جان پرورست قصۀ ارباب معرفت

جان پرورست قصۀ ارباب معرفت

□ حیدر احمدی «محزون»  

‏ ‏

‏معرفت، واژۀ بی انتهای نور است‏ ‏از افق جان‏، ‏رقص امواج آیینه هاست فرا روی سایه ها در پرتو بذل بی دریغ خورشید، مفهوم بیداری است در عنایت فجر پگاه، بالِ فرا رفتن تا بلندای آسمان، سند افتخار است در طومار پرنوشتار تاریخِ آرمان زای انسان؛ بذر رستن است در کویر حرمان، پایگاه پرواز است بر فرازکهکشان، تفسیر عشق است در طلوع وصال، فرهنگ زندگی است در آغوش کمال، پایان بی  رحمی زمستان است در ولادت بهار؛ بارقۀ پر فروغ آگاهی است از ممکن غریب بر روانِ باریافتگان کوی یار؛ عِطْرِ دل انگیز شکوفه بالندگی است در خندۀ پر نشاط صبح فروردین؛ کوثر طهور فضیلت و پاکی است بر سینۀ شکیبای زمین؛ شکن پر شکوی شرابِ طرب انگیز جنان است در سبوی اسرار آمیز عاشقان. معراج  انسان است در جهادِ پیمودن ماسواء تا پیوستن به ذات خدا، هاتف ترجمانِ قرآن است و نزول آیه های شعور در غار تن، بر پیامبر رحمت عقل در  لحظه های اتصال به شهود، شهود جمال مطلق، کمال مطلق. و آن بحصول نمی رسد مگر در پی انفصال مطلق، انفصالی که مقبول شرع مقدس اسلام نیست جز به اعتدال مطلق؛ و بالاخره معرفت، رازِ سر به مُهرِ کرامت انسان است در ‏

حضورج. 21صفحه 186
‏کتاب آفرینش و گام استوار انسان، فراسوی بینش، عروج آدمی است در تشعشع نور تا نیل به بزم شورآفرینِ مستان میخانۀ حضور، از این روی مشهد پرور شکرستانِ سخن، در مطلع غزلی از دیوان خود، جانپروری و خردنوازی قصه ارباب معرفت را، به نکته پردازی تمام به طغرای تقریر کشیده است: ‏

‏ ای پیک راستان، خبر یار ما بگو‏

                                                                          ‏‏احوال گُل به بلبل دستان سرابگو‏

‏جان  پرورست قصۀ ارباب معرفت‏

                                                                ‏‏رمزی برو بپرس و حدیثی بیا بگو‏‎[1]‎

‏و سید مصطفی خمینی بی شائبه گمان، یکی از همان ارباب معرفتی است که قصه ئی جانپرور به گسترۀ یثرب انسانیت در جغرافیای دانش دارد، سید مصطفی بزرگ مردی بود که به درایت و بردباری سرافرازانه خود چکادهای نهائی کوه سرکش علم و حکمت را به زیر گامهای سرشار از تبلورِ استقامت کشید نگارنده این سطور از سر درد و دریغ می گویم: با این که نزدیک به نوزده سال از حیات انقلاب در رود سیّالِ زمان می گذرد جای تأسف است که این سیل پر خروش  فقط در بستر لحظه ها مشغول سیر است اما صیرودتی را در هاضمه خود نپرورانده است، چرا باید درک این مردمی که داعیه فرهنگ و دانش دارند در حدی فروماند که در درگذشت یک قصه نویس یا شاعری که میزان تحصیلاتشان گاهی ممکن است در حد دوره دبیرستان متوقف شده باشد از طرف ارشاد با صرف آن بودجه های کذایی کنگره برگزار شود و آثاری پوچ و بی محتوا به سبکی آبرومندانه به چاپ برسد اما با گذشت این مدت زمان، هنوز کنگره ای برای معرفی مفید و کامل حکیم، عارف و مفسری چونان سید مصطفای خمینی که اندیشه های حکمی وی، بدون از مبالغه و اغراق در حد اندیشه های حکیم سبزواری قابل تامل و ژرف   اندیشی و اندیشه های فلسفی وی، در حدّ اندیشه های فلسفی بزرگانی چونان مرحوم مطهری و سید جلال الدین آشتیانی، و اندیشه های تفسیری وی در حد اندیشه های تفسیری بزرگانی چون ملاصدرا و علامه، درخور بازنگری است که از طرف ارشاد و دیگر مراکز فرهنگی برگزار نشود. ‏

‏مرحوم آیت الله شهید سید مصطفی خمینی ابر مردی بود که آینده اسلام به نگاهش گره می خورد از این رو سخن سالار خمین٬ امام راحل چه حکیمانه و تیزبینانه وی را بدینسان ـ مصطفی امید آیندۀ اسلام بود‏‎[2]‎‏ ـ  ستود گر چه مقال٬ این مسکین را زبان تبیین منزلت روحانی و منقبت عرفانی آن بزرگمرد یادگار از سلالۀ طاها و یاسین نیست و گوی بیان زدن این فقیر در عرصۀ شناسائی آن نابغه کم نظیر ـ بمثابه بردن ران ملخ ـ آن مور بیمقدار است در آستان کرم سلیمان عالی مقدار امّا با این حال ـ به حکم اینکه همۀ ما ایرانیان در یک قضاوت منصفانه٬ مدیون امام راحل و خانوادۀ فرهیخته آن عارف کاملیم ـ بر همه ما ‏

حضورج. 21صفحه 187
‏به فتوای جازم عقل٬ لازم است که در فرایند ادای دین خود ـ در حد توان فکری٬ سیاسی، اجتماعی و علمی خود از بذل جهد بلیغ ـ دریغ ننموده و به میزان معرفت و رهاورد علمی خود در راستای معرفی آن حضرت و تبار وی قلمی برداشته و مطالبی  را بازنگاشته و تقاضایمان از خوانندگان این است که اگر نوشتار ما در حد شأن و فخامت آن بزرگان نیست به دید اغماض٬ نه عیب و اعتراض در آن بنگرند و این دقیقه را لحاظ دارند که: المعروف بقدر المعرفه. ‏‎[3]‎‏ ‏

