یادها و یادمانها

مصاحبه با آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی

 

مصاحبه با آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی

 

لطفاً بفرمایید چطور با آیت الله حاج آقا مصطفی(ره) آشنا شدید؟ 

‏- من در سال 1327 به قم آمدم. یک سال بعد، اخوان مرعشی منزلی مقابل منزل امام(س) خریدند. من هم آنجا زندگی می کردم. آن موقع من پانزده سال داشتم. به دلیل همسایگی با بیت امام(س)، معمولاً رفت و آمد من به مدرسۀ فیضیه با رفت و آمد حاج آقا مصطفی(ره) و یا حتی خود امام(س) مصادف می شد. آن وقتها، در خانۀ امام(س) فرزند ذکور دیگری (غیر از حاج آقا مصطفی(ره)) که بتوانم با او آشنا شوم نبود. ایشان چند سالی بزرگتر از من بود. به طور طبیعی، همین رفت و آمدها موجب آشنایی ما شد. در مسیری که با هم می رفتیم، چیزهای زیادی از ایشان یاد‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 21
‏می گرفتم؛ در زمینۀ مسایل ادبی، اخلاقی و به خصوص با مسایل شهر قم آشنا‏‎ ‎‏می شدم (طلبه ها معمولاً سعی می کنند در هر موقعیت مناسبی، از بزرگترها استفاده کنند.) آن موقع ایشان «حاجی» نبود، او را به «آقا مصطفیٰ» می شناختیم؛ آدم پرشور و نشاطی بود. در یکی از همین رفت و آمدها، ایشان برخی از مشکلاتی را که در آن موقع، برای امام(س) پیش آمده بود و ایشان را منزوی کرده بودند، برای من گفت. من چون علاقه ای به ایشان پیدا کرده بودم، بسیار متأثر شدم زیرا معمولاً جوانها حساسترند و زودتر متأثر می شوند. علاقه ای که به امام(س) داشتم با دیدن مظلومیتشان بیشتر شد. ‏

‏آشنایی ما به همین حد خلاصه نمی شد؛ بعدها که بیشتر با هم انس پیدا کردیم، گاهی به منزلشان می رفتم و در جلساتی که داشتند، شرکت می کردم. البته ایشان سطحشان از من بالاتر بود و دوستان فاضلی هم داشتند، ولی من طلبه ای مبتدی بودم. در این جلسات، ما شیفتۀ اخلاق حاج آقا مصطفی(ره) بودیم. در دوران مبارزه، ارتباط ما با یکدیگر بیشتر شد. ‏

 

از روحیات و اخلاقیات در دوران تحصیل، چه چیزی به خاطر دارید؟ 

‏- به طور کلی، چند خصیصه را در مورد ایشان بیشتر به خاطر دارم: یکی جدّیت نسبت به درس و دیگری با نشاط و اهل تفریح بودن. آن روزها چنین روحیۀ ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 22
‏بانشاطی در میان طلبه ها کم بود. از شنبه تا چهارشنبه مشغول درس و بحث بود، پنجشنبه و جمعه را هم به طور جدّی استراحت و تفریح می کرد. هنگام بحث داد و فریاد می کشید. در مدرسۀ فیضیه، همیشه آن گوشۀ مدرسه بر سر بحثهای طلبگی دعوا که می شد، می فهمیدیم حاج آقا مصطفی(ره) آنجاست. زود در بحث داد و بیدادش به هوا می رفت. البته این جور چیزها برای طلبه ها شیرین است. ‏

‏ «آزادگی» یکی از خصیصه های ایشان بود. من این ویژگی را در روابط خصوصی با ایشان می فهمیدم که روحیۀ آزادمنشی دارد، اهل ریا و ظاهرسازی که گاهی بعضی از آقایان گرفتار آن می شوند، نبود. همان که واقعیت داشت در رفتارش جلوه‏‎ ‎‏می کرد و این برای ما بسیار زیبا بود، موجب جلب طلبه ها هم به امام(س) می شد. قطعاً این روحیه را از امام(س) به ارث برده بود. ‏

 

