کارنامۀ نور (3)

کارنامه نور (3)

‏ ‏رضا بابایی 

‏ ‏

گرفتاری های ملل مسلم را از زبان اهالی هر مملکت شنیده و در راه‌حل مشکلات آنان از هیچگونه اقدامی فروگذار نکنید. برای فقرا و مستمندان کشورهای اسلامی فکری کنید. برای آزادی سرزمین اسلامی فلسطین از چنگال صهیونیسم، دشمن سرسخت اسلام و انسانیت چاره اندیشی کنید. از مساعدت و همکاری با مردان فداکاری که در راه آزادی فلسطین مبارزه می کنند غفلت نورزید... این اختلافات سران کشورهای اسلامی است که مشکلۀ فلسطین را بوجود آورده، نمی گذارد حل شود.... آثار شوم استعمار در این مملکت از سایر ممالک اسلامی بیشتر به چشم می خورد. اسرائیل که امروز دشمن شناخته شده اسلام و مسلمانها است و مدتهاست که با ملل مسلم در حال جنگ است، به دست دولت خبیث ایران، در تمام شئون اقتصادی، نظامی و سیاسی دخالت دارد و باید گفت ایران به صورت پایگاه نظامی اسرائیل و در واقع آمریکا درآمده است... با بهانه های بی اساس به دانشگاهها حمله می کنند و جوانان ارجمند را از دانشگاه به زندان و سربازخانه می کشانند. من این اعمال چنگیزی و قرون وسطایی را شدیداً تقبیح می کنم و اطمینان دارم که دانشجویان غیور و وطنخواه هرگز عقب نشینی نکرده، تسلیم نمی شوند... 

دستگاه جبار صدها میلیون تومان از سرمایۀ این مملکت را صرف جشنهای ننگین می کند... اساساً اسلام با اساس شاهنشاهی مخالف است. هرکس سیرۀ رسول‌الله را در وضع حکومت ملاحظه کند، می فهمد اسلام آمده است این کاخهای ظلم شاهنشاهی را خراب کند. شاهنشاهی کثیف ترین و ننگین ترین نمونۀ ارتجاع است‏.‏‎[2]‎

‏سخنان آتشین و هوشمندانه بالا، پاره هایی از اعلامیه امام خمینی خطاب به زائران ‏


حضورج. 43صفحه 233
‏بیت‌الله الحرام در 19 بهمن 1349 / 1390هـ. ق است. این دست اقدامات این اعلامیه و دهها سخنرانی، پیام، موضع گیری و هشدارهای شفاهی و کتبی، آغاز مبارزۀ امام بود با جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، پایان این مبارزه، سربلندی مبارزان طرفدار امام بود و سرافکندگی دربار شاهنشاهی. شاه، به رغم تلاشهای فراوان و هزینۀ مبالغ هنگفت، هرگز نتوانست از این جشنها بهره برداری سیاسی کند و بر استحکام پایه های حکومت خود بیفزاید. بدین ترتیب، امید در دل مبارزان مسلمان فزونی گرفت و در مقابل، شعله های خشم و کینۀ رژیم نیز چنان افروخت که کشور را مبدل به میدان زد و خوردهای بسیاری کرد.‏‎[3]‎

سپاه دین، نغمۀ ناموزون

‏در اواسط ماه آبان سال 1350، شاه در تکمیل مواد انقلاب سفید خود، فرمان تشکیل سپاه دین را صادر کرد. چند روز پس از این فرمان ملوکانه! امام خمینی موضع بسیار روشنگرانه ای گرفت که در بی‌اثر کردن این توطئه مرموز و عوامفریبانه، نقش اساسی داشت.‏

‏انگیزۀ و برنامه استراتژیک دربار، در ماجرای این سازمان نوبنیاد، به سیاستهای کلان رژیم باز می گشت. ‏

‏سال 50، آغاز سالهای درآمدهای کلان نفتی برای ایران و دیگر کشورهای منطقه بود. شاه به ثبات خود می اندیشید و در پی نفوذ بیشتر در میان مردم بود. جشنهای 2500 ساله و موضع گیریهای شجاعانه امام در برابر آن، فاصله شاه را از مردم، بسیار بیشتر از قبل کرده بود. بدین رو شاه در این اندیشه به سر می برد که این فاصله را کمتر کند و در عین حال، انحرافی را نیز در مسیر اسلام گرایی مردم پدید آورد. بنابراین دو هدف عمده شاه از این برنامۀ انحرافی، بدین قرارند:‏

‏1. کاستن از فاصلۀ خود با مردم؛‏

‏2. حکومتی کردن تبلیغ دین و هدایت مجالس مذهبی و مساجد به سوی اهداف شاهنشاهی.‏

‏درباریان بسیار دوست می داشتند که چنین وانمایند که با دین مشکلی ندارند؛ تا آنجا که حتی می توان میان جشنهای شاهنشاهی و پروژه مسجدسازی، ارتباط برقرار کرد! چنان که اسدالله علم در طی یک مصاحبه فرمایشی، گفت: «از پولی که مردم به طیب خاطر برای برگزاری این آیین باشکوه (جشنها) پرداخته بودند، مبلغی هم زیاد آمده که اعلیحضرت همایونی امر فرمودند آن را صرف ساختن یک مسجد بزرگ و با شکوه‏


حضورج. 43صفحه 234
‏اسلامی بکنیم! ‏

‏آرمان و آرزوی شاه آن بود که هم خود را به نوعی و با لطایف‌الحیل به کوروش و داریوش وصل کند و جایگاه و پایگاه مناسبی در میان مسلمانان کشور خود بیابد. او در مصاحبه، به آوریانا فالاچی، خبرنگار ایتالیایی سخنانی گفته بود که وی در کتاب «مصاحبه با تاریخ» چنین گزارش می کند: ‏

از یک سو بر این اعتقاد بود که روح داریوش کبیر در او حلول کرده است و خداوند او را به این دنیا فرستاده است تا شاهنشاهی از دست رفتۀ کوروش را از نو زنده کند و از سوی دیگر خود را فردی مذهبی معرفی می کرد که الهاماتی به او می شود و پیامهایی دریافت می کند. حتی دوبار حضرت قائم(ع) را دیده است، نه در خواب و رؤیا، بلکه در واقعیت.‎[4]‎‏ ‏

‏شاه به انگیزۀ فریب مردم و ارتباط دادن خود و رژیمش به دین و دیانت، سپاه دین را مأمور کرد که به شهرها و روستاها بروند و نوعی از تبلیغات اسلامی را راه بیندازند. اما به حتم او هدفی جز این نداشت که روحانیت اصیل و مبارز را با نوعی رقیب مواجه کند و آنان را از تکتازی در میدان تبلیغ دین، بیرون ‏


حضورج. 43صفحه 235
‏آورد.‏

‏بیش و پیش از همه امام خمینی در مقابل این توطئۀ خطرناک، موضع می گیرند و در پیامی به ملت ایران می نویسند: ‏

‏«نغمه سپاه دین در شرایطی ساز می شود که دستگاه جبار هر روز، ضربه های پیگیری به پیکره اسلام وارد می کند و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران باز گذاشته است... آنها در تجربه های طولانی خود فهمیدند که علمای معظم اسلام و وعاظ محترم با مجاهدت پیگیر خود، ملتها را به نفع اسلام و قرآن سوق داده، هیچ گاه با تهدید و تطمیع به نفع دستگاه جبار و اجانب چپاولگر قدمی بر نداشته اند و با کمال قدرت پست های خود را حفظ کرده و مساجد و مجامع را در خدمت قرآن کریم و اسلام عزیز در دست دارند و اگر چند نفر معمم بی حیثیت و از خدا بی خبر، به نفع دستگاه جبار قدمی بردارد، مطرود جامعه علمیه و جوامع اسلامی است. لهذا این نقشه خطرناک را کشیده اند تا به خیال باطل خود، دست علمای اعلام و مبلغین را کوتاه کرده، اسلام را به وسیله عمال خود بازیچه قرار دهند و اساس دیانت را برچینند تا به مقصد خود که قبضه کردن تمام ذخایر کشور است برسند و ملت مسلم را عقب مانده و استعمار زده نگه دارند... این جانب به ملت محترم ایران، اعلام خطر می کنم که اگر خدای نخواسته، ایادی اجانب و دشمنان اسلام در این مقصد شوم و کمرشکن توفیق پیدا کنند، اولاً علمای اعلام و وعاظ و مروجین اسلام را کنار زده، ثانیاً اسلام و احکام آسمانی آن را محو و نابود می کنند.‏‎[5]‎‏»‏

‏تیز هوشی و قوت قلب و شجاعت بی مانند امام خمینی در آن دوران، موجب گشت که این توطئه بسیار خطرناک افشا و خنثی شود. امام خمینی به درستی دریافته بود که این برنامۀ نوبنیاد منحرف، با دیگر توطئه های شاهنشاهی، بسیار فرق می کند و اگر به توفیق برسد، خطر جدی و مهلکی برای «تبلیغ دینی» فراهم خواهد کرد. بدین رو تأکید می کنند که: «خطر این سپاه نامیمون که باید در خدمت استعمار، جمیع حقایق اسلام را به نفع آنها توجیه و تأویل کند، بزرگ ترین خطری است که مسلمین و در رأس آنها علمای اعلام با آن مواجه شده اند».‏‎[6]‎‏ پادزهری که امام برای این سم مهلک تجویز می کنند، هجوم جوانان به مساجد و اظهار تنفر از دین حکومتی است: ‏

اینک بر مسلمین غیور و بخصوص نسل جوان روشنفکر است که با کمال 

حضورج. 43صفحه 236
جدیت از این نغمۀ ناموزون خانمانسوز، اظهار تنفر کنند و مساجد و محافل دینی را هرچه بیشتر گرم کنند و علاقه خود را به اسلام و علمای اعلام و وعاظ و خطبای محترم - دامت برکاتهم - بیش از پیش ابراز نمایند، و با این اظهار علاقه، مشتی محکم به دهان عمال استعمار - خذلهم الله - بکوبند.‎[7]‎ 

‏این ماجرا، فرصت مناسبی را نیز پیش آورد تا رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، ناخرسندی خود را از گروه «روحانی نمایان» ابراز کند. امام آنان را «معممین ساختگی» و «مأموران سازمانهای فاسد» خواندند و از این رهگذر، مرز روشن، میان اسلام محمدی و اسلام اموی را بیان کردند. ایشان، در نامه ای خطاب به دانشجویان خارج از کشور و روحانیون حوزه های علمیه، گروه روحانی نما را «خطرناکترین دشمن اسلام و مسلمین» شمرده، یادآور شدند که: «به دست آنها نقشه های شوم دشمنان دیرینۀ اسلام و دست‌نشاندگان استعمار پیاده و اجرا می گردد.» و آنان «به جای بیان احکام قرآن و حقایق اسلام، بلندگوهایی برای اجرای مقاصد شوم ضد اسلامی دستگاه خودفروخته هستند و این روحانی نمایان تمام حیثیات اسلام و روحانیت را در هم می شکنند.»‏‎[8]‎‏ ‏

‏امام نیک می دانست که متولیان مذهب درباری، بزرگترین مانع بر سر راه اسلام انقلابی و اصیل است و پروژه استعماری «سپاه دین» می توانست این گروه از روحانیون فاسد و درباری را انسجام بخشیده، به فعالیتهای بازدارنده وادارد. بدین‌رو، با تمام قوا و با صریح ترین بیانات با آن به مخالفت پرداخته، از این رهگذر، نفرت خود را از این دست روحانیان، ابراز می کند. در این گونه افشاگری ها، روی سخن امام بیشتر جوانان و روشنفکران جامعۀ آن روز ایران بودند؛ زیرا جوانان و عقیده صاف و بی آلایش آنان، بیشترین لطمه را از روحانیان مذهب درباری می خورد. ‏

