همراه با عاشقی دلباخته در وادی عشق

همراه با عاشقی دلباخته در وادی عشق

مروری بر کتاب «در وادی عشق»*

‏● حسن پویا‏

چکیده

‏یاد و نام انقلاب اسلامی ایران، همواره با خاطرات یاران انقلاب همراه بوده و هست. بیان فراز و نشیب های فراوان و گاه جان سوز و گاه شکوه آفرین از آنان که از سال های بسیار دور همراه با بنیانگذار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(س) بوده اند، خواندنی و بیادماندنی است. مرحوم سید تقی موسوی درچه ای یکی از یاران استوار و پابرجا و از خاندان علم و فضیلت بوده است که در راه انقلاب اسلامی مرارت ها و زحمات بسیاری را تحمل کرد و تا آخر در راه امام باقی ماند.‏

‏در این مقاله مروری خواهیم داشت بر کتاب خواندنی و شیرین خاطرات این فقید فرزانه و رنج کشیده که با انتخاب خود ایشان  «در وادی عشق» نام گرفت ، زیرا که ارج نهادن به زحمات آنان پاسداشت راه آنان و زنده نگه داشتن نام آنان خواهد بود.‏

 

مقدمه

‏از بعثت همه پیامبران الهی گرفته تا شخصیت های معروف دنیا، همراهان دلسوز و دلگرم کننده و از خود گذشته باعث شدند تا حرکت آنان به ثمر بنشیند. مانند حواریون حضرت عیسی(ع)، همراهان حضرت موسی(ع) و شخصیت های از خود گذشته در رکاب پیامبر اسلام(ص)، از زنان و مردمان بافضیلت که رادمردی و گذشت را به دیگران می آموختند، در همه لحظات سخت و جانفرسا، همدل و همراز پیامبر(ص) بودند، هم آنان که دور نمایی جز ابدیت نمی دیدند و هرگز به امروز خود نگاه نمی کردند. تلاش، از خودگذشتگی، خداخواهی و بیدارگری، از خصوصیات برجسته و بارز آنان است.‏

‏اینان زندگی را در زنده بودن خلاصه نمی دانند، معنای زندگی را درک کرده اند، شب و روز، سال و ‏


حضورج. 80صفحه 130
‏ماه و هفته برای آنان مفهومی ندارد، آنان که شیران روز و عابدان شب می باشند. شادمانی آنان در شادکامی دیگران است.‏

‏چپاول چپاولگران را برنمی تابند و از ظلم ظالمان نمی هراسند. فریاد بیدارگری آنان در همه جا بلند است. در برابر ظالمان، خونخواران، حرامیان، زورمداران، زراندوزان و متکاثران ثروت اندوز ترسی به دل راه نمی دهند و با تمام قامت در برابر آنان می ایستند و بیان حقیقت را بالاترین کار و سرلوحه فعالیت های خود قرار می دهند.‏

‏در انقلاب سترگ اسلامی ایران نیز مردان و زنان بزرگ و از خود گذشته، به ندای امام انقلاب پاسخ دادند و با نام و یاد او و با توکّل بر خدای عظیم الشأن، تلاشی شبانه روزی نمودند تا این انقلاب بثمر بنشیند. زندان، شکنجه، تبعید، دشنام، تنهایی، دربدری، بی نامی، تهیدستی، و مشکلات فراوان دیگر آنان را از راه باز نداشت.‏

‏سالهای سال مشکلات را به جان خریدند و پای در رکاب مردانه ایستادند. در مقابل حرف زور و سخن ناحق، حقیقت را بیان داشتند و تا پای جان از آرمان  ایمانی و اسلامی خود دفاع کردند. در کنار محرومان و مستضعفان جامعه شعار توحید و یکتاپرستی سردادند و آنان را به وعده الهی امیدوار ساختند و ایمان داشتند که: «‏‏و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون‏‏»‏‏ (شعراء (26): 227)‏‏؛ کسانی که ظلم کردند، بزودی خواهند دانست که به چه چاه ویلی سرنگون خواهند شد.‏

‏و به آنان مژده دادند که: «‏‏ألیس الصبح بقریب‏‏» ‏‏(هود (11): 81)‏‏؛ آیا فجر بیداری نزدیک نیست.‏

سید تقی موسوی درچه ای

‏خطه اصفهان، از استانهای پر حاصل در زمینه علم و عالم پروری است. عالمان بزرگی در این سرزمین زاده شدند و در علم و دانش زیستند و شاگردان بسیاری را پرورش دادند.‏

‏در سال 1317 در روستای «درچه» اصفهان که فاصلة چندانی با اصفهان ندارد، مردی از تبار علم و فضیلت با نام سید تقی پا به عرصة وجود گذاشت. وی فرزند آیت الله حاج سید نصر الله درچه ای بود که خود عالم زاده ای مورد احترام و مشهور آن دیار بشمار می آمد. جد أعلای آن بزرگوار آیت الله سید محمد حسین موسوی، تحصیل کرده نجف اشرف و از شاگردان میرزای شیرازی و میرزا حبیب الله رشتی بود. ‏


حضورج. 80صفحه 131
‏ایشان اهل تقوا و سیر و سلوک بود تا آنجا که مردم وی را «‏‏مستجاب الدعوة‏‏» می دانستند و در گرفتاری ها به او پناه می بردند. منزل وی همچون سیرة همة عالمان دینی و درد آشنا، پناهگاه درماندگان و بیچارگان بود.‏

‏از ناحیه مادر نیز به علامه سید محمد باقر درچه ای، از عالمان با فضیلت و مورد توجه آن دیار می رسد. ‏‏(در وادی عشق، ص 1 ـ 6)‏

تربیت خانوادگی

‏پدر و مادر مرحوم سید تقی درچه ای، توجهی خاص به تربیت فرزندان داشتند و با وسواس و دقت مسائل مورد نیاز آنان را گوشزد می کردند.‏

‏وی در این باره می گوید:‏

‏پدر و مادرم با تدبیری حکیمانه، در اطاعت و فرمانبری، احترام گذاشتن به دیگری را به ما می آموختند. آنگاه که از مادرم درخواست اجازه کاری را داشتیم، لزوم اجازه گرفتن از پدر را یادآوری می کرد: از پدر اجازه گرفته اید؟ اول باید رضایت پدر را حاصل کرد و سپس سراغ مادر آمد. به دنبال این جملات، حدیثی و یا شعری و یا حکایتی در اهمیت اطاعت فرزند از پدر نقل کرده، و ما را بیش از پیش مطیع پدر ساخته بود. ‏