از دوران نهضت و ارتباط هایی که با ایشان داشتید، چه خاطره ای دارید؟ 

‏- به محض شروع نهضت در جریان لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی، ما برخی از ارتباطهای سرّی و محرمانه با ایشان پیدا کردیم. تا آن تاریخ، هر چه بود کارهای علنی دربارۀ بحثهای طلبگی بود. کانون مبارزه منزل امام(س) بود و محرم‏‎ ‎‏ترین فرد برای حضرت امام(س) «حاج آقا مصطفی(ره) ». ما هم چون با حاج آقا مصطفی(ره) آشنا بودیم و امام(س) از این طریق ما را شناخته بودند، با دید اطمینان به ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 23
‏ما می نگریستند. تقریباً در تمام مسایل مبارزاتی، حاج آقا مصطفی(ره) دست داشت. در دوران پس از آن (در گیریهای مستقیم با شخص شاه) مبارزات سرّی و مخفیانۀ ما بیشتر شد و با ایشان در نهایت رازداری، کار می کردیم. ‏

‏نقش حاج آقا مصطفی(ره) موقعی آشکارتر شد که امام(س) را بازداشت کردند. با دستگیری ایشان، تصور همه این بود که بیت ایشان هم بسته می شود و این طبیعی هم به نظر می رسید؛ دست کم، شرایطش فراهم شده بود. بسیار نگران بودیم که اگر بیت امام(س) بسته شود، کانون مبارزات از بین می رود. از کارهای بسیار خوب حاج آقا مصطفی(ره) بازنگهداشتن بیت امام(س) بود که آن روزها بسیار خطرناک می نمود؛ چون اگر رژیم ملاحظاتی نسبت به امام(س) داشت، به دلیل مرجع تقلید بودن ایشان بود، ولی دلیلی نداشت که نسبت به افراد عادی هم چنین ملاحظاتی را داشته باشد. بنابراین، خطر جدّی بود. اما حاج آقا مصطفی(ره) با شجاعت، بیت امام(س) را نگهداشت و رفت و آمدها را حفظ کرد. کسانی که با آن روزهای مبارزه آشنا هستند، می دانند که این کار بسیار سرنوشت ساز بود. این یکی از کارهای ایشان است که حرف درباره آن بسیار است. ‏

‏وقتی حاج آقا مصطفی(ره) را دستگیر و بازداشت کردند، خبرهایی که از درون زندان به ما می رسید، از مردانگی و شجاعت ایشان حکایت می کرد. در مورد امام(س) از پیش چنین تصوری داشتیم و شبهه ای در مقاومتشان نبود، اما در مورد ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 24
‏افراد دیگر چنین چیزی عجیب به نظر می رسید. بعدها که خودم به زندان رفتم، در آنجا از مأموران زندان و زندانیان مطالب قابل توجهی از دوران زندان حاج آقا مصطفی(ره) و برخورد ایشان با بازجوها و مسؤولان زندان شنیدم. ‏

‏به هر حال، این از مهمترین دوران ایشان بود که در غیاب امام(س)، مسؤولیت هدایت نهضت را به عهده گرفت، این دورۀ ارزشمندی در تاریخ انقلاب است که باید بیشتر روی آن مطالعه، تحقیق و تحلیل شود. ‏

 

از سفرهای خودتان به عراق و لبنان و دیدارهایی که خارج از کشور با حاج آقا مصطفی(ره) داشتید، چه خاطراتی دارید؟ 

