حکم تاریخی امام خمینی دربارۀ سلمان رشدی، نظرها، واکنشها، پیامدها و ریشه ها

حکم تاریخی امام خمینی دربارۀ سلمان رشدی ، نظرها، واکنشها، پیامدها و ریشه ها‏ ‏

حضور: ‏بسم الله الرحمن الرحیم – با اجازه استادان محترم، بحث امروز حول محور حکم تاریخی حضرت امام خمینی درباره سلمان رشدی مرتد و بازتاب جهانی آن است.‏

‏صدور این حکم، جهان کفر را در حالت انفعالی قرار داد و دشمنان اسلام بر آن شدند تا با توسل به وسایل و شیوه های گوناگون و با تمام توان و تلاش در ستیز و مبارزه با این نظر به حرکتهایی در محو آثار کفربرانداز آن دست یازند.‏

‏از زمان صدور این حکم تاریخی، دشمنان اسلام در مقاطع مختلف تحرکات روزافزونی را علیه آن انجام دادند. ‏

‏این روزها به تازگی و مجدداً مسئله سلمان رشدی بگونه ای تکراری در رسانه ها مطرح و نظریات تازه ای نیز در این باره عنوان گردیده و سعی در القاء آن شده است.‏

‏گفتگوی این شمارۀ حضور، نگاهی است تحلیلی در نشستی با صاحبنظران تا یکبار دیگر زوایای ناگفتۀ این رخداد تاریخی را موشکافی نماییم و حقایق بلنداندیشی و نظر مدافعانۀ ارزشی حضرت امام خمینی(س) را مرور کنیم. در اینجا شایسته است تا از جناب آقای دولت آبادی درخواست نماییم بحث را با اشاره ای به پیشینه فتوای حضرت امام آغاز نمایند.‏

‏ ‏

فیروز دولت آبادی

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

‏در بیست و چهارم بهمن ماه سال 1367 حکمی از سوی حضرت امام خمینی(س)‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 30
‏صادر گردید که با آیه مبارکۀ استرجاع (انالله و انا الیه راجعون) آغاز می گردید. و در آن حکم ارتداد نویسنده ای کافر را که به قرآن و رسول خدا و اهل بیتِ ایشان اسائۀ ادب نموده بود صادر، و فتوای قتل او و ناشرین مطلع از محتوای کتاب او را اعلام فرمودند و از مؤمنین و مسلمانان باغیرت خواستند که به انجام این مهم اهتمام بورزند تا دیگر کسی جرئت توهین به مقدسات مسلمین را ننماید. در کمتر از چند ساعت این فتوا‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 31
 ‏همچون بمبی در اقصاء نقاط عالم منفجر گردید و به یکباره طوفانی از خشم و نفرت از عمل کثیف این نویسنده مزدبگیر و حامیان استعماریش در سرتاسر جهان به پا خاست. در عکس العمل انفعالی، اولین واکنشی که از سوی برخی محافلِ غربی مطرح گردید، بحث از امکان توبه رشدی بود. با این توجیه که وی قصدی در توهین به مقدسات اسلامی را  نداشته و اعلام گردیده که اگر او از این کار توبه کند بخشیده می شود. پیام دوم حضرت امام این بار خیلی صریح تر و قاطع تر توسط دفتر ایشان منتشر گردید و امام اعلام فرمودند که سلمان رشدی حتی اگر زاهد زمانه هم بشود این حکم غیرقابل برگشت می باشد. مزید بر این یک زاویۀ دیگری را هم در خصوص اجرای حکم باز فرمودند و اجرای آن را از مسلمانها به غیرمسلمین هم تسرّی دادند و اشاره فرمودند: که اگر غیرمسلم هم این کار را انجام دهد هر چه از بابت پاداش و جایزه این عمل بخواهد، مسلمین مکلّفند که به او بپردازند. وقتی برای بار دوم تیر غربیها به سنگ خورد، تصمیم به احضار سفیران خود از جمهوری اسلامی ایران گرفتند. و نهایتاً سفرای بازار مشترک، تهران را ترک کردند. این اقدام دولتهای غربی با عکس العمل های متفاوتی در داخل کشور مواجه شد و برخی افراد احساس نگرانی و انزوا نمودند. اما مواضع حضرت امام محکمتر از بارِ پیش بود و همه‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 32
‏دولتهای غربی را در این اقدام مورد تحقیر قرار دادند و فرمودند که اینها برمی گردند با خفّت هم برمی گردند. و دستِ بر قضا اینها یکی یکی و آرام بعد از مدّت کوتاهی برگشتند اما امام کینۀ مقدس خود را که از عشق به رسول خدا و عترت و خاندان پاک ایشان برمی خواست، فراموش نفرمودند و مجدداً تصریح کردند که شما با ذلّت و سرافکندگی برگشتید. این در واقع برگشت مکر آنها به خودشان بود و باعث نشر قدرت اسلام در جهان گردید. یک نکته مهمی هم من فکر می کنم در خصوص این موضوع باید مورد توجه قرار گیرد. تفکراتی در جهان پیدا شده بود، در خصوص جمهوری اسلامی ایران که پذیرش قطعنامه 598 را توسط حضرت امام به معنای پذیرش چارچوبهای جاری در روابط بین الملل تلّقی کرده بودند. این فتوا دقیقاً نشان داد که حضرت امام و جمهوری اسلامی ایران به مواضع عادلانه و به حق خود مصّر است و حاضر نیست تمامیت اصول جاری حاکم بر روابط بین المللی را مشروع بداند و آن را بپذیرد. بعد از این حوادث تحرکات وسیعی هم در داخل کشور و هم در سرتاسر جهان و در حمایت از این حکم مقدس شروع شد و جوایزی را بعضی از نهادها و سازمانها و افراد برای عمل کنندگان به حکم امام معیّن کردند. برای دولتهای اروپا شدت این ضربه غیرقابل باور بود. برای همین دستپاچه، شروع کردند تا از طریق عناصری در داخل و فعالیتهایی در خارج با طرح مسائل مختلف جلوی اجرای این حکم را بگیرند و در واقع یک چتر حمایتی برای نویسنده ای که به این طریق استخدام کرده بودند فراهم کنند. ابتدا بعضی افراد در اروپا و برخی از کشورهای اسلامی در خصوص این کتاب اظهارنظرهای مثبتی به‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 33
‏نفع نویسنده کردند که عملیات انحرافی بود که امام به آنها توجهی نکردند و خود مردم آن جوامع رفتند به سمت اجرای این حکم در خصوص آن افراد مثل این خانم تسلیمه نسرین در بنگلادش و آقایی در نیجریه و از این جور افراد، چندتایی پیدا شدند. اروپا که این ترفندهایش در این خصوص به سنگ خورده بود با طرح کلی «مذاکرات صریح و انتقادی» با جمهوری اسلامی ایران آرام آرام مقولۀ سلمان رشدی را بعنوان یکی از موضوعات مورد گفتگو در دستور کار قرار داد. شروع آن با مذاکرات ایران و تروئیکا آغاز شد. در این مذاکرات انتقادی و سازنده اروپا مقولاتی را در دستور کار با جمهوری اسلامی ایران گذاشت، به عنوان معضلات تعمیق رابطه با غرب، موارد متعددی بود از جمله مقولۀ سلمان رشدی در دور اول مذاکرات پاسخ ما خیلی قاطع و روشن بود. در دور دوم به همین ترتیب تا جایی که اروپائیها اعلام کردند ما به دستاورد قابل ملاحظه ای در خصوص لغو فتوا نرسیدیم. در همین دور هم حضرت آیت الله خامنه ای یک اظهارنظر بسیار جالبی کردند. یعنی طرح نویی از مسئله دادند و فرمودند که فتوای حضرت امام تیری است که از کمان رها شده و قابل بازگشت به کمان نیست. اروپایی ها که از لغو مسئله کاملاً ناامید شدند مقولۀ جدیدی را مطرح کردند تا یک فاصله ای بین دولت و فتوا قائل بشوند و عدم دخالت دولت را در اجرا مطرح کردند. این ترفند متأسفانه در نروژ کارگر افتاد و سفیر ایران در آنجا، با اجتهاد شخصی خودش ظاهراً‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 34
‏نامه ای داده و اعلام کرده که دولت جمهوری اسلامی ایران اقدام به انجام این کار نمی کند. نروژیها این را بردند به بازار مشترک و اعلام کردند که ما در اثر فشار به ایران توانستیم یک چنین تعهدی را دریافت کنیم. به محض اطلاع، وزارت امور خارجه عکس العمل شدیدی نشان داد و سفیر خود را فرا خواند و حکم او را لغو کرد. و دولتهای غربی به این نتیجه رسیدند که این مقوله از آن مقولاتی نیست که با اینگونه فشارهای سیاسی، ملیتی بتوانند در آن امتیازی بدست آورند. لذا یک تحول 180 درجه ای در رفتار دولتهای غربی در رابطه با اسلام حادث شد. شاید هم ترفند جدیدی باشد. به هر حال آمدند سمت این که دیالوگ جدیدی در رابطه با اسلام با جمهوری اسلامی ایران و دیگر کشورهای اسلامی شروع کنند. این بطور مختصر، تاریخچۀ تحولاتی است که در رابطه با فتوای اعدام سلمان رشدی در دنیا، بخصوص در اروپا صورت گرفت. ‏

‏  ‏حمید انصاری‏: آیا این فضای جدید، نمای خاصی، تعریف خاصی هم دارد؟ یا صرفاً به عنوان یک احتمال مطرح است؟‏

دولت آبادی‏: به اعتقاد بنده یک تحول ماهوی در آن صورت می گیرد. زیرا اروپائیها پذیرفتند که یک مقوله ای به عنوان جهان اسلام دارند که نمی توانند از طریق حذف ‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 35
‏نمودهای بین المللی یا درون اروپایی موفق به حل مشکل اسلام و مسلمانان در اروپا بشوند. اگر فتوای قتل سلمان رشدی لغو می شد یا دولت جمهوری اسلامی خدای ناکرده چنین حکمی را، از طریق نامه ای قابل اجرا نمی دانست در واقع همۀ آرزوهای مسلمانها در اروپا نابود می شد و ضربۀ خیلی بزرگی به اسلام می خورد. این حوادث اتفاق نیفتاد. اروپائیها امروز برداشتشان در بازار مشترک این است که اسلام اگر به همین روش ادامه بدهد باعث انشقاق در جامعه اروپا می شود و یک شکاف عظیمی را در این جامعه ایجاد خواهد کرد. آنها از این بابت نگرانند. همۀ استراتژیهایی که انتخاب کردند تا به حال شکست خورده. از جمله همین قضیۀ سلمان رشدی که مهمترین انتخاب آنها بود، قضیۀ حجاب زنها، قضیۀ اضمحلال فرهنگ اسلامی زنان مسلمان در فرهنگ اروپایی، بحث اروپایی بودن اول، بعد مسلمان بودن؛ اینها همه شکست خورده لذا آمدند که دنبال یک طرح سازنده ای برای کار با جهان اسلام باشند. تعبیر خودشان هست که ما به این نتیجه رسیده ایم، مجبوریم با جهان اسلام کار بکنیم. برای همین می خواهیم دیدگاههای مختلف را که در دنیای اسلام موجود هست شناسایی بکنیم، ببینیم با کدامیک از این دیدگاهها، می توانیم بهتر کار و همراهی بکنیم. در واقع در جستجوی انتخاب یک نوع خاصی از تفکر اسلامی هستند برای همکاری که ماهیتی اصولگرایانه نداشته باشد.‏

انصاری‏: آیا مشخصاً شواهد و قرائنی هست که آنها چنین تحلیل ها و ارزیابی هایی دارند؟‏


حضورج. 12صفحه 36
دولت آبادی – ‏بله، اروپا مسلمانها را واجد چهار ویژگی مهم می شناسند:‏

1- ضریب هوش بالا

2- پیوندهای خانوادگی پایدار 

3- جمعیّت جوان و پرتلاش

4- سخت کوشی و ایدئولوژیک شدنشان بعد از انقلاب اسلامی ایران. 

