تیغ ظفر

             ‏تیغ ظفر

‏ ‏

taz14

نشان ز تیغ ظفرآفرین بهمن داشت

شبی که خون همه اختران به گردن داشت

ندیده بود کسی آنقدر که ما دیدیم

شکوه فصل بهاران که ماه بهمن داشت

کلیم معجزه از راه دور می آمد

خبر ز وادی طور و دیار ایمن داشت

ز اوج شهر خطر می گذشت و گاه عبور

به دل نه واهمه از جان ، نه خوف دشمن داشت

دمیده بود به گلزار شهر ما گل سرخ

ولیک باد خزان طبع گل پراکن داشت

نه داشت تاب ستیز و نه داشت پای گریز

اگرچه دیو ستمکاره عزم رفتن داشت

شکست شیشه عمر شب سیاه و سکوت

سَحَر ، به ضربه سنگی که در فلاخن داشت

ز قاف عشق پدیدار آمد آن خورشید

که در ضمیر ، ،هزاران چراغ روشن داشت

شفق در آینۀ روی او نمایان بود

به گرد ماه رخ از آفتاب ، خرمن داشت


حضورج. 79صفحه 187
taz3ok

ز آسمان نگاهش ، ستاره جاری بود

به سوگواری گل ، ژاله ها به دامن داشت

بهار آمد و بر شاخه ها جوانه دمید

در این سرا که به باغش خزان نشیمن داشت

کدام دفتر تاریخ از گذشته و حال

شگفت واقعه ای این چنین مدوّن داشت

بگو به خصم که از دیرگاه دور زمان

همای عشق بدین آشیانه مأمن داشت

 

 

‏                                                 سیمیندخت وحیدی‏

‏ ‏

 

‎ ‎

حضورج. 79صفحه 188