بخش سوم: درگذشت اسرارآمیز و پیامدهای آن

گفتار دوم: واکنش امام خمینی (س)

گفتار دوم: واکنش امام خمینی(س)

‏پس از این که در بیمارستان مشخص شد، سید مصطفی جان به جان آفرین تسلیم کرده‏‎ ‎‏است، مهمترین مشکلی که با اعضای بیت امام و نزدیکان مطرح شد، این بود که این خبر‏‎ ‎‏بسیار تلخ را به چه صورتی به امام خمینی(س) اطلاع دهند. همه می ترسیدند که شاید‏‎ ‎‏پیامد بدی داشته باشد. در مورد اولین واکنش امام پس از آگاهی از درگذشت پسرش،‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 142
‏سیدرضا برقعی که خودش شاهد بود، چنین می گوید: ‏

‏عده ای از ما در بیمارستان، کنار پیکر حاج آقامصطفی(ره) ماندند، عده ای هم به‏‎ ‎‏سمت بیت امام(س) آمدند. در راه که می آمدیم، با خود می گفتیم که چطور مسأله را‏‎ ‎‏به امام(س) اطلاع دهیم. چند نظر مطرح شد: برخی می گفتند: یک روضه خوان به‏‎ ‎‏منزل امام(س) ببریم و روضه بخواند. برخی می گفتند: خدمت آیت الله خویی برویم‏‎ ‎‏و از ایشان بخواهیم تا به دیدن امام(س) بیایند. دیگران می گفتند: چند نفر از خودمان‏‎ ‎‏به حضور امام(س) برویم و از ایشان احوالپرسی کنیم. اینها روشهای اطلاع رسانی‏‎ ‎‏بود. همین کار را هم کردند. چند نفر از پیرمردها و محترمین از جمله پدرخانم بنده‏‎ ‎‏(آقای شیخ حبیب الله )، آقای خاتم یزدی و آقای کریمی به عنوان احوالپرسی از حاج‏‎ ‎‏آقا مصطفی(ره) به دیدن امام رفتند. عده ای هم به دنبال آیت الله خویی رفتند. ایشان‏‎ ‎‏گفته بودند: صحیح نیست من الآن و به این صورت به منزل ایشان بیایم. به هر حال‏‎ ‎‏ایشان که متوجه می شود، چه حادثه ای اتفاق افتاده است؛ پس چه فرقی می کند که من‏‎ ‎‏او را از این ماجرا مطلع کنم یا کس دیگری؟؛ ولی من نمی خواهم این خبر ناگوار را به‏‎ ‎‏ایشان بدهم؛ اما در وقت مناسبی خدمت ایشان می رسم. حاج احمد آقا هم در بیرونی‏‎ ‎‏بیت بسیار متأثر بود و گریه می کرد. به او گفتند که: «آقا مُصرّ هستند که شما را ببینند».‏‎ ‎‏به فاصله کمی از ایشان، ما هم وارد شدیم. آقا به ایشان گفته بود: «چرا معطّل کردید؟‏‎ ‎‏تکلیف مرا روشن کنید. مگر مردن حق نیست؟ اگر آقا مصطفی طوری شده به من‏‎ ‎‏بگویید که بدانم، چه باید بکنم.» حاج احمد آقا شروع به گریه کرده بود. ما وارد‏‎ ‎‏شدیم، دیدیم امام(س) دارند می گویند: «انّا لله و انّا الیه راجعون». قدری انگشتان‏‎ ‎‏خود را در هم کردند و فشار دادند، گویی می خواهند بر اعصاب خود مسلط شوند.‏‎ ‎‏دو سه مرتبه ذکر استرجاع را تکرار کردند و نشستند. ده دوازده نفری بودیم. آقای‏‎ ‎‏فرقانی که صدای خوبی داشت، روضه ای خواند؛ اما امام(س) گریه نکردند.‏‎[1]‎‏ ‏

‏    مرحوم سید احمد آقا نیز تقریباً ماوقع را شبیه اظهارات آقای برقعی، نقل کرده است: ‏

‏... امام گفتند: «بگویید احمد بیاید» من خدمت ایشان رفتم و گفتند: «من می خواهم به‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 143
‏بیمارستان بروم و مصطفی را ببینم». با ناراحتی زیاد بیرون آمدم و به آقای رضوانی‏‎ ‎‏گفتم: که ایشان چنین مطلبی گفته اند، خوب است به ایشان بگوییم، دکتر، ملاقات با‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی را ممنوع کرده است که حتی المقدور امام دیر از جریان مطلع‏‎ ‎‏شوند. قرار شد، اینطور مطلب را بگویند، در حالی که آنها هم از طرح این قضیه‏‎ ‎‏وحشت داشتند. در طبقه بالا از پنجره ای که در طبقه بالا بود امام مرا دید، صدا زد.‏‎ ‎‏گفت: «احمد» من به خدمت ایشان رفتم، گفتند: «مصطفی فوت کرده؟» ‏