‏اینها ویژگیهایی است که در مردم اروپا نیست. لذا رهبران بازار مشترک معتقدند که اسلام در نهایت با این ویژگیها شکاف ایجاد می کند در آن جامعه و آثار گرایشات مردم آن کشورها به سمت اسلام نمودار است. ولیعهد انگلستان صریحاً اعلام کرده است که او دیگر پادشاه یک کشور مسیحی نیست، بلکه پادشاهی است برای ادیان و مذاهب مختلف در انگلستان. امروز در اروپا جامعه مسلمانها را بعنوان یک نهاد، یک لایۀ اجتماعی غیرقابل کتمان می بینند. اینها نشان می دهد که تحول مقدار زیادی ماهوی است.‏

انصاری‏: آخرین قسمت صحبت شما دقیقاً اشارۀ مستقیمی به بحث نیست ولیکن خیلی مهم است که تحلیل غربیها چیست و آینده حرکتشان بر چه مبنایی شکل می گیرد. در گذشته سیاستهای متناقض و چندگانه ای را از طرف اروپا یا آمریکا دقیقاً شاهد بوده ایم. در اکثر قضایا چه فلسطین، چه سلمان رشدی، چه مسایل دیگر. این خودش یک مانوری است از ناحیه آنها در هر مرحله ای. اینکه ما از حرکتهای جدید‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 37
‏دولتهای اروپا یی به این نتیجه و تحلیل برسیم که غرب در آینده می تواند اصلاً قضیه را هضم بکند و بپذیرد و به چنین برداشت روشنی برسد، فکر می کنم احتیاج به اطلاعات دقیق تری داریم. آیا آنها به توافق جمعی یا نسبی در خود جهان غرب رسیده اند؟ آیا در حد پارلمان اروپا و حتی درون دولتهای غربی هم یک چنین بحثهائی مطرح است؟ ‏

دولت آبادی‏: در مورد سیاستهای آنها قطعاً همین طور است که می فرمایید. منتهی اروپا را در این مقوله باید از امریکا جدا کرد. امریکا دنبال این است که اسلام و بنیادگرایی را خطر اصلی امنیت بین المللی معرفی کند. در حالیکه اروپا می گوید ما مجبوریم با مسلمانها بسازیم و اگر بنیادگرایی اسلامی را دشمن اصلی بگیریم، رودرروی یک جامعه ای قرار می گیریم که شاهرگ حیاتی ما در اختیار آنهاست. هشتاد درصد نفتی که در خلیج فارس تولید می شود به اروپا می رود. حدود 20 درصد گاز مصرفی اروپا از الجزایر تأمین می شود. و امنیت جنوب اروپا شدیداً تحت تأثیر تحولات مربوط به کشورهای شمال آفریقاست. برداشتهای ما از مجموعه مذاکرات و گفتگوهایی که تابحال با اروپا انجام شده این است که آنها دنبال یک نوع همزیستی با جهان اسلام می گردند. و در این همزیستی هم می خواهند اول دیدگاههای مختلف را درباره اسلام درک کنند. بعد در میان این دیدگاهها بهترینشان را از دید خودشان انتخاب کنند یعنی نزدیکترین ‏

حضورج. 12صفحه 38
‏ برداشت را از اسلام که با فرهنگ و سنن اروپایی همخوان باشد. ضمناً به این نتیجه هم رسیده اند که هر چه فشارها را بیشتر کنند، رشد سنتهای اسلامی در جامعۀ اروپا بین مسیحیان اروپایی نیز افزایش پیدا می کند. برای اینکه، آن نسبی نگری موجود به خیلی از بنیانهای اخلاقی و اجتماعی اروپا ضربه زده است لذا مبارزه رسمی با اسلام گرایش به سمت ارزشهای مطلق را در میان مسیحیان تقویت می کند. با این دید است که آنها می خواهند اسلام را به عنوان خطر اصلی نبینند، برای اینکه در این صورت دوباره اروپا می شود خط مقدم درگیری، همانند دوره جنگ سرد در مقابل روسیه در حالی که اگر بنیادگرایی مسألۀ اصلی نباشد آن وقت ممکن است امریکا خط مقدم درگیری باشد لذا بلوک غرب علی رغم وحدتهایی که دارند، اما در یک حوزه هایی هم اختلاف دارند و رقابت را نمی شود در بین آنها نادیده گرفت.‏

حضور: آقای باوند، در ادامه بحث مایلیم نظر شما را در این باره و طرح مسئله بعنوان بررسی شیوه های ممانعت غرب در مقابل حرکت فرهنگی انقلاب اسلامی که در قالبِ ارائه یک تعریف الهی از انسان، موج تازه ای را در جهان طنین انداز کرده است، داشته باشیم، و اینکه منشأ واکنش غرب در قضیه سلمان رشدی چیست و بطور کلی حرکتهای فرهنگی که عموماً

 

حضورج. 12صفحه 39
از طریق غرب برای متلاشی کردن زمینه های فکری جوامع شرق اتفاق می افتد از چه ابعاد و ساختاری برخوردار است؟

‏ ‏نعمت الله باوند:

‏هم در پاسخ به سئوال جنابعالی، هم مطالبی که در ذهن خودم هست در ارتباط با ابعاد فرهنگی و تاریخی و جهانی انقلاب اسلامی و اصولاً در مورد این حکم و کلاً نقش انقلاب اسلامی در جهان معاصر، باید ابتدائاً عرض کنم که ناچارم یک مقدمه چند دقیقه ای داشته باشیم در مورد وضعیت فرهنگی غرب که اصولاً وارث چه جریان و حرکتی است و الان موقعیت فرهنگی جهان چیست. متاسفانه قبل از پرداختن به این مسئله باید بگویم که برخی از کسانیکه از سوی جمهوری اسلامی ایران در اروپا یا کشورهای دیگر فعالیتهای سیاسی دارند، تقریباً می شود گفت، تعدادی از این افراد تحلیل و بصیرت و آگاهی دقیق نسبت به موقعیت کنونی جهان ندارند و همین سبب می شود که گاهی در رابطه با امثال چنین فتوایی یک واکنشهای شخصی و نابجا از خودشان نشان بدهند که بعداً عرض می کنم جنبۀ شخصی اش به چه معناست. اما مقدمه ای که باید عرض کنم این است که اروپا اصولاً در این چهارصد سال در واکنش نسبت به قرون وسطی برای اینکه آن حالت دخالت کلیسای قرون وسطی را حذف کند از زندگی و سرنوشت مردم غرب با آن طرحی که ریخت - و من وارد بحث مقدمات آن نمی شوم - به اینجا رسیدند که انسان خودش باید، خودش را اداره بکند بدون قیمومیت کلیسا و یا حتی اعتقاد به خدا. به همین جهت بود که یا اعتقاد به خدا را انکار کردند یا کنار گذاشتند از صحنۀ تفکر و عمل. اما آن چیزی که مورد تأئید همۀ آنها بود این بود که تقریباً تمام متفکران عصر جدید مگر معدودی از فلاسفه در عین حال که به خدا اعتقاد دارند. منکر نبوت هستند. یعنی تشریع یا قانونگذاری یا اداره جوامع بشری بر اساس علم و اراده الهی و وحی و دین آسمانی را منکر شدند. ضمن اینکه امثال ولتر و روسو‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 40
‏به خدا معتقد بودند ولی اینها منکر نبوت بودند برای اینکه دست انسان غربی باز باشد در ادارۀ امور خودش و این هم در تقابل با کلیسا در قرون وسطی که هزار سال سرنوشت غرب را در واقع رقم زد، به صورت تقریباً منفی صورت پذیرفت.‏

‏به همین جهت در قرن 18 در فرانسه ما می بینیم فیلسوفهائی هستند که اکثراً به خدا معتقدند ولی منکر نبوت هستند. منکر مسیحیتند، منکر هر دین آسمانی هستند و وحی را انکار می کنند که به جایش عقل جزمی بشر را بنشانند. یعنی به تطابق عقل و وحی معتقد نیستند. یعنی به هماهنگی میان انسان و خدا اعتقاد نداشتند و بلکه به تضاد میان این دو معتقد بودند. بنابراین در نظر آنها یا باید تسلیم خدای کلیسا شد که از آن قرون وسطی بیرون می آید و بشر شکسته می شد یا باید تسلیم انکار خدا و یا کنار گذاشتن تشریع او شد. انسان غربی می گوید باید به آزادی برسیم، به آزادی در تفکر، در عمل، در تشریع، در قانونگذاری. و اینقدر ما می بینیم تأکید روی آزادی می شود که من حالا ارتباطش را با جریان محکومیت و حکم سلمان رشدی تحلیل می کنم. در واقع در اروپا این زمینۀ تاریخی اش بوده که از قرن 16 تقریباً شروع شده و الان به اوج بن بست رسیده – بعداً ارتباط بحث را با حکم سلمان رشدی و مسایل دیگری که از نظر فرهنگ جهانی انقلاب اسلامی مطرح است، عرض خواهم کرد – اروپائیها با انکار نبوت در واقع بشر را به آزادی رساندند و این آزادی زمینه ساز این معنا شد که اصولاً به طور کلی معتقد بشوند دین از سیاست جداست و اگر دین هست، یا دروغی بیش نیست، مثل نظر مارکسیسم یا اگر هست اعتقاد به آن مسأله ای شخصی است. چون شخصی ‏