‏ابعاد و ادوار حیات و زندگی سراسر افتخارآفرین این شهید گرانقدر تشیع و اسلام٬ مرحوم سید مصطفی خمینی٬ فرزند برومند حضرت امام از دیدگاه کاتب این حروف به چهار بخش زیر تقسیم می شود: ‏

‏ ‏

‏1. دوران تحصیل و فراگیری علوم اسلامی‏

‏2. دوران درخشش علمی و تدریس علوم اسلامی در حوزه شکوهمند نجف اشرف‏

‏3. بررسی افکار و اندیشه های علمی٬ فلسفی آن بزرگ ‏

‏4. سیری در زندگی سیاسی٬ اجتماعی وی چون بازگفتن٬ هر یک از چهار بخش مذکور به تفصیل کاری دشوار است از این روی ما هر یک از بخشهای فوق را به ایجاز و اجمال به سلک نوشتار می کشیم به امید اینکه فتح بابی  باشد برای بازشناسی درختی تناور از بوستان معارف حیات بخش دین در فرهنگ پربار مشرق زمین. ‏

‏مرحوم آیت الله سیدمصطفی خمینی، که دیگر قرآن سعدین باید تا چون او به نبوغ و درایت در حوزه های علوم دینی سر برآرد به حسب آنچه در تراجم زندگی ملکوتیش مسطور آمده در سنۀ 1349 هجری  قمری پا به عرصه گیتی نهاد او که در دامن حکیمی منضال و عارفی ستوده خصال از سلالۀ ‏

حضورج. 21صفحه 188
‏خاتم پیامبران٬ در تاریخ بی همانند حیات طیبۀ مجد و عظمت انسان به بالندگی تمام پرورش یافت از اوان طفولیت و نوپائی این درخت تنومند و پرشوکت٬ باغبان هوشمند و مدبّر این بوستان، یعنی امام راحل بین روح این نهال، نو بپاخواسته٬ و روح قرآن به ظرافت و دقت تمام، چنان پیوندی به هنجار و در نهایت استحکام زد که در آخر از این نونهال، درختی٬ بل سدرة المنتهائی قرآنی به بروبار نشست و بر اثر این پیوند بود که مصطفی به دنبال گذراندن دورۀ ابتدائی خواندن و نوشتن به جامعه ی روحانیت پیوست و دوره سطح را از محضر بزرگانی٬ چونان آیت الله اصفهانی و  آیت الله سلطانی فرا گرفت٬ پس از آن برای فراگیری خارج فقه به حوزۀ تدریس فقیه بزرگ آن عصر٬ آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله علیه راه می یابد و برای فراگیری علم اصول ـ  که شیوۀ استنباط منطقی احکام شریف را از قرآن و سنت به محصلان علوم اسلامی می آموزد ـ به حلقۀ شاگردان مکتب اصولی امام (که به جهت گرایش آن حضرت به تفکرات عقلائی٬ حوزه ای بسیار گرم٬ پرحرارت و ذهن پرور بوده است ـ می پیوندند‏‎[4]‎‏ برای پرورش ادراک نظری و اندیشه های عقلایی خود در دایره مشتاقان حکمت نظری می نشیند و در آموختن اسفار و شفا و دیگر کتب حکمی از محضر پرفیض صاحب نظرانی متضلع٬ چونان حکیم بارع و محیط بر نحله های فلسفی٬ علامه سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و یگانه مرد علم و حکمت٬ مظهر تقوا و قداست٬ علامه طباطبائی٬ بهره کافی برد و برای سیراب شدن از مینای معرفت و وقوف وافی بر اسرار طریقت به سالکان طریق حقیقت پیوست و از خمخانۀ محبت به دست قدسی امام امت، سبوی وحدت سرکشید و در قهقهه مستانه یار غرق و از تعرفه های تلوین زای خود و اغیار رهید. ‏

‏ یکی دیگر از علومی که از اسرار محسوب می شود و این شهید گرانقدر اقلیم فقاهت بر آن علم احاطه ئی کامل و تبحری صائب و کافل و قدمی راسخ و واصل داشته و علم جفر و اعداد است این علم که به حسب روایاتی منسوب به فاطمه زهراء(س) و امام عارفان علی علیه السلام است در رأی واقفان به اسرار آن تا میزانی از عظمت و ارزش برخوردار است علامه، حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک نکته بر این باور است که همینطور که امام معصوم، قطب عالم امکان است علم جفر نیز قطب معارف حقه الهیه است‏‎[5]‎‏. ‏

‏و ابتکار منحصر به فرد مرحوم آیت الله مصطفی خمینی در تفسیر قیّم خود بر قرآن مجید، استفاده کامل از جفر و اوفاق است و وقتی در این مقام به اظهار نظر می پردازد هر متفطنِ مطلعی، احاطۀ اعجاب برانگیز وی را در حقایق و رموز پیچیده این علم در می یابد. بخش اعظمی از نوشتار تفسیری این ‏

حضورج. 21صفحه 189
‏ مرد، به اسرار این علم و بررسی خواص حروف اختصاص دارد که بر آشنای به کتب این فن شریف مستور نیست که آن بزرگ در قلمرو این مباحث، نظری تمام به کتبی  چونان، شمس المعارف، حکیم بونی، انوار الیقین، برسی مفاتیح المغالیق مرحوم محمود دهداد، متخصص به عیانی و فتوحات مکیۀ و همین طور مفاتح الاسرار دانای مغرب زمین، ابن عربی  که خود خّریت در علم جفراست داشته است، نکته دیگر که در خور تأمل و بازنگری است اعتماد و اذعان این بزرگ، بر علم مزبور است تا جائی که در جلد اول تفسیر ارزشمند خود، ارزش و اعتبار آن را بدینسان باز گزارده است: ‏

‏ اعلم اَنّ علم الحروف و الاعداد، من العلوم الشریفة و هو یتکفل علوم الغریبة ولها المبادی العلمیة و المحاسبات الدقیقة وله الارباب و الاصحاب، یشتغلون به فی الازمنة الطویلة و فیها الکتب الکثیرة المطبوعة و غیر المطبوعة و منها یشتق علم الجفر والرحل، و لاشبهة ان الجفر من العلوم الشریفة و قد وردت فیها الاثار والاخبار‏‎[6]‎‏. ‏

