چهار انفجار در بستر تاریخ جایگاه انقلاب اسلامی و نقش تاریخی امام خمینی در جهان معاصر
□ فیروز دولت آبادی
با وقوع انقلاب صنعتی و گسترش روابط میان کشورهای جهان، آرام آرام وابستگی فراملّی و منطقهای کشورها به یکدیگر رو به فزونی نهاد و به تبعِ رقابت بین قدرتهای بزرگ صنعتی در حال ظهور در اروپا، تقسیم بندی جدیدی در هیأت متشکله آنها ایجاد
حضورج. 8صفحه 123
گردید. سلطه، توسعه یافته و کارساز شد، تا آنجا که اشغال نظامی و استعمار رسمی و انتصابهای فرمایشی شاکله اصلی روابط بین الملل را بمفهوم جدید آن زمان شکل داد و از طرفی در طی زمان تحت تأثیر تحولات مزبور روابط میان کشورها هر روز پیچیدهتر و عمیقتر شد به نحوی که طبقه حاکم در کشورهای زیر سلطه به میزان اجابت خواسته های قدرتهای مسلط از دوام و قوام بیشتری برخوردار گردید. از سوی دیگر نهضتهای استقلالطلبانه و تلاشهای گاه و بیگاه ملتها در رهائی از سلطه نیز گرچه تکانی به نظم رو به تکوین جهان میداد ولی قادر به ایجاد تغییرات اساسی و زیربنائی در ساختار و عملکرد روابط بینالمللی نبود. از این روی شکاف میان کشورها هر روز عمیقتر میشد و با تعمیق بیشتر آن از قدرت و قابلیت تأثیرگذاری کشورهای واپس مانده در مسائل مهم بینالمللی کاسته میشد.
سالهای اوّلیه قرن بیستم، جهان شاهد دو تحول اساسی در روابط بینالملل بود؛ اوّل آنکه سهم کشورهای واپس مانده در تصمیمات مهم بینالمللی کاهش یافت و دوّم آنکه رقابتهای استراتژیک میان کشورهای اروپائی تشدید شد. تشدید این رقابتها سرانجام منجر به وقوع دو جنگ جهانی خاصه جنگ جهانی دوّم گردید؛ و از میان عوارض تندرآسای جنگ دوّم جهانی
جهان شاهد تکوین نظم نوینی که حاکی از ترتیبات نظام دو قطبی به رهبری آمریکا در جبهه غرب و شوروی سابق در جبهه شرق بود، شد. این حادثﮥ مهم و تاریخی که طرحی نو از جهات سیاسی جهان را درانداخت نتایجی چند در پی داشته:
اوّل آنکه کشورهای گمنام در جهان سوّم به عنوان تابع به نقش آفرینهائی در روابط قطبهای متغیرِ مستقلِ رقیب تبدیل شدند.
دوّم آنکه ضرورتاً چنین روندی موجب شد که میل به استقلال در میان کشورهای جهان
حضورج. 8صفحه 124
فروکش کند.
و سوم آنکه مفهوم علمی استقلال به نوعی وابستگی به یکی از دو قطب قدرت و دوری از قطب دیگر تعریف گردید. این سخن به معنی نفی تلاشهای رهبران ملی و مذهبی در کشورهای مختلف جهان نیست، بلکه مراد آن است که بدانیم هیچیک از رویدادهای مزبور منجر به ارائه دکترین مستقلی در نظام بینالمللی نگردید. حتّیٰ اقدامات انجام شده در هندوستان الگوئی برای انقلاب در سایر کشورها نبود زیرا رهبری «گاندی» هیچ تحرک و داعیهای برای صدور انقلاب در بطن خود نداشت. ثانیاً با توجه به سنتها و فرهنگ و تمدن دیرپای هند بیشترین تأکید را بر ایجاد ساختاری
سیاسی، مردمی بر مبنای فردگرائی انفعالی و انزوا منشی سنتی هندوئیسم داشت.
و در نهایت مطلوب موازنهای مثبت را به نفع یکی از دو قطب اصلی قدرت در شرق و غرب، غایت تلاش سیاسی انسان مدارانﮥ جامعه هند میدانست.