حضورج. 12صفحه 41
‏است دین باید در عرض پدیده های اجتماعی باشد نه حاکم بر آنها. حاکمیت دین، یعنی یک نوع حکومت توتالیتر یا ایدئولوژیک یا به تعبیر آنان متعصبانه و قرون وسطایی. به همین جهت بود که اینها منکر شدند که دین حاکم بر سیاست بشود. گفتند دین باید از سیاست جدا بشود. بنابراین دین یک امر شخصی تلقی شد. اینجاست که ما وقتی به اروپا نگاه می کنیم، می بینیم با این زمینۀ فکری و فلسفی اصولاً اگر با صرف نظر از اختلاف و خصومتی که آنها با ما دارند و ما با آنها داریم بصورت خیلی علمی بخواهیم عرض کنیم اینها از نظر اصول فکری، اعتقادِ به این ندارند که یک کسی بیاید مثلاً به قول خودشان آزادانه یک نظری را راجع به یک پیامبری بدهد و بعد اینقدر از طرف جهان اسلام محکوم بشود و حتی به دنبالش بگردند که بکشندش. برای آنها این امر چندان مفهوم نیست. علت اینست که آنها یک زمینۀ فرهنگی خاصی داشته و دارند و این زمینۀ فرهنگی این را ایجاب می کند اما یک نکته من در اینجا باید عرض کنم و آن این که حتی با فرض به اینکه زمینۀ فرهنگی آنها با ما اختلاف دارد باز هم منطقشان را یک منطق غیر صحیحی می دانم. به جهت اینکه آنها معتقدند آزادی که مهمترین و مقدسترین مسأله عصر جدید است می باید رعایت بشود، خوب شما که معتقد به آزادی هستید چگونه از یک فردی که به آزادی دیگران تجاوز و تعدی کرده حمایت می کنید؟ در تفکر و فلسفه قانونگذاری های خودتان می گوئید هر کس آزاد است تا آن حد که در واقع متعدی به حقوق دیگران نشود ولی چگونه است که احساسات، عواطف، حقوق معنوی، اعتقادات، اصول مسلّم یک امّت و یک دین بزرگ را نادیده می گیرید؟ این در ارتباط با خود فرهنگ شما هم در تناقض است. زیرا یکی از اصول مسلم همزیستی بین المللی و رعایت حقوق بشر و انسانها خصوصاً در ارتباط با جهان غیرغربی حداقل لازمه اش رعایت و احترام به معتقدات و اصول اعتقادی آن ملتها است و این امر که در ساحت نظر مورد تأیید شما است در عمل با حمایت از امثال سلمان رشدی به نحو وحشیانه ای نقض می شود.‏

حضور: از جناب آقای انصاری خواهش می کنم بفرمایند از پیشینه های اینگونه حرکتهایی که عموماً برای مسخ زمینه های فرهنگی شرق در طول تاریخ و گذشته ها از طرف جوامع غرب صورت گرفته است و عمدتاً با نظر بر تاراج اندیشه در این جوامع تعقیب شده است و در نقطه مقابل آن، توانمندیها و ارزشهای فتاوای روحانیت در طول تاریخ در قالب بسیج فکری امت که همواره مؤثر و کارآمد بوده است چگونه باید الگو گرفت؟ چگونه باید این موضوع و ابعاد تاریخی و ابعاد اجتماعی و نقش مؤثر آنرا دید؟ در ادامۀ این بحث می توان مسئله تحریم تنباکو و 


حضورج. 12صفحه 42
 نقش میرزای شیرازی را نگاهی مجدد داشته باشیم و در این عصر نیز مسئله سلمان رشدی و فتوای تعیین کننده و هدایتگر حضرت امام و لبیک امت مسلمان را از همین زاویه بنگریم که در واقع می توان گفت ماحصل آن یک دفاع همه جانبه و احیای مجدد نقش روحانیت در حفظ اسلام و مسلمین در مقابل هجوم ها و تاراج ها و بی احترامی هاست.

  انصاری:

‏من فکر می کنم پاسخ به این سؤال شما احتیاج به یک سری اطلاعات دقیق تاریخی دارد و ارزیابی روشنی از تقابل فتاوای کارساز در طول تاریخ بخصوص در چند سده اخیر و در همین ماجراهای تاریخ معاصر جهان اسلام دارد که چند نمونۀ عینی آن را در واقعۀ «‏تحریم تنباکو‏» یا فتاوای کارسازی که خود حضرت امام داشتند می توان نام برد. من فکر می کنم  که این بخشی از قضیه است. یعنی طرح این مسئله می تواند پاسخی باشد به کسانی که بنحوی لزوم بازنگری در حکم حضرت امام را زمزمه می کنند. عده ای احساس می کنند که این امر شاید راهگشای معضلات باشد. آنها احساس می کنند بن بستهایی در قبال استمرار پایبندی به حکم امام وجود دارد که این تجدیدنظر ممکن است این بن بستها را بشکند! بحث شما از این زاویه که آیا ما چه چیزی را از دست خواهیم داد طبعاً بحث جالبی خواهد بود. فرض کنیم همۀ اجزای قضیه عیناً همان تحلیلی باشد که این آقایان دارند. یعنی در واقع اگر فرضاً چنین مشکل و معضلی باشد و چنین بن بستی هم باشد و تجدیدنظری هم ضرورت داشته باشد، ما در قبال این تجدید نظر چه چیزی را به دست می آوریم و چه چیزی را از دست می دهیم و به چه بهایی؟ درحقیقت فکر می کنم سئوال شما ناظر بر این جنبه است. اگر یک چنین اتفاقی فرضاً بیفتد چه مسایلی و چه عواقبی خواهد داشت؟ به نظر من در این صورت می توانیم بگوییم که تمام موجودیتی که بر اساس این موجودیت جریان استقلال روحانیت شیعه همواره صیانت شده است و ارتباط مرجعیت‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 43
‏و روحانیت با مردم در حوادث پرفراز و نشیبی که در طول تاریخ داشته است تضمین شده، این موجودیت را کاملاً از دست خواهیم داد. یعنی در واقع وقتی که ما به نقش روحانیت در طول تاریخ شیعه توجه می کنیم و تفاوتهایی که روحانیت شیعه با روحانیت دیگر مذاهب داشته. به نقطه های  کلیدی می رسیم که برمی گردد به همین هویّتی که داشته، ما اگر آنرا متزلزل ببینیم و آرا و احکامی که هویت امت اسلام را در مقاطعی در مقابله با استعمار در شرایط بحرانی حفظ کرده، اگر این را یک امر قابل تغییر، و متزلزل و نسبی که به سرعت قابل تجدیدنظر باشد بدانیم و بخواهیم از این زوایه نگاه بکنیم، من فکر می کنم آنوقت خیلی از مسایل دگرگون خواهد شد و در همین جا ما به قول جناب استاد باوند تحت تأثیر فرهنگ غرب در حقیقت آمده ایم این نسبیّت را در ارزشها و در مبانی و در اصول هم پذیرفته ایم. خوب البته یک بحث دیگر هم وجود دارد که اساساً فتوا چیست و حکم چیست و قابلیت تجدیدنظر در اینها تا چه حدودی است که موضوع بحث این میزگرد نیست.‏

‏من فکر می کنم اگر بحث را از همان زاویه و در همان مقوله ای که جناب آقای باوند شروع کردند و طرح بسیار روشن و جالبی هم بود از ماهیت تفکر غرب که منجر به این بحثها و این مقوله ها و این تفاوتها منجمله در قضیه سلمان رشدی شده از این زاویه ببینیم مسأله روشن تر خواهد شد و حتی ‏   ‏ ‏           


حضورج. 12صفحه 44
‏مرتبط با آن قضیه هم خواهد بود. حضرت امام فراتر از یک مجتهد در مقام صدور فتوا - و یا حتی فراتر از رهبر یک کشور اسلامی که برای دفاع از مجموعۀ منافع ملی – دست به این اقدام زده. یعنی وقتی ما نگاه می کنیم سابقه قضیه را، نوع حرکت امام در قبال برخورد با غرب قبل از پیروزی انقلاب، بعد از پیروزی انقلاب و بعداً در جریان جنگ تحمیلی و بخصوص چند ماه بعد از پذیرش قطعنامه، قضیه بسیار فراتر از این حرفها بوده. حضرت امام بعنوان یک کسی که مدافع ارزشهای دینی، ارزشهایی که در واقع مورد انکار مستقیم غرب هستند یا اینکه اگر مستقیم هم انکار نمی شوند عملاً بعنوان امور شخصی تلقی می شوند که هیچ تأثیری در حیات اجتماعی بشر ندارند، حضرت امام بعنوان محیی آن ارزشهای انکار شده و بعنوان مجدّد حرکت و نهضتی که انبیاء سلسله جنبان آن بودند حکم ارتداد سلمان رشدی و وجوب قتل او و ناشرین کتاب او را صادر کردند.‏

‏یعنی مسأله بسیار فراتر از این است که آیا این فتواست یا حکم. حالا قابل تجدیدنظر هست براساس اصول فقهی یا نه، منافع جمهوری اسلامی ایجاب می کند یا نه! بحث، بحث اساس تقابل دین و وحی و اندیشه های مبتنی بر وحی است با آن تفکر مادی گرایانه و یا عقل گرای محضی که‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 45
‏امروز غربیها دنبال می کنند. بحث بر سر تقابل همیشگی دین با ماده پرستی و بی دینی است. ‏

‏ما به همان میزان که در اصول و حقانیّت ارزشهای دینی و لزوم مقابله با موج بی دینی تردید کرده ایم – به اعتقاد من که دلایل خاصش را هم دارم – از نظر حضرت امام به معنی این است که ما به همان میزان تسلیم این جریان رویارو با وحی در طول تاریخ شده ایم، جریان مقابل و منحرف از دین و از وحی. یعنی مسأله دقیقاً برگشت به این می کند که آیا جمهوری اسلامی در نقش پیشتازی اش در دفاع از دین و وحی تا کجا و به چه بهایی در واقع می خواهد حرکت بکند. بحث حتّی بسیار فراتر از منافع ملی یک کشور است. بحث دفاع از دین و وحی و اعتقاد است و یا تسلیم و پذیرش واقعیتهای تلخی که در طول تاریخ به دلایل مختلف تاریخی و غیره اتفاق افتاده که سلطۀ خودش را بر جهان تعمیم داده و حضرت امام آمدند در یک مقطعی خاص و در یک برهه ای از تاریخ در یک منطقه ای از جهان این سلطه را شکستند و این ندا را فریاد کردند و دورنمای آینده هم این بود که این حرکت را توسعه بدهند. به اعتقاد ما این حرکت امام هم یک حرکتی است منطبق با فطرت بشر. بنابراین اگر زاویه بحث را از نقطه نظر آرمانی – اعتقادی و یک تکلیف شرعی نگاه بکنیم و مسایل سیاسی و حتی تاریخی و امثال اینها را در این ارتباط بنگریم آنوقت قضیه این می شود که آیا ما حق داریم از خدا بگذریم؟ آیا می توانیم وحی را منکر شویم؟ و یا جامعه را به سوی انکار وحی ببریم و یا زمینه ای را فراهم کنیم برای تسلط اندیشه ای که به انکار وحی منجر می شود یا نه؟‏