‏- یکی از اهداف من از مسافرت به عراق، مذاکره با حاج آقا مصطفی(ره) (و در اصل، با امام(س)) بود. مسایل خاصی با ایشان داشتم. پیش از رفتن من به عراق، ایشان به ترکیه و از آنجا به نجف، تبعید شده بود. در نجف، فرصتی پیدا کرده بود بیشتر درس بخواند و به مسایل علمی برسد. تصور می کنم رشد سریع و عمیق ایشان در همین دوره اقامت در نجف بود. قبل از عراق، من ابتدا به لبنان رفتم. در آنجا چند مسألۀ مهم وجود داشت که جزء برنامه های من بود و می خواستم آنها را حل کنم. هدف من از سفر به خارج از کشور، حل مشکلات مبارزان در آنجا بود. در اروپا، آمریکا، لبنان و عراق، همه جا مسأله داشتیم. در لبنان، محور مبارزات آقا سید ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 25
‏موسی صدر بود. دو گونه اختلاف وجود داشت: یکی اختلاف نیروهای جوان و مبارز ایرانی با آقای صدر بود بر سر این که توقع داشتند ایشان هم مثل آنها صریح و بی محابا باشد، هم در برخورد با رژیم ایران و هم در برخورد با مسایل لبنان و فلسطین. اختلاف دیگر مبارزان ایرانی با ایشان این بود که می خواستند آقای صدر در معرفی مرجع تقلید صریح باشد و امام(س) را تبلیغ کند، نه آقای خوئی را. آقای صدر در آنجا یک مقام رسمی بود و مجلس اعلیٰ یک نهاد رسمی به حساب می آمد و ایشان با دولتها و سازمانها ارتباط جهانی داشت. به همین دلیل، نمی توانست مثل نیروهای فراری ما باشد. زیرا دوستان ما همۀ وجودشان را مایه گذاشته بودند، و هر اتفاقی که می افتاد، فقط خودشان بودند؛ یا دفاع می کردند یا فرار، اما آقای صدرنمی توانست چنین کاری بکند. باید مسئولیتها را انجام می داد. شیعه هم به تازگی پایگاهش در آنجا رو به تقویت نهاده بود. جنبش «اَمَل» آن موقع به عنوان یک جریان انقلابی، در حال شکل گیری بود. شهید چمران به لبنان رفته بود و با سازماندهی عده ای از نیروها و به وجود آوردن این تشکّل، کار نبرد مسلّحانه را شروع کرده بود. ما هم به این مسأله زیاد اهمیت می دادیم که چنین پایگاهی در خارج از کشور باشد. ‏

‏آقای صدر از من خواست کمکی بکنم، خودم هم چنین تشخیص دادم که باید کاری بکنم. با شهید محمد منتظری(ره)، و دوستان دیگر، مذاکراتی کردیم و به ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 26
‏نتایجی هم رسیدیم. بعد به نجف رفتیم، در نجف، محور این مذاکرات «حاج آقا مصطفی(ره)» بود؛ چون فکر می کردیم اگر ایشان قانع شود که این مسایل را حل کند، اختلافات رفع خواهد شد. البته پیش از آن، با امام(س) هم صحبت کردیم و موقعیت و خدمات آقای صدر را بیان نمودیم و گفتیم که باید ایشان را تقویت کرد و توقع هم نداشت که ایشان بتواند مثل ما عمل کند. امام(س) فرمودند: «با مصطفی(ره) صحبت کنید.» یک مذاکرۀ طولانی با ایشان انجام دادیم؛ از ظهر یک روز تا صبح روز بعد، تمام مسایل مورد علاقۀ ایشان را مطرح کردیم. ‏

‏در خدمت امام(س) که بودیم، اگر چه پس از سالها دوری، مسایل عاطفی غلبه‏‎ ‎‏می کرد، ولی به هر حال، بحثهای جدّی را مطرح نمودیم، چند تا مسألۀ مهم وجود داشت: یکی مسایل داخلی بود که باید خدمتشان توضیح می دادیم و آنها را‏‎ ‎‏نمی شد در نامه نوشت. دیگری مسألۀ حوزه، علما و مواضعی بود که در قم اتخاذ شده بود. آن موقع شرایط سختی در داخل به وجود آمده بود؛ بسیاری از نیروهای مخلص، بی‏‎ ‎‏تفاوت و میانه‏‎ ‎‏رو شده بودند. مسألۀ اروپا هم مطرح بود که بر ایشان توضیح دادم. ایشان نگران اختلافاتی بود که بین بنی‏‎ ‎‏صدر و قطب‏‎ ‎‏زاده و همچنین در آمریکا، بین انجمن اسلامی و گروه آقای یزدی (نهضت آزادی) به وجود آمده بود. مسألۀ مجاهدین خلق (منافقین) هم مطرح بود. در گذشته، ما آنها را تأییدمی کردیم و نامه های تأییدآمیز دربارۀ آنها به امام(س) می نوشتیم، اما آن موقع، ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 27
‏شرایط جدیدی پیش آمده بود و لازم بود آنها را برای امام(س) توضیح دهیم. اطلاع هم کسب کرده بودیم که آنها به دنبال این هستند که به هر قیمتی شده، از امام(س) تأیید بگیرند تا مسایل داخلی خود را حل کنند. این فوری‏‎ ‎‏ترین مسأله بود. لذا، به صورت غیر قانونی به عراق رفتم. نظرات صریح و بی واسطۀ ایشان را که برای انجام تکالیفمان در داخل و خارج نیاز داشتیم، گرفتم. اجازاتی هم بود، دریافت کردم. ‏

