بخش دوم: حیات سیاسی

گفتار اول: اولین فعالیتهای سیاسی

‏ ‏

گفتار اول: اولین فعالیتهای سیاسی

‏سید مصطفی قبل از شروع نهضت امام خمینی(س)، تا حدودی با جریانهای سیاسی‏‎ ‎‏جامعه آشنایی داشت و نسبت به جریانهای مذهبی همفکری و گرایش نشان می داد.‏‎ ‎‏یکی از مؤثرترین تشکلهای سیاسی و مذهبی، جمعیت فداییان اسلام بود که با تکیه بر‏‎ ‎‏مبانی فکری دینی به مبارزات دامنه داری از سال 1320 تا سال 1334 دست زد. فداییان‏‎ ‎‏اسلام سعی داشتند که مناسبات سیاسی ـ اجتماعی موجود را برانداخته و طرحی نو که‏‎ ‎‏متضمن اسلامی کردن جامعه و حکومت باشد، در اندازند. هدف فداییان اسلام مبارزه با‏‎ ‎‏تمام ابعاد بی دینی و دین ستیزی در جامعه بود. روش و خط مشی آنها، امتزاجی از‏‎ ‎‏روشهای اصلاح گرایانه، و انقلابی بود. اصلاح گرایانه به این مفهوم که آنها مجموعه‏‎ ‎‏نهادها و نظام موجود را با اندکی تغییر در شکل می پذیرفتند و انقلابی، از آن جهت که‏‎ ‎‏خواهان تحول در ماهیت فرهنگی و دینی جامعه در همه ابعاد آن بودند. آنها عملکرد‏‎ ‎‏خود را مبتنی بر مکتب اسلام و ارزشهای اسلامی و بر اساس تکلیف دینی‏‎ ‎‏می انگاشتند.‏‎[1]‎‏ شعار معروف فداییان اسلام عبارت بود از: «اسلام برتر از همه چیز است‏‎ ‎‏و هیچ چیز برتر از اسلام نیست.»‏‎[2]‎‎[3]‎

‏    سید مصطفی خمینی با رهبر این جمعیت؛ یعنی؛ سید مجتبی نواب صفوی آشنا بود‏‎ ‎

کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 43
‏و در جلسات آن شرکت می کرد. با فرد شماره دو این جمعیت نیز که عبدالحسین واحدی‏‎ ‎‏بود، ارتباط دوستانه و نزدیکی داشت. آیت الله صادق خلخالی در خاطرات خود در این‏‎ ‎‏زمینه می گوید: ‏

‏[سید مصطفی] هیچ گاه حاضر نبود زیر بار ظلم و ستم برود و از این جهت ایشان،‏‎ ‎‏بی اندازه به مرحوم نواب و مرحوم واحدی علاقه داشت و با آنها در جلسات‏‎ ‎‏خصوصی شرکت می کرد. مخصوصاً در منزل حضرت آیت الله شهید صدوقی (قدس‏‎ ‎‏سره)، که شهید واحدی مدتی در آنجا مخفی بود.‏‎[4]‎

‏    آشنایی و ارتباط سید مصطفی با بنیانگذاران جمعیت فداییان اسلام، موجب شد که‏‎ ‎‏از همان دوره جوانی توجه خاصی به مبارزه با رژیم پهلوی داشته باشد. خود حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی خمینی در این باره می گوید: ‏