‏بحث در قضیه سلمان رشدی در نهایت بازگشتش به این جاست که در این نقدهای اخیر آدم می بیند که چقدر بعضی جاها ناشی از عدم توجه به ابعاد قضیه است. مشخص است که اصلاً توجه به این ابعاد نیست که در اینگونه بحثها و تردیدافکنیها داریم چه می کنیم و در قبال طرح تردید نسبت به این‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 46
‏حکم حضرت امام که مطرح می کنیم در جامعه چه چیزی را از دست می دهیم و به کجا باز می گردیم.‏

‏در ارتباط با تحلیل جناب آقای دولت آبادی من این نظر را دارم و شاید مقابل تحلیل ایشان هم باشد، البته اشکالی هم ندارد. اینکه ما حالا حساب اروپا و آمریکا را در موضعگیریهایشان در قضیه سلمان رشدی جدا کنیم صحیح نیست و به نظر من ماهیّت و خاستگاه موجودیت فعلی غرب یکی است. ممکن است در عمل اینها برای حفظ منافع مقطعی خودشان اختلافاتی داشته باشند امّا ماهیّت تفکر و اندیشه یکی است. این موجودیت فعلی که ما به نام غرب می شناسیم نمودهای مختلفی دارد. حالا در زوایای مختلف، در ارتباط با منافع ملی هر کدام از این کشورها ممکن است اختلافاتی باشد، امّا در نهایت، از دیدگاه امام در یک جبهه قرار دارند. فکر می کنم حضرت امام در صدور حکمشان در پی آن بودند که مقوله ای را مطرح بکنند که این مقوله چون عینیت هم داشته، مورد توجه غرب هم بوده این مقوله دامن زده بشود تا این باور بوجود بیاید که آشتی بین آن فرهنگ و این فرهنگ نیست. یعنی در نهایت تقابل دین و ضد دین، اندیشه دینی، اندیشه مبتنی بر وحی با اندیشه مبتنی بر اصالت انسان و واگذاری بشر به خودش مطرح است. در این تقابل آشتی و مصالحه نیست. این رویارویی اتفاق خواهد افتاد و ممکن نیست ما به یک مصالحه ای برسیم که قضیه را حل شده ببینیم. البته اشکال این رویارویی مختلف است. اینکه در نهایت کدام پیروز می شود، خوب ما طبق مبانی اعتقادی – آرمانی یک بحثها و معتقداتی داریم. امّا اساس قضیه به نظر من دامن زدن به این مسأله بود و امام می خواستند این مسأله را مطرح کنند که فکر نکنید ما اگر در ارتباط با جنگمان با صدام (عامل استعمار) امروز به دلایلی آمدیم قطعنامه را پذیرفته ایم، این به معنای این است که ما حاضر به امضای پایان متارکۀ رویارویی دین و ضد دین شده ایم. پیام اصلی و روح حکم حضرت امام به نظر من همین است و این چیزی نیست که قابل تجدیدنظر و تردید باشد.‏

حضور: با تشکر از جناب آقای انصاری بحث را با نقد و نظر جناب آقای دکتر حبیبی ادامه می دهیم. مانورهای مختلفی که اخیراً دنیای غرب روی مسئله سلمان رشدی داشته نشان می دهد که مسئله برای آنها بسیار ریشه دارتر از بعضی تصورهاست. یکی از دستاویزهای تبلیغاتی آنها استناد به موازین حقوق بین المللی است از جنابعالی می خواهیم در این زمینه با بررسی ریشه های اصلی مسئله سلمان رشدی، بازنگری دیپلماسی های حول و حوش آن و موارد و مباحث حقوقی در قالب حقوق بین الملل نگاهی به موضوع داشته باشید. 


حضورج. 12صفحه 47
  دکتر نجفقلی حبیبی:

‏علاوه بر آن زمینه فرهنگی که غرب برای جبهه گیری در برابر حکم امام داشته است که جناب آقای باوند فرمودند یک چیز دیگری را هم باید به آن اضافه کرد: غرب در طول این 300,200 سال گذشته که به تکنولوژی مجهز شده و به تدریج به صور گوناگونی و با بهره گیری از امکانات فراوانی که بدست آورده از طریق سرمایه های نامشروع، احساس می کند که سلطه ای همه جانبه بر جهان بدست آورده و در واقع امروز حاکمیت را در جهان منحصر به خودش می داند. غرب به کمک این تواناییهای مادی توانسته است ردّپای خودش را باز بکند و راه را برای تسلط خودش روز بروز بیشتر بکند. از مذاکرات و گفتگوها و چیزهایی که در همین اسناد لانۀ جاسوسی هم بدست آمده بر می آید که چقدر غرب از مسأله پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط پایگاه غرب در ایران نگران است که مثلاً 60،50 سال سرمایه گذاری کرده و از طریق پرورش انسانها، دانشگاهها، مؤسسات فرهنگی، نهادهای اجتماعی که اینها را یک جوری وابسته بکند به غرب به طوری که به مرور ایام بالاخره تمامی آن پایگاههای قبلی که در جوامعی مثل جامعۀ ایران که دارای سنت های اسلامی بوده و فرهنگی داشته، اینها آرام آرام از بین برود و خلاصه تحت سلطۀ بی چون و چرای غرب باشد. یک بعد قضیه هم این است که غرب مسأله سلمان رشدی را اینقدر بزرگ کرد که حتی حاضر شد سفرایش را بخواند و خیلی از اقداماتی که تا حالا کرده و دائماً به مناسبتهایی مطرح می کند یکی از دلائل همان قضیه اعتقاد فرهنگی شان هست که مسأله دین را باور ندارند، به نظر من یکی از دلایل پافشاری اینها علاوه بر آن مسأله فرهنگی همین مسأله سلطه و حاکمیتی است که غرب دارد و فکر می کند که اگر اینجا این را از دست بدهد به عنوان یک مورد است که از موارد شاخص است. یعنی یک حرکتی را امام انجام داده مسأله سلمان رشدی در واقع از یک زاویه دیگر که نگاه بکنیم از جانب امام و آن چیزی که بین مسلمانها مطرح شده ‏


حضورج. 12صفحه 48
‏یک مسأله اسلامی محض است. یعنی دور از فرقه گرائیهای اسلامی است. تمام مسلمانها روی این قضیه متحد شدند یعنی امام با طرح این قضیه یک مسئله اسلامی را که همه مسلمانها پذیرفتند مطرح کرده و کل جهان اسلام را در یک طرف قضیه قرار داد زیرا از نظر تمام مسلمانان حکم کسی که پیامبر را سبّ کند اعدام است. این مسأله به لحاظ اینکه امام طوری این قضیه را طرح کرد که جنبۀ اسلامی محض پیدا کرد و با عقاید مسلمین مستقیماً مربوط شد به عنوان یک امر مقدس خطر جدّی برای غرب بود. بنابراین غرب همانطوریکه اشاره فرمودید، با یک زمینۀ فرهنگی جبهه گیری کرده و زمینۀ دیگرش مسأله سلطه و حاکمیت است که جداً به خطر افتاد و حالا در این قضیه برخورد می کند.‏

‏مهمترین توجیه غرب دو موضوع است: یکی حقوق بشر است که در این زمینه به اصولی مثل آزادی بیان تکیه می کنند و دیگری مسئله ناسیونالیسم است که هر دولتی حاکمیتی دارد و بنابراین می گویند نباید چون سلمان رشدی حرفی ناخوشایند مسلمانان زده اعدام شود زیرا این خلاف حق آزادی بیان است. و نیز می گویند: چون سلمان رشدی تبعۀ یک دولتی است، حاکم یک کشور دیگری حق ندارد فرمان قتل او را صادر بکند. و به هر حال این را هم از باب اینکه مخالف موازین حقوق بین الملل است رد می کنند و هم از باب حقوق بشر. اما در باب آزادی بیان، چنانکه جناب آقای باوند اشاره فرمودند، اندیشۀ خود غربیها در اینجا متناقض با بقیه استدلالهایشان است برای اینکه خوب آزادی بیان وقتی نتیجه اش جریحه دار کردن احساس نه تنها یک نفر بلکه بیش از یک میلیارد مسلمان و یک جریان فکری قدرتمند جهانی است. این را چه جوری ما قبول بکنیم که آزادی یک نفر را بپذیریم ولی آزادی یک میلیارد مردمی را که اموری را مقدس می دانند، ندیده بگیریم. آنهم دین الهی که به هر حال همه قبول دارند که این دین، دین الهی است و برای پیروانش مقدس است و اما در مورد حقوق بین الملل و دخالت در حاکمیت یک کشور دیگر، غرب ‏

