شخصیت پنهان «ادامه گفتگوی حجةالاسلام والمسلمین محتشمی با آیت ‏‏‏الله بجنوردی دربارۀ شخصیت آیت‏‏‏ الله حاج سید مصطفی خمینی» قسمت دوم

شخصیت پنهان 

  قسمت دوم 

ادامه گفتگوی حجةالاسلام والمسلمین محتشمی با آیت الله بجنوردی دربارۀ شخصیت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی

‏ ‏

‏حاج آقا مصطفی(ره) گفت که من در این مسائل مداخله نمی کنم. آن مرد کمی نشست و بعد رفت، البته یک نفر هم همراهش بود. بعد از سه چهار روز که از این جریان گذشت، یک شب که حرم آمده بود گفت: «آن شب گفتم به شما آن افسر ساواک است، همین طور درآمد.» می خواهم این را عرض کنم که از سه چهار متری که تماشایش کرد، به من آهسته گفت که این باید از افسرهای ساواک باشد که بعد هم همین طور درآمد. خوب این ها در اثر عبادت است که روشنایی به انسان می دهد که افراد را دقیقاً بشناسد. ‏

‏و اما راجع به حضور فعال ایشان در زمینه های علمی و رفت و آمدهای ایشان به محافل و یا مجالس علمی، یک نکته حائز اهمیت است؛ مثلاً در بیرونی مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی شرکت می کرد و در آنجا علمای نجف هم می آمدند و بحث علمی بود و همه بحث می کردند. البته کسانی که مایۀ علمی قوی نداشتند، زیاد آنجا جرأت نمی کردند حرف بزنند و یا اگر حرف می زدند بسیار زود رنگ می باختند. امّا حاج آقا مصطفی(ره) شرکت می کرد و بسیار قوی و مطرح بود و موقعیتی خاص در میان همۀ علما داشت. ‏

س- حجةالاسلام والمسلمین محتشمی: در نجف شاهد بویدم که بخشی از آقایان نجف اعم از شخصیت های علمی و یا غیر علمی 

حضورج. 22صفحه 318
سعی در شایعه افکنی بر علیه حضرت امام(س) و به خصوص حاج آقا مصطفی(ره) داشتند. شما این محافل را چگونه ارزیابی می کنید. آیا اطلاعات دقیق تری نسبت به این افراد و اغراضشان و حرکت هایی که در نجف انجام می دادند دارید؟ 

آیت الله بجنوردی:‏ اساساً بعد از آن که حضرت امام(س) به نجف تشریف آوردند، تشکیلات ساواک و دربار بسیار منظم شده بود و این محسوس بود، در بعضی بیوتات رخنه کردند، تشکیلاتی عمل  می کردند؛ وقتی می خواستند شایعه پراکنی کنند، هم زمان از جاهای مختلف صدا بر علیه حضرت امام(س) و یا بر علیه حاج آقا مصطفی(ره) بلند می شد، بعد که اینها احساس کردند حاج آقا مصطفی(ره) یک انسان لایق، مغز متفکر انقلاب، مُلّا، با سواد و اهل عبادت است و هیچ نقطۀ ضعفی در زندگی او نبود؛ یعنی اگر می خواستند نقطه ضعفی برای او پیدا کنند نمی توانستند. از حیث زُهد، ایشان لباسی بسیار عادی می پوشید و در یک خانۀ 60 متری زندگی می کرد و زندگی داخلی اش هم بسیار ساده بود. در مسئله طلبگی، عبادت و برخورد با مردم هیچ نقطه ضعفی در زندگی این شخصیت پیدا نمی کردند، مانند زندگی حضرت امام(س) و لهذا آنها موظف بودند که قداست این ها را کم کنند و در بین مردم چیزهایی را جعل کنند، لذا یک مدتی در ‏

حضورج. 22صفحه 319
‏همین بیوتات و در نجف چیزهایی را جعل و شایعه پراکنی می کردند. امّا همین طور که عرض کردم چون این ها هیچ نقطۀ ضعفی نداشتند به سنگ برخورد می کرد و «کان لم یکن» می شد؛ یعنی تمام نقشه های این ها نقش بر آب می شد. لکن در مورد حاج آقا مصطفی(ره) بسیار حساس بودند چون تداوم انقلاب را در او می دیدند و این که او یکی از مغزهای متفکر مهم انقلاب است و به حق انقلاب را هدایت می کند و از برای امام(س) کمک بزرگی است، به همین علت تشخیص داده بودند به هر شکلی و به هر حیله ای که شده باید شخصیت سیاسی و اجتماعی او را از بین برد و یا احیاناً ایشان را به شکلی از بین ببرند که من یقین دارم شما در جریان مسائل بودید؛ چه توطئه هایی برای ترور و مسموم کردن ایشان طرح ریزی  می شد. البته در تمام این مدت خداوند حفظ می کرد تا این که ایشان شهید شد و متأسفانه این جنایت بزرگ را مرتکب شدند. ‏