‏جمعیتی در ایران معروف بودند به فداییان اسلام، رئیس آنها مردی بود به نام نواب‏‎ ‎‏صفوی (مجتبی) که واقعاً دلیر و توانا و از روی احساس، سنگ اسلام را به سینه می زد‏‎ ‎‏و نمی توان او را دور از حقیقت دانست؛ و مرد شماره دو آنها، دوست عزیز خودم،‏‎ ‎‏شهید عبدالحسین واحدی بود. این طایفه، دیرزمانی در قم زیست می کردند و آن‏‎ ‎‏وقت ما قم بودیم و از دور آنها را می پاییدیم. تا آنکه شبانه، عده ای با چوب و چماق،‏‎ ‎‏در پیش چشم چند صد نفر طلبه، بر آنان هجوم بردند و آنان را زدند که دیگر کار به‏‎ ‎‏آخر رسیده، دیگر نتوانستند در قم بمانند و در نتیجه رحل اقامت را به تهران‏‎ ‎‏بردند... . سرانجام به دست پسر رضاخان جلب شدند و با سکوت مرگبار علما، آنها را‏‎ ‎‏تیرباران کردند، گرچه دوست من عبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش‏‎ ‎‏را به دل ما گذاردند... .‏‎[5]‎

‏    البته به دلیل نبودن اسناد و مدارک، اطلاع بیشتری در مورد ارتباط حاج آقا مصطفی با‏‎ ‎‏فداییان اسلام و سایر جریانهای مذهبی وجود ندارد. ‏

‏     آیت الله سید مصطفی خمینی، در زمان تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی‏‎ ‎‏(شانزدهم مهر 1341) که طی آن توطئه اسلام زدایی و مذهب ستیزی رژیم پهلوی، وارد‏‎ ‎

کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 44
‏مرحله نوینی شد و در واکنش به آن، مبارزات جدّی و رسمی امام علیه رژیم پهلوی آغاز‏‎ ‎‏شد، به همراه مادرش در عراق به سر می برد و سرگرم زیارت عتبات عالیه بود.‏‎[6]‎‎ ‎‏برداشت ساواک این بود که امام خمینی(س) به منظور تشدید مبارزه، همسر و فرزندش‏‎ ‎‏را به عراق فرستاده است.‏‎[7]‎‏ در یکی از گزارشهای ساواک استان پنجم (کرمانشاهان)، به‏‎ ‎‏نقل از فرزند سیداحمد زنجانی آمده، که «سید مصطفی مخالف دولت است و تعدادی‏‎ ‎‏نوار ضبط صوت که سخنرانیهای امام خمینی روی آن ضبط شده، با خود به عراق برده و‏‎ ‎‏در نجف و کربلا به وسیله بلندگو آن را پخش نموده است.»‏‎[8]‎

‏    حکومت پهلوی پس از رحلت آیت الله بروجردی در فروردین ماه 1340، سعی‏‎ ‎‏داشت پایگاه مرجعیت را از قم به نجف منتقل کند تا از این طریق، روحانیون و مراجع‏‎ ‎‏تقلید ایران را تضعیف کرده، از نفوذ آنها در میان مردم و فشارهایشان بر حکومت بکاهد؛‏‎ ‎‏بنابراین پیام تسلیت درگذشت آیت الله بروجردی را برای مراجع نجف فرستاد؛ اما‏‎ ‎‏واکنشی که از طرف مراجع و روحانیون مبارز ایران صورت گرفت، متفاوت تر با آن،‏‎ ‎‏پیش بینیهایی بود که رژیم پهلوی در انتظار آن بود. یکی از مهمترین این واکنشها از طرف‏‎ ‎‏امام خمینی(س) بود که به یک مبارزۀ فراگیری در این زمینه دست زدند و موجبات خنثی‏‎ ‎‏شدن آن توطئه را فراهم آوردند.‏‎[9]‎

