مصاحبه با آیت الله سید محسن خرازی

‏ ‏

‏ ‏آیة الله سیدمحسن خرازی

‏ ‏

‏ ‏

* لطفاً بفرمایید آیا پس از انقلاب در دیدگاه حضرت امام نسبت به  ولایت مطلقه‎ ‎فقیه تغییراتی پیدا شد یا دیدگاهشان همان دیدگاه قبلی، یعنی ولایت مطلقه نبی‎ ‎اکرم(ص) و اهل بیت(ع) بود که در «کتاب البیع» مطرح کرده بودند؟

‏ آن چه از «کتاب البیع» و «ولایت فقیه» امام استفاده می شود این است که در زمان‏‎ ‎‏غیبت، فقهای عدول ولایت دارند و در تشکیل و ادارۀ حکومت قائم مقام پیامبر و امام اند‏‎ ‎‏که این اختیار هم از جانب شارع به آن ها داده شده است. این مبنا را ایشان هم در کتاب‏‎ ‎‏البیع، و هم در نوشته های بعدی پذیرفته اند، نه این که در اواخر حیات به آن رسیده‏‎ ‎‏باشند.‏

‏امام با قبول این مبنا منتظر فرصت هایی بودند تا بتوانند آن را اجرا کنند. امام مبانی‏‎ ‎‏خود را از این راه ساده و بدیهی شروع کردند که اگر کسی محتوای اسلام را مطالعه کند‏‎ ‎‏می فهمد که این محتوا بدون حکومت و ولایت نمی شود؛ یعنی تنها قانون برای رسیدن به‏‎ ‎‏مقاصد اسلام کافی نیست بلکه در کنار آن مجری هم لازم دارد. از اول تولد اسلام نیز‏‎ ‎‏خود پیغمبر اکرم، هم قانون را تبیین کرده و هم خودش آن را به اجرا گذاشته است.‏‎ ‎‏محتوای اسلام به گونه ای است که باید اجرا شود و اجرا هم بدون حکومت و ولایت‏‎ ‎‏امکان ندارد. حکومت هم باید به دست کسانی تشکیل شود که عالم به اسلام و قانون‏‎ ‎‏باشند و در اجرا هم مرتکب خطای عمدی نشوند و به اصطلاح عادل باشند.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 147
* نظر امام راجع به اختیارات و حدود ولایت فقیه چیست؟

‏ امام در کتاب البیع فرموده اند: همان اختیارات پیغمبر اکرم(ص) و امام معصوم(ع)‏‎ ‎‏برای فقیه هست و تنها در مسئله جهادِ ابتدایی قدری تأمل کرده اند. ‏

* چگونه از روایات و آیات و دلیل عقلی استخراج می شود که باید خود فقیه در‎ ‎رأس حکومت قرار بگیرد، چون اگر هدف اجرای احکام باشد ممکن است غیر فقیه هم‎ ‎با نظارت فقها همان احکام را اجرا کند؟ مگر در رأس بودن فقیه موضوعیت دارد؟

‏ بله، ما این سمت ها را مجعول شرعی می دانیم و آن چه در جعل شارع آمده، عنوان‏‎ ‎‏ناظر و کسی است که بر مسائل فقهی اشراف دارد. در روایات آمده است: ‏«اما الحوادث‎ ‎الواقعة فارجعوا الی رواة حدیثنا»‏، یا در روایت مقبوله در مورد کسی که به روایات نظر کند و‏‎ ‎‏حکم را به دست آورد، آمده است: ‏«إنّی جعلته حاکماً»‏ که موضع این جعل، همان علما و‏‎ ‎‏کسانی هستند که به مسائل دینی اشراف دارند.‏