‏(همان، ص 11)‏

‏مرحوم درچه ای، در خانواده ای انقلابی و ضد ظلم متولد شده بود. پدرش از مبارزان ضد نظام ستم شاهی بشمار می رفت و در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی از پیشکسوتان مبارزه بود. ‏‏(همان، ص 15 ـ 16)‏‏  از این روی روحیه ای انقلاب یافته بود. چنانکه روزی انشایی نوشته و آن را برای پدر می خواند. پدرش ضمن تشویق به ایشان می گوید: یا نامی از ظالمان حکومت نبر و یا صفت ظالم را هم دنبالش بیاور و از آیت الله کاشانی نیز با عظمت یاد کن. ‏

‏من هم با تشویق پدر و با دلی محکم انشا را در مجمع عمومی اهالی درچه که از طرف آموزش و پرورش ترتیب داده شده بود با صدای غرّا خواندم.‏‏ (همان، ص 25 ـ 27)‏


حضورج. 80صفحه 132
تحصیلات حوزی

‏سید تقی درچه ای، تحصیلات علوم دینی را نزد سید نور الله مرتضوی و سید عطاء الله فقیهی آغاز کرد. و سپس نزد آیت الله سید احمد امامی و آیت الله خادمی و آیت الله طاهری که همگی از علاقه مندان به امام بودند، ادامه داد. در قم نیز شاگرد بزرگانی همچون: آقایان ستوده، اعتمادی، سلطانی طباطبایی، بنی فضل بود و سپس در درس خارج حضرت امام، آیت الله میرزا هاشم آملی و آیت الله منتظری شرکت کرده است. ‏‏(همان، ص 28 تا 34)‏

‏وی به تدریس و تألیف نیز علاقه داشت و سطوح حوزه را تدریس کرده است و تألیفات چندی نیز دارد از جمله: قصه های خواندنی از چهره های ماندنی، نمادی از مبلّغ اسلام، مقاله های روح، خورشید جهان فقاهیت و... ‏‏(همان، ص 37 ـ 38)‏

‏از آنجا که مرحوم درچه ای وقایع سی تیر و کودتای 28 مرداد را دیده و برخورد مردم را با شاه و مصدق ملاحظه کرده بود و سپس حرکت فدائیان اسلام و وقایع مشابه آن را زیر نظر داشت، این وقایع، از وی عالمی با تجربه و انقلابی ساخت.‏

‏ ‏

آیت الله کاشانی و مرجعیت امام خمینی

‏پس از فوت مرجع عالیقدر، حضرت آیت الله العظمی بروجردی، در محافل مختلف علمی و غیر علمی، سخن از مرجعیت شیعه بود. این بحث در بین خواص بسیار مطرح می گشت و نظریات مختلفی داده می شد. مرحوم سید تقی درچه ای می گوید: من هم به سهم خودم درگیر این مسئله بودم ولی با علاقه ای که به آیت الله کاشانی داشتم تصمیم گرفتم با ایشان مشورت کنم، زیرا یکی از عوامل مهمی که مرا به صحنة سیاست و مبارزه کشاند، تأثیرپذیری از گفتارهای آیت الله کاشانی بود. زیرا ارتباط بسیار نزدیکی با ایشان داشتم و از مریدان سر سخت ایشان بودم.‏

‏از طرف ایشان به تبلیغ می رفتم و ایشان نیز به من بسیار لطف داشتند. در هر حال ایشان برای فوت ‏


حضورج. 80صفحه 133
‏آیت الله بروجردی مجلس بسیار با شکوهی گرفته که اکثر رجال سیاسی و علمی در آن شرکت کردند.‏

‏بعد از مجلس، عده ای گرد ایشان جمع شده بودند و سؤالاتی مطرح می کردند تا اینکه شخصی از آیت الله کاشانی پرسید، بعد از رحلت آیت الله بروجردی ما از چه کسی تقلید کنیم؟‏

‏ایشان با اینکه خود شرایط مرجعیت را داشت و از نظر علم و تقوا و بینش اسلامی بالا بود، تأملی کردند و بعد فرمودند: فعلاً در زمان ما اعلم حاج  آقا روح الله است. ‏‏(همان، ص65-69)‏

‏بعد هم به توصیف شخصیت شجاع و با درایت ایشان پرداختند و سپس فرمودند: از نظر تقوا و علم و بینش و از همه جهات، آقای خمینی شایسته ترین فرد هستند.‏‏ (همان)‏

آغازی جدید

‏با تصویب لایحة انجمن های ایالتی و ولایتی که یکسال پس از رحلت آیت الله بروجردی پیش آمد علمای بزرگ موضع گیری کردند ولی امام با لحن تندتری فرمودند: «شاه را اغفال کردند».‏

‏این لایحه را - که حذف قسم به قرآن برای نمایندگان، حذف قید اسلام برای انتخاب شوندگان و آزادی بانوان از مواد شاخص آن بود- پس ازموضع گیری شدید امام و ایستادگی مردم، در 11 آذر ماه 1341، شاه ملغی کرد.‏

‏امام پس از لغو این لایحه تصمیم گرفتند به صورت هفته ای با مراجع بزرگ جلساتی داشته باشند ولکن چون به نتیجة مطلوب نرسید، طرح دیگری را بنا نهادند که همزمان روحانیون در شهرهای مختلف نشست هایی داشته باشند و به تبادل نظر بپردازند و دربارة اوضاع کشور و مشکلات مردم و دفاع از اسلام و استقلال ایران چاره اندیشی کنند که بیشتر علما از امام پیروی کردند و در شب های یکشنبه جلسه گذاشتند.‏

‏جناب حاج شیخ حسن صانعی روزی به سراغ مرحوم درچه ای می آیند و از ایشان می خواهند که از طرف حضرت امام به شیراز بروند و این دعوت را به آنها ابلاغ کنند.‏

‏شروع اولین گام های مبارزاتی مرحوم درچه ای با گرفتن نامه ای از امام و رفتن به این سفر آغاز می شود. وی می گوید: امام فرمودند:‏

‏سلام مرا به آقایان علما برسانید و از آنان احوالپرسی کرده و بگویید که شب های یکشنبه جلسه داشته باشند، چرا که مسائل مملکت در وضعیت  حساسی بوده و ما در بحرانی ترین دوران هستیم.‏

‏درچه ای در این سفر پس از شیراز به فسا می رود که ناگهان دو پاسبان وی را دستگیر کرده و به زندان می برند و دو روز در زندان شهربانی فسا نگه می دارند، ولی اذیت و آزاری نمی رسانند و سپس ‏