حضورج. 12صفحه 49
‏در این قضیه هم مثل همۀ موارد دیگر در واقع به عنوان یک نیروی مسلّط می گوید هر چه که من می گویم درست است وگرنه پایۀ درستی ندارد: اولاً، مذاهب از قدیم الایام هیچوقت مرز نداشتند. یعنی مذهب و عقاید مذهبی اصلاً مرز نمی شناسد. به همین دلیل یک مسیحی که در داخل ایران زندگی می کند دقیقاً در بسیاری از احکام زندگی اش تابع کلیسا است. با اینکه مَقرِّ آن در واتیکان است. موضوع اعدام سلمان رشدی هم یک امر مذهبی است و مذهب مرز ندارد. ثانیاً، غرب که حالا این مسئله را مطرح می کند بیاید خودش جواب بدهد که شما کجا مرزهای ملتها را حفظ کردید و رعایت کردید. یعنی در آن اصول ناسیونالیزم که طراحی کردید بعد از جنگ جهانی و بر اساس آن کشورها را تقسیم کردید. شما بفرمایید در کجا این حقوق را رعایت کردید. همین حالا به عنوان یک مسئله اساسی برای جامعه جهانی امروز این مسئلۀ ماهواره هاست. بالاخره حق همه ملتها و فرهنگها اگر از این قاعدۀ ناسیونالیزم استفاده کنیم محفوظ است. اما شما به اصطلاح، در واقع ماهواره هایتان را از تمام این حریمها بدون اجازه صاحبان حریمها وسعت داده اید به طوری که توی هر خانه ای در واقع دارید نفوذ می کنید بدون رضایت فرد فرد ملتها و دولتهایشان. آنها می خواهند خودشان تصمیم بگیرند که چه چیزی را وارد فرهنگ جامعه شان بکنند، چه چیزی را نکنند، چه چیزی را بخرند، چه چیزی را نخرند. اما شما در واقع بدون تمایل همه، به زور دارید این کار را می کنید بدون اینکه اصلاً هیچ اجازه ای بگیرید. و از این قبیل است انواع تجاوزهای نظامی و سیاسی در کشورهای جهان سوم. بنابراین می توانیم بگوییم که حقوق بین الملل اعتبار خودش را از دست داده است. شاید بتوان گفت در فتوای سلمان رشدی بی اعتباری نظام ناعادلانه حقوق بین الملل که مکرر از طرف غرب نقض شده است از طرف حضرت امام نیز اعلام شده است. خلاصه آنکه جنبه های حقوقی که آقایان مطرح می کنند در واقع وارد نیست. به خصوص با اعمالی که خود غرب روا می دارد. از جمله در سالهای اخیر امریکائیها اعلام کردند که تعدادی از شخصیتهای جهانی را از جمله چند نفر از شخصیّتهای کشور ما را هر جا مأمورین سازمان سیا اینها را دیدند دستگیر کنند، این به چه معناست. و از جمله وقتی امریکائیها آمدند هواپیمای ما را زدند و نزدیک به 300 نفر مردم ما را کشتند، آنجا هم دیدیم که در غرب کسی چیزی نگفت؛ و اما در مورد امام و موضوع فتوای قتل سلمان رشدی همانطوریکه جناب آقای انصاری اشاره کردند امام مسئله اصلی اسلام را نگاه می کند و عزّتِ اسلام را و تقابل اسلام را با دشمنانش. امروز حکم امام آثارش را گذاشته. یکی از این برکات این ‏
حضورج. 12صفحه 50
‏است که مسلمانها در یک مسئله اسلامی متحد شدند. همه می دانیم که بعضی از مسلمانهایی که در کشورهای غربی زندگی می کنند قبل از این قضیه حتی اِبا داشتند که خودشان را مسلمان معرفی کنند و سعی می کردند به سرعت مظاهر مسلمان بودنشان را از دید عامۀ غربیها پنهان کنند تا کسی نفهمد اینها مسلمان هستند. امروز با عزت آمده اند و می گویند ما مسلمان هستیم حتی دارند حزب تشکیل می دهند و داعیۀ این را دارند که در قدرتهای حاکمه نفوذ داشته باشند. هیچ کسی تردید ندارد که این تحرکات مطلوب، از آثار احکام و مقاومت عزّت آفرین امام است. مسلمانها در سراسر دنیا یک احساس خودی کردند که ما هم کسی هستیم و ما هم می توانیم، و این بسیار ارزشمند و برای مسلمین مهم است. آقای دولت آبادی فرمودند وقتیکه یک کوششی توسط خود اروپائیها به عمل آمد که بین این مسأله دینی و دولت فاصله ای ایجاد بکنند یک عده هم این را باور کردند و آمدند برایش قلم زدند حالا اینجا هم ببینیم واقعاً همین جوری است یعنی واقعاً آن قواعد عام فقهی مثل اوفوا بالعقود و اوفوا بالعهود در مورد قراردادها آیا شامل این مورد هم می شود یا نه. کمی که بررسی می کنیم می بینیم که هر قراردادی در آن موضوع قرارداد مشروعیت دارد. وقتی ما قرارداد می بندیم با یک کشوری مثلاً فرض کنید در باب ترانزیت بین جاده ای، آن قرارداد کلاً در همان موضوع خاص است که مشروعیت دارد و برای هر دو طرف تعهد آور است. در کجای این قراردادها امضاء شده است که اگر به مقدسات مسلمانان اهانت بشود، مثلاً طرفِ امضاء کننده دیگر اینجا حق ندارد و باید سکوت کند. در تمام قراردادهایی که ما با غرب و هر جای  دیگر داریم و همۀ کشورهای اسلامی با دیگران دارند بر اساس روابط متقابل و احترام آمیز تنظیم شده است متأسفانه ما در اینجا رابطۀ مودت آمیز نمی بینیم، متقابل نمی بینیم. ‏
حضورج. 12صفحه 51
‏طرفی آمده با تمام مقدسات ما در افتاده. حالا شما می آئید می گوئید که مطابق اوفوا بالعقود و اوفوا بالعهود ما نباید هیچ کاری بکنیم. اما من می خواهم بگویم که این نظر توجیه فقهی، حقوقی، اسلامی از کجای آن قواعد و قراردادهای ما با غرب این مسأله برمی آید. ما کجا با اینها قرارداد بستیم و تفاهم کردیم که اگر این چنین اتفاقاتی افتاد ما نباید اعتراض کنیم.‏

انصاری – ‏اینکه آیا نظر حضرت امام در مورد ارتداد سلمان رشدی و وجوب قتل او و ناشرین کتابش فتواست یا حکم است؟ آیا این حکم شامل دولت اسلامی می شود و بر دولتها واجب است یا نه؟ اساساً یک بحث کاملاً تخصصی و مدرسه ای است. یک بحث کارشناسی و تخصصی است که اهلش بایستی نظر بدهند. جایگاه ویژه ای دارد. محیط ویژه ای می طلبد که با محیط و فضای بحثهای روزنامه ای و سیاسی و خبری که هزار فعل و انفعال سیاسی دارند و دهها برداشت و تفسیر از آن می شود کلاً متفاوت است. طرح غیرتخصصی اینگونه مباحث در روزنامه ها و القاء شبهه و تردید در دامنه شمول حکم حضرت امام می تواند زنگ خطری باشد. بایستی متوجه و مواظب باشیم. البته پاسخ گفتن به القائات و رفع شبهه وظیفه ای است که بحمدالله پیروان امام انجام داده و می دهند. اگر در اطراف این قضیه بحثهایی از نقطه نظر فقهی و تخصصی مطرح باشد جایگاه طرحش حوزه ها و مراکز پژوهشی کشور است نه روزنامه ها. مبادا طرح یک دفعۀ قضیه در سطح گسترده در مصاحبه، گفتگو، پرسش و پاسخ و خبرهایی که جسته و گریخته از اظهار نظرهای برخی مسئولین ناآگاه در این رابطه شنیده می شود نشانه ای باشد از حرکتی در جهت ریختن قباحت تردید در مورد حکم امام.‏

‏بحمدالله ما شاهد بوده ایم که مقام معظم رهبری در سخنانشان و صحبت هایی که داشتند و همینطور حتی بصورت مکتوب هم فکر می کنم پاسخ داده بودند به سؤالاتی که قبلاً شده بود، در این رابطه قاطعانه پاسخ گفته اند و صراحتاً فرموده اند که این حکم سرنوشت ساز قطعی، لازم الاجرا و غیر قابل تجدید نظر است. اگر بحث ما هم در این میزگرد به گونه ای ارتباط بیابد با آن فضایی که عده ای  درصدد دامن زدن به آن هستند تا پرسش و پاسخی مطرح گردد و آنها زمینه را برای طرح القائات و تردیدهای ذهنی خود در رابطه با این حکم فراهم سازند صد در صد با آن مخالفم.‏

‏ضمن اینکه نکته ای مهم در بحثهای اخیر روزنامه ها مورد غفلت قرار گرفته است. آنجا که بحث می شود آیا نظر حضرت امام در این مورد فتواست یا حکم این آقایان بعضاً توجه نکردند به اینکه اساساً از دیدگاه حضرت امام ‏

حضورج. 12صفحه 52
‏فتوا و شأن مرجعیت، و اصولاً فقه و تعریف فقه و اینکه فقیه کیست و مجتهد  کیست و فتوا یعنی چه کاملاً متفاوت با آن تعریف محدود سنتی است که بعضی از آقایان در تعاریفشان می گنجانند. حتی اگر نظر امام را فتوا بگیریم، آن حضرت حکومت را فلسفۀ عینی و عملی تمامی فقه می دانند و اجتهاد و فقه و فتاوای فقهی را از چنین زاویه ای می نگرند و این نگرش کاملاً ماهیت بحث را متفاوت می کند با اینکه ما صرفاً بیاییم و این را مقایسه بکنیم با یک فتوایی، فرضاً در مورد وجوب فلان جزء وضو و امثال این و بعد بگوییم آیا قابل تجدید نظر هست یا نه؟‏

‏در تأیید فرمایش جناب دکتر حبیبی هم من می خواستم استفاده بکنم و این سؤال را مطرح کنم که آیا اساساً ما مبانی حقوق بین المللی کنونی را می پذیریم یا نه؟ این خودش یک بحث جدّی است. یعنی اگر واقعاً بحثهای تخصصی مدرسه ای باید در فضای عمومی مطرح شوند خوب  اینهم یک بحث جدی است که آیا ما، در اسلام همین مبانی حقوق بین الملل را – ولو اینکه امروز مسلط شده اند بر جهان – آیا ما این مبانی را پذیرفته ایم و حرکتمان باید در جهت تقویت و تحکیم این مبانی و پذیرش این مبانی باشد یا برعکس در جهت رفع آن سلطۀ تحمیلی که در یک مقطعی از تاریخ ایجاد شده؟ بعد آیا این نظام حقوق بین الملل کنونی کامل است یعنی تمام نیازهای حقوقی جامعه بین المللی در آن پیش بینی و تدوین شده است؟ مثلاً اگر یک کسی آمد و به مقدسات یک امتی که بیش از یک و نیم میلیارد جمعیت دارد اهانت کرد و باعث خونریزیها و صدها مسئله و معضل اجتماعی شد، احساسات ملتها را جریحه دار کرد آیا اساساً برخورد با چنین مواردی در نظام حقوق بین الملل پیش بینی ‏

حضورج. 12صفحه 53
 ‏شده است که ما بعد بیاییم و بحث کنیم آیا موضعگیری که شده است خلاف این نظام حقوقی هست یا نه؟ ‏

‏آیا واقعیت غیر از این است که حقوق بین الملل امروز فقط در آنجاهایی که لازم بوده، ضرورت داشته و عمدتاً در مواردی که منافع قدرتهای مسلط جهانی ایجاب می کرده است دارای مواد و تعاریف مشخص می باشد و در سایر امور بویژه آنجا که پای منافع ملتهای جهان سوم و فرهنگهایی که با فرهنگ سلطه گر غرب سنخیتی ندارند در میان باشد، نظام حقوق بین الملل ساکت است و یا دارای ابهامات غیر قابل استناد می باشد.‏

