نقش ولایت در تاریخ اسلام و جهان
گفتاری در باب رابطه عرفان و تاریخ
□ نعمتالله باوند
از آنجا که حق تعالیٰ در مصحف شریف میفرماید «به هر طرف رو کنید جلوۀ خدا را در آن میبینید» در واقع جهان با همﮥ موجودات و مقتضیات و مسائلش به مثابﮥ یک سلسله آیات الهی میباشند. از اینرو دلالت بر یک سلسله حقایق ملکوتی و غیبی دارند. هر چند برخی از این آیات جنبههایی کفرآلود و یا فسادانگیز داشته باشند و یا به عبارت دیگر تحقّق آنها در جهان و تاریخ بشری همراه با ظهور یک سلسله حوادث دردناک و ناگوار و توأم با انواع خونریزی و یا ظلم و تجاوزات هولناک باشد تا بدانجا که در نظر بسیاری از افراد آدمی و حتی عدهای از متفکران عمیق جهان بشری وقوع این حوادث، خلاف مصلحت و سعادت آدمی توّهم شود. اما علیرغم این صورت وهم انگیز امروزه میبایست در ماهیت و حقیقت این کفر به نحو جدّی و عمیقتری اندیشید تا در این برهه حساس از تاریخ بشری به فهم بنیادین و ژرف دین نائل آمد. در زمانﮥ ما این کفر پیشرفته و مترّقی در واقع جلوههایی از آیات و مظاهر قهری و عدمی حق که علیرغم ظاهر کفرآمیز خود دربردارندۀ یک سلسله حقایق بزرگ الهی – انسانی است میباشد. اصولاً از نظر دین مبین اسلام خلقت شیطان و دادن مهلت به او تا قیامت از سوی پروردگار، جهت اضلال افراد آدمی ناظر و بر اساس تحقّق همین سلسله حقایق و مصالح ربوبی بوده است.
حضورج. 8صفحه 11
لذا وجود شیطان و امکان شیطنت او همه با اذن و صلاحدید حضرت حق بوده و هست و آنچه که برای آن این اذن و اجازه به شیطان داده شد همچنانکه اشاره گردید وجود و تحقّق همین حقایق و مصالح عالیﮥ مذکور بوده است.
با توّجه به این حقایق، آدمی بخوبی درمییابد که وجود شیطان و اضلال او از چه جهت بر مبنای حق استوار بوده و هست. به عبارت دیگر از نظر حکمت و عرفان اسلامی، شیطان خلق شد تا یک سلسله حقایق، تحقّق عینی و وجودی بیابد و گروهی از صفات حقّ عزّ شأنه در عالم تجلی کند. این گروه از صفات همان صفات عدمی و قهرآمیز خداوند هستند در کنار صفات وجودی و جمالی او. لذا با توّجه به آنچه ذکر گردید، صورت غیبی شیطان و اضلال او و حتی صورت غیبی دوزخ از آن جهت که مخلوق و مربوط به علم و ارادۀ خداوند میباشند عین جلال و کمال الهی هستند و حبّ به آن صور جبروتی بر هر مؤمن عارفی واجب و لازم میباشد «عاشقم بر لطف و بر قهرش بجّد» لذا تجلی صفات، چه وجودی و چه عدمی، چه لطفی و چه قهری همه برخاسته از یک سلسله حقایق و مقتضیات تجلی صفات ربوبی میباشد. در عرفان شامخ اسلامی آمده است که ذات پروردگار بزرگ، نامتناهی حقیقی و مطلق است. از اینرو ذات الهی
حتی بر این نامتناهیت و لاحدی نیز غلبه میکند و از آن فراتر میرود این فرا روی و غلبﮥ ذات بر هر حدّی حتی حدّ بیحدّی که از نشانههای بارز جلال و کمال ذات مقدّس است، بصورت صفات قهری و عدمی حق در برابر صفات وجودی و جمالی او تجلی مینماید که از جملۀ این صفات قهری و عدمی تجلّی اسم مبارک و مقدس مضلّ، در برابر صفات جمالی و وجودی حق میباشد.