حضورج. 80صفحه 134
‏تحت نظر آزاد و روانه تهران می کنند. ‏‏(همان، ص 74 ـ 77)‏

جشن تاریخی نیمه شعبان

‏در 22 دی ماه سال 1341 جشن مفصلی در مسجد اعظم تدارک دیده می شود. در این جشن که بسیاری از طلاب و فضلا و آیات عظام شرکت کردند، حضرت امام نیز شرکت داشتند. با حضور حضرت امام، مردم شروع به صلوات فرستادن کردند و هیاهوی زیادی برپا شد.‏

‏در این مراسم آقای دکتر صادقی سخنرانی پرشور و هیجانی ایراد کرد که مورد تشویق امام قرار گرفت و امام موقع رفتن، ایشان را با خودشان بردند که مبادا دستگیر شود. پس از سخنرانی در حالی که مردم مشغول صلوات و شعار بودند اعلامیه های فراوانی توسط طلاب از زیر عباها بیرون آمد و بر سر مردم ریخت. مرحوم درچه ای با برخی دوستان پس از مراسم برای دیدن چراغانی سطح شهر قدم می زدند که در بازار قم توسط مأموران لباس شخصی شهربانی دستگیر می شوند. سپس به شهربانی قم و بعد به ساواک منتقل می شوند و بعد از سی و چند روز بازداشت و بازجویی آزاد می شوند. زیرا  آنان در پی بدست آوردن سرنخی از اعلامیه ها و برگزارکنندگان مراسم بودند که به نتیجه نمی رسند. ایشان با وساطت برخی افراد و گذاشتن سند و دادن تعهدنامه آزاد می شوند و زندگی مبارزاتی ایشان بدین صورت آغاز می گردد. وی می گوید: ‏

‏رئیس ساواک قم،آقای کامکار، تنها با تندی با من سخن گفت، ولی هیچ توهینی نکرد و سخن زشتی نگفت، گرچه معاون او که آدم خبیث و بد دهنی بود سخنان زشتی به من گفت. ‏‏(همان، ص 77 ـ 90)‏

وقایع مدرسه فیضیه

‏مرحوم درچه ای مدتی بعد مجدداً دستگیر و پس از ضرب و شتم های فراوان آزاد می شود. سپس برای چند ماهی به مدرسه برهان شهر ری می رود ولی مجدداً به قم بازمی گردد. در 25 شوال، روز شهادت امام جعفر صادق(ع)، در مدرسه فیضیه مجلسی برگزار می شود و در همان حال مأموران شهربانی و ساواک به طلاب مدرسه فیضیه حمله می کنند و فجایع بسیاری را به وجود می آورند. عدة بسیاری مجروح و دست و پا شکسته می شوند. برخی را به رودخانه پرتاب می کنند. لوازم و کتاب های آنها را در وسط مدرسه به آتش می کشند. به بیمارستان ها دستور می دهند که مجروحان را مداوا نکنند.‏

‏در پی این واقعة عظیم، پیام های تسلیت فراوانی به قم ارسال می شود و اعلامیه هایی از طرف مراجع صادر می شود. مجلس بزرگداشتی از طرف آیت الله حکیم در مسجد ارک تهران گرفته می شود که ‏


حضورج. 80صفحه 135
‏آقای فلسفی سخنران آن مجلس می شود و اعلامیه ها را قرائت می کند تا به اعلامیه حضرت امام می رسد که صدای گریه مردم بلند می شود.‏

‏مرحوم درچه ای در جریان مدرسه فیضیه نیز بسختی مجروح می شود. تا اینکه در روز عاشورا که از قبل تدارک مراسم باشکوهی دیده شده بود، شهر قم حالت حکومت نظامی به خود می گیرد و رابطین مراجع مثل آیت الله منتظری و آیت الله ربانی شیرازی به مردم خبر می دهند که مراجع مصلحت نمی بینند که در فیضیه سخنرانی شود.‏

‏از طرف دیگر چون به مردم اعلام شده بود که در مدرسه فیضیه مراسم است و آیت الله خمینی سخنرانی خواهند کرد، اقشار مختلف مردم در آنجا و در اطراف بیت ایشان تجمع کرده بودند که ناگهان ایشان از منزل بیرون آمدند و با صدای صلوات و تکبیر و یا حسین مردم مواجه شدند و هیچ چیز نتوانست مانع سخنرانی ایشان بشود. با وجود آنکه برق ها را قطع کرده بودند از قبل پیش بینی شده و باتری های قوی تهیه شده بود و ایشان آن سخنرانی معروف و ظالم سوز را انجام دادند. ‏‏(همان، ص 92 ـ 102)‏

‏در پی این سخنرانی پرشور، چند روز بعد، شاه عکس العمل نشان داد و با دستگیری حضرت امام، باعث شد مردم مغازه ها را تعطیل و به خیابان ها بریزند و شعار «یا مرگ یا خمینی» سر دادند. شاه مردم را در این قضیه به خاک و خون کشید.‏

‏برای اینکه جلوی محاکمه حضرت امام گرفته شود جمعی از روحانیون راهی تهران شدند و به دستگیری اعتراض کردند. آیات بزرگواری مانند: میلانی، نجفی مرعشی، شریعتمداری، به این مسئله اعتراض کردند و به تهران آمدند. هدایت کننده طرح مهاجرت مراجع عظام و روحانیون نیز آیت الله منتظری بود. ساواک از این مسئله با خبر شد و ایشان را دستگیر کرد و پس از اذیت و آزار ایشان شب آزاد شدند. در هر حال اعلامیه ای با دوازده امضاء برای مرجعیت امام تهیه و به شهرهای مختلف ارسال شده که باعث رفع محدودیتهایی از ایشان گردید.‏

تبعید حضرت امام به ترکیه

‏در روز 4 آبان 1343، دهان به دهان خبر رسید که امروز آیت الله خمینی قصد سخنرانی دارند، روز تولد حضرت زهرا(س) که تولد خود ایشان هم بود. در این ایام قانون کاپیتولاسیون به تصویب رسیده بود. ما بلندگوها را نصب کردیم و مراقب بودیم که توسط مأموران امنیتی سیم ها قطع نشود تا اینکه امام سخنرانی پرشور دیگری را بر ضد کاپیتولاسیون ایراد کردند. عبارت های معروف آن سخنرانی، هیجانی در جان مشتاقان و آتش در خرمن دشمنان و حاکمان مستبد ایجاد کرد:‏