‏مسئله دیگر تناقض آشکار در عملکرد دولتهای غربی است که مدعی حمایت از نظام حقوق بین الملل هستند و به استناد اینکه سلمان رشدی یک شهروند انگلیسی و تبعۀ دولت اروپایی است نسبت به صدور حکم ارتداد او از سوی امام معترضند. تناقض این ادعا را با دخالتهایی که دولتهای غربی در موارد مشابه داشته اند حتی در خود ایران پس از پیروزی انقلاب، نه تنها در رابطه با اقلیتهای مذهبی بلکه در رابطه با بهائیت که یک حزب سیاسی و جاسوس بیگانه بوده و هست و اسناد و مدارکش هم کامل و موجود است چگونه توجیه می کنند. وقتی حتی یک عنصر جاسوس بهایی طبق قوانین داخلی کشور ما محکوم می شود، صدها مورد دخالت مستقیم و رسمی از ناحیه همین دولتهای مدعی حقوق بین الملل صورت می پذیرد. از جلسات رسمی سران کشورها گرفته تا تحریمها، تا فعالیتهای مستقیم سیاسی و اقتصادی و غیر اقتصادی از ناحیه همین دولتها اعمال می شود که چرا فلانی در داخل کشور شما محکوم شده یا برخوردی با ‏

حضورج. 12صفحه 54
‏او شده. یا مثلاً در مور اسقفهای مسیحی اگر اتفاقی در داخل کشور ما بیفتد انواع دخالتها و فشارها اعمال می شود. ‏

‏در منطق غرب اینگونه دخالتهای رسمی و آشکار خلاف حقوق بین الملل نیست اما آنجا که یک قلم به مزد انجمن سلطنتی انگلیس مقدسات بیش از یک چهارم جمعیت جهان را به باد اهانت می گیرد و احساسات دینی مردم دهها کشور اسلامی و غیر اسلامی را جریحه دار می کند آیا رهبر جامعه اسلامی حق ندارد که حکم خدا را که مورد اتفاق همه ادیان توحیدی است اعلام کند!!‏

‏البته من باز تأکید می کنم که این سری بحثها و پاسخها، پاسخهای نقضی است و ما باید روح حکم حضرت امام و حرکت بسیار دقیق و حسابشدۀ آن حضرت را دریابیم، مبادا در خم و چم بحثهای جانبی اصل قضیه فراموش شود. امام خمینی بر اساس یک تکلیف شرعی و الهی در راستای ‏

حضورج. 12صفحه 55
‏احیاء دین و دین باوری و دمیدن روح دفاع از عزّت امت اسلامی و دفاع از مقدسات دینی در مقابل هجوم فرهنگ ضد دینی غرب با آگاهی و اشراف کامل بر تمامی جوانب قضیه، اقدام به صدور این حکم مقدس نمود و مطمئناً آنان که فارغ از بحثهای روشنفکرمآبانه، از سر ایمان و آگاهی دل به راه و منش امام خمینی سپرده اند حتی برای یک لحظه نیز در اصالت و خدشه ناپذیری و حقانیت این حکم تردید به خود راه نمی دهند.‏

‏جبهه گیری کم سابقه و حمایتهای گسترده ای که دولتهای آمریکا و اروپایی در ماجرای سلمان رشدی داشتند، صحت ارزیابی امام خمینی از مواجهۀ خصمانه و تمام عیار غرب با اسلام ناب را آشکار نمود و ثابت کرد که برخلاف پندار ساده اندیشان، سلطه گران غربی در راستای تعمیم و تعمیق استیلای خویش بر جهان به مانعی اساسی برخورد کرده اند که از آن تعبیر به بنیادگرایی اسلامی می کنند و در مواجهۀ با آن به چیزی کمتر از هدم اسلام راستین بسنده نخواهند کرد و طرح مسائلی از قبیل آزادی و حقوق بشر و نظام حقوق بین الملل نیز جز دستاویزی برای توسعه دامنه نفوذ و استمرار منافع نامشروع آنان نیست و دفاع آنان از کتاب اهانت آمیز و فاقد هر گونه ارزش ادبی سلمان رشدی نیز در همین راستا تفسیر می شود.‏

 دولت آبادی – ‏من با جمله ای از حضرت امام که فکر می کنم می شود در قالب آن موضوع سلمان رشدی را مورد ارزیابی قرار داد بحث را ادامه می دهم. امام فرمودند: اگر جهانخواران در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همۀ دنیای آنها خواهیم ایستاد و فکر می کنم که تحلیل حضرت امام در این موضوع همین بود که آنها در پی زدن اصل دین بوده اند و لذا ایشان هم فرصت را الحمدلله مغتنم شمردند و اصل دنیای آنها را هدف گرفتند. لذا اولین کاری که این حکم کرده این است که قاعده ای را که نظام سیاسی غرب بر آن پایه قرار گرفته هدف قرار داده است. آن قاعده این است که هیچ ارزش مطلقی در دنیا وجود ندارد. همه چیز در عرض است و هیچ رابطۀ طولی بین ارزشها وجود ندارد. حضرت امام این را هدف گرفتند. یعنی فروپاشی مبنای اصلی کل نظام فلسفی غرب را و با این حکم اعلام کردند که ارزشهای مقدس به صورت پایدار در دنیا وجود دارد. و این هراس و اضطرابی که در سران دولتهای غربی از بابت این فتوا یا حکم بروز کرد به این دلیل است که جامعۀ آنها را بر ضد این سیستم می شوراند. برای اینکه مردم در فطرت خودشان دنبال ارزشهای مقدس و مطلق هستند و این فشار برای شکستن فتوا به هر شکل ممکن برای جلوگیری از خطر تحرک در بین مسیحیان در آینده نزدیک بر علیه نظام سیاسی غرب است. اما به نظر من ‏

حضورج. 12صفحه 56
‏اختلاف نظری که در جامعۀ ما به وجود آمد منبعث از دو نگاه متفاوتی است که به این فتوا وجود داشته. این نظریه ای است که آقای دکتر قادری دارند. ایشان می فرمایند که وقتی این فتوا صادر شد، یک نگاه این را به صورت موهبت می دید و یک نگاه آن را به صورت معضل. نگاهی که به صورت معضل می نگریست و در روابط بین المللی ما با دنیا مسئولیت و حضور بیشتری داشت حاصلش همین اتفاقی است که افتاد. برای اینکه این فتوا را یک معضل می بیند در مقابل توسعه و رشد سیاسی و اقتصادی کشور، لذا می رود که آن را حل کند و در حل کردنش هم می رود که امتیاز بدهد و به یک شکلی یا فتوا را از حکم جدا کند یا دولت را از انجام وظایف اسلامی خودش دور کند و غیره... اما نگاهی که موهبت می دید این فتوا را نگاهش همان است که اول عرض کردم که می گوید «آنها در مقابل دین ما ایستادند و ما هم در مقابل تمامِ دنیای آنها ایستاده ایم.» نظر من این است که گروه اول توجه به دستاوردهای این فتوا نداشته اند. یکی از مهمترین دستاوردهای حکم حضرت امام این است که به اعتقاد بنده نظام سیاسی غرب، بزرگترین تحقیر سیاسی خود را بعد از جنگهای صلیبی در این فتوا مشاهده کرد. غرب هنوز در تاریخ خودش بعد از رنسانس چنین خفّتی را تجربه نکرده بود. بخصوص این خفّت را کسانی تجربه کردند که بعد از جنگهای صلیبی که، اندیشه مسیحیت در مقابل باورهای مذهبی جهان اسلام شکست خورد، آنها توانستند در اروپا مسیحیّت را کنار بگذارند و در دنیا به کشفیات علمی و توفیقات مادی بسیار زیادی دست یابند. این سیاست پیشگانی که این دستاوردها را فکر می کردند حاصل کارشان است، اینها به یکباره فرو ریختند. مجبور شدند سفرایی را که برده بودند برگردانند و در این مرحله هم حضرت امام، آنها را کوبید. دوباره اینها را تحقیر کرد و گفت: شما با ذلّت با خفّت برگشتید و آنها نتوانستند عکس العملی از خودشان نشان بدهند. اما دستاوردهای دیگری که دارد یکی این است که این فتوا رهبری و پیشتازی مرجعیّت شیعه را در جهان اسلام تثبیت کرد و قطعیّت به آن بخشید. تا این لحظه ما یک همچنین فتوای جهانشمولی نداشته ایم و به همین دلیل است که بعد از صدور آن، جهان اهل تسنّن هم تمام قامت به حضرت امام اقتدا می کنند و حتی اتفاق عظیمی در هندوستان می افتد. مسلمانهای اهل سنّت برای تظاهرات می آیند پیش شیعیان و می گویند ما می خواهیم در این تظاهرات در جلوی شما قرار بگیریم و مطمئن هستیم که درگیری می شود و تعدادی کشته می شوند و ما می خواهیم پیشمرگ شما باشیم و همین اتفاق هم می افتد. حکومت هند با آنها درگیر می شود و تعدادی از آنها را شهید می کند. وحدت جهان اسلام در این قضیه از ‏
حضورج. 12صفحه 57
‏دست آوردهای بزرگ حکم امام بود. دومین محصول این است که امام در قالب این حکم بیان احکام بین المللی اسلام را شروع کردند. امام مکرّر در سخنرانیهایشان ذکر می کنند که فقها و روحانیون باید آماده باشند برای اینکه به نیازمندیهای جهان پاسخگو باشند. امام از طریق این فتوا احکام بین المللی ما را شروع می کنند. فتوای میرزای بزرگ در تهران منفجر شد و طومار قرارداد رژی را در هم پیچید. این فتوا در همۀ جهان منفجر شد و یک بحران عظیمی در مبانی نظری تفکر اندیشمندان غرب ایجاد کرد. گرچه نتایج آن یک مقداری دیرتر می رسد به صحنه سیاست، اما قطعاً خواهد آمد. آخرین دستاوردی که در این بحث کوتاه می توانم ذکر بکنم این است که فتوای قتل سلمان رشدی به استراتژی دائمی حضرت امام که سیاسی کردن اسلام بود، کاملاً عینیّت بخشید. یعنی اسلام آمد، به عنوان یک دین سیاسی در همۀ جهان مطرح شد و مورد توجه قرار گرفت و اهل سنت هم به واسطۀ همین فتواست که حضور سیاسیشان در دنیا افزایش پیدا کرده است. این دستاورد بسیار مهمی است که ما از آن نمی توانیم ساده بگذریم. نکتۀ آخر هم این است که به اعتقاد من باید جریانی را که در خصوص سلمان رشدی اخیراً طی شد در قالب تئوری توطئه ارزیابی کرد. من فکر می کنم که یک جریان سازمان یافته ای بود که می خواستند این ‏

‏ ‏

حضورج. 12صفحه 58
‏جریان را بکشانند به مرحله ای که دولت ما یک تعهد کتبی بدهد مبنی بر عدم اجرای فتوا که موضع گیری صریح و قاطع مقام معظم رهبری این توطئه را از هم پاشید و دلیل بیّن من این است که بعد از اینکه ایشان قاطعانه این کار را رد کردند، تمام غرب را سکوت فرا گرفت. آنها مطمئن شدند که قضیه محکم است فروکش کردند. لذا این تحولات در قالب تئوری توطئه حتماً باید مورد ارزیابی قرار گیرد.‏

