجف بزرگ شدم ولی آن طور شناخت نداشتم، اما می دیدم که ایشان در همان اوایل ورود، این افراد را پیدا کرده بود و پیش آنها می رفت. سراغ کمّلین می رفت تا مسایلی را از آنها یاد بگیرد و همچنین در مسایل علمی، سراغ افرادی می رفت که ناشناخته هستند امّا چیزهایی بلدند. خلاصه تأکید می کنم ایشان در هر مرحله یک بُعدی نبود، همیشه کارهایش چند بُعدی بود. یعنی در عین حال که عبادت می کرد و در حال، خودسازی بود ولی، مسایل علمی را هم هیچ وقت کنار نمی گذاشت و همیشه آن را هم مدّ نظر داشت و هم زمان کارها را انجام می داد. ‏

‏برخورد ایشان با افراد بسیار خاکی بود. و واقعاً از تمام تعیّنات گذر کرده بود. با افراد فقیر و مستمند، با یک طلبۀ بسیار مبتدی یک ساعت بحث می کرد و روی زمین می نشست، برخورد ایشان طوری بود که هیچ کس با او احساس غریبی‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 157
‏نمی کرد. وقتی با کسی می نشست، به قدری خودمانی می شد که شما فکر می کردید سال ها با هم رفیق و دوست هستند. و با افرادی هم که عرب زبان بودند، می نشست و صحبت می کرد، چه افرادی که از سِلکِ روحانی و یا غیر روحانی بودند و چه ملیت های دیگر، پاکستانی، هندی، افغنی، سعودی، مصری، سوری و لبنانی داشتند وقتی کسی به او مراجعه می کرد و مسئله و مطلب علمی را می خواست بپرسد، با حوصلۀ تمام مدت طولانی با او می نشست و من احساس می کردم که این در مقام خودسازی خود است؛ یعنی واقعاً می خواست خود را از تعیّنات فاصله بدهد و حالت تواضع و خاکی بودنشان را مرتب شفاف تر کند. و البته این را هم عرض کنم که از خصوصیات بزرگ و افراد دانشمند این است که تواضعشان بیشتر‏‎ ‎‏می شود. ‏

‏بعضی از آقازاده ها برای خود تعیّنات و تشریفات بسیاری قایل بودند، چون متأسفانه در این اواخر سیستم روحانیت این طور شده بود که آقازادگی مساوی بود با این که از سواد و عملیّات تا حدودی بیگانه است و در نجف ضرب المثل بود ومی گفتند: «آقازاده ای که با فضل است، حاج آقا مصطفی(ره) است» یعنی کم بود که آقازاده باشد و فاضل و باسواد هم باشد؛ چون معمولاً در دستگاه پدر می رفتند و در تشکیلات ریاست و تعیّنات و برو و بیا غرق می شدند و این ها با درس خواندن جور در نمی آمد. درس خواندن، افرادی را می خواهد که معاشرت های این چنین نداشته ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 158
‏باشند. و بنابراین می گفتند این طور نیست که هر آقازاده ای کم سواد است، آقازاده ای داریم باسواد، باتقوا، اهل عبادت و خاکی و او، حاج آقا مصطفی(ره) است‏‎ ‎‏ایشان پشت سر خود کسی را راه نمی انداخت و تنها می آمد، هر جا می شدمی نشست و جلوی هر کس بلند می شد، حتی یک بچه طلبه هم که می آمد برای او بلند می شد احترام می کرد. بسیار از اوقات ما همراه ایشان به مجالس روضه عرب ها می رفتیم و به قدری با این ها گرم می گرفت که من دیدم بعد از فوت ایشان چه حرکتی در نجف راه افتاده بود چقدر مردم در خانواده های عرب متأثّر بودند و چه ارادتی به ایشان داشتند. قبل از شهادت ایشان من متوجه این مطلب نمی شدم بلکه بعد از آن متوجه شدم که اکثر بیوت عرب در نجف و خانواده های معروف نجف به قدری متأثر بودند و اظهار همدردی می کردند و همچنین در مناسبت های مختلف شرکت می کردند و واقعاً متأثر و حزین بودند. ‏

 

تا این جا گفته شد که ابعاد عبادی و عرفانی را حاج آقا مصطفی(ره) جمع کرده بودند و ظاهراً باید ابعاد سیاسی و مبارزاتی را هم به آن ها اضافه کنیم، لطفاً در این باره توضیحاتی بفرمایید. 