حضورج. 80صفحه 136
‏ای سران اسلام به داد اسلام برسید [گریه حضار] ای علمای نجف، به داد اسلام برسید [گریه حضار] ای علمای قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام. [گریه شدید حضار]. ‏

‏(صحیفه امام، ج1، ص 420)‏

‏پس از این سخنرانی رژیم ناگزیر به دستگیری و تبعید ایشان شد. در پی دستگیری ایشان، حاج آقا مصطفی نیز دستگیر و به ترکیه تبعید گردید.‏

مظلومیت یاران امام

‏پس از تبعید امام به ترکیه، جو عجیبی بر حوزه حاکم شد و طرفداران ایشان بسیار مظلوم واقع شدند تا آن حد که در مجلس ترحیمی که از طرف آیت الله شریعتمداری برای آقای اثنی عشری گرفته شده بود عده ای به طرفداری ایشان، علاقه مندان پرشور امام را مورد ضرب و شتم قرار دادند تا آنجا که آقای مهدی کروبی با صدای بلند در مساجد اعظم بعد از این که از شخصی سیلی خورد، فریاد می زد:‏

‏بزنید، ما مظلوم هستیم، به جرم دوستی با خمینی بزنید ما را، امروز برای خمینی صلوات فرستادن جرم است. ما به طرفداری از خمینی کتک می خوریم. ‏

‏(در وادی عشق، ص 141ـ 142)‏

بهره گیری از امکانات مختلف

‏پس از تبعید حضرت امام، رژیم در صدد بود به هر صورت نام و یاد ایشان از خاطره ها محو شود و دیگر نامی از شخصی به نام آیت الله خمینی نباشد و کسی جرأت نکند نام ایشان را ببرد، لکن انقلابیون پرشور در حوزه، و شخصیت های خستگی ناپذیری همچون آیت الله منتظری و آیت الله مشکینی به محض اینکه نزدیک ماه مبارک رمضان شد، ضمن سخنرانی های صریح و تند، به طلاب و شاگردان سفارش کردند که در هر سخنرانی نامی از آیت الله خمینی ببرید و برای ایشان دعا کنید. بدینسان گروه های تبلیغی تشکیل شد و به شهرهای مختلف اعزام گردید. در این میان محمد منتظری، شیخ نعمت الله صالحی و... نقش بسزایی داشتند.‏

‏در حالی که سال 43 رو به پایان می رفت، مبارزان تصمیم گرفتند از این موضوع استفاده کرده و با فرستادن کارت تبریک و اشاره کردن به تبعید آیت الله خمینی مردم را از این موضوع آگاه نمایند. ‏

‏مرحوم درچه ای می گوید:‏

‏در این مرحله از مبارزه بر اساس برنامه ریزی آیت الله منتظری و آیت الله طاهری اصفهانی، نامه ای ‏


حضورج. 80صفحه 137
‏خطاب به هویدا در ارتباط با آیت الله خمینی تهیه شد و 53 نفر از مراجع و روحانیون آن را امضاء کردند. این کار تأثیر مثبتی در روحیه طلاب و مردم داشت. ‏

‏(همان، ص 147 ـ 152)‏

‏اعدام بخارایی و یارانش، شهادت سید کاظم قرشی پس از شکنجه و آزادی و انتقال به بیمارستان و دستگیری مبارزان، باعث شد اعلامیه های تندی از سوی طلاب حوزه علمیه قم تهیه شود و در بین مردم پخش گردد.‏

‏اوضاع مبارزان و دستگیر شدگان نیز روز به روز سخت تر می شد. از زندان خبرهای بدی می رسید شکنجه های سخت آیت الله منتظری، آیت الله ربانی و دیگران، عدم اجازه ملاقات با آنان برای همه ما نگران کننده بود. کمک از مراجع و دیگران نیز چندان مؤثر واقع نمی شد تا اینکه آیت الله امینی اجازه دیدار یافتند و پس از بازگشت، اوضاع بسیار بدی را گزارش کردند. از این رو دست بکار شدیم و نامه هایی به داخل و خارج کشور فرستادیم.‏

تبعید امام به نجف

‏حجت الاسلام والمسلمین درچه ای در این فصل به تبعید امام از ترکیه به عراق و ورود ایشان به کاظمین و سپس کربلا و نجف و نحوة استقبال از ایشان اشاره می کند. و سپس از سفر خودش به عراق و دستگیری توسط شرطه ها و ورود به نجف اشرف و دیدار یار و گزارش از اوضاع ایران و دستگیری روحانیون انقلابی گزارش می دهد.‏

‏در ادامه این فصل، به دیدارهایی با مراجع می پردازد و تلاش هایی که برای آزادی زندانیان می شود، از جمله دیدار بسیار جالبی که با آیت الله خوئی(ره) داشتند و در آن دیدار همزمان آموزگار (نخست وزیر وقت)، با چند تن از شخصیت های ایران، از طرف شاه به دیدار ایشان می آید. در این مجلس بعد از سخنان آموزگار آقای دکتر صادقی اجازه می  گیرد و شروع به بیان ظلم های شاه به حوزه ها و روحانیت و زندانیان سیاسی و شکنجة آنان می کند که جو مجلس را بدست می گیرد و آقایان سرشکسته از مجلس بیرون می روند.‏

‏در این فصل نکات بسیاری دربارة حضور در نجف بیان شده، از جمله همراهی با حاج آقا مصطفی تا کربلا و استقبال و توجه مردم، نیز سفر دیگری که به نجف داشته و همراه آیت الله منتظری عازم می شوند که مورد استقبال طلاب ایرانی قرار می گیرند. سپس دیدار دویار همدرد و همراه را بخوبی توصیف می کند و به دیدار خصوصی با امام اشاره دارد که اسنادی را به امام در رابطه با قراردادهای تجاری ایران با اسرائیل که توسط آقای تهرانی جاسازی شده بود و آقای ربانی شیرازی آنها را تهیه ‏


حضورج. 80صفحه 138
‏کرده بود ارائه می دهند. سپس به دیدارها و سفر به شهرهای دیگر عراق می پردازد که همه خواندنی و قابل توجه است. ‏‏(همان، ص 165 ـ 204)‏