‏    مرحله بعدی حضور امام خمینی(س) در صحنه مبارزه با رژیم پهلوی، ماجرای‏‎ ‎‏تصویب «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» در تاریخ شانزدهم مهر 1341 بود. مهمترین‏‎ ‎‏مطالب این لایحه که خشم نیروهای مذهبی را برانگیخت، حذف واژه اسلام از شرایط‏‎ ‎‏انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و سوگند انتخاب شوندگان در مراسم تحلیف به‏‎ ‎‏یکی از کتابهای آسمانی به جای قرآن بود. امام خمینی(س) بلافاصله به آن واکنش نشان‏‎ ‎‏داد و علمای طراز اول قم را به مشورت و تصمیم گیری در این زمینه فراخواند. نتیجه‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 45
‏جلسه مشورتی، این بود که به محمدرضا پهلوی تلگراف شود و در آن، ضمن اعلام‏‎ ‎‏مخالفت علما با لایحه، لغو فوری آن درخواست شود. همچنین قرار شد که این جلسات‏‎ ‎‏تداوم پیدا کند و علمای تهران و شهرستانها نیز از طرق ممکن در جریان این مسأله قرار‏‎ ‎‏گیرند. از این پس فعالیتهای گسترده ای صورت گرفت و تلگرافهای زیادی به محمدرضا‏‎ ‎‏پهلوی و دربار فرستاده شد و اطلاعیه های فراوانی نیز در سطح کشور پخش گردید و‏‎ ‎‏وعّاظ و روحانیون در سخنرانیهای خود به ابعاد و پیامدهای این مصوبۀ مخالف شرع و‏‎ ‎‏قانون اساسی، پرداختند.‏‎[10]‎

‏    با اوج گیری حمایت مردم و تشکلهای سیاسی و صنفی از مواضع روحانیون در مقابل‏‎ ‎‏تصویب لایحه ذکر شده در بالا و واکنشهای مشابه در جریان رفراندوم اصول ششگانۀ‏‎ ‎‏انقلاب سفید، رژیم پهلوی را بر آن داشت که به تهدید و ارعاب در کانون این فعالیتها‏‎ ‎‏یعنی قم و حوزه علمیه آن شهر دست بزند. قبل از این اقدام، محمدرضا پهلوی در‏‎ ‎‏19 دی 1341 طی سخنانی مراجع و علمای مخالف رفراندوم را با عباراتی توهین آمیز،‏‎ ‎‏مورد خطاب قرار داد و آنها را تهدید به سرکوبی قریب الوقوع کرد.‏‎[11]‎‏ امام خمینی(س) در‏‎ ‎‏واکنش به این توهین و به منظور تداوم مبارزه و آگاه کردن مردم، با صدور اعلامیه ای، عید‏‎ ‎‏نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد.‏‎[12]‎

‏    ایام نوروز سال 1342 مقارن با وفات امام صادق(ع) بود؛ بنابراین امام خمینی(س) و‏‎ ‎‏سایر مراجع و علما در اعلامیه هایی که در این زمینه صادر کردند، عید نوروز را عزای‏‎ ‎‏عمومی اعلام کردند و سعی کردند تا در ظاهر چنین وانمود کنند که این اعلام عزا به‏‎ ‎‏مناسبت تقارن با وفات امام صادق(ع) بوده و انگیزه سیاسی ندارد. ‏