‏گذشته از این، کسی که فقیه باشد بهتر می تواند در موارد تزاحم مراد اسلام را به‏‎ ‎‏دست آورد و اجرا کند تا این که کسی بخواهد با پرسیدن راه را پیدا بکند. بنابراین، از نظر‏‎ ‎‏اجرایی هم کسی که اشراف دارد موفق تر است. هم چنین در روایت معروفی از پیامبر‏‎ ‎‏اکرم(ص) نقل شده است: خلفای بعد از من کسانی هستند که به روایات آشنا باشند و یا‏‎ ‎‏آمده است: ‏«العلماء ورثة الانبیاء» ‏که انبیا هم جنبه های علمی داشتند و هم حکومتی و‏‎ ‎‏اجرایی، نه این که تنها به جنبۀ نصیحت، علم، ارشاد، تنذیر و تبشیر اکتفا کنند. از عموم‏‎ ‎‏«العلماء ورثة الانبیاء» بر می آید که تمام شئون انبیا برای علما هم هست. بنابراین، از این‏‎ ‎‏گونه روایات که مرحوم امام هم به آن ها استدلال کرده اند استفاده می شود که: از نظر‏‎ ‎‏شارع ولایت مال فقیه عادلی است که به مسائل هم اشراف داشته باشد.‏

* ظاهراً امام علاوه بر ادله نقلی، به دلیل عقلی هم تمسک کرده اند و خیلی ها بر این‎ ‎باورند که حضرت امام به مشروعیتی دوگانه قائل بودند. آیا شما هم از نظریات امام‎ ‎چنین استنباطی دارید؟

‏ می توان گفت مردم نقش دارند اما نقش آن ها در مقام اجرا است؛ یعنی هر چند‏‎ ‎‏فقیه از ناحیه خداوند و ائمه حق دارد که تشکیل حکومت بدهد و احکام اسلامی را اجرا‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 148
‏کند، ولی بادست خالی نمی تواند و برای موفق شدن باید حمایت مردمی داشته باشد؛ به‏‎ ‎‏بیان دیگر، مشروعیت تصدی این کار از جانب شارع مقدس برای فقها است  ولی این‏‎ ‎‏توفیق را کسانی دارند که حمایت مردمی داشته باشند. امام هم در نظام اسلامی ما با‏‎ ‎‏حمایت مردم توانست در مقابل استکبار بایستد و این نظام را مستقر سازد.‏

* یقیناً نقش مردم فراتر از این است و در مواردی که بین مصالح مردم و مصالحی‎ ‎که ولی فقیه تشخیص می دهد، به عبارت دیگر بین حاکمیت ملی و حاکمیت دینی،‎ ‎تزاحم پیش آید، امام می فرمودند: در این صورت حاکمیت ملّی مقدم است. آیا معنای‎ ‎این سخن این نیست که ایشان قائل به تقدم مشروعیت مردمی بودند؟ 

‏ این از جهت کسب اکتساب مصالح است نه از جهت اختیار مردم. ممکن است بر‏‎ ‎‏اجرای بخشی از حدود اسلامی عوارض و مفاسدی مترتب شود که در این صورت در‏‎ ‎‏اجرا توقف می کنند تا این که زمینۀ اجرا فراهم شود. ارتباطات ما با سایر ملل هم باید بر‏‎ ‎‏اساس مصالح کلی نظام صورت بگیرد و آن را فقیه متوجه می شود که مثلاً الآن وقت آن‏‎ ‎‏هست یا نه و اوست که باید تصمیم بگیرد، منتها اگر مطابق میل مردم باشد فقیه آن را‏‎ ‎‏مقدم می کند و اگر خلاف میل مردم باشد باز فقیه مصلحت را مقدم می کند. مردم‏‎ ‎‏خودشان ذاتاً مدخلیتی ندارند، آن چه مدخلیت دارد همان مصالح مورد نظر فقیه است‏‎ ‎‏که او هم باید مصالح اسلام و مسلمین را در نظر بگیرد، نه صرفاً هوا و تمایلات و‏‎ ‎‏تبعیّت های کورکورانه مردمی را.‏

* با توجه به این که ولی فقیه یک انسان غیر معصوم است و علم او لدنّی نیست، آیا‎ ‎قادر است به تنهایی مصالح مردم را تشخیص بدهد؟

‏ وقتی ولی فقیه عادل، آگاه و واجد دیگر شرایط باشد این طور نیست که در مسائل‏‎ ‎‏مهم، خودش بدون این که اشرافی نسبت به آن داشته باشد تصمیمی را اخذ کند، بلکه او‏‎ ‎‏با کسانی که اهل مشورت باشند مشورت می کند سپس تصمیم می گیرد.‏

