مرگ اندیشی در ادبیات گذشته، معاصر، انقلاب


کتابیادنامه کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصرصفحه 40

مرگ اندیشی در ادبیات گذشته، معاصر، انقلاب

 

 دکتر محمدرضا سنگری

‏مؤلف در مقالۀ «مرگ اندیشی در ادبیات گذشته، معاصر و انقلاب»‏‎ ‎‏مرگ، این پدیدۀ رمزآلود هستی را، دلمشغولی همیشگی انسان در تمام‏‎ ‎‏اعصار می داند و می نویسد: مرگ، این راست ترین راستی زندگی، دغدغۀ‏‎ ‎‏همیشه انسان بوده است. در اساطیر کهن، تلاش در گریز از مرگ، تکاپوی‏‎ ‎‏همۀ قهرمانان و روح عمدۀ حماسه هاست. در گیل گمش، قدیمی ترین‏‎ ‎‏حماسۀ برجای مانده از حماسه های سومری، مرگ مهمترین دغدغۀ خاطر‏‎ ‎‏قهرمان حماسه است و تمام تکاپوی او گشودن قفل راز مرگ است.‏

‏بررسی دوره های نخستین تکوین شعر فارسی، اشعار حماسی و عارفانه‏‎ ‎‏بخش دیگری از این نوشتار است که گوشه هایی از آن نقل می شود:‏

‏در دوره های نخستین تکوین شعر فارسی، حتی در اندک سروده های به‏‎ ‎‏جای مانده از شاعران، موضوع مرگ را می توان رصد کرد. در این میان، خیّام‏‎ ‎‏بیش از دیگران، مرگ و آن سوی مرگ را در رباعیات فلسفی و شک آمیز‏‎ ‎‏خویش مطرح کرده است. چرا می میریم؟ آن سوی مرگ چیست؛ در برابر‏‎ ‎‏واقعیّت مرگ چه باید کرد و آنگاه تأمل در مقابل عالمی که هر نقطۀ آن نشان‏‎ ‎‏از زیبارویی دارد و خاک آن، مردمک چشم لاله عذاری است و سرنوشت‏‎ ‎‏ناگزیر و اندوهباری که چشم به راه ماست و آن خاک کوی کوزه گران شدن‏‎ ‎‏و ...‏

‏در نگاه عارفانه- که ریشه در نگرش و باور ژرف دینی دارد- مرگ پایان‏‎ ‎‏زندگی نیست، لایۀ عمیق تر زیستن است.‏


کتابیادنامه کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصرصفحه 41
‏ مرگ در راه محبوب، از همه چیز گذشتن و هستی خویش را به قربانگاه‏‎ ‎‏محبوب آوردن، روح عرفان است. عارف، مرگ پروانه گون گرد شمع دوست‏‎ ‎‏را کمال می بیند و هر که در این راه گام بگذارد، باید بداند راه «خونی»،‏‎ ‎‏کوچه هایش سرشکن و نهایتش سربریدگی است.‏

‏در تعبیر عرفا «مرگ سرخ» کشته شدن به تیغ محبوب است؛ تیغی که باید‏‎ ‎‏رقص کنان حنجره به آن سپرد. در مفهومی وسیع تر، مرگ سرخ، از «من»‏‎ ‎‏گذشتن و به «او» رسیدن است.‏

‏مرگ در ادبیات مشروطه و معاصر که با رسوخ اندیشه های غربی چهرۀ‏‎ ‎‏دیگری به خود گرفت، با توجه به آثار صادق هدایت، اخوان ثالث، نادر‏‎ ‎‏نادرپور، فروغ فرخزاد و ... در بخش دیگری مورد بررسی قرار گرفته است: ‏

‏وطن پرستی، قانونگرایی، دین ستیزی، دفاع از آزادی، مبارزه با استبداد،‏‎ ‎‏تردید در باورهای دیرپای مذهبی و ... رهاورد حضور و ظهور اندیشه های‏‎ ‎‏غربی و شرقی در جامعه است.‏

‏شاید در آثار هیچ نویسنده ای همچون صادق هدایت، مسأله مرگ مطرح‏‎ ‎‏نشده باشد. او در «زنده به گور» از خودکشی می ترسد؛ نگران زنده ماندن‏‎ ‎‏پس از خودکشی است و فریاد می زند همه از مرگ می ترسند؛ من از زندگی‏‎ ‎‏سمج خودم. این گفتۀ او فریاد درون بسیاری از روشنفکران است «که مرگ‏‎ ‎‏چه لغت بیمناک و شورانگیزی است!...».‏

‏با شکل گیری انقلاب اسلامی و تحول عمیقی که در جامعۀ فرهنگی –‏‎ ‎‏هنری کشور به وجود آمد، نگرش به مرگ نیز دستخوش دگرگونی شد. پدیدۀ‏‎ ‎‏مرگ به عنوان زیستی دوباره مطرح شد و شهید و شهادت به مثابۀ مظاهر‏‎ ‎‏این تحول در مفاهیم و مضامین هنری - ادبی به صورت بسیار گسترده ای‏‎ ‎‏مورد توجه قرار گرفت؛ آثار قیصر امین پور، سلمان هراتی، ابوالقاسم‏‎ ‎‏ ‏

کتابیادنامه کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصرصفحه 42
‏حسینی، عباس باقری و ... مصداق بارز این ادعاست.‏

‏بی پروایی از مرگ، بیش از هر چیز در سیمای مردی تجلی داشت که‏‎ ‎‏سرفرازِِ آزمون سه دهه مبارزه بود؛ مردی که می گفت دوست دارم در میان‏‎ ‎‏شما باشم و بمیرم، و با صدایی که محبوب جان و روح یک ملت بود فریاد‏‎ ‎‏می زد: «بسیج مدرسۀ عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که‏‎ ‎‏پیروانش بر گلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سرداده اند».‏

‏شهید نه تصویر عارفان مقتول را می یابد، نه کشته شدگان راه رهایی در‏‎ ‎‏فرهنگهای مادی و مارکسیستی را. عارفان مقتول و مقتولان عارف بیش و‏‎ ‎‏پیش از آنکه برای نجات جامعه جان باخته باشند، قربانیان هویدا کردن‏‎ ‎‏اسرارند و بی پروایی عشق ورزیدن به یار؛ اما مرگ در ادبیات انقلاب، نه‏‎ ‎‏رهایی فردی است، نه قربانی شدن صرفاً برای رهایی و آگاهی اجتماعی‏‎ ‎‏است؛ تلفیقی از عشق، آگاهی، خودرهایی و جامعه سازی و «تکلیف»‏‎ ‎‏شهید را می سازد که بی او کالبد جامعه بی رمق و رنگ پریده، و حیات و‏‎ ‎‏تپش و حرکت به مرگ می انجامد.‏

 

کتابیادنامه کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصرصفحه 43