آرامش و تبسم (گزارشی در بیان خوبی های دکتر محمود بروجردی در سالگرد فقدانش)

آرامش و تبسم

(گزارشی در بیان خوبی های دکتر محمود بروجردی در سالگرد فقدانش)

‏  ‏

‏ خوش مشربی او از خوش طینتی و گشاده رویی اش از حکمت و درایتی خبر می داد که در خانواده اش آموخته بود و به وی ارزانی شده بود. بهترین فرد برای گفت وگوی تمدن ها بود، زیرا گفت وگو و تعامل با دیگری را باطنا عمل می کرد و وجداناً باور داشت و صادقانه و صمیمانه به کار می بست. آرامش و تبسم و خوش مشربی  مسلکش بود و آن را به همه هدیه می داد. در کنار امام خمینی کسانی بودند که در شعاع وجودی امام محو بودند ولی هیچ از امام مایه نگذاشتند و از او خرج نکردند. کارها را برای رضای خدا انجام می دادند؛ یاران امام ، بستگان امام ، فرزندان امام و همه آنهایی که در نهضت سهیم بودند.‏

‏ سال گذشته در آستانه عید نوروز یکی از بستگان دل زنده امام از میان ما رفت: دکتر محمود بروجردی؛ داماد امام که بحق امام را دوست می داشت. در میدان جاذبه امام گم بود و شأن امام را بالاتر از آن می دید که برای خود خرج کند.گزارش پیش رو در واقع بخش هایی از خاطرات مرحوم دکتر محمود بروجردی در ارتباط با امام خمینی و یادگاران امام و نهضت ایشان است . این خاطرات و مباحث در باره شخصیت امام خمینی طی جلسات و مصاحبه های مختلف با ایشان در واحد خاطرات موسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی تهیه شده است که بر اساس ترتیب تاریخی استخراج وبرای پاسداشت سالگرد ایشان، از نظر خوانندگان محترم فصلنامه حضور می گذرد.‏

‏در جلسات مصاحبه با شخصیتی روبرو بودیم سرشار از ادب و تواضعِ زائد الوصف ، تواضعی که کمتر رنگ تصنع در آن یافت می شد. وقت شناسی ، نظم  و انصاف از ویژگیهای ‏


حضورج. 79صفحه 223
‏ایشان بود.دکتر همواره تلاش می کرد تا حق کسی را ضایع نکند و در غیاب کسی بد نگوید و از همه با احترام یاد کند، اگر چه بر گفتار یا رفتارکسی نقدی داشته باشد. عشق وارادت بی پایان او به امام نیز از دیگرخصوصیات آن مرد نکوسرشت بود. دلیل این ارادت نه فقط نسبت سببی ،که از جنس باور تمامی مریدان و ارادتمندان امام بود.‏

‏ ‏

زندگی نامه

‏    محمود بروجردی فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد حسین بروجردی و نواده مرحوم آیت الله حاج میرزا مهدی بروجردی و داماد مکرم حضرت امام خمینی(ره) در سال 1312 در شهر مقدس قم به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرستان قم و مقاطع لیسانس، فوق لیسانس و دکترا را در دانشگاه تهران به پایان رسانید و با تدریس در مقاطع گوناگون تحصیلی از دبیرستان تا دانشگاه به تربیت دانش آموزان و دانشجویان پرداخت. ایشان در عمر پر برکت خویش از سال های نخستین شکل گیری انقلاب اسلامی در کنار حضرت امام(ره)، چون امینی صادق، حضوری موثر داشت و در سال های پس از انقلاب اسلامی با پذیرش مسئولیت های گوناگون علمی، فرهنگی و اجرایی در راستای تحکیم مبانی انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت.  از جمله مسئولیت های ایشان، می توان به حضور در وزارت آموزش و پرورش و وزارت امور خارجه در کابینه شهید رجایی ـ به عنوان قائم مقام وزیر ـ و قائم مقام وزارت ارشاد، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی، سفارت جمهوری اسلامی ایران در فنلاند و ریاست مرکز بین المللی گفت و گوی تمدن ها اشاره نمود. همسر مکرم ایشان، سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی و فرزندان ایشان حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا مسیح بروجردی و سرکار خانم دکتر لیلی بروجردی هستند. آوازه نام نیک و سلامت نفس و ملازمت طولانی با امام خمینی و مراتب فضل و ادب و دانش و خدمات ارزنده علمی و فرهنگی از مرحوم دکتر محمود بروجردی، چهره ای نام آشنا برای تمامی اهل فرهنگ و ادب کشورمان ساخته است. مرحوم دکتر بروجردی همچون دیگر اعضای خاندان شریف امام، در تمام سال های سخت مبارزه و تبعید امام، ‏


حضورج. 79صفحه 224
‏با صبوری و گشاده رویی مثال زدنی خویش، کاروان پیشگامان نهضت امام را همراهی کرده است. دکتر محمود بروجردی در پی یک بیماری طولانی به دلیل سرطان غدد لنفاوی، در بیمارستان لاله تهران به دیار باقی شتافت.‏

‏خاطرات ‏‏دکتر محمود بروجردی ‏‏ در باره امام و حاج احمد آقا  کم نیست‏‏؛ ایشان با این خاطره سخن آغاز می کند که : یک روز حاج احمد آقا بریده یک روزنامه را که حدود هفت غلط املایی در آن وجود داشت، خدمت حضرت امام برد و عرض کرد در یک خبر که چند سطر هم بیشتر نیست حدود هفت غلط املایی وجود دارد؛ چگونه می توان انتظار داشت که آثار و نوشته های شما در آینده با اینگونه غلط ها و همراه با غلط به چاپ نرسد؟! دکتر در ادامه گفت : احمد آقا با استناد به همین موضوع با حضرت امام مشورت کرد تا یک مرکزی که مسئول انتشار آثار امام باشد را تأسیس کند. آن نامه مهم را خدمت حضرت امام نوشتند و امام هم موافقت خودشان را اعلام کردند و این مسئله موجب شد که آثار امام با دقت تمام چاپ و در اختیار جامعه و همگان قرار بگیرد و همین موضوع مقدمه ای شد برای تأسیس مؤسسه نشر آثار امام خمینی که در حال فعالیت است.‏

‏دکتر بروجردی در باره سالها تبعید امام تصریح می کند که : اگر اکنون شما از تعدادی افراد در نقاط مختلف شهر سؤال کنید که حضرت امام چند سال در تبعید بودند هرکدام یک جور جواب می دهند. اکثراً می گویند امام 15 سال در ایران نبودند. آنها از زمان 15 خرداد 1342 محاسبه می کنند. کم کم این در تاریخ می ماند. صد سال دیگر، مثل اکنون نسبت به زمان ائمه اطهار است. در زمان حضرت رسول(ص) اخبار متناقض گفته شد؛ هر دو هم سره هستند. الآن ما وسیله لازم را در اختیار داریم برای تصفیه و تصحیح اشتباهات تاریخی در مورد امام. اما چون همه کارهایمان عجله ای انجام می شودآنگونه که باید و شاید به آن نمی پردازیم. من خیلی از برنامه هایی که این روزها از تلویزیون پخش می شود را می بینم. آنچه که حاج حسن آقای خمینی در مورد گزینشی بودن کلام امام در صدا و سیما گفتند صحیح است. ایشان منظورش این بود که حرف های امام را قطعه قطعه نکنید و در اختیار جامعه قرار ندهید. ایشان می گویند همه کلام امام را پخش کنید. الآن ‏


حضورج. 79صفحه 225
‏وقت و زمان وحدت است. نقطه نظر حاج حسن آقا خمینی این است. اکنون زمان وحدت است. ‏

‏  ایشان با ذکر خاطره دیگری از امام راحل یاد میکند که:  یک شب با احمد آقا نشسته بودیم و دو نفری راجع به اوضاع و احوال سیاستمداران در کشور صحبت می کردیم. هردویمان از وضع موجود آن زمان عصبانی بودیم. بلند شدیم و خدمت حضرت امام رفتیم. ظاهراً چهره های ما نشان از درون ما داشت. نشستیم، حضرت امام رو کردند به ما که چه خبر؟ من رو کردم به احمد آقا و گفتم شما بگو. ایشان هم گفت شما بگو. حاج احمد آقا شروع کردند به گفتن. تا شروع کرد به صحبت کردن حضرت امام نگذاشت جمله اش تمام بشود. فرمود همه گروه ها دست در دست هم کردند که شاه را از این مملکت بیرون کنند و این کار را کردند. خوب طبیعی است که هرکسی یک چیزی بخواهد و نظری داشته باشد. با همدیگر بنشینید و مباحثه و گفتگو بکنید، با همدیگر کنار بیایید.‏

‏دکتر آشنایی کاملی با مباحث ادیان و ملیت ها داشت و در این زمینه به ذکر خاطره ای پرداخت: اصولاً ضرب المثل های فارسی خیلی عجیب و غریب هستند چون فرهنگ ما در مسیر افراد با فرهنگ های مختلف بود، آمدند و رفتند و فرهنگ ما آغشته شده است. ملیت هایی که آغشته نشدند مثل تاجیک ها، اصطلاحات قدیمی در آنها باقی مانده است. اصطلاح مورد نظر من این است: «چشم، زهر چشم را می گیرد» دو نفر که با یکدیگر اختلاف شدید داشته باشند وقتی به همدیگر برسند یک شرم و حیایی بین آنها ایجاد می شود که آنوقت این اصطلاح را به کار می برند.چشم دو طرف که به همدیگر می افتد آرام می شوند. امام فرمودند که بنشینید و با هم مشکل را حل کنید. مرحوم بازرگان یک سخنرانی در عصر نهم ذی الحجه سال 1358 در دانشگاه تهران انجام داد. آن زمان حضرت امام هم در قم تشریف داشتند. من داشتم به قم می رفتم و از طریق رادیو صحبت های مرحوم بازرگان را شنیدم. یک عبارتش که واقعا برای من خیلی گران آمد و من را عصبانی کرد این بود که ایشان در آن سخنرانی گفت: «به من ایراد می گیرند که اینها کی هستند که به کابینه ات آوردی؟ سپس ادامه داد ما آدم نداریم چکار کنیم!» یعنی آن زمان کشور 36 میلیون جمعیت داشت و کشور دارای آن همه نخبه و دکتر و مهندس متعهد بود، چطور ‏


حضورج. 79صفحه 226
‏ایشان می گفتند که ما آدم نداریم من خیلی تعجب کردم. اما نگاه امام اینگونه نبود. امام با این نگاه که همه یکسان هستند و هرکسی توانایی خاصی دارد با مسئله برخورد می کرد نه اینکه کشور نخبه ندارد. ‏