‏خلاصه مرحوم سید مصطفی خمینی به همان میزان که بر علومی از قبیل فقه و اصول، فلسفه و عرفان احاطه داشته است بر جفر محیط بوده است ولی اینکه استاد آن بزرگ در این علم، کدامین سالک صاحب سرّ بوده است امری است که ما تاکنون که به تسوید این صفحات مشغولیم نامعلوم است؛ تنها ‏

حضورج. 21صفحه 190
‏نکته ئی که با مراجعه به تفسیر قرآن آن حکیم عالی قدر و فقیه بلند نظر بدست می آید اینستکه: وی دوستی داشته است به نام شیخ زین العابدین ابهری که از دیدگاه صاحب ترجمه از اکابر این فن بوده است و صاحب ترجمه می نویسد که در ایام گذشته به ابهر رفتم و بعضی از نسخه های خطی او را در علم جفر دیدم که اگر بجای آن ـ عمر شریف خود را در تألیف علوم ظاهری صرف کرده بود چه بسا تصنیفاتش از حیث کثرت به مقدار آثار مرحوم مجلسی می رسید. ‏‎[7]‎

‏دومین بخش از ابعاد زندگی علمی، اجتماعی آن مرحوم که در ادوار تاریخ طومار پر افتخار حیات معنوی وی با شکوه خاصی به تجلی نشسته است دوران ظهور آن ستاره پر فروغ حکمت و فقاهت است در آسمان علم و معرفت نجف، مرکز عالمان وارستۀ تشیع؛ درخشش این اختر فروزان در آسمان پرستاره این دار و دیارِ مؤمنان تا میزانی از شدت بود که در اندک زمانی به اوج عروج خود رسید و در کنار فرزانگان برجسته و وارستگان فرهیخته آن حوزه به تدریس خارج اصول و تشیید مبانی عقلی صدرالمتألهین شیرازی در کتاب گرانسنگ اسفار، همراه با شروع و تحکیم حوزۀ درس تفسیر قرآن کریم به سبکی جامع و فراگیر پرداخت، اینجانب نه افتخار شاگردی آن روحانی واصل به حیات طیبه را داشته ام نه مدعی وقوف به مراتب علمی و مدارج روحی آن بزرگ مَردَم، اما این را میدانم که وی در جامعۀ اسلامی ما بعنوان یک فقیۀ مبارز شناخته شده است و این بزرگترین ظلمی است که قلم بدستان دلسوز ما بر شخصیت علمی آن مرحوم ندانسته روا داشته اند چه اینکه هر اندیشه واقع بین و پرتلاشی که پایبند به میراث های معنوی شرق اسلامی است و مرعوب اصطلاحات و انحرافات لغزندۀ فرهنگ غرب نیست با اندک تأمل و تدبری در آثار و افکار بزرگان مشرق زمین که بی گمان به قضاوت واقع بینانه و عادلانه، صاحبِ ترجمه نیز در رأس آن قرار گرفته است به روشنی در می یابد که مردی چون سید مصطفی خمینی، نابغه ای بوده است که در علوم و معارف انسانی، قرآنی، برهانی و عرفانی از نظر موشکافی و ژرفایابی  و صاحب نظری بدون از کمترین گزافه گوئی در عداد اوحدی از اساتین بوده است و تنها آنچه تحت عنوان تفسیر از وی بازمانده است در صدق این ادعا کافی است. عالم متقی و پرهیزکار، حضرت حجةالاسلام شیخ ابراهیم فاضل فردوسی نمایندۀ ولی فقیه و امام جمعه استان بوشهر برای نگارنده این سطور نقل کردند که مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی که رحمت خدا بر او باد، در حوزه علمیه نجف اشرف درس تفسیر می گفت و فضلائی را که در آن درس شرکت می کردند به عجز و حیرت می انداخت. آری نگارنده نه از در احساس که از سر تحقیق و ارزیابی  دقیق تفسیر قرآن آن بزرگ مردِ میدانِ ‏

حضورج. 21صفحه 191
‏حکمت و عرصه معرفت می گوید: که، تفسیر وی حاکی از احاطه، تبحر، تضلع و تخصص کامل آن مرحوم بر علومی از قبیل صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه، لغت، نقد شعر و ادب، منطق، فلسفه، عرفان، تاریخ، تفاسیر شیعه و سنی، فقه مذاهب خمسه، اصول فقه، هیئت و نجوم، هندسه و ریاضی و بالاخره علم اعداد و حروف است و اگر کسی از باب عناد و تنگ  نظری در پی انکار فضل فاضلان برآید باید از این نکته غفلت نورزد که وجدان بیدار و جستجوگر تاریخ در آئینه گذر زمان به زیر غبار برخاسته از طوفان انکار نااهلان محجوب نمی ماند. مگر فضائل امام علی در تاریخ، مورد انکار قرار گرفت که فضائل فرزندان راستین روحانی و جسمانی وی در پرده افکار اصالت فروشان بی هویت  یا مغروران بی همیت باز ماند اگر مبنای تاریخ بر این بود که در این صورت تاریخ در خود تحمل گنجانیدن این سخن خلیفه دوم را ـ کنا ننظر الی علیّ فی ایام النبی  کما ننظر الی النجم ـ ‏‎[8]‎‏نداشت. ‏

‏ پس مبنای تاریخ در گذر زمان، کنار زدن پرده های اعتباری کذب و پندار است از سیمای نورانی اخیار، و بستر تاریخ محک آزمایش روش و سیرۀ گذشتگان است. ‏

‏ خوش بود تا محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد‏‎[9]‎‏ و ما از این روی خرسندیم و دل در گرو این کلام خواجۀ شیراز داریم که: ‏