در این میان بسیاری از فرشتگان الهی تنها مظهر صفات و اسماء جمالی میباشند و برای هر یک از آنها در این مظهریت، مقامی
حضورج. 8صفحه 12
معین و مشخّص است که عدول از آن حدّ مشخّص و معلوم برای احدی از آنها ابداً ممکن نمیباشد و شیطان و اعوان و یاران او نیز مظهر اسم مقدّس و مبارک مضّل میباشند که تعدّی از حدود و لوازم این اسم برای شیطان و اعوان او نیز هرگز مقدور نمیباشد و تنها در این میان مقام شامخ انسانیت و آدمیت است که قبول مظهریّت همﮥ اسماء و صفات از جمالیه و جلالیه را بنا بر وسع و اقتضای عین ثابت و یا وجود کامل خویش پذیرا میباشد. البته مصداق تام و تمام این موجود الهی، وجود مقدّس انسان کامل است. نزد او همه اسماء و صفاتِ متضادِ الهی در نهایت استقامت و اعتدال بروز و تجلّی میکنند و در واقع حقیقت وجود انسانی به واسطﮥ انسان کامل از مقام مظهریت صفات جمال به مقام
مظهریت صفات جلال تعدّی و تجاوز میکند و به تنهایی بار عظیم امانت را که همان مقام مظهریتِ کامل از تمامی اسماء و صفات حق تعالی است بر دوش میکشد و در این باره خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید همانا آدمی در قبول بار امانت بسیار ظالم و جاهل میباشد که مراد از ظلم بسیار در اینجا همان مقام تعدّی و تجاوز وجود آدمی از مظهریت صفات جمال به مظهریت صفات جلال است که تنها خاص وجود آدمی است. از اینرو آدمی معجونی عجیب و شگفتانگیز از تمامی صفات حق تعالی میباشد که بنابر مفاد روایتی با دو دست خداوند در مدّتی کامل پرورده و موجود گردیده است (که مراد از دو دست در این روایت در اینجا همان مظهریت جامع و کامل انسان از هر دو نوع صفات جمال و
حضورج. 8صفحه 13
جلال الهی است و موجودات دیگر تنها محصول یک دست پروردگار میباشند زیرا یا مظهر صفات جمالیاند نظیر بسیاری از فرشتگان و یا مظهر برخی از صفات جلالی همانند شیطان و انصار او.)
همچنانکه تذکّر دادیم فرا روی ذات احدیت از هر حدّی حتّی از حدّ بیحدّی بصورت تقابل صفات جمال با جلال در عالم ظهور مینماید هر چند در عوالم بالا این دو نوع صفات در نهایت سازش و بلکه استوای کامل و در صلح با یکدیگر تجلّی مینمایند.
«جنگ اضداد است عمر این جهان
صلح اضداد است عمر جاودان»
انعکاس این تقابل و تضاد در تاریخ زندگی بشر بصورت جنگ حق و باطل تحقّق مییابد. به عبارت دیگر تاریخ انسانی از جهتی چیزی جز همین رویارویی و تقابل صفات جمال و جلال در پایینترین مرتبۀ هستی و یا عالم طبیعت نمیباشد.