‏ایشان در بخش دیگر از خاطراتش تصریح می کند که : تابستان سال 1357 در نجف خدمت حضرت امام بودیم. آن زمان آقای شریعتمداری نظرش این بود که ما باید از شاه بخواهیم که به قانون اساسی عمل کند. امام به من به صورت خصوصی فرمودند که مقصودشان این است که ما یقه شاه را گرفتیم اکنون رها کنیم و بیاییم دامنش را بگیریم. این عین عبارت حضرت امام است. قرار شد که آقای مطهری با یک نفر دیگر بروند و با آقای شریعمتداری صحبت کنند. آنجا پیشنهاد آقای موسوی خوئینی ها شد، من نمی دانم که حضرت امام یا ایشان را نمی شناختند و یا تکلیف نمی کردند. فرمودند چند سالشان است؟ عرض کردم حدود 40 سال. اگر 30 ساله بود مسلماً امام اجازه نمی داد. می گفتند جوان است، آدم پخته تر باید برود صحبت کند. آن وقت آقای شریعتمداری مرجع بود. باید کسی می رفت با ایشان صحبت می کرد که بتواند با استدلال قوی نسبت به موضوع برخورد کند. آقای مطهری واقف و آگاه بودند. آن اعلامیه ای که حضرت امام در مورد نیمه شعبان سال 1357 نوشتند که مردم جشن بگیرند ولی چراغانی نکنید، آن زمان حضرت امام مشرف بودند به کربلا و ما هم همراه ایشان بودیم. به حاج احمد آقا و بنده فرمودند بروید خبر بگیرید از ایران. سؤال کردیم از کی؟ فرمودند: از آقای مطهری. خدا می داند که چقدر طول کشید که تا تلفن به آقای مطهری وصل شد. ایشان گفتند به آقا سلام برسانید و عرض کنید همانگونه که فرموده بودید کارها انجام شد. مردم جشن گرفتند، سخنرانی ها کردند ولی چراغانی نکردند. به نظرم این اولین رفراندوم امام بود.‏

‏    دکتر بروجردی،علاقه اش به یادگار امام در لایه های صحبت هایش پیداست  و در جایی اشارات جالبی از علاقه امام و حاج احمد آقا و بالعکس دارد: حاج احمد آقا در تشکیلات حضرت امام حکم ستون یک خیمه را دارد. در جماران حضرت امام از پله های اتاق می خواستند پایین بیایند پله برای ایشان ضرر داشت. گفتند اگر شیب داشته باشد، راحت تر می توانم بالا و پایین ‏


حضورج. 79صفحه 227
‏بروم. حاج احمد آقا بلافاصله دستور داد آن پله ها را به صورت شیب دار درآوردند. احمد آقا واقعاً همه جزئیات را نسبت به حضرت امام رعایت می کردند. هم از جهت سلامتی و هم از جهت اینکه رفت و آمدها با امام به گونه ای باشد که نگرانی خاصی ایجاد نگردد. مخصوصاض اینکه منظم باشد و باعث خستگی بیش از حد امام نشود. بعضی اوقات اتفاقاتی در گوشه ای از کشور رخ می داد که به گوش امام می رسید. احمد آقا بعضی اوقات می گفت نمی دانم کی رفته و فلان مطلب را به امام گفته؟! خب حضرت امام متوجه می شدند. چون روزنامه ها را خیلی با دقت و سرعت می خواندند. اما آنچه را که بایستی حضرت امام آگاهی داشته باشند، حاج احمد آقا کوتاهی نمی کرد. اگر احمد آقا نمی گفتند و امام مطلب را از کس دیگری می شنیدند، خُرده می گرفتند به احمد آقا که چرا مثلاً فلان مطلب را به من نگفتی؟!‏

‏دکتر بروجردی تاکید میکند که :یکی از نکات خیلی حساس این بود که یادم هست اوایل، زمانی که حضرت امام در حسینیه جماران سخنرانی داشتند، بعد از سخنرانی دو سه نفر بودند که می نشستند فیلم سخنرانی را ادیت می کردند. گاهی اوقات می خواستند چیزهای کوچکی را از فیلم بردارند. اصلاً چیزی را اضافه نمی کردند، حتی آنها را هم حاج احمد آقا به سمع و نظر حضرت امام می رساند.‏

‏   ایشان ادامه می دهد که : شرح یک نامه ای را خدمت شما عرض کنم. خانم ما یک شب آمد منزل و گفت که امروز عصر یک اتفاق عجیبی افتاد. می گفت من وقتی رفتم خدمت حضرت امام با یک حالت خاصی از من پرسیدند احمد کجاست؟ می گفت به امام عرض کردم، نمی دانم.من رفتم خدمت خانم و بعد آمدم خدمت شما. امام نسبت به خانم حساس و مقید بودند که بچه ها خدمت خانم برسند. خانم بنده می گفت آن روز آقا با حالت عجیب پرسیدند احمد کجاست، سپس فرمود برو پیدایش کن. گفت آمدم بیرون توی حیاط خانم، دیدم احمد جان دارد می  آید. گفتم احمد بدو که آقا کار مهمی داره؛ نمی دانم هم چه جوریه؟! گفت احمد آقا دوید و من هم پشت سرش تا ببینم چه خبر است. تا احمد رسید به اتاق، امام فرمود آن را آقای انصاری داده؟! احمد آقا گفت نمی دانم. احمد آقا برگشت و رفت. بعد از چند دقیقه مجدداً خدمت امام ‏


حضورج. 79صفحه 228
‏برگشت و گفت خیر، خوشبختانه ندادند. یک صفحه کاغذ با خود آورد و خدمت امام داد. همسرم تعریف می کرد حضرت امام به مدت چند ثانیه روی آن متن یک کلمه را خط می زنند و یک کلمه دیگری می نویسند و می دهند به احمدآقا که ببرند. همسرم گفت که من گفتم آقا، اینکه چیز مهمی نبود که شما اینقدر دل واپس شده بودید! امام در سخنرانی هایشان که الآن در تلویزیون پخش می شود به ندرت دیده می شود که عصبانی باشند ولی زمان شهادت شهید مطهری، قضیه گروه آذربایجانی ها (خلق مسلمان) یا راجع به قضیه قصاص خیلی عصبانی بودند.‏

‏دکتر بروجردی اشاره می کند که: در مجموع امام خیلی خونسرد بودند. بعد از اینکه خانم من به امام می گوید که آقا اینکه چیز مهمی نبود حضرت امام پاسخ می دهد: این نامه پیامی بود به رزمنده ها من در این پیام نوشته بودم که «من همیشه شما را دعا می کنم» در حالیکه من همیشه آنها را دعا نمی کنم بلکه برداشتم خط زدم و نوشتم « من بیشتر اوقات شما را دعا می کنم». حضرت امام اینقدر ریزبین بود. حتی امام می توانست از طریق حاج احمد آقا پس از اینکه این نامه به صدا و سیما رفت به صورت تلفنی بگویند که مثلاً آن کلمه عوض شود.‏

‏وی تصریح می کند که : حضرت امام سخنرانی هایشان را ـ چه آنچه که در روزنامه ها بچاپ می رسید و چه آنچه در تلویزیون پخش می شدـ  با توجه به وقت کم شان ، زیر نظر داشتند. دو موضوع بود؛ فقط این نبود که انگیزه داشته باشند بخوانند. یکی از تلویزیون نگاه می کردند ببینند که چه جوری دارد پخش می شود که احتمالاً اشکالی یا ایرادی در پخش آن نباشد؛ بعد هم روزنامه ها را می خواندند. عرض کردم آن هفت تا غلط را که از یک خبر درآورد که احتمال می دهم مجله سروش بوده (البته آن مطلب مربوط به سخنرانی حضرت امام نبود، بلکه مربوط به یک موضوع دیگری بود)، و نزد امام برد همان باعث ایجاد جرقه در ذهنش شد که باید آثار امام و بیانات امام کنترل شود و از یک کانالی مطمئن رد شده و بعد بیرون بیاید. به بیانی این اختلاف نظرهایی که مربوط به احادیث و روایات از قدیم الایام مانده، الآن دیگر تکرار نشود. در واقع امروز را پیش بینی می کرد. یادم هست در زمان حیات حاج احمد آقا، فرزند من آقا مسیح با ایشان صحبت کرد که بد نیست که خاطرات افراد را در موضوعات مختلف جمع آوری کنیم که با ‏


حضورج. 79صفحه 229
‏هم توافق کردند که این کار انجام شود، که کار خوبی هم بود. ‏

‏  دکتر با اشاره به اینکه احمد آقا از زمان حضورشان در نجف، اعلامیه های امام را برای ثبت در آثارشان نگهداری می کرد تصریح می کند : حاج احمد آقا یک آرشیو خیلی خوبی هم از این اعلامیه ها تشکیل دادند. زمان آقای سید محمود دعایی اعلامیه ها را از نجف به بغداد می بردند و یک شخص ارمنی را پیدا کرده بود که دستگاه تکثیر داشت. این آقا زبان فارسی هم بلد نبود که بخواند ولی می توانست حرف بزند. آقای دعایی اعلامیه ها را از این طریق تکثیر می کرد و به چند نفر مسافر می داد که به ایران بیاورند که اگر یکی لو رفت بعدی بتواند آن را به ایران برساند. بعد از ارتحال امام برای  نامه های امام حاشیه ای هم نوشت. نامه های خانوادگی را هم حفظ کرد. پاکت ها را باز نمی کرد و امانتدار بود. یک مدت به دور از چشم دوستان و تنهایی نشست و آنها را تنظیم می کرد. خیلی زحمت کشید. در این خانواده هرکسی برنامه خودش را داشت. آنچه که برای دختر بزرگشان مرقوم می فرمودند کاری نداشتند به دختر دوم یا سوم یا حاج احمد آقا. در نتیجه هرکس خودش مستقلاً یک مقصدی بود برای مطالب حضرت امام. هرکسی مستقلاً برنامه خاصی با امام داشت. اینکه حاج احمد آقا این نامه ها را می گرفتند برای این بود که حفظ بشود. گاهی در نامه ها عبارتی بود که مهم بود. حاج احمد آقا سعی داشته آنچه که از امام صادر شده مضبوط بشود. که این کار را امانتدارانه انجام داد، و نسبت به ثبت و ضبط همه دست نوشته های امام اقدام کرد. ‏

‏   دکتر بروجردی خاطره دیگری را برای مخاطبان شرح می دهد و می گوید : یک روز خدمت امام رسیدم ایشان از من پرسیدند هنر بازاری چیه؟ موضوع از این قرار بود که من یک مصاحبه کردم که از رادیو پخش شد. در آن مصاحبه من واژه هنر بازاری را به کار بردم. از یک هنرمند که در حال ایفای نقش خودش است، مثال آوردم. داستانی را در مورد یکی از هنرمندان قبل از انقلاب نقل کردم که برای اولین بار می خواست به صحنه تئاتر بیاید و نقش خدمتکار را هم به او داده بودند. وقتی می خواست برای اولین بار از دکور به محوطه بازی بیاید بدون اینکه توجه کند زیر پایش یک پله کوچک دارد وارد می شود، یک مرتبه زیر پایش خالی شده و در حال زمین خوردن بود او با ساندویچ و نوشابه داشت وارد دکور می شد که غذای داخل سینی که ‏


