قصۀ آخرین دیدار، خاطراتی چند از دکتر ابراهیم نعمتی پور «دقت و حافظۀ حضرت امام بسیار قوی و حساس بود»

قصۀ آخرین دیدار

‏  خاطراتی چند از دکتر ابراهیم نعمتی پور‏

‏  دقت و حافظۀ حضرت امام بسیار قوی و حساس بود‏

‏ این سطور خاطراتی است از دوران چند ساله افتخار حضور در خدمت حضرت امام خمینی که به خواست یادگار عزیز و گرامی حضرتش حاج احمد آقا به رشته تحریر در می آورم:‏

 برگرفته از کتاب گزارشات طول درمان حضرت امام، تألیف دکتر عارفی در دست چاپ و انتشار

‏ ‏  نظم حضرت امام 

‏گرچه صحبت از نظم حضرت امام که زبانزد خاص و عام بوده است تکرار مکرّرات است معهذا بیان این موضوع در ارتباط با ساعت ملاقات روزانه پزشکان با ایشان بی مناسبت نیست. زمان شرفیابی به حضور مبارکشان هر روز صبح ساعت هشت و دو سه دقیقه بود، و این چند دقیقه احتمالاً مربوط به این بود که گاه حضرت امام به خلاصه اخبار مهمّ رادیو در این ساعت التفاتی داشتند. این رعایت دقیق نظم باعث شده بود که پزشکان هم خود را با وضعیت فوق هماهنگ نموده و به موقع پشت درب اتاق حضرت امام آماده شنیدن صدای زنگ باشند در واقع حضرت امام عملاً این خصلت مهمّ اسلامی را به اطرافیان خود تعلیم می فرمودند. ما بعنوان پزشکان حضرت امام از این نظم دقیق در موارد پزشکی و درمانی هم استفاده می کردیم به این ترتیب که با توجه به تحت کنترل بودن دقیق وضعیت قلبی حضرت امام از نظر تعداد ضربان قلب و ریتم و تغییرات دیگر (مانیتورینگ) به صورت 24 ساعته، برای ارزیابی تأثیر عوامل مختلف بر قلب، فقط از خانواده محترم و فرزند بزرگوارشان خواسته بودیم که برنامه کامل یک 24 ساعت حضرت امام را در اختیار پزشکان قرار دهند و از آن پس دیگر می دانستیم که مثلاً در ساعت فلان حضرت امام در فلان ‏

حضورج. 12صفحه 336
‏ محل و مشغول فلان کار هستند و تغییرات ضربان و ریتم قلبی را با وضعیت فوق مطابقت داده و در اقدامات درمانی در صورت لزوم مورد توجه قرار می دادیم. این برنامه آنچنان دقیق بود که اگر خدای ناکرده حادثه خاصی از نظر قلبی در دستگاه کنترل ثبت می شد که نیاز به دخالت فوری پزشک می داشت با توجه به زمان وقوع و تطبیق با برنامه حضرت امام، که در ذهن پزشکان آن حضرت ضبط بود می توانستیم محل حضور امام و وضعیت ایشان را متوجه شده و سریعاً خود را به همان محل برسانیم.‏

‏ ‏ دقّت حضرت امام 

‏دقّت حضرت امام فوق العاده بود. برنامه درمانی ایشان نسبتاً مفصّل و پیچیده بود و نیاز به استفاده از داروهای مختلف و متعدد در ساعات معیّن بود که طبق جدول و در صندوقچه کوچک زمان بندی شده ای مورد استفاده شان قرار می گرفت. بخاطر نمی آورم که حتی یکبار ایشان مصرف داروئی را در زمان معین خودش از یاد برده باشند و اگر کوچکترین تغییری در برنامه داده می شد و یا مقدار دارو تغییری می کرد فوراً مسئله را به پزشک گوشزد می کردند تا مطمئن شوند آن تغییر با نظر پزشک است و یا احیاناً اشتباهی رخ داده است. در این زمینه یک مورد قابل توجه است؛ زمانی حضرت امام به مقدار داروی جدیدی که برایشان ‏

