مصاحبه با آیت الله العظمی یوسف صانعی

‏ ‏

آیة الله العظمی یوسف صانعی

‏ ‏

‏ ‏

‏ بسم الله الرحمن الرحیم. از برادرانی که به مناسبت صدمین سال تولد حضرت‏‎ ‎‏امام، اقدام به تشکیل کنگره ‏«امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی»‏ کرده اند، تشکر‏‎ ‎‏می کنم. هم چنین حضورشان را به این جا خوش آمد می گویم. ابتدا به عنوان مقدمه باید‏‎ ‎‏عرض کنم که:‏

‏ما فکر نمی کردیم انقلابی را که حضرت امام به وجود آورد و رنج هایی را که امام در‏‎ ‎‏رأس و ارادتمندان امام در مرتبه دوم کشیدند، به جایی برسد که برای بیانش احتیاج به‏‎ ‎‏کنگره داشته باشد.‏

‏آن وقتی که امام نهضت خود را از انجمن ایالتی و ولایتی شروع کرد و دوستدارانی که‏‎ ‎‏در کنار امام تلاش می کردند. ما از قم به تهران رفتیم. در مسجد امام عده ای از طلبه ها‏‎ ‎‏شعار می دادند که «مشروطه استبداد نمی شود» آن هم در شرایطی که بر اثر تبلیغات‏‎ ‎‏خارجی کار به جایی رسیده بود که این ها را کفر می دانستند و امام و روحانیون را سبب از‏‎ ‎‏بین بردن حوزه ها ـ نعوذبالله ـ می دانستند.‏

‏در قضیۀ انجمن های ایالتی و ولایتی، امام سخن رانیِ کوبنده ای کردند و اطلاعیه ای‏‎ ‎‏هم دادند. در همین قضایا بود که مرحوم سیداحمد خوانساری (ره) در بازار کتک‏‎ ‎‏خوردند و امام شب سخن رانی کردند و در آن جا فرمودند که «دولت باید حرفش را پس‏‎ ‎‏بگیرد»، طولی نکشید که رادیو اعلام کرد که قسم خوردن باید به «قرآن» باشد.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 19
‏امام فرمودند: ما به این اکتفا نمی کنیم، باید ضمن این که رادیو می گوید روزنامه ها هم‏‎ ‎‏بنویسند، چون رادیو چیزی می گوید در جایی ثبت نمی شود، اما چون خبر اصلی را مبنی‏‎ ‎‏بر این که غیر از قرآن به کتاب های آسمانیِ دیگر هم می توان سوگند خورد، در روزنامه ها‏‎ ‎‏نوشته اند، فسخ کردنِ آن را هم باید در روزنامه ها بنویسند و امام پافشاری کردند تا‏‎ ‎‏روزنامه فسخ را نوشتند. امام (س) با این دقّت حرکت را شروع کردند. واقعیت این است‏‎ ‎‏که ما فکر نمی کردیم که بعد از امام نیاز به کنگره باشد؛ یعنی می گفتیم این مباحث در‏‎ ‎‏حوزه مطرح می شود، حوزه علمیه دنبال امام(ره) حرکت می کند و یاران ایشان و بزرگانِ‏‎ ‎‏از مراجعی که دنبال امام رفتند و به نوبۀ خودشان خدمت کردند، نمی گذارند اهداف و‏‎ ‎‏مبانی امام فراموش بشود.‏

‏ما آن وقت گفتیم شما در درس های حوزی بیایید «تحریرالوسیله» را مطرح کنید و‏‎ ‎‏سئوال و جواب را از بحث های امام ـ حداقل بحث های فقهی ایشان ـ بگویید. خود‏‎ ‎‏حضرت امام حرف های آقای نایینی را می گفت و اشکال می کرد. من می دانم که مبانی‏‎ ‎‏امام (ره) در همه جا مطرح نمی شود. به دنبال این کار به جایی رسید که در حال حاضر‏‎ ‎‏می بینیم که به تشکیل کنگره و فهمیدن حرف های امام نیاز داریم. امام همۀ وجود و‏‎ ‎‏حرفهایش روشن بوده، منتها ما از بس در آن دست برده ایم حال قاصرانه یا مقصّرانه اینها‏‎ ‎‏باعث شده که همۀ حرفها زیر سئوال رفته اند، در حالی که حرف های او آن قدر روشن‏‎ ‎‏بود که احتیاجی به برهان نداشت، حالا بنده که این جا صحبت می کنم نمی دانم که این‏‎ ‎‏حرف ها چقدر به نتیجه می رسد، آیا خدای نخواسته برای امام ضرر دارد یا خیر، چون‏‎ ‎‏احتمال ضرر هم هست؛‏

‏به هر حال شما طبق قاعده «میسور» که یک وظیفۀ شرعی است عمل می کنید. قاعده‏‎ ‎‏«میسور» در فقه وجود دارد. عقلا هم میگویند قاعده میسور به جای خودش قاعدۀ‏‎ ‎‏درستی است. یعنی آن جایی که غرض را تأمین کند، هر مقدار بتوانیم طبق قاعده میسور‏‎ ‎‏حرکت می کنیم لذا حرکت شما در جهت معرفی گوشه ای از اندیشه امام حرکت خوب و‏‎ ‎‏به جایی است.‏