حضورج. 79صفحه 230
‏ساندویچ و شیشه لیموناد بود را در حالت افتادن بین هوا و زمین می زند و می گیرد. جمعیتی که در سالن نشسته بودند فکر می کنند این یک نقش است که به این آقا داده اند شروع کردند به کف زدن. همین ابتکار باعث گردید تا بعدها جزء هنرمندان درجه یک شود. عرض کردم که آقا این صحنه ابتکاری است اما مواردی هم هست که یک کارگردان می گوید تو این کار را انجام بده و هنرمند آن کاری که به او داده شده را انجام می دهد یا بجا یا تقلیدی. آن تقلید را من می گویم «هنر بازاری». فرمودند خیلی خوب. می گویند که گذشته، پایه و بنیان حال و آینده است. یک انسان متعادل متفکر و متعهد وقتی شرح حال دوره غیبت امام را می بیند که چه اظهارنظرهایی در این زمینه صورت گرفته برای خودش چیزی را ترسیم می کند. نمی دانم ولی از اینکه حاج احمد آقا که انسان دوراندیشی بود می توان این تفکر در ذهنش رشد کند که اینها جمع بشود، مستند بشود. مطالب با سند متقن برای آیندگان ارائه بشود که دچار تحریف و اختلاف سند نشود.  امام سخنرانی های خودش را هم گوش می کرد. همه سخنرانی های خودش را . واقعاً اینکه می گویم اغراق نیست. آن وقت که حضرت امام تلویزیون و خبر را گوش می کردند، سکوت مطلق بود. حضرت امام مسلط تلویزیون را می دیدند. نظارتی که بر صدا و سیما باید باشد، ادا می شد.‏

‏   بروجردی تصریح می کند: زمانی که نسبت به حاج احمد آقا هجمه وارد می شد، حضرت امام آن برخورد را داشتند. اولاً احمد آقا هیچوقت برای اثبات خودش از حضرت امام خرج نمی کرد، نه کسی دیده و نه کسی شنیده. جست و گریخته در مورد حاج احمد آقا در بیرون مطالبی گفته می شد و به حضرت امام از کانال های مختلف می رسید. حضرت امام در مقام دفاع برمی آمدند چون خلاف ندیده بودند. مهم این بود. خبری که احمد آقا به امام می دادند آن سند متقن برای حضرت امام بود ولی از طرق مختلف هم ایشان پیگیر می شدند که ببینند این خبر چگونه است. اگر به قطع و یقین می رسیدند آن وقت اقدام می کرد و در واقع اینگونه دفاع می کرد که آن نامه معروف را نوشتند که چون عده ای از من نمی توانند انتقام بگیرند، بعد از من تو را مورد آزار قرار خواهند داد. یادم نیست آخرهای سال 58 بود یا اوایل سال 59. آن وقت که حضرت امام در خیابان دربند ساکن بودند. یک شب احمد آقا به منزل ما آمد، با یک جیپ آهوی قدیمی ‏


حضورج. 79صفحه 231

Image-(13)

‏ ‏آمدند که بعدها فهمیدیم متعلق به یکی از دوستانش بود که قرض گرفته بود. زمان اوج ناآرامی ها و ترورها بود. بعد از شام حرکت کرد که بیاید منزل خودشان (یا همان منزل امام در دربند). به ایشان گفتم به منزل رسیدی یک تلفن به ما بزن که ما خیالمان راحت شود. منزل ما هم در ضرابخانه بود که حضرت امام 48 ساعت در آنجا حضور داشتند. دیدم دیر شد و ایشان زنگ نزد، خیلی نگران شدم. سه ربع گذشت. زنگ زد. گوشی را برداشتم و با عصبانیت گفتم احمد تویی؟! چرا اینقدر دیر زنگ زدی؟ما نگران شدیم. با خنده گفت آقا محمود عصبانی نشو. یک کار خیر انجام دادم. سر راه که می آمدم دیدم یک آقا و خانمی با چهار بچه کنار خیابان ایستاده اند اینها را سوار کردم و بردم رساندم. بعد آمدم خانه؛ به همین دلیل دیر شد. یکبار هم همان منزل بودیم وقتی که امام در قم بودند، دیدم ایشان با یک وانت آمد و تعریف می کرد در بین راه برای انجام کار ‏


حضورج. 79صفحه 232
‏خیر با وانت یک باری را هم جابجا کرد. وانت متعلق به آقای حاج محمد علی صدوقی و متعلق به بنیاد آنها بود. خدا رحمتش کند.‏

‏از دکتر خواستیم که علی رغم میل شان کمی از خودشان بگویند ؛ سرانجام با اصرار، به موضوع ارتباط پدر بزرگوارش با حضرت امام پرداخت و ادامه داد : بد نیست بدانید که تولدم در قم به تاریخ اول شهریور 1312 بود ؛ در چهارسالگی به مکتب خانه رفتم و تحصیلات ابتدایی ام در مدرسه سینما بود . در دبیرستان دارالفنون تهران تحصیل کردم و سپس در سال 1331 معلم شدم.  پدرم پس از اینکه در مدرسه سپهدار اقامت کرد ، ازآشنایی اش با یک هم کلاسی به نام آقا روح الله خمینی برایمان گفت. او گفت که چندی بعد همه شاگردان آن مدرسه به تبع استاد و رئیس شان "حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی" راهی قم شدند تا بقیه تحصیلاتشان را در آن جا کامل کنند.از آن جا "میرزا محمد حسین بروجردی" (پدر دکتر) با آقا روح الله خمینی پایه رفاقتی را می ریزند که بیش از نیم قرن دوام می یابد و فقط با مرگ میرزا جدایی حاصل می شود. پدر از دوره نوجوانی و جوانی امام مطالبی جالب برایمان گفته است. وی ادامه داد: ازخلقیات، منش، پوشش و هر آنچه که شخصیت یک فرد را نمایان می سازد. از آن جمله پاکیزگی و آراستگی ظاهری آقا روح الله که او را از دیگران کاملا متمایز می ساخت.کنترل زبان از هر گونه هجو و بیهوده و غیبت، برقراری تعادل و توازن بین تحصیل و تفریح، تقید به حفظ احترام برادر بزرگی که برای او جای خالی پدر را پر کرده بود و مسائلی از این دست.  می دانید که حضرت امام در سن نوزده سالگی از خمین رهسپار مدرسه سپهدار اراک شده و پس از عزیمت مرحوم آیت الله العظمی حاج سید عبدالکریم حائری از اراک به قم، ایشان نیز به عنوان یکی از طلاب برجسته به توصیه مرحوم جاح میرزا مهدی بروجردی که در آن زمان مدیریت حوزه را بر عهده داشت به قم آمدند.‏

‏  دکترتصریح کرد: شاید یکی از بارزترین خاطرات دوران طلبگی امام این باشد که ایشان به هیچ وجه از سهم امام شهریه نمی گرفتند، و با همان پولی که مرحوم آیت الله پسندیده از خمین می فرستادند ارتزاق می کردند.حتی زمانی که متاهل شده بودند با اینکه شهریه ایشان افزایش یافته ‏


حضورج. 79صفحه 233
‏بود، باز هم از پذیرفتن شهریه خود داری می کردند و علتش را هم نمی فرمودند. ‏

‏ بروجردی کودکی هایش را بیاد می آورد و ادامه می دهد:  یادی از مرحوم مادرم بکنم که هم خواندن بلد بود و هم نوشتن.مهم تر آنکه شنا هم خیلی خوب می دانست. یاد می آورم که در سه سالگی در حوض بزرگی افتادم و مادر بزرگم که او نیز در شنا مهارت داشت، شیرجه ای  در میان حوض زده ومرا نجات داد.‏

‏  داستان نماز باران معروف "آیت الله خوانساری" باعث شد که یاد خاطره ای از امام و آیت الله خوانساری بیافتم . یک بار آیت الله خوانساری به حج  مشرف شده بود و موقع بازگشت،امام وپدرم با اتوبوس به استقبال او رفتند و چون زمستان بود و هوا سرد،یادم است که روی پنجه های پایشان زیر جوراب،کاغذ پیچیدند که پایشان یخ نکند‏‎.‎

‏   در ادامه دکتر بروجردی تصریح می کند : خاطره ای از سفر عتبات امام در سال 1322 نقل کنم. خاطره ای که از پدرم شنیده ام.  پدرم گفت، در آن سفر ،امام به چند تن از علما و مدرسین حوزه نجف پیشنهاد می کند که چون "آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی" کهنسال است و آفتاب عمرش بر لب بام،خوب است که شما از الان به فکر آینده حوزه باشید و از "آیت الله حاج آقا حسین بروجردی" که در بروجرد است، دعوت کنید به نجف بیاید و بعد از سیدابوالحسن حوزه را اداره کند. فردای آن روز به ایشان پیغام داده بودند که آقا سید!آمدی اینجا زیارتت را بکن و برو و به حوزه نجف کاری نداشته باش. آیت الله بروجردی در سال 1324 وارد به قم شد. ب‏‏ه ‏‏خاطر دارم که امام شبی به خانه ما آمد و همراه با پدرم تا صبح نشستند و به علمای بلاد نامه نوشتند که برای دعوت آقای بروجردی به قم دعوتنامه بنویسند.‏

‏  دکتر در ارتباط با کودتای 28 مرداد 1332 ، که نظر امام در آن مقطع درباره مصدق چه بود تصریح می کند : چیزی در این باره نمی دانم. ولی آن چه یادم هست، این است که با مرحوم "آیت الله کاشانی" خیلی صمیمی بودند. ‏

‏      دکتر در بخش دیگر به خاطره جالبی  اشاره می کند و می گوید: امام ملاقاتی با شاه داشته اند، آن هم به نمایندگی آیت الله بروجردی بوده تا شاه را از دفن جنازه پدرش(رضا شاه) در ‏


حضورج. 79صفحه 234
‏قم باز دارند. جایی که جنازه رضا شاه دفن شد، قبلا توالت های حرم حضرت عبدالعظیم بود که آن جا را خراب کرده و مقبره رضا شاه را ساختند. روزی در سال 1343 و به مناسبتی، در جمعی کوچک، امام گفتند که اگر دستم برسد. قبر رضا خان را به صورت اولش بر می گردانم. از این موضوع سالها گذشت تا 1358 . روزی من در منزلشان (دربند) خدمتشان رسیدم.در لابلای صحبت،سراغ آقای خلخالی را گرفتند که چه کار می کند.من عرض کردم که قصد دارد همان فرمایش چندین سال پیش شما را محقق کند.امام زدند به خنده. بعد احمد آقا رسیدند وگفتند که آقا یک چیزی بگویید به آقای خلخالی ، ممکن است بگیرندش.امام فرمودند که وکــیل را مگر می توانند بگیرند. مصونیت دارد.چون آقای خلخالی به نمایندگی مردم قم در مجلس انتخاب شده بود.‏