‏     به دنبال این اقدامات، ساواک سعی کرد از پخش اعلامیه ها و برگزاری مراسم‏‎ ‎‏سوگواری و سخنرانی در دوم فروردین، جلوگیری کند؛ اما با همه تلاشهایی که کرد، هم‏‎ ‎‏اعلامیه ها پخش شد و هم مجالس عزاداری برگزار گردید. برای جلوگیری از برگزاری‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 46
‏مراسم، گروهی از سربازان گارد جاویدان شاهنشاهی با لباسهای مبدل وارد قم شدند و‏‎ ‎‏به مجالس روضه خوانی و عزاداری رفته، سعی کردند مجالس را بر هم بزنند. از جمله؛‏‎ ‎‏این مأموران به مراسمی که در خانه امام خمینی(س) برپا بود رفته، سعی در ایجاد اخلال‏‎ ‎‏نمودند؛ اما با واکنش امام خمینی که تهدید کرد، اگر این ایجاد مزاحمت ادامه یابد، به‏‎ ‎‏حرم حضرت معصومه(س) خواهد رفت و برای مردم صحبت خواهد کرد، خنثی‏‎ ‎‏گردید؛ اما بعد از ظهر همان روز مجلس سوگواری دیگری را آیت الله محمدرضا‏‎ ‎‏گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم برگزار نمود که مأموران یاد شده، وارد آن مجلس شدند و‏‎ ‎‏ضمن بر هم زدن مجلس، به ضرب و شتم شرکت کنندگان در آن، پرداختند. با واکنش‏‎ ‎‏طلاب و مردم شرکت کننده، نیروهای مسلح نیز که مدرسه فیضیه را در محاصره خود‏‎ ‎‏داشتند وارد عمل شدند و افراد بسیاری را مضروب و مجروح ساختند. این درگیری تا‏‎ ‎‏حدود ساعت هفت بعدازظهر ادامه پیدا کرد و در پایان درگیری، مأموران کتابها و لوازم و‏‎ ‎‏اثاثیه طلاب را در وسط صحن مدرسه فیضیه به آتش کشیدند و سپس آنجا را ترک‏‎ ‎‏کردند.‏‎[13]‎‏ در همان روز به مدرسه طالبیه تبریز نیز حمله کرده، به ضرب و شتم‏‎ ‎‏شرکت کنندگان در مراسم پرداختند. رژیم پهلوی تصور می کرد چنین اقدام‏‎ ‎‏سرکوبگرانه ای موجب ترس مراجع و روحانیون و بویژه امام خمینی(س) خواهد شد و‏‎ ‎‏به انزوای آنها و یا ایجاد دو دستگی در بین آنها خواهد انجامید؛ اما بازتاب این رویداد،‏‎ ‎‏واکنشهای اعتراض آمیز روحانیون و از جمله امام خمینی را به دنبال داشت. امام خمینی‏‎ ‎‏سخنرانیهای کوبنده ای در محکومیت آن انجام دادند و از محل مدرسه فیضیه نیز بازدید‏‎ ‎‏نمودند. در بین مردم و روحانیون نیز موج انزجار و نفرت در قم، تهران و سایر شهرستانها‏‎ ‎‏پدید آمد‏‎[14]‎‏ و حتی به بیرون از مرزها نیز کشیده شد که نجف و واکنش مراجع حوزه علمیه‏‎ ‎‏آن یکی از آنها بود.‏‎[15]‎

‏    سرکوبی، تهدید و تحقیر روحانیون از طرف رژیم پهلوی از یک سو و مقاومت و‏‎ ‎‏فعالیت آنها علیرغم همه مشکلات و تنگناها از سوی دیگر، همچنان تداوم یافت. از‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 47
‏جمله؛ امام خمینی به مناسبت چهلم واقعه مدرسه فیضیه قم خطاب به مردم ایران‏‎ ‎‏اعلامیه ای صادر کردند و در آن مراتب تأثر و اندوه خود را از تعرّض به حرمت روحانیت‏‎ ‎‏و حوزه های علمیه را یادآور شدند.‏‎[16]‎‏ همچنین امام خمینی(س) به همین مناسبت،‏‎ ‎‏مجلس ختمی نیز در مسجد اعظم قم ترتیب داد؛ اما رژیم از برگزاری چنین مجالسی در‏‎ ‎‏تهران جلوگیری کرد.‏‎[17]‎