وجوهات سیاسی 

‏از حوادث مهم دیگر این سال (1350) فتوای انقلابی امام مبنی بر جواز هزینه کردن سهم امام(ع) برای خانواده های زندانیان سیاسی است. در روز 26 آبان سال 1350، امام اجازۀ صرف ثلث سهم امام(ع) را برای کمک به خانواده های زندانیان سیاسی، صادر کردند. ولی در همین سال از تأیید سازمان مجاهدین خلق خودداری فرمودند. کسانی که از نزدیک با ایشان مراوده، گفتگو و ‏


حضورج. 43صفحه 237
‏مؤانست داشتند، به خوبی می دانستند که امام خمینی به هیچ روی، مایل به تقویت و توسعه سازمان مجاهدین خلق نبودند. این موضع امام برای بسیاری از جوانان پنهان مانده بود و کسانی هم که از نظر ایشان آگاه بودند، گاه علت آن را نمی دانستند. اما چنان که نزدیکان امام خبر می دادند، ایشان به دو جهت، در آن سالها، پیوستن به سازمان را تأیید نمی کردند و هرگونه نسبتی را میان خود و آن سازمان، شدیداً نفی می فرمودند: دلیل نخست، افکار و اندیشه های التقاطی آنان بود که منشأ تفسیرهای غلط و قرائتهای ناموزون از اسلام شده بود. علت دیگر مخالفت امام با سازمان، مشی مسلحانۀ آنان در مواجهه با رژیم بود. به گفته یکی از نویسندگان: «امام به همان اندازه که به آینده دانشجویان مسلمان متعهد، امیدوار بودند، از انحرافات و التقاطات فکری احتمالی آنان نیز بیم داشتند. در سال 50 که گروهی از اعضای اصلی سازمان مجاهدین، برای دیدار با امام و کسب موافقت ایشان با اصول نظری خود و تأیید مبارزۀ مسلحانه ای که در پیش گرفته بودند، نزدشان رفتند، امام با آغوش باز آنها را به حضور پذیرفتند و اجازه دادند تا در چند جلسه نظراتشان را بیان کنند. گرچه به گفتۀ یکی از شاهدان عینی، آنان فقط دو تا از کتابهای دینی - فلسفی خود را به نظر ایشان رساندند، ولی امام با مطالعۀ همان دو کتاب و استماع گفته هایشان، به مبانی فکری آنها پی بردند و با وجود این که نامه های تأییدآمیزی از سوی چند تن از علمای مبارز ایران به همراه داشتند، حاضر به تأیید مرام و راه و رسمشان نشد؛ زیرا بر این باور بودند که اینها به معاد اعتقادی ندارند و آن را سیر تکاملی همین جهان می دانند و برای توجیه نظرات خود به آیاتی از قرآن کریم و عباراتی از نهج البلاغه تمسک می جویند و حال آنکه تعبدی به آنها ندارند و از این رو در پایان به آنها گفتند: من [شما را] تأیید نمی توانم بکنم. شما [همچنین] معتقد به مبارزۀ مسلحانه هستید؛ الآن وقتش نیست. پیروز نخواهید شد.»‏‎[9]‎‏ ‏

‏با وجود این، امام از اظهارنظر خود در مجامع عمومی و سیاسی کشور خودداری کردند تا رژیم نتواند از چنین اختلافاتی سوء استفاده کند و در صفوف ملت رخنه افکند. اما سکوت امام برای ملت، حامل پیامهای روشنی بود؛ زیرا همگان می دانستند که امام با آن همه مخالفت با رژیم شاه، وقتی از سازمانی که علیه رژیم فعالیت مسلحانه می کند، سخنی نمی گوید و تأیید نمی کند، بدان معناست که با آنان توافق در مشی ‏


حضورج. 43صفحه 238
‏سیاسی و فکری ندارد؛ اگرچه برای جلوگیری از استفاده های فرصت طلبانۀ شاه، سکوت می کند. در ایران، تمام امید امام به کسانی همچون شهید مطهری بود که با ژرفایی که در اندیشه و عمل دادند، بتوانند جوانان روشنفکر و تحصیل کرده را در مسیر دین و دینداری نگه دارند و پاسبان مرزهای اندیشه دینی باشند. بدین رو، ضمن تقویت کلامی و روحی آنان، هماره خطر التقاط و الحاد را گوشزد می کردند و جوانان را به آمیزش با روحانیون فاضل و انقلابی می خواندند.‏‎[10]‎‏ ‏

دفاع از حقوق مهاجران

‏در دوران اقامت امام در عراق، چندین بار میان ایشان و حکومت وقت عراق، مشاجراتی درگرفت در نیمه دوم سال 1350، حکومت  بعثی، ایرانیان مقیم آن کشور را به شدت تحت فشار قرار داده بود و از هرگونه عمل ضد انسانی، ابایی نداشت. ‏

‏به رغم آنکه امام خمینی در عراق، تبعیدی محسوب می شد، از اعتراض شدید به بعضی ها خودداری نکرد و طی تلگرافی در دوم دیماه 1350، به رئیس جمهور عراق، هشدار داد که دست از اعمال خلاف انسانی خود بردارد. رئیس جمهور عراق به هشدار امام اعتنایی نکرد و به شیوۀ جنایتکارانه خود‏


حضورج. 43صفحه 239
‏با ایرانیان مهاجر، ادامه داد. بدین رو، امام عزم خود را برای خروج از عراق و سکونت در لبنان اعلام کردند. در آن روزها، امام گاه و بی گاه در این باره با اطرافیان و شاگردان خود سخن می گفت تا به تدریج اذهان طلاب را برای هجرت خود به لبنان آماده کند. ولی رژیم بعثی عراق که از آثار این مهاجرت ناخواسته، به خوبی آگاه بود، با خروج امام از عراق مخالفت کرد. بدین ترتیب امام از همه توان و امکانات خود برای کم کردن فشار از روی مهاجران ایرانی سود جست؛ اگرچه نتیجه آن سالها بعد ظاهر شد. ‏

جنگ چهارم اعراب و اسرائیل

ملت اسلام تا این جرثومۀ فساد (اسرائیل) را از بن نکنند، روی خوش نمی بینند و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین (پهلوی) است، روی آزادی را نخواهد دید.‎[11]‎

‏هشدارهای بالا، جملاتی از پیام امام خمینی به ملت ایران در 22 مهر سال 1352، یعنی یک هفته پس از شروع جنگ چهارم اعراب و اسرائیل، می باشد. ‏

‏پس از جنگ 1967 که میان اعراب و اسرائیل درگرفت و به پیروزی اسرائیل انجامید، غرور ملتهای عرب، سخت جریحه دار شد و تا سالها، وضعیت نه جنگ و نه صلح بر آنان حاکم بود. در 14 مهرسال 52، جنگ چهارم اعراب و اسرائیل با هجوم غافلگیرانه ارتشهای مصر و سوریه به مواضع اسرائیل در صحرای سینا و بلندی های جولان آغاز شد.. در این جنگ برخلاف سه جنگ پیشین که ارتشهای کشورهای عربی، غافلگیر شده، شکستهای سختی را متحمل شدند، پیروزی های مهمی نصیب مصر و سوریه شد. پس از شروع جنگ، بلافاصله بسیاری از کشورهای عرب، حمایت خود را از کشورهای درگیر در جنگ اعلام کردند. برخی از آنها با اعزام تیپهای نظامی به مصر و سوریه، به یاری آنها شتافتند و کشورهای نفت خیز عرب نیز، صدور نفت خود را به کشورهای حامی اسرائیل قطع کردند.‏

‏این جنگ موجی از شادی و احساس غرور در میان مسلمانان جهان برانگیخت. در روز پس از شروع جنگ، امام پیام مهمی به دول و ملل اسلامی فرستادند.‏‎[12]‎‏ در این پیام، کشورهای مهاجم به اسرائیل، به توکل بر خدا توصیه می شوند و امام خمینی پشتیبانی خود و امت اسلام را از آنان، اعلام می کند. در این پیام، امام از رژیم شاهنشاهی ایران می خواهد که «تجاوزات غیر انسانی اسرائیل» را محکوم کند و حتی می افزاید:‏


حضورج. 43صفحه 240
‏«اگر دولتی در این امر حیاتی که برای اسلام پیش آمده، کوتاهی کرد، بر دیگر دولتهای اسلامی لازم است که با توبیخ و تهدید و قطع روابط او را وادار به همراهی نمایند.»‏‎[13]‎

‏امام به خوبی می دانست که شاه ایران، هرگز به خود اجازه نخواهد داد که اسرائیل را محکوم و تهدید به قطع روابط کند؛ اما این فشار سیاسی، موجب گشت که رژیم شاه در کانون توجه بین الملل قرار گیرد و همگان در انتظار محکومیت اسرائیل و حمایت اعراب، از سوی ایران بودند. همین فضا و انتظار جهانی، لطمات بسیاری بر استراتژی های شاه زد و او را واداشت که دربارۀ اسرائیل، به پنهان کاری و لاپوشانی، روی آورد؛ گرچه پس از مدتی دوباره به حمایتها و همکاری های آشکار روی آورد. ‏

‏در طول جنگ که کشورهای عربی، صدور نفت را به اسرائیل تحریم کرده بودند، شاه از فرصت پیش آمده استفاده می کند و با افزایش ناگهانی تولید نفت، کمبود نفت آمریکا و کشورهای اروپایی را تأمین می نماید و همچنان به صدور نفت به اسرائیل ادامه می دهد. شاه حتی از محکومیت لفظی اسرائیل نیز خودداری می کند و بدین رو، امام خمینی در پیام دیگری به همین مناسبت، سخت بر رژیم پهلوی می تازد: ‏

چرا رژیم ایران در این امر حیاتی که برای مسلمین پیش آمده، بی تفاوت 


حضورج. 43صفحه 241
است و یا از اسرائیل طرفداری می کند و با اینکه اکثریت قریب به اتفاق دولتهای اسلامی و بسیاری از دولتهای غیراسلامی، از اعراب در حال جنگ پشتیبانی کرده اند، دولت ایران و شاه بی حیثیت، روی سرسپردگی به آمریکا و اظهار تبعیت هرچه بیشتر، به ظاهر ساکت و در واقع به طرفداری از اسرائیل می کنند؟‎[14]‎

‏در همین پیام، امام خمینی نسبت به توطئه های احتمالی شاه علیه کشورهای عرب مسلمان هشدار می دهد:‏

«من بیم آن دارم که میلیاردها دلار اسلحه ای را که از اربابان جهانخوار خود خریداری نموده و با خرید آن، ایران را به ورشکستگی کشانده، اکنون به اسرائیل بفرستد. من خوف آن دارم که ارتش ایران را با مهماتی که به قیمت قحطی و گرسنگی و بالاخره خون مردم محروم ایران به دست آورده، مجبور کند که قلوب گرم و پراحساس مجاهدین را هدف قرار دهد.»‎[15]‎ 

‏واریز کردن پولهای هنگفت نفت به جیب کمپانی های نفتی بیگانه و حمایت از اسرائیل در بدترین شرایطی که برای اسرائیل پیش آمده بود و خودداری از همدلی و همراهی با ملل مسلمان در جنگ با اسرائیل و جاه طلبی های دیوانه وار و چندین علت دیگر، موجب گشت که آمریکا و دیگر دول اروپایی، نقش ژاندارمی منطقه را برای او رقم بزنند و بدین وسیله، نشان افتخار خدمت به بیگانگان را بر سینه او بنشانند.. ‏