بازگشت به ایران

‏در حال بازگشت به ایران در آبادان همراه آیت الله منتظری دستگیر و در ساواک آبادان مورد بازجویی قرار می گیرند و سپس به تهران منتقل می شوند. مرحوم درچه ای درباره انتقال از آبادان به تهران و مسائلی که در بین راه و در زندان قزل قلعه پیش آمده و سر حالی و توکّل آقای منتظری خاطرات بسیار شیرین و خواندنی را در این بخش بیان می کند. در این بخش خاطرات فراوانی از بازجویی های مکرر، جو زندان، شکنجه های فراوان و خاطراتی از دیگر زندانیان نیز خواندنی و عبرت آموز است.‏

‏از نکات جالب، بهانه های مختلف برای شکنجه و اذیت و بی نتیجه ماندن همه آنها که به لطف خدا و دعاهای دوستان و توسل به موسی بن جعفر(ع) است که وی را محکم نگه داشته و بازجویی های شبانه روزی نتیجه ای در برنداشته است.‏

‏از داستان های جالب دیگر این است که مدعی امام زمان بودن، ظاهراً در همه زمانها و دورانها بوده است، چرا که مرحوم درچه ای در این خاطرات نیز از آن یاد می کند.‏

‏روزی زندانی جدید آوردند، مأمور زندان گفت: امروز یک زندانی مهمی برایتان آوردیم. به شوخی گفتم: شاه را آوردید؟ گفت خیر، از شاه هم بالاتر است. تا رسید به اینکه گفتم: نکند امام زمان را به زندان آوردید؟ با تعجب گفت: بله حجت بن الحسن، امام دوازدهم را آوردیم. ‏

‏بعد دیدم سیدی ژولیده و درهم ریخته است. گفت: اسم ظاهری من احمد الحسینی القائناتی است و اسم واقعی ام حجت بن الحسن عسکری است.‏

‏ساواک که نتوانسته بود با او به نتیجه برسد، به زندان آورده بود که با آقایان بحث کند تا ببیند به چه نتیجه می رسند. آیت الله منتظری مخالف این گونه بحث ها بود و اعتقاد داشت که ساواک قصد دارد از این نشست ها استفاده سیاسی بکند و فردی که چنین ادعایی می کند بسیار ابله و نادان است. از این رو ساواک هم نتوانست آقایان منتظری و جعفری را راضی کند که با او گفت وگو و بحث را ادامه بدهند. ‏‏(همان، ص 207 ـ 260)‏


حضورج. 80صفحه 139
سالگرد 28 مرداد

‏یک روز مشاهده کردیم که یک وانت بار هنداونه و بیسکویت و شیرینی آوردند. وقتی سؤال کردیم گفتند: مگر خبر ندارید سالگرد 28 مرداد روز آزادی ایران و روز نجات ملت است. ‏

‏آیت الله منتظری که در حال قدم زدن بودند بلافاصله می فرمایند: ‏

‏ما که این چیزها از گلوی مان پایین نمی رود. این ها را بدهید به هر کسی که می خواهد بخورد، ما که نمی خواهیم، دوستان ما هم نمی خورند. ‏

‏(همان، ص 270)‏

‏بدین سان تکلیف همه ما را روشن کردند و ما هیچ کدام، هرچه مأموران هم تهدید کردند، نخوردیم. تمام زندانیان سیاسی ـ مذهبی که با خبر شدند، از آنها استفاده نکردند. در همین حال گروه های کمونیستی و توده ای ها که ادعای مخالفت با شاه و حکومت او را داشتند، بدون کمترین مخالفتی همه را نوش جان کردند.بعدها آیت الله منتظری در دیدارهای خود فرمودند: این آقایان که ادعای مبارزه با شاه را دارند و خودشان را با مذهبی ها در مبارزه مشترک می دانند حاضر نشدند از یک هندوانه دست بردارند. اینان نان به نرخ روز خور هستند. ‏‏(همان، ص 271 ـ 272)‏

آزادی از زندان و شجاعت پدر

‏بعد از آنکه در بیست و چهارم مهر ماه 1345، آیت الله منتظری از زندان آزاد شدند و من در زندان تکیه گاه خودم را از دست دادم و احساس تنهایی عجیبی داشتم، بازجویی های من شدت گرفت و ساعت ها از من بازجویی کردند، چرا که من و ایشان با هم دستگیر شده بودیم و من همه چیز را به عهده گرفته بودم. ولی آشنایی و ارتباط با هر کسی را منکر بودم. در هر حال مدتها گذشت و دیدار تاریخی و بسیار شیرین و بیادماندنی با مادرم داشتم که برایم بسیار آرامش بخش بود و تأثیر عجیبی در آزادی من داشت. سپس در پی واسطه شدن یکی از اقوام با نفوذ در تهران، من با تعهدی که دادم آزاد شدم و بعد به درچه رفتم. پس از ورود به درچه و دیدار با اقوام و مردم آنجا، پدرم که امام جماعت مسجد بود برای نماز مغرب و عشا رفت و بعد از من دعوت کردند تا به مسجد بروم. وقتی ‏


حضورج. 80صفحه 140
‏وارد مسجد شدم نماز تمام شده بود و مردم با صلوات مرا کنار پدرم نشاندند. سپس پدرم گفتند:  بلندگو آماده است. گفتم برای چه؟ ایشان گفت: تا شما سخنرانی کنی. وحشت من را فرا گرفته بود. گفتم: حاج آقا این کار خطرناکی است. فرمود: خیر، منبر بروید تا این احمق ها بفهمند که شما برای خدا زندان رفتید و اگر باز هم پیش بیاید می روید، زندان باعث ترس و سکوت ما نمی شود. اجداد ما هم رفتند و در آخر هم شهید شدند.‏

‏شجاعت پدر و بیانات قاطعانه ایشان، جای هیچ گونه مخالفتی را نگذاشت. در دورانی که بسیاری افراد فرزندان خودشان را از مبارزه نفی می کردند و آنها را می ترسناندند، شجاعت پدر به من شهامت دیگری داد و لذّت می بردم.‏

‏من هم سخنرانی انقلابی کردم و از امام خمینی نام بردم و اعلامیة  ایشان را خواندم و تحلیل کردم. به لطف خداوند برایم مشکلی هم پیش نیامد و بعد از چند روز شبانه به شهر ری بازگشتم. ‏

‏(همان، ص 275 ـ 290)‏

دوران سخت مبارزه

‏مرحوم درچه ای پس از سکونت در مدرسه برهان شهر ری، برای گذراندن زندگی در مدرسه قدس  تهران که مدرسه ای اسلامی و مشهور بود، مشغول به تدریس می شود و گاهی با ارسال کارت تبریک با تمثال امام خمینی به مبارزه ادامه می دهد. سپس به جهت دوری راه و استفاده بهتر به مدرسه سجادی شهر ری منتقل می شود.‏