‏البته معلوم نیست شما بتوانید به تمام معنا امام را آن گونه که هست معرفی کنید، اما‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 20
‏تلاشتان را بکنید. اگر امرتان دائر مدار بین این شد که خلاف را به امام نسبت بدهید یا این‏‎ ‎‏که اصلاً آن قضیه را مطرح نکنید، مطرح نکنید، ولی اگر به جایی رسید که خدای‏‎ ‎‏ناخواسته تحمیل کردند که خلاف را به امام نسبت دهید، مثلاً بگویید که امام، مردم را‏‎ ‎‏هیچ می دانسته است، این خلاف همه زندگی امام و موازین عقل است. اگر به شما گفتند‏‎ ‎‏بگویید که امام گفته است مجتهدین هر اختیاری دربارۀ ناموس مردم و مسائل دیگر‏‎ ‎‏دارند که پیغمبر و امام هم نداشته اند. شما یا این را ننویسید، یا اگر می نویسید حقش را‏‎ ‎‏بنویسید.‏

‏در آیۀ شریفۀ ‏«النبی اولی بالمومنین من انفسهم»‏ یک احتمال را که همه ردّ کرده اند، این‏‎ ‎‏است که بگوییم پیغمبر صبح زن های مردم را طلاق بدهد و عصر با آن ها ازدواج کند‏‎ ‎‏وعده هم نمی خواهد، چون ‏«النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»‏ پس هر زنی را بخواهد‏‎ ‎‏می تواند به شوهرش بگوید طلاق بده، و او مجبور است او را طلاق دهد و اگر این کار را‏‎ ‎‏انجام نداد، پیامبر(ص) می تواند این کار را انجام دهد یا به صاحب خانه ای بگوید در این‏‎ ‎‏خانه ننشین یا خانه ات را بفروش والا خودم این خانه را می فروشم، این حرف ها بر‏‎ ‎‏خلاف ضرورت عقل و دین است. ما نباید پیغمبر (ص) را در حدّ رضاخان پهلوی قدّاره‏‎ ‎‏بند پایین بیاوریم. و یا بگوییم تمام مجتهدین بر جان، زن و بچه مردم مسلط اند، و چون‏‎ ‎‏این نوع ولایت را امام فرموده است. این خلاف عقل و نقل و همه چیز امام است.‏

‏امام همیشه برای مردم بود. حتی امام اگر مجمع تشخیص مصلحت را تشکیل‏‎ ‎‏می دهند که بعضی از فقهای بزرگ شورای نگهبان به امام نامه نوشتند که این خلاف‏‎ ‎‏قانون اساسی است و بعد هم وقتی امام حرف ایشان را نپذیرفت، منجر به استعفای‏‎ ‎‏ایشان شد. امام می فرماید: این هست، منتها من این کار را می کنم، آن قانون برای این‏‎ ‎‏است که مردم در صحنه باشند، لذا اگر مجمع تشخیص مصلحت نظام به نظر بنده یک‏‎ ‎‏جوری باشد که مردم را از صحنه بیرون کند معتقدم این آن مجمعی نیست که در قانون‏‎ ‎‏اساسی آمده است. ما اگر بگوییم امام مجمع را قرار داد و می خواست با قانون اساسی‏‎ ‎‏مخالفت بکند، این افترا به امام بوده و گناه است. امام برای قانون اساسی ارزش قائل‏‎ ‎‏بوده است، امام در اوّلِ نامه می فرماید: این خلاف قانون نیست، چون جنگ است و‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 21
‏شرایط جنگی در هر حکومتی مقتضایی دارد. امام دربارۀ قانون کار فرمودند: ولایت‏‎ ‎‏فقیه، اما چه جور ولایت فقیهی.‏