‏   دکتر بروجردی تصریح اضافه می کند امام در تابستان 1341 هنگامی که قصد سفر به تهران و اقامت در امامزاده قاسم شمیران را داشت، از قم تا تهران را سوار اتومبیل "شریف زاده" نامی که از دوستان پدرمان بود، طی طریق کرد و آقای شیخ یوسف صانعی هم در آن سفر همراه امام بود.امام بعد از همسفری با آشیخ یوسف به آشیخ حسن صانعی گفتند که این آقای حاج شیخ یوسف حسابی ملا هستند.‏

‏   نکته دیگری که درباره اقامت تابستانی امام در آن سال به یاد دارم ، دیدار "صدرالاشراف" از امام در امامزاده قاسم بود.‏

‏... اصولا امام مایل نبودند، بستگان نزدیکشان پست های بالا بگیرند؛ لذا با سفیر شدن من در سال 59 مخالفت کردند. از همین رو پیشنهاد برخی برای انتصابم به سمت وزیر فرهنگ و ارشاد ملی، اسلامی بعد، تحقق نیافت. چند سال در سمت قائم مقامی آن وزارتخانه انجام وظیفه کردم. که اتفاقا خاطره جالبی را از آن دوران به یاد دارم:‏

‏در محل وزارت ارشاد ساختمان یک کارگاهی بود که قــبل از انقــلاب در آن ساز می ساختند و بعد از انقلاب کارگاه تعطیل و روبه ویرانی گذاشته بود.کارکنانش بودند، ولی چون فکر می کردند که ساختن ساز حرام است،دست به کاری نمی زدند.خرداد سال 60 بود.یک شب ‏


حضورج. 79صفحه 235
‏من خدمت امام نشسته بودم و امام اخبار تلویزیون راتماشا می کرد. خبر که تمام شد،آهنگ پخش شد.من خدمت امام عرض کردم که در این وزارتخانه ای که من اخیرا رفتم یک تشکیلاتی وجود دارد که قبلا ساز می ساختند. ایشان پرسیدند برای چی؟ عرض کردم برای اینکه همین ها را بزنند.اشاره کردم به تلویزیون که در حال پخش آهنگ بود.ایشان فرمودند مانعی ندارد.من فردا صبح به گونه ای مطلب را به مسئول آن جا منعکس کردم‏‎.‎‏ خدا می داند که آن روز کارکنان آن قسمت از شادی چه کردند‏‎.‎

‏   بروجردی تصریح می کند: درباره گرایش بیت و بستگان امام در نخستین انتخابات ریاست جمهوری باید گفت که سه مورد در بیت مطرح بود:آقایان "حسن حبیبی"، "ابوالحسن بنی صدر"، "قطب زاده". یعنی تعدادی با حبیبی بودند،تعداد کمتری با قطب زاده و عده ای هم با بنی صدر. البته نظر امام را هم کسی نمی دانست. اما درباره فرجام کار قطب زاده و بنی صدر خاطرات جالبی دارم که حضرت امام با این جور افراد خیلی مماشات داشتند. به گونه ای نبودند که یک کسی که از کارش عزل شد ولو این که خلاف های فاحش مرتکب شده باشد، اگر کارآیی داشت، اصلا از بین برود.مثلا یادم است که حضرت امام دلشان می خواست که قطب زاده کاری داشته باشد. بیکار نباشد. فلذا یکبار که بنی صدر از جنوب تماس گرفت خدمت حضرت امام، ایشان به من فرمودند که به آقای بنی صدر بگو که آقای قطب زاده را ماموریت بهش بدهید که برود با سران کشورهای اسلامی مثل سوریه و....راجع به قضایای ایران صحبت بکند. من این پیغام را به بنی صدر منتقل کردم. ظاهرا امام این مساله را به جناب آقای "هاشمی رفسنجانی" هم فرموده بودند. یا آن شبی که امام بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کردند، فرمودند،والله من نمی خواستم این جور بشه.‏

‏    دکتر محمود بروجردی با اشاره به موضوع کراماتی که به امام نسبت می دهند تصریح می کند: موضوع جالبی است. این که آیا خودم مستقیم چیزی در این باره دیده ام باید گفت که بله .حداقل یک موردش چنین بود که خانمی در همسایگی ما زندگی می کرد که از درد کمر به حالت فلج و زمین گیر افتاده بود. یک روز ایشان به صورت ناگهانی سلامتی خود را بازیافت . ‏


حضورج. 79صفحه 236
‏همسرم از او پرسید که چه اتفاقی افتاده و او گفته بود،امام معجزه کرد. من همین طور که به صورت خوابیده نمازم را خواندم و بعد خوابم برد،امام به خوابم آمد. گفتم،آقا من کمک می کنم به دختر شما، شما یک فکری به حال من بکن که از این بیماری نجات یابم. امام فرمودند، یک دعایی را من به شما می گویم.اما بایستی قول بدهی که به هیچ کس نگویی. گفتم باشد.بعد امام دعایی را کلمه کلمه خواندند و من تکرار کردم. بعد که از خواب بیدار شدم،حرکت کردم.دیدم می توانم از جایم بلند شوم.پاشدم و لباسم را مرتب کردم و راه افتادم...حالا از آن دعا فقط یک کلمه اش یادم مانده .همسرم به او گفته بود،اگر می خواهی بدانی، آن کلمه را بنویس تا من به امام بدهم تا تکمیلش کنند.او هم همین کار را کرد و خانم آن را به دست امام رساند وامام هم آن را تکمیل کرد و برگرداند. چون امام در خواب به آن خانم گفته بود که دعا را به کسی نگو،حتی خانم من هم لای کاغذ را باز نکرد که ببیند چه دعایی است.‏

‏   دکتر از خاطرات خود در ماجرای خواستگاری اش می گوید: در ماجرای خواستگاری و عقد و نهایتاًً وصلت ما با دختر امام باید گفت که: در باره میزان مهریه همسرم، حضرت امام برای همه دخترانشان والبته دیگران هم که با ایشان مشورت می کردند، برای مهریه، قائل به ملک بودند. این منزلی که منزل پدرم است، زمین آن وقفی است. یعنی زمین آن ارزش چندانی ندارد. قیمت آن هم خیلی نازل بود. سه دانگ آن جا را به اضافه دوازده هزار تومان مهر کردند.این مهریه ما بود. در مراسم عروسی عده ای را دعوت کردیم و خانواده ها آمدند و مهمانی گرفتیم. مهمانها که رفتند،عروس را آوردند آنجا. شام صرف شد و بعد رفتیم در منزل خودمان ساکن شدیم. ما خودمان نرفتیم دنبال عروس ؛ خانم ها رفتند وآوردندنش. چون برای ما که به اصطلاح زندگیمان،زندگی آخوندی بود،خیلی مرسوم نبود.  با اتومبیل هم رفتند. اتفاقا آن اتومبیلی که عروس را با آن آوردند، اتومبیل خیلی شیکی بود. مال تولیت آستان بود .من هم تا سر کوچه به استقبال رفتم. همسرم جهیزیه خیلی معمولی آوردند . مثلا یک تخته فرش،یک دست ظرف بلور و یک دست ظرف چینی که به آن بوته گندمی می گفتند.‏

‏ وی در باره دوران طلبگی امام می گوید:  امام در عین حالی که احترام زیادی نسبت به ‏


حضورج. 79صفحه 237
‏مرحوم حائری قائل می شدند، اختلاف سلیقه هایی هم با ایشان داشتند. امام روش برخورد آیت الله حائری با رضا شاه و سیاست مماشات ایشان با حکومت را نمی پذیرفتند، بلکه اعتقادشان بر این بود که باید روش مرحوم مدرس را به اجرا در آورد‏‎.‎

‏وی در باره دوران معلمی خود نیز خاطرات جالبی دارد و در بخشی از آن تصریح می کند:  حدود سال 1331 هجری  شمسی بود که من تازه معلم شده بودم و از آنجا که بنده آدم متشرع و متدینی بودم، خوف این را داشتم که مبادا گرفتن حقوق از رژیم بدون اذن مرجع اشکال داشته باشد، به همین جهت به مرحوم پدرم گفتم: می خواهم خدمت آیت الله بروجردی مشرف شوم و از ایشان اجازه بگیرم. وی رو کرد به من و فرمود: «چرا آقای بروجردی؟ خدمت حاج آقا روح الله برو». تا اینکه بالاخره به منزل ایشان در قم که آن موقع در همان اتاق گوشه ای می نشستند مشرفت شدم. بعد از سلام و احوالپرسی با توجه به آشنایی قبلی که با هم داشتیم، آقا به من فرمودند :چه عجب ؟‏‎!‎

‏ خلاصه بعد از اینکه قضیه معلمی و حقوق 150 تومانی خود را به ایشان عرض کردم، حضرت امام فرمودند :«ان شاء الله مبارک است. شما کوشش کنید بچه ها مسلمان تربیت شوند چون که تربیت بچه های مسلمان از احتیاجات ضروری ما است.» من هم گفتم ان شاء الله. بعدها متوجه شدم که موفقیتم در معلمی مرهون همان توصیه و دعای خیر حضرت امام بود‏‎.‎‏ دکتر بروجردی در پی سوالات دامنه دار و موردی مان به خاطره دیگر از مراسم عقد اشاره می کند و ادامه می دهد:  بنده چون قبل از ازدواج یک فرد معمولی ومطابق روز بودم و حضرت امام مرا بارها با کراوات دیده بودند، آن روزی هم که می خواستیم در ارتباط با ازدواجمان خدمت حضرت امام مشرف شویم با کراوات نزد ایشان رفتیم‏‎.‎‏ عقد بدون شناسنامه! از خاطرات جالبی بود که در قضیه عقد ما پیش آمد. ماجرا از این قرار بود که چون شناسامه ام خیلی پاره شده بود آن را داده بودم المثنی صادر کنند و متاسفانه برای مراسم عقد که روز پنجشنبه و شب جمعه بود حاضر نشد. دفترخانه که از من درخواست شناسنامه کرد جریان را به ایشان گفتم اما وی نپذیرفت و از ثبت در دفتر استنکاف نمود. در همین حین بود که حضرت امام خود واسطه شدند و به ایشان ‏


حضورج. 79صفحه 238
‏فرمودند: نه، شما بنویسید، هر چه می گویند، بنویسید‏‎.‎

‏  ایشان تصریح کرد: این مساله برای من خیلی مهم بود، چرا که معمولا با ارائه شناسنامه است که می توان قضاوت کرد شخص زن دیگری داشته یا خیر؛ و خلاصه عقد صورت پذیرفت . کیفیت اجرای صیغه عقد به این نحو بود که حضرت امام (س) از طرف خانم وکیل شدند و آقای حاج علی اصرافی از طرف من حاج آقا مصطفی هم حضور داشتند.حضرت امام(ره)صیغه عقد را خیلی معمولی جاری ساختند: «انکحت...» بعد «زوجت...» و در پایان انکحت و زوجت...» را با هم خواندند.‏