حضور: شما در تحلیل ابتدایی جلسه اشاره داشتید به تاریخچۀ مسأله سلمان رشدی و منجر شدن جنگ تحمیلی به قطعنامه 598. تا الآن به طور کامل قطعنامه 598 اجرای عملی نداشته. آیا مسأله سلمان رشدی توانسته تأثیری در اجرای قطعنامه داشته باشد یا اینکه این دو مسأله جدای از هم است؟

دولت آبادی – ‏ببینید آن چیزی که من اشاره کردم این بود که بعضی ها این طور تلقی می کردند که پذیرش قطعنامه به معنای پذیرش اصول ناعادلانه و غیر دینی حاکم بر روابط بین الملل است. و این نظریه را هم در همه جا توسعه می دادند. امام با این فتوا آن نظریه را از هم پاشید و در سطح جهان و در زمانی که فکر می کردند جمهوری اسلامی ایران در موقعیت ضعف قرارداد اعلام کرد که اسلام نمی تواند با کفر بسازد. امام با این فتوا مرزهای آزادی را مشخص کردند. قطعنامه یک تحول سیاسی بود که در حوزه تاکتیک اتفاق افتاد. برخی آن را با استراتژی اشتباه گرفتند.‏

‏همچنین باید بگویم که قضیۀ فتوا نیز در حوزه استراتژیهای نظام جمهوری اسلامی ایران است و احتمال لغو آن مثل این است که بگوییم حضرت امیر(ع) می توانستند سیره شیخین را برای گرفتن حکومت قبول کند! خیر، فتوا دقیقاً بر اصلی ترین پایه اعتقادات الهی و سیاسی حضرت امام قرار دارد و بعد از ایشان این فتوا در قالب نهاد ولایت مطلقۀ فقیه استمرار پیدا می کند. کسانی که با این فتوا، می خواهند در صحنه های سیاسی بازی کنند و فکر می کنند که می توانند منافعی برای کشور بدست بیاورند، باید بدانند که لغو فتوا یا جلوگیری از اجرای آن، عملی غیر ممکن است. البته غربی ها مطمئن گردیده اند که جمهوری اسلامی ایران در عزم خود پایدار است.‏

باوند:‏ به طور کلی من آن مطلبی را که عرض کردم در مورد تاریخچه از یک بعد دیگر می توانیم بگوییم جهان غرب با انکار یا کنار گذاشتن اعتقادات مابعدالطبیعی در عصر جدید، از مطلق گرایی قرون وسطی به نسبی اندیشی در عصر جدید رسید. و به همین خاطر باز ما می بینیم در غرب بین مطلق و نسبی باز هم تضاد است چون بین ‏

حضورج. 12صفحه 59
‏خدا و انسان تضاد است. بین عقل و وحی تضاد است. یعنی می خواهم بگویم پیش فرضهای تفکر و تمدن غرب است که ما برای شناخت ریشه ای مسایل و مخصوصاً این حکم تاریخی حضرت امام نیاز به شناخت این پیش فرضهای فکری – تاریخی عصر جدید غرب داریم. ‏

‏در واقع امام مثل یک فیلسوف بزرگ تاریخ و خاتم عصر جدید در واقع یک افقی را می دید که این افق ریشه در این شرایط فکری و تاریخی جهان غرب و معاصر دارد. در واقع در غرب وقتی بشر غربی بین دو مسئله مطلق و نسبی تضاد می بیند و در قرون جدید به نسبیّت توجه می شود و در فلسفه همینطور و در مسایل اخلاقی و اجتماعی هم همچنین نسبی اندیشی و نسبی انگاری سبب می شود که ارزشهای مطلق نفی و در نتیجه ایجاد یک نوع بحران کند در تفکر غرب. این بحران هم در تفکر فلسفی غرب وجود دارد، و این حقیقتی است که خود غربیها پیشاپیش به وجود آن اعتراف کرده و می کنند. در قرن نوزده، «نیچه» یکی از اولین متفکرانی بود که متوجه بن بست و تناقض تفکر و تمدن غرب شد و گفت در واقع اصول اومانیزم پاسخگوی نیازهای ما در آینده نخواهد بود. این بحران در فلسفه است. حتی در فلسفۀ علم هم به جهت عواملی بحران حاصل شده است. زیرا برخی فلسفه علم اروپا با نفی تمام مبانی عقلانی و مابعدالطبیعی مورد نیاز علم با یک جریان مبتنی بر سوفسیم و نوعی آنارشیسم فکری سرسام آوری روبرو شدند.‏

‏در مسایل اخلاقی و اجتماعی هم با یک نوع عدم پذیرش هر قاعدۀ معنوی و متعادل در عمل و زندگی اخلاقی و حتی اجتماعی و سیاسی خود به بحران رسیدند. بنابراین غرب به جهت اینکه معتقد به نسبیت کامل در همه ‏

حضورج. 12صفحه 60
‏عرصه های فکری و تاریخی در قرن حاضر شد در تقابل با کلیسا و الهیات مسیحی ناگزیر به گرداب مهیبی از یک سلسله تناقضات دچار آمد که منتهی به بحران شد هم در عرصۀ جهان شناسی، هم در هستی شناسیشان، هم در ساحت انسان شناسی. در واقع یکی از ثمرات همین حاکمیّت نسبیّت بر عرصۀ تفکر و زندگی غربی ها جدا شدن دین از سیاست است. یعنی دین در طول مسایل نیست، در وراء آنها نیست، بلکه در کنار سایر چیزها است، در عرض آنها است و حاکمیت ندارد و این مزید بر علت شده و به این بحران دامن زد. حالا غرب بعد از حدوداً دو قرن که شعار دفاع از پیشرفت عصر جدید و حقوق بشر و بهشت برین آینده و تکنولوژِی نجات بخش می داد، الان به این مسأله اذعان پیدا کرده که در واقع دچار یک بحران همه جانبه است. به همین خاطر است که الان یک بحثی مطرح است بنام پرسش از ماهیت مدرنیزم یعنی پرسش از اینکه ما در چه دوره ای به سر می بریم که این همان پرسش و فلسفۀ بحران است، که در غرب الان مطرح شده. در واقع این وضعیت فرهنگی غرب در حال حاضر است. می بینیم الان غرب به جهت اعتقاد به اصول اومانیزم دیگر قادر نیست از این بحران بیرون بیاید. و ما می دانیم از آنجا که در جهان در ماورای همه موجودات عقلی الهی حاکم بر جهان است، که در واقع اساس اعتقادات یک انسان الهی و متدیّن و معتقد به وحی است. در این شرایط انقلاب اسلامی با تقدیری ربوبی و مورد نیاز جهان معاصر بوجود آمد که تز اصلی اش و بنیادش اعتقاد به تطابق عقل با وحی است و رابطۀ هماهنگ میان انسان و خداست. چون عدم تطابق عقل با وحی به جدایی دین از سیاست می انجامد که از دل آن یا استبداد قرون وسطی و یا آزادی سرسام آور عصر جدید بیرون می آید که من نمی توانم وارد بحث آنها بشوم. بحث بسیار سیستماتیک دارد که بحثهای کلامی چگونه و از چه جهت منتهی به جدایی دین از سیاست می شود. اینها یک بحثهای کلاً سیستماتیک است که از کلام و فلسفه سیاست تسرّی پیدا می کند و من متأسفانه مجال نیست برخی از ‏
حضورج. 12صفحه 61
‏این مباحث را باز کنم. اما همین قدر اشارةًً عرض می کنم وقتی ما به تطابق عقل و وحی اعتقاد نداشته باشیم در بحث اجتماعیات به جدایی دین از سیاست می رسیم و در این میان متأسفانه جهان اسلام هم نظیر مسیحیت و یهود مبتلا به این ضایعه شد زیرا بعد از اینکه ولایت مضمحل شد از نظر تاریخی و معاویه و بنی امیه و بنی عباس خلع کردند در واقع از لحاظ فعلیت تاریخی خلافت را از ائمۀ معصومین علیهم السلام با این امر در واقع چه اتفاق افتاد؟ با این امر عقل و وحی و معنویت و حکومت از هم جدا شدند یعنی حاکم می تواند عاقل نباشد. می تواند عالم نباشد. می تواند برترین دین شناس نباشد و همین زمینۀ جدایی دین از سیاست را در طول تاریخ اسلام فراهم کرد. در مسیحیّت هم این اتفاق افتاد و اساس این را هم یهود گذاشته. ما قرآن را باز می کنیم در همان سورۀ بقره مسایل سیاسی مطرح می شود. از قوم یهود شروع می شود. یعنی در واقع یهود بنیانگذار این مسأله است که از اختلال در مباحث الهیات به یک انشعاب بین تفکر و تاریخ، عقل با وحی یا فضیلت با سیاست موفق شد و از این تطابق و تحقق آن جلوگیری کرد تا با این جدایی دین از سیاست و جدایی عقل و وحی در واقع فساد رخنه کند و این توطئه جهانی بود که یهود اساسش را گذاشت. قبل از آنهم البته بود. ولی یهود در تاریخ مکتوب بشر نقش اساسی را در این مسأله دارد الان هم دارد، اما با توجه به این مسأله ما دیدیم امام خمینی آمدند انقلابی را مطرح کردند که در این انقلاب تز اصلی اش همان جملۀ معروف است که هر آنچه را که عقل به آن حکم کند شرع به آن حکم می کند و هر آنچه را که شرع به آن حکم کند عقل به آن حکم می کند. تطابق عقل و وحی با هم است. در اینجا ولایت مطرح می شود یعنی حاکم باید فقیه ‏
حضورج. 12صفحه 62
‏باشد، عالم باشد، پرهیزگار باشد، لااقل اگر معصوم نیست برترین شخص شناخته شده در داشتن جامعیت فضایل باشد. بنابراین این دو تا باز یکی می شود و الان تمام تلاش غرب این است که انقلاب اسلامی را از تحقق عینی پیوند تفکر با تاریخ یا عقل با وحی یا هماهنگی انسان با خدا و در یک حکومت الهی – انسانی چیزی که در واقع پیام فکری و تاریخی انقلاب اسلامی است در جهان معاصر و می تواند جهان امروز را از این بن بست بیرون بیاورد ساقط سازد زیرا جهان امروز غرب علیرغم برخی پیشرفتهای بزرگ خود اعتقاد به اتصال و ارتباط میان عقل و وحی و یا انسان با حقیقت هستی و نیز آسمان با زمین و یا معنویت با حکومت و سیاست ندارد و این اساس بحران در غرب است. بنابراین رسالت عظیم تاریخی این انقلاب در واقع نمونۀ عینی اش تحقق این جمهوری اسلامی است که برکاتش هم بالاتر از آنهاست که بشود در یکی دو جلسه بیان کرد که چه برکاتی در جهان ایجاد کرده چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور. ولی آنچه مسلّم است می خواهند قدرتهای بزرگ از چنین پیوند عینی و تاریخی و تحقق آن جلوگیری کنند و از تسرّی این پیام به جهان، جهانی که در آستانۀ پذیرش یک سلسله اصول متعادل و قطعی و مطلق است مجدداً اما نه به سبک کلیسا و عصر قرون وسطی چون کلیسا ضدیّت داشت عقلش و الهیاتش با وحی به آن صورتیکه در اسلام مخصوصاً شیعه مطرح می باشد به آن صورتیکه ائمۀ معصومین می اندیشند راجع به همه چیز از جمله رابطه هماهنگ بیان حقایق الهی و امور انسانی از جمله حکومت و سیاست و همچنین فلسفه علم و جهان شناسی در کنار مسایل هستی شناسی و عرفان خاص اسلامی. اما متأسفانه این حقائق تا حدود زیادی مهجور مانده و تبیین و کشف و عرضۀ مطابق با زمان نگردیده است و همۀ این حقایق بصورت بالفعل و بالقوه پیام بزرگ فکری، تاریخی و جهانی انقلاب اسلامی است. و البته بنیاد همۀ این مسایل اعتقاد کامل به جهان غیب و حرمت مطلق رسول اکرم(ص) است. اما در داخل ما می بینیم همگام با خارج یک توطئه در حال شکل گیری است. ریشه این توطئه این جاست. گروههای معارض داخلی که مخالف با نظام اسلامی هستند در ابتدا می خواستند نظام را ساقط کنند و ما می دانیم گروهکهایی بودند محارب و غیر محارب اما الان ناامید شده اند، چون پایه های نظام مستحکم شده حالا به حداقل راضی شده اند و آن جدا کردن دین از سیاست است. و این یک توطئه ای است که هم زمینۀ داخلی دارد و هم جنبۀ جهانی.‏