‏بله، مسئلۀ بعد سیاسی و مبارزاتی و انقلابی ایشان در رأس بود. ایشان در عین حال که اشتغال علمی وسیعی داشت و عبادت را انجام می داد، در تمام ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 159
‏مسایل انقلاب هم کاملاً حضور داشت. کانال عمدۀ امام راحل(س) مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) بود. یعنی کانال ارتباطی حضرت امام(س) با تمام نیروهای انقلابی داخل و خارج کشور و شخصیت های اسلامی، اعم از شیعه و سنّی مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) بود. می توانم این تعبیر را از ایشان بکنم که او به حقّ یک امام خمینی(س) کوچک بود، چون تمام روحیات پدر را داشت؛ آن نستوهی و نترسیدن و آن شجاعت را که امام راحل(س) داشت در او می‏‎ ‎‏توانستم بیابم، ایشان به حق مانند جدش امیرالمؤمنین(علیه السلام) که راجع به مولا می گوییم: ‏«تأخذه فی الله لومة لائم» ‏واقعاً دنباله‏‎ ‎‏رو جدّ بزرگوارش بود. وقتی که تشخیص می داد وظیفۀ شرعی چیست، حرفش را می زد، اعلامیه‏‎ ‎‏اش را می داد و سخنرانی‏‎ ‎‏اش را می کرد، حالا هر که می خواهد باشد، مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) هم دقیقاً همین طور بود؛ یعنی از این حیث به تمام معنا دنباله رو سیرۀ پدر بود. ‏

 

در مورد ابعاد علمی، ایشان از چه سنی به اجتهاد رسیدند و احساس کردند که قدرت استنباط در ابواب مختلف را دارند؟ 

‏به حق می توانم بگویم در حدود سی سالگی مجتهد بود، چون کاملاً در مبانی اصول، در مسایل فقهی او معقول و فلسفه بسیار مسلط بود و حالا فلسفۀ اشراق و مشّاء را تمام کرده بود؛ بعد از آن، من دیدم که کار جدیدی نکرد، یعنی همه ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 160
‏را کامل کرده بود، دیگر لذا بعد از این که به نجف آمد، درس خارج را شروع کرد و خود مستقل شد و آرای خویش را مطرح می کرد. ‏

 

در ابتدای ورود ایشان به نجف، در محضر درس کدام یک از اساتید شرکت کردند؟ 

‏همان اوایل که تشریف آوردند، دو سه ماه به درس مرحوم حضرت آیت الله العظمی آقای حکیم(ره) و حضرت آیت الله العظمی آقای شاهرودی(ره) و حضرت آیت الله العظمی آقای خویی(ره) رفتند. و در آن زمان که به آنجا می رفتند، شبها هم بعد از نماز مغرب و عشاء در درس خصوصی مرحوم پدر ما شرکت می کردند که برادر بزرگ من، آیت الله آقای سید مهدی بجنوردی و خود بنده هم حضور داشتم. در بعضی از شبها، برخی از فضلای نجف هم می آمدند که الان جزء مراجع هستند.  خوب یادم می آید مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) و برادر بزرگ من در آنجا حضور خوبی داشتند. این جلسه تقریباً هفت – هشت سال طول کشید. روزی از ایشان پرسیدم که چه عجب درس آن آقایان نمی روی؟ گفت: می خواستم ببینم که چیز تازه ای دارند، دیدم ولی چیزی نیافتم. مؤدّبانه گفتند: خیال می کردم مسایل تازه ای را بیابم ولی دیدم چیز تازه ای پیدا نمی کنم و لذا درس آنها را رها کردم. در درس حضرتِ امام(س) هم فعالانه شرکت می کرد، می رفت و می نوشت و روی درس کار‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 161
‏می کرد. بقیه را دیگر شخصاً مشغول بود. ‏

 