‏از نظر امام درباره تراشیدن ریش وقتی سوال شد دکتر تصریح کرد : در تمام این مدتی که من صورتم را اصلاح می کردم، هیچگاه از حضرت امام نشنیده بودم که به من فرموده باشند ریشم را نتراشم، هیچوقت نشنیده بودم.‏

‏ بروجردی به خاطراتی از دستگیری امام در شب 15 خرداد اشاره کرد و ادامه داد: در سحرگاه پانزده خرداد که رژیم پهلوی به منزل امام در قم یورش برده بود من در پشت بام منزلمان خوابیده بودم. صبح، یکی از همسایه ها به نام آقاجواد محموداف که کارمند مخابرات بود به ما اطلاع داد که آقا را گرفتند. بعد معلوم شد که ماجرا از این قرار بوده است که مامورین از ترس اینکه مردم متوجه آنها نشوند با لباس مشکی و کفش لاستیکی از دیوار منزل امام بالا رفته و ایشان را دستگیر کرده بودند و تا مدتی آثار آن بر دیوار مانده بود‏‎.‎‏ آنها همچنین از ترس، حتی ماشین خود را که یک فولکس واگن بوده است روشن نکرده بلکه با هل دادن، خود را تا بیمارستان فاطمیه رسانده بودند و اما اینکه در مسیر قم – تهران چه بر امام گذشته بود از زبان خود ایشان نقل به مضمون می کنم‏‎:‎‏ «من تاقبل از رسیدن به چاههای نفت با آنها هیچ صحبتی نکرده بودم اما با دیدن شعله گاز آن چاهها [چاه شماره پنج قم] خطاب به مامورین گفتم که ما داریم فدای این می شویم و اشاره به چاه نفت کردم.» چه، ایران در آن زمان از نظر سوق الجیشی برای آمریکا و روسیه- که رقیب همدیگر بودند- خیلی اهمیت داشت‏‎.‎‏ ایشان در ادامه چنین می فرمایند‏‏:«‏‏ یک مامور سمت راست و دیگری سمت چپ من در ردیف عقب ماشین نشسته بودند. آنها خودشان ‏


حضورج. 79صفحه 239
‏مامور سمت راستی را که یک اسلحه بزرگ در دست داشت، دکتر صدا می زدند. و من به شوخی گفتم حتما این هم (اشاره به اسلحه ایشان) وسیله دکتر شما است!» آنها از خونسردی امام تعجب کرده بودند‏‎.‎

‏«مامورین که همه وجودشان را بهت و وحشت فرا گرفته بود مرتب پشت سرشان را نگاه می کردند. بعد معلوم شد که همکاران دیگری نیز داشته اند که از عقب می آمدند و اینها نگران گیر افتادن آنها بوده اند. وقتی به آنها دلداری دادم‏‎.‎‏آنها به من گفتند: نخیر شما نمی‏‏ دانید‏‏ اگر مردم آنها را دستگیر کنند به دلیل علاقه شدیدی که به شما دارند، چه بلایی سر آنها خواهند آورد. بعد هر چه اصرار کردم که نگه دارید تا من نماز صبح بخوانم، گفتند که نمی شود، حتی اصرار کردم نگهدارید فقط دو تا کف دستم را به زمین بزنم باز اجازه ندادند.  یک مرتبه دیدم که ماشین ایستاد و معلوم شد که پنچر شده است. آنها پایین آمدند و حدود دو یا سه دقیقه طول کشید که دوباره راه افتادند، من هم از فرصت استفاده کرده، تیمم کردم و در داخل ماشین به همان حالت نشسته و شاید پشت به قبله نماز صبح را خواندم». البته خود مامورین نیز که همراه امام به قیطریه (منزل آقای روغنی) آمده بودند این خاطره را نقل کرده بودند.‏

‏  در سومین روز بازداشت، مرحوم آیت الله سید حسن خوانساری به دیدار امام می آیند و این ملاقات حدود سه دقیقه بیشتر طول نمی کشد. امام از نحوه آمد وشد ایشان متوجه می شوند که کسان دیگری هم بایستی بازداشت شده باشند.‏

‏خاطرات دکترهمچنان شنیدنی است؛ بخصوص وقتی که در باره شجاعت امام سخن می گوید و تصریح می کند: آنکه در دیدار پس از بازگشت امام از قیطریه به قم، در یک شبی که عده ای از علما و مراجع در منزل ایشان دعوت بودند،حضرت ایت الله مرعشی نجفی از آقا پرسید که وقتی شما را می بردند به طرف تهران آیا نترسیدند؟ امام فرمودند: «اصلا نترسیدم.» در آن شب گویا بحث از اعدام برخی انقلابیون در باتلاق دریاچه نمک نیز مطرح شده بود که باز حضرت امام فرموده بودند: «والله آن وقت هم نترسیده بودم».‏

‏ وی خاطراتی از نماز امام هم نقل کرد: حضرت امام معمولا این عادت را داشت که قبل از ‏


حضورج. 79صفحه 240

86_damad

‏ ‏‏نماز حتما خود را خوشبو می کرد. روزی امام با عده ای از دوستان پدرم در منزل ما میهمان بودند. من آن موقع حدود بیست و دو سال سن داشتم . موقع نماز ظهر که فرا رسید به من فرمودند‏‎:‎‏ آقا محمود عطر داری؟ عرض کردم: عطر ندارم،اما یک «ادکلن »دارم و بعد که خدمتشان بردم، ایشان مقداری از آن را استعمال کردند و فرمودند: به به چقدر خوشبو است؛ و سپس به نماز ایستادند. من که کمی عقب تر از ایشان می خواستم اقتدا کنم، آقا متوجه شدند و فرمودند: جلوتر و در سمت راست بایست. آن روز ظهر، اولین نمازی بود که به تنهایی در منزل به حضرت امام اقتدا کرده بودم‏‎.‎

‏ وی تصریح کرد: نماز امام بسیار ساده و معمولی بود. ایشان ابتدا اذان و اقامه می گفتند و بعد از حمد در رکعت اول «انا انزلناه...» و در رکعت دوم «قل هوا...» می خواندند. قنوت ایشان معمولا دعای «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه...»بود و در سجده سه مرتبه سبحان الله می گفتند. ایشان معمولا در سلام نمازشان «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله برکاته »را نمی خواندند و در این اواخر فقط به «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» اکتفا می کردند. بنابراین نماز حضرت امام ‏


حضورج. 79صفحه 241
‏خیلی ساده معمولی و به دور از تشریفات بود‏‎.‎

‏   دکتر در ادامه می گوید: حاج احمد آقا نقل کردند که یک شب حاج عیسی مرا بیدار کرد و گفت فلان آقا از نخست وزیری آمده و با شما کار دارد. گفتم حاج عیسی این چه وقتی است که سراغ من آمدی! گفت مرا مجبور کردند. حاج احمدآقا گفت، رفتم دیدم فلانی است،  گفت فردا صبح ساعت 5 شوروی تصمیم دارد ایران را بمباران کند و از جمله جایی که قصد بمباران دارد جماران است. حاج احمدآقا گفت رفتم اتاق آقا. دیدم در حال نماز هستند. مدتی صبر کردم. امام(ره) چهره اش را به این طرف کرد و گفت چه کار داری؟ و من هم همه مطالبم را به عرض رساندم. امام(ره) هم همان طور که سرش کج بود کامل گوش داده بودند با دست اشاره کردند که بروید و مشغول عبادت شدند. ‏

‏ ‏

خاطرات فرزندان و دوستان در باره دکتر بروجردی

‏دکتر محمود بروجردی یکی از افرادی است که در خانواده امام همواره مورد احترام بود و درکنار دشواری ها و ناملایمات سخت و استخوان شکن نهضت در کنار امام خمینی، حضور داشت ، تا اهداف انقلاب تحقق یابد. علی رغم زحمات بسیار ایشان در کنار امام ، منابع معرفی واقعی سیره ایشان نیز محدود است.برای نشان دادن گوشه هایی از آنچه که ایشان در همه عرصه ها بویژه علم و پژوهش انجام داده ، خاطرات دوستان و یاران ایشان با تمرکز بر خصوصیات شخصی و سیره عملی و خدمات ایشان به امام و انقلاب انتخاب شده تا منظور محقق شود . برای رعایت اصل امانت داری عین خاطرات مزبور در پی می آید.‏

‏لیلی بروجردی فرزند دکتر محمود بروجردی و نوه گرانقدر حضرت امام خمینی در باره پدر می گوید: آنچه من به عنوان فرزند از ایشان برداشت کرده ام و دیده ام نشان می دهدکه ایشان واقعا متخلق به اخلاق اسلامی و مقید به رعایت تمام اوامر و نواهی که در اخلاق اسلامی وجود دارد بودند. من در طول عمرم هیچ وقت از ایشان گناه ندیدم.  در مورد زندگی و تربیت فرزندان نیز ایشان به جای آنکه مانند بسیاری از پدران آثارش را در مال اندوزی و تلاش برای جمع آوری ‏


حضورج. 79صفحه 242
‏ثروت برای فرزندان نشان دهند در طول زندگی بیشتر به ما عشق و محبت دادند و لحظه لحظه ما احساس می کردیم که  ایشان ما را دوست دارند و روز به روز هم این دوست داشتن بیشتر می شود. ‏

‏ایشان تا این اواخر که من به این سن رسیده ام اولین کسی بوده است که صبح روز تولدم به من تلفن کرده و تبریک گفته اند. من همیشه و هر لحظه احساس می کردم که پدرم از لحاظ توانایی شخصیتی پشتوانه من است. ‏

‏در طول این سی سال انقلاب از هر قشر و گروهی و دولتهای مختلف شما بپرسید متوجه خواهید شد که ایشان به دنبال این نبود که از توانایی های خودش برای کسب موقعیت سیاسی استفاده بکند.‏

‏مهندس علی اشراقی نیز که از نزدیکان دکتر است با اشاره به خصوصیات منحصر بفرد وی در زمینه تواضع  و مردم داری تصریح می کند : آنچه در حافظه من از نحوه برخورد دکتر محمود بروجردی باقی مانده و خواهد ماند روحیه لطیف و انبساط خاطر آقای دکتر است. چرا که بهجت و انبساط ، روشندلی ، امیدواری و آرامش خاطر چهار اثر ایمان است که در ایشان تجسم داشت.« المومن بشره فی وجهه و حزنی فی قلبه» مومن شادی اش در چهره اش و اندوهش در دلش است . با گشاده رویی و لبخند است که انسان می تواند همدلی و همدردی را بشناسد. درهمدلی دیگران با صورت باز کینه ها را از دل خواهد برد. چرا که خردمندان گشاده رویند. انگار آرامش آنان ریشه در گشاده روی اشان دارد؛ یا گشاده روی اشان برآمده از آرامش است. حتی آدمی برای انجام عبادت باید نشاط داشته باشد، عبادت را نباید به خود تحمیل کرد که روح کم کم گریزان می شود. خصوصیت اخلاقی دیگر آقای دکتر بروجردی تواضع و مردم داری اشان بود. انسانها غیر از اینکه از نظر علمی عمیق تر می شوند، متواضع می گردند. از عوامل گریز انسانها از یکدیگر تکبرو خودخواهی است ، بر این اساس فروتنی و تواضع مایه دوستی و مهر و صمیمیت است.رسول اکرم می فرماید: تواضع مایه رفعت و بلندی مقام است. پس تواضع کنید تا خداوند شما را رفعت دهد.‏