حضورج. 12صفحه 337
‏شروع شده بود بسیار حساس بودند و ضرورت داشت مقدار آن دارو به تدریج افزایش یابد و لذا قرص به دقت تقسیم و گاه تراشیده می شد تا میزان و مقدار مطلوبی حاصل شود و اینکار معمولاً توسط یک نفر انجام می شد تا مشکلی از نظر تنظیم مقدار و اندازه آن دارو پیش نیاید. یکبار حضرت امام پزشکی را احضار و یکی از آن قرصهای تراشیده شده مربوط به یک ساعت معین را به وی نشان دادند و فرمودند که این قطعه از قرص قدری بزرگتر از بقیه قطعه ها است. باید چنین باشد یا خیر؟ و وقتی با بقیه قرصها مقایسه گردید مشخص شد که تفاوت مختصری وجود دارد که علیرغم جزئی بودن از دید حضرتشان پنهان نمانده است و آن قطعه قرص تعویض گردید.‏

‏ ‏ دقّت و حافظه حضرت امام 

‏دقت حضرت امام در شناخت افراد و نیز بخاطر داشتن موضوعات مختلف مربوط به آنان هم فوق العاده بود. با توجه به تعداد پزشکان ثابت و غیر ثابت در گروه پزشکی بیت حضرت امام که در هر روز هفته یک یا دو نفر خدمتشان می رسیدند چنین تصور می شد که ایشان بخاطر نمی آورند چه سؤالی را از کدام پزشک نموده باشند و چه موضوعی را با کدام پزشک در میان نهاده باشند، ولی بهیچوجه چنین نبود. بعنوان مثال روزی ایشان مشکل گرفتگی بینی داشتند و ‏

حضورج. 12صفحه 338
‏از من راه چاره پرسیدند که استفاده از سرم فیزیولوژی برای شستشوی بینی را توصیه نمودم. بعد از یک هفته که خدمتشان رسیدم از من پرسیدند استفاده از سرم فیزیولوژی چند بار بهتر است در روز انجام شود و تا چه زمانی ادامه دهند. مشخص بود که اولاً می دانستند که با کدامیک از پزشکان در آن مورد خاص صحبت کرده بودند و در طی این مدت هم نیازی ندیده بودند که با دیگران آنرا مطرح نمایند. و یا در یک مورد دیگر، حضرت امام از فرو رفتن گوشۀ ناخنهای شست پا به داخل گوشت انگشت پا رنج می بردند، یکروز که مسئله را با اینجانب مطرح فرمودند، از ایشان خواستم در موقع گرفتن ناخن مراقب باشند که زیاد عمیق گرفته نشود و همان موقع گفتم که اگر مفید واقع نشد ضرورت خواهد داشت ناخن توسط جراح کشیده شود. چند هفته از آن زمان گذشت. یکروز بعد از چند هفته مجدداً به خود اینجانب فرمودند آقای دکتر اگر صلاح می دانید دیگر باید از جراح برای کشیدن ناخن دعوت شود چون ناراحتی ام ادامه دارد و این ارتباط دادن موضوع را با این فاصله زمانی با همان فرد از گروه پزشکی برای من فوق العاده جالب و قابل توجه بود. اهمیت مطلب زمانی روشن می شود که لحظه ای به وضعیت حضرت امام بعنوان کسی که با دقت کامل و موشکافانه به مهمترین مسائل ایران و جهان نظر دارد بیندیشیم. توجه حضرت امام به حضور و یا عدم حضور پزشکان گروه شمه ای دیگر از دقت نظر و عطوفت ایشان بود، به این ترتیب که اگر یکی از پزشکان برای مدتی نسبتاً طولانی به حضورشان نمی رسیدند جویای احوال می شدند و مواردی که به علت کسالت و یا گرفتاری فرد بود کسی را برای احوالپرسی و یا رفع مشکل مأمور می فرمودند. زمانی که برای دورۀ مطالعاتی به خارج از کشور سفر کرده بودم، چند بار از برادران جویای احوال شدند و زمان بازگشت را پرسیده بودند.‏