شما از سفرهایی که در خارج از عراق با ایشان بودید، سوریه، لبنان، عمره، طبیعتاً خاطراتی دارید. من حالا یکی دو مورد آن را عرض می کنم و بعد خود شما اگر غیر از این یکی دو مورد هست توضیح بفرمایید که استفاده کنیم. در سالهای 1355 یا 1356 هـ. ش که حاج آقا مصطفی(ره) ملاقاتی یا ملاقات هایی را با امام موسی صدر داشتند، و نکتۀ دوم، سال آخرِ حیات ایشان در سوریه ظاهراً فردی که کف بین و پیشگو بوده است پیشگویی راجع به حاج آقا مصطفی(ره) کرده بود که امسال آخر عمر ایشان هست. اگر راجع به این دو موضوع و یا موضوعات دیگر خاطراتی دارید بیان بفرمایید. 

‏با جناب آقای موسی صدر که اگر زنده است، خداوند ان شاء الله هر چه زودتر وسایل آزادی شان را فراهم کند و اگر به شهادت رسیده است، رحمت الله علیه، آقای موسی صدر بسیار از ایشان استمداد فکری می کرد، به خصوص راجع به حرکت المحرومین که آقای صدر نیروهای مسلحی را در جنوب لبنان تشکیل داد و این را خود شاهد بودم که در این مسئله مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) به او کمک کرد اهداف کاملاً مشخص شود که در چارچوب مذهب باشد و رنگ سیاسی به خود نگیرد. و چه صورت نحوۀ نیروی مسلح تشکیل گردد حاج آقا مصطفی(ره) به ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 162
‏آقای موسی صدر این مطلب تأکید می کرد که اگر بخواهید تشکیلات مسلح هم درست کنید، باید تشکیلات دینی باشد که مردم احساسِ وظیفه کنند و بگویند، اگر کشتیم، به بهشت می رویم و اگر هم کشته شدیم به بهشت می رویم عنوانِ شهید برایشان مشخص شود. می گفت: اگر شما به آن رنگ سیاسی بزنید، مثل نیروهای مسلح دیگر می شود که آن طور ارزش پیدا نمی کند و آقای صدر هم همین طور عنوان کرد. البته بعداً تغییراتی در مسایل آنجا ایجاد شد که الآن به نام حرکت الامل معروف است. مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) بسیار در شکل گیری و عمدتاً شکل دینی و مذهبی دادن این تشکّل تأکید داشت، این را کاملاً من می دیدم. در موضع گیری های آقای صدر، چه در رابطه با رژیم سابقِ ایران یا و یک سری مسایل دیگر بسیار به او تأکید می کرد که مثلاً صلاح نیست شما با رژیم سابق یا یک سری عناصری مشکوک تماس بگیرید چرا که شما الآن به عنوان یک شخصیت مذهبی در این جا مطرح هستید و خلاصه او را بر حذر می داشت که هیچ گونه نزدیکی و ارتباطی با دربار و با تشکیلات رژیم سابق نداشته باشد، یا تأکید بر قطع رابطه با یک سری نیروهایی که در خودِ لبنان بودند و احیاناً مورد قبول نیروهای اسلام نبودند. من حضور داشتم که می فرمودند ارتباط با این ها به ضرر اسلام، روحانیت و شماست من این را می دیدم که آقای موسی صدر بسیار به حرف او اهمیّت می دهد، یعنی صِرف این نبود که بخواهند صحبت کنند، کاملاً می دیدم که به ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 163
‏حرفهای ایشان گوش می کرد و برخورد و وَجَنات او مثل کسی بود که می پذیرد، و شاید هم مقدار زیادی در عملکرد خود ترتیب اثر می داد همۀ شخصیت های غیر از آقای صدر، چه روحانی و چه دینی که در آنجا حاج آقا مصطفی(ره) ملاقات می کردند، - ایشان راهنمایی شان می کرد و همیشه هم مسئلۀ رنگِ دینی و مذهبی دادن به آن تشکلّها را بسیار تأکید می کرد و این برای من جالب بود. ‏