* آیا در مشورت ملزم به تبعیت از اکثریت است؟

‏ خیر، الزامی نیست. ما دلیلی بر لزوم تبعیت از اکثریت نداریم. او باید مصالح اسلام‏‎ ‎‏را در نظر بگیرد، چون ممکن است اکثریت اشتباه کنند و معلوم نیست با در نظر گرفتن‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 149
‏رأی آن ها ضریب خطا پایین بیاید. ما خیلی از اکثریت ها را می بینیم که این طور نشده‏‎ ‎‏است. اگر اکثریت متفکرین را در نظر بگیریم تا حدودی درست است. اما در نهایت‏‎ ‎‏فصل خطاب با ولی فقیه است و بعد از رأی اکثریت خودش باید تشخیص بدهد، چنان که‏‎ ‎‏آیه شریفه خطاب به رسول اکرم می فرماید: با مردم مشوت بکن اما خودت باید عزم کنی‏‎ ‎(اذا عزمت فتوکّل علی الله)‏. بنابراین، عزم با خود فقیه است منتها چون آگاه و عادل است باید‏‎ ‎‏به همه حرف ها ـ چه اکثریت و چه اقلیت ـ گوش بدهد و نظر احسن را که همان مصالح‏‎ ‎‏اسلام است به دست آورد.‏

‏ما باید مصالح اسلام را از دید ولی فقیه بسنجیم و نمی توان گفت این مثل جاهایی‏‎ ‎‏است که رأی می گیرند و ولی فقیه باید از اکثریت پیروی کند. این ها ضوابط اجرایی حکم‏‎ ‎‏و حکومت اسلامی نیست. بلکه، توجه به خواسته ها، پیشنهادات و سخن ها برای‏‎ ‎‏ولیّ فقیه لازم است. امّا در نهایت، تشخیص خودش ملاک است.‏

* بعضی معتقدند که قدرت اتباع احسن که از آیه شریفۀ: «و یتبعون احسنه»‎ ‎استفاده می شود، در مسائل تخصصی مال متخصصان است؛ مثلاً اگر ولیّ فقیه‎ ‎می خواهد در مسائل نظامی یا تخصصی فرهنگی یا در مدیریت تصمیمی بگیرد که‎ ‎برخی از اصول و مبانی آن مثل سازماندهی، به کارگیری نیروها، کنترل و نظارت و‎ ‎برنامه ریزی هر کدام یک فوق تخصص دارد، در صورتی که خودش متخصص باشد‎ ‎قدرت اتباع احسن را دارد امّا اگر تخصص نداشته باشد باید آن را به اهل فن واگذار‎ ‎کند. نظر حضرت عالی در مورد این شبهه چیست؟

‏اگر ولی فقیه در رابطه با این مسائل ناآگاه باشد نمی تواند نظر بدهد اما وقتی با افراد‏‎ ‎‏مطّلعی که در این زمینه ها اطلاعات کاملی دارند، مشورت کند و با حضور خود در بحث‏‎ ‎‏آن ها اطلاعات کافی را به دست آورد، می تواند مصالح را تشخیص بدهد و این طور‏‎ ‎‏نیست که این گونه مسائل در بست در اختیار متخصص باشد. چیزهایی مثل پرتاب‏‎ ‎‏موشک، و شیوه جنگیدن مربوط به ولی فقیه نیست و متخصص می خواهد اما در این که‏‎ ‎‏الآن جنگ باشد یا نه، تصمیم گیریِ آن با ولی فقیه است. او می تواند با مشورت و نظارت،‏‎ ‎‏در مورد جنگ یا صلح تصمیم بگیرد. مسائل اقتصادی و سیاسی هم هر کدام‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 150
‏کارشناسی هایی دارد که بعد از توضیح کارشناس ها، ولی فقیه در مسائل کلی آن‏‎ ‎‏تصمیم گیری می کند. نظر نهایی در مسائل اختلافی و این مسائل کلی، چه اقتصادی، چه‏‎ ‎‏سیاسی و امثال آن، همه با ولی فقیه است.‏