‏کارگرانی که در شرکت نفت اعتصاب کردند، رژیم به زانو درآمد و مردم رژیم را به‏‎ ‎‏سر حد ذلّت رساندند. امام فرمود: مجلس رأی بدهد و دولت یک طرفه می تواند قانون‏‎ ‎‏بگذارد، چون حکومت دنیا همین است، اما زیر نظر مجلس و نمایندگان مردم. در آن‏‎ ‎‏موقع یک عده عین قوانین مدنی را آوردند تا برای کارگران تصویب شود و برخی از‏‎ ‎‏آقایان محترم شورای نگهبان می گفتند: غیر از این خلاف شرع است، قانون کار نبود،‏‎ ‎‏قانون بدبختی کار و کارگر بود. قانونی بود که ما را به اسلام بدبین می کرد، دنیا را به اسلام‏‎ ‎‏بدبین می کرد. امام همه چیزش ملت بود و تمام وجودش را صرف ملّت کرده بود. امام‏‎ ‎‏(ره) می فرمود: همین پا برهنه ها بودند که شما را از زندان ها نجات دادند. حال ما بیاییم‏‎ ‎‏بگوییم نخیر امام فرموده است که آن چه من می گویم و بس لاغیر. هیچ کس حق ندارد‏‎ ‎‏خلاف حرف مجتهد حرف بزند. این که همان ارباب کلیسا در قرون وسطی است و ضد‏‎ ‎‏اسلام، عقل و منطق است. ارزش امام به این است که امام به نجف می رود و در کنار‏‎ ‎‏مسکن وپایگاه شیخ انصاری  ـ قدس سرّه ـ ولایت فقیه را توسعه داده در امور حسبه و‏‎ ‎‏غیر حسبه و می فرماید: آن چه شأن یک حکومت است برای فقیه هست، منتها با نظر‏‎ ‎‏مردم، یعنی ابزار مردم هستند، مردم نمایندگان را انتخاب می کنند و نمایندگان هر چه را‏‎ ‎‏که تصویب کردند و در آن ها ـ مسایل سیاسی و اجتماعی مردم ـ خلاف دین نبود،‏‎ ‎‏حکومت می تواند آن را اجرا کند. فقیه، نسبت به احکام اسلام و نسبت به آن چه که مردم‏‎ ‎‏می خواهند، فقط قدرت مجریه است. این بحث که در ولایت فقیه امام برای مردم ارزش‏‎ ‎‏قائل نبود، غلط است و باید از بین برود. چون این استبداد است نه ولایت فقیه. امام‏‎ ‎‏هیچ گاه نمی گفت که مردم یتیم اند و علما سرپرست این یتیمان هستند.‏

‏یا بعضی مطرح می کنند که امام فرموده است که فقها معصوم و یا بالاتر از معصوم اند.‏‎ ‎‏ما باید موازین اسلام و مبانی امام را بنگریم. امام، فقیه را فقط مجری می داند. در یک‏‎ ‎‏سری از امور مجری است و با قدرت حکومت باید احکام اسلام را اجرا کند و آنچه که‏‎ ‎‏مربوط به مردم است، مردم رأی دهند و او اجرا کند، همان حرفی که میرزای نائینی در‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 22
‏«تنبیه الامة» می گوید. این عمل امام بوده و در بحث ولایت فقیه اصل ولایت را مفصل‏‎ ‎‏بحث کرده اند. چون یک بحث این است که آیا در اجرا مشروعیت شرعی و قدرت اجرا‏‎ ‎‏با مردم است یا خیر؟ نظر بنده ـ و هم چنین دیدگاه حضرت امام ـ این است که نه تنها‏‎ ‎‏قدرت اجرا، مردم هستند، بلکه کل مردمند، یعنی ما معتقدیم تمام فقها ولایت دارند،‏‎ ‎‏ولی اعمال نمی کنند، این که یک فقیه ولایت دارد و بنده معتقد هستم، ولایت من الله‏‎ ‎‏نصب شده است در این هم بحثی نیست، نصب از جانب خدا است. اگر مردم هم کسی‏‎ ‎‏را حاکم کنند و آن کسی نباشد که ائمه فرموده است به نظر ما مشروعیت شرعی ندارد.‏‎ ‎‏اگر غیر از امیرالمومنین (ع)، همه کارهای علی (ع) را هم می کردند، ما باز معتقدیم کار‏‎ ‎‏نادرست است، مثل این که در باب قضاوت شرایطی معتبر است حالا چرا؟ آن هم دلیل‏‎ ‎‏و فلسفه دارد، اما وقتی در مرحلۀ امور مردم می آید، مشروع نبوده و حرام است، این‏‎ ‎‏عقیدۀ امام است و از لابه لای حرفهایش استنابط می شود. این عقیده ای است که بنده به‏‎ ‎‏آن معتقد هستم یک مجتهدی در قم بنشیند و بگوید من امروز تشخیص دادم که همۀ‏‎ ‎‏مردم باید بازارشان را ببندند و مردم با این مخالف هستند. خود این گفته خلاف شرع‏‎ ‎‏است. و به نظر بنده این حکم مجتهد را از عدالت ساقط می کند، چون بنده معتقدم اصلاً‏‎ ‎‏کار مردم با مردم است بازار را ببندید، این گونه قیمت گذاری کنید و دستورهایی از این‏‎ ‎‏قبیل. این ها از اختیارات مردم است و به غیر از مردم هیچ کس نمی تواند این کار را بکند،‏‎ ‎‏حضرت علی (ع) این کار را انجام نمی دادند.‏