‏ ‏ ثبات رأی حضرت امام 

‏گاه پیش می آید با توجه به ارتباط نزدیکی که پزشکان با حضرت امام داشتند شاهد برخوردها و صحبت های ایشان با افراد واقع می شدند. یکی از خصوصیات برجسته حضرت امام دقت در بکار بردن کلمات و عدم تأثیر جو موجود و یا حالات فرد در میان مطالب حضرت امام بود. در یک مورد یکی از مسئولین مطبوعات روزی خدمت امام رسیدند و از رضایت حضرت امام از مطالب و مشی آن جریده جویا شدند و امام فرمودند که خداوند شما را موفق بدارد و سخنی از رضایت و یا عدم رضایت به میان نیاوردند. مجدداً آن مسئول بصورت دیگری جویای نظر حضرت امام شدند که پاسخ مشابهی شنیدند. من شاهد بودم که آن آقا از افراد ‏

حضورج. 12صفحه 339
‏مورد وثوق در نظام جمهوری اسلامی بودند هرچه خواستند کلمه ای مبنی بر تأیید وضعیت جریده از زبان حضرت امام بشنوند علیرغم اصراری که در نحوه سؤالاتشان داشتند موفق به اینکار نشدند. کلماتی که حضرت امام به کار می بردند در عین حال که حالت دلگرمی را برای آن آقا ایجاد می کرد، ولی تأیید صریحی را به همراه نداشت. این یکی از مواردی بود که عدم تأثیر عوامل مختلف مثل آشنائی و سوابق فرد و اصرار علاقه وی و به عبارت دیگر ایجاد رودربایستی را بر بیان اعتقاد و عقیده حضرت امام نشان می داد.‏

‏  ‏ حساسیت حضرت امام در مسئله حجاب و محرمیت

‏حضرت امام اهمیت خاصی برای حفظ حجاب و مراعات محرم و نامحرم قائل بودند. گاه پیش می آمد که بنا به ضرورت خدمتشان می رسیدیم و در همان زمان یکی از خانم های بیت حضور داشتند. حضرت امام علیرغم شناخت و اطمینانی که از برادران گروه پزشکی داشتند و معهذا سعی می کردند که این حضور همزمان را به حداقل برسانند. در مواردی که عروسشان (همسر حاج احمد آقا) حضور داشت و احیاناً می خواست کاری برای حضرت امام انجام دهد که آن کار به احتمال بسیار ضعیف ممکن بود حجاب و چادر ایشان را قدری ‏

حضورج. 12صفحه 340
‏ جابجا کند مانع از انجام آن عمل می شدند و از دیگران و گاه از خود پزشکان می خواستند که آن کار را انجام دهند.‏

‏ ‏ انجام فرائض در همه شرایط

‏اهمیتی که حضرت امام برای انجام فرائض در سر موقع و به صورت اوّل وقت قائل بودند فوق العاده بود. بخاطر می آورم که زمانی که از نظر جسمانی در وضعیت نامطلوبی به سر می بردند و هدف ما ایجاد حداکثر آرامش و استراحت برای ایشان بود. حضرت امام در طی شب بارها از خواب بر می خاستند و از زمان می پرسیدند تا مطمئن شوند چقدر به وقت شرعی صبح باقیمانده است و در همان حال نماز شب ایشان ترک نمی شد.‏

‏ ‏ اهمیت به دستورات پزشک

‏حضرت امام اهمیت زیادی به دستورات پزشک می دادند و در انجام موارد تجویز شده بسیار دقیق بودند. ابرمردی که «نه گفتن» وی لرزه بر اندام شرق و غرب می انداخت وقتی از پزشک نحوه مصرف دارو و یا رعایت امر خاصی را می شنید به آرامی می پذیرفت. حضرت امام از محدود شدن و وابسته بودن بسیار ناراحت می شدند ولی وقتی مطالب بصورت مستدل برایشان توضیح داده می شد به آسانی می پذیرفتند و در رعایت موارد پذیرفته شده دقیق بودند. ‏