حضورج. 79صفحه 243
‏ایشان در زندگی آرامش خاطر داشت و به مقام رضا و تسلیم رسیده بود. و این برترین مقامی است که بشر می تواند در این چند روزه حیات دنیوی خود را به آن برساند. آدمی بزبان می گوید: لا اله الا الله و قرآن می خواند و می گوید: امور بدست خداست اما دلش هنوز باور ندارد، می گوید: رب خواست ولی حالش حال کفر است. علتش این است که اسباب را مستقل می داند. لذا تا خودش را مستقل و بی تکیه می داند مضطرب است؛ اما اگر توکل کرد و همه امور را بدست او دانست در حیاتش آرامش پیدا میکند و تسلیم حق می شود. الا بذکر الله تطمئن القلوب. ایشان با دیگران نیز با تناسب سن ، علم واندیشه ، مذهب و مکتب  و نیز به میزان تعلق و ارتباطشان رفتار می کردند. بحث در مدار عقل و شرع نسبت به مردم متناسب با حقوق آنها و انجام وظایف قانونی و اخلاقی از ویژگی های آقای دکتر بود. ایشان در دوره مدیریت خود در مناصب مختلف سعی می کردند امور را با رفاقت و دوستی به پیش ببرند. زمانی که ایشان در فنلاند سفیر می شوند برای تقدیم استوار نامه ده دقیقه زمان تعیین می کنند، اما ملاقات ایشان با رئیس جمهور فنلاند بیش از یک ساعت و نیم طول می کشد. ایشان می گوید وقتی که زمان رسمی تمام شد خواستم خداحافظی کنم اما آقای رئیس جمهور گفتند که می خواهم در باره تاریخ ادیان با شما صحبت کنم، نیم ساعتی هم این گفتگو طول کشید، اما بعد از آن فضای جلسه کاملا غیررسمی و دوستانه شد و بعد از انجام این ملاقات روابط دو کشور در مدار دیگری حرکت کرد و بهتر از قبل ادامه پیدا کرد. وقتی زهد از نتوانستن و ندانستن ها سر به غرور می زند که غفلت و غرور هر دوبه یک معناست اما اگر زهد از دانش برخیزد تواضع بر جان آدمی نه تنها در قبال آدمها که در قبال هستی خیمه خواهد زد. روحش شاد.  ‏

‏ و اما دختر امام (ره) درباره همسر مرحومش می گوید : آقای بروجردی هر کجا که بود، هدفش خدمت به انقلاب و خیلی معتقد به ولایت بود‏‎.‎‏ایشان همیشه در خدمت انقلاب بود‏‎.‎‏ در طول زندگی مشترک مان من یک دروغ، توهین یا حرف زشت از ایشان نشنیدم .بروجردی مردی متدین و الهی، مهربان و در راه انقلاب پرتلاش بود‏‎.‎‏ شخصیت حقیقی و علمی والایی داشت. از نظر علمی تلاش می کرد هر چه می تواند یاد بگیرد. ایشان اعتقاد قلبی به ولایت داشت و در تمام ‏


حضورج. 79صفحه 244
‏عمرش خدمات شایسته ای به مجموعه نظام و انقلاب کرد. همسرم یک مرد متدین الهی بود که هدفش خدمت به انقلاب و امام بود. ایشان خیلی به من محبت کرد و من خیلی از از ایشان راضی هستم. ‏

‏شنیدن سخنان دوست پنجاه ساله دکتر یعنی آیت الله دکتر محقق داماد از جذابیت زیادی برخوردار است که می گوید  : دوستی من با آقای دکتر بروجردی به حدود 50 سال پیش برمی گردد. واقعاً مرگ او برای من بسیار تلخ بود. سرکار خانم دکتر مصطفوی بخاطر دارند که من و مرحوم بروجردی و مرحوم آقا ابراهیم زنجانی –انشاءالله خداوند هر دو را غریق رحمت کند- در خانه محقر ایشان درس امتحانات متفرقه را حفظ می کردیم که امتحان بدهیم. با هم دیپلم گرفتیم. ایشان قبل از من ازدواج کرده بودند. واقعاً از برادری بزرگ، مهربانتر. من فکر کردم که مهربان در اینجا زیاد استعمال شده است. اما یک واژه ای ما طلبه ها داریم که فکر نمی کنم در جوامعی غیر از طلبگی یا لااقل غیر از علوم انسانی، این واژه استعمال شود. ما می گوییم فلانی مظهر صفا بود. صفا یعنی چه؟ من به هیچ وجه نمی توانم تعریف کنم. مرحوم آقای بروجردی واقعاً مظهر صفا بود.‏

‏مرحوم آقای بروجردی آن روزی که نه هنوز لیلی خانم به دنیا آمده بود، نه هنوز مسیح عزیز به دنیا آمده بود، در کمال قناعت و مناعت زندگی می کرد ولی مظهر صفا بود. ‏

‏حقوق مختصری از فرهنگ می گرفت ولی آمد و گفت آقا مصطفی! به خدا قسم از صمیم قلب می گویم که آنچه که حقوق می گیرم حاضرم بگذارم که با هم خرج کنیم. یک وقت کمبود نداشته باشید. این خیلی صفاست. دیگر اصلاً چنین چیزهایی نیست. صفا دیگر وجود ندارد. اصلاً وجود ندارد. چندی قبل که از خارج برگشته بود رفتم دیدن ایشان. دست من را گرفت و گفت آن شعر مرحوم همایی را بخوان. گفتم: ول کن حالا نشستیم داریم صحبت می کنیم. گفت نه باید بخوانی و دو تایی با هم گریه کنان این چند بیت را خواندیم:‏

‏پایـان همـه سخـن سـرایی‏   ‏می گفت ز سوز دل همایی‏

‏افسوس از این رباط کاهگل‏     ‏جان می کنم و نمی کنم دل‏


حضورج. 79صفحه 245
‏مرگ آختـه تیـغ بـر گلویـم‏   ‏     مـن مست هـوی و آرزویم‏

‏جز وهم مُحال پرورم نیست‏         ‏می میرم و مرگ باورم نیست‏

‏ ‏

‏دکتر سیدعلی قادری  نیز بواسطه نگارش کتاب خمینی روح الله خاطرات زیادی از بروجردی دارد  و تصریح می کند: نکته ای که باید اشاره کنم این است که سن ایشان خیلی بیشتر از من بود و من در حد فرزند ایشان بودم ولی ارتباط ما خیلی نزدیک بود. البته نه تنها با من بلکه ویژگی شخصیتی شان طوری بود که با همه صمیمی بود. رفتار ایشان طوری بود که با همه رابطه برقرار می کرد و از جمله افرادی بود که روابط عمومی شان بسیار عالی بود و با برخی نیز خیلی زود صمیمی می شد. مخصوصا ایشان چون می دانستند من در حال کار پژوهشی و علمی راجع به امام(ره) هستم؛ آقای بروجردی علاقمند بودند تا در انتقال مطالب به من کمک کنند‏‎.‎

‏ایشان نه تنها از جایگاه خود در بیت حضرت امام (ره) استفاده نمی کردند بلکه اینقدر برای شان عادی بود که اصلا متوجه نبودند که داماد رهبر انقلاب هستند‏‎.‎‏ ایشان نه اینکه از داماد امام بودنش استفاده نمی کرد بلکه به هیچ وجه در رفتار خود نشان نمی داد. این نشان دهنده نهایت تواضع وی بود. تنها هم به ایشان خلاصه نمی شد. در تمام اعضای بیت امام این خصوصیت جریان داشت. مثلا اگر با حاج احمد آقا نیز برخورد می داشتید این خصوصیت را در ایشان می دیدید.‏

‏دکتر تکمیل همایون که از همکاران دکتر در پژوهشگاه علوم انسانی است، دو خاطره از تعصب دکتر در باره فرهنگ ودانشمندان فیلسوف کشور دارد که جایی دیگر نقل نکرده بود. وی تصریح می کند  : یک روز نامه  ای از پاریس  آمد آقای دکتر بروجردی به من می گفتند که من آنرا ترجمه کنم. البته خودشان هم مقدار زیادی می توانستند. یک روز یک نامه ای آمد که خیلی عجیب بود. به من گفتند که این را ترجمه کنید و ببینید که این چیست. نامه از طرف انستیتو دوموند عرب یک نهاد پژوهشی علمی عربی بود که در پاریس است. آمده بود که آقای دکتر بروجردی رئیس محترم مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ما درباره دانشمند بزرگ عرب می خواهیم یک سمینار و جلسه ای تشکیل دهیم. خواهشمندیم که شما هم تشریف بیاورید و یک ‏


حضورج. 79صفحه 246
‏نماینده ای از طرف آن مؤسسه اعزام دارید. اسم آن دانشمند البیژن الرستمی بود. آقای بروجردی فرمودند: شما البیژن الرستمی را می شناسید؟ بنده گفتم: من تا حالا نشنیده ام. گفتند: پس چکار کنیم؟ گفتم: بهترین کس جناب استاد آقای دکتر دانش پژوه است. تلفن کردیم فردا آقای دکتر دانش پژوه تشریف آوردند. گفتند که بله این آقای البیژن الرستمی یک دانشمندی است که یک کتاب مختصر 30 -40 صفحه ای بیشتر ننوشته و ایرانی است، مازندارانی است. آقای بروجردی به ایشان گفتند که آقا! به خرج مؤسسه مطالعات شما تشریف ببرید ده روز برای کنفرانس و 5 روز هم اضافه، خرج شما را هم می دهیم بروید در این جلسه سخنرانی کنید و ثابت کنید که بیژن رستمی یک دانشمند فیلسوف ایرانی است و این کار را کردند.‏