‏من از دید دیگری در بحث حاکمیت مردم وارد شده ام که این دید به نظر خودم دید‏‎ ‎‏تازه است، غیر از این نظریاتی است که آقایان می نویسند و خود من هم قبلاً نوشته ام و‏‎ ‎‏میرزای نائینی هم نوشته اند، امام هم با وضوحش واگذاشته و در همۀ حرف هایش گفته‏‎ ‎‏است؛ یعنی شما کم تر سخنرانی ای از امام می توانید پیدا کنید، جز این که می فهماند‏‎ ‎‏مشروعیتِ کار مردم با مردم است، مشروعیت شرعی؛ یعنی اگر کسی خلافش را‏‎ ‎‏مرتکب شود از عدالت می افتد نه این که قدرت اجرا ندارد. یک عده می گویند قدرت‏‎ ‎‏مربوط به مردم است، نخیر اصلاً قدرت این نیست، اجرای امور مردم شرعاً مال مردم‏‎ ‎‏است. خدا دو مرحلۀ قانون گذاری برای خودش انجام داده است: اول، خود خداوند ‏«ان‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 23
الحکم الا الله».‏ دوم، خداوند مردم را فرموده است که شما مصالح خودتان را تشخیص داده‏‎ ‎‏و به دست من بدهید. من دستور اجرا داده ام و به مردم گفته ام مصالح شما را وقتی یک‏‎ ‎‏فقیه ابلاغ کرد بنابر عقیده به ولایت فقیه باید خودتان عمل کنید و دنبال آن بروید. من از‏‎ ‎‏یک دید دیگری بحث کرده ام و به نظر خودم این دید، تازگی دارد. این دید، واضح ترین‏‎ ‎‏اصل اعتقادی شیعه است، دیدی که همه چیز شیعه به او بستگی دارد، که هیچ کس‏‎ ‎‏کوچک ترین خدشه ای نمی تواند به آن وارد سازد و امام در رأس این عقیده است، چون‏‎ ‎‏او امام است و امام نسبت به این اصل هم امام است، حبّ اهل بیت (ع)، تشیّع امتیازش‏‎ ‎‏این است که عشق جزء اعتقاداتش می باشد، تولّای قلبی جزء ضروریات فقه شیعه است؛‏‎ ‎‏یعنی من باید کاری بکنم که ائمه را دوست بدارم، زندگی شان را مطالعه کنم، خاک قبر و‏‎ ‎‏تربتشان را باید دوست بدارم. اگر شما گفتید، عشق و علاقه به ائمه جزء معتقدات است،‏‎ ‎‏مجبورید بگویید کار مردم با صلاحدید خود مردم است؛ یعنی علی (ع) نمی آید استبداد‏‎ ‎‏به خرج بدهد، چیزی که مردم در زندگی شان نمی خواهند؛ بگوید باید بخواهید و عمل‏‎ ‎‏کنید، چون در این صورت حبّ از بین می رود، هیچ انسان عاقلی زور را نمی پسندد، مگر‏‎ ‎‏دیوانه یا مجنون باشد که این ها هم نمی پذیرند، چون فطرت انسان زور را نمی پسندد.‏‎ ‎‏خدا انسان را آزاد آفریده است، حاضر است ده میلیون تومان خرج میهمانی اش و مردم‏‎ ‎‏کند، اما حاضر نیست یک ریالش را با زور از او بگیرند. اگر قانون زورمداری برایش وضع‏‎ ‎‏کنند قبول نمی کند اگر دستش به جایی نرسد نفرین می کند ونفرین موثر است. ‏«و تلک‎ ‎بیوتهم خاویة بما ظلموا»‏ حکومت های ظالم و مستبد به نابودی می گرایند، اگر خودشان هم‏‎ ‎‏حکومت کنند فردا مردم انتقام را از بچه هایشان می گیرند. آقای سعید امامی، فصل‏‎ ‎‏الخطاب بود. گفت آن جا می رفتیم و او دو ساعت برای ما صحبت می کرد، مراجع،‏‎ ‎‏آخوندها و همه چیز را مسخره می کرد، بعد از آن که همه مسئولان را دیدند تازه جناب‏‎ ‎‏آقای سعید امامی که تازه از آمریکا برگشته است او در دو ساعت باید برایشان سخنرانی‏‎ ‎‏کنند، او باید هشت سال سرنوشت این مملکت را در دست بگیرد. حالا چه نقشه ها‏‎ ‎‏کشیدند که بعد آشکار بشود خدا می داند. یکی از بزرگان می گفت: خیلی از نقشه ها‏‎ ‎‏پشت پرده هست که ما اطلاع نداریم. چه کرده است و چه جنایاتی را کرده است. این‏‎ ‎
کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 24
‏شخص با کثیف ترین وضع، به نتیجۀ عملش رسید. من یک قضیه برایتان تعریف کنم: پدر‏‎ ‎‏ما نقل می کرد شخصی در محل ما بود که آدم بدجنسی بود، ولی در عین حال مرد بود.‏‎ ‎‏آدم بعضی ها را که می بیند می گوید این ها بر آن آدم ها شرف دارد ـ در همان زمانهای‏‎ ‎‏استبداد و خودمحوری یکی از افراد رفته بود یک شهری و کسی را که اذان می گفته به‏‎ ‎‏گلوی آن مومن زده او را کشته بود، هفت نفر را در روز بیست ویکم ماه رمضان در صحرا‏‎ ‎‏مجبور کرده بود که روزه شان را بخورند، روز بیست ویکم ماه مبارک رعیّت های‏‎ ‎‏بیچاره ای که در صحرا بودند وادار به خوردن روزه کرده بود. این آدم همسایه ما بود حالا‏‎ ‎‏مردانگی اش را می خواهم بگویم. مرحوم والدم می گفت او مرتب به من می گفت ملّا‏‎ ‎‏محمد علی! هیچ وقت با کسی دعوایت نمی شود تا من حق همسایگی را ادا کنم، گفتم: نه‏‎ ‎‏منِ آخوند با چه کسی دعوایم شود تا تو حق همسایگی را ادا کنی. گفت: یک روز برای‏‎ ‎‏آوردن آب از قنات رفته بودم یک حیات خلوت کوچک داشتیم ـ تازه از قنات آب آورده‏‎ ‎‏بودم. این شخص آمد که به خانه اش برود، درِ حیات خلوت ما باز بود این شخص آمد‏‎ ‎‏ظرف آب را بردارد و بخورد، به او گفتم: خجالت نمی کشی، گفت: به محض این که منِ‏‎ ‎‏آخوند گفتم خجالت نمی کشی، ظرف آب را نخورد.‏