حضورج. 12صفحه 341
‏گاه این پذیرش برایشان تلخ بود معهذا بعنوان یک دستور طبی مراعات می کردند. روزی ایشان مراحل نقاهت بعد از یک انفارکتوس را می گذراندند و می خواستند قدم زنان از حیاط کوچک بیمارستان به منزل وارد شوند. در مسیر سر راه چند پله و یک شیب وجود داشت که در آن شرایط رفتن ایشان بدون کمک صلاح نبود و ضرورت داشت با صندلی چرخدار از آن قسمت عبور کنند. اطرافیان صندلی چرخدار را در محل آماده نموده بودند. امام از نشستن روی صندلی چرخدار خوششان نمی آمد و بخصوص در آن مرحله از نشستن روی آن خودداری نمودند و اصرار اطرافیان هم بی تأثیر بود. همراهان از من که با فاصله ای دورتر ایستاده بودم کمک خواستند. وقتی به ایشان نزدیک شدم فرمودند چه کسی می گوید که باید سوار صندلی چرخدار شوم. من حالم خوب است. به آرامی عرض کردم من به عنوان پزشک می گویم که ضرورت دارد حضرت امام این قسمت از راه را خودشان نپیمایند. در حالیکه از شنیدن این موضوع خشنود نبودند علیرغم میل خود روی صندلی چرخدار نشستند و من حالت تکدّر را در چهرۀ مبارکشان می دیدم. زمزمه عتاب آلودی هم بر لب داشتند که شاید حاکی از آن بود که پیمودن این راه که مشکل نیست و از کجا می دانید که برایم خطرناک است، معهذا دستور پزشک را پذیرفتند و در صندلی چرخدار آرام گرفتند و من هم زمزمه می کردم که هرگونه عتابی را بجان و دل خریدارم بشرط آنکه وجود مبارک امام ‏
حضورج. 12صفحه 342
‏محفوظ بماند و البته امام با نگاه مهربان دقایق بعد خود فهماندند که «تو وظیفه خود را انجام بده».‏

‏ ‏ ایجاد حس اتکاء به نفس

‏عظمت حضرت امام گاه باعث می شد که پزشکان بخصوص در برخوردهای اوّل نتوانند آنچه را که بعنوان پزشک و بیمار مطرح است به راحتی انجام دهند ولی رفتار خود حضرت امام به صورت احترام به پزشک، گوش سپردن آرام به حرفهای وی و توجه به دستورات طبی و سؤالهای کوتاه و مشخص کننده، ضمن ایجاد جو مناسب باعث تقویت حس اتکاء به نفس پزشک و عادی نمودن روابط متقابل پزشک و بیمار می شدند به نحوی که پس از مدت کوتاهی این ارتباط به صورت برخوردی راحت و مطمئن درآمده و دستورات و کارهای پزشکی بصورت منطقی و بدون تأثیرپذیری از ابهتی که بر این ارتباط سایه افکن بود صورت می پذیرفت.‏

‏ ‏ قدرشناسی حضرت امام 

‏حضرت امام بسیار قدرشناس بودند. هر بار که قسمتی از وظائف گروه پزشکی برایشان انجام می شد، گرچه همواره آن انجام وظائف از روی عشق و علاقه عمیق همکاران بود و به آن کارها افتخار می نمودند و می دانستند که هرگونه تلاش آنها در واقع با استعانت از خداوند در راه حفظ وجودی بود که قلب امت جهانی اسلام برای وی می تپید معهذا هر چند گاه امام با جمله ای آتش به جانمان می زدند به این مضمون که «خیلی به شما زحمت دادم»، «باعث زحمت شما هستم»، «باعث دردسر شما هستم». بیان این جملات بخصوص در مواردی که حالشان نامناسب تر می شد و دقت و پیگیری از جانب پزشکان را ایجاب می نمود بیشتر تکرار می شد و با شنیدن آن اشک در چشمان پزشکان حلقه می زد.‏