‏از نکات شیرین و جالبی که در خلال صحبتها با حاج آقا مصطفی(ره) به آن رسیدیم، این بود که می دیدیم ایشان به خوبی در جریان امور کشور است، مطالب به قدر لازم به ایشان می رسد. ایشان ابهامات خود را از من سؤال می کرد تا احتمالاً رفع شبهه شود. یکی از بحثهای مهم ما با حاج آقا مصطفی(ره)، دربارۀ مسألۀ لبنان بود که ایشان آن موقع، نظر خوبی نسبت به آقای صدر نداشت، به دلیل مسایلی که ذکر کردم؛ مهمترین آنها مسألۀ نیروهای مبارز بود؛ چون نیروهای مبارز ما که بسیاری از آنها از طلبه های ایرانی متواری بودند، به این قصد به سوریه، لبنان، پاکستان یا عراق پناه برده بودند که آنجا را پایگاهی برای کمک به انقلاب قرار دهند. انقلاب محصور و تحت فشار بود و حمایت از مبارزان وظیفه ای جدّی. اما شرایطی پیش آمده بود که در لبنان، به طور کافی، حمایت نمی شدند، شاید مشکلاتی هم برایشان ایجاد می شد. به نظر ما، کلید حل این مشکل در ایجاد تفاهم با آقای صدر بود. راه حل آن هم در نجف قرار داشت. در صحبتهایی که با حاج آقا مصطفی(ره) انجام شد، ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 28
‏این راه را انتخاب کردیم. بر این اساس، به لبنان بازگشتم و تفاهمی (هر چند سطحی) بین نیروهای مبارز خودمان و مجلس اعلی به وجود آوردیم؛ به این صورت که نیروهای ما در آنجا مشکلی نداشته باشند، آقای صدر هم احساس نکند که آنها با او ناسازگارند و کار خود را ادامه دهد. البته وقتی به ایران بازگشتم، به زندان افتادم و متوجه نشدم که آثار این کار تا چه حد بوده است. ‏

مسائل مهمی هم در خود حوزه وجود داشت؛ در نجف، مزاحمتهایی‏ برای‏‎ ‎‏امام(س) بود. این موارد را خود امام(س) برای من نمی گفتند و مناسب هم نبود که ایشان بگویند، اما حاج آقا مصطفی(ره) آنها را برای من تعریف کرد. برخی از بزرگان حوزه با امام(س)، در مبارزه هماهنگی نشان نمی دادند. لذا، امام(س) افسرده بودند. در این زمینه، یادم نیست که در آنجا توانسته باشم کاری بکنم؛ چون اولاً، من به صورت غیر رسمی به آنجا رفته بودم. ثانیاً، با بسیاری از افراد هم آشنایی نداشتم. البته برخی از علما مرا می شناختند، ولی شرایط مناسبی برای صحبت من فراهم نبود. بنا داشتیم که از ایران کاری انجام دهیم، که چنین فرصتی پیش نیامد. ‏

 

در دیدارهای خودتان با حاج آقا مصطفی(ره) در نجف، قدرت علمی ایشان را چطور دیدید؟ 

‏- نکتۀ جالبی که در آن سفر به آن برخورد کردم، عمق علمی حاج آقا ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 29
‏مصطفی(ره) بود. حرفهای ما عمدتاً دربارۀ مبارزه و مسایل سیاسی بود، اما گاهی که حرف پیش می آمد و مباحث فقهی، کلامی و مانند آنها مطرح می شد، می دیدم در هر مسأله ای که مطرح می شود، حاج آقا مصطفی(ره) مبانی را کاملاً در دست دارد و بر اساس آنها، نظریات فقهی و عقیدتی مطرح می کند. بر بحثهای اجتماعی هم مسلّط بود و بر اساس آنها، موضع می گرفت و واضح و مستدل صحبت می کرد. ‏

 

پس از شهادت حاج آقا مصطفی(ره)، امام(س) از ایشان به عنوان «امید آیندۀاسلام» تعبیر کردند. به نظر شما، چه ویژگیهایی در ایشان وجود داشت که چنین تعبیری درباره شان فرمودند؟ 