‏از آن پس شاه خود را مستظهر به دلارهای نفتی و حمایتهای بی دریغ کشورهای بزرگ غربی می دید و راه را چنان در پیش روی خود هموار یافته بود که دست به اقدامات دیوانه واری زد؛ از جمله تشکیل حزب دولتی رستاخیز و تغیر تاریخ هجری و منع ورود دختران محجبه به دانشگاه و... که درپی شرح برخی از آنها خواهد بود. ‏

حزب رستاخیز

‏آغاز دهه پنجاه، پایان ناکامی های خاندان پهلوی، به نظر می رسید. جنگ اعراب با اسرائیل، تحریمهای نفتی و حوادث پی در پی سیاسی و نظامی در سطح جهان، قیمت نفت را به چهار برابر، افزایش داد. این ثروت کلان، حرص شاه ایران را پاسخگو نبود و او را برای سرمایه گذاری های زنجیره ای آماده تر کرد. نویسندگان کتاب «مطالعات روستایی در ایران» پاره ای از درآمدهای غیر نفتی شاه را چنین می شمارند:‏


حضورج. 43صفحه 242
‏- فروش املاک غصبی پدر؛‏

‏- سرمایه گذاری در صنایع، بانکداری، حمل و نقل، هتل، کازینو و... ‏

‏- تمام درآمدهای حاصل از بانک عمران؛‏

‏- مؤسسۀ دارو پخش؛‏

‏- کارخانه سیمان فارس؛ ‏

‏- کارخانه قند فریمان؛ ‏

‏- کارخانه شکر قهستان؛ ‏

‏- کارخانه شکر اهواز؛ ‏

‏- کارخانه قند پارس؛ ‏

‏- شرکت سهامی بیمه ایران؛ ‏

‏- شرکت نفتکش ملی و حمل و نقل خلیج؛ ‏

‏- کارخانۀ ایرانیت؛‏

‏- کارخانۀ بی- اف گودریچ...‏‎[16]‎‏ ‏

‏علاوه بر او، خاندان و اعضای وابسته به او، هر یک به تنها صاحب سرمایه ها و صنایع بسیاری بودند و حتی به گفتۀ برخی از آگاهان به امور دربار، ثروت اشرف، خواهر شاه، بیش از او بوده است.‏‎[17]‎‏ اما عمده درآمدهای او، همان درآمد حاصل از فروش نفت بود که هرگز به جیب صاحبان اصلی اش، یعنی ملت، نرفت؛ بلکه پس از قرار گرفتن در حسابهای شخصی شاه و خانوادۀ زراندوزش، صرف خرید اسلحه و تجهیزات نظامی شد.‏

‏در اوایل دهه پنجاه، شاه ایران به مرتبه ای از ثروت و زراندوزی، رسیده بود که فقط با پادشاه عربستان و یا بزرگترین سرمایه داران آمریکایی، قابل قیاس بود. امام خمینی در اعلامیه ای که در سال 52 خطاب به علما و خطبای ایران صادر کردند، اشارات روشن و افشاگرانه ای نسبت به وضعیت اقتصادی کشور و اوضاع مالی شاه، ثبت کردند.‏‎[18]‎‏ ‏

‏در بعد سیاسی و ثبات پایه های حکومتی نیز، شاه احساس قدرت می کرد. جنبش مسلحانه، به شکست انجامیده بود. قیام های مردم در فرصتهای متعدد، به ویژه در سالگردهای 15 خرداد، سرکوب می شد و مخالفان سیاسی، کاملاً قلع و قمع شده بودند. فضای سیاسی کشور، به طرز فجیعی بسته و خاموش بود. دو حزب فرمایشی «ایران نوین» و «مردم» با دامن زدن به نزاع های ساختگی و بی اثر، هر از گاه نمایشی از فضای باز سیاسی کشور را اجرا می کردند؛ اما آنان نیز به انحلال خودخواسته رأی دادند و کشور را به کلی از هرگونه صدای اعتراض - هر چند نمایشی - خالی کردند. ‏

‏در روزهای پایانی سال 53، شاه که خود را در اوج قدرت نظامی، سیاسی و حتی فرهنگی می دید، طی یک سخنرانی، تأسیس حزب «رستاخیز» را اعلام کرد. ‏


حضورج. 43صفحه 243
‏اهداف شاه از تأسیس این حزب حکومتی، متعدد و در خور تأمل است. این حزب می توانست، یکی از خاکریزهای دفاع از موجودیت رژیم باشد و در سازماندهی به هواداران مزدور یا غافل رژیم، خدمات شایانی ارائه دهد. همچنین حزب رستاخیز، وظیفۀ توجیه و مشروعیت‌ بخشی به نظام سلطنتی را برعهده داشت و با تشکیل جلسات باصطلاح علمی و آکادمی، در مشروع و مقبول نشان دادن رژیم خاندان پهلوی می کوشید. ‏

‏بدین ترتیب، حزب رستاخیز برای شاه و وابستگان او، اهمیت بسزا و فراوانی یافت؛ به طوری که شاه در یکی از مصاحبه های خود، در همان روزها گفت: «کسانی که در این حزب وارد نشوند، به معنی آن است که علاقه ای به کشور خود ندارند و می توانند گذرنامه گرفته و از کشور خارج شوند.»‏‎[19]‎‏ ‏

‏موضوعاتی که در کانون توجه و تلاشهای حزب رستاخیز قرار داشت، عبارت بودند از: ‏

‏1. تقویت و توجیه ارکان نظام شاهنشاهی؛ ‏

‏2. قانون اساسی؛ ‏

‏3. انقلاب شاه و ملت. ‏

‏واکنش امام خمینی در مقابل حزب رستاخیز، بسیار تند و شجاعانه بود. وی در‏


حضورج. 43صفحه 244
‏پاسخ به استفتای گروهی از مردم درباره حزب رستاخیز، از فرصت استفاده کرده، در 21 اسفند همان سال، خطاب به مردم نوشتند: ‏

نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است...‏ ‏‎[20]‎

‏حضرت امام آنگاه به برخی از انگیزه های تأسیس حزب اشاره کرده، آن را نغمه ای تازه برای هدم اسلام و محو اندیشه های انقلابی شمردند «که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسایل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش، خفقان‌زده کند و راه را برای مسایلی که در نظر دارند، باز نمایند و قوه مقاومت را به کلی از ملت سلب نموده و نفس را در سینه ها حبس سازند.»‏‎[21]‎‏ ‏

‏حضرت امام تأسیس چنین حزبی را نشانگر شکست طرح استعماری انقلاب سفید و عدم استقبال مردم از آن برشمرده، آن را خلاف قانون اساسی دانستند. ‏

‏نکته بسیار مهم در این مکتوب، پیش بینی امام درباره آینده حکومت سلطنتی است. در حالی که همه آگاهان سیاسی و نظریه پردازان داخلی و خارجی، تشکیل حزب رستاخیز را اوج اقتدار شاهنشاهی و نشانه نهایت ثبات رژیم پهلوی می دانستند، امام خمینی در همان پیام، نوید فروپاشی رژیم سلطنتی را می دهد و ضمن تمسخر آن، خطاب به علما می نویسد: «مطمئن باشید که رژیم در حال فروریختن است». ‏

‏فتواها و بیانات امام خمینی و برخی دیگر از علمای اسلام، مؤثر افتاد، و رژیم پهلوی، علی‌رغم تبلیغات گسترده، پس از چند سال، رسماً آن را منحل اعلام کرد. نمایشی بودن و خنثی بودن حزب رستاخیز را بهتر از این نمی توان نشان داد که با یک فرمان تشکیل شد و با یک فرمان دیگر منحل! بدون این که حتی یک نفر از طرفداران سرسخت آن لب به اعتراض بگشاید و تعطیلی آن را خسارت شمارد.‏‎[22]‎‏ ‏

باز هم خرداد 

‏دوازده سال از قیام پانزده خرداد 42 می گذشت. روز 17 خرداد 54، مدرسه فیضیه قم بار دیگر شاهد قیام طلاب انقلابی بود. فضلا و طلاب انقلابی قم، به مناسبت گرامی داشت آن قیام خونین و برای اعلام بیعت مجدد با رهبری انقلاب، در مدرسه فیضیه تجمع کردند. در آن سالها، صدای‏


حضورج. 43صفحه 245
‏چندانی بر نمی خاست. حرکتهای مسلحانه با بن بست ناکامی مواجه شده بودند و بسیاری از شخصیتهای مبارز، اعم از دینی و ملی، در زندانها به سر می بردند. اما فرزندان معنوی امام با حرکتی خودجوش و به یادماندنی در مدرسۀ فیضیه گردهم آمدند تا هم یاد شهیدان خرداد 42 را گرامی بدارند و هم سکوت دهشتبار آن روزگار را بشکنند. ‏

‏علی‌رغم مراقبتها و اعمال محدودیتهای بسیار، مجلس با شکوهی در مدرسه فیضیه برگزار شد. این حرکت انقلابی و بت شکنانه، بر رژیم بسیار گران آمد. مأمورین پلیس مدرسه را محاصره کردند و بی رحمانه، طلاب حاضر در آن محیط معنوی و علمی را مورد ضرب و شتم قرار دادند. دهها نفر شهید و صدها نفر مجروح و دستگیر شدند. اما همچنان، فریادهای «درود بر خمینی» و «مرگ بر سلسله پهلوی» گوشها را می نواخت و قلبها را می لرزاند. دو روز محاصرۀ مدرسه و ضرب و شتم طلاب ادامه داشت،‏‎[23]‎‏ و در این مدت، رژیم با همۀ قوای نظامی و سازمانی خود به جنگ طلاب جوان آمده بود. بالاخره، پس از قتل چندین نفر و دستگیری کلیه معترضین، محاصره از مدرسه برداشته شد و خبر آن، مانند صدای بمب در ایران پیچید. حضرت امام خمینی به همین مناسبت، پیام نوید بخشی، خطاب به عموم مردم ایران صادر کردند و در آن نوشتند:‏

«اخبار واصله از ایران، به دنبال شکست مفتضحانه شاه در حزب‌بازی جدید، با آن که موجب کمال تأسف و تأثر است، مایه امید و طلیعۀ درخشان آزادی است... مخالفت دانشگاه های سرتاسر ایران - به حسب اعتراف شاه -، و مخالفت علمای اعلام و طبقه محصلین و طبقات مختلف ملت، با همۀ فشارها و قلدری ها، طلیعه به دست آوردن آزادی و رهایی از قید استعمار است. شرکت نکردن ملت غیور در حزب فرمایشی و انتخابات خائنانه، نمونۀ بیداری و پیروزی است.»‎[24]‎‏ ‏

‏آنگاه هشدار دادند که ‏«من در این لحظه های آخر عمر، نگرانی های فراوان دارم. خوف این دارم که این شخص که به هر حیله ای متشبت می شود، [وقتی] با مخالفت ملت و طبقه جوان مواجه شد، بیش از این مبتلا به تشنج اعصاب شود و ملت مظلوم را بیش از این به خاک و خون کشد.»‎[25]‎‏ ‏

‏غیر از این پیام، حضرت امام خمینی در همان سال چندین پیام مهم دیگر صادر کردند که در همگی آنها، نوید پیروزی و خبر‏


حضورج. 43صفحه 246
‏نزدیک بودن شکست شاه نظرها را جلب می کرد. مثلاً در پیام به هفتمین کنگره سالیانۀ انجمنهای اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا در 2 / 7 / 54 نوشت: ‏

نقطه روشنی که در این آخر عمر، برای من امیدبخش است، همین آگاهی و بیداری نسل جوان و نهضت روشنفکران است که به سرعت در حال رشد است و با خواست خداوند تعالی، به نتیجه قطعی که قطع ایادی اجانب و بسط عدالت اسلامی است، خواهد رسید.‎[26]‎‏ ‏