‏امّا راجع به کف بینی که فرمودید، این ماجرا در بعلبک بود. ما در آنجا به همراه حاج آقا نشسته بودیم. یک مرتبه شخصی حدودِ 50 سال که آمد و سلام کرد و کنار ما نشست. از حاج آقا مصطفی(ره) پرسید که اسم مادرتان چیست؟ حاج آقا مصطفی(ره) گفت: برای چه می پرسی؟ بعد مدتی کفش آقا مصطفی(ره) و پشت گردن ایشان ایشان را نگاه کرد و گفت: شما امسال فوت می کنید و آن هدفِ اصلی را که دارید، نمی بینید، آن محقق می شود ولی شما نمی بینید. آن هدفِ بزرگ را تعبیر به  «الهدف الاکبر» می کرد. به حاج احمد آقا گفت که شما آن هدف را می بینید، و بسیار هم به اوج می رسی و بالا می روی. خلاصه در حال صحبت بودیم، من یک مرتبه در فکر بودم که مقداری به این فرد کمک کنم، شاید مثلاً هدف داشته از این که آمده این را گفته است؛ اما دیدم نیست. به حاج آقا مصطفی(ره) گفتم که این فرد چه شد؟ دیدیم نیست، بلند شدم و از صاحبِ آن محلی که در آنجا بود سراغ، آن آقا را گرفتم، گفت: من تا به حال او را ندیده بودم و اصلاً نمی دانم کجا رفت. هر چه تلاش کردیم ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 164
‏که او را پیدا کنیم، نتوانستیم، مثل این که زمین باز شود و آدم داخل آن شود، یک چنین حالتی پیش آمد. ‏

‏حاج آقا مصطفی(ره) در مورد هدف الاکبری که گفت توضیحی داد و من متوجه شدم که باید انقلاب اسلامی باشد. همان انقلابی که هدف بزرگ ماست؛ اگر حرف ایشان درست باشد مثل این که ما نمی بینیم. همین طور هم شد. ‏

 

حالا برمی گردیم به موضوع مرحوم آقای صدر، همان طور که فرمودید حاج آقا مصطفی(ره) سفارشات و نصایح زیادی را به شخصیت های مبرّز جهان اسلام داشتند که طبیعتاً آقای صدر هم یکی از آنان بوده و ایشان موقعیت اجتماعی متمایزی از بقیۀ علما در کشورهای عربی داشت. شاید تغییر روش و سیاست آقای صدر در سالهای آخر حیاتِ سیاسیشان مثلاً سالهای 1355 و 1356 هـ. ش در اثر همین توصیه ها و نصایح حاج آقا مصطفی(ره) بوده باشد. امّا یک نکته قابل تأمل است که حاج آقا مصطفی(ره) در سالهای 1350 هـ. ش به بعد کدورتی نسبت به آقا موسی صدر داشتند که علت آن هم ارتباط آقا موسی صدر با رژیم ایران و ملاقات با شاه بود و لذا در اوایل دهۀ 1350 آیت الله شهید حاج آقا مصطفی(ره) در مسافرت هایش به سوریه و لبنان ملاقات و ارتباطی با آقای صدر نداشت، آن هم به خاطر این بوده که حاج آقا مصطفی(ره) روحیۀ خاصّی داشتند، 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 165
اوّلاً نسبت به مسایل اسلامی و انقلابی خیلی حساس بود و سعی می کردند با کسانی که اندک رابطه ای با رژیم داشتند و یا حرکت هایشان به نظر ایشان مخالف آن اصول اولیۀ اسلامی بود، برخورد منفی داشته باشند و آنها را نسبت به عملکردشان متنبّه کنند، مصداق آیۀ شریفه«اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم». اما در این زمینه چه در ارتباط با لبنان و یا جای دیگر، اگر خاطرات و مطالبی دارید بیان بفرمایید. 