‏دور فلکی یکسره بر منهج عدل است‏

‏خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل ‏‎[10]‎‏ ‏

‏هرکه از روزن تحقیق و بصیرت به آثار قلمی آن، مرحوم بنگرد وی را آفتابی  از شرق می یابد که در شرق به غربتخانۀ غروب نشست. دریغ که اجل در این پنگان مینا به این زلال چشمه  سار معرفت، فرصت نداد تا تفسیر قرآنش که به گمان نگرنده جامع ترین و بهترین روش در تفسیر قرآن است بنحوی که اگر ایشان توفیق یافته بود که با روش منظور، یک دوره کلام الله مجید را تفسیرکند بی تردید این تفسیر بین همۀ تفاسیر شیعی و سنی ـ چنانکه در خصوص تفسیر المیزان حکم رانده اند‏‎[11]‎‏ به عنوان ناسخ التفاسیر شناخته می شد، روش آن بزرگ در این تفسیر چنانکه مصحح در مقدمۀ خود بر آن کتاب شریف بازآورده است بحث پیرامون هر آیه ئی از قرآن مجید است از جهت لغوی، صرفی و نحوی، کتابت و رسم الخطی، معانی و بیان و بدیع، تجوید و قرائت، فقه و اصول، حکمت و فلسفه کلام و عرفان، علم اخلاق، علم اعداد و اوفاق. »‏‎[12]‎‏ و آنچه قابل بیان است (گذشته بر این چیزهایی که مصحح محترم برشمرده است و ممکن است بررسی آیات از خیلی از این جهات، چونان بررسی آیات از جهت لغت، فصاحت و بلاغت و علم الموسیقی برای بسیاری از علاقمندان به تفسیر، مباحثی خارج از دایرۀ تفسیر قرآن باشد، ولی این ‏

حضورج. 21صفحه 192
‏دقیقه را نباید فرو گذاشت که بحث حول آیات قرآن از نظر معانی  و بیان و همینطور علم موسیقی و الحان، لطیفه ئی است که زیباشناسی، ژرفاشناسی و آرایه های لفظی که عمدۀ اعجاز قرآن است بر بنیاد آن بر نهاده شده است) اینکه متفکر صاحب ترجمه بعد از قرار دادن تک تک آیات در مجاری برشمرده شده، به تفسیر هر آیه و تأویل آن بر مبنای مسالک متعدده و مشارب مختلفه می پردازد که این امر نیز خود بازگو کننده جولان ذهن و قاد و فکر نقاد آن شخصیت عالی قدر عالم اسلام در میادین تضارب اندیشه ها و اصطکاک افکار است. ‏

‏بخش سوم از ادوار حیات پربار این اندیشمند فرزانه، بررسی افکار و اندیشه های علمی آن بزرگ می باشد که این امر را با همه دشواری و دقتی که می طلبد با استمداد از روح آن شهید به تحلیل می کشیم، نوشته های صاحب نظرِ معهود در راستای تحلیل مسائل معرفتی، عقیدتی، فلسفی و مبدأشناسی منحصر در تفسیر قرآن وی نمی باشد بلکه آثار دیگری نیز در معقولات به خامه بنان در رقم ترجمان آورده که از آنجمله است کتابی  به نام «القواعد الحکمیة» که صد دریغ از عدم دسترسی به آن، و تنها کانال اطلاع ما از این کتاب نفیس، منحصر است به استنادهای خود آن استاد الهی در مواردی از مجلدات نشر شدۀ تفسیرش که مورد زیر نمونه ئی از آن است: وَ لقد تحررنا تفصیله فی کتابنا - القواعد الحکمیة‏‎[13]‎‏ - و نکته قابل تأمل دیگر این که از بعضی از تصریحات خود وی در مسائل نزاعی و تنش برانگیز برمی آید که کتاب مذکور همانند بسیاری از کتب حکیمان سلف (که این حکیم توانمند الهی با این عبارت روشن و بیّن – انّ ما ذکره شرکائنا فی الفلسفة، خال عن التحصیل‏‎[14]‎‏ ـ ‏

حضورج. 21صفحه 193
‏ آنان را شریک خود در وقوف بر فلسفه قلمداد می کند) نیست که به شرح و تفسیر آراء حکیمان بسنده کرده باشد بلکه کتاب به سبک و سیاق بدایع الحکم ملاعلی مدرس زنوزی نوشته شده است که نویسنده در آن با استقلال عقلانی تمام با اتکاء و اتکال بر پشتوانۀ مستحکم عقل و برهان مبانی و استواری را با نحله ای صدرائی، بازنگاشته است از مطالعه نوشته های فلسفی آن عزیز در معانی عرفانی و مبانی برهانی برمی آید که وی همانند صاحب مکتبان بزرگی چونان بوعلی و شیخ اشراق و خواجه نصیرالدین و ملاصدرا، دارای نظراتی تأسیسی و تحول برانگیز بوده است که اگر تعلیقات وی بر اسفاد و همینطور کتاب ـ القواعد الحکمیة ـ او به نشر برسد به طور مسلّم برای تبیین و تحلیل اندیشه های فلسفی امام و استنباط دقیق آراء و مبانی عقلانی آن حضرت راهگشای بسیار خوبی  است، آنچه مُهر تأئیدی است بر هر دو مدعای فوق، عبارتی صحیح و روشن از خود اوست که در ضمن بررسی نظر حکماء و عرفاء در مسئلۀ معروف «انه تعالی لٰا ماهیة له» ذکر کرده است، که: ‏

‏قالَ طائفة راقیة من المشائین و فیهم شریکنا فی الریاسة ابوعلی سینا‏‎[15]‎

‏ اندیشمندانی که بر تاریخ فلسفه وقوف دارند این دقیقه را به خوبی  درمی یابند که تنها حکیم متأله ئی که وقتی از بوعلی اسم می برد او را شریک خود در ریاست بر فیلسوفان قلمداد می کند و هنگامی که از ارسطو و فارابی  اسم می برد با عبارت - هما شریکان فی التعلیم – بر خود لقبِ معلم ثادث را در خود می یاید میرداماد است و سیدمصطفی در عبارت متقدمه، به آن بزرگ تأسی کرده است و چون ما به مراتب معرفت و مقام تقوا و مراحل درک و واقع بینی آن بزرگ واقفیم درمی یابیم که این سخن وی در خصوص خود نه تنها ادعائی گزاف نیست که تبیین آن برای آشنائی مشتاقان و استفاده بردن طالبان به عنوان یک ارشاد و ارائۀ طریق واجب است بدانسانکه یوسف پیامبر نیز بر خود لازم دید که برای حفظ اقتصاد کشور مصر و تداوم سرمایۀ آن، خود را به پادشاه وقت معرفی کند و مطلب صادق پیرامون لیاقت و کفایت خود را چنین بازگو کند: قالَ اجعلنی عَلٰی خزائن الارض، انّی لحفیظ علیم. (قرآن سوره یوسف)‏