‏    سید مصطفی پس از بازگشت از سفر عتبات عالیات، در کنار امام قرار گرفته،‏‎ ‎‏به فعالیتهای سیاسی، علیه حکومت پهلوی مشغول شد. حجت الاسلام تقی درچه ای‏‎ ‎‏که خود در این ایام حول محور امام خمینی(س) در کنار سید مصطفی و دیگران‏‎ ‎‏علیه رژیم مشغول فعالیت بود، در خاطرات خود راجع به فعالیتهای سید مصطفی‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏[‏‏در ایام قبل از 15 خرداد 1342‏‏]‏‏ آن زمان که در منزلی ـ جنب مدرسه حجت ـ‏‎ ‎‏به‏‏ ‏‏راهنمایی ایشان، با جمعی از دوستان طلبه به طور خصوصی و مخفیانه در تنظیم متن‏‎ ‎‏سخنرانیهای امام(س) کار می شد، یکی دو نفر از افراد، صفحات چاپ شدۀ سخنرانی را‏‎ ‎‏تفکیک و تنظیم می کردند و یکی منگنه می زد و دیگری جزوه ها را شمارش و دسته بندی‏‎ ‎‏می نمود و آن دیگری برای پخش و توزیع در شهرستانها (بویژه تهران) فعالیت داشت و‏‎ ‎‏هر یک به نوعی در کمال آرامش و سکوت که صدا از منزل خارج نشود و خدایی ناکرده‏‎ ‎‏اتفاقی از ناحیه ساواک پیش نیاید و زحمات هدر نرود، شاهد بودیم که شهید حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی(ره) چون یک مدیرمدبر و یا یک فرمانده عملیاتی، گاهی شجاعانه می نشست و‏‎ ‎‏گاهی اطراف دوستان طلبه قدم می زد و راهنمایی می کرد، افراد را به شوق بیشتر‏‎ ‎‏وامی داشت و چون به اصل کار معتقد بود و آن را اسلامی محض می دانست، با سخنان‏‎ ‎‏متناسب و جملاتی از احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) به افراد اعتقاد بیشتری می بخشید.‏‎ ‎‏گاهی برای رفع خستگی و تجدید ذائقه، طنزی را بیان و ادیبانه، بازگو می کرد... در کار‏‎ ‎‏مبارزاتی بسیار با علاقه، دلسوخته و عاشقانه تلاش می کرد.‏‎[18]‎

‎ ‎

کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 48

  • )) امینی، داوود؛ جمعیت فداییان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران؛ ص 75.
  • )) خوش نیت، حسین؛ نواب صفوی، اندیشه ها، مبارزات و شهادت او؛ ص 235.
  • الاسلام یَعْلُوا و لاٰ یُعلیٰ علیه.
  • )) کمیته علمی کنگره شهید آیت الله مصطفی خمینی؛ یادها و یادمانها از آیت الله سید مصطفی خمینی؛ ج 1، ص 111.
  • )) «شهید ثانی از تبار امام خمینی»، فصلنامه 15 خرداد؛ ش 4 (مهر و آبان 1370)، ص 24.
  • )) تشیع، محمدحسن؛ «چهره سیاسی شهید آیت الله سید مصطفی خمینی»، مجموعه مقالات کنگره شهید آیت الله مصطفی خمینی؛ ص 72ـ73.
  • )) «راز توفان (یادنامه آیت الله سید مصطفی خمینی)»، ویژه نامه فصلنامه یاد؛ مهر 1376، ص 61.
  • )) همان؛ ص 62.
  • )) رجبی، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی؛ ج 1، ص 225ـ228.
  • )) همان؛ ص 228ـ231.
  • )) ن . ک: «مجموعه تألیفات، نطقها، پیامها، مصاحبه ها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران، ج 4، ص 3046».
  • )) روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج 1، ص 344ـ348.
  • )) رجبی، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی؛ ج 1، ص 247ـ249.
  • )) صحیفه امام؛ ج 1، ص 166 ، 167 ؛ روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج 1، ص 382ـ386.
  • )) مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ج 1، ص 89ـ91 ؛ همان؛ ج 5، ص 38ـ40.
  • )) صحیفه امام؛ ج 1، ص 196ـ198.
  • )) رجبی، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی؛ ج 1، ص 255.
  • )) کمیته علمی کنگره شهید آیت الله مصطفی خمینی؛ یادها و یادمانها از آیت الله سید مصطفی خمینی؛ ج 2، ص 221ـ222.