بخش سوم: درگذشت اسرارآمیز و پیامدهای آن

گفتار سوم: واکنش مخالفان سیاسی

‏ ‏

گفتار سوم: واکنش مخالفان سیاسی 

‏علیرغم تصور محمدرضا پهلوی و مشاورانش و همچنین دولت کارتر، ایجاد فضای باز‏‎ ‎‏سیاسی نه تنها موجب تعدیل و تعادل در موازنه بین حاکمیت و مخالفان سیاسی نشد،‏‎ ‎‏بلکه فرصت کم نظیر و تاریخی برای فعالیت مخالفان حکومت پهلوی فراهم آورد. این‏‎ ‎‏فضا به دشمنان سنتی حکومت پهلوی از جمله روشنفکران، روحانیون اصول گرا،‏‎ ‎‏مبارزین مسلمان، ملی گرایان و سایر نیروهای سیاسی مجال داد تاآزادانه از جایگاه خود،‏‎ ‎‏رژیم پهلوی را آماج حملات و انتقادهای سخت و فزاینده قرار دهند و در آن مقطع‏‎ ‎‏حساس با هم متحد شوند. می توان گفت که در این فضا، «عقده های فروکوفتۀ» چند دهه‏‎ ‎‏گذشته، مانند آتشفشانی که پوسته تضعیف شده سطح زمین را می شکافد، یکباره فوران‏‎ ‎‏نمود و دروازه ها و راه های طغیان را به روی مخالفان گشود. آنتونی پارسونز‏‎[1]‎‏ در انتقاد از‏‎ ‎‏سیاست محمدرضا پهلوی در این زمینه می گوید: ‏

‏موضوعی که من هرگز نتوانستم آن را درک کنم، این است که چرا مردی با ذکاوت و‏‎ ‎‏تیزهوشی شاه، باید چنان زمان نامناسبی را برای اعمال سیاست جدید خود انتخاب‏‎ ‎‏کند. شاه هنگامی سیاست جدید آزادسازی خود را به موقع اجرا گذاشت که‏‎ ‎‏وعده های پیشرفت اقتصادی و رفاه اجتماعی تحقق نیافته و تلاش برای تغییر زیربنای‏‎ ‎‏جامعه ناموفق مانده و افقهای روشنی که شاه وعده های آن را به مردم می داد، در زیر‏‎ ‎‏ابرهای تیره پنهان شده بود. زمانی نامناسب تر و نامیمون تر از این برای کاستن از کنترل‏‎ ‎‏سیاسی و اعطای آزادی به مردم قابل تصور نبود.‏‎[2]‎

‏    مسأله ای که به تشدید بحران کمک کرد، ابهام و سردرگمی حکومت ایران در مقابل‏‎ ‎‏سیاست «حقوق بشر» امریکا بود؛ زیرا عمق این سیاست و این که تا چه حد عملی و تا‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 133
‏چه حد شعار و تبلیغات هست، مشخص نبود. محمدرضا پهلوی و مشاورانش، تردید‏‎ ‎‏جدی داشتند که دولت امریکا صرفاً به خاطر اخلاقیات و حقوق بشر در روابط راهبردی‏‎ ‎‏خود با متحد مهمی همچون ایران، خللی وارد آورده اند؛ بنابراین خود مطبوعاتِ طرفدار‏‎ ‎‏و حامی رژیم ایران، مثل روزنامه های رستاخیز، اطلاعات، آیندگان و غیره نیز شروع به‏‎ ‎‏تبلیغ در مورد حقوق بشر و مظاهر آن کردند و با موج جدید سیاسی همنوایی و‏‎ ‎‏هماهنگی کردند و حتی ایران را بانی حقوق بشر در جهان قلمداد کردند و مبتکر آن را‏‎ ‎‏کوروش هخامنشی در 2500 سال قبل اعلام کردند. محمدرضا پهلوی در سفر خود به‏‎ ‎‏امریکا در آبان 1356 در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: ‏

‏رعایت حقوق بشر در ایران قرنها زودتر از غرب شروع می شود، بلکه به لحاظ‏‎ ‎‏برده داری هم، سابقه ایران به مراتب درخشان تر از غرب است؛ زیرا ایرانیان هرگز‏‎ ‎‏برده داری نکرده اند.‏‎[3]‎