با توجّه به مطالب مذکور مؤمنینی کامل در عین سرمستی از اثرات جذبات پی در پی و کلیِ مقام ذات و در عین استغراق کامل در انوار بیپایان وجه کریم او و در عین بیاعتنایی تام و تمام نسبت به وجود ماسوی و علیرغم اینکه در حاق حقیقت همه چیز را از او میدانند و میبینند و بلکه اساساً چیزی جز او در میان نمیبینند و نمییابند اما بنابر رعایت فریضﮥ بزرگ الهی «گر حفظ
مراتب نکنی زندیقی» در مقامِ حفظِ مراتب لحظهای از ستیز با کفر و شرک و مظاهر گوناگون آن از طواغیت شقاوتمند و جبّار در عالم خاکی و تاریخ بشری باز نمیمانند زیرا که آن بزرگواران بخوبی میدانند که هر عالمی را احکام خاص آن عالم است و رعایت آنها از اهم واجبات نزد ایشان است. از سوی دیگر در میان صفات و اسماء الهی دو اسم شریف «ظاهر» و «باطن» در ارتباط با انسان و زندگی او از جهتی به صورتی جامع میتواند اشاره به دو مقام «تاریخ» و «تفکر» داشته باشد به نحوی که «تمدن» و «حکومت» و «سیاست» بشری با تمام ابعاد گوناگون آن خود میتواند یکی از مظاهر بارز اسم مبارک «ظاهر» باشد و از سوی دیگر «تفکّر» و «عرفان و هنر انسانی» از مظاهر اسم مقدّس «باطن» به عبارت دیگر سیاست و حکومت در تاریخ انسانی با اسم «ظاهر» تحقّق و ظهور مییابد و تفکّر و عرفان و فرهنگ با اسم «باطن». و حقیقت کامل و جامع «ولایت» مقامِ جمعِ این دو اسم شریف در زندگی اجتماعی و تاریخی آدمیان است. با اجتماع و بلکه اتّحاد این دو اسم مقدّس در امر ولایت و حکومت، جامعﮥ انسانی صحنﮥ بروز و ظهور همراهی علم و حکمت با عدل و سیاست خواهد شد و این ممکن نمیباشد مگر با تحقّق جامعه و امتی بیدار و صالح که در رأس حکومت آن پیشوایی معصوم و محفوظ از خطا و یا
حضورج. 8صفحه 14
فقیهی منتسب و مربوط به او با علم و درایتِ لازم و نیز برخوردار از صفات عدل و تدبیر و ورع، وجود داشته باشد. زیرا امام معصوم از آنجا که علم و اراده و بلکه وجود الهی او به اذن و ارادۀ حق فانی در حقیقت موجودات و عوالم هستی و بلکه متحقّق به حقیقت آنها میباشد، برخوردار از علم و معرفتی راستین و همه جانبه نسبت به کنه و باطن امور و عوالم هستی است و از طرف دیگر چون در متن هستی و عالم واقعیت هیچگاه اشتباهی رخ نمیدهد و بلکه اشتباه همیشه تنها از جدایی و فاصله و در نتیجه محدودیت علم و محاسبات ما نسبت به حقیقت و باطن موجودات خارجی سرچشمه میگیرد. لذا با توجّه به موارد فوق انسان کامل میتواند با برخورداری از مقام عصمت در تفکّر و بدنبال آن در صحنه عمل و حاکمیتش بر جامعه و جهان بشری به عنوان بنیادی نیرومند و تزلزلناپذیر و نیز به عنوان میزان و حجّت الهی، جهانِ بشری و بلکه جهان هستی را از تلاطم و تزلزل و اضطراب در فکر و وجود در امان داشته و همانند یک سدّی بزرگ و نفوذناپذیر در برابر حملات پی در پی امواج سهمگینِ اوهام و وساوس بشری و بدنبال آن تجاوزات و تعدّیات هولانگیز نفس اماره با قدرت کامل به نحو شکستناپذیری ایستاده و با قوّت وجودی و الهی روز افزون خود به زندگی پرتلاطم بشریت آرامش و ثبات
بخشیده و جامعه را با سلاح منطق و تفکّر و نیز معنویت و عشق قوام کامل ببخشد. چیزی که جهان سرگردان و متناقض و چند پهلوی معاصر بشری سخت به وجود آن نیازمند است و تا این میزان و معیار وجود الهی را مبنای تفکّر و زندگی مضطرب خویش نسازد هرگز از گزند آفات جانگداز انبوه شک و تردید در عرصﮥ تفکّر و نیز شرک و عصیان و ظلم در عرصه عمل و زندگی رهایی نخواهد یافت و هر روز بیش از پیش در تناقض دوّار علم و توّحش و پیشرفت و طغیان فرو خواهد رفت تا بدانجا که مشرف بر پرتگاه مخوف نیستی و عدم گردد.
و بالعکس چنانکه اشاره شد در سایﮥ اتفاقی خلاّق میان تفکر که اوج آن در معرفت و اعتقاد به جهان غیب و وجود مقدّس خداوند به عنوان حقیقت هستی تحقّق مییابد و تاریخ، پیوندی مقدّس میان تودههای عظیم انسانی با پیکرۀ حکومت الهی – انسانی جامعه بوجود میآید و با اعتقاد عمیق افراد امت به حقیقت ولایت که منشأ اتحاد و اتّفاق مذکور در زندگی اجتماعی انسانی است، نظام سیاسی جامعﮥ اسلامی از مشروعیت و محبوبیت و معنویت عمیقی برخوردار میگردد (چنانکه این امر بخوبی در جامعۀ الهی کنونی ایران مشهود است).