‏در واقع این امیدهایی که در این پیامها، به چشم می خورد، نشانه های بیداری ملت و آگهی عمیق مردم از حجم توطئه های ضد ملی و ضد اسلامی رژیم شاه بود که این خود دستاورد مجاهدتها و جانفشانی های کسانی بود که با الهام گرفتن از منویات رهبری نهضت، انقلاب اسلامی را پیش می بردند و هر روز، گوشه ای از فجایع دربار را به سمع و نظر مردم می رساندند. در صف مقدم این گروه، روحانیون و روشنفکرانی قرار داشتند که توسعۀ فرهنگی و آگاهی‌بخشی عمیق را در سرلوحۀ کار خود قرار داده بودند و به هر طریقی، مردم را به وظایف الهی خود آگاه می کردند. ‏

تغییر تاریخ اسلامی 

‏شاه، از شکست خود در ماجرای حزب رستاخیز، نه عبرت گرفت و نه بر سر عقل آمد؛ بلکه در اقدامی دیگر، به انگیزۀ شکستهای پیشین، دست در تاریخ ملت مسلمان برد و آن را از هجری به شاهنشاهی برگرداند. او برای این اقدام خنده دار و بی مبنای خود، هیچ توجیهی نداشت جز اینکه، بدین‌ترتیب، جهانیان خواهند دانست که ما تمدن و فرهنگی بزرگ و کهنسال داریم و ریشه آن به چند هزار سال پیش می رسد. این تغییر که در سالگرد تولد رضاخان (24 اسفند 1354) از تصویب مجلس سنا گذشت، پرده ای دیگر از نمایش اسلام زدایی رژیم و محو همۀ آثار دینی و سنتی از جامعه بود. تغییر مبدأ تاریخ مسلمانان، از هجرت پیامبر، به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشی، غیر از آن که مرهوم، بی پایه و بی پشتوانه تاریخی بود، هیچ گونه توجیه عقلانی، انسانی، ملی و دینی نداشت؛ جز آنکه بدین طریق، برخی از عقده های درونی خاندانی ننگین و خائن گشوده می شد! ‏

‏ملت مسلمان ایران، هم به دلیل پیروی از منویات رهبر تبعیدی خود، و هم به سائقۀ علایق و انگیزه های دینی، هرگز زیربار این توطئه نرفتند؛ زیرا نیک می دانستند که این ‏


حضورج. 43صفحه 247
‏تغییر خائنانه، مبدأ و آغازی خواهد شد برای بسیاری از تغیییرات دیگر. نیز می دانستند که با محو تاریخ هجری، رابطۀ آنان با همه مناسبتهای دینی و حوادث تاریخی و رخدادهای دورۀ اسلامی و خاطره های معنوی می گسلد، و برای آنان چیزی جز یک مشت استخوان که زیر خروارها خاک پنهان است، باقی نمی ماند. ‏

‏به گفته یکی از نویسندگان: ‏

‏«رضاخان با همۀ قلدری و یکته تازی اش جرئت چنین کاری را پیدا نکرد. این کار، گذشته از ساختگی بودنش، از جهتی خنده دار نیز بود؛ زیرا در سال 1350، به مناسبت 2500 ساله شدن شاهنشاهی ایران، جشن باشکوهی گرفته شد و حال آنکه، طبق تقویم و تاریخ جدید، با محاسبات جعلی، دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی با سال جلوس سلطنت محمدرضا مطابقت پیدا کرد تا تاریخ جدید، هم نشانه مبدأ تاریخ شاهنشاهی باشد و هم نشانۀ سلطنت محمدرضا! بدین معنا که دو رقم سمت چپ، طول قرون شاهنشاهی و دو رقم سمت راست آن، مدت سلطنت محمدرضا را نشان می داد تا همگان بدانند که پادشاهی محمدرضا در ادامه 2500 سال شاهنشاهی، و او وارث کورش کبیر است!»‏‎[27]‎‏ ‏

‏افزون بر این، چنین تغییر نابجا و غیر موجهی، مشکلات بسیاری نیز برای زندگی روزانه، به ویژه کارمندان اداری فراهم کرد که شرح آن را در آثاری که زندگی مردم ایران را در آن سالها گزارش کرده اند، می توان یافت.‏‎[28]‎‏ در یکی از اسناد لانۀ جاسوسی آمده است: «بسیاری از مردم با تغییر تقویم مخالفت نشان داده و ملاهای محافظه کار با استناد به همین مطالب، شاه را کافر خوانده و به انتقاد مجدد از رژیم می پردازند.‏‎[29]‎‏» ‏

‏امام خمینی که هیچ گاه در برابر اقدامات غیرانسانی و ضداسلامی رژیم، کوتاه نیامده و سکوت اختیار نکرده بود، این بار نیز با تمام توان و امکانات خود به مبارزه با این توطئۀ خطرناک پرداختند و تحریم شرعی آن را صادر فرمودند: ‏

«این تغییر [= تغییر مبدأ تاریخ] از جنایات بزرگی است که در این عصر به دست این دودمان کثیف واقع شد. بر عموم ملت است که با استعمال این تاریخ جنایتکار مخالفت کنند و چون این تغییر، هتک اسلام و مقدمۀ محو اسم آن است خدای نخواسته، استعمال آن بر عموم حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم و مخالفت با اسلام عدالت خواه است.»‎[30]‎ 


حضورج. 43صفحه 248
‏این تاریخ جعلی، به رغم هیبت شاهانه و هیئت موقرانه اش، بیش از یک سال و چندماه، عمر نکرد و شاه رسما لغو آن را در سال 57 اعلام کرد. ‏

فراز و نشیبهای تند 

‏تیرگی روابط بین رژیم بعثی عراق و نظام سلطنتی ایران، چند سالی این فرصت را در اختیار رهبر انقلاب اسلامی ایران گذاشت که نامه ها و پیامهای خود را به طرق گوناگون به گوش مردم ایران برساند. اما این تیرگی روابط بین دو کشور مذکور، چندان نپایید و بالاخره در اسفند 1353، شاه با شرکت در جلسه سران اپک، دست دوستی به سوی اعراب دراز کرد. همزمان، هواری بومدین رئیس جمهور الجزایر و انورسادات رهبر مصر و دوست صمیمی شاه، توانستند محمدرضا و صدام را به پای میز مذاکره بکشانند و قرارداد رفع اختلاف مرزی را به امضای طرفین برسانند. اسناد مربوطه، پس از تصویب مجالس دو کشور، در اول مرداد ماه 1355 مبادله و لازم‌الاجراء شد. ‏

‏دور جدید روابط میان دو کشور عراق و ایران، بر محدودیتها و تنگناهای امام خمینی در رهبری نهضت افزود. از این رو امام در پاسخ به کسانی که از ایشان خواسته بودند ‏


حضورج. 43صفحه 249
‏به مسلمانان لبنان، کمک مالی کنند، می نویسند: «دست وکلای این جانب تقریباً یا مقطوع و یا قریب به قطع است و آنچه به طور غیر عادی می رسد، چیزی نیست که بتوان با آن، امری به این خطیری را انجام داد.»‏‎[31]‎‏ ‏

‏با این همه، امام از هیچ کوششی دریغ نکردند و حتی در آن وضعیت نامطلوب و سخت، به مخالفتهای خود با رژیم شاه ادامه دادند؛ به طوری که در همان زمان سفیر کبیر ایران در عراق به وزارت خارجه نوشت: «آیت‌الله خمینی در عراق ساکت ننشسته و شدیداً علیه رژیم فعالیت می کند. خواهشمند است دستوری در این زمینه صادر کنید تا تکلیف ما روشن شود.» پاسخ این تکلیف خواهی را شاه شخصاً نوشت و در آن خشم خود را از تداوم نهضت اسلامی، نشان داد: «برای چندمین بار گفتم این صدا را خفه کنید.»‏‎[32]‎‏ ‏

‏در سی دیماه 1355ش. دمکراتها در آمریکا به قدرت رسیدند و به دلیل مجموعه ای از شرایط جهانی و داخلی کشورهای وابسته، فشارهایی برای اجرای اصلاحات و گشایش فضای سیاسی اعمال شد. شاه ایران، علی رغم میل باطنی خویش می کوشید تا چنین وانمود کند که او خود تصمیم گرفته است که به مردم آزادی دهد! ‏

‏در پی این گشایش نسبی در فضای سیاسی کشور، جلسات شبهای شعر و سخنرانی های انتقادی و نامه‌ نویسی های روشنفکران مخالف شاه آغاز شد و مراسم بزرگداشت دکتر علی شریعتی و نیز بزرگداشت جلال آل احمد و دکتر مصدق، به تظاهرات سیاسی مبدل شد.‏‎[33]‎‏ ‏

‏دربارۀ چرایی و سبب این تغییر محسوس در سیاستهای خارجی آمریکا، رایزنی های بسیاری شده است؛ از جمله گفته اند: ‏

‏«دو حادثه ای که در طول دهۀ 60 و نیمۀ اول 70 میلادی در آمریکا روی داد، این کشور را وادار به تغییر سیاست خارجی خود نمود. حادثۀ اول شکست نظامی آمریکا در هند و چین و حادثۀ دوم قضیۀ «واترگیت» در آمریکا بود. پس از گذشت ده سال از مداخلۀ نظامی وسیع آمریکا در ویتنام، کامبوج و لائوس و اعزام صدها هزار نیروی نظامی ورزیده و به کارگیری پیشرفته ترین سلاح ها در این نبرد، سرانجام با دادن دهها هزار کشته، مجروح و اسیر و صرف دهها میلیارد دلار، شکست خورد و در سال 1975م / 1354 ش خاک این کشور را به اجبار ترک نمود. در طول 12 سال جنگ، دولت آمریکا افکار عمومی مردم خود را متوجه جنگ گسترده ای در آن سوی مرزها‏


حضورج. 43صفحه 250
‏کرده بود که بیهودگی و عمق جنایات و اعمال ضد انسانی نظامیان آمریکایی و عوارض فراوان روانی، اخلاقی و اجتماعی آن - که آمریکا همواره سعی در مخفی نگه داشتن آنها دارد - به تدریج نمودار شد. از این رو در دورۀ پس از جنگ برای تسکین آلام جنگ، مردم آمریکا به دولتی طرفدار حقوق بشر و صلح‌طلب نیاز داشتند. از سوی دیگر پس از اخراج آمریکایی ها، دولت‌های دست‌نشاندۀ این سه کشور که تا به دندان مسلح بودند، سقوط کردند.»‏

‏«تا پیش از آن سیاست اصلی آمریکا در کشورهای دست‌نشانده، ایجاد دیکتاتوری های نظامی بود تا توسط آنها جنبشهای آزادیبخش و ضد استعماری سرکوب گردیده و یا چنان که آمریکا وانمود می کرد مانع نفوذ و پیروزی کمونیسم شوند. از این رو در طول جنگهای هند و چین، بزرگترین دیکتاتوری های نظامی در این کشورها و دیگر دولتهای دست‌نشاندۀ آمریکا ایجاد گردید که از جمله می توان از ایران، فیلیپین، شیلی، نیکاراگوا و... نام برد. سقوط سریع دولتهای دست‌نشانده در ویتنام، کامبوج و لائوس پس از اخراج نیروهای آمریکایی از این سه کشور، توسط نیروهای انقلابی، نشان داد که قدرت نظامی به تنهایی قادر به ایجاد امنیت و ثبات سیاسی مورد نظر آمریکا نیست و با وجود کمکهای مستقیم و غیر مستقیم نظامی به این قبیل دولتها، آنها نخواهند توانست که در برابر توده های محروم انقلابی مقاومت نمایند. از این رو آمریکا به این فکر افتاد که دیکتاتوری های نظامی وابسته به خود را تا حدودی تعدیل کرده و با ایجاد فضای باز سیاسی نسبی در این کشورها از انفجار سیاسی آنها بکاهد و مخالفان و معترضان محافظه کار و میانه رو را به نام دفاع از آزادی و حقوق بشر به تحرک و فعالیت سیاسی محدود در چهارچوب همان رژیم های سیاسی سوق داده و اصلاحات اقتصادی - اجتماعی سطحی و محدودی صورت گیرد تا بدین ترتیب، ثبات سیاسی در این کشورها بیشتر شده و از کشیده شدن ناراضیان به سمت رادیکالیسم و مبارزۀ مسلحانه جلوگیری شود.»‏‎[34]‎‏ ‏