‏    اوج این رویه زمانی بود که مقامات رسمی دولت ایران، از غربیها و جهانیان دعوت‏‎ ‎‏کردند که در زمینه حقوق بشر از ایران الگو بگیرند و اعلام کردند که ایران آماده است در‏‎ ‎‏سطح جهان، برای آموزش حقوق بشر برای مللی که دراین زمینه نیاز به فراگیری دارند،‏‎ ‎‏اقدام کند. ‏

‏     اما زمانی که برای دولت ایران مسلم شد، سیاست دولت کارتر، نسیم گذرایی نیست‏‎ ‎‏و مسأله جدی تر از آن است که تصورش را می کردند، تمجید و ستایش از حقوق بشر،‏‎ ‎‏جای خود را به خشم و انتقاد و حمله به حقوق بشر داد و رسانه های ارتباط جمعی ایران‏‎ ‎‏نیز با این سیاست همگام شدند. علت تغییر صد و هشتاد درجه ای در سیاست دولت‏‎ ‎‏ایران، این بود که مخالفان استبداد و دیکتاتوری در سطح جهانی و مخالفان سیاسی در‏‎ ‎‏درون ایران، تلاشهای گسترده ای را دربارۀ وضعیت واقعی حقوق بشر در ایران و نقض‏‎ ‎‏آشکار و هولناک آن از قبیل شکنجه زندانیان سیاسی، سانسور، اختناق سیاسی،‏‎ ‎‏بازداشتهای غیرقانونی و دیگر اعمال غیرقانونی و غیرانسانی ساواک و عدم رعایت‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 134
‏ابتدایی ترین اصول و موازین حقوق انسانی در مطبوعات داخلی و بین المللی کردند.‏‎[4]‎‎ ‎‏رفع یا کاهش سانسور مطبوعات، به مخالفان رژیم (اعم از مذهبی و غیرمذهبی) این‏‎ ‎‏امکان را داد که بر دامنه انتقادها و تبلیغات خود به صورت آشکار بیفزایند. دراین میان‏‎ ‎‏نیروهای مذهبی و طرفداران نهضت اسلامی توانستند از طرق مختلف از جمله شبکه‏‎ ‎‏مساجد به پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانیهای امام خمینی(س) اقدام کنند. برای‏‎ ‎‏انفجارآمیز بودن اوضاع سیاسی کشور، مثالی بهتر از این نیست که وقتی روزنامه کیهان‏‎ ‎‏این سؤال را مطرح کرد که؛ «ایران چه دردی دارد؟» بیش از چهل هزار نامه پاسخ این‏‎ ‎‏سؤال را دریافت کرد. در نیمه دوم سال 1356، چند نامه سرگشاده بسیار انتقادی،‏‎ ‎‏مستقیماً به شاه و دیگر مقامات ارشد رژیم پهلوی ارسال شد. از جمله این نامه ها؛ یک‏‎ ‎‏تحلیل دویست صفحه ای جسورانه از مسائل سیاسی و اجتماعی ایران به وسیله‏‎ ‎‏علی اصغر حاج سیدجوادی بود. نامه مهم دیگر به امضای داریوش فروهر، کریم‏‎ ‎‏سنجابی و شاپور بختیار بود که گرچه کوتاه بود؛ ولی انتقادات گزنده ای داشت؛ یا بیانیه‏‎ ‎‏چهل تن از نویسندگان که خواستار آزادی بیان بودند و اعلامیه ای به امضای شصت و‏‎ ‎‏چهار وکیل دادگستری و قاضی که خواهان استقرار حکومت قانون بودند. در این مقطع‏‎ ‎‏بود که سطحی بودن لیبرالیزه کردن و اصلاحات کم عمق و اقدامات متناقض برای مردم و‏‎ ‎‏مخالفان مسلم شد.‏‎[5]‎