‏همان طور که عرض کردم، ایشان دنباله رو این خصیصۀ «لاتأخذه فی الله لومة لائم» بود. اگر کسی را در خط انقلاب و اسلام می دید، نسبت به او نهایت خضوع و خشوع را می کرد. اگر کسی را می دید که از خط انقلاب و اسلام منحرف است و مغرض هم هست، حاضر نبود حتی برای یک بار هم با او سلام و علیک و نشست و برخاستی داشته باشد. اگر متوجه می شد که کسی بازی خورده است، تلاش می کرد که او را متوجه نماید و برگرداند؛ یعنی این طور نبود، بین کسی که مغرضانه در خط انحرافی می رود با کسی که بازی خورده است فرق نمی گذاشت. و در این مسافرت هایی که به کشورهایی مثل سوریه، لبنان و عربستان چه مکه، مدینه و جدّه می رفتیم، وقتی چنین شخصیت هایی را می دید، به این روش کاملاً عمل می کرد. بعضی از افرادی را من نمی خواهم نام ببرم و تا حدودی بازی خورده بودند، که از ایران و از جاهای دیگر آمده بودند، کاملاً آنها را روشن و منقلب‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 166
‏می کرد، بسیار تأثیر می گذاشت امّا با افرادی بودند که بازی نخورده بودند ولی مغرض بودند، علماً و قاصداً خط انحرافی را پیش گرفته اند، به هیچ وجه حاضر نبود نشست و برخاستی داشته باشد. ‏

 

در همین رابطه دربارۀ موضع گیری مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) دربارۀ گروه هایی از قبیل سیاسیون و کسانی که بعداً به عنوان لیبرالها شناخته شدند، منافقین، مقدّسین، واپسگراها و افراد و گروه هایی این چنین، اگر خاطرۀ خاصی دارید بیان بفرمایید. 

‏من کاملاً می دیدم که دربارۀ نیروهای انقلابی که به نجف می آمدند ما احیاناً، در مسافرتِ سوریه، لبنان و عربستان می دیدیم و آن هایی که بعد مشخص می شد که خطوط فکری انحرافی دارند، به من می گفت: «من با این ها هیچ خوش ندارم که نشست و برخاست کنم. شما کاری بکنید که این ها اصلاً طرف ما نیایند. من هم چون شناخت دقیقی نداشتم لذا وقتی می آمدند، با من گرم می گرفتند؛ مثلاً همین افرادی مثل بنی صدر یا قطب زاده و این طور افراد که بعد مشخص شد که خط های انحرافی دارند، این ها را اصلاً راه نمی داد و هیچ خوش نداشت با این ها نشست و برخاست کند و یا همین گروهک منافقین که احیاناً به نجف می آمدند، ولی ایشان حاضر نبود با این ها اصلاً تماس داشته باشد و ملاقات کند، می گفت: «این ها ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 167
‏آدم های فاسدی هستند، این ها از مسلمین نیستند، این ها ضررشان برای اسلام از کافر بی دین بدتر است؛ چون این ها به نام اسلام می خواهند اسلام را از بین ببرند.» شناخت ایشان دربارۀ افرادِ منحرف بسیار دقیق بود. معمولاً وقتی نگاه می کرد می شناخت. من یک مطلب جالبی را برایتان تعریف بکنم. یک شب بود، ما در مسجد سهله در مقام حضرت صادق(علیه السلام) نشسته بودیم و جمعیت کمی در مسجد بود. شخصی را دیدم که بسیار خوش قیافه و خوش قد و بالا و ریشی داشت و یک عبا هم پوشیده بود، آمد که دست ایشان را ببوسد. او نزدیک شد، حاج آقا مصطفی(ره) آهسته به من گفت: «احتمال می دهم این از افسرهای ساواک باشد.» دستهایم را جمع کردم و نشستم. بعد آمد... بسیار برخوردِ حاج آقا مصطفی(ره) طبیعی بود او گفت: می خواهم خدمت آقا برسم. ‏

‏حاج آقا مصطفی(ره) گفت که شما به دفتر مراجعه کنید، من در این مسایل مداخله نمی کنم. آن مرد کمی نشست و بعد رفت، البته یک نفر هم همراهش بود. بعد از سه چهار روز که از این جریان گذشت، یک شب که حرم آمده بود گفت: «آن شب گفتم به شما آن افسر ساواک است، همین طور درآمد.» می خواهم این را عرض کنم که از سه چهار متری که تماشایش کرد، به من آهسته گفت که این باید از افسرهای ساواک باشد که بعد هم همین طور درآمد. خوب این ها در اثر عبادت است که روشنایی به انسان می دهد که افراد را دقیقاً بشناسد. ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 168
‏و اما راجع به حضور فعال ایشان در زمینه های علمی و رفت و آمدهای ایشان به محافل و یا مجالس علمی، یک نکته حائز اهمیت است؛ مثلاً در بیرونی مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی شرکت می کرد و در آنجا علمای نجف هم می آمدند و بحث علمی بود و همه بحث می کردند. البته کسانی که مایۀ علمی قوی نداشتند، زیاد آنجا جرأت نمی کردند حرف بزنند و یا اگر حرف می زدند بسیار زود رنگ می باختند. امّا حاج آقا مصطفی(ره) شرکت می کرد و بسیار قوی و مطرح بود و موقعیتی خاص در میان همۀ علما داشت. ‏