‏  ‏نظافت حضرت امام 

‏نظافت، تمیزی و معطّر بودن حضرت امام زبانزد خاص و عام بود. هر وقت که خدمتشان می رسیدیم بوی خوشی مشام ما را نوازش می داد. این مسئله فقط ظاهر را شامل نمی شد. ما به مقتضای حرفه، امام را مورد معاینه کامل قرار می دادیم و یا لیدهای جلوی قلبی ایشان را تعویض و به دستگاه فرستنده کوچک همراهشان (تله مانیتور) متصل می کردیم و در نتیجه این پاکیزگی بدن و لباس را در سرتاسر وجود مبارکشان می دیدیم.‏

‏ ‏ پاسخ امام به سئوالات شرعی

‏پاسخ حضرت امام به سئوالات شرعی که گاه از ایشان می شد بسیار دقیق و حساب شده بود و به تناسب اهمیتی که موضوع مورد ‏

حضورج. 12صفحه 343
‏سئوال داشت عنایت ویژه ای مبذول می فرمودند. زمانی بود که علیرغم گذشت چند سال از انقلاب اسلامی سقط جنین هایی بی مورد و خلاف شرع مقدس، با مجوز قانونی در مملکت انجام می گرفت. این موضوع به سمع مبارکشان رسانده شد که بسیار مکدّر شدند و دستور پیگیری صادر فرمودند. از محضرشان تقاضا نمودم که پرسشنامه مشروحی در مورد شرایط سقط درمانی و مسائل مربوط به آن را نوشته و خدمتشان تقدیم نمایم که اجازه فرمودند. پس از آماده نمودن پرسشنامه (استفتاء) که البته بر اساس بررسیهای علمی و مشاوره با متخصصین مختلف صورت پذیرفت خدمتشان تقدیم نمودم که پس از مطالعه دستور فرمودند که به دفتر استفتائات حضرتشان در قم ارسال شود و پس از بررسی حتماً مجدداً به رویتشان برسانند که البته این کار صورت پذیرفت و در نهایت مشخصاً پاسخ های آن را تأیید فرمودند و سپس از ایشان اجازه خواسته شد که به مراکز و مقامات ذیصلاح ارسال شود که موافقت فرمودند.‏

 صبر امام

‏صبر امام هم فوق العاده بود. مواقعی بود که با توجه به دستورات پزشکی مجبور بودند مدت نسبتاً طولانی محدودیت های ویژه ای داشته باشند گاهی مجبور به تحمل تزریق مداوم سرم برای مدت های طولانی جهت دریافت داروهای مختلف و باز بودن ورید بودند. تحمل لیدهای جلوی سینه ای برای اتصال به فرستنده کنترل ریتم قلبی (مانیتورینگ) وقتی صورت شبانه روزی و ‏

حضورج. 12صفحه 344
‏دائم پیدا کند و هر چند روز یک بار تعویض گردد صبر زیادی را می طلبد. روزی از حضرت امام الکتروکاردیوگرافی به عمل می آوردیم. این عمل وقت نسبتاً زیادی را می گیرد و بیمار باید وضعیت های مختلف را به منظور یافتن و ثبت بهترین تصویر به خود بگیرد. در طی مدتی که این کار را انجام می دادیم ایشان به آرامی هر کاری که می خواستیم انجام می دادند و در حالیکه اطرافیان گاه تکرار می کردند که دیگر آقا خسته شده اند و یا بهتر است بیش از این امام را اذیت نکنیم خود ایشان هیچگاه لب به شکایت نگشودند و تا انتهای کار تحمل کردند و در نهایت تشکر فرمودند. دردهای مربوط به مراحل حاد انفارکتوس و یا ایسکمی قلبی بسیار شدید است و ما اغلب می دیدیم که علیرغم چهره متألم ایشان شکایت زیادی نمی کردند. فقط یکبار در یک مرحله بحرانی شنیدم که از شدت درد فرمودند «دکتر به دادم برسید» و این جمله ما را بسیار تکان داد زیرا حکایت از شدت فوق العاده درد می کرد که بلافاصله با مسکن قوی و داروهای مناسب دیگر درد را کاهش دادیم.‏