در همین زمینه تلاشهای دهقانی مائو (روستا در برابر شهر) در چین نیز اوّلاً بدنبال تحقق استقلال کشورهای جهان نبود ثانیاً بیشتر از آنکه به تقویت جبهه ضد سرمایه سالاری غرب در جهان منجر شود به عاملی برای ایجاد شکاف در جبهه چپ (شرق) تبدیل شد. و بعلت ناتوانی در انتخابهای سیاسی و بینالمللی خود، ابتدا در میان گروههای چپ و رادیکال منزوی شد و سپس در سطح جهان تضعیف گردید.
حاصل آنکه در یک بررسی مختصر از تحولات تاریخی در نظامها و واحدهای سیاسی جهان و روابط رو به گسترش میان دولتها بخصوص پس از نخستین انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر فرانسه و استقلال آمریکا و سلطه نظام استعماری در جهان هر چه زمان به مرزهای قرن بیستم و جنگ جهانی اوّل نزدیکتر میشد امکان ایجاد کشورهای مستقل و پایدار در مقابل خواستهها و تمایلات کشورهای صنعتی اروپائی غیرقابل حصول و کمتر بود. تا سرانجام با پیروزی بلشویکها در سال 1917
حضورج. 8صفحه 125
در روسیه تزاری و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سابق و تحولات بنیادی در بسیاری از مناطق ژئوپلتیک آن زمان و وقوع جنگ بین الملل دوّم و ظهور قدرتمندانه آمریکا در صحنه سیاسی جهان گرایشهای استقلالطلبانه در بسیاری از کشورهای جهان سوّم آغاز شد ولی علاوه بر آنچه قبلاً گفته شد دیگر امکان وجود یا تأسیس حکومتی مستقل از خواست ابرقدرتها عملاً محال بود.
البته همانطور که پیشتر ذکر شد این سخن بمعنای عدم وقوع تحول در جهان سیاست نبوده و نیست زیرا ما شاهد استقلال ظاهری کشورهای زیادی بودهایم. تحرکات فراوانی را از سوی نیروهای اصیل ملی و غیر ملی، مذهبی و غیرمذهبی دیدهایم. امّا آنچه مهم است و مقصود این مقاله میباشد این است که نشان دهیم:
اولاً هیچیک از این کوششها منجر به ایجاد واحدهای سیاسی مستقل بخصوص در اوایل قرن بیستم نشده
ثانیاً در صورت وجود تمایل به استقلال هم قادر به ایجاد واحد سیاسی مستقلی در مقابل ابرقدرتها نگردیدند.
نهایتاً کشورهای در حال توسعه با فقر یک الگوی تجربه شده و موفق برای انقلاب و بدست آوردن استقلال، تنها در مدار وابستگی از قطبی به قطب دیگر سرگردان بودند. و جهان بواقع عرصه شطرنج میان
ابرقدرتها تلقی میشد. روشنفکران و انقلابیون مأیوس و سرخورده سر بر آستان تسلیم نهاده بودند.
در این سیر پرپیچ و خم و طولانی جهان از لحاظ اهمیت مناطق ژئوپلتیک، دستخوش تحولات عمیقی گردید و لزوماً شکل ویژهای بخود گرفت. بر حسب اهمیت منطقهای برای یکی از دو قدرت و امکان نفوذ در آن به نحو شدیدتری از سوی طرف دیگر کنترل منطقهای اهمیت یافت و از لحاظ مدیریت در این مناطق سعی می شد با توجه به اهمیت کشورها کارگزارانی با وابستگی بیشتری انتخاب گردند.
در ابعادی وسیعتر در میان این مناطق خلیج فارس مهمترین منطقه جهان و در میان کشورهای منطقه ایران به عنوان
حضورج. 8صفحه 126
مهمترین کشور واقع در بلوک غرب مشخص شد. در تأیید این نظریه کافی است مروری بر گذشتههای دور و نزدیک کشورمان از زمان قدرت گرفتن دولت عثمانی در ترکیه تا فروپاشی شوروی سابق داشته باشیم مطالعات تاریخی نشان میدهد که در طی این سالهای طولانی و در میان کشورهای جهان سوّم نام هیچ کشوری به اندازه ایران در منازعات و تحولات بینالمللی مطرح نبوده است. معنای دقیقتر این سخن در جهان سیاست آن است که اگر در هر کجای جهان امکان وقوع انقلاب و تأسیس حکومتی مستقل از خواست و نظر ابرقدرتها متصور باشد در خصوص کشور ایران با توجه به اهمیت ژئوپلتیکش در منطقه، هم مرز بودنش با رقیب اصلی غرب و مسلط بودنش به منطقه خلیج فارس و تنگه هرمز در پیچیدهترین عصر روابط بینالملل در طول تاریخ گذشته بشر، و در استراتژیکترین منطقه جهان و در مهمترین کشور جهان سومی برای بلوک غرب و آمریکا که به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب و جزیره ثبات نامیده میشد حتّی تصور انقلاب هم غیر ممکن بود.