‏ پس اظهار لیاقت و توانمندی برای هدایت و رشد استعدادهای درونی در جهت وصول به فعلیت و شکوفائی در ابعاد مختلف فرهنگی، علمی، اقتصادی و سیاسی جامعه، به منطق قرآن، امری حیاتی و ضروری است؛ رمز توفیق یک فیلسوف، برای ارائه روش نو ـ در جهت مندی یک رشتۀ علمی ـ احاطه بر اندیشه و افکار و آثار اندیشمندان آن رشته است و دومین خصوصیت خودپروری، مدیریت فکری داشتن در جمع و دسته بندی ‏

حضورج. 21صفحه 194
‏مطالب و ریشه  ئی دنبال کردن آراء دقیق نظری، همراه با ذوق و ابتکار عمل که ارزشهای فوق، در اندیشمند بزرگ قصۀ ما جمع بوده است و نظری ژرف به آثار بجا ماندۀ وی مؤید این معناست، باشد که خردمندان پاک سرشت و بلندنظری که معرفی عالمان بزرگ و حکیمان سترگ را تعارضی برای حفظ اعتبار علمی خود نمی دانند برای تبیین خطوط کلی اندیشه و افکار فلسفی شهید وارسته  چون مرحوم سیدمصطفی که خون پاکش در جهت بقای عزّت مسلمین بر زمین ریخته شد دامن همت به کمر بربندند. خلاصه، قواعد الحکمیه کتابی  است که مؤلف بلندقدرش در آن به سلوک بر مشای منطق و امعان، به اظهارنظر و جرح و تعدیل آراء و افکار حکیمان و متکلمان بزرگ پرداخته است برای نمونه، وقتی که در تفسیر خود از ترکیب دستوری بسم الله سخن می راند از تعیین متعَلَّق بسم الله، نتیجۀ کلامی در راستای بطلان هر یک از جبر و تفویض می گیرد به این تقریر که اگر متعلق بسم الله، جمله فعلیه یا اسمیه ئی باشد که بر استعانت جستن عبد به اسماء شریفه ذات باری در افعالی که انجام می دهد دلالت  کند، ـ و به خاطر تحکیم و تشیید نظریه فوق که چندان برای امام الائمه نحویان، سیبویه مطلوب و رضایت بخش نیست از اینرو که باء استعانت در ابزار و وسایل مادی و فیزیکی کاربرد فراوانی دارد؛ مانند کتبتُ بالقلم، و لحاظ و ‏

‏ ‏

حضورج. 21صفحه 195
‏ اعتبار آن در بسم الله، مستلزم تنزّل شأن باری عزّ اسمه است ـ آن مرحوم مجوّز رأی فوق و مُهر تصحیح بخش آن را، اتفاق آراء بیشتر مفسرین در خصوص بسم الله، سورۀ مبارکه فاتحةالکتاب می داند و بعد از اتقان و استحکام نظر ادبی  خود با توصل به واسطه قرار دادن رأی اکثر علماء تفسیر به شیوه کارشناسی مخصوص به یک متخصص، بر مفوّضه و مجبّره می شورد به این که اگر باء را برای استعانت فرض کنیم در این فرض، حُسن دیگری نیز که در بردارنده مبنای کلامی شیعه و تأئیدی بر این مبناست بر آن مترتب است به این معنی که اصحاب کلام از مفوضه بر این اعتقادند که افعال و کارهای بندگان به خود آنان واگذار شده است و خدای تعالی در افعالی که افراد انسان انجام می دهند هیچگونه دخالتی ندارد و مجبّره بر این باورند که بندگان خدا در افعالی که از آنان صادر می شود مجبور و هیچگونه اختیاری از خود ندارند‏‎[16]‎‏ که ما انگیزه بروز این نظریه را از طرفداران جبر در مثنوی نامۀ خروش عشق بدینسان بازآورده ایم. ‏

‏اشعری می دید از ذات خدا‏

   ‏فعل انسان جمله، آن پر مدعا‏

‏باورش این بُد که کار آدمی‏

‏هست بیرون از مهار آدمی ‏

‏نقشه ای در پردۀ پرگار بود‏

 ‏‏دست مکر حاکمی در کار بود‏

‏ای بسا اندیشه ها مانند تیغ‏


حضورج. 21صفحه 196
‏ گشت استخدام قدرت بی دریغ‏

‏گر بود مجبور، انسان در عمل‏

      ‏‏پس مساوی هست اخلاص و دغل‏

‏هر چه باشد از خدا آمد پدید ‏

‏فاعل مجبور، انسان در رسید‏

‏گر حسین در کربلا مقتول شد‏

    ‏‏کی یزید و شِمر دون، مسئول شد‏

‏تیغ حق از دست حق آمد برون‏

   ‏‏گردنی از حق ز حق شد سرنگون‏

‏شد بهانه، دیدن خواب و سماع‏

                                                                                                                                                                                         ‏‏بهر توجیهِ فسادِ اجتماع ‏

‏ورنه هر عاقل بداند آشکار‏

‏کین عمل شد آیتی بر اختیار‏‎[17]‎

‏خلاصه مؤلف، پس از اشاره اجمالی که ذکر آن گذشت به صراحت باز آورده است، که: و بطلان مقالة الفریقین محرّر فی القواعد الحکمیه». ‏‎[18]‎

‏کار دیگر مرحوم سیدمصطفی خمینی، تعلیقاتی است بر اسفار، که در حال حاضر اثری از آن در دست نیست و به درستی خبری از موجود بودن یا مفقود شدن نسخه آن نداریم و تنها مصدر موثق بر تحریر تعلیقاتی بر اسفار صدرالمتألهین سند افتخار حکمای ایران زمین، به قلم وزین آن مرحوم، استناد به گفتۀ خود اوست در ضمن نقل مطلب بسیار مهمی در تفسیر قرآنش از آن تعلیقات بدین قرار: و قَد ذکرنا فی تعالیقنا علی الالهیات من الاسفار، آن هناک ثلاثه قواعد، الاولی: قاعدة الکل فی الکل و هی قاعدة طبیعیة و الثانیة، قاعدة کلی شئ و فیه معنی کل شئ و هی قاعدة تستعمل فی علم الاسماء و العرفان و الثالثة، قاعدة کل شئ فی کل شئ و هی قاعدة تستعمل فی الفلسفة العلیا»‏‎[19]‎‏. ‏