‏یک روز دیگر از طرف یونسکو به تهران آمدند تا برای جاده ابریشم تحقیق کنند. رئیس کمیسیون پروژه جاده ابریشم هم که یک فرد سنگالی و مسلمان بود، نیز آمد که ظاهراً آدم بدی نبود. آقای دکتر بروجردی گفتند اول بگویید که این جاده ابریشم از کجا به کجا می رود. نقشه جغرافیا را باز کردند و نشان دادند. بالای دریاچه خوارزم که حالا دریاچه آرال شده است، یک دریای بسیار کوچکی است که شاید کمی بزرگتر از یک برکه باشد، اسم آن را آن بالا نوشته بودند ولی اسم خلیج فارس را ننوشته بودند. ایشان گفتند که پس اینجا کجاست؟ گفت: پرشن. گفت حالا چگونه است که این دریاچه به این کوچکی اسمش هست اما این دریای به این بزرگی اسمش نیست. ما قبول نداریم. تا نام خلیج فارس مسجل و مسلم نشود ما هیچگونه همکاری نمی کنیم. ‏

‏ نگاه دکتر اعوانی نسبت به بروجردی از زاویه فرهنگ و تمدن اسلامی است  .از نظر اوتوصیف دکتر بروجردی  در قالب کلمات را کاری دشوار  می داند  و می گوید: باید بگوییم انسانی بسیار والا بود. یعنی خصوصیت انسانیت را به تمام معنی در وجود خود داشت. علاوه بر اینکه این صفت انسانیت به معنای دقیق کلمه در او بروز و ظهور داشت؛ جوانمرد بود. اسلام و ایمان واقعاً خیلی به هم نزدیک است. اگر بخواهید معیاری برای سنجش ایمان فردی در نظر بگیرید، به نظرم یکی همان جوانمردی  و فتوت است. واقعاً در این صفت سرآمد بود .ایشان داماد ‏


حضورج. 79صفحه 247
‏امام بود؛ وقتی رئیس پژوهشگاه بود و داماد امام بود و دفتر امام را اداره می کردند، لااقل در آن زمان یک فرد بسیار متنفذی بودند و شخص حضرت امام و مرحوم سید احمد آقا و دیگران بسیار روی ایشان حساب می کردند و فوق العاده به ایشان احترام می گذاشتند.. من اولین باری که مرحوم بروجردی را دیدم شاید حدود سال 62-63 در دانشگاه شهید بهشتی بود که به عنوان استاد فرهنگ و تمدن اسلامی در آنجا دعوت شده بود و برای من به عنوان استاد خیلی جای تعجب بود که شخصیتی به عنوان داماد امام با این مقام و این موقعیت، بیاید و در یک دانشگاه تدریس کند. و روز اولی که درس را شروع کردند، بسیاری از علما و دانشمندان و کسانی که کار داشتند و یا نداشتند، آنجا  آمدند و خیلی روز شلوغی بود. بنده در آن ایام از مصاحبت با ایشان بسیار بهره می بردم  تا یک روزی شاید سال 64 بود که ایشان از بنده خواست که قسمت فلسفه این پژوهشگاه را قبول کنم. بنده هم با کمال میل این را پذیرفتم و سالهای سال که بنده در خدمت ایشان بودم واقعاً عجایبی دیدم که بنده دیگر مشاهده نکردم و یا در افراد دیگر کمتر دیدم. یکی از کارهایی که ایشان در آن زمان انجام داد و خیلی اهمیت داشت، برپایی سخنرانی های هفتگی بود. گفت که شما در روزهای پنجشنبه جلساتی را قرار  دهید که همه بیایند و در مورد موارد فلسفی و غیر فلسفی و همه مواردی که مربوط می شود به فرهنگ اسلامی، مخصوصاً فلسفه صحبت بکنند. و بنده خدا را گواه می گیرم که در این هشت سال خودشان اول کسی بودند که می آمدند و در آن جلسات شرکت می کردند. یعنی مردم داری ایشان در اوج قدرت و واقعاً در عین خضوع و تواضع. بنده یکبار مریض شدم و نتوانستم در این مدت در جلسه شرکت کنم، اما ایشان همان جلسه هم آمدند. وقتی که ایشان می آمد بزرگان فرهنگ ایران آنجا جمع می شدند. از اساتید، بزرگواران همه اهل فضل و فضیلت و یک جلسه بسیار پرشکوه علمی می شد. همه کسانی که دست اندرکاران فرهنگ اسلامی و ایرانی در آن زمان بودند در آن جلسات شرکت می کردند. همچنین به خاطر ایشان ما الآن بهترین اساتید را داریم. بهترین استادان ما هم از کسانی بودند که ایشان معرفی می کردند و به خاطر ایشان اساتید معزمی که بعضی از آنها در اینجا حضور دارند، جناب خرم شاهی و دیگران به خاطر ایشان می آمدند و در مؤسسه کار می کردند و از دانش ایشان استفاده می کردند. دکتر ‏


حضورج. 79صفحه 248
‏بروجردی بسیار اهل تواضع بودند.‏

‏دکتر سید محمدناصرتقوی نیز از همکاران دکتربروجردی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که ناگفته ای از برخورد محمود بروجردی با سمینار فلاسفه عرب را بیاد می آورد، و تشریح می کند که: موضوع مربوط به بیش از دو دهه پیش  یعنی آذر 1368 می شود و آن را برای فصلنامه حضور نقل می کنم: زمانی که ایشان ریاست موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی - که هم اکنون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نام دارد- را برعهده داشت و نسبت به یک ظلم فاحش به اندیشه و فرهنگ ایران در عرصه بین المللی واکنش نشان داد. ماجرا از این قرار بود که از موسسه مطالعات برای شرکت در سمیناری با نام «فلاسفه عرب» که در پاریس برگزار می گردید، دعوت به عمل آمد. معلوم است که عنوان فلاسفه عرب بی هیچ توضیحی، دروغی بزرگ را در برداشت. زیرا بر آشنایان به تاریخ فلسفه پوشیده نیست که فیلسوف به معنای دقیق آن، در میان اعراب، به تعدادی نیست که بتوان صیغه جمع «فلاسفه» را بدان اطلاق کرد. لاجرم برای ساختن این واژه که از قضا در میان جهان عرب رواج و شهرت فراوان دارد، نیازمند عربی سازی و تعریب! بسیاری از فیلسوفان غیرغرب خصوصاً فیلسوفان ایرانی همچون ابوعلی سینا، فارابی، غزالی، خواجه نصیر و.... می باشند. و اینجاست که آن ظلم بزرگ فرهنگی در حق ایران و ایرانی رخ می دهد. توهّـم برتری نژادی که از رسوبات فرهنگ جاهلی است و برخی امروز نیزهمچنان حامل آن هستند و به دلیل فقر علمی و فرهنگی و ارضای این حسّ برتری، آنان را ناچار از دست اندازی به میراث علمی و فرهنگی دیگران می سازد. ظلم بالاتر و نابخشودنی این است که فکر و فرهنگ اسلامی که سهم عمده آن را ملت های مسلمان غیر عرب، خصوصاً ایرانیان پرداخته اند، را با فکر و فرهنگ عربی یکسان می دانند. چرا؟! چون زبان اسلام و قرآن، و بنابراین زبان رسمی مسلمانان عربی است! مرحوم دکتر بروجردی که عمیقاً از این ظلم به درد آمده است، به جای آنکه مانند بسیاری دیگر، با تغافل، این ظلم را نادیده بگیرد و مسوولیت روشنگری را از سر خود باز نماید و یا اینکه افراط گرایانه، راه نفی و سلب را در پیش گیرد و صحنه گفتگو و تعامل را ترک نماید، در اقدامی خردمندانه و حکیمانه ترجیح داد با شرکت فعّال در آن سمینار و ‏


حضورج. 79صفحه 249
‏اعزام نمایندگانی فاضل از سوی ایران به این سمینار، از فرصت روشنگری و دفاع از هویت و میراث فرهنگی ایران اسلامی کمال استفاده را بکند و علاوه بر آن، خود نیز طیّ نامه ای به رییس سمینار، با ادبیاتی متین و منطقی، که سرشار از تعلّق و اهمیت به هویّت ایرانی- اسلامی است پرده از این تقلّـب و دروغ بزرگ تاریخی بردارد. مرحوم دکتر بروجردی خود در توضیحی که بر مقدمه این نامه نوشته چنین گفته است: «موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، با اعزام دو تن از استادان برجسته ایرانی به سمیناری که در پاریس تحت عنوان سمینار فلاسفه عرب تشکیل شد، شرایط لازم دفاع از حقوق علمی و ملی فرزانگان مسلمان ایرانی را فراهم آورده. در ضمن طی نامه ای خطاب به رییس مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه که برگزار کننده سمینار مزبور است، نقطه نظر های دقیق فرهنگی جمهوری اسلامی ایران را بیان کرده است.» آنگاه که نامه مرحوم بروجردی را پس از سال ها، بار دیگر مرور می کردم، ناخواسته خاطره دیگری را به یاد آوردم که چند سال پیش و در همین فرانسه و پاریس در حاشیه اجلاسی فرهنگی، هنگامی که از موزه لوور دیدن می کردم، اتفاق افتاد. از قضا آن هفته را به نام ایران و با نمایشگاهی ویژه دوران صفویه نامگذاری کرده بودند و نشریات و بروشورهایی به تمام زبان های عمده دنیا و از جمله زبان عربی در معرفی فرهنگ و هنر ایرانی منتشر شده بود. اما دریغ و صد افسوس که حتی یک نیم خطّ چیزی به زبان فارسی یافت نمی شد. بگذریم که در همان مطالب منتشره هیچ اشاره ای به سهم ایرانیان در فکر و فلسفه نشده بود. و تمام اینها در غیبت نهادها و موسسات فرهنگی ایران رخ می دهد که البته تعداد آنها در خارج کشور و خصوصاً در پایتخت فرهنگی اروپا - پاریس- کم نیست! خلاصه هنگامی که به اعتراض پرسیدم چرا در این نمایشگاه و در کنار زبان های مختلف از بروشورها و نشریات فارسی زبان خبری نیست، با این پاسخ مواجه شدم که همه این زبان ها و بروشورها و نشریات متنوع را نمایندگی های فرهنگی این کشورها تهیه و در اختیار ما گذاشته اند و «ما تنها عرضه کننده این آثاریم و تقصیری نداریم» و عین همین جمله را سال گذشته به هنگام خرید کتاب از مدیر کتاب فروشی بزرگ هاینریش هاینه در خیابان دانشگاه هامبورگ شنیدم. وقتی که پوستر رنگی و مصوّر بزرگ فلاسفه جهان را دیدم که در میان مهم ترین فلاسفه جهان ‏