‏- در این مقطع، معنای این عبارت واضح است. اگر غربت امام(س) در عراق و فشارهایی را که به ایشان وارد می شد. در نظر بگیریم، نقش حاج آقا مصطفی(ره) در پشتیبانی امام(س) در آنجا کاملاً مشهود است. در آن بحبوحۀ مبارزه، کمتر کسی داوطلب قدم گذاشتن در این راه بود. شجاعتی که حاج آقا مصطفی(ره) پس از دستگیری امام(س) در غیاب ایشان از خود نشان داد یا خدمات ایشان به امام(س) و نهضت در دوران تبعید (از جمله برخی مسایل که به آنها اشاره کردم) همه نشان‏‎ ‎‏می دهد که ایشان نقطه اتکاء نیرومندی برای امام(س) بود تا مسیر نهضت و مبارزه را بپیمایند. امام(س) همه چیز خود را وقف مبارزه کرده بودند و هیچ چیز به اندازۀ ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 30
‏مبارزه فکر ایشان را مشغول نمی کرد. مبارزه برای ایشان تعیین سرنوشت اسلام را به دنبال داشت. در محیطی که ایشان زندگی می کرد و کار و مبارزۀ خود را صورت‏‎ ‎‏می داد، هیچ کس به اندازۀ حاج آقا مصطفی(ره) در آن مقطع برایشان کارساز نبود. دوستان مبارز زیادی بودند چه در ایران و چه در نجف که از امام(س) حمایت‏‎ ‎‏می کردند، ولی حاج آقا مصطفی(ره) نقش جدّی دیگری داشت. خلاصۀ کلام آن که سرنوشت مبارزه تا حد بسیاری به وجود ایشان بسته بود. به این دلیل بود که از او به عنوان «امید آیندۀ اسلام» یاد کرده اند. ‏

 

ساواک در اسناد خود از حاج آقا مصطفی(ره) به «خمینی دوم» تعبیر کرده بود. تحلیل شما از این مطلب چیست؟ 

‏- ساواک تصور می کرد با کشتن حاج آقا مصطفی(ره)، دست امام(س) بریده‏‎ ‎‏می شود. شاید برخی از مأموران آنها در عراق، چنین تحلیل‏‎ ‎‏هایی کرده بودند و امید داشتند که پس از شهادت ایشان، به دلیل مشکلاتی که امام(س) را احاطه خواهد کرد، ایشان توان ادامۀ راه را از دست بدهد. بخصوص که تحمل داغ جوانی مثل حاج آقا مصطفی(ره) برای ایشان آسان نیست، آن هم با وجود سن بالا، غربت از وطن و محاصرۀ دشمنان. ساواکیها دیده بودند که پس از تبعید امام(س)، حاج آقا مصطفی(ره) بیت ایشان را باز نگاه داشت. لذا، ایشان را تبعید کردند، امّا دیدند ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 31
‏ایشان در تبعید هم مشعل انقلاب را روشن نگه داشت. نقش فعّال ایشان را در نهضت دیده بودند و چنین فکر می‏‎ ‎‏کردند. ولی برخلاف آن چه آنها تصورمی کردند، شهادت حاج آقا مصطفی(ره) موجب رشد و تداوم مبارزه شد، در حالی که ساواکی ها هرگز چنین احتمالی نمی دادند. ‏

با توجه به اینکه هنگام شهادت حاج آقا مصطفی(ره)، جنابعالی در زندان بودید، شهادت ایشان چه تأثیری در روند مبارزه داشت؟ 

‏- وقتی من از نجف بازگشتم، در مرز بازرگان گذرنامۀ مرا گرفتند و گفتند: «برو تهران آن را بگیر»، معلوم بود که تحت تعقیب هستم. ‏

‏ده روز گذشت، مرا دستگیر کردند. دیگر عملاً رابطۀ ما با نجف قطع شد. گاهی خبرهایی به زندان می آوردند یا ملاقاتهایی داشتم، ولی مثل گذشته ارتباط نداشتم. مدتی بود رژیم تصور می کرد مبارزه سرکوب شده است و دیگر سربلند نخواهد کرد. به همین دلیل، «فضای باز سیاسی» را مطرح کرده بودند. ما از همان موقع، تصورمان این بود که شاه نمی تواند این فضای باز سیاسی را تحمل کند، فکرمی کردیم که از این کار خود پشیمان شود و تحلیلمان این بود که نیروهای مبارز بیرون از زندان هم چنین تصوری دارند و از این فضا، حداکثر استفاده را خواهند برد. به تدریج، معلوم شد که مسأله عمیقتر از این حرفهاست. دو سه هفته که از این ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 32
‏حادثه گذشت، فضای زندان هم عوض شد و فضایی شبیه بیرون پیدا کرد و زندانیان احساس نوعی آزادی کردند. از مدت ها پیش از آن، آنها دچار افسردگی شده بودند. با وجود این که مدت محکومیت افراد تمام می شد، ولی کسی را آزاد‏‎ ‎‏نمی کردند. می گفتند: شاه دستور داده حتی یک زندانی را هم آزاد نکنید، مگر کسی را که توبه کند و اعلام همکاری نماید یا مطمئن شوند که در بیرون حرکتی انجام‏‎ ‎‏نمی دهد. امّا این شرایط، حال و هوای زندان را عوض کرد. ‏