‏     من هم بسیار ناراحت شدم و در حال گریه چیزی نگفتم. ایشان همان طور که‏‎ ‎‏نشسته بودند و دستهایشان روی زانو قرار داشت، چندبار انگشتانشان را تکان دادند و‏‎ ‎‏سه بار گفتند: «انّا لله و انّا الیه راجعون» تنها عکس العملشان همین بود، هیچ واکنش‏‎ ‎‏دیگری نشان ندادند و بلافاصله، آمدن افراد برای تسلیت امام شروع شد.‏‎[2]‎

‏    امام به دلایل مختلف، در جریان درگذشت فرزندش که در واقع ستون فقرات و امید‏‎ ‎‏آینده نهضتش بود، رفتاری عجیب از خود بروز داد که نظیرش کمتر دیده شده است.‏‎ ‎‏شهادت سید مصطفی ضربه بزرگی بر امام و نهضت اسلامی بود؛ اما امام خمینی به‏‎ ‎‏لحاظ سیاسی، موجب یأس و ناراحتی دشمنان شدند و هیچ جزع و فزعی در این‏‎ ‎‏مصیبت نکردند و از طرف دیگر به لحاظ دینی به تأسّی از اولیای خداوند که در‏‎ ‎‏مصیبتهای بزرگ به خدا پناه می برند، ایشان نیز چنین کردند. ‏

‏     آقای سیدرضا برقعی از خاطرات آن روزها نقل می کند که پس از درگذشت‏‎ ‎‏شهادت گونۀ حاج آقا مصطفی، در جریان رفت و آمدها هم، یکی از روحانیون طرفدار‏‎ ‎‏رژیم پهلوی که دشمن سرسخت حاج آقا مصطفی بود و انواع توطئه ها را علیه امام و او‏‎ ‎‏انجام می داد، به محض درگذشت سید مصطفی آمد و به امام تسلیت گفت و دیگر این که‏‎ ‎‏در آن زمانی که روضه خوانی بود و مردم عزاداری می کردند، شخصی به امام‏‎ ‎‏خمینی(س) اصرار می کرد و التماس می نمود که گریه کند، ایشان هم نگاهی می کردند و‏‎ ‎‏هیچ نمی گفتند. یا دوباره از آقای برقعی نقل شد، که عده ای پزشکی آوردند که قلب امام‏‎ ‎‏را معاینه کند و از ایشان نوار قلبی بگیرد که تا حادثه سوئی برایشان مترتّب نباشد؛ اما‏‎ ‎‏امام نپذیرفت و گفت: «من حالم خوب است و هیچ ضرورتی ندارد، خود آقایان بروند و‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 144
‏نوار قلبی بگیرند.»‏‎[3]‎

‏    واکنش دیگر امام در رابطه با درگذشت پسرشان، در جریان تشییع و تدفین وی بود.‏‎ ‎‏امام تشییع جنازه را مانند تشییع جنازه های دیگر انجام دادند و هیچ رفتار خاصی از خود‏‎ ‎‏نشان ندادند. ایشان وقتی در تشییع جنازه ای شرکت می کردند، همیشه پنج دقیقه به آخر‏‎ ‎‏وقت تشییع می آمدند و می نشستند، بعد، جنازه را حرکت می دادند. در تشییع جنازه‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی نیز همین طور آمدند و شرکت کردند. منتهی در تشییع های دیگر،‏‎ ‎‏می آمدند و از ایشان تقاضا می کردند که شما خسته شدید، برگردید؛ اما در تشییع حاج‏‎ ‎‏آقا مصطفی وقتی به آن محل همیشگی رسیدند، بدون این که کسی بگوید، با آقایان‏‎ ‎‏خداحافظی کردند و رفتند.‏‎[4]‎

‏    واکنش بعدی امام خمینی(س) در جریان مجالس عزاداری بود که اصلاً گریه نکردند‏‎ ‎‏و تعجب همگان را برانگیختند. والده حاج آقا مصطفی در این مورد می گوید: «[در مرگ‏‎ ‎‏مصطفی] من زن بودم و داد می زدم و گریه می کردم؛ ولی ایشان مرد بودند و مردمی که‏‎ ‎‏اطرافشان بودند و نمی توانستند گریه کنند. در میان مردم می گفتند: من مصطفی را برای‏‎ ‎‏آینده اسلام می خواستم؛ ولی در شب من می دیدم که گریه می کردند، مگر می شود، پدر‏‎ ‎‏گریه نکند. آقا، روز، خودشان را نگه می داشتند؛ ولی من شبها بیدار بودم و می دیدم که‏‎ ‎‏واقعاً گریه می کردند. برای مصطفی به طور خاصّی گریه می کردند.»‏‎[5]‎