‏ ‏ نگرانی برای امّت 

‏روزی یک مرحله بحرانی از وضعیت قلبی حضرت امام را می گذراندیم. مراحل سخت با استفاده از اقدامات درمانی به تدریج سپری شد و وضعیت نسبتاً ثابتی حاصل گردید ولی حضرت امام بسیار ناراحت به نظر می رسیدند و این حالت کمتر سابقه داشت. پزشکان ضمن بررسی و مشورت به این نتیجه رسیدند که آن مراحل بحرانی اثر نامطلوبی در روحیه امام باقی گذاشته و ضرورت دارد که از نظر روانی تقویت شوند تا مطمئن تر گردند که خطر رفع شده است و قرار شد این مطلب توسط آقای دکتر عارفی به عرض ایشان برسد. آقای دکتر عارفی شروع به توضیح دادن کردند که آقا، اصلاً جای نگرانی نیست، خوشبختانه همه چیز به خوبی انجام شده و می شود، همه امکانات فراهم است، شما مطمئن باشید... که در اینجا امام با تندی خاصّی فرمودند لازم نیست به من اطمینان و دلداری بدهید. بروید فکری به حال این مردم بکنید. و ما آن حالت خاص امام را می دیدیم که حاکی از آن بود که این حرفها را به چه کسی می گوئید چه موقع امام از مرگ ترس و وحشتی داشته اند که این بار دوّم باشد و بعد ما پی بردیم که در آنموقع ایشان نگرانی خاصی در مورد برخی کارهای امت اسلامی داشتند که دلشان نمی خواست نیمه تمام باقی بماند.‏

‏ ‏ شجاعت و اطمینان حضرت امام 

‏   کنترل وضع ضربان قلب حضرت امام ما را به تأثیر عوامل مختلف بر حالات حضرت امام مطلع می کرد. زمانی بود که هواپیماهای ‏

حضورج. 12صفحه 345
‏دشمن با نفوذ به مناطق شهری و از جمله جماران، اقدام به بمباران مناطق مسکونی می کردند. گاه این بمب ها در فاصله نه چندان دور بر زمین می افتاد و صدای انفجار آن به گوش می رسید و همزمان با صدای توپهای ضد هوایی در دل شب موقعیت ترس آوری را ایجاد می نمود. حداقل واکنش در مقابل نگرانی و ترس در انسان بصورت افزایش تعداد ضربان قلب تظاهر می کند ولی این مسئله برای گروه پزشکی حضرت امام به صورت نکته جالبی درآمده بود که در اینمواقع به صفحه مانیتورینگ ضربان قلب امام دقیق می شدند و هیچگونه تغییری در تعداد و ریتم ضربان قلب نمی دیدند و چه بسا که همین وضع آرامشی را بر دیگر ساکنین محل مستولی می ساخت. البته ذکر این نکته هم ضرورت دارد که امام در هیچ شرایطی از پناهگاه استفاده نمی فرمودند.‏