‏در روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان ـ یعنی با فاصله سه روز از آن کار زشت خود‏‎ ‎‏ـ در ده دیگری درگیری به وجود آمد و او به توالت پناه برد. هفت تا تیر به او زدند که‏‎ ‎‏همان جا به دَرِک واصل شد. حالا آقای سعید امامی هم با خوردن داروی نظافت در‏‎ ‎‏نظافت خانه به درک واصل شد. بعضی غصه می خورند که من شنیده ام که کسی می گفت‏‎ ‎‏این آبرویش را برده اند این چاره ای نداشته است جز این که دست به خودکشی بزند، این‏‎ ‎‏نتیجۀ ظلم او است، ظلم وقتی از حدّ بگذرد ستم گر سرنگون می شود. به همه یاد بدهید‏‎ ‎‏و بگویید که امام با ظلم مخالف بود، امام به هیچ کس ظلم نکرد و ظلم اگر امروز نتیجه‏‎ ‎‏ندهد فردا نتیجه می دهد. اگر به خودمان کاری نداشته باشند فردا بچه هایمان را سرچوبۀ‏‎ ‎‏دار می کنند. این جور نیست که بگوییم حالا ما قدرت داریم، می زنیم، می کوبیم،‏‎ ‎‏می نویسیم. ما درست می گوییم، امام اصلاً از ما یاد گرفته است. من فکر می کنم چیزی‏‎ ‎‏نگذرد که بگویند امام از ما یاد گرفته است.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 25
‏آقایانی که در این قسمت فعالیت می کنند باید طوری برنامه ریزی کنند که امام نیازی‏‎ ‎‏به کنگره نداشته باشد پنج سال دیگر نخواهیم دوباره کنگره برای امام بگیریم؛ یعنی‏‎ ‎‏مواضع امام کاملاً روشن بشود. دوم اینکه امام را آن جوری که هست معرفی کنیم. اگر‏‎ ‎‏خلاف آن است صرف نظر کنید و امام را معرفی نکنید و اگر خدای نخواسته بنا است بر‏‎ ‎‏شما تحمیل کنند، کنار بروید. اجباری که ندارید، یعنی ‏«اذا بلغت التقیة الدم فلا تقیة»

‏اساس روحانیت بر آزادی و استقلال است هم چنین در کنگره امام باید جا انداخت‏‎ ‎‏که هر کسی بخواهد استقلال حوزه را بگیرد، این خلاف امام است. بیایید این خدمت را‏‎ ‎‏به امام بکنید. بگویید امام در طول حاکمیتش یک بار نسبت به حوزه، اظهار نظر شخصی‏‎ ‎‏ننمود. من سیزده سال قبل گفته ام، وقتی برای حوزه آیین نامه نوشتند و خدمت امام‏‎ ‎‏بردند امام فرمود: بروید با مراجع حوزه صحبت کنید و خودش به عقیده من آن آیین نامه‏‎ ‎‏را امضاء نکرد، هنوز هم امضاء نکرده است. من پانزده سال قبل در یک جلسه ای که همه‏‎ ‎‏جمع شده بودند برای روحانیون صحبت کنند، همه حرفهایشان را گفتند، باید تشکیلات‏‎ ‎‏نظم، و همین کارهای که مقدمه است برای این حوزه را از استقلال بیندازند، البته‏‎ ‎‏نمی توانند، حوزه صاحبش امام زمان(ع) است هر کس مخالفت کند خودش از بین‏‎ ‎‏می رود، ولی ما وظیفه داریم. من گفتم آن آیین نامه را که امام امضاء کرده است بیاورید.‏‎ ‎‏امام هیچ وقت آیین نامه را امضاء نکرد. امام هیچ وقت نظر خصوصی نسبت به حوزه‏‎ ‎‏ابراز نکرد و حوزه را کوچک نشمرد. در این وصیت نامه امام هم دقت کنید، امام‏‎ ‎‏می فرماید: این حرف غلط است که نظم حوزه در بی نظمی است، اما بعد تفسیر می کند و‏‎ ‎‏می فرماید: باید آدم های بد را بشناسید که به حوزه نیایند.‏

‏حوزه وقتی استقلال خود را از دست داد آیة اللهی که درست می شود که هر چه‏‎ ‎‏حکومت بگوید می گوید. بله همین حکم الله است ولاغیر. حکومت گفته است که سه‏‎ ‎‏طلاقه به جای یک طلاق است می گوید همین است اسلام ولاغیر. آخوند مربوط به‏‎ ‎‏حوزه برای مردم حرف می زند و برای خدا. آخوند وابسته برای وابسته اش حرف می زند‏‎ ‎‏آن «مستاکل بعلم» است آن شخص آخر سر بدبخت می شود: ‏«من استأکل بعلمه افتقر».