با چنین باوری است که بحق میتوان گفت امام خمینی(س) در ایران انقلاب نکرد بلکه دست به انفجاری زد که به فرموده خودشان «انفجار نور بود». انفجاری عظیم که در طول تاریخ فقط انبیاء عظام الهی موفق
به انجام آن شده بودند. او دین را که مارکس افیون تودههایش مینامید، پس یک دوره توفانی پانصد ساله که در غرب طومار حکومتهای کلیسائی را در هم پیچیده بود و در شرق اسلام ناب محمدی را عملاً در صحنه سیاست منزوی ساخته بود مجدداً به عنوان اصلیترین عامل تحرک ملتها در صحنههای سیاسی جهان وارد ساخت.
او باورهای دینی را عامل جوششی عظیم و رستاخیزی شورانگیز در کشوری و در مقابله با حکومتی که تحقیقاً دارای وابسته ترین ساختار سیاسی در تاریخ معاصر ایران به غرب بود گرداند. کار امام خمینی(س) باینجا خاتمه نیافت بلکه او به موفقیتی بزرگتر دست یافت. امام مدلی برای استقلال
حضورج. 8صفحه 127
ملتها در جهان عرضه داشتند، نه مدلی برای وابستگی. کاری که هیچیک از اندیشمندان و سیاستمداران آزاده جهان قادر به انجام آن نگردیدند؛ آنهم با تکیه و استفاده از فراموش شدهترین ابزار عالم یعنی «ایمان». او نهالی را غرس کرد که هیچ توفانی توان از پای درانداختن آنرا ندارد. او با تکیه بر این سلاح و احیای شعور شهادتطلبی تنها فردی شد که حداقل در دو قرن اخیر همﮥ سردمداران کفر را در صحنه سیاست و بصورت رسمی و علنی تحقیر کرد و دماغ کبرآلود غرب را بخاک مالید. سلطه کلامش بر اکثر اندیشمندان جهان سایه انداخت. نظریه فروپاشی شوروی را برژینسکی از پیام ایشان به گورباچف وام گرفت. پاپ سیاست را به تقلید از او بار دیگر در دنیای مسیحیت به صحنه آورد و بالاتر از همه اسلام با او بهار دیگر را آغاز کرد. او انقلابی را به پاداشت که به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت ا... خامنهای در هیچ کجای جهان بینام او شناخته شده نیست. و جز بعثت موسیٰ کلیم ا...(ع) در بیش از دو هزار و پانصد سال پیش، عیسی مسیح در دو هزار سال پیش و بالاخره انفجار نور محمدی در چهارده قرن پیش هیچ یک از حوادث و انقلابات دیگر جهان با آن از حیث محتویٰ و ارزش و عمق قابل مقایسه نیستند. تنها تفاوت مهم بین این چهار انفجار نور این است که انبیاء عظیم الشأن
(ع) از بستر وحی به این مهم نائل آمدند و او از بستر الهام. زیرا دستپرورده مکتب رسولالله(ص) و ائمه معصومین(ع) بود و انقلابش تلاشی موفق برای بازیابی اسلام راستین و دعوت جهانیان بدان حقیقت بود. مبانی نظری اندیشههای سیاسی – الهی آن حکیم بزرگ و فرزانه در لابلای آیات قرآن و کلام و سنت رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) قابل شناخت است.
بزرگترین رسالت روشنفکر عصر حاضر و خصوصاً حوزههای علمیه است که با بررسی دقیق موضعگیریها و رهنمودهای آن اسوه و قدیس بزرگ نقبی به صدر اسلام بزنند و چراغ هدایتی را که او برافروخت پاسداری کنند.
خداوندا نام او را جاویدان، راه او را پر رهرو، بارگاه او را کعبه عاشقان و مشتاقان و زیارتگاه مؤمنان و دردمندان قرار ده.
حضورج. 8صفحه 128