حضورج. 79صفحه 250
‏عنوانی با نام «فلاسفه عرب» آمده بود و عکس و نام فیلسوفانی مانند ابن سینا و فارابی را در ذیل آن عنوان جای داده بودند! مدیر کتابفروشی در مقابل توضیح و پرسش من که بیشتر به خالی کردن درد دلم می مانست تا اعتراض! گفت: «ما بی تقصیریم و تنها عرضه کننده این محصولات و انتشارات هستیم» و چه جمله آشنایی بود! نمی دانم چه حالی می  شوید وقتی چنین مواردی را می بینید و می خوانید و نمی دانم چه احساسی خواهید داشت وقتی که در بزرگ ترین فرودگاه های اروپا که اتفاقاً تعداد مهاجرین و مسافرین ایرانی آنجا رقم بسیار بالایی است، وارد می شوید و می بینید که به 20 زبان دنیا «خوش آمدید» را نوشته اند ولی زبان فارسی در این 20 زبان هیچ جایی ندارد! شاید هم امثال من زیاده حسّاسیم و مسوولین محترم سیاسی - فرهنگی، این موارد را قابل لابی و رایزنی نمی بینند و چندان اهمیتی برایش قائل نیستند. اما به هر روی وقتی واکنش محکم، منطقی و مؤدبّانه ای همچون نامه مرحوم دکتر بروجردی را می خوانیم نمی توانیم ابتهاج قلبی خود از این احساس مسؤولیت عالمانه و انجام وظیفه مجدّانه که در پاسداشت حرمت وهویّت فرهنگی ایرانیان است را پنهان کنیم.‏

‏از نظر دکتر کتابی، دکتر محمود بروجردی دانش مردی است که در واقع بنیانگذار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود و سالیان دراز با مدیریت شایسته و انسانی خود در بالندگی و شکوفایی این مؤسسه نقش اساسی و تعیین کننده ایفا کرد. وی معتقد است که شادروان دکتر بروجردی نه تنها اهل دانش و از قبیله عالمان دین بود، که دانش دوست و فرهنگ پرور هم بود. ونه تنها مدیریتی توانا و قاطع داشت، که در عین حال نسبت به همکاران و مرؤسان و همه انسانها فروتن بود و خلیق و خدوم و گره گشا. تا آنجا که بعد از گذشت 20 سال از کنار رفتن وی از مدیریت پژوهشگاه هنوز هم اعضای هیأت علمی و کارکنان پژوهشگاه با نام نیک و با نهایت احترام از او یاد می کنند. وی می افزاید: از دکتر بروجردی جز نیک خواهی، جز نیکوکاری، جز دانش دوستی و دانش پروری، جز صداقت، امانت و پارسایی و اعانت به همنوع و مشکل گشایی سراغ نداریم. خدایش غریق بهار رحمت خود گرداند که پاک آمد، پاک زیست و پاک رفت. ‏

‏در این بین شنیدن سخنان دکتر خرمشاهی هم خالی از لطف نیست که می گوید : بنده از ‏


حضورج. 79صفحه 251
‏سال 1363 با لطف ایشان از کتابخانه ملی به انجمن فلسفه منتقل شدم و آقای دکتر اعوانی هم خیلی مدیریت عالمانه ملایمی داشتند و هنوز هم دارند. در پرتو عنایت این دو مرد بزرگ، سالهایی آنجا بودم؛ تا اینکه مؤسسه می خواست نشریه ای داشته باشد ؛ ایشان به بنده گفتند: خرم شاهی! نشریه دربیاوریم. حالا تا اجازه از ارشاد دربیاید، کتاب در بیاوریم واینگونه شد که فصلنامه فرهنگ پا گرفت.. با همکاری دوستان مقالات را جمع  کردیم. همه بزرگان هیأت علمی یا پژوهشگران یاری  کردند. روزگار بسیار فرخنده ای بود. الآن شماره های فرهنگ با اینکه فصلنامه است به 50 شماره هم رسیده است، تنوع هم یافته است و انواع دیگر نشریه ها هم در مدیریت جدید، الحمدلله برپاست.انسانی پرکار صاحب فکر و اندیشه بود. همیشه خوشرو بودند. همیشه خندان بودند. بشاش بودند. بذله گو بودند. در عین اینکه برش کاریشان در سطح اعلی و عالی بود. یک جمله هم از ایشان به یادگار بگویم و ختم سخن؛ ایشان که مقام علمی شان بالا بود، مقام وابستگی شان به حضرت امام هم خیلی نزدیک بود، در حکم یک فرزند. ایشان می گفتند خرم شاهی من هیچوقت تا بتوانم و تا الآن که توانسته ام نمی خواهم از نام امام خرج کنم. درود به این آزاد منشی شان.‏

‏     دکترحمید تنکابنی هم از دکتر به نیکی فراوان یاد می کند و با اشاره به اینکه بروجردی هیچگاه نسبت خانوادگی با حضرت امام را برای خود امتیازی خاص تلقی نمی کرد تصریح کرد: آشنایی اینجانب با استاد گرانقدر دکتر محمود بروجردی از سال 1366 آغاز شد. و به اقتضای مسئولیت شغلی، ارتباط کاری ام با ایشان بسیار فشرده و زیاد بود. بدین لحاظ روز به روز بیشتر با سجایای اخلاقی و ارزش های والای اخلاقی و انسانی و ایمان پاک و بی آلایش استاد به حضرت حق، آشنا شدم.‏

‏نگرش عالمانه و عارفانة استاد به همکاران و مناسبات انسانی در محیط کار و هم چنین روابط بیرونی ایشان با دوستان – و حتی کسانی که آشنایی مختصر و موردی با این بزرگوار داشتند- سبب پدید آمدن شخصیتی با فضیلت، اخلاق مدار، مسئول، باگذشت و سخاوتمند، باصفا و باوفا و صمیمی، خلیق و مهربان، راه گشا و مشگل گشا، در ذهن اندیشمندان جامعه علمی کشور به طور ‏


حضورج. 79صفحه 252
‏عام و اصحاب علوم انسانی به طور خاص گردیده است. ‏

‏  مسلماً خدمات و فعالیت های مؤثر ایشان در زمینه پژوهش محرز و از جنبه های متفاوت و در عرصه های گوناگون قابل بررسی و تحلیل است. لیکن آنچه به فعالیت ها و خدمات گرانمایه ایشان در عرصه علوم انسانی و فرهنگ کشور مربوط می شود، بیشتر معطوف به نقش این استاد فرهیخته در ارتباط با جذب کثیری از استادان و پژوهشگران نامی و دانشمندان تراز اوّل جهت خدمت به اسلام و فرهنگ و دانش ایران زمین است. از لابه لای خاطرات و بیانات ایشان درخصوص حالات و آرمان های حضرت امام – که گاه با چشمان اشکبار روایت می کردند – به روشنی رابطه ای عارفانه و عاطفی و عمیق – جدا از نسبت فامیلی- احساس می شد. هرچند توصیف این رابطة پررمز و راز و لاهوتی، شاید در تصور آدمیان زمان حاضر نگنجد. بهرروی به گمان حقیر احساس و احترام دکتر به حضرت ایشان، آنقدر شگفت انگیز و غیرمتعارف می نمود که بعید است بتوان با واژه های متعارف آن را تبیین کرد. در این مدت بیست و چند سال هیچگاه به نظرم نیامد که نسبت خانوادگی با حضرت امام را برای خود امتیازی خاص تلقی کرده باشند. هرچند به نظرم می رسد، تأثیرپذیری از حالات معنوی و نفس گرم آن حضرت همواره بر ایشان نعمتی الهی محسوب می شد. تساهل و نقدپذیری در عین قاطعیت، صفا و صحبت همراه با جدیت درکار، رعایت احترام و منزلت اجتماعی همکاران، ترغیب روحیه مشارکت و همکاری جمعی در فرآیند فعالیت های پژوهشی و علمی، توجه و تأکید خاص بر «کیفیت» فعالیت و پرهیز از تفکر افراطی کمیت گرایی در امر تحقیق، ایجاد تحول در ساختار قدیمی سازمان و تبدیل گروه های علمی به پژوهشکده ها، پدید آوردن ارتباطات علمی پویا و مستمر با مؤسسات علمی داخل و خارج، تنها گوشه ای از خدمات و کوشش های خستگی ناپذیرومبین نگرش مدیریت فضیلت محور آن بزرگوار بود. برجسته ترین ویژگی این استاد گرانسنگ و فاضل، روحیه مهرورزانه و خورشیدوش ایشان نسبت به همة افراد بود. یعنی مهرشان بی شائبه و بدون کمترین توقع، بر همگان متواضعانه می تابید و این حال، اغلب اثرات وضعی مثبت و غریبی در اندیشه و رفتار همکاران و دوستان پدید می آورد.‏

‏ امر مهمی که حتما باید گفته شود این است که ایشان در زمان مدیریت خود در پژوهشگاه، ‏


حضورج. 79صفحه 253
‏عنایت خاصی به همکاران اقلیت مسیحی، زرتشتی و آسوری داشتند و معمولاً در اعیاد آنان، حضوراً و یا تلفنی و یا با یادداشتی کوتاه به آنان تبریک می گفتند. این رفتار انسانی و عارفانه، جدا از تأثیرات ژرفی که بر همکاران اقلیت می گذاشت، تحسین جامعه علمی را هم برمی انگیخت. به ویژه آنکه دکتر از یکسو با بیت امام نسبت داشتند و از سوی دیگر رئیس مؤسسه نیز بودند و این امر در اذهان همکاران معنا و پیام خاص را منعکس می کرد. اما خاطرة این جانب پس از ذکر این مقدمه آن بود که در تمام حدود 19 سالی که از قطع همکاری استاد با پژوهشگاه می گذشت – حتی دو دوره ای که در کشور فنلاند به عنوان سفیر خدمت می کردند – این تبریکات به همکاران اقلیت تداوم یافت و بیشتر هم به واسطة این جانب به دوستان اقلیت ابلاغ می گردید. و جالب آن بود که در این رهگذر و در کثیری از موارد ایشان بودند که به من هم یادآور می شدند که زمان تبریک به این همکاران ارجمند فرا رسیده است. و بنده هم با ذکر تمام واقعیت و اعتراف به فراموشی ام پیام ایشان را می رساندم و تبریک خودم را نیز بیان می کردم.‏

‏تنها می توانم با تأسف عمیق بیان دارم که بدون اغراق با رحلت عالم و استاد فرزانه دکتر محمود بروجردی  که از فضل و فضیلت توأمان و در حد عالی برخوردار بودند، دانشمندان و استادان و اصحاب فرهنگ و علوم انسانی ایران عضوی برجسته و یکی از حامیان حقیقی و معنوی خود را از دست دادند. هرچند منش و مرام جوانمردانه و روحیة فرهنگ پروری و شاگرد نوازی آن عزیزِ به حضرت حق پیوسته، بر کثیری از دوستان و دوستارانشان تأثیرات بسیار مثبت و شگرفی گذاشته است. آنان با اشتیاق از مردی تأثیر پذیرفتند که صاحب «قدرت» بود ولی هرگز تسلیم ذات «قدرت» و قوانین آن نشد و هیچگاه «حقیقت» را به پای  «وجاهت» قربانی نکرد، مردی که از این جهان خاکی بادلی پاک هجرت و به اقلیم نکوکاران سفر کرد، مردی که پاک آمد و پاک رفت و با عشق حق در دل خاک شد.       ‏

‏ ‏

‏تهیه کننده:داود رضایی ‏

‎ ‎

حضورج. 79صفحه 254