‏وی در سفری به مشهد و دیدار با انقلابیون آن دیار، تلاش می کند تا اطلاعیه ای که در قم علیه رژیم شاه پخش شده، در آنجا تکثیر و توزیع گردد که با کمک شاعر معروف آقای قدسی موفق می شود. سپس با آقای کروبی که در مشهد مخفیانه زندگی می کرد و آقای مصطفوی به تهران بر می گردد. برای شناخته نشدن و گرفتار نشدن به دام ساواک ایشان عمامه خودش را بر می دارد، آقای مصطفوی هم که شخصی بود ولی هر چه تلاش می کند آقای کروبی قبول نمی کند که عمامه را بردارد و می گوید: «در هر شرایطی روحانی باید لباس خود را به تن داشته باشد». در هر صورت به تهران می آیند و سپس آقای کروبی با نام مهدی اسلامی، در مدرسه سجادی مشغول به تدریس می شود. ‏‏(همان، ص 291 ـ 305)‏

دعا برای شاه

‏یکی از رسم هایی که به صورت بخش نامه به همه مدارس شده بود، دعای صبحگاهی بود که در آن برای پدر و مادر، معلمان و کشور و شخص شاه دعا می شد. از آنجا که مرحوم درچه ای مسئول ‏


حضورج. 80صفحه 141
‏مدرسه سجادی بود، به فکر می افتد که چه بکند، لذا به جای آن، دعای «الهی عظم البلاء» و «دعای فرج» را می خوانند. مدتها بعد بازرسان اداره می آیند و از موضوعات مطرح شده دعای صبحگاهی است که مرحوم درچه ای ایستادگی می کند. حتی برخی معلمان می گویند هر از چند گاهی این دعا را بخوانیم. لکن درچه ای می گوید: ‏

‏من هرگز این کار را نمی کنم ولو اینکه از مدرسه بروم. و نمی خواستم روزی زنده باشم، در حالی که دعا برای شاه به گوشم برسد. خدا آن روز را نیاورد که من برگزار کنندة برنامه دعای صبحگاهی دانش آموزان برای شاه باشم. ‏

‏(همان، ص 306 ـ 307)‏

ادامه مبارزه با رژیم

‏مرحوم درچه ای به لحاظ جایگاهی که داشته، هر از چند گاهی به دیدار زندانیان سیاسی می رود. روزی به دیدار آقای ربانی شیرازی می رود و ایشان می خواهد که اعلامیه ای در دفاع از زندانیان تنظیم شود و در آن از آقای خمینی هم حمایت صورت بگیرد. درچه ای با مشورت برخی از مبارزان قم و تهران، اعلامیه را تنظیم و تکثیر و در قم پخش می کند. ‏‏(همان، ص 322 ـ 323)‏‏ در ملاقات دیگری با محمد منتظری در زندان قصر نیز دربارة روش های مبارزه صحبت می کنند که به دستگیر و بازجویی ایشان، پس از خروج از زندان منجر می شود. ولی با بیان اینکه بحث خانوادگی و ازدواج بوده، همان شب نجات پیدا می کند. ‏

‏(همان، ص 324 ـ326)‏

رحلت آیت الله سید محسن حکیم سرآغازی نو

‏با رحلت آیت الله حکیم که مرجع تقلید شیعیان به شمار می رفت، بحث مرجعیت بعدی پیش می آیدکه جانشین ایشان چه کسی می تواند باشد. در این بین دوازده نفر از اساتید و فضلای برجسته حوزه علمیه قم با انتشار اعلامیه ای که حاصل تلاش آیت الله منتظری و آیت الله ربانی بود، آقای خمینی را به عنوان مرجع عالیقدر مسلمانان معرفی می کنند. این حرکت روح تازه ای در مبارزان دمید و مرجعیت امام را تثبیت و ما را به پیروزی نهضتمان امیدوارتر کرد. ‏‏(همان، ص 327)‏

آوارگی و دستگیری مجدد

‏از آنجا که دولت شاه روی مدارس اسلامی حساس بود با نقشه ای در سال 1350 تصمیم گرفت مدارس اسلامی را نیز دولتی کند و همه را مجبور کرد تا به استخدام آموزش و پرورش درآیند. جناب  آقای درچه ای نیز از این قاعده مستثنی نبود ولکن در هر حال مبارزان راه خودشان را در هر ‏


حضورج. 80صفحه 142
‏جایگاهی ادامه می دادند. سرانجام رژیم شاه برای حل مشکل مدارس اسلامی مثل مدرسه سجادی، این مدرسه را با مدرسه دیگری که معلمان زن و مرد داشت و خیلی بی بند و بار بودند ادغام کردند و ایشان مجبور به خارج شدن از آن مدرسه شد و نهایتاً هم نتوانست در آموزش و پرورش بماند.‏

‏خود می گوید: پس از مدتی خسته شدم و برای کارهای مبارزاتی به نجف آباد خدمت آیت الله منتظری رفتم. ایشان هم اعلامیه ای دربارة مسائل حکومتی و دستگیری برخی از طلاب و نیز تجلیل از مقام آیت الله خمینی و اعتراض به  استمرار تبعید ایشان به عراق تنظیم کردند و من آن را به قم نزد آیت الله ربانی شیرازی بردم. ایشان هم بدون کم و کاست آن را تأیید کردند. ما هم آن را در قم و تهران و شهرستان ها منتشر کردیم.‏

‏در همین اثنا ساواک مرا در شهر ری دستگیر کرد و به کمیتة مشترک برد و سه ماه مرا بازجویی و شکنجه کردند. ولی من از همه چیز اظهار بی اطلاعی کردم. تا اینکه مرا در جاده ای رها کردند و بعد فهمیدم در جاده حوالی شهر ری هستم. ‏

‏(همان، ص 334 ـ 341)‏

‏مرحوم درچه ای راه مبارزه را در قالب سخنرانی در مجالس و مساجد مختلف و در شهرهای گوناگون پی می گیرد تا اینکه با برپایی جشن های 2500 ساله، به توزیع نوار کاست امام دست می زند و این نوار به صورت های مختلف دست به دست می گردد.‏

‏از فعالیت های دیگر مبارزان، دیدار با تبعید شدگان بود، چرا که افرادی مثل آیت الله منتظری و آیت الله مشکینی که در تبعید بودند مبارزان برای دلگرمی آنان و حضور در صحنه مبارزه به دیدار آنها می رفتند. ‏