‏اما شاه که به هیچ روی حاضر به دادن این مقدار آزادی نیز نبود، با تطمیع ها و قول و قرارهای بسیار توانست نظر مساعد کارتر، رئیس جمهور دمکرات آمریکا را به سود خود جلب کند و از زیر بار برنامه های حزب دمکرات، شانه خالی کند. کارتر و مشاور امنیتی او نیز خیلی زود کوتاه آمدند و دوباره با اطمینان هایی که به او دادند، دست وی را‏


حضورج. 43صفحه 251
‏برای ادامۀ جباری‌هایش بازگذاشتند. به طوری که شاه در آبان 56 به دیدار کارتر شتافت و در همان جا وی را متقاعد کرد که بهترین شیوه کشورداری و حفظ امنیت برای منافع آمریکاییان، همان شیوۀ و روش او در حکومت است. کارتر نیز در دی ماه 56 به تهران آمد و شب سال نو را با شاه و خانواده اش گذرانید. در همان شب، طی نطقی در سر میز شام گفت: «ایران مرهون شایستگی شاه در رهبری کشور است؛ زیرا او توانسته است ایران را به صورت یک جزیرۀ ثبات در یکی از پر آشوب ترین نقاط دنیا درآورد. نظرات ما در مسائل مربوط به امنیت نظامی متقابل، با هیچ کشوری به اندازۀ ایران نزدیک نیست و من نسبت به هیچ رهبری، مانند شاه این همه احساس حق‌شناسی عمیق و دوستی صمیمانه ندارم.»‏‎[35]‎‏ ‏

‏به رغم آن که شاه به همۀ قول و قرارهای خود عمل کرد و مثلاً تا آنجا که توانست بهای نفت را ثابت نگه داشت و همچنان حراست از منافع آمریکاییان را در منطقه با جد و جهد فراوان ادامه داد، اما دمکراتها در آمریکا، به منافع دراز مدت کشور خود می اندیشیدند و از این رو، همچنان بر سر مسئلۀ حقوق بشر، پافشاری می کردند و از شاه می خواستند که برای حفظ و ثبات پایه های حکومت خود، مانع بروز انفجار عمومی و یک نهضت فراگیر شود.‏

‏آقای حمید انصاری در کتاب «حدیث بیداری» می نویسد: «کمکهای مالی گستردۀ شاه به جمهوری‌خواهان در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، نتیجه ای نبخشید. جیمی کارتر با شعار حقوق بشر و محدودیت در صدور اسلحه به خارج کشور، پیروز شده بود. این شعارها به منظور جلوگیری از رشد احساسات ضد آمریکایی در کشورهایی نظیر ایران و پوشش دادن به بحران اقتصادی داخل آمریکا و وارد آوردن فشار بیشتر بر شوروی (سابق) برای گرفتن امتیازات در جریان مذاکرات کنترل سلاحهای هسته ای (سالت) مطرح شده بود. متعاقب سیاستهای حزب دمکرات آمریکا، شاه در ایران سیاست فضای باز سیاسی را اعلام کرد و دست به تغییرات ظاهری و جابجایی مهره زد. [از جمله عزل هویدا، پس از 13 سال از پست نخست‌وزیری]. خط مشی های آمریکا در مورد ایران که به وسیلۀ وزارت خارجۀ آمریکا و سازمان سیا ترسیم و به سفارت این کشور در تهران ارسال می شد و بعدها در مجموعه اسناد لانه جاسوسی منتشر گردید، نشان می دهد که هیچ گونه تغییری در روند حمایتهای همه‌جانبه آمریکا از شاه بروز ‏


حضورج. 43صفحه 252
‏نکرده بود و دمکرات ها نیز همچون گذشته، شاه را عاملی اساسی برای حفظ منافع آمریکا در منطقه خلیج فارس می دانستند و به همین دلیل نیز ایران از طرح محدودیت صدور اسلحه مستثنا شد. سفر کارتر و همسرش به تهران و سخنان او در پشتیبانی بلاشرط کاخ سفید از شاه بیانگر این بود که فضای باز سیاسی، حرکتی نمایشی و زودگذر می باشد».‏‎[36]‎

‏اما همین حرکت نمایشی و زودگذر، فرصت مغتنمی را در اختیار رهبر هوشمند و فهیم ایران قرار داد تا بر مخالفتهای علنی خود بیفزاید و صدای مظلومیت این ملت را به گوش جهانیان برساند. چنان که در مرداد ماه 56، طی پیامی اعلام کرد: ‏

اکنون به واسطه اوضاع داخلی و خارجی و انعکاس جنایات رژیم در مجامع و مطبوعات خارجی، فرصتی است که باید مجامع علمی و فرهنگی و رجال وطنخواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمنهای اسلامی، در هر جا بی درنگ از آن استفاده کنند و بی پرده به پا خیزند... نادیده گرفتن حقوق صدها میلیون مسلم و مسلط نمودن مشتی اوباش بر مقدرات آنها و مجال دادن به رژیم غیر قانونی ایران و دولت پوشالی اسرائیل برای غصب حقوق مسلمین و سلب آزادی و معامله قرون وسطایی، جنایاتی است که در پرونده رؤسای جمهور آمریکا ثبت می شود.‎[37]‎‏ فرصت پیش‏


حضورج. 43صفحه 253
‏آمده، پس از چند سال اختناق و سکوت مرگبار در کشور، قشرهای بسیاری را در جامعه به حرکت در آورد. روز 15 خرداد ماه سال 56، دانشجویان مسلمان ساکن کوی دانشگاه تهران، به مناسبت سالگرد پانزدهم خرداد و برای بزرگداشت آن روز بزرگ و یادآوری امام و مرام شهیدان قیام خرداد، دست به تظاهرات با شکوهی زدند. پس از سالها دوباره شعار «درود بر خمینی» بر سر زبانها افتاد و در گوشها طنین خوش انقلاب را افکند. این راهپیمایی با حمله گارد شاهنشاهی به زد و خورد و درگیری انجامید. روز بعد، دانشجویان مسلمان دانشکده اقتصاد، تظاهراتی مشابه و با همان شعارها به راه انداختند که سخت بر شاه و دربار گران آمد. ‏

‏در آخرین روزهای همان ماه (29 / 3 / 56) شاه در مصاحبه با رادیو فرانسه به جهانیان هشدار داد که پایه های حکومتش در حال فرو ریختن است و اگر اوضاع همین‌سان پیش رود، آمریکاییان از استقرار یک ایران طرفدار آمریکا، محروم خواهند شد. در همان حالی که شاه با خبرنگار فرانسوی در حال گفتگو بود، اتفاقی هولناک و جانسوز در شرف وقوع بود: مرگ دکتر علی شریعتی. اعلان خبر ارتحال این متفکر بزرگ و سخنور ماهر اسلامی، موجی از خشم و آشوب را برانگیخت. نفوذ دکتر علی شریعتی و اندیشه های بیدارگرانۀ او در نسل جوان، خبر ارتحال او را به یک اتفاق بزرگ در تاریخ انقلاب اسلامی، بدل کرده است. او یک ماه پیش از فوت، مخفیانه از ایران خارج شده بود و پس از عمری تلاش در راه معرفی چهره ای نو از اسلام در بلاد غربت، جان باخت. دوستان و یاران او، مرگش را غیر طبیعی دانستند؛ به ویژه آن که ساواک پس از اطلاع از خروج وی، مانع الحاق همسر و فرزندانش به او شد.. ‏

‏دو روز پس از مرگ شریعتی، دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران، پس از نماز ظهر و عصر، تظاهرات بزرگی را به راه انداختند که دامنه آن به بیرون از محوطه دانشگاه کشید. در همان روز، روزنامۀ کیهان، عکس بزرگی از دکتر علی شریعتی را در صفحۀ اول چاپ کرد و شرح نسبتاً مفصلی از زندگی، مدارج علمی و آثار او درج نمود. در این مقاله، اشاره ای به سوابق سیاسی و مبارزاتی وی نشده بود. این مقاله، کوششی برای محو خاطره دکتر شریعتی و لکه دار کردن او بود که با واکنش شدید جوانان و دانشگاهیان مواجه شد. ‏

‏مرگ دکتر شریعتی، منشأ سلسله ای از ‏


حضورج. 43صفحه 254
‏تظاهرات و مخالفتهای علنی و گسترده شد. دانشگاهیان تبریز در 2 تیر، دانشجویان مستقر در دانشگاه تهران در سوم تیرماه، بازاریان تهران در 5 تیر و همین طور مشهد و اصفهان و... ‏

‏در همان زمان، اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا، آمریکا و بسیاری از شخصیتهای مهم خارج از کشور، برای امام خمینی پیامهایی مبنی بر تسلیت فقدان دکتر علی شریعتی، ارسال کردند. امام در تلگرامی خطاب به یکی از اعضای اصلی انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا، نوشتند: ‏

در این نفسهای آخر عمرم، امیدم به طبقۀ جوان عموماً و دانشجویان خارج و داخل اعم از روحانی و غیره می باشد... من به جوانان عزیز، نوید پیروزی و نجات از دست دشمنان انسانیت و عمال سرسپردۀ آنها می دهم.‎[38]‎ 

‏درگذشت ناگهانی دکتر علی شریعتی، به حتم یکی از مهم ترین عوامل شتاب گرفتن نهضت و آغاز حرکتهای خودجوش و دانشگاهی بود که به هیچ وجه نمی توان نقش آن را در پیروزی انقلاب و اوج گیری مخالفتهای مردمی، انکار و یا کمرنگ کرد. ‏

شهادت آیت الله مصطفی خمینی 

‏آیت الله مصطفی خمینی فرزند ارشد امام و مرد دین و دانش و سیاست، در اول رجب 1349 / 1309 شمسی در شهر قم دیده به جهان گشود.‏‎[39]‎‏ پس از اتمام دورۀ دبستان، به تشویق پدر بزرگوارش، وارد حوزه شد و در کمترین زمان ممکن، مراحل دروس حوزوی را پشت سرگذاشت. پس از هفت سال استفاده از استادان دروس سطح، مانند آیت الله صدوقی، حائری، سلطانی و عبدالجواد اصفهانی، به محضر آیات عظام بروجردی و پدر عالیقدرشان رسیدند و دو درس مهم خارج را از ایشان فراگرفتند. نخست بر سر درس خارج فقه آیت الله العظمی بروجردی حاضر می شدند و پس از ارتحال آن مرجع بزرگ دینی، خارج فقه را نیز از پدر خود آموختند. ‏

‏هوش، ذکاوت، تیزبینی و اندیشه های ژرف علمی وی از همان سال های نخست جوانی، بر همگان آشکار شد. در میان سالی نیز به چنان جامعیتی در علوم معقول و منقول دست یافتند که از همان زمان، تعبیر «امید اسلام» در حق او به کار می رفت. غیر از فقه و اصول، از محضر علمی علامه طباطبایی و علامه رفیعی قزوینی، استفاده های فلسفی و عرفانی بردند و تبحر وی را در این زمینه ها نیز‏