س- در سال 1347 هـ. ش، تقریباً یک سال قبل از فوت مرحوم آیت الله العظمی حکیم(ره) حرکتی بر علیه ایشان به وجود آمد. بعد از این که حزب بعث روی کار آمد، مرحوم آقای حکیم به کاظمین مشرف شدند و در آنجا عشایر دسته دسته به دیدن 

 

حضورج. 22صفحه 320
 ایشان می آمدند. حرکتی بر علیه حزب بعث عراق به وجود آمد و حسن البکر که رئیس جمهور وقت عراق بود، سران عشایر را گرفت و رُعب و وحشت عجیبی در عراق و نجف اشرف بین علما و طلاب نجف به وجود آمد که کسی جرأت نزدیک شدن به خانۀ آقای حکیم را نداشت، در این شرایط حاج آقا مصطفی(ره) با پیشنهاد حضرت امام(س) به منزل آقای حکیم رفتند و جوّ رعب و وحشت را شکستند و شاید همین مسئله موجب شد که حاج آقا مصطفی(ره) دستگیر شود. در آن وقت از امام(س) خواستند که از حکومت عراق جداً بخواهید که حاج آقا مصطفی را آزاد کند و امام چنین کاری را نکردند. اگر شما در این زمینه مطلبی دارید بیان بفرمایید. 

آیت الله بجنوردی:‏ حضرت آیت الله العظمی حکیم(ره) را تحت الحفظ به نجف آوردند و ایشان در خانۀ خود در کوفه مستقر شدند. دو سه روزی گذشت، کسی جرأت نداشت نزدیک آن خانه بشود. اختناق شدید و دستگیری فراوان بود، هیچ یک از بیوتات عرب و افراد نزدیک به مرحوم آقای حکیم جرأت نمی کردند به منزل آقای حکیم نزدیک بشوند ولی آقا مصطفی(ره) به دیدن ایشان ‏

حضورج. 22صفحه 321
‏رفت. این حصاری که حزب بعث برای مرحوم آقای حکیم درست کرده بود که کسی جرأت نکند به دیدن ایشان برود؛ تا حدودی شکست. متعاقباً یک یا دو روز بعد خود امام(س) هم به اتفاق شهید مدنی، عصری بود که به کوفه برای دیدن مرحوم آقای حکیم(ره) تشریف بردند. بعد که فتح باب شد، بقیه مراجع و آقایان هم بلند شدند و به دیدن مرحوم  آقای حکیم رفتند. بعد هم مرحوم آقای حکیم روزهای پنج شنبه به حرم حضرت امیر(ع) می آمدند و زیارت می کردند و مجدداً به خانه خود مراجعت می فرمودند. ‏

‏همان طور که اشاره فرمودید دو روز بعد از این ماجرا، حاج آقا مصطفی(ره) را دستگیر کردند و به بغداد بردند. من یادم می آید مرحوم پدرم عادتشان این بود که بعد از درس صبح می آمد، کتاب قواعد الفقهیه را می نوشت، وقتی از دستگیری آقا مصطفی(ره) خبردار شد، آن روز نتوانست بنویسد، به قدری ناراحت بود که من ظهر به منزل خودم نرفتم و همان جا پیش ایشان بودم و ایشان بسیار برای آقا مصطفی نگران بودند و می گفتند «این خسارت بسیار بزرگی است. اطمینان به این بعثی ها نیست. این ها ممکن است جنایتی بکنند» یادم می آید بعد از نماز که به منزل آمدیم، از بیت امام خبر دادند که آقا مصطفی(ره) الان آمد. من این را هم یادم نمی رود که در اتاق پدرم کنار ایشان نشسته بودم، فوراً مهرش را درآورد و سجده شکر کرد. ‏

‏در هر حال آن حصار با رفتن شهید بزرگوار شکست و در این مسئله کمک شایانی بود. ‏

س- بحث دیگر این که حاج آقا مصطفی(ره) آداب و سلوک خاصی نسبت به اساتیدشان داشتند. من می دیدم که به اساتید خود بسیار احترام می گذاشتند. در این زمینه اگر مطلبی هست بیان بفرمایید. 