از سوی دیگر با جدایی این دو اسم مقدّس در عرصه تاریخ بشری تفکر و
حضورج. 8صفحه 15
سیاست از یکدیگر جدا گشته و با این جدایی همﮥ مفاسد هولناک در تاریخ روابط فرهنگی و اجتماعی – سیاسی بشر ظاهر میگردد بصورتی که تبعات و نتایج اندوهبار و فجایع عظیم تاریخ آدمی از آن جمله انحاء گوناگون خودکامگی و استبداد و جهل و فساد همه از این جدایی دردناک در زندگی انسانی پدیدار گشته و میگردد.
تاریخ گذشته و حال جهان همواره شاهد نمونههایی فراوان از این وضعیت اسفبار و غیر انسانی بوده و هست. زیرا زمانی که مناسبات و روابط اجتماعی و تاریخی آدمیان عاری از اعتقاد به باطن هستی به عنوان حقیقت عالم گردد ضرورتاً تاریخ بشری دچار ظاهربینی و صورتپرستی بی بنیادی میگردد که ثمره و محصول آن چیزی جز جدایی معنویت از مادیت در زندگی بشر و بدنبال آن استغراق کامل او در تمنیات نفس و خودکامگی در همﮥ ابعاد زندگی اجتماعی و تاریخی نخواهد بود در این صورت بشریت اعتقاد به چیزی جز ظاهر هستی به عنوان حقیقت آن نخواهد داشت و مسلم است از لوازم حتمی و جداییناپذیر چنین اعتقادی چنانکه تقریباً تمامی تاریخ گذشته و حال به آن شهادت میدهد وجود یک سلسله تعارضات و تناقضات فکری و فرهنگی و نیز بسیاری تجاوزات و تعدیات جابرانه در صحنه عمل و زندگی جوامع و آدمیان خواهد بود. تعدّیاتی که همواره
فشارهایی خردکننده و شکننده بر گردۀ جوامع مظلوم انسانی داشته و دارد. این واقعیت تلخ در زمانﮥ ما بیش از هر زمان دیگر به علت گستردگی و سرعت ارتباطات و روابط جهانی احساس میشود. در واقع با جدائی و فاصله میان دو اسم و صفت الهی مذکور در اعتقاد و زندگی مسلمین، تاریخ گذشتﮥ این مرز و بوم دچار هولناکترین صدمات و انحرافات و فسادهای فردی و جمعی گردید و از این جهت مظلومیتهای بسیار بزرگی را در ارتباط با امت اسلامی ایران پدید آورد. چنانکه سهروردیها و عین القضاةها را کشتند و تودههای مردم را به ذلّت و انقیاد و تسلیم کشاندند و مصلحانی چون قائم مقام و امیرکبیر و بزرگانی چون
حضورج. 8صفحه 16
مدرّس و میرزا کوچک خان و انقلابیان بزرگ دیگری را به مسلخ و قربانگاه تاریخ بردند.