‏    در فضای مساعد سیاسی علاوه بر موارد اعتراضی ذکر شده، دهها اعلامیه و بیانیه‏‎ ‎‏نیز از سوی شخصیتها و صنفهای صاحب نفوذ مثل شخصیتهای مذهبی، ملی،‏‎ ‎‏نویسندگان، هنرمندان، حقوقدانان، بازاریان، دانشگاهیان و غیره در سراسر کشور انتشار‏‎ ‎‏یافت و در آنها از فقدان دموکراسی و آزادی، اوضاع بد اقتصادی، بی توجهی به امر‏‎ ‎‏کشاورزی، نقض حقوق بشر، تغییر تقویم از اسلامی به شاهنشاهی، نقض قانون اساسی‏‎ ‎‏و غیره انتقاد شد.‏‎[6]‎‏ برگزاری شبهای شعرخوانی در انستیتو گوته با موافقت انجمن‏‎ ‎‏فرهنگی ایران و آلمان از تاریخ 18 تا 27 مهر 1356 که در آنها جمعیتی بین 8 تا 10 هزار‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 135
‏نفر شرکت می کردند، فرصت دیگری بود که به اختناق و تضییقات موجود در کشور‏‎ ‎‏اعتراض شود. پس از پایان مراسم در این انستیتو، دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر‏‎ ‎‏(صنعتی شریف کنونی) از 25 آبان به بعد آن را ادامه دادند. بتدریج رژیم به خشونت‏‎ ‎‏متوسل شد و با دستگیری عده ای، مانع از برگزاری شبهای شعر شد. بتدریج مخالفان،‏‎ ‎‏به مجامع صلاحیت دار بین المللی در امر حقوق بشر نیز نامه هایی نوشتند و خواستار‏‎ ‎‏کمک آنها برای تحقق آزادی و دموکراسی در ایران شدند. شایان ذکر است که تجدید‏‎ ‎‏فعالیتهای سیاسی احزابی که قبل از این ممنوع الفعالیت بودند نیز در تشدید بحران‏‎ ‎‏بر ضد رژیم مؤثر بود.‏‎[7]‎

‏    یکی از رخدادهایی که نقش مؤثری در بسیج توده مردم و مبارزین و اتحاد آنها علیه‏‎ ‎‏حکومت پهلوی داشت، درگذشت اسرارآمیز آیت الله سید مصطفی خمینی در اول‏‎ ‎‏آبان 1356 در نجف اشرف بود. مراسم بزرگداشتی که با توجه به نقش ایشان در دوران‏‎ ‎‏مبارزه و ارتباط نزدیکش با امام، برای ایشان برگزار شد به زودی از سطح مجالس ترحیم‏‎ ‎‏عادی، فراتر رفت و به صورت امواجی طوفان زا درآمد. درگذشت مشکوک دکتر علی‏‎ ‎‏شریعتی نیز در چند ماه قبل، افکار عمومی را در مورد دست داشتن رژیم ایران و ساواک‏‎ ‎‏در این ماجرا به حد زیادی تحریک کرده بود. گرچه امروزه گفته می شود که در گذشت‏‎ ‎‏دکتر علی شریعتی عادی و ناشی از سکته مغزی بوده است؛ اما درگذشت آیت الله سید‏‎ ‎‏مصطفی خمینی همچنان رازناک باقی مانده و افراد خانواده و نزدیکانش با ذکر دلایلی‏‎ ‎‏اعتقاد دارند که ساواک، او را به شهادت رسانده است. در این مورد در گفتار بعدی‏‎ ‎‏بررسی بیشتری خواهد شد. با توجه به این که درگذشت سید مصطفی به عنوان یکی از‏‎ ‎‏نخستین عوامل شتابزای پیروزی انقلاب اسلامی می باشد؛ بنابراین در ادامه این مبحث‏‎ ‎‏به علل، چگونگی و پیامدهای آن پرداخته خواهد شد. ‏

‎ ‎

کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 136

  • )) آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایران در دوره پهلوی بود.
  • )) سولیوان، ویلیام و آنتونی پارسونز؛ خاطرات دو سفیر؛ ص 139.
  • )) زیبا کلام، صادق؛ مقدمه ای بر انقلاب اسلامی ایران؛ 1372، ص 71. (به نقل از روزنامه رستاخیز؛ 24 مهر 1356).
  • )) همان؛ ص 173 ؛ ن. ک: کیهان؛ 30 خرداد 1356 (مصاحبه محمدرضا پهلوی با ادوارد سابلیه).
  • )) بیل، جیمز؛ عقاب و شیر؛ ج 1، ص 359ـ360 ؛ روبین، باری؛ جنگ قدرتها در ایران؛ ص 142.
  • )) نجاتی، غلامرضا؛ تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران؛ ج 2، ص 21ـ23.
  • )) همان؛ ص 24ـ33.