 

در نجف شاهد بودیم که بخشی از آقایان نجف اعم از شخصیت های علمی و یا غیر علمی سعی در شایعه افکنی بر علیه حضرت امام(س) و به خصوص حاج آقا مصطفی(ره) داشتند. شما این محافل را چگونه ارزیابی می کنید. آیا اطلاعات دقیقتری نسبت به این افراد و اغراضشان و حرکت هایی که در نجف انجام می دادند دارید؟ 

‏اساساً بعد از آن که حضرت امام(س) به نجف تشریف آوردند، تشکیلات ساواک و دربار بسیار منظم شده بود و این محسوس بود، در بعضی بیوتات رخنه کردند، تشکیلاتی عمل می کردند؛ وقتی می خواستند شایعه پراکنی کنند، هم زمان از جاهای مختلف صدا بر علیه حضرت امام(س) و یا بر علیه حاج آقا مصطفی(ره) ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 169
‏بلند می شد، بعد که این ها احساس کردند حاج آقا مصطفی(ره) یک انسان لایق، مغز متفکر انقلاب، مُلّا، با سواد و اهل عبادت است و هیچ نقطۀ ضعفی در زندگی او نبود؛ یعنی اگر می خواستند نقطه ضعفی برای او پیدا کنند نمی توانستند. از حیث زُهد، ایشان لباسی بسیار عادی می پوشید و در یک خانۀ 60 متری زندگی می کرد و زندگی داخلی اش هم بسیار ساده بود. در مسئله طلبگی، عبادت و برخورد با مردم هیچ نقطه ضعفی در زندگی این شخصیت پیدا نمی کردند، مانند زندگی حضرت امام(س) و لهذا آنها موظف بودند که قداست این ها را کم کنند و در بین مردم چیزهایی را جعل کنند، لذا یک مدتی در همین بیوتات و در نجف چیزهایی را جعل و شایعه پراکنی می کردند. امّا همین طور که عرض کردم چون اینها هیچ نقطۀ ضعفی نداشتند به سنگ برخورد می کرد و «کان لم یکن» می شد؛ یعنی تمام نقشه های این ها نقش بر آب می شد. لکن در مورد حاج آقا مصطفی(ره) بسیار حساس بودند چون تداوم انقلاب را در او می دیدند و این که او یکی از مغزهای متفکر مهم انقلاب است و به حق انقلاب را هدایت می کند و از برای امام(س) کمک بزرگی است، به همین علت تشخیص داده بودند به هر شکلی و به هر حیله ای که شده باید شخصیت سیاسی و اجتماعی او را از بین برد و یا احیاناً ایشان را به شکلی از بین ببرند که من تعیین دارم شما در جریان مسایل بودید؛ چه توطئه هایی برای ترور و مسموم کردن ایشان طرح ریزی می شد. البته در تمام این مدت خداوند حفظ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 170
‏می کرد تا این که ایشان شهید شد و متأسفانه این جنایت بزرگ را مرتکب شدند. ‏

 

در سال 1347 هـ. ش، تقریباً یک سال قبل از فوت مرحوم آیت الله العظمی حکیم(ره) حرکتی بر علیه ایشان به وجود آمد. بعد از این که حزب بعث روی کارآمد، مرحوم آقای حکیم به کاظمین مشرف شدند و در آنجا عشایر دسته دسته به دیدن ایشان می آمدند. حرکتی بر علیه حزب بعث عراق به وجود آمد و حسن البکر که رئیس حمهور وقت عراق بود، سران عشایر را گرفت و رُعب و وحشت عجیبی در عراق و نجف اشرف بین علما و طلاب نجف به وجود آمد که کسی جرأت نزدیک شدن به خانۀ آقای حکیم را نداشت، در این شرایط حاج آقا مصطفی(ره) با پیشنهاد حضرت امام(س) به منزل آقای حکیم رفتند و جوّ رعب و وحشت را شکستند و شاید همین مسئله موجب شد که حاج آقا مصطفی(ره) دستگیر شود. در آن وقت از امام(س) خواستند که از حکومت عراق جداً بخواهید که حاج آقا مصطفی را آزاد کند و امام چنین کاری را نکردند. اگر شما در این زمینه مطلبی دارید بیان بفرمایید. 