حضورج. 43صفحه 255
‏می توان از حاشیه های او بر کتاب «مبدأ و معاد» ملاصدرا دریافت. حوزه تألیفات آن روحانی عالی‌مقام از فقه و اصول و فلسفه نیز درمی گذرد و در تفسیر و تاریخ نیز وارد می شود.‏‎[40]‎‏ ‏

‏اما اهمیت بی نظیر و زبانزد آن وارسته مرد انقلابی، بیش از همه در نقشی است که در به ثمر رسیدن انقلاب بازی کرد. بی هیچ شک و ریبی، خبر ارتحال یا شهادت وی، همچون صاعقه ای بر شاخه های زرد و پاییزی رژیم سفاک پهلوی زد و همه را فرو ریخت. پس از پخش خبر ارتحال او بود که مردم راه خود را روشن تر و صریح تر از پیش یافتند و به جلو تاختند. ‏

‏او بیش از هر کس دیگری به آرمان های پدر انقلابی و بزرگوار خود، معتقد و کوشا بود و جایگاه پدر را در علم و سیاست، نیک می دانست. به همین رو، بیش از دیگران خود را به اطاعت و التزام اوامر ایشان، درآورده بود؛ چنانکه برادر کهتر، حاج احمد آقا می گفت:‏

اگر دربارۀ امام می گویند حرکت های ایشان، پیامبرگونه است، باید دربارۀ مرحوم حاج آقا مصطفی نیز گفته شود که حرکت ایشان نسبت به پیامبرگونه بودن امام، علی وار بود.‎[41]‎

‏نقش سیاسی شهید حاج آقا مصطفی از خرداد 42 آغاز می شود و تا پایان عمر پربرکتش ادامه می یابد. به ویژه در حوادث خونین 15 خرداد 42، در سازماندهی و حفظ روحیه نیروهای انقلابی و برقراری ارتباط آنان با رهبری انقلاب، نقش درخشان و برجسته ای را به منصۀ ظهور درمی آورد. در واقع وی، رابط نهضت با رهبر تبعیدی انقلاب بود و کانون گرم انقلاب در داخل. اما رژیم، حضور وی را در آن سال ها تاب نیاورد و پس از تبعید امام به ترکیه در ماجرای کاپیتولاسیون، آن شهید را نیز دستگیر و در زندان «قزل قلعه» حبس کرد. حبس آقا مصطفی، چندان به طول نینجامید؛ اما پس از آزادی به خارج از کشور تبعید شد. در تمام مدت تبعید و دوازده سالی که در نجف بودند، هماره یار و یاور امام و پشتیبان نهضت اسلامی ایران بودند و در آن شرایط سخت و طاقت فرسا، مایه روشنی چشم پدر و امید انقلاب بودند. ‏

‏رژیم شاه، حاج آقا مصطفی را عامل اصلی تحرکات و مبارزات اسلامی مردم ایران می شناخت و حتی بر این گما ن بود که وی محرک رهبر کبیر انقلاب نیز هست. بدین رو هماره در اندیشۀ حذف وی از صحنۀ سیاست و یا حیات بود. در یکی از اسناد‏


حضورج. 43صفحه 256
‏ساواک، در این باره، آمده است:‏

قرائنی نشان می دهد که فعالیت های سیاسی [آیت الله] خمینی به وسیله فرزند متوفای او صورت می گرفت و با مرگ او، احتمالاً این فعالیت ها مختل خواهد شد؛ مضافاً به اینکه تا زمان نامحدودی در ادامه فعالیت اطرافیان خمینی وقفه ایجاد شود و احیاناً روی روش های جاری او تأثیر می گذارد.‎[42]‎‏ ‏

‏سرانجام رژیم ستمشاهی در اول آبان 1356 / نهم ذیقعده 1397 قمری، قهرمان علم و مبارزه و فرزند شایسته و بزرگ امام خمینی را به طرز مرموزی به شهادت رساند و با این حادثه جانگداز، نهضت اسلامی مردم مسلمان ایران را وارد جدی ترین و راسخ ترین مرحله خود کرد. نخست چنین به نظر می رسید که آن بزرگوار به سکتۀ قلبی یا مغزی، جهان را وداع گفته است، ولی نظر پزشک متخصص و قرائن دیگر، نشان داد که آنچه اتفاق افتاده است، از مقوله شهادت است نه مرگ.‏‎[43]‎‏ مرحوم حاج آقا احمد خمینی در این باره می گوید:‏

آنچه می توانم بگویم و شکی در آن ندارم، این که ایشان را شهید کردند؛ زیرا علامتی که در زیر پوست بدن ایشان، روی سینه ایشان، روی سر و دست و پا و صورت ایشان بود، حکایت از مسمومیتی شدید می کرد. من شکی ندارم که او را مسموم کردند؛ اما چگونه این کار صورت گرفت، نمی دانم؛ ولی همین قدر می توانم بگویم که ایشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحه ای شرکت کردند که در آن جا بعضی از ایادی رژیم پهلوی دست اندرکار دادن چای و قهوه مجلس بودند.‎[44]‎‏ ‏

‏به هر روی شهادت حاج آقا مصطفی و ‏


حضورج. 43صفحه 257
‏حوادث پس از آن، مهم ترین رویدادهای سال 56 بود که یک سال بعد به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید. به همین رو، امام خمینی شهادت فرزندشان را «از الطاف خفیۀ الهی» شمردند. مجالس و مراسمی که به یادبود نام و خاطرۀ آن شهید گرامی، در ایران و پاره ای از کشورهای اسلامی و غربی برگزار شد، دوباره نام «خمینی» را در فضای خفقان زدۀ ایران، بلندآوازه کرد و آن مجالس، خود بهانه ای شدند تا پس از 13 سال نام امام خمینی، آشکارا برده شود. ‏

19 دی، آغازی دوباره

‏چالمرز جانسون، از نظریه پردازان مشهور انقلاب، در کتاب معروف خود، موسوم به تحول انقلابی، برای هر رخداد مهمی در سرنوشت ملتی، سه عامل را شرط اساسی می داند:‏‎[45]‎

‏1. ایدئولوژی؛‏

‏2. انعطاف ناپذیری نخبگان؛ ‏

‏3. عوامل شتابزا. ‏

‏نهضت اسلامی ایران، دو عامل نخست را به کمال داشت، آنچه مانع رسیدن کاروان انقلاب به منزل مقصود بود، فقدان عوامل شتاب زا و محرک نیرومند بود. ‏

‏شهادت حاج آقا مصطفی و قیام مردم قم در 19 دیماه 1356 از اصلی ترین عوامل شتاب دهنده به جریان نهضت بودند که پیروزی انقلاب اسلامی را در ایران تسریع بخشیدند. ‏

‏حوادثی که از نیمۀ اول سال 1356 در صحنه سیاسی کشور روی داد، وحشت و نگرانی فزایندۀ رژیم و دستگاه های امنیتی را برانگیخت و پیامدها و تداوم آن رویدادها، در ماه های بعد نشان داد که نگرانی حکومت، چندان هم بی مورد نبوده است. شهادت آیت الله مصطفی خمینی موجی از خشم و نفرت را علیه حکومتیان برانگیخته بود؛ به طوری که رژیم در مهار آن، راهی پیش پای خود نمی دید. ‏

‏اشتباه دیگر رژیم، حملۀ مطبوعاتی به رهبری نهضت بود. درباریان تصمیم گرفته بودند که چهرۀ پیشوای انقلاب اسلامی را که پس از شهادت فرزندش، نام آورتر شده است، مخدوش کنند. آنان در آن زمان به پشت گرمی حمایت های کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، پایه های قدرت خود را همچنان مستحکم می دیدند و در ارزیابی توان بالقوۀ مذهب، دچار خطای بزرگی شدند. بدین رو در روز 17 دی ماه 1356، هم زمان با سالروز کشف حجاب، توسط رضاشاه، روزنامه اطلاعات به دستور مستقیم هویدا، وزیر ‏


حضورج. 43صفحه 258
‏وقت دربار، مقاله ای توهین آمیز و سراسر کذب و افترا، علیه امام خمینی و روحانیت به چاپ رساند. عنوان مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» بود و کسی به نام احمد رشیدی مطلق (!) آن را امضا کرده بود. داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی در دولت آموزگار در اشاره به این مقاله می گوید: ‏

آن مقاله، مسلماً پاسخی بود به حملات خمینی به شاه... شاه حقیقتاً از این حملات زخمی شده بود؛ چون خودش را در اوج قدرت و محبوبیت می دید... کارتر قوت قلبی به شاه داد که برایش قابل تصور نبود. خیلی از حدود متعارف دیپلماتیک تجاوز کرده بود و احساس می کرد که دیگر محلی برای نگرانی نیست و الآن وقتش است که به مبارزه ای که خمینی پیش کشیده و شروع کرده است، پاسخ دهد.‎[46]‎‏ ‏

‏دو روز بعد از چاپ مقالۀ مزبور، مردم قم، دست به تظاهراتی عظیم زدند و آخرین پایه های حکومت را نیز به لرزه درآوردند. آنچه از شواهد و قرائن موجود در تاریخ معاصر، برمی آید، قیام 19 دی از عوامل مهم و اساسی در احیای نهضت اسلامی و فراگیری آن است. این عامل، همۀ موتورهای ماشین انقلاب را روشن کرد و حتی ابتکار عمل را از دست انقلابیون غیرمذهبی نیز خارج کرد. «حوادث قم در دی ماه 1356 را می توان نقطه عطفی دانست که در آن، بخش اعظم ابتکار عمل در نهضت ایران از دست نیروهای غیرمذهبی خارج شد و به دست مخالفان و مبارزان مذهبی افتاد... حتی اگر مقامات مسئول ایران، شعور این را داشتند که این اتهامات را بر آیت الله خمینی وارد نسازند، باز هم حرکتی که به رهبری روحانیون آغاز شده بود، رهبری نیروهای مخالف شاه را در دست می گرفت.»‏‎[47]‎‏ ‏

‏به هر روی، انتشار مقاله توهین آمیز روزنامۀ اطلاعات، آنچنان احساسات مذهبی را بیدار کرد که مقامات پهلوی را سخت به حیرت انداخت. واکنش 19 دی 56، اوج رویارویی مردم با حکومت شاه بود؛ حرکتی که ضمن سلب اعتماد عمومی مردم، اقشار دیگر جامعه به خصوص نظامیان را تا حدود بسیاری نسبت به شاه بی اعتماد کرد و می رفت که در مدت کوتاهی، عامل اصلی جذب قشر عظیمی از آنان، به توده مردم گردد. ‏

‏صبح روز 19 دی ماه، هزاران نفر از طلاب حوزه علمیه قم مردم آن شهر انقلابی، به سوی منازل مراجع به راه افتادند و اعتراض‏


حضورج. 43صفحه 259
‏شدید خود را نسبت به وضع موجود و اهانت های شاه به پیشوای خود، اعلام کردند. در پی این اعتراض عمومی و شدیداللحن، که با همدلی و پشتیبانی همۀ مراجع همراه بود عده‌ای از طلاب و مردم قم به شهادت رسیدند و عده بسیاری از ایشان زخمی و دستگیر شدند.‏‎[48]‎‏ ‏

‏به دنبال این کشتار وحشیانه، تا چندین روز، حوزه ها و بازار قم، تعطیل شد و تظاهرات پراکنده ادامه یافت. این قیام خونین و مؤثر، همچون نوری در تاریکی درخشید و فریاد رسایش، سکوت مرگبار آن زمان را در هم شکست. شهادت آقا مصطفی و قیام مردم قم، عرصه را برای مخالفت های گسترده تر و آشکارتر گشود و نقطۀ آغازی بود برای تعرضات فیزیکی به مراکز دولتی، از جمله ساختمان حزب رستاخیز و بسیاری از بانک ها و تأسیسات حکومتی. ‏