‏ ‏ قصّه آخرین دیدار

‏آخرین دیدار اینجانب با حضرت امام برای همیشه برایم خاطره انگیز است. اواسط دوره مطالعاتی ام در خارج از کشور جهت دیدار حضرت امام و فامیل و دوستان به میهن اسلامی مراجعت نموده بودم و یکی دو بار خدمتشان رسیدم که جویای وضع و نحوه پیشرفت کارها می شدند. قبل از عزیمت مجدد به خارج از کشور می خواستم برای آخرین دیدار خدمتشان برسم و خداحافظی نمایم. آن روز یک پنجشنبه سرد زمستانی (در بهمن ماه 67) بود و علیرغم اینکه صبح بسیار زود از منزل خارج شدم تا خود را سر ساعت 8 بامداد در زمان ملاقات پزشکان با حضرت امام به محل ملاقات برسانم متأسفانه عوامل مختلف از جمله عدم دسترسی به وسیله نقلیه ای که امکان عبور در جاده های برفی و یخی خیابانهای شمالی شهر را فراهم نماید باعث گردید که با مدتی تأخیر به جماران برسم. برایم خیلی مشکل بود که بدون ملاقات با حضرت امام ایران را ترک نمایم بخصوص که متوجه شدم در آنروز هیچ برنامه دیدار مجدد و یا اقدام خاصی از سوی گروه پزشکی برای حضرت امام وجود نداشت. علیرغم اشتیاق فراوان برای دیدارشان نمی خواستم به دلیل یک امر شخصی مزاحم اوقاتشان گردم و تصمیم گرفتم که با همه مشقتی که برایم داشت از دیدار آخر بگذرم. برادران گروه پزشکی که متوجه وضع خاص من شده بودند گفتند که بهتر است به نحوی اجازه ملاقات بگیرم زیرا خروج از کشور با چنین احساس و روحیه ای می تواند اثرات سوئی داشته باشد و از سوی دیگر حضرت امام به گروه پزشکی محبت دارند و می توان فرض کرد که یکبار هم بدلیل نیاز پزشک، مزاحمشان شده ایم. این اظهارنظرها اشتیاقم را به دیدار بیشتر نمود ‏

حضورج. 12صفحه 346
‏لذا از خدمه نزدیک خواستم تا در صورتیکه امام اجازه فرمایند برای خداحافظی خدمتشان برسم که پاسخ رسید دقایقی بعد با به صدا درآوردن زنگ اتاق پزشکان مرا به حضور خواهند پذیرفت. با خوشحالی در انتظار شنیدن صدای زنگ نشستم و با به صدا در آمدن آن مشتاقانه به دیدارشان شتافتم. با لبخند گرمی مرا پذیرفتند. شروع کردم که از مزاحم شدن در غیر زمان ملاقات پوزش بخواهم که فوراً سخنم را قطع نمودند و با حالتی به این مفهوم که این نکته مهمّ نیست از زمان رفتن و زمان بازگشت مجدد پرسش فرمودند. در مورد داشتن تاریخ دقیق زمان بازگشت با تأمل خاصی پرسش می فرمودند و حتی موضوع سئوال تکرار هم شد. این شکل سئوال در یک لحظه لرزشی بر جانم انداخت ولی از آنجا که شدت علاقه ما به حضرت امام باعث می شد که حتی تصور نبودن او را در ذهن نپرورانیم عجولانه این احساس نامطلوب را در اعماق ضمیر ناخودآگاه خویش مدفون ساختم و سعی نمودم اینگونه پرسش مکرر را عادی تلقی کنم. پس از رحلت جانگدازش که فرصت مرور مجدد بر خاطرات آخرین ملاقات دست داد چنین پرسشی در مخیله ام نقش بست که آیا بنده خالص خدا که با چشم و ذهن حق بین خود همه چیز را می دید از زمان لبیک گفتن خویش به دعوت حق اطلاع نداشت و آیا زمانی که در تاریخ بازگشت من به میهن تأمل می کرد نمی خواست حساب کند که آیا من جزء آن کسانی خواهم بود که سعادت دیدار مجدد حضرتش را برای همیشه از دست خواهم داد؟ الله اعلم. بهر حال یک مطلب را نمی توانم نادیده بگیرم و آن اینکه گرچه ایشان همیشه نسبت به گروه پزشکی و از جمله اینجانب لطف داشتند ولی در آنروز با مهربانی خاصی از مسائل مربوط به من و مسافرت و خانواده و تحصیلم پرسش می فرمودند و در خاتمه با مهربانی برایم دعا فرمودند.‏

‏من دیگر سعادت دیدار حضرتش را نیافتم و در زمان مصیبت عظمای عروج ملکوتی اش، در دیار غربت سوختم و ساختم و همیشه به این آخرین دیدار می اندیشم که اگر واقع نمی شد تا چه اندازه برای همیشه احساس غبن و حسرت می نمودم.‏

‏والسلام 31 / 2 / 69‏

 

حضورج. 12صفحه 347