علت اساسی و بنیادین همﮥ این مظلومیتها و اعوجاجات و مظالم باز می گردد به مظلومیت انسانهای کاملی که در واقع هر یک از آنها مظهر کامل جمیع صفات الهی حق بوده و هستند. بزرگوارانی که میتوانستند با این مظهریت تام و تمام از صفات الهی و از آن جمله دو اسم شریف «ظاهر» و «باطن» بنیانگذار و هادی حکومتهایی باشند که در آن حکومتها تفکّر و معنویت با تاریخ و سیاست به نحو کامل با هم بیامیزند به نحوی که در عرصﮥ روابط اجتماعی و تاریخی جز رشد و فلاح و حکمت و اعتدال که همگی معلول پیوند مذکور میان تفکّر با تاریخ و جامعه و سیاست در یک حکومت متعادل الهی – انسانی است چیزی تحقّق نیابد و بدین وسیله تاریخ بشری از همﮥ انحرافها و جهالتها و جنایتهای چند هزار ساله پاک و مبرّا گردد و صورت خلافت آسمانی و الهی آدمیان در تاریخ انسانی تحقّق عینی و واقعی یابد. اما جبّاران تاریخ همچون خلفای بنیامیه و بنیعباس با خلع ید از آن بزرگواران در امر حکومت و سیاست به بزرگترین جنایات تاریخ بشر دست یازیدند و در نتیجه همﮥ انسانها را در طول تاریخ آینده از آثار و برکات پربار نعمت ولایت که همان مقام جمع معنویت با تاریخ و سیاست
است شقاوتمندانه محروم ساختند و به این ترتیب سرنوشت هولناک آیندگان را تا زمان ما بدست جبّاران آینده با بیرحمی و قساوت تمام رقم زدند و در واقع با این تجزیﮥ مظهریت ائمه بزرگوار از صفات الهی در عرصۀ جامعه و سیاست و با خلع ید از آنها در امر حکومت (هر چند آن بزرگواران در عالم تکوین و وجود همواره و تحت هر شرایطی مظاهر کامل همﮥ صفات الهی هستند اما مراد در اینجا عدم فعلیت ولایت آنها در عرصﮥ حکومت و سیاست است) تودههای بیپناه مردم را اواره و بسیاری از متفکّران و عرفا و صلحا و صاحبان ملل و نحل را سرگردان و متشتّت ساختند و به این وسیله ستمگرترین خودکامگان تاریخ را در طول قرنهای سیاه متمادی بر همﮥ حیثیات مسلمین مسلّط ساختند. به همین جهت تاریخ گذشتﮥ ایران و اسلام را جز در برخی موارد استثنایی میتوان چیزی جز تحقّق دو امر منفی و مخرّب ندانست: تسلّط همه جانبﮥ حکام و درماندگی کامل عوام و تودههای مردم و اگر در تاریخ گذشتﮥ این مرز و بوم از خلال ظلمات متراکم گذشته انوار تابناکی از علم و حرکت و سلوک و عرفان و مبارزه مشاهده میشود همه از برکات مشکوة نورانی ولایت است یعنی از آثار و تبعات اعتقاد به مظهریت کامل ائمه علیهمالسلام از تمامی صفات ظاهری و باطنی حق تعالیٰ است به صورتی که در
حضورج. 8صفحه 17
تاریخ مسلمین هر چه از نیکیها و کمالات است از اعتقاد به همین مظهریت از کمال مطلق سرچشمه میگیرد و اگر اکثر ادوار و ازمنه تاریخ را مملو از فساد و تیرگی و ظلمات جهل و فساد و طغیان و جنایت مییابیم همه از تجزیه این مظهریت در اعتقادات و روابط حکومتها با تودههای امت اسلامی است یعنی ناشی از جدایی فضیلت و تفکر و معنویت از امر حکومت و ادارۀ جامعﮥ مسلمین و بلکه تمامی انسانها. با این تجزیه یعنی با خلع ید از ائمه بزرگوار در امر حکومت تاریخ به بدترین اعوجاجات تا زمان ما دچار آمده است. به عبارت دیگر اثرات ضایعه و فاجعﮥ بزرگ جدایی معنویت از مادیت و یا تجریﮥ مظهریت کامل امامان بزرگوار و انسانهای کامل از صفات حق تعالیٰ را در زمان کنونی در عرصﮥ تاریخ و جامعه بخوبی میتوان مشاهده کرد. چنانکه امروزه انواع بحرانها و فشار و ستمگریهای فرهنگی و جهانی در سطح عالم بدست قدرتهای بزرگ همه از همان عدم اعتقاد آنها به مظهریت انسان کامل از صفات و کمالات ربوبی و یا از همان اعتقاد به عدم ارتباط تفکر صحیح و عقلانی با تاریخ و یا عدم ارتباط معنویت با مادیت در عرصﮥ سیاست و جامعه سرچشمه میگیرد. از جانب دیگر نیاز جهان و مسئله لزوم ارتباط معنویت با مسائل مادی در حیات فردی و جمعی بشر که تنها راه رهایی و