‏حضرت آیت الله العظمی حکیم(ره) را تحتالحفظ به نجف آوردند و ایشان در خانۀ در کوفه مستقر شدند. دو سه روزی گذشت، کسی جرأت نداشت نزدیک آن خانه بشود. اختناق شدید و دستگیری فراوان بود، هیچ یک از بیوتات ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 171
‏عرب و افراد نزدیک به مرحوم آقای حکیم جرأت نمی کردند به منزل آقای حکیم نزدیک بشوند ولی آقا مصطفی(ره) به دیدن ایشان رفت. این حصاری که حزب بعث برای مرحوم آقای حکیم درست کرده بود که کسی جرأت نکند به دیدن ایشان برود؛ تا حدودی شکست. متعاقباً یک یا دو روز بعد خود امام(س) هم به اتفاق شهید مدنی، عصری بود که به کوفه برای دیدن مرحوم آقای حکیم(ره) تشریف بردند. بعد که فتح باب شد، بقیه مراجع و آقایان هم بلند شدند و به دیدن مرحوم آقای حکیم رفتند. بعد هم مرحوم آقای حکیم روزهای پنجشنبه به حرم حضرت امیر(علیه السلام) می آمدند و زیارت می کردند و مجدداً به خانه خود مراجعت می فرمودند. ‏

‏همان طور که اشاره فرمودید دو روز بعد از این ماجرا، حاج آقا مصطفی(ره) را دستگیر کردند و به بغداد بردند. من یادم می آید مرحوم پدرم عادتشان این بود که بعد از درس صبح می آمد، کتاب قواعد الفقهیه را می نوشت، وقتی از دستگیری آقا مصطفی(ره) خبردار شد، آن روز نتوانست بنویسد، به قدری ناراحت بود که من ظهر به منزل خودم نرفتم و همان جا پیش ایشان بودم و ایشان بسیار برای آقا مصطفی نگران بودند و می گفتند «این خسارت بسیار بزرگی است. اطمینان به این بعثی ها نیست. این ها ممکن است جنایتی بکنند» یادم می آید بعد از نماز که به منزل آمدیم، از بیت امام خبر دادند که آقا مصطفی(ره) الان آمد. من این را هم یادم نمی رود که در ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 172
‏اتاق پدرم کنار ایشان نشسته بودم، فوراً مهرش را درآورد و سجده شکر کرد. ‏

‏در هر حال آن حصار با رفتن شهید بزرگوار شکست و در این مسئله کمک شایانی بود. ‏

 

بحث دیگراین که حاج آقا مصطفی(ره) آداب و سلوک خاصی نسبت به اساتیدشان داشتند. من می دیدم که به اساتید خود بسیار احترام می گذاشتند. در این زمینه اگر مطلبی هست بیان بفرمایید. 

‏حاج آقا مصطفی(ره) در هر عیدی و یا این که وقتی از سفر بر می گشت، برای احترام به منزل پدرم می آمد و اساساً در هر شبی که می آمد، بسیار مؤدّبانه برخورد می کرد، با این که رابطه پدرم با او معاملۀ استاد و شاگردی نبود. همان طور که من عرض کردم بسیار به او علاقه داشت؛ یعنی مثل پدر و فرزند؛ برخورد دو دوست بود. ‏

‏یادم می آید در طبقه بالا اتاقی بود که در آن جلسه تشکیل می شد. وقتی همگی با هم به طرف پایین می آمدیم، ایشان جلو می دوید که کفش پدرم را جفت کند، با این که این کار ما بود، ولی ایشان مقیّد بود که خود این کار را بکند و درباره بعضی اساتید دیگر هم دیدم که دست آنها را می بوسید و احترام می کرد. ‏

