و سفر دلتنگی آغاز کن

و سفر دلتنگی آغاز کن

 

 ماهر حمصی الجاسم

1

و سفر دلتنگی آغاز می کند

این کوچه ها

سوار بر توسن ابر

باران می بارد

بارانی حسینی راه

و گلها جان می گیرند.

2

در اشک پناه می گیرم

وصیتها را گرد می آورم

تلخی گریه را شکایت می برم

خمینی هنوز در جان ما مقیم است، 

باقیماندۀ یک سفر.

3

این دستهای من است

و سورۀ شفق

و تپش چشمها می نگرند

و می تراوند

با تو به اوج می رسیم

با جان و دل

کفر نگفته است


کتابیادنامه کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصرصفحه 134
4

و سفر دلتنگی آغاز می کند

می تراود

و وسعت اشک 

سیاهی را می نوشد.

 

کتابیادنامه کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصرصفحه 135