‏(همان، ص 345 ـ 348)‏

خانه امن

‏پس از آنکه ماندن در مدرسه برهان برای درچه ای خطر ساز و نیز موجب مشکلاتی برای سایرین می شود،خانه ای را در کوچه پس کوچه های شهر ری تهیه می کند که محل رفت و آمد مبارزان و پاتوق آنان می شود. خود در این باره می گوید:‏

‏آن خانه در کوچه پس کوچه های شهر ری قرار داشت، از لحاظ سوق الجیشی جای مناسبی بود. از این رو آقایان، مهدی کروبی، موسوی خوئینی ها، املایی، سید علی خامنه ای، دکتر ولایتی، دکتر لواسانی، امام جمارانی، ربانی شیرازی، منتظری، هادی خامنه ای، سید محمد خامنه ای، قدسی شاعر مشهدی، حسن تهران، محمد حسین نوایی و... به آن خانه رفت و آمد داشتند. ‏‏(همان، ص 349 ـ 350)‏

‏ ‏

حضورج. 80صفحه 143
‏برخی از این افراد در این خانه پنهان بودند و درچه ای به خوبی از آنان پذیرایی می کرد مانند آقای  ربانی شیرازی، آقای نوایی و املایی نیز مدتی مخفی بودند. ‏‏(همان، ص 350)‏

‏با مروری بر کتاب «در وادی عشق، خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید تقی درچه ای» با فراز و نشیب های مبارزان و مبارزه بیشتر آشنا می شویم. مرحوم درچه ای که از فعّالان دوران مبارزه است. تقریباً در همه جریانات حضور فعال دارد. از آنجا که در برخی مساجد مثل مسجد الجواد(ع)، مسجد جامع بازار، حسینیة ارشاد، مسجد ابراهیم خلیل شهر ری و... محل برگزاری سخنرانی های انقلابیون بود، جناب آقای درچه ای نیز در این کتاب از سخنرانان و برخی جزئیات آن یاد می کند: سخنرانی آقایان حجازی، علی دوانی، هاشمی نژاد، مطهری، مفتح، مروارید، خزعلی و... که همه از مبارزان پر استقامت آن دوران بودند و مردم آگاه و فهمیده هرجا که خبر از سخنرانی های اینان می یافتند، حضور پرشوری پیدا می کردند.‏

‏مرحوم درچه ای از آوازة بلند و پرشور این سخنوران توانمند و معتقد به مبارزه، با شکوه خاصی یاد می کند و تلاش آنان را بخوبی می ستاید. ‏‏(همان، ص 353 ـ 357)‏

‏سپس ایشان از خبر درگذشت دکتر شریعتی و ایجاد شور و حال دیگری که بویژه بین دانشجویان ایشان می شود، یاد می کند، که خود باعث برگزاری جلسات متعدد در مراکز مختلف و بیداری و آگاهی مردم می شود.‏

سرآغازی دیگر

‏در همان سال 56، خبر درگذشت حاج آقا مصطفی خمینی که به طرز مشکوکی در نجف بوقوع می پیوندد، سرآغاز حرکتی بزرگ می شود که هیچ کس گمان نمی برد که چنین شود. به محض این که این خبر قطعی می شود از مساجد قم صدای قرآن پخش می شود و مجالس ختم متعدد و با شکوهی در قم برگزار می گردد. سپس این مجالس به مساجد تهران کشیده می شود. ‏

‏از جمله در مسجد ارک تهران، مسجد صدوق ابن بابویه، مسجد آیت الله لاله زاری از موجهین تهران و... . و در این مجالس غالباً اعلامیه هایی در حمایت از امام خمینی منتشر می شود و منبری ها از ایشان با تجلیل فراوان یاد می کنند و آقای حسن روحانی برای اولین بار در مسجد ارک تهران از ایشان با عنوان «امام خمینی» نام می برد. ‏‏این حرکت توفنده، آغاز دستگیری های گسترده می شود که ساواک به دنبال امضاء کنندگان اعلامیه می گردد به صورتی که برخی از آنان از جمله آقای درچه ای بناچار مخفی می شوند.‏‏ ‏‏(همان، ص 361 ـ 366) ‏


حضورج. 80صفحه 144
‏این اعتراضات و مجالس باعث شد که انقلابیون و مبارزین از زندان آزاد شوند. از جمله در 18 آذر آیت الله منتظری آزاد شدند و حضور ایشان در نجف آباد باعث شور و هیجان فراوانی در بین مردم ‏

‏انقلابی و فهیم آن سامان می گردد. به اعتقاد مرحوم درچه ای:‏

‏در حقیقت نجف آباد به برکت وجود آیت الله منتظری و پدر بزرگوارشان، شهر شگفتی است. نجف آباد را باید شهر نمونه ای در سراسر ایران دانست، چرا که بسیاری از بازاریان آن، فقه و اصول و دروس حوزوی را خوانده اند. ‏‏(همان، ص 369)‏

سرآغازی نوین

‏با مقاله روزنامه اطلاعات با عنوان «ارتجاع سرخ و سیاه ایران» علیه حضرت امام، شوری شگفت انگیز در میان مردم و حوزه برپا گشت. روز 19 دی ماه زن و مرد، به دفاع از مرجعیت به خیابان ها ریختند. در این حماسه، برخورد پلیس و کشته و مجروح شدن مردم سرآغاز حرکت تازه ای شد.‏

‏شخصیت هایی همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله مهدوی کنی و... که در تهران بودند، پیش قدم شدند و جامعه روحانیت مبارز تهران را پایه گذاری کردند.‏

‏بدینسان تشکل های مختلفی به وجود آمد که شروع به فعالیت کردند. در سال 56 اعلامیه  ای از سوی جامعه روحانیت تهران با امضاهای فراوانی منتشر شد. در همان روزها اعلامیه آیت الله خمینی در ارتباط با کشتار مردم تبریز و یادآوری کشتار مردم قم به دست انقلابیون رسید. از سوی مدرسین حوزه علمیه قم و طلاب هم به طور جداگانه دربارة کشتار مردم اعلامیه ای منتشر شد.‏

‏این اعلامیه ها در مردم شور و حالی ایجاد می کرد و آنان را به پیروزی امیدوار می ساخت. حرکت دانشجویان در تهران و سراسر کشور و اعتراض شدید آنان به حکومت، امیدهای تازه ای در مردم بوجود آورد. در کنار هم قرار گرفتن طلاب حوزه ها و دانشجویان که تلاش آیت الله مطهری، مفتح، منتظری باعث آن شده بود، موجب انسجام حرکت انقلابی شده بود. درچه ای می گوید: ‏