‏    به هر حال، امام خمینی(س) با صبر و استقامتی که از خود نشان دادند، دوست و‏‎ ‎‏دشمن را به حیرت انداختند و درسی برای اهل بصیرت دادند. ‏

‏     علمای نجف به منظور احترام به آیت الله سید مصطفی خمینی و ابراز همدردی‏‎ ‎‏با امام خمینی، تصمیم به تعطیل نمودن دروس روزانۀ خود گرفتند؛ اما امام آنها‏‎ ‎‏را از اجرای این تصمیم برحذر داشتند و خودشان نیز همچون ایام عادی در جلسه‏‎ ‎‏تدریس حاضر شدند و نماز جماعت روزانه را نیز همچون روزهای دیگر برگزار‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 145
‏نمودند.‏‎[6]‎‏ ‏

‏    ایشان در تاریخ 13 آبان 1356 در پاسخ به پیام تسلیت یاسر عرفات، نوشتند: ‏

‏این مصیبتها در مقابل مصایبی که بر اسلام و مسلمین وارد شده و می شود ناچیز است.‏‎[7]‎

‏    امام خمینی در پیامی نیز که به مردم ایران پس از شهادت سید مصطفی، به تاریخ‏‎ ‎‏21 / 8 / 1356 صادر کردند، فرمودند: ‏

‏ما با گرفتاری عظیم و مصیبتهای دلخراشی مواجه هستیم که باید ذکری از مصایب‏‎ ‎‏شخصی نکنیم...‏‎[8]‎‏ ‏

‏    یا در بیاناتی که به مناسبت چهلمین روز درگذشت سید مصطفی ایراد کردند، در‏‎ ‎‏قسمتی از آن فرمودند: ‏

‏اینطور قضایا مهم نیست خیلی، پیش می آید. برای همۀ مردم پیش می آید. و خداوند‏‎ ‎‏تبارک و تعالی الطافی دارد ظاهر و الطافِ خفیه. یک الطاف خفیه ای خدای تبارک‏‎ ‎‏و تعالی دارد که ماها علم به آن نداریم، اطلاع بر او نداریم. و چون ناقص هستیم از‏‎ ‎‏حیث علم، از حیث عمل، از هر جهتی ناقص هستیم، از این جهت در اینطور اموری‏‎ ‎‏که پیش می آید جزع و فزع می کنیم، صبر نمی کنیم. این برای نقصان معرفت ماست‏‎ ‎‏به مقام باری تعالی. اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیه ای که خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏نسبت به عبادش دارد و ‏اِنَّهُ لَطیفٌ عَلیٰ عِبٰادِه‏ و اطلاع بر آن مسائل داشتیم، در اینطور‏‎ ‎‏چیزهایی که جزئی است و مهم نیست اینقدر بی طاقت نبودیم؛ می فهمیدیم که یک‏‎ ‎‏مصالحی در کار است، یک الطافی در کار است...‏‎[9]‎

‏    در ماهها و سالهای بعد نیز به مناسبتهای مختلف، مطالب و عبارات مشابهی را بیان‏‎ ‎‏کردند و در همه مصایب، سعی کردند که مصیبت حاج آقامصطفی را از مصیبتهای وارده‏‎ ‎‏بر مردم ایران و امت اسلامی جدا نکنند و این را جزئی از مصیبت کلی و عظیم وارده بر‏‎ ‎‏مسلمانان قلمداد کنند. این تفکر در واقع یک تفکر امت نگر بود. ‏

‎ ‎

کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 146

  • )) کمیته علمی کنگره شهید آیت الله مصطفی خمینی؛ یادها و یادمانها از آیت الله سید مصطفی خمینی؛ ج 1، ص 296ـ297 ؛ «آشنایی با مهاجر شهید سید مصطفی خمینی»، یاد؛ دوره سوم، ش 12 (پاییز 1376)، ص 130ـ131.
  • )) کمیته علمی کنگره شهید آیت الله مصطفی خمینی؛ یادها و یادمانها از آیت الله سید مصطفی خمینی؛ ج 1، ص 53.
  • )) «آشنایی با مهاجر شهید سید مصطفی خمینی»، یاد؛ دوره سوم، ش 12 (پاییز 1376)، ص 131ـ132.
  • )) همان؛ ص 132.
  • )) کمیته علمی کنگره شهید آیت الله مصطفی خمینی؛ یادها و یادمانها از آیت الله سید مصطفی خمینی؛ ج 1، ص 36.
  • )) باقی، عمادالدین؛ «مروری بر زندگینامه آیت الله شهید حاج سید مصطفی خمینی»، ویژه نامه اطلاعات؛ 1 آبان 1376، ص 5.
  • )) صحیفه امام؛ ج 3، ص 254.
  • )) همان؛ ص 260.
  • )) همان؛ ص 234ـ235.