نجات بشر معاصر از تنگناهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جهان کنونی است همان بازگشت و اعتقاد کامل به پذیرش مسئلۀ ولایت و یا مقام عصمت در علم و عمل که امامان بزرگوار ما را از هر نوع خطا و خودکامگی کاملاً محفوظ میدارد به عنوان هماهنگ کننده ابعاد معنوی و فکری بشر با همﮥ جنبههای اجتماعی، سیاسی و مادی زندگی اوست و البته این امر مهم ممکن نمیگردد مگر با اعتقاد حقیقی و متعادل نسبت به وجود مبداء هستی. در واقع رمز و راز موفقیت و رستگاری انسان در هر دو نشئه عالم و بلکه بسیاری از موجودات چیزی جز در ارتباط و اعتقاد و توسل همه جانبﮥ وجودی به این حقیقت بنیادین یعنی خداوند بزرگ ممکن نمیباشد. البته تجلی کامل صفات و اسماء این حقیقت بزرگ در زندگی و تاریخ انسانی همانا با واسطﮥ وجود انسان کامل در میان امت انسانی صورت میپذیرد و در واقع نجات و رهایی جهان معاصر از بنبست تاریخ کنونی خود چنانکه اشاره شد جز با توسل به این پیشوایان عظیمالشأن و مصون از خطا و لغزش در ابعاد علمی و عملی که واسطﮥ فیض و مرور مشیّت الهی بر موجودات و جهان هستی هستند هرگز میسّر نمیگردد. حقیقتاً آنچه در عرصﮥ روابط اجتماعی و بین المللی بر سر انسان امروز جهان خصوصاً انسانهای مظلوم جهان استضعاف میآید از
حضورج. 8صفحه 18
همین عدم اعتقاد و توسل بزرگ وجودی و تاریخی است و اگر در جهان غرب متفکّر و یا مبارز و هنرمندی با الهام از ملکوت اعلی به خلق اثر و پدیدهای اصیل موفّق میگردد چون این الهام و تأثر، آلوده و آمیخته با نوعی انانیت و اثبات نفس در مقام مظهریت انسان غربی از جهان غیب و کمال مطلق است لذا این مظهریت ناتمام با اصرار و تعصب به انکار سایر تجلیات و جلوههای دیگر حقیقت هستی میپردازد. از اینرو انسان متفکّر غربی حق را برای خود میجوید نه خود را برای حق به همین جهت در گام و مرحلﮥ بعد که هماکنون جهان شاهد آنست انسان غربی خود را عین حق میپندارد و در نتیجه هر نوع تفکّر و حقیقتی را فرع بر وجود خود میانگارد. لذا هر طائفه و مکتبی خود را محدود به جلوهای از جلوههای محدود حق میکند و برای اثبات حقانیت این تجلی، سایر جلوهها و تجلیات حق تعالی را بشدّت انکار میکند و در این ارتباط گروههای دیگر را با تعارض و تقابلی شدید تخطئه مینماید و در این میان کسانی که نظر به همه این اختلافات و جامعیت این تمایزات و تعارضات گروههای معارض دارند در غرب داد از آزادی و لزوم تسامح و در نتیجه دموکراسی سر میدهند. و به این طریق مخالفت نامبارک خود را با اعتقاد به جامعیت تجلی صفات الهی و تمامیت مظهریت از آنها توسط انسانهای کامل که
وحدت بخشنده به همﮥ تجلیات و جلوههای مذکور حقیقت هستی و تمامی جنبهها و ابعاد گوناگون و حتی متضاد زندگی بشر می باشند را تحت عنوان دفاع از دمکراسی و لزوم اختلاف در میان گروهها و احزاب مختلف و همچنین تحت عنوان دفاع از آزادی و حقوق بشر اعلام میدارند و به این وسیله جهان انسانی را با هزاران نفوذ و افسون شرک و زیبائی صوری و تأثیر جاذبههای سحرانگیز و عقل ربای علم و تجمل و آزادی همراه با فعالیت مجلل و باشکوهترین مجالس و مجامع شبه فرهنگی
حضورج. 8صفحه 19
که بسیاری از عقول و روشنفکران ضعیف نفس جهان تحت سلطه را مجذوب و مرعوب فرهنگ و آزادیهای حسی و شبه عقلانی و پرجاذبه خود مینمایند در اعماق غرقاب اعتقاد به تجزیه و کثرت حقیقت با تمام آثار زیانبار آن تحت عنوان دفاع از آزادی در عرصه تفکر و زندگی بشر معاصر فرو میبرند. به گونهای که ما، در جهان معاصر و خصوصاً تحت سلطه غرب شاهد آن هستیم از دل این آزادی و تجزیه و تفرقه در شناخت و عمل به حقیقت که از عمق عقل پاک الهی و وحی ربوبی ناشی میشود بزرگترین استبدادها و نیز هیولای وحشت و سلطه همراه با مدرنترین صورت توحش و خودکامگی و جهل برمیخیزد.