‏من چند بار همراه دانشجویان در قم خدمت مراجع عظام مانند آیت الله مرعشی و آیت الله شریعتمداری رفتم و در مجلس سخنرانی آنان شرکت کردم. ‏

‏(همان، ص 369 ـ 375)‏


حضورج. 80صفحه 145
‏درچه ای در خاطرات خود آورده است که چند بار نیز برای شناسایی جنازة طلبه های شهید به بهشت زهرا رفتیم، از جمله وقتی فرزند آیت الله خزعلی به شهادت رسیده بود و ایشان با صلابت و استوار بر جنازة جوانش حاضر شد و چنین عنوان کرد:‏

‏پسرم لباسی که تو بر تن کردی برای من زیبنده تر است، تا لباس عروسی که شب دامادیت در تنت ببینم. ‏

‏(همان، ص 377)‏

‏واقعه 17 شهریور سال 57 و آزادی زندانیان بزرگی همچون آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری در هشتم آبان آن سال و نیز کشتار دانشجویان در سیزده آبان، بر شور و حرکت انقلابی مردم ایران افزود و نقطه های عطفی در تاریخ انقلاب ایران بشمار می رود. ‏

‏در آذر سال 57 به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم، امام خمینی پیامی برای مردم ایران فرستادند که:‏

‏دولت نظامی، دولت یاغی و بر خلاف شرع بوده، و بر عموم ملت است که با آن مخالفت و از اعانت به آن احتراز نمایند... مجالس را بدون مراجعه به مقامات برپا و در صورت جلوگیری در میادین، خیابان ها و کوچه ها اجتماع کنید. ‏

‏(صحیفه امام، ج 4، ص 154)‏

‏این دعوت حضرت امام باعث شد مردم به مناسبت ماه محرم به خیابان ها بریزند و از هر فرصتی استفاده نمایند.‏

‏مرحوم درچه ای پس از مدتها زندگی مخفی، می گوید: ‏

‏شب اول محرم لباس پوشیدم و به مسجد منصوریة شهر ری رفتم. همه متحیر بودند که من کجا بودم و اینجا چه می کنم. شیرین ترین نمازی که برگزار کردم در آن شب بود که با غرور و آزادانه به نماز ایستادم و ‏‏قد قامت الصلوه‏‏  گفتم. جمعیت زیادی در مسجد حاضر شدند و من در عین ناباوری و شگفتی مردم، منبری تند و کوبنده رفتم. بغض فرو خوردة سالها درد و شکنجه و خفقان و زجر سکوت اجباری، ترکید. چون پیام امام در ذهنم بود و برای مردم هم توضیح دادم.‏‏ ‏

‏(در وادی عشق، ص 385 ـ 388)‏

‏با راهپیمایی بزرگ تاسوعا و عاشورا، قدرت اسلام و مردم جلوه گر شد و راهپیمایی با شکوه آن روز ‏


حضورج. 80صفحه 146
‏که تا میدان آزادی ادامه داشت، همه را شگفت زده و شور و حالی در مردم ایجاد کرده بود. بی گمان در تاریخ ایران زمین، معجزه و موهبتی برای مبارزانی بود که دهه های بسیاری انتظار آن را داشتند. ‏

‏مرحوم درچه ای، در چنان حالی و هوایی، در ظهر روز عاشورا صاحب فرزندی می شود که همسر او را از وسط راهپیمایی، مردم با وفا به بیمارستان منتقل می کنند و صبح فردا که توانسته است به دیدار مادر و فرزند برود. این فرزند زاییدة عاشورا را «روح الله» می نامد. ‏‏(همان، ص 391 ـ 392)‏

بازگشت امام

‏کم کم مقدمات بازگشت شکوهمندانه و پیروزمندانة امام به ایران فراهم می شود. رهبران مبارزه در مسجد دانشگاه تهران همراه با انقلابیون دائماً با پاریس در تماس هستند و تحصن آنان برای باز شدن فرودگاه و بازگشت امام نتیجه می دهد. کمیتة استقبال تشکیل می شود و هزاران نفر اعلام آمادگی می کنند. فداکاران و جان نثاران اسلام و انقلاب و امام مهیا می شوند. در روز 12 بهمن امام وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدند و در میان انبوه جمعیت، به سوی بهشت زهرا برای سخنرانی رفتند. مراکز نظامی و انتظامی به مرور سقوط کرد و به دست مردم انقلابی افتاد و سرانجام انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 به پیروزی رسید.‏

جبهه های دفاع مقدس

‏سید محمد تقی درچه ای در آخر کتاب «در وادی عشق» گذری هم به جبهه های جنگ و یادآوری آن روزهای پرشور دارد. وی مدّتی مسئول تبلیغات جبهة جنوب می شود و سپس به دستور حضرت امام، به ستاد جذب و هدایت کمک های مردمی می رود. و گاهی نیز در خط مقدم نبرد و دفاع شرکت کرده است.‏

‏وی به دعوت آقای کروبی که مسئول بنیاد شهید بودند، سردبیری مجله شاهد را به عهده می گیرد و با تشکیل مجمع روحانیون مبارز به عضویت آن در می آید، در حالی که عضو مجمع روحانیت مبارز نیز بوده است و چون هر دو تشکل را مورد تأیید امام می بیند، در هر دو می ماند. ‏‏(همان، ص 401 ـ 406)‏

‏سرانجام جناب آقای درچه ای در روز چهارشنبه مورخ 27 / 5 / 89 چشم از جهان فرو می بندد و در روز پنجشنبه پس از مراسم باشکوهی، در صحن حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به خاک سپرده می شود.‏

‏بدین مناسبت از سوی رهبر معظم انقلاب، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و برخی شخصیت های سیاسی ـ مذهبی پیام های تسلیتی صادر می شود.‏


حضورج. 80صفحه 147
‏روح بلند او شاد و جایگاه رفیعش، در جوار رحمت حق مستدام باد. ‏

‏ ‏

‏* در وادی عشق (خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید تقی درچه ای)، تهیه و تنظیم: عبدالرحیم اباذری، ناشر: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1390 (چاپ اول)‏

‏ ‏

منابع:

‏1. قرآن کریم.‏

‏2. امام خمینی، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ دوم، 1379.‏

‏3. عبدالرحیم اباذری، در وادی عشق‏

‏ ‏

taz2

حضورج. 80صفحه 148