‏وی بعد از بازآوردن اجمالی قواعد سه گانه فوق به سبک و سیاقی که گذشت، قاعده اول را که در باب مباحث کلی طبیعی و اندراج نوع در جنس کاربرد دارد به همان اجمال وا می گذارد و به تفصیل دادن و تحقیق نمودن، پیرامون قاعده دوم و سوم می پردازد که در توضیح قاعدۀ دوم به اجمال و کنایه، اشاره ای به نقد نظری از امام خمینی دارد و این روش معقول و خردپرور نویسنده، اولاً از استقلال فکری وی حکایت می کند و ثانیاً از مطلق نپنداشتن بزرگان بزم معرفت در قلمرو اظهار نظرهای علمی با حفظ تواضع و فروتنی و اذعان جازم به مراتب والای معرفتی آنان، همراه با معرفتی درخور و شایسته شأن علمی آنان در تضاعیف مطالبی  که حاوی نقدهای عیارگیر است فی المثل به عبارات زیرین که حاکی از استقلال نظر آن بزرگ و بی ملاحظه قدم زدن وی در عرصه قلم زدن است توجه کنید: ‏

‏«فما تخیّله الوالد المحقق مدظله من المقالة الاولی و ما توهمه صدرالمتألهین فی شرح اصول الکافی - من انه تعالی اذا وصف بالرحمة و بالرافة کان اتصافه بهما علی وجه اعلی و اشرف و کان باعتبار المظاهر و الاثار و کذا نسبة الغضب الیه تعالی باعتبار ما ‏

حضورج. 21صفحه 197
‏یصدد عنه فی حقه تعالی، انتهی، کلاهما فی غیر محله»‏‎[20]‎‏. ‏

‏بزرگ قصۀ ما اگر در مقام نقل سخنان بزرگانی چون صدرا و امام بعد از تحلیل اجتهادی  که سیره حسنه اوست با صراحت تمام و بدون ملاحظه اشتهاد علمی و مقبولیت معرفتی و بدون از اینکه لبه های تیغ نقد در ستیغ عقیدتی و مبنائی از نظر به صاحب نظر سرایت کند به تأسیس مبنی می پردازد ولی با اینحال در مقام تبیین منزلت روحانی و عظمت عقلانی و دقت برهانی و موهبت عرفانی این بزرگان حکمت و ستارگان درخشانِ آسمان معرفت نیز نکته ئی را فروگذار نمی کند و این خصوصیت بارز، حاکی از تقوای علمی و تعهد اخلاقی وی نسبت به آنان است برای نمونه به عبارات زیر از این نقّاد معانی در تجلیل و تفخیم از مقامِ علمی صرّاف دقائق ذوقی و عرفانی یعنی امام خمینی بنگرید: ‏

‏«الوالد الکامل، الجامع بین الشتات العقلیة و النقلیة و الراحل بقدمیه العلمیة و العملیة، الی قصویٰ مدارح العلوم النظریة و التطبیقیة و الی نهایة مباحث العلوم المتعارفة المتشمّة».‏‎[21]‎‏ ‏

‏نقد غیر مستقیم نکته پرداز اقلیم معرفت که در تفصیل قاعدۀ دوم به تقریر و تحکیم آن می پردازد از این جا شروع می شود که امام خمینی در کتاب ارزشمند مصالح الهدایه بر این اعتقاد است که عالم شهادت اسم ظاهر حق تعالی است‏‎[22]‎‏. «ناقد محترم در تفصیل قاعده دوم بر این اصل رصین تأکید می ورزد که جمیع اشیاء و حقایق عالم وجود، از کوچکترین تا بزرگترین موجود، مظهر همه اسمای الهی است و در همه اسماء و صفات، تجلیات حق تعالی جریان دارد و به صراحت می گوید: جمیع الموجودات مظهر جمیع الاسماء و الصفات و فیه جمیع التجلیات».‏‎[23]‎‏ ‏

‏نتیجه ئی که بر این دو نظریه مترتب است محدود فرض نمودن اسم الظاهر حق تعالی است حسب رأی امام خمینی که عالم شهادت را همان اسم الظاهر می داند چه این که عالم شهادت، گرچه به مجموعه نظام کیهانی قابل اطلاق است ولی نظام مورد نظر با همه گسترۀ خود، نسبت به عالم هستی، چون نقطه ئی است نسبت به دایره، اما حسب رأی حکیم قصه ما، عالم شهادت، مظهر اسم الظاهر است و آن اسم شریف، مجلی این عالم است، و بگمان نگارنده، قول حق نیز همین است: و برهان مؤید این نظریه، نفی محدودی از اسماء حق تعالی است به این تفصیل: که، بین ذات حق تبارک و تقدس و اسماء و صفات کبریائی او سنخیت وجودی متحقق است بنابراین اصل عقلائی، اگر اسم الظاهر را همان عالم شهادت دانستیم این سنخیت و وحدت بین اسم الظاهر و ذات با هر حق تعالی را برگرفته ایم، چون عالم شهادت، مرکب است ‏

حضورج. 21صفحه 198
‏و هر مرکبی  زمانمند و محدود، یعنی فناپذیر است و مکانمند و محاط؛ و حال آنکه در ذات حق، شائبۀ ترکیب نیست، پس عالم شهادت جلوۀ اسم الظاهر است نه خود اسم الظاهر؛ از این روی در قرآن کریم، این اسم شریف بطور مستقیم به حق  تعالیٰ اسناد داده شده است. هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شئ علیم. ‏‎[24]‎‏ ‏

‏ابیاتی از مثنوینامۀ خروش عشق به این مبحث جان پرور اختصاص یافته است که یادی از آن در این مورد خالی از لطف نیست: ‏