بصورتی که موارد بسیاری از این فجایع ضد بشری را میتوان امروزه در عرصۀ جهان
مدرن و پیشرفتﮥ غرب و همچنین در خاورمیانه و افریقا و امریکای لاتین و سایر نقاط جهان بخوبی مشاهده کرد و حتی اثرات مخرّب این ترقّی و پیشرفت ناموزون و نامتعادل تاریخی و فرهنگی جهان غرب را در دل خود اروپا و مغرب زمین شاهد بود که قلم از ذکر بسیاری از آن وقایع که از سوی رسانهها و مراکز گوناگون غربی اعلام میشود شرم دارد. وقایع و مسائلی که حتی شنیدن آنها آدمی را در بهت و وحشتی عمیق فرو میبرد. زمانی که انسانهای مسلمان و متعهّد در چنین وضعیت و شرایط غیر انسانی فرهنگ و تمدن جهان غرب با بازگشت آگاهانه به اندیشﮥ ولایت و تحقّق آن در عرصﮥ جامعه و سیاست – آن هم بعد از تحمّل چند قرن خسارتهای بزرگ فرهنگی و مادی که از سوی غربیان مهاجم و به اصطلاح پیشرفته بر حیات معنوی و مادی و تاریخی جوامع اسلامی وارد آمد – به عنوان تنها راه بازگرداندن معنویت و استقلال الهی – انسانی به عرصﮥ مادی حیات خود برای از میان بردن آثار شوم و مخرّب اندیشﮥ الحادی و شرکآمیز قرن به دفاع و حمایت از اصول اعتقادی خود و به پیروی از تعالیم و شخصیت بزرگ اولیای عظیمالشأن خویش، تجلیات نامحدود و بیکران حق را در هیچ جلوهای از جلوهها محدود نمی کنند و همواره متذکّر مقام احدیت جمع حقائق بوده و بلکه بزرگانی از آنها از این
حضورج. 8صفحه 20
مقام نیز فراتر رفته و حقیقت آدمی را فانی و مندک در حقیقت ذات میبینند. غربیها با جهلی مرکّب این جامعیت بیپایان و نامحدود و این ژرفای نورانی و بیحدّ الهی را که میتواند تفکّر و تمدّنی بسیار پیشرفته و الهی – انسانی را بنیاد نهد با غفلت و وقاحت تمام نشانﮥ اعتقاد به تعصب و استبداد نظر و یا توحش و مخالفت با حقوق بشر و اندیشﮥ آزادی و دمکراسی غربی معرفی مینمایند. در حالی که متفکّران آن سرزمین خود به وحشیانهترین و جاهلانهترین صورت ممکن به محدود کردن تجلیات بیپایان حقیقت هستی تحت عنوان مکاتب گوناگون و مختلف فکری و تاریخی مبادرت میجویند و با این تحدید موحشترین صورت استبدادهای جهانی همچون فاشیسم و کمونیسم و یا نظامهایی با نقابی از حیله و فریب همراه با نشر اندیشﮥ آزادی و دمکراسی خاص و کاملاً بحرانی تحت عنوان لیبرالیسم را با نفوذ احساسات فرهنگ مادینه و مبتنی بر آزادی کامل اخلاقی و
جنسی که از جهتی جوهرۀ تمدن و تفکّر تاریخ چند صد ساله عصر جدید غرب بوده است و همراه با تقویت جنبههایی از فرهنگ و هنری شبه متعالی و در عین حال مبتنی بر تفکّر و مکاتب اصالت لذت که ممزوج و آمیخته با جاذبه و انگیزههای کاملاً ناسوتی میباشد به جهان عرضه میدارد. به نحوی که نتیجﮥ نهائی همه آن مکاتب فکری و سیاسی چیزی جز ظهور بسیاری تعارضات و بحرانهای فراگیر و جهانی در مبادی رابطه انسان غربی با هستی، جهان و انسان نمی باشد. به نحوی که امروز جهان غرب در تمام اصول و مبانی هستیشناسی، جهان شناسی و انسانشناسی خود به بنبستهای بسیار جدّی و خطرناک گرفتار آمده است و جهان غرب علیرغم این وقوف و علم به وضعیت بحرانی برای نجات خود میرود تا جهان تحت سلطه خود را که همان کشورهای دربند غیر غربی باشند با قساوت تمام در عرصههای فرهنگ، سیاست، اقتصاد و اخلاق قربانی اشتباهات فکری و تاریخی خود سازد.