‏از دیگر آثار این رخداد مهم سیاسی، تعویض نخست وزیر در سطح حکومت بود، آموزگار برکنار شد و جای خود را به شریف امامی داد.‏

نهضت ادامه دارد 

‏شهادت آقا مصطفی، قیام 19 دی و توابع آن، مرگ مشکوک دکتر علی شریعتی و تجمعات پراکنده در مساجد، دانشگاه ها و بازار، سال 56 را، سال تعیین سرنوشت ایران، رقم زد. امام خمینی در برابر همۀ حوادث روزهای آن سال، واکنش های سریع و صریح از خود نشان می دادند و هوشمندانه ترین بهره برداری های ممکن را از هر حادثه ای می کردند. پیام ها و سخنرانی ها و عکس العمل های الهی آن پیشوای راستین، نگذاشت که حتی یک قطره خون در آن روزهای جنگ و جدال، هدر رود و همه را به سیلی بنیان افکن تبدیل کرد.‏‎[49]‎‏ ‏

‏از سویی مراسم یادبود شهیدان 19 دی قم، در تبریز و یزد و جهرم و شیراز و اصفهان و تهران، فضای عمومی کشور را یکپارچه و انقلابی کرده بود. رژیم پهلوی، جز واکنش های خشونت آمیز و خونین، راه دیگری پیش پای خود نمی دید؛ اما این راه نیز او را از چاهی که به مدت پنجاه سال حکومت  خود و پدرش، کنده بودند، بیرون نیاورد. بلکه هر عمل ناشیانه و نابخردانۀ او، بر شعله های مقدس انقلاب می افزود و مردم را در راهی که انتخاب کرده بودند، مصمم تر می کرد. ‏

‏شاه، غیر از اقدامات نظامی، گاه به ترفندهای سیاسی نیز متوسل می شد؛ از جمله دادن جای هویدا - پس از 13 سال نخست وزیری - به جمشید آموزگار که از ‏


حضورج. 43صفحه 260
‏تکنوکرات های غربزده محسوب می شد. در سال 56، آموزگار نیز مجبور شد که جای خود را به یکی از ارکان فراماسونری ایران، یعنی جعفر شریف امامی بدهد و خود به کناری رود.‏

‏شریف امامی، نام دولت خود را «دولت آشتی ملی» گذاشت؛ اما دیگر برای این دست از فریبکاری ها، بسیار دیر شده بود. به ویژه آن که کشتار فجیع و ننگین 17 شهریور در زمان صدارت او اتفاق افتاد و مردم، معنای جدیدی از «آشتی ملی» را نیز دریافتند! در روز جمعه، 17 شهریور 56، مردم تهران که در میدان ژاله (شهدا) گرد هم آمده بودند تا فریادهای خود را به گوش جهانیان برسانند، سربازان ارتش پهلوی به روی آنان آتش گشودند و شمار بسیاری از مردان و زنان انقلابی را به شهادت رساندند. ‏

‏حکومت، در تهران و 11 شهر دیگر، رسماً حکومت‌نظامی اعلام کرده بود. این وضعیت فوق العاده در کشور، که زمانی نیز برای پایان آن تعیین نشده بود، با مخالفت ها و افشاگری های صریح رهبر انقلاب مواجه شد. امام در این پیام ها از مردم ایران خواستند که به این وضعیت ویژه و نظامی، تن ندهند و اعتنایی به هشدارهای نظامیان نکنند. ‏‎[50]‎


حضورج. 43صفحه 261
‏نخستین روزی که حکومتیان برای آغاز حکومت نظامی تعیین کرده بودند، جمعه 17 شهریور بود و اجتماع عظیم مردم در آن روز، نشان داد که دیگر هیچ ترس و واهمه ای از برخورد و درگیری با نیروهای شاه ندارند. به گزارش خبرنگار گاردین که در صحنه درگیری نظامی ها با مردم در میدان ژاله، حضور داشت: «هلیکوپترها برای متفرق کردن مردم از مسلسل و مواد تخریبی استفاده کردند.» وی می افزاید: «منظره، به میدان اعدام شباهت داشت. نظامیان مردمی را که تظاهرات ضدرژیم می کردند، به گلوله می بستند.»‏‎[51]‎‏ ‏

‏شورای امنیت ملی، آمار شهیدان این روز را 86 نفر اعلام کرد؛ اما در بولتن های محرمانه ساواک، عدد 97 آمده بود و قرائن نشان می دهد که بسی بیش از اینها بوده است.‏‎[52]‎‏ ‏

‏فضای کشور کاملاً دگرگون شده بود. روش هایی که رهبر انقلاب در آن روزهای حساس برمی گزید و اعلام می کرد، نقش اساسی در به ثمر رساندن تلاش مردم داشت. «از روش های موفق امام خمینی در پیشبرد مبارزه علیه رژیم شاه، دعوت مردم به اعتصاب و گسترش آن بود. اعتصاب های سراسری در ماه های پایانی عمر رژیم، به ارکان حکومت و وزارتخانه ها و ادارات و مراکز نظامی کشیده شده و ضربۀ نهایی را اعتصاب کارکنان شرکت نفت و بانک ها مراکز حساس دولتی وارد ساخت.»‏‎[53]‎‏ ‏

طلوع از مغرب 

‏وزرای خارجۀ ایران و عراق در دیداری که محل آن نیویورک بود، تصمیم گرفتند که امام خمینی را از سلاح حضور در کشور همسایۀ ایران، یعنی عراق، محروم کنند. برخی نیز گفته اند که خروج امام از عراق، به تصمیم و صلاحدید خود ایشان بوده است که با توجه به مقصد نخستین ایشان، یعنی کویت، بعید به نظر می رسد. ‏‎[54]‎

‏روز دوم مهرماه سال 1357، منزل امام در نجف، به محاصرۀ قوای بعثی درآمد. رئیس سازمان امنیت عراق در دیدار با امام از وی خواست که تمام فعالیت های سیاسی خود را تعطیل کند تا بتواند به اقامت خود در نجف ادامه دهد. اما امام خمینی این پیشنهاد مذبوحانه را نپذیرفت و گفت که به خاطر مسئولیتی که در مقابل امت اسلام، احساس می کند، حاضر به سکوت و هیچ گونه مصالحه و معامله ای نیست.‏‎[55]‎‏ ‏

‏ده روز بعد، یعنی دوازدهم مهرماه 1357، امام خمینی عراق را به قصد کویت، ترک کرد.‏


حضورج. 43صفحه 262
‏انتخاب کویت از میان دیگر کشورهای اسلامی، دلایل روشنی داشت. اولاً حضور امام در هر یک از کشورهای نسبتاً انقلابی، مانند لبنان و سوریه، نهضت اسلامی را در معرض اتهام به ارتباطات خارجی قرار می داد. شاه همراه، نهضت دینی مردم ایران را به خارج از مرزهای ایران، وصل و منتسب می کرد تا آن را از انگیزه های اسلامی و ملی، تهی کند. حضور امام در چنین ممالکی، شاه را در استفاده از آن حربۀ قدیمی، کمک می کرد.‏‎[56]‎‏ دلیل دیگر انتخاب کویت، نزدیکی آن به ایران و تسهیل ارتباط با داخل بود. ‏

‏وقتی امام در مرز کویت، از ورود به آن کشور، منع شد، همگان دانستند که در این ممانعت، رژیم شاه بی نقش نیست. از این رو، پس از مشورت با نزدیکان، به ویژه مرحوم حاج احمد آقا، تصمیم به هجرت به فرانسه را گرفتند که بسیار هوشمندانه و کارساز بود.‏‎[57]‎‏ ‏

‏چهاردهم مهرماه، روز ورود امام به پاریس است. دو روز بعد، خانه یکی از ایرانیان مقیم حومۀ پاریس، میزبان رهبر انقلاب شد و از آن پس نام شهرک «نوفل لوشاتو» جایی برای خود در تاریخ ایران گشود. در پاریس نیز، نمایندگان رئیس جمهور وقت فرانسه، از امام خواستند که به فعالیت های سیاسی خود، پایان دهد؛ اما امام در پاسخ به فرستادگان کاخ الیزه، جملاتی گفتند که آن نیز در تاریخ ثبت شد: ‏

این گونه محدودیت ها خلاف ادعای دمکراسی است و اگر ناگزیر شوم که از این فرودگاه به آن فرودگاه و از این کشور به آن کشور بروم، از هدف هایم دست نخواهم کشید.‎[58]‎‏ ‏

‏نوفل لوشاتو، حدود چهار ماه، میزبان رهبر انقلاب اسلامی ایران بود و در این مدت، کانون رفت و آمدهای سیاسی و خبرگزارانه گشت. این مدت کوتاه، بحرانی ترین ایام نهضت اسلامی بود و هدایت و حوادث پی در پی ایران، همگی از همین روستای پاریسی صورت می گرفت. ‏

‏سیل خبرنگاران و سیاستمداران به سوی نوفل لوشاتو در جریان بود که شاه، خشونت آمیزترین تصمیم سیاسی خود را نیز گرفت: بر سر کار آوردن یک کابینه صددرصد نظامی. بدین ترتیب، شریف امامی ناکام، جای خود را به ازهاری داد. جنگ و خونریزی در خیابان های قم و تهران و اصفهان و مشهد و... ادامه داشت و هر روز بر شدت آن افزوده می شد. شاه به سفیران آمریکا و انگلیس متوسل شد، ولی از آنها نیز کاری ساخته نبود.‏‎[59]‎‏ همه منتظر تیر خلاص بودند که ناگهان صدای آن در روز عاشورای همان‏


حضورج. 43صفحه 263
‏سال بلند شد. راهپیمایی عظیم مردم در آن روز بزرگ تاریخی، به واقع تیر خلاص به جنازۀ رژیم بود. پس از آن همه می دانستند که دیگر آب رفته، به جوی باز نخواهد گشت؛ حتی با سر کار آمدن مهرۀ مرموز و فریبکاری مانند بختیار. شاه که سیاست مقابله و خشونت را کاملاً ناکام یافته بود، حکم نخست وزیری را برای کسی نوشت که در پروندۀ او، چند سطری به مبارزه با رژیم پهلوی اختصاص داشت. این حیلۀ سیاسی نیز، نه تنها شاه را نجات نداد، بلکه آخرین برگ برنده را نیز از دست او گرفت. جهان استکباری به یاری بختیار شتافت و ژنرال هایزر معاون فرماندهی ناتو به ایران آمد. گویا او در اندیشۀ تکرار حادثۀ 28 مرداد بود و به قصد سامان دادن به نیروهای وفادار به شاه، دو ماه در تهران ماند. او در خاطراتش که به نام «مأموریت در تهران» چاپ شد، از این نیت خود، پرده برمی دارد و می افزاید که در آن روزها، همه برای برگرداندن شاه به موقعیت قبلی خود، در اندیشه راه اندازی کودتایی خونین بودیم.‏‎[60]‎‏ ‏

‏شاه که هیچ گونه راه حلی پیش پای خود نمی دید، ناگهان خبر تشکیل شورای انقلاب را در فرانسه شنید. در اوایل دیماه 57، امام خمینی، طی بیانیه ای، گروهی از برجسته ترین مردان انقلابی را به عضویت شورایی درآورد که تا سال ها، نقش اساسی در ساماندهی امور کشوری داشت. همزمان با تشکیل شورای انقلاب و پشتیبانی یکپارچۀ مردم از آن، شاه نیز در ایران شورای سلطنت را راه انداخت و پس از اخذ رأی اعتماد از مجلس برای کابینه بختیار، در روز 26 دی ماه از کشور خارج شد. ‏