 

به نظر شما، چرا حضرت امام(س) هیچ گاه دربارۀ حاج آقا مصطفی(ره) مطلبی نفرمودند و اجازۀ برگزاری مراسم سالگرد برای ایشان را هم نمی دادند؟ 

‏- روحیۀ امام(س) این طور نبود که از فرزندان خود تعریف کنند و بخواهند به نفع آنها کاری انجام دهند. حضرت امام(س) کارهای آنها را به حساب خدامی گذاشتند و از مردم یا حکومت پاداش نمی خواستند. وگرنه من مطمئن هستم که ایشان فوق‏‎ ‎‏العاده به حاج آقا مصطفی(ره) علاقه مند بودند و حتی به ایشان عشق‏‎ ‎‏می ورزیدند. پیش از مسافرتم به نجف، من این مطلب را می دانستم، اما پس از آن برایم روشنتر شد که ایشان چقدر به حاج آقا مصطفی(ره) دلبسته است. شاید یکی از دلایل آن این باشد که می خواستند با «صبر» خود، فداکاری کنند. ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 33

دربارۀ این فرمایش امام(س) که: «مرگ حاج آقا مصطفی(ره) یکی از الطاف خفیۀ الهی است»، چه تحلیلی دارید؟ 

‏- قطعاً چنین بود. چه کسی فکر می کرد چنین فتیلۀ انفجاری ای در تاریخ منفجر شود و تمام انبارهای ذخایر رژیم را به آتش بکشد؟ در همان موقع، دکتر شریعتی هم فوت شده بود. دکتر شریعتی چهرۀ محبوبی، بخصوص در میان جوان ها بود، ولی با مرگ او اتفاقی رخ نداد! لذا بازتاب مسألۀ شهادت حاج آقا مصطفی(ره) را باید خارج از تحلیلهای مادّی بررسی کرد. در این قبیل مسایل، دست غیب و امدادهای الهی در کار بود. پاداش صبرهایی را که امام(س) و یارانش در آن مدت کرده بودند، و منتظر بهانه ای برای پیروزی بودند، خداوند چنین داد. رژیم با فضای سیاسی ای که ایجاد کرده بود، تصور نمی کرد کوچکترین حرکتی انجام شود. لذا، در اوایل حساسیتی نشان ندادند و اعتراضات را زودگذر فرض کردند. اما وقتی کشته ها را دیدند، متوجه اشتباه خود شدند. به هر حال، این دو تعبیر امام(س) در مورد حاج آقا مصطفی(ره) (مرگ او از الطاف خفیه الهی بود و او امید آیندۀ اسلام بود) گویای ارزش وجودی ایشان است. ‏

 

با توجه به اینکه پس از گذشت بیست سال از شهادت حاج آقا مصطفی(ره)، قرار است خاطرۀ ایشان بزرگ داشته شود، نظر حضرت عالی در این 


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 34
باره چیست؟ 

‏- تجلیل از ایشان کار بسیار خوبی است. جای تعجب است که چرا ما در گذشته، این کار را نکرده‏‎ ‎‏ایم؟! ما پس از وفات امام(س) برای بسیاری از افراد مراسم بزرگداشت گرفتیم و نیرو صرف کردیم؛ حاج آقا مصطفی(ره) اگر بیشتر از آنها بر گردن انقلاب حق نداشته باشد، کمتر حق ندارد. ایشان جزء «السابقون» بودند. من مطمئنم که مادر حاج آقا مصطفی(ره) (همسر گرامی امام(س)) هم چنین انتظاری از ما دارند. این نوعی حق‏‎ ‎‏شناسی نسبت به افراد خانوادۀ امام(س) و کار بسیار درستی است و من حاضرم خود نیز در این کار خیر، سهمی ادا کنم. حتماً آثار این بزرگداشت در تاریخ باقی خواهد ماند. ‏