‏امّا نسبت به امام(س) من نمی دانم چه واژه ای به کار ببرم. نمی توانم بگویم عاشق ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 173
‏بود، مرید بود، شما هر واژه ای که می خواهید بیاورید. من عرض کردم که نمی توانم به کار ببرم که رابطه اش با امام(س) صحبت پدر و فرزند، و استاد و شاگرد نبود. واقعاً مثل یک مرید به تمام معنا و یک مراد واقعی، عاشق و معشوق به آن حدّ اعلایش. وقتی در اندرون منزل، در تابستان هم که گرم بود، ابایش را می خواست بکنَد، شَمَدی روی دوشش می انداخت و در حضور امام(س) هیچ وقت بدون شمد نبود. همیشه مؤدب و دو زانو مقابل امام(س) می نشست، در زندگی خصوصی و داخلی این چنین برخورد می کرد. این اثر وضعی داشت. این طور برخورد کردن توفیقاتی برای انسان می آورد. ‏

 

حاج آقا مصطفی سعی می کردند در زندگی روزمرّه خود در نجف اشرف همانند یکی از طلبه های معمولی نجف زندگی کنند، یعنی تمایزی بین زندگی ایشان با بقیه طلّاب و فضلا وجود نداشت که از یک زندگی برتری برخوردار باشند، همان مقداری را که به هر حال مراجع شهریه می دادند، ایشان هم شهریه می گرفتند و مصرف می کردند. در این باره اگر خاطرۀ خاصی دارید بیان بفرمایید. 

‏شما فرمودید زندگی اش مثل سایر طلبه ها بود و بنده می خواهم عرض کنم که بعضی از طلبه ها زندگیشان بسیار بهتر از ایشان بود. ما تمام منزل حاج آقا مصطفی(ره) را دیده بودیم و آن طور نبود که بین اتاق بیرونی اش با اتاق اندرونی اش ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 174
‏دو شکل باشد. کلّ خانه هم 60 متر بود. زندگی ایشان بسیار ساده و طلبگی و در سطح پایین بود. اما کسان دیگر را می دیدم که از حیث وسعت و اثاث خانه بسیار بالاتر از ایشان زندگی می کردند. ‏

‏حال غیر از این که خود امام(س) مرجع وجوهات بود و اگر هر مقداری می خواست در اختیارش بود، همان طور که فرمودید افراد خاصی بودند که به خود ایشان وجوهات می دادند. یکی از طلبه های نجف تصمیم داشت برای پسرش زن بگیرد. در عراق رسم است که مهریه را قبلاً بدهند؛ یعنی جهیزیه ای که پدر دخترمی خواهد درست کند از مهریه گرفته شده از داماد است. اصلاً ازدواج در آن جا سنگین است. من شاهد بودم تمام مهریه و خرجش را حاج آقا مصطفی(ره) یک جا به او داد. اصلاً متحیّر ماند چه کار بکند. آن کمک به گونه ای نبود که همه بفهمند؛ من در ارتباطی که داشتم، متوجه شدم. طوری کمک می کرد که هیچ کس هم متوجه نمی شد، بدون سرو صدا، و کمک های این طوری به گوشه و کنار، افرادی که زمین گیرند، خانه نشین هستند، یار و یاوری ندارند، و به سراغ چنین افرادی معمولاً می رفت و کمک می کرد. ‏

‏من یادم نمی آید که خود در وجوهاتی که به ایشان می دادند تصرّف کند. بسیار مقیّد بود با وجوهاتی که می دادند مخارج زندگی خود را از آن صرف نکند. ایشان خادمه ای به نام «صغری» خانم داشت؛ و او اصلاً از حاج آقا مصطفی(ره) پول‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 175
‏نمی گرفت. گاهی اوقات شهریۀ خود را در راه که سه چهار دقیقه از گرفتن آن نگذشته بود به کسی که احتیاج داشت به گونه ای که هیچ کس هم متوجه نمی شد می داد. ‏

‏در زندگی داخلی، هم امام(س) و هم حاج آقا مصطفی(ره) بسیار ساده بودند و اگر چیزی می خواستند بخرند از آن نوعی می خریدند که عامّۀ مردم می خریدند. ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 176