‏برخی افراد در این ارتباط هم جهالت بخرج می دهند. جهالتی همانطوریکه آقای دکتر فرمودند. البته تعدادی از این افراد ‏

حضورج. 12صفحه 63
‏مسئول خوشبختانه تعدادشان هم خیلی کم است گاهی به نحو مشکوک تحلیل می کنند و گاهی این ها یک مقدار انسان احساسِ می کند، که سوء نیّت فراوانی بکار می برند که هر چند وقت یک مرتبه این مسأله را تکرار می کنند ولی آن چیزی که بنده مورد نظرم هست نتیجه گیری می خواهم از این بحث بکنم، این بحث است که وقتی ما این مسأله را نگاه می کنیم می بینیم شکستن این حکم مقدس یعنی زمینه سازی برای جداسازی دین از سیاست که مورد خواست قدرتهای خارجی و تمامی مخالفین داخلی است. این امر یک مسأله عادی و یا ساده و مجرّد نیست. شکستن حرمت رسول اکرم(ص) که اعتقاد به دین او اساس اعتقاد و موجودیت فردی و تاریخی ما را تشکیل می دهد یعنی نفی و عدم اعتقاد و تقیّه نسبت به اصول و حاکمیت آن بر زندگی اجتماعی و سیاسی و تاریخی امت اسلام و این امر مساوی است با نفی ماهیت و نقش تاریخی و جهانی انقلاب اسلامی که جهان سلطه سخت از تحقق آن می هراسد و از هر وسیله ای از جمله این حکم که در واقع سمبل جهانی ماهیت انقلاب اسلامی است استفاده می کند و در این میان برخی سخت غافلند. از این رو مسئولین در واقع سیاسی ما، خصوصاً می بایست متوجه این موقعیت فرهنگی نظام و متوجه موقعیت فرهنگی جهان باشند تا بدانند چه باید بکنند، نه اینکه خدای ناکرده در برابر زرق و برق جهان غرب یا حضور در لحظات حساس خودشان را ببازند و فکر کنند که مثلاً حکم سلمان رشدی یک حکم قابل ابطال است که فکر کنند آیا قابل نقض است یا نه. حکم سلمان رشدی یک حکم سیستماتیک و در طول اهداف جهانی و تاریخی اندیشه حضرت امام و انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری است و این قابل شکستن نیست. اینها چون فلسفه وجودی این حکم را نمی توانند کشف کنند مسأله را شخصی می کنند. مسئله را مجرد می کنند اگر جاهلانه بخواهند برخورد بکنند و سوء نیت نداشته باشند. بنده می خواهم عرض کنم حکم سلمان رشدی حتی یک حکم فقهی تنها نیست یک حکم عاطفی است، یک حکم اعتقادی است. یک حکم مکتبی است که بسیار فراتر از فقه می رود و حتی شامل فقه به معنی اکبرش می شود و به نحوی که تمام اصول اعتقادات و عواطف و آرمانها و مکتب و بلکه موجودیت ما را در بر می گیرد. بنابراین بنده اعتقادم به این است که الان بعضی از جریانات که این مسأله را مطرح می کنند می بایست این اعمال نظر بشود از سوی مسئولین بالاتر که نگذارند هر چند وقت یک مرتبه این بحث تکرار بشود از سوی آنها و قُبح مسئله از بین برود. این مسأله یک مسأله مقدس است. یعنی لزوم رعایت حرمت رسول اکرم(ص) یک مسئله مقدس است. یک مسأله حیاتی و بنیادی ‏
حضورج. 12صفحه 64
‏است و نمی شود با آن بازی کرد. این از اصول مسلّم اعتقادی این انقلاب است و اینهم درست نیست که هر چند وقت زمزمه های در مورد آن بشود مگر در حدّ تبیین که اشکال ندارد و دیگر هم اکنون بس است ولی اگر چنانچه بخواهد روی این مسئله یعنی در مورد امکان نقض این حکم مقدس مانور سیستماتیک و برنامه هدایت شده بدهند، چنین برنامه هایی در واقع بسیار منفی با آثاری مخرّب است که تکرار در این مسأله عواطف مسلمانها را جریحه دار می کند. ‏

حضور: بنظر می آید که بهتر بود اگر فرصت بیشتری داشتیم تا در ارتباط با ابعاد مختلف فتوای حضرت امام بیش از این جلسه بررسی و غور می شد، لاکن تا همین مقدار هم بنظر می رسد بسیاری از ابهامات پاسخگویی شده باشد. از جناب دکتر حبیبی خواهش می کنم یک جمعبندی کلی از مباحث مطرح شده را ارائه بفرمایند.

دکتر حبیبی – ‏در مجموع نتایجی که حاصل شد این است که این حکم حضرت امام در مورد سلمان رشدی، یک حکمی است منطبق بر موازین اصول و فروع دین و ارزش مقدس بودن را دارد که برای دفاع از آن باید مسلمین با تمام هستی شان به دفاع برخیزند و در یک شرایط جهانی هم که مطرح شد، چون حالا یک موقعیتی داشته که در سراسر جهان هم مطرح شده و خوشبختانه خود دشمنان هم به لحاظ اینکه می خواستند با آن برخورد کنند وسیلۀ خیری شدند برای اشاعۀ آن در سراسر جهان. این موضوع به عنوان یک مسأله اسلامی مطرح شده است که کل جهان اسلام را در بر می گیرد و همانطور که بعضی از سروران فرمودند با اصول اسلام سرو کار دارد و امام از آنچه که مربوط می شد به اصل اسلام به هیچ وجه از آن گذشت نمی کردند. تمام همّ و غمّ امام احیای دین و حاکمیت دین بوده است و این حاکمیت مهم بوده است. اسلام در چندین سدۀ گذشته از حاکمیت خارج شده بود و در واقع داخل زندگی سیاسی و اجتماعی مردم چندان حضور نداشت. اگر هم داشت صوری بود. بخصوص در برابر غرب امام این حاکمیت را دوباره مطرح کرد، توانائیهای مسلمین را مطرح کرد، عزّت مسلمین را مطرح کرد و اینکه خلاصه این مجموعه توان اینرا دارد که اجازه ندهد هیچکس به حریم قدس او اهانت کند. و سبب شد که عزّت اسلام، عزت مسلمین، عزت خداپرستان و الهیون اعم از مسلمین و غیر مسلمین تأمین شود. فواید بسیاری این حکم داشته برای امت اسلام، کلاً و برای جمهوری اسلامی ایران و هر حرکتی که بخواهد این اندیشه را ضعیف بکند در واقع با کلّیت نظام جمهوری اسلامی طرف می شود. با کلیّت انقلاب جهانی اسلام طرف می شود و مسئولین بزرگوار ‏

حضورج. 12صفحه 65
‏کشور ما و حکومت ما و به خصوص مقام معظم رهبری همچنانکه تاکنون در مقابل تمامی این توطئه ها یا ساده اندیشیها، ساده لوحیها یا خلاصه کج سلیقگیها یا یک مشت آدمهایی که در مقابل عظمت غرب دلشان می لرزد و مرعوب می شوند تا حالا ایستاده اند و انشاءالله که همچنان این مقاومت ادامه خواهد داشت. در واقع با تحکیم این اندیشه این مسلمانها باشند که به تدریج بر آن اقتدار معنوی خودشان انشاءالله برسند. در مجموع بحثهای برادرها این مطلب نیز حاصل شد که یک جریان توطئه ظاهراً در این قضیه هست که یک عده ای به آن دامن می زنند. حالا خارجیها به جای خودش، داخلی هم دست اندرکارند که این انشاءالله جلویش گرفته می شود. ‏

‏آقای باوند اشاره کردند که غرب با پذیرش اومانیسم در واقع نمی تواند یک جنبه دین را به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی که در زندگی بشر نفوذ داشته باشد بپذیرد. پشتوانه فرهنگی شان این تفکر است که آن راه را دنبال می کنند و البته این نسبی گرایی در واقع با مطلق گرایی ارزشهای دینی به تضاد افتاده و آینده جامعۀ بشری هم به طرف تأیید این حکم و پشتوانۀ آن، که حاکمیت دین خداوند و آن ارزشهای والای الهی است، حرکت می کند. بنابراین ما با امیدواری و با اعتماد به نفس و با عنوان یک تکلیف برای تحقق دین خداوند انشاءالله در پس این اندیشه ای که حضرت امام مطرح کرده و جهانی هم هست مقاومت خودمان را ادامه خواهیم داد. و مطمئن هستیم که خداوند متعال یار و یاور کسانی است که دین او را حمایت و هدایت می کنند و کمک می کنند.‏

 

حضورج. 12صفحه 66