* این نکته ای که می فرمائید بسیار مهم است که ما به نحوی هم شأن مردم و هم‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 26
شأن نصب الهی را در حکومت در نظر بگیریم، اما این دو قاعدتاً در دو حوزه قابل طرح‎ ‎است: هم در حوزه ای که همه فقها منصوب هستند. اگر کسی قائل به این باشد؛ یعنی‎ ‎ولایت اعلم، به تعبیر بعضی ها نباید که ولایت همه فقها باشد.

‏ اعلم را کسی نگفته، ظاهراً رأی مردم است. در قضا اعلم را گفته اند، ولی در ولایت‏‎ ‎‏نگفته اند.‏

* در مشروح مذاکرات خبرگان این بحث مطرح شده که می گفتند ادعا این است که‎ ‎همه اعلمیت ولی فقیه را تصریح می کردند؟

‏ من این را ندیده ام. در قضا بله، اعلم در موضوعات هست، من خودم در آن بحث‏‎ ‎‏بوده ام. برای حکومت، اعلم در موضوعات می خواهیم، برای فقاهت اعلم در فقه‏‎ ‎‏می خواهیم، ولی در ولایت بعضی ها می گویند نصب الهی نیست، مثل آقای منتظری که‏‎ ‎‏می گویند شرایط را فقط بیان کرده اند از جمله اعملیت.‏

* بر اساس مبنای امام دو حوزه قابل بحث است یکی نقش مردم در انتخاب حاکم‎ ‎از بین فقهاء دیگر این که پس از انتخاب ولی امر به هر دلیل در نوع تصمیم گیری هایی‎ ‎که در حکومت مطرح می شود مردم چه نقشی دارند؟ شما فرمودید که ما بحث احکام‎ ‎و اجرا را جدا می کنیم. بعضی از موارد هست که شاید به یک معنا اسمش اجرا باشد،‎ ‎فقیه می تواند بگوید همان چیزی که مردم به آن اجرا می گویند، من شخصاً به عنوان‎ ‎این که خلاف حکم الله است و حکم الله این اقتضا را دارد، این تصمیم را می گیرم. این را‎ ‎باید یک مرز مشخص تری برایش پیدا کرد و بعد هم باید جایگاه مردم را در تصمیم‎ ‎گیرهای حکومت، آن هم از جهت نظری و از جهت شرعی مشخص کرد. حضرت امام‎ ‎برای انتخاب رهبری، جوابی که به آقای مشکینی دادند که به نحوی مردم را در نحوۀ‎ ‎انتخاب ولی امر ازمیان فقها به صورت پررنگ تر جلوه دادند، اگر در این باره مطلبی‎ ‎دارید بیان بفرمائید؟

‏ امام در این مورد بحث خاصی در «ولایت فقیه» و یا «کتاب البیع» و یا استفئائات‏‎ ‎‏ندارد، ولی در عمل و به شکل دلالت های التزامیه و اقتضائیه، مطالب فراوانی دارند. بنده‏‎ ‎‏عقیده ام این است که در مصالح نوعیه و امور اجتماع ابزار مشروع اجرا مردم اند. همه‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 27
‏فقها هم دارای ولایت اند، ولی باز این مردم هستند که با رضایت می توانند امور خودشان‏‎ ‎‏را به هر فقیهی مراجعه کنند تا جایی که هرج و مرج لازم نیاید. آن جایی که هرج و مرج‏‎ ‎‏لازم بیاید عقل خودشان قضاوت و حکم می کند که نه، در این جا باید با هم یکی شویم.‏‎ ‎‏پس مردم حتی در مراجعه، حتی بالاتر در مراجعه نسبت به احکام، می خواهند اجرای‏‎ ‎‏حدود کنند، می خواهند قاضی پیدا کنند، چون ولایة القضا برای فقیه است. به نظر بنده ـ‏‎ ‎‏می خواهد فقیهی را پیدا کند که حدّی را اجرا کند. اصل حکم اوّلی این است که مردم‏‎ ‎‏آزادند ؛ یعنی این آقا می تواند نزد این فقیه بیاید و بگوید آقا ما می خواهیم حّد را اجرا‏‎ ‎‏کنید. آن دیگری برود پیش فقیه دیگر و بگوید شما حّد را اجرا کنید مردم در این جهت‏‎ ‎‏آزادند، لکن این آزادی در یک سری از جاها قابل پیاده شدن نیست و قرینۀ حالیه و‏‎ ‎‏عملیۀ عقلیه بوده که نه این جور نیست و باید یک جا متمرکز شود؛ یعنی آن چه که هرج و‏‎ ‎‏مرج و نابسامانی می آورد، نمی شود که هر آخوندی برایش پنج تا محافظ بگذاریم که آقا‏‎ ‎‏هر کس برای قضاوت پیش تو آمد دستور بده، این افراد در اختیار شما هستند. این دیگر‏‎ ‎‏مملکت نیست، بلکه هرج و مرج است و اختلال در نظم حاصل می آید. نمی شود برای‏‎ ‎‏هر منطقه یا شهری یک رئیس جمهور انتخاب کرد، چون موجب هرج و مرج است. عقل‏‎ ‎‏و سیره دلیل بر این است که این ها باید متمرکز بشوند. خود مردم این جا باید یک نفر را‏‎ ‎‏انتخاب کنند، اما در اموری که این جور نیست، اختیار باز دست خودشان است. پس در‏‎ ‎‏مراجعه برای اجرا، حتی اجرای احکام الله این مردم اند که اسلام به آن ها حق داده تا هر‏‎ ‎‏که را می خواهند انتخاب کنند، منتها در آن جاهایی که اختلال نظم و هرج و مرج لازم‏‎ ‎‏می آید، عقل خودشان می گوید. جمع شوید و یکی را انتخاب کنید و دیگران در جایی که‏‎ ‎‏هرج و مرج لازم بیاید دخالتی نمی کند. اصلاً تا مردم به آن ها مراجعه نکرده اند، دخالت‏‎ ‎‏آن ها مشروع نیست. فرض کنید آقایی که منتخب مردم است کسی را قاضی قرار می دهد.‏‎ ‎‏بنده بگویم می خواهم همان جا فلانی قاضی باشد، نه، مردم به من این اختیار را نداده اند‏‎ ‎‏و مراجعه نکرده اند. ‏