‏خبر فرار شاه از کشور، موجی از شادی و شعف را در سرتاسر ایران برانگیخت و مردم، خود را تا پیروزی کامل، چندان دور نمی دیدند. اما هایزر و بختیار، همچنان می کوشیدند که کشور را برای بازگشت شاه به تاج و تخت موروثی، آماده کنند. تنها چیزی که توطئه ها و اقدامات آنان را خنثی کرد، حضور میلیونی مردم در خیابان ها و پیام های روشنی بخش امام بود. ‏

‏هنوز شادی مردم از فرار شاه، ادامه داشت که خبر قصد امام از آمدن به کشور، موجی دیگر به دریای سعادت ایرانیان، انداخت. اوایل بهمن ماه، این خبر تاریخی در کشور پیچید و اشک شوق را بر چشمان مشتاق ایرانی، نشاند. تنها نگرانی مردم در آن روزهای خوب خدا، سلامتی امام بود. آیا بختیار و عوامل حکومتی، اجازه خواهند داد که امام قدوم خود را به خاک میهن بگذارد و‏


حضورج. 43صفحه 264
‏بی آنکه گزندی به وجودش رسد؟ این نگرانی عمیق، دوستان امام را واداشت که امام را از سفر به ایران، منصرف کنند و آن را به تعویق اندازند. غیر از دوستان، دشمنان نیز سخت در تکاپو بودند که رهبر انقلاب را از پیوستن به مردم انقلابی ایران بازدارند؛ تا آنجا که رئیس جمهور فرانسه را نیز واسطه کردند.‏‎[61]‎‏ اما امام خمینی یکی دیگر از انتخاب های تاریخی خود را کرده بود و طی پیامی به مردم ایران گفت که می خواهد در این روزهای سرنوشت ساز و خطیر در کنار مردمش باشد. ‏

‏بختیار، تنها کاری که توانست بکند، بستن فرودگاه ها به روی پروازهای خارجی بود؛ اما این تلاش مذبوحانه نیز به همت مردم پاکباخته و سراسر شور و اشتیاق نیز خنثی شد. میلیون ها نفر از مردم در تظاهرات خیابانی، خواستار دیدار رهبر خود در تهران شدند. در این روزها، مسجد دانشگاه تهران نیز، میزبان گروه بسیاری از روحانیون و شخصیت های سیاسی - انقلابی کشور بود و همگی خواستار باز شدن فرودگاه ها. ‏

‏«سرانجام، امام خمینی بامداد 12 بهمن 1357، پس از 14 سال دوری از وطن، وارد کشور شد. استقبال بی سابقه مردم ایران، چنان عظیم و غیرقابل انکار بود که خبرگزاری های غربی نیز ناگزیر از اعتراف به عظمت آن شدند و مستقبلین را 4 تا 6 میلیون نفر برآورد کردند.‏‎[62]‎‏ ‏

‏امام از فرودگاه، عازم بهشت زهرا شدند و در آنجا خبر از عزم خود در تشکیل دولت ملی، دادند.‏‎[63]‎‏ بختیار که گمان می کرد با سیاست‌پیشه ای همچون خود، رو در رو است، این خبر را شوخی خواند. تا اینکه 16 بهمن ماه، امام مهندس مهدی بازرگان را به ریاست دولت موقت نصب فرمود. سپس از مردم خواست که با راهپیمایی های خود، بر این نصب، صحه گذارند. مردم نیز که هماره به رهبر خود اعتماد و ایمان داشتند، به خیابان ها ریختند و با تأیید نخست وزیری بازرگان، آخرین پرتوهای امید را از چشمان بختیار و دوستانش گرفتند. ‏

‏آنچه فرار بختیار و از هم پاشیدگی رژیم را در آن روزها سرعتی افزون تر از تصور همگان داد، بیعت گروهی از افسران نیروی هوایی با امام خمینی در مدرسۀ علوی، (محل اقامت امام) بود. این بیعت، که خبر از اعتقاد بسیاری از نیروهای نظامی کشور به فساد رژیم و حقانیت انقلاب می داد، آخرین امیدها را از حکومت گرفت و پس از آن، انهدام ارتش شاهنشاهی آغاز شد. روز 20 بهمن، همافران نیروی هوایی، مهمترین پایگاه هوایی تهران را به تسخیر خود درآوردند‏


حضورج. 43صفحه 265
‏و درهای این محل استراتژیک را به روی مردم گشودند. یک روز بعد، پایگاه های نظامی و مراکز مهم دولتی، یکی پس از دیگری به تسخیر انقلابیون درآمد. در همان روز، ساعت حکومت نظامی، چهار بعدازظهر اعلام شد و بختیار در جلسه اضطراری شورای امنیت کشور، طرح کودتای نظامی را به میان کشید. ‏

‏«امام خمینی طی پیام مهمی از مردم تهران خواستند تا برای جلوگیری از توطئه، به خیابان ها بریزند و حکومت نظامی را عملاً لغو کنند. سیل جمعیت زن و مرد و کودک و بزرگ، به خیابان ها ریختند و مشغول سنگربندی شدند. اولین تانک ها و تیپ های زرهی کودتاچیان به محض حرکت از پایگاه هایشان، به وسیلۀ مردم از کار افتادند. کودتا در همان آغاز با شکست مواجه شد.»‏‎[64]‎‏ ‏

‏بدین ترتیب، برای بختیار نیز راهی جز فرار باقی نماند و پس از اختفا، از کشور خارج شد. ‏

‏صبح دم روز آفتابی 22 بهمن، خورشید پیروزی انقلاب خمینی از پشت کوه های یخ زدۀ استبداد، درخشیدن گرفت و عصر همان روز، همۀ روزنامه ها با تیتر درشت نوشتند: «رژیم متلاشی شد.»‏‎[65]‎‏ ‏


حضورج. 43صفحه 266
یادداشتها:

حضورج. 43صفحه 267

  • حمید روحانی، نهضت امام خمینی (قم، دارالفکر) ص 699 . برخی از عبارات این اعلامیه روشنگرانه، از بیم مخالفت حکومت عربستان با پخش آن در ایام حج، حذف شد .
  • پیش از این درباره این جشنها، سخن گفته ایم
  • فالاچی، مصاحبه با تاریخ، بخش سانسور شده، تهران نشر آواز، 1357، ص 3، به نقل از زندگینامه امام خمینی، محمد حسن رجبی، ص 306 .
  • صحیفه امام، جلد 2، ص 397 .
  • همان .
  • همان، ج 2، ص 398 .
  • همان، ص 483 .
  • به نقل از حجة الاسلام دعایی، روزنامه جمهوری اسلامی، 16 تیرماه 1359، شماره 317 . نیز ر . ک: تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 20 - 219 . (به نقل از: رجبی، زندگینامه امام خمینی، ص 310) .
  • چنین شیوه ها و ظرافتهایی که امام در آن سالها به کار می بستند، همچنان می تواند الگو و سیره امروزین ما باشد .
  • صحیفه امام، ج 3، ص 7 .
  • محمدحسن رجبی، زندگینامه امام خمینی، ص 321 .
  • صحیفه امام، ج 3، ص 2 .
  • همان، ج 3، ص 6 به بعد .
  • همان، ص 7 .
  • گروه نویسندگان، مطالعات روستایی در ایران، ص 14 .
  • ر . ک: احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین .
  • ر . ک: صحیفه امام، ج 2، ص 482و 483 . پیام امام خمینی به علما و وعاظ و امت مسلمان ایران در مورد نقشه های دستگاه جبار برای محو اسلام و قرآن .
  • «کوثر، شرح وقایع انقلاب اسلامی»، ج 1، ص 273 .
  • صحیفه امام، ج 3، ص 71 .
  • همان .
  • ر . ک: جزوه «زندگینامه اجمالی امام خمینی»، تهیه و تنظیم: واحد تحقیقات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی، ص 115 .
  • حمید انصاری، حدیث بیداری، ص 93 .
  • صحیفه امام، ج 3، ص 100و101 .
  • همان .
  • همان، ص 114 .
  • محمدحسن رجبی، زندگینامه سیاسی امام، ص 346 .
  • از ظهور تا سقوط ، ص 212 .
  • همان .
  • صحیفه امام، ج 3، ص 179 . این پیام به مناسبت عید فطر در تاریخ مهر 1355 / شوال 1396 خطاب به عموم مسلمین و دانشجویان داخل و خارج از کشور صادر شد . درباره فاصله هفت ماهه میان اصل ماجرا و نامه امام(ره) برخی گمانه‌زنی های درخور تأملی کرده اند . . ر . ک: رجبی، همان، ص 349 .
  • در چنین مواقعی امام از مردم سایر کشورهای اسلامی می خواستند که به کمک برادران و خواهران خود در لبنان بیایند .
  • کوثر، ج 1، ص 273 و روزنامه کیهان، 8 / 12 / 57 . .
  • دائرة المعارف تشیع، ج 7، ذیل مدخل «خمینی» ص 269
  • رجبی، زندگینامه سیاسی امام خمینی، ص 4 - 353 .
  • ر . ک: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط ایران از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، ص 304 .
  • حدیث بیداری، ص 95 - 94 .
  • صحیفه امام، ج 3، ص 210 .
  • صحیفه امام، ج 3، ص 207 .
  • ر . ک: خاطرات آیت الله پسندیده، به کوشش مرادی نیا، ص 3 - 52 .
  • ر . ک: ستاره صبح انقلاب، روح الله حسینیان، ص 15 - 14 . همچنین در مجله حوزه، ش 82 - 81، شرحی از تألیفات چهل گانه او آمده است .
  • ر . ک: مجله پاسدار اسلام، ش 23، ص 29 .
  • ر . ک: مجله حضور، ش 21، ص 248 - 247 .
  • ر . ک: راز طوفان، ص 7 - 256 .
  • ر . ک: مجله یاد، ش 12 .
  • برای آشنایی بیشتر با نقش عوامل شتابزا در انقلاب، رجوع کنید به: چالمرز جانسون، تحول انقلابی، ترجمه حمید الیاسی، ص 103 و مصطفی ملکوتیان، سیری در نظریه های انقلاب، چاپ دوم، فصل هفتم .
  • ر . ک: نیکی کدی، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه گواهی، ص 414 .
  • ر . ک: افراسیابی، ایران و تاریخ، ص 519 .
  • ر . ک: علیرضا زهیری، عصر پهلوی به روایت اسناد، ص 381
  • ر.ک: صحیفه امام، ج 3، ص 359ـ360 .
  • سیر این وقایع را با نقل جزئیات آنها، در کتاب «کوثر، شرح وقایع انقلاب اسلامی»، مجلدات 3 - 1، بخوانید .
  • ر . ک: تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ج 2، ص 92 - 91 .
  • ر . ک: ساواک و روحانیت، همان، ص 227 و ابراهیم یزدی، آخرین تلاش ها در آخرین روزها، ص 25 .
  • حمید انصاری، حدیث بیداری، ص 100 .
  • ر . ک: عصر پهلوی به روایت اسناد، ص 389 .
  • ر . ک: کوثر، شرح وقایع انقلاب اسلامی، ج 3، ص 532 .
  • ر . ک: همان، ج 1، ص 434 .
  • همان، ص 434 .
  • حدیث بیداری، ص 101 .
  • ر . ک: پاسخ به تاریخ، ص 364 - 350 .
  • مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، به نقل از حدیث بیداری، ص 102 .
  • ر . ک: کوثر، شرح وقایع انقلاب اسلامی، ج 2، ص 581 و ج 3، ص 545 .
  • حدیث بیداری، ص 7 - 106 .
  • کوثر، ج 3، ص 18 - 47 .
  • حدیث بیداری، ص 110 - 109 .
  • ر . ک: کوثر، شرح وقایع انقلاب اسلامی، ج 3، ص 61 - 351 .