حضورج. 8صفحه 21
البته اگر از این احساسات به حق تاریخی خود بدر آییم و قدری عمیقتر به اعماق مسائل مورد نظر توجه نمائیم درمییابیم که جهان غرب با همﮥ نقاط و جنبههای مثبت و منفی و مخرّب تفکّر و تمدنش و با تمام اشتباهات و جنایاتی که در طول تاریخ خود خصوصاً در عصر جدید نسبت به جهان بشری مرتکب شده است در واقع از مظاهر اصیل و بزرگ اضلال حق و در نتیجه گمراهی و سرگردانی فرهنگی و تاریخی و اخلاقی بشر معاصر در اعلام بینیازی خود از هدایت و دستگیری حقیقت مطلق است. (البته در این میان پیروان غربزدۀ آن در کشورهای تحت سلطه از مظاهر مبتذل و کوچک و حقیر این خصیصه و جنبه از تمدّن و تفکّر غرب میباشند که هیچ رسالت تاریخی جز تحقّق ابتذال بر اندیشه و وجود آنها مترتب نمیباشد).
هماکنون آنچه در جهان معاصر بخوبی مشهود است افول بسیاری از جنبههای قوّت و مثبت فرهنگ غربی است و در مقابل آن طلوع آفتاب مشیّت الهی از کشورهای شرق و غرب اسلامی است که در حال عروج و قیام به تمام قامت در آسمان تاریخ انسانی است چنانکه میتوان ادعا نمود رفته رفته آثار پایانی و بحرانی بسیاری از وجوه تفکّر و تمدّن پیشرفتﮥ غرب بر خلاف سدههای
گذشته در حال ظهور است و غرب میرود تا با تشکیل دهکدۀ واحد جهانی با یکی از بزرگترین تناقضات خود و عصر جدید روبرو گردد. و آن تناقض لزوم رعایت حقوق برابر و همکاری دمکراتیک میان همه جوامع بشری به جهت ارتباطات سریع جهانی از یک سو و تمرد و طغیان غرب در برابر این واقعیت و ادامﮥ تجاوز به حقوق جهانیان و تحمیل زور و فشار بر گرده جوامع بشری توسط غربیان از سوی دیگر. چنانکه اگر جهان غرب در برابر این واقعیت بنیادین تمکین نکند و کماکان به ادامﮥ سلطهگری و چپاول و بی منطقی علیه جهان معاصر ادامه دهد جهان دچار شدیدترین تعارضات و بلکه تصادمات فراگیر خواهد شد. و تاریخ به خوبی نشان داده است که احترام به حقوق فرهنگی و اخلاقی و مادی انسانها و جوامع مختلف بشری جز با بازگشت به اندیشﮥ معنویت و پیوند آن با زندگی مادی و تاریخی غیر از شعاری دروغین و متناقض چنانکه امروزه در سطح جهان شاهد آن هستیم چیزی نمیباشد و لزوماً تحقّق این نیاز معنوی و انسانی جهان معاصر تنها با اندیشه و تحقّق تاریخی و اجتماعی ولایت که مبتنی و منتهی به اعتقاد به عالم جاودانگی و ابدیت و در رأس آن وجود مقدّس حق تعالی است میسّر میگردد.
حضورج. 8صفحه 22