او مهربان بود

ravabet

او مهربان بود‏

‏ ‏

وقتی که می خندید، گویی

خورشید بر ما خنده می کرد

با خنده اش، اطراف ما را

نورانی و تابنده می کرد

وقتی سخن می گفت، گویی

دنیا سراپا گوش می شد

از موج نرم حرف هایش

هر آتشی خاموش می شد

او مهربان بود و همیشه

در سینه اش، باغ صفا داشت

با دستهای مهربانش

گلبوته های مهر می کاشت

او بچّه  ها را دوست می داشت 

بسیار خوب و مهربان بود

در چشمهای مهربانش

گویی که خورشیدی نهان بود


حضورج. 78صفحه 220


t2

وقتی که او می رفت از اینجا

شاگردهایش گریه کردند

پروانه ها ماتم گرفتند

گلها برایش گریه کردند

او رفته و در پیش ما نیست

یادش ولی زنده ست با ما

راهی که او می رفت، آری

همواره پاینده ست با ما

 

 

‎ ‎

حضورج. 78صفحه 221