‏اسم الظاهر ز اسماء خدا‏

‏چون تجلی کرد عالم شد بپا ‏

‏نور حق در جمله عالم باهرست‏

‏عالم ما از ظهور ظاهر است ‏

‏عالم فیزیک از ارض و سما‏

‏اسم ظاهر نیست ز اسماء خدا ‏

‏بلکه الظاهر تجلی چون نمود‏

‏ آن تجلی گشت این دار شهود ‏

‏این جهانی را که چشمت ناظرست‏

‏گر گمان داری که اسم ظاهرست‏

‏این متاع در سوق عرفان، کاسدست ‏

‏پیش اهل عقل، قولی فاسد است ‏

‏در فسادش عقل را برهان بود‏

‏نفی محدودی ز اسما، آن بود ‏

‏چونکه حق را نیست حد و انتها‏

‏نیست پس، محدود اسماء خدا‏‎[25]‎

‏دیگر خصوصیت بارز روحی و علمی این مرحوم ـ که به هنگام مطالعۀ آثار علمی بزرگان سلف در نوشته کمتر کسی قابل توجه و دست یازی است ـ بی تعصبی  خاصی است که برخواسته از واقع بینی و عشق به حل مشکلاتی است که در مذاهب خمسۀ اسلامی موجود است و توجه به حل و فصل آن راهگشای بسیار خوبی در حضوریابی  نور وحدت در سیطره بی امانِ شب تفرقه و ظلمت است بزرگانی که در طول تاریخ ‏

حضورج. 21صفحه 199
‏پرفراز و فرود جوامع اسلامی اثر تزریقِ فلاکت بار و مرگ آور شرنگ اختلاف و چنددستگی در معبر حیات انسانی، توسط دشمنان قسم خورده اسلام را به چشم بصیرت نظاره گر بودند و آرزوی بلوغ کاروانِ رهگذرها در گذر لحظه های سرشار از عظمت و شکوه میقات پیوندها را از ورای آهنگِ کاروان سالارِ قبیله قبله را در سر می پرورند. بزرگانی که دارالتقریب را تنزیل آیه های طنین انداز عزّت جاودان مسلمین در طول رسالت روحانی خاتم المرسلین در بازیافتنِ مبعث کمالِ انسان بر کره زمین می دانستند بزرگانی که به ترتیل خواندن آن آیات را در موسیقی صوت داوودی امام خمینی در اقتدای به اهل سنت در نماز، برای انفجار نماز در تاریکستان حق کشی و ستم، استماع کردند، بزرگانی که بذر آرزوی تبلور حماسه های سرخ حنین و ذلّت یهود خیبر را در شعر خونبار و برق شرربار ذوالفقار علی(ع) در فجر ظفر در دل می کارند، آزادمردانی که حضور پر صلابت اسلام را رمز راستینِ تداومِ عظمت مسلمانان در بستر سیّال زمان می دانند و مصطفی مرد نام آور قصۀ ما که مست و مسحور سرشاری عظمتِ ذره های خورشید جان فزای اسلام در پرتو وحدت بود و منتظر تجلی ائتلاف و همدلی در کاروانسرای میقات مسلمانان، تا حضور در کعبه نه تنها ابلاغ شعار که آیۀ بلوغ شعور آنان را در طواف خانه بر جهانیان به فتوّت تمام بازخواند و این هدف با قداست در تفسیر قرآن آن اندیشمند پاکباز که به جدّ تمام می کوشد تا بسیاری از اعمال عبای اهل سنت که از دیدگاه فقیهان شیعه باطل است با اجتهاد عمیق و زیر بنائی خود تأئید و تثبیت کند محسوس است  فی المثل به عبارات زیر که حاکی از احاطه شایان توجه وی به فقه و اخبار و احادیث اهل سنت است و در آن می کوشد تا راه توجیهی از نظر عقلی یا نقلی ‏
حضورج. 21صفحه 200
‏برای خالی از اشکال بودن ـ آمین گفتن ـ در پایان سوره حمد که سیره اهل سنت است و اتفاق فقهای شیعه در آن بر بطلان نماز است پیدا کند. ‏

‏«اما اصحاب سنت، آمین گفتن را برای قاری قرآن ـ وقت اتمام قرائت ـ و همینطور در نماز ـ  بعد از اتمام سوره حمد ـ به اجماع، مستحب دانسته اند و در تأمین بعد از سوره فاتحه اللکتاب در نماز، اختلاف بین فقهای مذاهب اربعه ـ شافعی، حنفی، حنبلی و مالکی ـ پیش آمده است. که به جهر ادا شود یا به اخفات، و همینطور در استحباب آن اختلاف کرده اند که آیا تنها برای مأمومین مستحب است یا هم برای مأمومین و هم برای امام مستحب است و این فقیهان به روایاتی از ابوهریره و ابوموسیٰ اشعری و وائل بن حجر استناد کرده اند که دسته اول از این روایات که دلالت بر استحباب تأمین در نماز دارند مسلم از بین روایات اهل سنت اخراج و در صحیح خود باز آورده است و دسته دوم از این  روایات که حاوی مسئله جهر و اخفات به تأمین است آنکه امهات از روایات اهل سنت بیرون کشیده است و دستۀ سوم را ابوداود نسائی و دارقطنی از روایات اهل سنت بیرون کشیده اند و بر تأئید این روایات که در باب استحباب تأمین وارد شده است سیره اسلامی شهادت می دهد و آنچه در تذکرۀ مرحوم علامه مسطور است از اینکه تنها ابوهریره این روایات را نقل کرده است نظری است غیرصواب بلکه اگر در اخبار خاصه ای که از ائمه ما وارد شده است نهی از آمین گفتن در نماز نشده بود هر آینه برای تجویز آن وجه بسیار محکمی ـ که عبارتست از جری سیره اسلامی بر آن ـ وجود داشت چون تأمین بدنبال اتمام فاتحةالکتاب بین همه طوایف مسلمین اشتهاد داشته و این سیره بنحوی نبوده است که در عصر خلفاء حادث شود بلکه اتصال آن به عصر پیامبر قطعی است، اما نهیی که در اخبار ما وارد شده است متوجۀ کلمۀ آمین مشدد است مانند قول حق تعالی ـ و لا آمین البیت ـ که از مادۀ   اَمّ بمعنای قصد است مضاف بر اینکه آمین بر وزن فاعیل عربی  نیست همینطور که  هابیل و قابیل غیر عربی اند. اما آمین عربی،  بر وزن  فعیل است و اصل آن أمین بوده است و آمین اشباع آنست و اشباع جایز است بر این قرار، آمین، دعا و نیایش است و معنای آن، استجب لنا؛ و آنچه ابی  صالح از ابن عباس روایت کرده، این است که وی گفته است از پیامبر(ص) پرسیدم: معنای آمین چیست، حضرت فرمود ـ ربّ اِفْعَل ـ معنای آنست و ترمذی گفته است که معنای آن ـ لاٰ تُخَیِّبْ رجائنا ـ معنای آنست؛ بنابر آنچه گذشت، گفتن آمین در نماز جایز است «زیرا که آمین حسب تحلیل مذکور دعاست و کلام آدمی نیست و آنچه بر تأئید این مطلب شهادت می دهد این است که قول به نهی از آمین مشدّد در آنچه از ابی نصر، عبدالرحیم ‏