* آیا نباید در ضمن مذاکرات قدرت اتباع احسن حاصل شود؟

‏ بله، همین طور است.‏

* حضرت امام می فرمایند: ولایت فقیه از بدیهیات عقلی است به طوری که با‎ ‎سنجیدن جوانب و اطراف، و تصور موضوع و محمول، انسان آن را تصدیق می کند.‎ ‎در برابر این دیدگاه، فقهای بزرگی مثل مرحوم محقق خوئی و آیة الله راکی و آیة الله‎ ‎حائری و بزرگان دیگری از معاصرین اصلاً ولایت فقیه را قبول ندارند و مثلاً مرحوم‎ ‎اراکی در مورد ولایت فقیه می فرمایند: «لا اثر فی الآثار والاخبر فی الاخبار» یا مرحوم‎ ‎خوئی اجرای احکام انتظامی اسلام را از باب امور حسبیه قبول می کنند و می فرمایند‎ ‎قدر متیقن آن در عصر غیبت، فقیه است و به همان قدر متیقن باید اکتفا بشود. حال‎ ‎چرا فقیه متبحّری مثل امام می فرمایند از بدیهیات عقلی است و هر که تلاش حضرت‎ ‎رسول(ص) و ائمه(ع) را برای تشکیل حکومت انکار کند منکر ضروریات دین شده‎ ‎است، اما در مقابل، عده ای با توجه به همان متون و روایات مسئله را به گونۀ دیگری‎ ‎طرح می کنند؟ این اختلاف قرائت ها از کجا ناشی می شود؟

‏ البته در تمام این مسائل مشترکاتی وجود دارد که کسی مخالف آن نیست؛ مثلاً هیچ‏‎ ‎‏فقیهی ـ حتی کسانی که شما نام بردید ـ مخالف این نیست که اسلام حکومت دارد. همه‏‎ ‎‏قبول دارند که در متن اسلام حکومت هست و اسلام با حکومت متولد شده و هجرت‏‎ ‎‏رسول الله(ص) به مدینه، آغاز تأسیس حکومت اسلامی است. حکومت رسول الله و‏‎ ‎‏ولی معصوم هم از بدیهیات اسلام است، که هیچ مسلمانی نمی تواند آن را انکار کند، اما‏‎ ‎‏این که آیا همین وضع در زمان غیبت ادامه دارد یا نه، مورد بحث است.‏

‏البته در ابتدای زمان غیبت و بعد از آن چون شیعه سعی می کرده اصل حیاتش را حفظ‏‎ ‎‏کند، زمام داری و اجرای حکومت اصلاً موضوعیت نداشته است و قرن های طولانی از‏‎ ‎‏تاریخ اسلام، شیعه در اقلیت قرار داشته و حتی گاهی حفظ حیاتشان هم منوط به تقیّه‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 151
‏بوده است. در این شرایط اصلاً مسئله حکومت مورد حاجت نبوده تا در این باره تأملاتی‏‎ ‎‏داشته باشند. قرن ها بعد رفته رفته شیعه قدرت و حیات جدیدی پیدا کرد که علما در این‏‎ ‎‏زمینه ها بیش تر بحث کردند تا این که به علمای خودمان منتهی شد و آن ها توانستند‏‎ ‎‏مقداری بازتر بحث کنند. هنر مرحوم امام این بود که در عصر ما با استفاده از همان منابع‏‎ ‎‏سابق، این مسئله را بازتر و بی پیرایه تر از همه عنوان کردند و استدلال هایی کردند که‏‎ ‎‏برخی از آن ها سابقه نداشت و در کلمات بزرگان نیامده بود.‏

‏البته مرحوم آیة الله بروجردی هم در نوشته های خود تعبیر ضرورت و بدیهی بودن‏‎ ‎‏حکومت و ولایت فقیه را دارند که امام همان را بسط دادند؛ مثلاً امام می فرمایند: ما به‏‎ ‎‏اجرای حدود موظفیم و چون آن را بدون حکومت نمی شود اجرا کرد، پس موظف‏‎ ‎‏هستیم به این که جامعه ای اسلامی داشته باشیم که از هجمه های خارجی هم مصون‏‎ ‎‏باشد و لازمۀ آن وجود حکومت اسلامی است. اصلاً خود متن و احکام اسلام همه‏‎ ‎‏گویای این هستند که حکومت لازم است، لذا امام می فرمودند: هر چند در این مسئله‏‎ ‎‏ادلّه نقلی هم داریم ولی مسئله، روشن تر از این حرف ها و امری کاملاً بدیهی است.‏