‏در زمان خود حاکمیت امام (س) که با جان مردم و خون شهداء حاکمیت امضاء شده‏‎ ‎‏و درست شده بود نه با زبان و قلم و رأی مستقیم و غیر مستقیم با فداکاری ها، زندان ها،‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 28
‏شکنجه ها و شهادت فرزند خودشان رهبری امام تثبیت شده بود. امام همان وقت مانع‏‎ ‎‏نمی شد از این که آقایان اجازۀ در امور حسبیه را به افرادش بدهند. اجازه در امور حسبیه؛‏‎ ‎‏یعنی این که مثلاً میتی ولی ای ندارد، حاکم باید امورش را به دست بگیرد و نمازش را‏‎ ‎‏بخواند و دستور غسلش را بدهد، یا لقطه ای پیدا شده است، مثلاً من یک جعبه ای پیدا‏‎ ‎‏کرده ام، باید پهلوی حاکم بروم و حاکم دستور صدقه اش رابدهد. اموری که مردم به من‏‎ ‎‏فقیه مراجعه می کنند ؛ من نصب شدم و این هم مراجعه کرده است. این مجوزی است‏‎ ‎‏برای این که من بتوانم در اموری دخالت کنم و فرض هم این است که خلافی لازم‏‎ ‎‏نمی آید. اگر بر یک مبنای غلطی هم ما بیاییم و بگوییم یک سری از وجوهات مال حاکم‏‎ ‎‏است، معنایش این نیست که مال حاکم است و مردم را مجبور کنیم که وجوهات را به یک‏‎ ‎‏حساب بریزند. فرض کنید بر مبنای غلط مال حاکم نه مال امام معصوم (س) ـ هر کسی‏‎ ‎‏می خواهد به هر حاکمی می تواند بدهد هم چون هرج و مرج و بی بندوباری لازم‏‎ ‎‏نمی آید. بنابر این همان حرفی که شما از امام نقل کردید بعید نیست که بخواهد این را‏‎ ‎‏بگوید که بله همه حاکمند، منتها مردم در مراجعه آزاد هستند و تا به کسی به مراجعه‏‎ ‎‏نکرده اند اعمال حاکمیتشان مشروع نیست، برای این که از استبداد سر در می آورد.‏

‏باید رضایت مردم جلب شود. اما اموری که طبق نظام دنیا و نظام های حکومتی و‏‎ ‎‏قدرت های مرکزی، باید یک جا متمرکز شوند و قانون اساسی همین کار را کرده است.‏‎ ‎‏قانون اساسی یک نفر را به عنوان ولی فقیه انتخاب کرده  که او در آن امور می تواند‏‎ ‎‏دخالت کند و بنده دیگر نمی توانم دخالت کنم. منتها قانون برای او هم ناظر قرار داده‏‎ ‎‏است.‏