آیت الله بجنوردی:‏ حاج آقا مصطفی(ره) در هر عیدی و یا این که وقتی از سفر برمی گشت، برای احترام به منزل پدرم می آمد و اساساً در هر شبی که می آمد، بسیار مؤدّبانه برخورد می کرد، با این که رابطه پدرم با او معاملۀ استاد و شاگردی نبود. همان طور که من عرض کردم بسیار به او علاقه داشت؛ یعنی مثل پدر و فرزند؛ برخورد دو دوست بود. ‏

‏یادم می آید در طبقه بالا اتاقی بود که در آن جلسه تشکیل می شد. وقتی همگی با هم به طرف پایین می آمدیم، ایشان جلو می دوید که کفش پدرم را جفت کند، با این که این کار ما بود، ولی ایشان مقیّد بود که خود این کار را بکند و درباره بعضی اساتید دیگر هم دیدم که دست آنها را می بوسید و احترام می کرد. ‏

‏امّا نسبت به امام(س) من نمی دانم چه ‏

حضورج. 22صفحه 322
‏واژه ای به کار ببرم. نمی توانم بگویم عاشق بود، مرید بود، شما هر واژه ای که می خواهید بیاورید. من عرض کردم که نمی توانم به کار ببرم که رابطه اش با امام(س) صحبت پدر و فرزند، و استاد و شاگرد نبود. واقعاً مثل یک مرید به تمام معنا و یک مراد واقعی، عاشق و معشوق به آن حدّ اعلایش. وقتی در اندرون منزل، در تابستان هم که گرم بود، ابایش را می خواست بکنَد، شمدی روی دوشش می انداخت و در حضور امام(س) هیچ وقت بدون شمد نبود. همیشه مؤدب و دو زانو مقابل امام(س) می نشست، در زندگی خصوصی و داخلی این چنین برخورد می کرد. این اثر وضعی داشت. این طور برخورد کردن توفیقاتی برای انسان می آورد. ‏

س- حاج آقا مصطفی سعی می کردند در زندگی روزمرّه خود در نجف اشرف همانند یکی از طلبه های معمولی نجف زندگی کنند، یعنی تمایزی بین زندگی ایشان با بقیۀ طلّاب و فضلا وجود نداشت که از یک زندگی برتری برخوردار باشند، همان مقداری را که به هر حال مراجع شهریه می دادند، ایشان هم شهریه می گرفتند و مصرف می کردند. در این باره اگر خاطرۀ خاصی دارید بیان بفرمایید. 

 

حضورج. 22صفحه 323
آیت الله بجنوردی: ‏شما فرمودید زندگی اش مثل سایر طلبه ها بود و بنده می خواهم عرض کنم که بعضی از طلبه ها زندگی شان بسیار بهتر از ایشان بود. ما تمام منزل حاج آقا مصطفی(ره) را دیده بودیم و آن طور نبود که بین اتاق بیرونی اش با اتاق اندرونی اش دو شکل باشد. کلّ خانه هم 60 متر بود. زندگی ایشان بسیار ساده و طلبگی و در سطح پایین بود. اما کسان دیگر را می دیدم که از حیث وسعت و اثاث خانه بسیار بالاتر از ایشان زندگی می کردند. ‏

‏حال غیر از این که خود امام(س) مرجع وجوهات بود و اگر هر مقداری می خواست در اختیارش بود، همان طور که فرمودید افراد خاصی بودند که به خود ایشان وجوهات می دادند. یکی از طلبه های نجف تصمیم داشت برای پسرش زن بگیرد. در عراق رسم است که مهریه را قبلاً بدهند؛ یعنی جهیزیه ای که پدر دختر می خواهد درست کند از مهریه گرفته شده از داماد است. اصلاً ازدواج در آن جا سنگین است. من شاهد بودم تمام مهریه و خرجش را حاج آقا مصطفی(ره) یک جا به او داد. اصلاً متحیّر ماند چه کار بکند. آن کمک به گونه ای نبود که همه بفهمند، من در ارتباطی که داشتم متوجه شدم طوری کمک می کرد که هیچ کس هم متوجه نمی شد، بدون سر و صدا، و کمک های این طوری به گوشه و کنار، افرادی که زمین گیرند، خانه نشین هستند، یار و یاوری ندارند، و به سراغ چنین افرادی معمولاً می رفت و کمک می کرد. ‏

‏من یادم نمی آید که خود در وجوهاتی که به ایشان می دادند تصرّف کند. بسیار مقیّد بود با وجوهاتی که می دادند  مخارج زندگی خود را از آن صرف نکند. ایشان خادمه ای به نام «صغری» خانم داشت؛ و او اصلاً از حاج آقا مصطفی(ره) پول نمی گرفت. گاهی اوقات شهریۀ خود را در راه که سه چهار دقیقه از گرفتن آن نگذشته بود به کسی که احتیاج داشت به گونه ای که هیچ کس هم متوجه نمی شد می داد. ‏

‏در زندگی داخلی، هم امام(س) و هم حاج آقا مصطفی(ره) بسیار ساده بودند و اگر چیزی می خواستند بخرند از آن نوعی می خریدند که عامۀ مردم می خریدند. ‏

‏پایان‏

‎ ‎

حضورج. 22صفحه 324