‏یادم می آید مرحوم بروجردی هم می فرمودند: ما دلیلمان مقبوله نیست که شما‏‎ ‎‏بگویید مقبوله را بعضی ها قبول ندارند، بلکه دلیل ما بداهت و ضرورت است و مقبوله‏‎ ‎‏نیز از جهت ضرورت مطرح شده. در واقع هم همین طور است و هیچ کدام از فقها آن‏‎ ‎‏ولایت تامّه رسول الله را انکار نکرده اند. در ولایت فقیه اختلاف هست که بعضی ها‏‎ ‎‏قائل اند تنها در مواردی ولایت هست که ما علم داریم شارع راضی به ترک آن نیست و‏‎ ‎‏قدر متیقن در این امور تصدی فقیه است. همین ها هم اگر در این فرمایش امام که‏‎ ‎‏می فرمایند: این ها بدیهی است، تأمل کنند همین مطلب را با وسعت بیش تری مطرح‏‎ ‎‏می کنند چنان که شاگردان متأخر مرحوم خوئی آن را چنین مطرح کرده اند.‏

‏وقتی حفظ مسلمین و جامعۀ اسلامی منوط به تصدی فقیه است، این از ولایت بر‏‎ ‎‏حفظ ایتام که آن ها می گویند روشن تر و بالاتر است. همان دلیل که می گوید: فقیه نسبت‏‎ ‎‏به صغار و ایتام ولایت دارد، همان دلیل ولایت بر جامعه اسلامی را هم اثبات می کند. این‏‎ ‎‏تفاوت دیدگاه هایی است که بر اساس ضوابط اسلامی به مرور زمان حل خواهد شد. در‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 152
‏موضوعات علمی برای ما مهمّ این است که باید سعی کنیم به قبل رجعت نکنیم؛ یعنی‏‎ ‎‏باید در خط همین فتح و پیروزی ای باشیم که امام نصیب حوزه های علمیه و جامعۀ‏‎ ‎‏اسلامی کرده اند. ما نباید با نادیده گرفتن این مسائل، حکومت را به دیگران بسپاریم،‏‎ ‎‏بلکه موظفیم که کار امام را دنبال کنیم.‏

* حضرت امام در مورد وظایف حوزه های علمیه می فرمودند: حکومت فلسفه‎ ‎عملی فقه است و تنها راه نجات از بحران در عرصه های مختلف این است که به فقه‎ ‎عمل کنیم و آن را از سینه علما و مدارس به اجتماع بکشانیم تا این که فقه در قلب‎ ‎جامعه حکومت بکند. هم چنین می فرمودند: من هم چنان که به فقه جواهری و فقه‎ ‎سنتی معتقدم و تخلف از آن را جایز نمی دانم، معتقدم که فقه سنتی و فقه مصطلح برای‎ ‎ادارۀ جامعه کافی نیست. به نظر حضرت عالی مراد حضرت امام از این عبارت چه بود‎ ‎و کاستی های فقه مصطلح چیست و برای جبران آن چه باید کرد؟

‏ این یک بحث دیگری است که فرصت و مجال دیگری لازم دارد. اجمالاً منظور‏‎ ‎‏امام این است که ما باید در عصر حاضر، با ملاحظه این که نظام و حکومت داریم، نیازها‏‎ ‎‏را به فقه عرضه کنیم و با همان ضوابط و چارچوب های اصولی که در فقه داریم حکم آن‏‎ ‎‏را استخراج کنیم، مثل همان کاری که خودشان کردند و در طول سال های حکومت خود،‏‎ ‎‏فقه حکومتی را عرضه کردند.‏

‏این فقه حکومتی را ایشان از کجا به دست آوردند؟ از کتاب و سنت یا از جاهای‏‎ ‎‏دیگر؟ ایشان در سطح بالایی آشنای به ضوابط و توانا در استخراج احکام بودند لذا‏‎ ‎‏مسائل حکومتی را از فقه استخراج کردند و به اجرا گذاشتند. امام همین روش را که‏‎ ‎‏خودشان داشتند توصیه می کنند، نه این که آن را کنار بگذاریم و به سراغ چیزهایی برویم‏‎ ‎‏که ارتباطی با کتاب و سنت ندارد؛ چنین چیزهایی نه مطلوب امام است و نه کار امام.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 153

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 154