‏در کتاب «اربعین» امام، قسمت تکبر آمده است: (کتاب اربعین امام را در کنگره مطرح‏‎ ‎‏کنید که بسیار کتاب خوبی است) یک قسم از تکبر این است که بگویم هیچ کس حق‏‎ ‎‏ندارد از من سئوال و جواب کند می فرمایند: این فقط از صفات ذات باری است. همین که‏‎ ‎‏الان می نویسند «یسأل عن ما یفعل و لا یسأل» می فرمایند این از صفات ذات باری است و‏‎ ‎‏این شرکت در کار خداست. آن جور نیست که ولی فقیه هر کاری بخواهد بکند، کسی‏‎ ‎‏حق ندارد از او بپرسد، ناظری نداشته باشد.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 29
‏در مورد آیۀ «وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی الله » من یک برداشتی دارم و‏‎ ‎‏آن این است که خطاب به پیغمیر می شود از همین هایی هم که ناراضی هستند، اما حالا‏‎ ‎‏پشیمان شده اند از آن ها هم مشورت نخواه یا قدر متقین آن ها هستند یا اعم از آن هاست.‏‎ ‎‏به هر حال ظهور در اعمّ دارد والا آدم هایی راضی که نمی آیند خلاف رأی مرا بگویند.‏‎ ‎‏آدم هایی که نانشان به من بستگی دارد، خلاف نظر من را نمی گویند. آدم هایی که این قدر‏‎ ‎‏به من عشق دارند که مرا از خدا بالاتر می دانند، آن ها که اشتباهات مرا به من تذکر‏‎ ‎‏نمی دهند. آیۀ شریفه را بخوانید:‏

«واستغفر لهم و اعف عنهم»‏ این مال آن هایی بود که تخلف کرده و به جنگ و غزوه نرفته‏‎ ‎‏بودند. می فرمایند: برای این ها طلب مغفرت کن، رابطۀ خود و خدا را با آن ها درست کن.‏‎ ‎‏خودت هم آن ها را عفو کن و «شاورهم»؛ این یک نکته اساسی در اسلام است. آن‏‎ ‎‏طرفداری از مردمی که ما داریم، دنیا ندارد. می فرماید همین هایی که به جنگ نیامده و با‏‎ ‎‏تو مخالف بودند و رأی شان با رأی تو موافق نبود تو این ها را بعد از آن چه آدم های‏‎ ‎‏خوبی شدند ـ در اثر اشتباه از جنگ و واجب تخلف کرده و معصیت خدا نمودند در‏‎ ‎‏صحنۀ مشورت بیاور. این ها می توانند بزنند و همیشه بله قربان گو نباشند و نگویند بله‏‎ ‎‏حق همان است که حضرت عالی می فرمائید. این که مشورت نیست. من فکر نمی کنم‏‎ ‎‏شما آن طور مردم داری را که در اسلام هست در جایی داشته باشید. این راجع به اجرا،‏‎ ‎‏پس همه نصب هستند. مردم به شخص معینی مراجعه می کنند و در آن چه که به او‏‎ ‎‏مراجعه کردند تا مادامی که قبول دارند و راضی هستند و نظم دنیا اقتضا می کند باید عمل‏‎ ‎‏کنیم. دیگران هم هر کجا مردم به آن ها مراجعه کردند و یا فهیمدند مردم راضی اند،‏‎ ‎‏می توانند اعمال کنند. امام هم در موضوع «قانون کار» رضایت مردم را مد نظر قرار داد و‏‎ ‎‏می دانست که تودۀ مردم با قانون کار راضی هستند وای امام هیچ وقت چیزی که سر از‏‎ ‎‏استبداد در بیاورد انجام نمی داد. شما بر فرض اینکه هیچ دلیلی ندارید جز احتمال‏‎ ‎‏استبداد حکومت، کافی است، چون استبداد برای اسلام ضرر دارد و آبروی اسلام را‏‎ ‎‏می برد. احتمالش هم منجز است. ‏

‏راجع به بحث دوم؛ یعنی نحوه تصمیم گیری های حکومتی هم، حکومت نمی تواند‏‎ ‎

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 30
‏تصمیمی بگیرد. حکومت در قانون اساسی تصیمیم گیری ندارد، چون قوانین به مجلس‏‎ ‎‏ارائه شده و بعد از شور و مشورت تصویب می گردد. و فقهای شورای نگهبان که کار‏‎ ‎‏نظارت را به عهده داشته و موازین برایشان مطرح است و فرضاً اگر یک فقیه هم باشد‏‎ ‎‏کافی است. ‏

«من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون»‏ یک اشکالی که آقایان در شورای نگهبان‏‎ ‎‏داشتند این بود که می گفتند: حالا یک کسی این فتوا را قبول ندارد چطور قاضی فتوایی را‏‎ ‎‏که قبول ندارد فتوا بدهد؟ جواب این است نخیر، قاضی باید همان فتوایی را که قبول‏‎ ‎‏ندارد فتوا بدهد ‏«حکم بما انزل الله »‏؛ یعنی با موازین الهی مطابقت کند نه با فتوای خودت یا‏‎ ‎‏فتوای مرجع تقلیدت. اگر فقیهی گفته است مهریه بنابراین تصمیم گیری که او فکر کند این‏‎ ‎‏تصمیم اجرای حکم الله است، این تصمیم اجرای حکم الله نیست، چنین نیست و تازه‏‎ ‎‏اگر او فکر می کند، ولی مردم فکر نمی کنند نمی توانند مردم را مجبور کنند. خدا به او گفته‏‎ ‎‏است لازم نیست تو این حکم را اجراکنی. هر اجرایی که سر از این در بیاورد که مردم‏‎ ‎‏احتمال بدهند حکومت ظلم می کند اجرای آن لازم نیست، خصوصاً در حقوق الله . باب‏‎ ‎‏حقوق الله رفع ید و سهولت است. ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 31

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمیصفحه 32