حضورج. 21صفحه 201
‏بن عبدالکریم قشیری و ابی حسن و حسین بن فضل روایت شده است به امام صادق(ع) نسبت داده اند.»‏‎[26]‎‏ ‏

‏آنچه در مسئله استحباب آمین در اینجا به سلک تحریر درآمد خلاصه ئی از نظر بلند و محققانه این مرد علم و فقاهت که به باریک بینی تمام و واقع بینی دور از تعصب و اتهام در ابتدای تفسیر سوره حمد بازآورده است و اینک بهترین معرف شخصیت علمی آن بزرگ، نشر و معرفی آثار سودمند و پرژرفای اوست و همینطور مراجعه تخصصی و ژر ف اندیشی حکیمانه در این آثار در عین التفات به این نصیحت پدرانه مولانا؛ که، ‏

‏هل صباحت را، رها کن کبر و کین‏

‏نیست جیحون، نیست جو، دریاست این‏‎[27]‎‏ ‏

‏یکی دیگر از خصایصی که زمینه وصول به درک مراحل والای علمی، برهانی و منازل اعلای ذوقی، عرفانی آثار این شهید اقلیم ولایت را هموار می سازد نکته یابی  و دقیقه شناسی است از اینروست که سزاوار این امر خطیر را جز پیمودگان وادی صعب العبور حکمت و واصلان به این مروارید را جز غواصان مجرب دریای معرفت نمی یابم و ناآشنایان به نزد عشق و محبت و غریبان بزم: پرشور علم و فضیلت را هشدار می دهم، که ‏

‏نکته ها چون تیغ پولادست تیز‏

‏اگر نداری تو سپر واپس گریز‏‎[28]‎

‏تفسیر قرآن و همینطور منشور عقلی قواعد الحکمة و تعلیقات فلسفی وی بر کتاب اسفار و... همیشه برای این شیفته شراب حقیقت تداعی بخش این اشعار بلند حضرت خداوندگاری مولاناست: ‏

‏یک دهان خواهم به پهنای فلک‏

‏تا بگویم وصف آن رشک ملک ‏

‏ور دهان یابم چنین و صد چنین‏

‏تنگ آید در بیان آن امین ‏

‏اینقدر هم گر نگویم  ای سند ‏

‏شیشۀ دل از ضعیفی بشکند‏‎[29]‎‏ ‏

‏چهارمین بخش از ابعاد زندگی پرافتخار وی، حضور مدبّرانه و ظهور محتاطانه در عرصۀ پرمخاطره و لغزاننده سیاست و تبلور شکوهمندانه در پهنۀ سرنوشت مسائل اجتماعی است که آن شهید بزرگوار اقلیم ولادت در عرصه حماسه سرخ شهادت جان گرانبهای خود را در این ره به طبق اخلاص نهاد و برای تداوم بخشیدن راه حسین که همان اعتلای کلمه توحید در نفی بت و بت پرستی به شفق خونین ایثار بارِ عروج بربست و انقلاب ما اینک میراث معنوی این خونهائی است که در جریان زلال عشق و از خودگذشتگی به کوثر پایان ناپذیر ولایت پیوست و چون بررسی ابعاد سیاسی شخصیت این بزرگ مرد، به مقاله مفصل نیازمند است و در این سطور نمی گنجد ما آن را به نوشته ئی دیگر و وقتی فراتر محول می کنیم.‏

‏  والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏


حضورج. 21صفحه 202
پاورقی:

‎ ‎

حضورج. 21صفحه 203

  • . دیوان حافظ، بتصحیح خطیب رهبر، نشر صفی علیشاه، ص 564 – 565.
  • . صحیفه امام، سخنان امام خمینی حول شهادت سیدمصطفی.
  • . امثال و حکم دهخدا، جلد سوم، حرف میم.
  • . البته استادان آن مرحوم در خارج فقه و اصول منحصر در آیت الله بروجردی و امام نیستند و ما اختصاراً به آن دو بسنده کردیم.
  • . در نکته 319 همان مأخذ گوید: قرآن محضر جامع انسان کامل است.
  • . تفسیر القرآن الکریم، السیدمصطفی الخمینی، الجزء الاول، ص 119.
  • . همان.
  • . الامام علی، صوت العدالة الانسانیه، المجلدالاول، جورج جرداق، نشر بیروت، ص59.
  • . دیوان حافظ، بتصحیح خطیب رهبر، ص215.
  • . همان، ص411.
  • . تفرج صنع، عبدالکریم سروش، ص 329.
  • . تفسیر القرآن الکریم، السید مصطفی الخمینی، مقدمة الجزء الاول، ص 10، محمد السجادی.
  • . همان، ص 325.
  • . همان، ص 101.
  • . همان، ص 105.
  • . همان، ص 109.
  • . مثنوینامۀ خروش عشق، دفتر اول، اثر نگارنده.
  • . تفسیر القرآن الکریم، السید مصطفی الخمینی، الجزء الاول، ص 109
  • . همان، ص 141.
  • . همان، ص 181.
  • . همان، ص 108.
  • . مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة، الامام الخمینی، بتصحیح السید الآشتیانی.
  • . تفسیر القرآن الکریم، السید مصطفی الخمینی، ص141.
  • . سوره حدید، آیه 3.
  • . مثنوینامۀ خروش عشق، دفتراول، اثر نگارنده.
  • . تفسیر القرآن الکریم، السید مصطفی الخمینی، ص 29 ـ30.
  • . مثنوی معنوی، جلد دوم، دفتر چهارم، بتصحیح نیکلسون، نشر امیرکبیر، ص 361.
  • . همان، جلد اول، دفتراول، ص43.
  • . همان، جلد سوم، دفترپنجم، ص 120.