 

برخی معتقدند پیش از انقلاب، بین حضرت امام(س) و حاج آقا مصطفی(ره) اختلاف نظر وجود داشت؛ حاج آقا مصطفی(ره) نقش بازدارنده داشتند و محافظهکارتر از امام(س) بودند. برخی دیگر بعکس این، می گویند: حاج آقا مصطفی(ره) بر مبارزۀ مسلّحانه و حضرت امام(س) بر آگاهی مردم تکیه داشتند. نظر حضرتعالی در این باره چیست؟ 

‏- اگر چنین اختلاف نظرهایی در اصل مبارزه وجود داشت، ما باید‏‎ ‎‏می فهمیدیم؛ چون ما بی‏‎ ‎‏واسطه با امام(س) در ارتباط بودیم. ‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 35
‏اگر وقتی در مسأله ای شک می کردیم، از امام(س) می پرسیدیم. ما واقعاً در این مدت طولانی نهضت، بین امام(س) و حاج آقا مصطفی(ره) هیچ اختلافی ندیدیم. البته دربارۀ اصل مبارزه، حاج آقا مصطفی(ره) دوست نداشت که ما هیچ مشکلی برای امام(س) درست کنیم؛ ما هم چنین چیزی نمی خواستیم. ایشان می خواست از وجود امام(س) محافظت کند. ما، همه با کارهایی که موجب دردسر برای امام(س) شود، مخالف بودیم. مسأله «مبارزۀ مسلحانه» مسألۀ خاصی است. در طول تاریخ، هیچ گاه امام(س) به ما نفرمودند که وارد مبارزۀ مسلّحانه شویم، البته ما را نهی هم نکردند. این مسألۀ مهمی است. اگر ما را نهی می کردند، وارد آن نمی شدیم؛ اگر‏‎ ‎‏می فهمیدیم امام(س) ناراضی اند، این کار را نمی کردیم، ولی ایشان تأیید هم نکردند که مثلاً، فتوایی داده باشند. شاید هم دلیل این مسأله آن باشد که نمی خواستند در شکل مبارزه مداخله کنند. اصل مبارزه بر ایشان مهم بود. عده ای خودشان تشخیص می دادند و دنبال مبارزۀ مسلّحانه می رفتند، عده‏‎ ‎‏ای دیگر هم در پی اعلامیه و سخنرانی ایشان می رفتند. هر کس به شکلی مبارزه می کرد. ‏

‏آن چه من می دانم این است که ایشان هیچ وقت دستور چنین مبارزه‏‎ ‎‏ای به ما ندادند؛ چون پس از ماجرای پانزدهم خرداد و فعالیتهای «گروههای مؤتلفه» و بعد هم «ملل اسلامی»، کار به دست مجاهدین خلق (منافقین) افتاد. امام(س) هم به محتوای فکری آنها شک داشتند؛ چون بوی مارکسیستی از کارهای آنها استشمام‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 36
‏می شد. در این شیوۀ مبارزه شک داشتند، شاید هم شیوۀ مبارزه برایشان مهم نبود. هیچ وقت هم آن را تأیید نکردند. من خودم از امام(س) می خواستم که این شیوه را تأیید کنند، امّا ایشان به این حرف گوش ندادند. حتی در سفری که من به نجف رفتم، خدمت ایشان عرض کردم که «ما حالا می فهمیم که شما از ما بهتر‏‎ ‎‏می فهمیدید. حالا من آمده‏‎ ‎‏ام بگویم که حرف و راه شما درست بود. از این به بعد، نیایند شما را فریب بدهند و حرکتی پیدا شود.» ممکن است نظر حاج آقا مصطفی(ره) هم مثل نظر ما بوده و امام(س) آن را قبول نداشته اند. اما این را نمی توان «اختلاف» دانست. ‏

‏ ‏

‏* * *‏


کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 37

‎ ‎

کتابیادها و یادمانها از شهید آیت الله‏ سید مصطفی خمینی (س) (ج. 2) : مجموعه مصاحبه ها در حاشیۀ کنگره شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (س): (مهر و آبان 1376)صفحه 38